پیامهایی در مورد فرمایشات گوهربار حضرت علی(ع)

«بندگی»، عالی ترین مقام قرب الهی است. آنکه عبودیت پیشه سازد به خدا نزدیک تر می شود

بندگی

«بندگی»، عالی ترین مقام قرب الهی است. آنکه عبودیت پیشه سازد به خدا نزدیک تر می شود. پروردگار جهان برای «بندگانی» که از او اطاعت می کنند جایگاه ویژه ای قائل است زیرا پذیرش بندگی و اطاعت خداوندی یعنی فهم عظمت و قدرت لایزال پروردگار و درک کوچکی و ناچیز بودن خود و کسی که بر ناتوانی و زبون بودن خود و جبلّت و بزرگی خداوند اقرار کند، هیچ چیزی را جز او سزاوار به عبودیت بندگی نمی داند و وقتی اینان (بندگان) درمی یابند «از اویند» و «به سوی او باز می گردند»؛ می کوشند تا همواره خدایی زندگی کنند و از این سرایی که ناپایدار و گذراست با زاد و توشه ای درخور، رجعت کنند. این حقیقت را حضرت علی(ع) اینچنین باز می گوید:

[و شنید که مردی می گوید: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» فرمود:] گفته ما «ما از آن خداییم» اقرار ما است به بندگی و گفته ما که «به سوی او باز می گردیم» اقرار است به تباهی و ناپایندگی.

دنیا و آخرت

دنیا و دلبستگی های ظاهری و مادی لازم و وابسته به یکدیگرند. آنکه طالب دنیاست، مظاهر فریبای آن را نیز طالب است و طبعا چون دنیا را بقایی نیست، طالب دنیا را نیز بقایی نخواهد بود. و آنکه بر آخرت اعتقاد دارد و عاقبت اندیش است اعتنایی بر مظاهر دنیوی ندارد و نفس را با ریاضت آشنا می کند و از تن آسایی و آسودگی می رماند تا خود واقعی اش را از یاد نبرد و اینچنین است که میان دنیا و عقبی فاصله ای است. نزدیکی به یکی از آنها، دوری جستن از دیگری است. پس مؤمنین از این دو، عقبی را برمی گزینند تا رستگار شوند.

عبارت بلند و روح افزای امیرمؤمنان(ع) را درباره این مقوله مرور می کنیم:

همانا دنیا و آخرت دو دشمنند نافراهم، و دو راهند مخالف هم. آن که دنیا را دوست داشت و مهر آن را در دل کاشت، آخرت را نه پسندید و دشمن انگاشت، و دنیا و آخرت چون خاور و باختر است و آن که میان آن دو رود چون به یکی نزدیک گردد از دیگری دور شود.

جهان و جان

جهان و جان دو واژه اند و هزار معنا. هرچیزی که نپاید مترادف است با جهان و آنچه سزاوار پایندگی در قاموس جان جای دارد. بدین ترتیب آداب این جهانی رنگ و بویی جهانی دارند. آنکه از دهر گسسته و به جهان جان پیوسته اعمالش نیز جانی و آسمانی خواهد بود.

مولای موحدان در روایتی خطاب به شخصی چنین می فرمایند:

«... خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند. آنان مردمی اند که زمین را گستردنی خود گرفته اند و خاک آن را بستر و آب آن را طیب. قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان...»

رعایت حدود الهی

انسانها جهان را غربتی غروب گونه می پندارند که برای رهایی آن بی تابی می کنند و بدنبال نجات و ایمنی اند و از همین روست که خدا نیز چراغهای هدایت و راههای رستگاری را برای بندگان خویش قرار داده تا از روشنایی آن، راه جویند و با جهانی که متصل به اوست آشنایی گزینند او به بندگانش دستوراتی را ارزانی نموده و منهیاتی را ابلاغ فرموده است تا حدود و ثغور را رعایت کنند و از آنچه او مقرّر فرموده تجاوز نکنند چه آنکه نافرمانی خداوند از سویی ناصواب و بی ادبی است و از سوی دیگر متضمن مجازات و عقوبت. پس آنچه را که او مقرّر داشته باید بدان اکتفا نمود و بر آنچه او نهی فرمود مطیع.

امام علی(ع) روشن ترین گفتار را بیان نموده است:

«همانا خدا بر عهده شما واجب هایی نهاده، آن را ضایع مکنید! و حدودی برایتان نهاده از آن مگذرید! و از چیزهایی تان بازداشته حرمت آن را مشکنید و چیزهایی را برای شما نگفته و آن را از روی فراموشی وانگذارده، پس خود را درباره آن به رنج میفکنید.»

دانش سودمند

«علم و دانش» زینت و زیور آدمی است امّا اگر با «دانایی» همراه نباشد سودمند نخواهد بود؛ در واقع دانا کسی است که از آموختن و دانش اندوزی اش، مردم استفاده کنند. اما آنکه تنها می داند و به کار نمی بندد نه تنها خود طَرفی بر نمی بندد که مردم نیز از علمش توشه ای را برنخواهند چید تنها نادانی و پاره ای اصطلاح همراه او خواهد بود. که او را به اسارت و زبونی خواهد کشانید. زیرا نتیجه علم بی عمل و کار بی ثمر بسان «زنبور بی عسل» است که تنها سربار جامعه و مانع شکوفایی دیگران خواهد بود.

امیر دانایان و پرهیزگاران می فرمایند:

بسا دانشمند که نادانی وی او را از پا درآورد و دانش او با او بود و او را سودی نکرد.

انسان خدایی

انسان ها یا خدایی می شوند و احکام و فرامین او را انجام می دهند یا شیطانی می شوند و راه خطا و خطر در پیش می گیرند، انسان خدایی، حرمت و کرامت دارد و در نزد خداوند نیز مقامی شایسته. چنین کسی به سعادت و سلامت راه یافته و از این روی چون گنجی است که باید قدر آن دانست و از آن پاسبانی کرد. آن که اطاعت پذیر شد و بندگی او را پذیرفت در مواجه و مقابله با ظلم ها و تبعیض ها سکوت پیشه نخواهد کرد و مدارا نخواهد ورزید و برای احقاق حق با صراحت انجام وظیفه خواهد نمود و خود را به امور پَست و پوشالی مشغول نخواهد ساخت. زیرا او به مقام کرامت و بزرگواری رسیده است و نیز طمع ورزی و حریصی از او به دور خواهد بود. زیرا او به استغنای واقعی رسیده و هرگز مطامع ناچیز و حقیر دنیوی در نظرگاه وی خوش آیند نخواهد بود؛ این همه در شأن کسی که تنها قدری بندگی خدا کند.

بنده صالح و برگزیده خدا امام متقیان علی(ع) فرموده اند:

«فرمان خدا را بر پا ندارد جز کسی که ـ در حق ـ مدارا نکند و خود را خوار نسازد و پی طمعها نتازد.»

از دست دادن فرصتها

هیچ نعمتی چون گنج زمان، ارزشمند نیست. زمان زاینده سرنوشتها و تدبیرهاست. و هیچ گنجی نیز چون زمان از دست رفتنی نیست که چون گذشت، تکرار یا جبران آن محال و غیرممکن است. در حقیقت می توان گفت: عمر تکرار لحظه های بی تکرار است که چون گذشت، در گذشت. هرکه قدردان آن باشد در وقت او گشایش و زایش خواهد بود. و هر کس آنرا به راحتی از دست دهد، دیگر فرصت جبران بدست نخواهد آورد.

و بی دلیل نیست که حضرت امیر(ع) از دست دادن فرصتها را اندوهبار، آنهم اندوهی گلوگیر می خوانند:

«از دست دادن فرصت، اندوهی گلوگیر است.»

دوستی و دشمنی

دوستی و دشمنی دو واژه متضادند. امّا گاهی هر دو سبب تباهی و نابودی می شوند. دوستی و مهربانی زمانی ارزشمند و پرحلاوت است که دوست را نرنجانی، و کینه و عداوت بغض آلود، چنان ناپسند و نامیمون است که چون عقده شود، در دل بزرگ شود و تاروپود وجود را از هم بگسلاند. پس باید «اندازه نگه داشت» که اندازه نکوست و نه چنان شیفته کسی شد که چون رمید، فروریزی و نه چنان تخم کینه در زمین دل کاری، که چون ریشه دوانید طومار خود را نیز درنوردد.

حضرت مولی الموحدین علی(ع) می فرمایند:

«دو تن به خاطر من تباه شدند: دوستی که اندازه نگاه نداشت و دشمنی که بغض ـ مرا ـ در دل کاشت.»

دنیا

دنیا، دنی تر آن است که در تصور مردم دنیا می گذرد و دلیل قاطع بر این مدّعا گفتار رهگذران و تجربت نشینان این «عروس هزار داماد» است. از بی وفایی دنیا بسیار گفته اند. هرکه گرفتار آن شد در دامگهی افتاده است که راه گریزی نخواهد یافت و هرکه بدان روی نهد، فریب خورده است. بی خردان، همنشینی آن را طلب می کنند و خردورزان از قرابت با آن می گریزند تا از ظاهر فریبای آن در امان مانند.

تشبیه بلیغ مولای راست کردار در این باره خواندنی است.

«دنیا همچون مار است سودن آن نرم و هموار، و درون آن زهر مرگبار. فریفته نادان دوستی آن پذیرد، و خردمند دانا از آن دوری گیرد.»

زبان حکایت گر انسان

زبان کلید شخصیت آدمی است.

تا مرد سخن گفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

انسان تا زمانی که لب به سخن نگشوده باشد نمی توان از سرمایه وجودی او چیزی گفت. اما چون کلامی از زبانش صادر شود او خود را آشکار و شخصیت وجودی اش را در معرض دید همگان نهاده است. ادب سخن نمایانگر، ادب باطن و زبان، روای این ادب وجودی است.

امام علی(ع) می فرمایند: «آدمی نهفته در زیر زبان خویش است.»

خودبینی و خودپسندی

خودبینی و خود بزرگ بینی؛ «خودپسندی» آرد و «خود پسندی» مانع از «خود داوری» است. آن که بیش از اندازه در خود نگرد و در خود فرو رود از پرداختن به کارهای بزرگ درماند و نتواند بدان رسد. چرا که عجب و تکبّر که فرزند خودبینی است، پرده ای بر دیدگان او خواهد افکند که مانع رؤیت دیدن بزرگی ها و بزرگترین ها خواهد بود.

حضرت علی(ع) می فرمایند: «خود پسندیدن مانع به زیادت رسیدن است.»

خودرأیی

خودرأیی، استبداد زدگی است و استبداد آفت خودسازی و اصلاح. آن که مصالح خویش در نظر ندارد و به فکر اصلاح خود برنیاید، فساد و تباهی بر او چیره شود و او را از پای به درآورد و آنکه خود در پالودن و سترون کردن نهاد خویش برآید و از خردمندان و فرزانگان نیز گریز و چاره خواهد، این، سبب علوّ و بزرگی و سلامت او خواهد شد. زیرا «خردِ جمعی» همواره بر اراده شخصی و فردی غالب و فایق است.

پس مشاورت و رایزنی با مردمان سبب کامیابی و خودرأیی و استبداد مایه فساد و تباهی است.

امیر موحدان حضرت امام علی(ع) می فرمایند:

«هرکه خود رأی گردید به هلاکت رسید و هرکه با مردمان رأی برانداخت خود را در خرد آنان شریک ساخت.»

دوری از گناه و توبه

آلودگی نتیجه گناه است، آنکه در دام گناه افتاد جان و روان خود را آلوده ساخته است و زنگار زدایی از لوح جان اگرچه با توبه میسر می نماید اما کار مشکلی است. بنابراین جان را به گناه نیالودن، بسی آسان تر است از مرتکب گناه شدن و سپس توبه نمودن. چه بسا توبه ای که پذیرفته نشود و چه بسیار که قبول توبه از گناه نورزیدن سخت تر باشد و گناه نکردن از توبه نمودن سهل تر.

پیشوای خردورزان و حکیمان می فرمایند: «دست از گناه برداشتن آسان تر تا روی به توبه داشتن.»

بردباری

بلا و مصیبت و سختی و صعوبت در امور و هرآنچه در این عالم با دشواری همراه است باری است گران که طاقت تحمّل آن نباشد، جز به بردباری و شکیبایی و چه بسیار حرفها و زخمها را نمی توان تاب آورد، الاّ به سعه صدر و فراخ سینگی، چه اینکه اگر بلا و درد مرهون صبر نباشد، تار و پود جان از هم پاشد و اگر در شنیدن گفتارهای ناصواب، ظرفیت وجودی توسّع نیابد، جان از کالبد به درخواهد شد. از این روی هرکه را صبر دادند، ظفر بخشیدند، و هرکه را فراخ سینگی بخشیدند مهتری دادند.

امام صابران و شکیب پیشگان چنین فرموده اند: «فراخ سینگی و بردباری، دست افزار سروری است و سالاری.»

کوتاهی در کار و دوراندیشی

کارها به هزیمت، فرجام نیکو و فرخنده پذیرد و به کاهلی و سستی، نقصان و خطا. آنکه همت مصروف نداشت و جدیّت به کار نبست، به دامان ندامت در یوزگی خواهد برد، و هرکه عَلَم درایت و عقلانیت برافراشت، گوی سلامت و سعادت را ربود. چه آنکه دون همتی، ضعف و فتور در کار زاید و تدبیرگری اتقان و اطمینان آورد و سرسپردگان سلامت آنند، که بر کرده خویش آگاهند و بر عاقبتشان ایمان دارند.

حضرت علی(ع) این حقیقت را چنین بیان می کنند:

«کوتاهی در کار را پشیمانی بار است و دوراندیشی را سلامت در کنار.»

سخن گفتن یا سکوت

زبان در کام چون تیغی است در نیام. چون تیغ از نیام برآید یا به حق می کشد و یا به ناحق بر زمین می افتد؛ تیغ زبان نیز اگر برای احقاق حقی و واگویه حقیقتی از کام برآید سزاوار است و اگر به ناحق زخم زند و زخمی کند همان بِه که در جای خود ماند. به بیان صریح تر:

دو چیز تیره عقل است دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

زیبا فرموده است امیربیان: «آنجا که گفتن باید خاموشی نشاید و آنجا که ندانند به که خاموش مانند.»

ستیز با حق

حق و حقیقت همواره جاودانه و پیروز است هرچند گرفتار باطل آید زیرا حقیقت بسان خورشیدی است که هیچگاه در پس ابرها نخواهد ماند و سرانجام چهره خواهد نمود چه در مقابلش استقامت ورزند و چه تسلیم آن شوند. بنابراین ستیز با حقیقت به استقبال مرگ و نابودی رفتن است. بنابراین از آنجا که حقایق عالم زوال ناپذیرند و جاودانه، همان به که آدمیان نیز در مسیر حق طلبی و حقیقت خواهی درآیند و از مصاف با آن دوری گزینند که رویایی با آن از جان خود گذشتن است.

حضرت علی(ع) در این رابطه می فرماید:

«آن که با حق بستیزد خون خود بریزد.»

طراوت دل ها

جان انسان به تغذیه نیازمند است همچنان که جسم او به خوراک. اگر جسم را آب و غذا نباشد به فرسودگی و بیماری دچار شود و چنین است خاصیت جان که اگر نسیم فرح بخش حکمت بر او نوزد، جان و دل چون انسانهای تنها، به افسردگی و پریشانی گرفتار آید. و چون جان از عالم علوی است باید که مائده های عِلوی گونه برایش فراهم آورد تا طربناکی کند و از پژمردگی و مردگی بدر آید، حکمت و معرفت احیاگران بوستان دل اند. پس جانها را با گنج حکمت و نور معرفت باید آکنده و زنده نگاه داشت تا راحتی گیرد.

امام علی(ع) در این ارتباط می فرمایند:

«این دلها همچون تنها به ستوه آید پس برای ـ راحت ـ آن، سخنان تازه حکمت باید.»

شرف دارندگی

بی نیازی، نزدیک شدن به خدایی است که همه به او نیازمندند و او به هیچ کس و هیچ چیز نیازمند نیست. و هرکه بی نیازتر است غنی تر، و هر که غنی تر است به مبدأ حقایق هستی متصل تر و هر آنکس به خدای بی نیاز تکیه کند به آنچه خواسته رسیده و در اتکال خویش از همه آروزهایش رهیده است. آن که به شرف دارندگی، رسیده و آرزوهایش را رها کرده به شریفترین غنی دست یافته است و مصداق حکمت مولی علی(ع) است که فرموده است: «اَشرف الغنی تَرک المنی» بهترین توانایی و بی نیازی ترک آرزوهاست.

میانه روی شرط بخشندگی است

رمز زندگی بذل محبت به دیگران است و هرکه اهل دوستی است بخشیدن را می شناسد و در عطای به دیگران، جان خویش را جلا می بخشد؛ اما اگر عطای به دیگران بیش از اندازه باشد بخشنده عطایا، خود به دیگران نیازمند می شود و در نیازمندی نه جلای دلی حاصل می شود و نه جانی تازه می گردد؛ از این رو باید در بخشیدن، اندازه نگه داریم و گرفتار زیاده روی و ریخت و پاش نشویم و خویش را به سختی و تعب نیاندازیم. امیرالمؤمنین در بخشندگی به قاعده می فرماید: «کُن سَمحا ولاتَکُن مُبَذّرا» یعنی «بخشنده باش اما اسراف و ریخت و پاش نکن».

هستی به مدد علم شکوفا می شود

«العِلم وِراثَةٌ کریمةٌ» دانایی میراث گرانسنگی است؛ علم چراغی است که خاموش نمی شود و کاستی به وادی آن راه نمی یابد و بشر، حیات خود و طبیعت را به مدد علم، شکوفاتر می کند. چه کرامتی عظیم تر از اندوخته های علمی است که فراخی دنیای مخلوق دوست را بر چشمان حیرت زده ما عیان می سازد و ما را در برابر عظمت خالقش خاضع تر می کند.

مظهر مراتب رازدانی

«صَدر العاقِل صندوقُ سِرّهِ» سینه اهل خرد صندوق راز نهان اوست.

خردمند کسی است که صفات دوست را به اندازه ظرف خویش در جان خود زنده نگه دارد. سینه عاقل نهانخانه رازهایی است که در دل می ماند و اگر جانش را نیز به التهاب اندازد تنها در محراب چاه باز می شود تا تنها پژواک دوستی علی(ع) با برترین دوست خویش باشد. اهل خرد افتخار می کنند که قدم در راه های رفته امیر عاقلان بگذارند و سینه خویش صندوق رازهای ناگشوده کنند.

دام های دوستی

گشاده رویی نماد مهربانی است و مهربانان دروازه های مهرند. گشاده رویی از نعمات خاصه فرزندان آدم است و هیچ مخلوق عالم ناسوت به جز انسان از نعمت خندیدن برخوردار نیست و تنها انسان است که می تواند بر لبان خویش گلخند لبخند نشاند و مهر درون خویش را عیان سازد و دام دوستی بگستراند آدمیان به بهانه ای گرفتار محبت می شوند و خوش رویی دامی است که دوستیها در آن به سادگی گرفتار می شوند و این نکته در کلام مولای موحدین چنین ارزانی شده است: «البشاشةُ حبالَةُ المَوَدَّةِ» خوش رویی دام دوستی است.

خریدار خشم مردم

«مَن رَضِیَ عن نَفسِهِ کَثُرَ السّاخِطُ علیه» هرکس از خود راضی باشد بسیاری بر او خشم می گیرند.

آنهایی که از خود راضی هستند و تنها خود را می بینند دیگران را از نظر می اندازند و حقوق آنان را رعایت نمی کنند و هرکس از حقوق دیگران درگذرد؛ دیگران را هیچ شمرده و آنها را خوار می پندارد و آن کس که دیگران را خوار شمارد خشم دیگران را می خرد. هرکس که از خود راضی است عیبهای خویش را نمی بیند و بر آن آگاه نمی شود تا آنرا از خویش بزداید. از اینرو دیگران خشم خود را به دو دلیل نثار او می کنند. یک آن که معیوب است و نمی بیند و دوم آن که خویش را بدون عیب و بهتر از دیگران می پندارد.

مردم داری

انسانها از اویند و بدنبال اصل خویش، جستجوگر اویند. ریشه آدمیان یکی است که هر یک دانه ای شده اند و در زمین های خدا محکم شده و رنگ آن دیار را گرفته اند و هرجا که همدیگر را می یابند در توجهی به اصل خویش مسرور می شوند و به سوی یکدیگر آغوش محبت می گشایند. در این میان بعضی چنان خسته می شوند که همنوعان خویش را فراموش می کنند و چه بسیار که خود را نیز به دست فراموشی می سپارند و چون خود را فراموش می کنند. بیمارگونه می خواهند که دیگران نیز فراموش شوند.

امام محبت، علی(ع) که می خواهد جریان محبت همیشه ساری باشد در این باره چنین می گوید: «خالطُوا الناسَ مخالَطَة اِنّ مُتّم مَعَها بکَوْا علیکم و ان عِشْتُم حَنّوا اِلیکم»؛ چنان با مردم بیامیزید که اگر مردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید شما را برای معاشرت برگزینند.

دوستی جان مایه هستی

اگر آب مایه حیات تن است محبت جان زندگی و مایه حیات زندگان است و زندگی در مدار محبت معنا می گیرد و سختی تن در این مسیر قابل تحمل شده و به جوشش مضاعف و تعبی مطلوب بدل می گردد. دوستی جان مایه هستی دوست است؛ اوست که دوست می دارد و دوست داشته می شود. از اینرو شخصی که از این نعمت بی بهره باشد بهره ای از زندگانی نبرده است و ناتوانترین مردمان است و آن که این نعمت بزرگ را به او عرضه کنند و آنرا از دست دهد از اولی نیز ناتوانتر است. اولین دوست، پیامبر بزرگوار اسلام در این باره چنین فرموده است: «اَعجَزُ النّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ اکتسابِ الاِخوانِ و اَعجَزُمِنهُ مَن ضَیَّعَ مَن ظَفَرَ بِهِ مِنهُم».

ناتوانترین مردم کسی است که از داشتن دوست ناتوان باشد و ناتوانتر از او کسی است که دوستی به دست آورد و او را ضایع گرداند.

ناسپاسی نور خدا را می برد

در وادی دوستی بدترین عذاب ها قهر دوست است و کدامین عذاب دردناکتر از عذابی است که خداوند از آدمی قهر کند و او را به خود واگذارد. آن که به خود واگذاشته شود به کجا پناه خواهد برد. در زندان تنهایی اگر میله های آنرا از زر بسازند و آن را از آب و دانه های رنگین و چوب پر کنند. آن که در می یابد هرگز به آن دل خوش نمی شود و خود را فربه به آب و دانه نمی کند. طلیعه نعمات الهی در خودخواهی آدمهای غافل، تنهایی و بریدن از دوست منجر می گردد.

ناسپاسی تاریک خانه ای است که دوستی خداوند و نعمتها را از بین می برد و این بیان در کلام امیرالمؤمنین چنین آمده است: «اذا وَصَلت اِلَیکُم اَطرافُ النِّعَمِ فلا تُنَفِّروا اَقصاها بقلّةِ الشکر»

چون طلیعه نعمتها به شما روی آورد با ناسپاسی دنباله آن را نبرید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان