باید دانست که جسم انسان و دیگر جانوران، همه از آتش، هوا، آب، خاک فراهم آمده و ماده ی همه هستی از این چهار عنصر است و آن ها را به عربی ارکان اربعه یا عناصر چهار گانه می گویند. (1)
هر یک از این چهار عنصر دارای طبع خاصی است. به عنوان مثال چیزی را که مایه ی آتش در وی بیشتر باشد گرم و خشک می گویند؛ زیرا ذات آتش، گرم و درنهایت خشکی است، پس هر چیزی که این عنصر در آن بیشتر باشد چنین حالتی دارد. به چیزهایی که مایه هوایی بیشتر داشته باشد، گرم و تر می گویند. به چیزهایی که مایه ی آبی بیشتر دارد، سرد و تر می گویند. به چیزهایی که مایه ی خاکی بیشتر داشته باشد، سرد و خشک می گویند. هر چهار عنصر ضد یکدیگرند، یعنی با یکدیگر ناسازگارند.
« ایزد تعالی این چهار دشمن را با یکدیگر بیامیخت و میان ایشان صلحی نهاد و تا مدتی که معلوم اوست میان آن ها سازگاری پدید آورد و به سبب آن آمیختگی و سازگاری، در هیچ عنصر که آمیخته شده است آن طبیعتِ یکسان نمانده است و قوت ها همه شکسته شده است، چنان که هیچ کدام از این چهار مایه را به صورت جدا نمی توان یافت. »
باید دانست که از این چهار عنصر، دو عنصر سبک و دو عنصر سنگین اند. آتش و هوا سبک و آب و خاک سنگین هستند، اما زمین ( خاک ) جسمی یکسان بوده، جایگاه وی فرود همه است. بدین سبب سنگین تر از همه است و طبع آن سرد و خشک است و منفعت آن در این است که جسم را پایدار می کند. آب جسمی یکسان می باشد که زمین را احاطه کرده و به علت سبکی، جایگاه آن بالاتر از زمین قرار دارد.
طبع آب سرد و تر است و خاصیتش آن است که به آسانی پراکنده می شود و می توان آن را به آسانی در یک جا جمع کرد. آفریدگار تبارک و تعالی به حکمت و عنایت ازلی آب را با زمین بیامیخت تا خاک خشک به سبب آمیختگی با آب پذیرنده هر نهادی گردد.
هواجسمی است یکسان و جایگاه آن از آب برتر و از آتش فروتر می باشد و بدین سبب گفته اند که هوا سبک تر از آب است و سنگین تر از آتش و طبع او گرم و تر است. منفعت هستی او آن است که هر چیزی را لطیف و سبک گرداند و گشادگی میان جزء های هر جسمی را پدید آورد.
آتش جسمی است یکنواخت و سبک تر از همه و غایت سبکی او این است که طبع او گرم و خشک است و منفعت او در هر جسمی آن است که همه ی چیزها در مجاورت آن پخته و رسیده شود و به قوت وی اجزای هوا در همه ی جسم ها گذر می کند و غایت سردی آب و زمین به وسیله ی آن شکسته گردد و از طبیعت یکسان به طبیعت مرکب تبدیل شود. تمامی کائنات حاصل این چهار معنی می باشد و دانستیم که سردی زمین کمتر از سردی آب بوده و گرمی هوا کمتر از گرمی آتش است. این چهار مایه که یاد کرده شد، مایه ی نخستین نام دارد.
در برخی بافت های انسان چون استخوان، گوش و پوست مایه ی خاکی بیشتر است؛ و در خون و دیگر خلط ها چون صفرا و سودا و بلغم مایه ی آبی بیشتر است و در روح مایه ی هوایی بیشتر می باشد و در استخوان مایه ی خاکی بیشتر از گوشت است و در گوشت بیشتر از آن است که در مغز وجود دارد. آتش دشمن آب است، زیرا در گرمی و خشکی ضد اوست و هم چنین دشمن هواست و هوا دشمن زمین است؛ زیرا به گرمی و تری ضد اوست.
در هر یک از این مایه ها قوتی فعل کننده و قوتی فعل پذیرنده وجود دارد. هر گاه که گرمی در جسم انسان اثر کند، خشکی پدید آید و چون سردی اثر کند، تری به وجود می آید و سردی از تری زودتر شکل می گیرد که از خشکی و علت آن است که مایه ها دشمن یکدیگرند و با هم می کوشند و در یکدیگر اثر می گذارند و از یکدیگر اثر می پذیرند.
مزاج هر بافتی؛ یعنی آمیزش هر بافتی متفاوت است و گرمی، سردی، گرانی، سبکی، نرمی، سختی و پیوستگی هر یک از گونه ای دیگر است.
آدمی از نطفه پدر و مادر است و هر نطفه از خون پدید می آید و خون از غذا و غذا از نبات و حیوان تأمین می شود. حیوان غذا را از گیاه می یابد و گیاه از آب و زمین می روید. و این همه از عناصر چهار گانه اند.
اثر هر عنصر درهر گیاه به اندازه ی دیگری است و هر گیاهی در هر اقلیمی و در هر جایی طبع و مزاج آب و زمین آن جایگاه دارد.
پس هر غذایی که از گیاهی گرفته شود و هر خونی که از غذایی به وجود آید و هر نطفه ای از مرد و زن که از خون ایشان خیزد و هر تنی که از آن نطفه به وجود آید، هر یک بر طبعی و مزاجی دیگر باشند. بدین سبب احوال و طبایع و مزاج های تن ها در خور مزاج پدر ومادر باشد. این مطالبی است که طبیب را از احوال جسمی مردم باخبرسازد.
مزاج هر اندامی در هر بدنی حدی دارد که هر گاه که بدان حد رسد معتدل می شود و اگر از آن حد بیشتر یا کمتر گردد، اعتدال او باطل می شود و این اعتدال اندام ها عنایتی بزرگ از آفریدگار تبارک و تعالی است.
هر جسمی از ارکان اربعه تشکیل شده است و هر عنصری داری کیفیتی است که حکما آن را صورت یا طبیعت می نامند. کیفیت هر چهار عنصر مخالف یکدیگر و گوهر همه ی آن ها یکسان است. کیفیت ها اثر کننده و گوهر ها اثر پذیرنده اند. هر گاه دو ضد در یکدیگر اثر کنند و یکی غالب شود و دیگری مغلوب شود، غالب را کاین و مغلوب را فاسد می گویند.
توجه:
هر گاه دو چیز در یکدیگر اثر کنند و گوهر هر دو عوض شود آن را استحالت می گویند و اگر دراثر این استحالت قوت هر دو شکسته شود، کیفیت میانه ای پدید می آید که آن را مزاج می گویند. (2)
مزاج اندامی چون قلب که گرم و خشک است، با مزاج اندامی چون مغز که سرد و تر است، برابری می کند و مزاج اندامی چون کبد که گرم و تر است با مزاج اندامی چون استخوان که سرد و خشک است، برابری می نماید. چون مزاج اندام ها با یکدیگر برابری می کند هر جسمی دارای مزاج معتدل است. اما نه اعتدال راستین، بلکه اعتدالی که جسم به آن صحت داشته باشد. باید دانست که هر اندامی دارای مزاجی خاصی است و هر جسمی دارای مزاجی و اعتدالی خاصه است.
توجه:
در میان انسان های بی شمار که خدای تبارک و تعالی خلق کرده است، هرگز دو تن با یکدیگر همانند نیستند، مانند انسان هایی که از نظر شکل و قیافه مثل هم نمی باشند.
هرگز دو تن از نظر بلندی و عرض شانه، توانایی و ناتوانی، ضعف و دلاوری، کم اشتهایی و پُر اشتهایی، فربهی و نزاری، خوبی و زشتی، زیرکی و نازیرکی، آرزوها و عادات و آوازها و رنگ ها با یکدیگر هیچ مشابهتی ندارند، زیرا مزاج هر شخصی با دیگری فرق می کند و این از معجزات الهی است. هم چنین مردمان هر اقلیمی و هر هوایی را مزاج و اعتدالی دیگر است.
به عنوان مثال، افرادی که در هندوستان زندگی می کنند دارای مزاج و اعتدالی هستند که با افرادی که در اروپا زندگی می کنند، متفاوت اند. هر گاه مزاج هندی به اروپایی تغییر نماید وی بیمار خواهد شد و بالعکس.
پینوشتها:
1. همان، باب سوم از کتاب نخستین، ص 5.
2. همان، باب نخستین از گفتار دوم، ص 7.
منبع مقاله :
خدادادی، جمشید، (1391)، خلاصه ی کلید ورود به طب قدیم، تهران: مؤسسه نشر شهر، چاپ چهارم.