نظریه حقوق طبیعی در فلسفه حقوق

فلسفه حقوق را می توان یکی از شاخه های فلسفه علوم اجتماعی دانست که به بررسی علل و ریشه های حقوق و قوانین حاکم در جوامع بشری می پردازد و پس از تحلیل مکاتب فکری، آن ها را ارزیابی می کند.از جمله این مکاتب، «مکتب حقوق طبیعی » (۱) (یا حقوق فطری) است که طبیعت (یا فطرت) بشر را خاستگاه و ریشه همه قوانین و حقوق می داند.

چکیده

فلسفه حقوق را می توان یکی از شاخه های فلسفه علوم اجتماعی دانست که به بررسی علل و ریشه های حقوق و قوانین حاکم در جوامع بشری می پردازد و پس از تحلیل مکاتب فکری، آن ها را ارزیابی می کند.از جمله این مکاتب، «مکتب حقوق طبیعی » (1) (یا حقوق فطری) است که طبیعت (یا فطرت) بشر را خاستگاه و ریشه همه قوانین و حقوق می داند.

مکتب مزبور دارای سابقه ای طولانی در تاریخ تفکر بشر است.اولین نظریه پردازان این مکتب در یونان قدیم، پیش از ظهور دین مسیحیت می زیسته اند.به لحاظ تاریخی، می توان حیات نظریه «حقوق طبیعی » را به دو دوره عمده تقسیم نمود.نقطه عطف در این تقسیم، عصرنوزایی است:

1.نظام قدیم حقوق طبیعی;

2.دوره جدید حقوق طبیعی;

دوره اول به سه مقطع اساسی تقسیم می شود:

الف.نظریه حقوق طبیعی پیش از قرون وسطا; (2) ب.نظریه حقوق طبیعی در ابتدای قرون وسطا; (3) ج.مکتب حقوق فطری و طبیعی در اواخر قرون وسطا. (4)

دوره جدید حقوق طبیعی نیز به نوبه خود، به دو بخش کلی قابل تقسیم است:

الف.نظریه حقوق طبیعی در ابتدای دوره جدید در اروپا; (5) ب.نظریه حقوق طبیعی در آرای متفکران قرن بیستم. (6)

در این نوشتار، به طور اختصار، به ذکر ویژگی های مکتب حقوق طبیعی در هر یک از ادوار مزبور اشاره می شود:

1- نظام قدیم حقوق طبیعی

مطابق با این سنت که به لحاظ تاریخی به دوران های پیش از عصر نوزایی مربوط می شود، در جهان نوعی قانون برتر (7) وجود دارد که همه قوانین از آن ریشه می گیرند. مکتب سنت قدیم حقوق طبیعی به بیان محتوای این قانون برتر پرداخته، تاثیراتش را بر قوانین منشعب از آن، مورد ارزیابی قرار می دهد.

1-1- نظریه حقوق طبیعی پیش از قرون وسطا

بحث درباره حقوق طبیعی در دوره یونان قدیم، بخشی از مباحث علوم فلسفی را به خود اختصاص داده بود.سقراط معتقد بود علاوه بر قوانینی که انسان ها آن را وضع می کنند، قوانین دیگری نیز وجود دارد که از طرف طبیعت برای اداره امور جوامع بشری مقرر گردیده است.از یک سو، وی از اولیای امور می خواست تا قوانین طبیعت را کشف نمایند و جامعه را بر اساس آن ها اداره کنند و از سوی دیگر، به مردم توصیه می نمود تا تمام اعمال و رفتار خود را با مقررات حقوق طبیعی وفق دهند. (8)

افلاطون نیز در سه کتاب خود به نام های قوانین، دولتمرد (مرد سیاسی) و جمهوری (9) به بحث درباره حقوق طبیعی پرداخته و قوانین مدینه فاضله خود را بر اصول این حقوق استوار نموده است.

همچنین ارسطو در کتاب های سیاست و اخلاق نیکوماخوس (10) قوانین طبیعت را بهترین منبع برای وضع قوانین جوامع معرفی نمود.او با انتقاد از قوانین تراویده از فکر بشر و بریده از قانون طبیعت، انسان ها را به رعایت قوانین و حقوق طبیعی ملزم می دانست.

نامدارترین اندیشمندی که پیش از قرون وسطا درباره حقوق طبیعی با شرح وتفصیل بحث کرده سیسرون، (Cicero) ،فیلسوف و خطیب توانا و سخنور مشهور رومی بود که در قرن اول پیش از میلاد مسیح زندگی می کرد. (11) او، که متاثر از مکتب رواقیان یونان بود (12) ، در کتاب های قوانین و جمهوری (13) خود، قانون طبیعت را منطبق بر طبیعت و فطرت بشر دانسته و نویسنده و واضع این قانون را خالق بشر - یعنی خدا - معرفی کرده است.

وی اعتقاد داشت که حقوق طبیعی باید ازلی و غیرقابل چالش باشد; چون طبیعت انسان، ثابت و غیرقابل تغییر است.به همین دلیل، حقوق طبیعی در همه زمان ها و مکان ها و برای همه ملت ها به یک اندازه دارای ارزش و اعتبار می باشد.ما نمی توانیم خود را در برابر وظایفی که نسبت به حقوق طبیعی داریم، آزاد و رها بدانیم.برای تفسیر و توضیح این حقوق هیچ نیازی به غیر خود نداریم; هر کس از اطاعت این حقوق سرباز زند، از خویشتن خویش فرارکرده، فطرت بشری خود را انکار می نماید.به این لحاظ، او باید متحمل سخت ترین عذاب ها شود که «عذاب وجدان » نام دارد. (14)

علاوه بر سیسرون، دیگر فیلسوفان رومی، از جمله آلپین (Ulpien) ،پل (Paul) ،پلاین و فلورانتین (Florentin) در زمینه حقوق طبیعی و حقوق فطری تحقیقاتی کرده اند که همگی کمابیش به تفسیر کلمات سیسرون پرداخته اند.

عمده ترین مناقشه ای که می توان در پژوهش های فیلسوفان این دوره - پیش از قرون وسطا - در زمینه قوانین و حقوق طبیعی نمود این است که مقصود ایشان از مفهوم «قانون طبیعت » کاملا روشن نیست.در چه صورت می توان یک قانون را قانون طبیعی دانست؟

1.آیا قانون طبیعی یعنی قانونی که از طبیعت انسان - یعنی ذات و سرشت او یا هدف او - مشتق شده است؟

2.یا این که طبیعی بودن یک قانون بدان روست که آن قانون از راه توانایی های طبیعی انسان - یعنی با عقل و یا وجدان او - قابل دست رسی و فهم است؟

3.یا طبیعی بودن قانون به معنای این است که آن قانون در جهان طبیعت خارج از انسان، اما درباره انسان وجود دارد؟

4.و یا در نهایت، طبیعی بودن یک قانون به معنای ترکیبی از دو یا سه مورد مزبور است؟

مناقشه دیگر این است که مصداق حقوق طبیعی به هر یک از معانی مزبور، کدام است؟ به بیان دیگر، فیلسوفان این دوره تعداد قانون یا قوانین یا حقوق طبیعی را معین نکرده اند.

به لحاظ این دو اشکال، بحث از حقوق طبیعی در آثار و نوشته های فیلسوفان یونان و روم، بحثی مبهم و غیرشفاف است.

1-2- نظریه حقوق طبیعی در ابتدای قرون وسطا

با شروع قرون میانه و حکومت کلیسا بر سرزمین های مغرب زمین، فیلسوفان مسیحی از جمله آمبروس ( Ambrose) و آگوستین (Augustine) کوشیدند تا تعالیم دین مسیحیت را بر اساس اصول فلسفه یونانی، به ویژه فلسفه افلاطون، برهانی و قابل دفاع نمایند. (15) در این میان، از بحث حقوق طبیعی در توجیه مشروعیت و حقانیت قوانین شوراهای کلیسایی بسیار استفاده کردند.

آنان معتقد بودند که حقوق طبیعی مطابق با طبیعت بشری مخلوق خداست.بنابراین، اگر خدا بخواهد، می تواند آن را تغییر دهد. (16)

دقیقااین نکته وجه افتراق میان نظریه حقوق طبیعی در این دوره و قرائت سیسرون از این نظریه در دوره پیشین است.

1-3- نظریه حقوق طبیعی در اواخر قرون وسطا

مشهورترین متفکر این مقطع از قرون میانه توماس آکوئیناس، (Aquinas) نام دارد که در قرن سیزدهم میلادی می زیست.او از طریق مطالعه آثار ترجمه شده ابن سینا و ابن رشد با فلسفه ارسطو، که تا آن زمان در مغرب زمین فلسفه ای ناشناخته بود، آشنا شد و آن را در میان اروپاییان احیا نمود.بر خلاف فیلسوفان قرون اولیه میانه، که فلسفه افلاطونی را پشتوانه دین مسیحیت قرار دادند، او کوشید تا آموزه های دین مسیحیت را بر اساس فلسفه ارسطویی توجیه عقلانی نماید.

به همین دلیل، وی باتلاشی مجدانه به پژوهشی عمیق در حوزه فلسفه حقوق، در مشهورترین اثرش، یعنی کتاب چکیده الهیات (17) ،دست زد.او چهار نوع گوناگون قانون را از هم متمایز ساخت: قانون سرمدی (18) ،قانون طبیعی (19) ،قانون الهی (20) و قانون بشری (پوزیتویستی) (21) در ذیل به اختصار و به مناسبت، فقط به قانون طبیعی و قانون بشری اشاره می شود:

توماس معتقد بود که قانون بشری (پوزیتویستی) از قانون طبیعی گرفته می شود.این اشتقاق دارای جنبه های گوناگونی است.

در بعضی موارد، قانون طبیعی حکم می کند که قانون بشری چگونه باید باشد; مثلا، قانون طبیعی ذاتا نهی از آدم کشی را اقتضا می کند به همان گونه قانون بشری نیز چنین اقتضایی دارد، اما نه اقتضای ذاتی، بلکه اقتضای تبعی.

اما در بعضی موارد دیگر، قانون طبیعی فضا را برای گزینش و انتخاب انسان، آزاد می گذارد که او نیز بر حسب آداب و عادت های اجتماعی یا شرایط سیاسی، اراده خود را به کار گیرد.برای مثال، قانون طبیعی اقتضا می کند که برای حفظ جان و مال انسان ها، باید در جامعه نظم وجود داشته باشد.یکی از انواع این نظم اجتماعی ، رعایت مسائل عبور و مرور وسایل نقلیه است.بنابراین، قانون طبیعی اقتضا می کند که وسایل نقلیه موتوری در خیابان ها با نظم خاصی حرکت کنند; مثلا، از یک سوی مسیر به سمت جلو حرکت کنند.اما این که آیا از سمت چپ مسیر یا سمت راست یا با چه سرعتی حرکت کنند، اموری است که به اختیار انسان نهاده شده است.بنابراین، بشر بر اساس قوانین (پوزیتویستی) ، در این موارد، به اختیار خود، یکی را بر می گزیند.

امروزه، مفسران افکار توماس آکوئیناس در بخش فلسفه حقوق - مثل سر ویلیام بلکستن (Sir william Blackstone) و جان فینیس، (John Finnis) در صدد تعیین مصادیق گوناگون قوانین بشری برآمده اند که چگونه از قانون طبیعی اشتقاق یافته اند; به نحو الزامی یا به صورت اختیاری.

آکوئیناس درباره ذات و طبیعت قانون شش سؤال در کتاب الهیات مطرح نموده و به آن ها پاسخ داده است که ذیلا به آن ها اشاره می شود.

پرسش اول این است که «آیا هدف قانون همواره رسیدن به خیرمشترک و عمومی (22) است؟ » (23) «خیر مشترک » از منظر آکوئیناس هدف نهایی زندگی بشر - یعنی سعادت و رستگاری - اوست.

او در کتاب چکیده الهیات، پرسش مزبور را چنین پاسخ می دهد: «قانون باید عمدتا مربوط به فرمانی باشد که سعادت او را تامین می کند.علاوه بر این، چون هر جزء به گونه ای قرار داده می شود تا به کل ختم گردد و نسبتش با کل، نسبت ناقص به کامل است و از طرفی، هر انسان به مثابه جزئی از جامعه کامل است، بنابراین، قانون باید با فرمانی مناسب همراه باشد تا انسان را [که جزء جامعه است ]به سعادت کلی اش [یعنی خیر عمومی ]رهنمون گردد. (24)

دومین سؤال آکوئیناس این است که «آیا عقل بشر قادر است قانون وضع کند؟ » (25)

پاسخ او به این پرسش منفی است; زیرا - همان گونه که گفته شد - قانون باید بشر را به سوی خیر عمومی هدایت کند و هیچ انسانی نمی تواند [به صرف اتکای بر عقل خویش ]آن خیر عمومی [و سعادت ابدی] را بشناسد.در نتیجه، انسان قادر به وضع قانون [جامع ] نیست.

پرسش سوم این است که «آیا اعلام وضع قانون [به مردم در قانون بودن آن ]ضروری است؟ » (26)

نظر آکوئیناس در کتاب چکیده الهیات در این مورد مثبت است.وی در توضیح پاسخ خود می گوید که مردم باید مطیع قانون باشند.بنابراین، اگر ایشان نسبت به قانون جاهل و بی اطلاع باشند; آن قانون اطاعت نمی شود.به این دلیل، اعلام وضع قانون، ضرورت دارد.

چهارمین سؤالی را که آکوئیناس به آن پاسخ داده این است که «آیا قانون طبیعی در همه مردم مشابه و یکسان است؟ » (27)

وی در پاسخ به پرسش مذکور، به تفکیک میان عقل نظری و عملی پرداخته و معتقد است که احکام عقل نظری در همه افراد بشر یکسان است; زیرا این احکام مبتنی بر یک سلسله اصول ضروری و کلی اند که عقاید عمومی و متعارف (28) نامیده می شوند.در حالی که عقل عملی مربوط به موارد محتمل و موضوعات غیرقطعی - یعنی حوزه اعمال و رفتار بشر - است.

بنابر این، چون قانون طبیعی ذاتا مربوط به عقل نظری است، در همه موارد بشر یکسان است.

سؤال بعدی آکوئیناس این است که «آیا قانون بشری می تواند جلوی همه مفاسد و شرور را بگیرد؟ »

پاسخ وی منفی است; زیرا قانون بشری برای جمعیت زیادی از انسان هایی وضع می شود که بیش تر آن ها از نظر اخلاقی کامل نیستند.به این لحاظ، قانون بشری جلوی همه مفاسد را نمی گیرد. (29)

آخرین پرسشی را که آکوئیناس در کتاب چکیده الهیات درباره قانون مطرح کرده این است که «آیا قانون ساخته دست بشر می تواند وجدان و نفس انسان را مقید [به قانون ] نماید؟ » (30)

وی در پاسخ خود، قایل به تفصیل شده که خلاصه آن چنین است: قانون بشری بردو نوع است: یا عادلانه است و یا غیرعادلانه.اگر عادلانه باشد، می تواند بر وجدان انسان تاثیر نماید.اما اگر غیرعادلانه باشد، در حقیقت قانون به شمار نمی آید; زیرا قوانین غیرعادلانه بشری مخالف قانون الهی بوده و به این دلیل از درجه اعتبار ساقط اند. (31)

2- دوره جدید قانون طبیعی

مسلم است که عصر نوزایی حد فاصل میان قرون وسطا و دوره جدید محسوب می شود. عصرنوزایی دوره تبدیل ارزش ها در مغرب زمین بوده است.محور همه این ارزش ها پیش از این دوره، خدامحوری و دین گرایی در جامعه اروپا بود; همچنان که کانون ارزش های جوامع غربی پس از عصرنوزایی - یعنی در دوره جدید، انسان مداری (اومانیسم) و دین گریزی می باشد.تاریخ شروع این دوره، که قریب به دویست سال به طول انجامید، به نیمه قرن پانزدهم میلادی در کشور ایتالیا برمی گردد.پس از آن، تحولات فرهنگی، سایر جوامع اروپایی را نیز به تدریج در برگرفت.

همه مباحث علمی و فلسفی در دوره جدید رنگ دیگری به خود گرفت.«سکولاریسم » که یکی از ویژگی های اصلی این دوره محسوب می شود، در تمام شاخه های علوم فلسفی و اجتماعی ریشه دوانید.فلسفه حقوق نیز از این رنگ پذیری در امان نماند.

نظریه های مربوط به حقوق طبیعی در دوران پیش از مدرنیته وظایف انسان را تعلیم می دادند و اگر هم اندک توجهی به حقوق او داشتند منظورشان حقوقی بود که از همان وظایف برگرفته می شد.اما در جریان قرن 17 و 18 امر، بر عکس شد.یعنی خیلی بیش از گذشته، بر حقوق شخصی تاکید شد.دانشمندان از آن پس دیگر بر وظایف طبیعی تکیه نمی کردند، بلکه همواره بر حقوق طبیعی و استیفای این حقوق اصرار ورزیدند.روشن ترین بیان تحول اساسی از وظیفه طبیعی به حق طبیعی را می توان در نظریه هابر دید.او حقوق طبیعی نامشروط در قرون میانه را وظایف خواند و اعلام نمود که وظایف طبیعی، در دوره جدید، اموری مطلق نیستند بلکه مشروط به استیفای حقوق طبیعی انسان اند. (32)

بحث از مکتب حقوق طبیعی در این علم، در دوره جدید را می توان به دو بخش متمایز تقسیم نمود:

1.مکتب حقوق طبیعی در ابتدای دوره جدید;

2.نظریه حقوق طبیعی در قرن بیستم.

2-1- مکتب حقوق طبیعی در ابتدای دوره جدید

بیش تر شاخه های علوم در دوره جدید دارای مؤسس است.همان گونه که دکارت، پدر فلسفه جدید و نیوتن، مؤسس علوم تجربی در دوره جدید دانسته می شود، هوگو گروسیوس هلندی (1583- 1645 Hogo Grotius )را مؤسس «مکتب حقوق طبیعی » در دوره جدید می دانند.

ساموئل پوفندرف (Samuel Pufendorf) اولین دارنده کرسی تدریس نظریه حقوق طبیعی در دانشگاه های کشور آلمان و بزرگ ترین مفسر دانشگاهی این مکتب در قرن هفدهم، شجاعت گروسیوس را ستوده و او را به دلیل نقش روشنگرانه اش در مکتب حقوق طبیعی تحسین می کند; مکتبی که قرن ها در تاریکی های اذهان ارباب کلیسا در قرون وسطا به سر برده بود و در دوره جدید، به دست وی - گروسیوس - از ابهام درآمد و شفاف گردید. (33)

گروسیوس خود را وارث مکتب قانون طبیعی می داند که در قرون وسطا از آگوستین شروع شد و در زمان توماس آکوئیناس به اوج خود رسید و تا زمان فرانسیسکو سوارز اسپانیایی، (Franciscus Suares) در قرن شانزدهم ادامه یافت.جمله مشهور گروسیوس این بود که «حتی اگر خدا هم وجود نمی داشت، قانون طبیعی اعتبار خود را حفظ می کرد.» پرواضح است که این جمله نشانه روشنی از رخنه عمیق تفکر سکولار در ذهن مؤسس مکتب حقوق طبیعی در دوره جدید است.البته گروهی از فیلسوفان علم حقوق معتقدند که چون گروسیوس از ایمان عمیق مذهبی بهره وافر داشت، سخن او پاسخی به مکتب اراده گرایان اخلاق و نیز نومینالیست ها در علم فلسفه حقوق بود.وی می خواست با این جمله نشان دهد که ماهیت قانون، فرمان - امر و نهی - نیست.

یکی از کارهای بزرگ گروسیوس این بود که وی میان قانون طبیعی و حق طبیعی (34) تفاوت قایل شد.حق طبیعی از نظر او دارای سه ویژگی عقلانیت، فردگرایی و بنیادگرایی بود. (35) (توضیح این مباحث در این مختصر نمی گنجد.)

علاوه بر گروسیوس و پوفندرف، فیلسوفان دیگری نیز بودند که در حوزه مکتب حقوق طبیعی در قرن هفدهم، پژوهش کردند که از میان آن ها می توان به هابز و لاک اشاره نمود.

ویژگی کلی قانون یا حقوق طبیعی در دوره جدید این است که وجود حقوق طبیعی در جهان، نیازی به وجود خدا ندارد; احکام عقل بشر می تواند کاملا جای اراده خدا و فرمان او را در گیتی پر کند.محور بودن انسان (اومانیسم) در این دوره اقتضا می کند که حقوقش استیفا شود.سخنی که بر سر زبان ها رایج است گرفتن حق انسان از خدا یا طبیعت است نه انجام وظایف یا تکالیف او.در یک کلام باید گفت مظلوم ترین صاحب حقی که حقوقش گرفته می شود و حتی اسمی از ذی حق بودن او به میان نمی آید - هر سه به تامین حقش - خداوند خالق و آفریدگار حاکم بر جهان هستی است.

2-2- نظریه حقوق طبیعی در قرن بیستم

مکتب قانون و حقوق طبیعی در اروپای دوره جدید، در حدود یک و نیم قرن یعنی از آغاز قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم از رواج افتاد.علت این امر ظهور مکاتب دیگر حقوقی مانند مکتب «تاریخ گرایی » یا مکتب «حقوق پوزیتویستی » در حوزه مباحث حقوقی و فلسفه حقوق بود.

اما دیری نپایید که مکتب حقوق طبیعی دوباره در قرن بیستم احیا شد.آثار و تالیفاتی را که درباره حقوق طبیعی در این قرن نوشته شد، می توان به دو دسته تقسیم نمود:

1. پژوهش های پیروان سنت قدیم حقوق طبیعی;

2. پژوهش ها و رویکردهای جدید در زمینه حقوق طبیعی.

2- 2- 1. پژوهش های پیروان سنت قدیم حقوق طبیعی:

اقبال بسیاری از محققان و فیلسوفان حقوق به سنت قدیمی حقوق طبیعی در قرن بیستم، توجه پژوهشگران را در این حوزه، به خود جلب می کند.در میان نویسندگان فرانسوی زبان، ژاکوس مارتین، (Jacques martain) در کتاب انسان و دولت (36) (1951) تاثیر بسزایی از خود به جای گذاشته است.

پس از او، جان فینیس، (finnis John) ،نویسنده و محقق انگلیسی، مشهورترین طرفدار مکتب قدیم حقوق طبیعی و احیاکننده سنت آکوئینی در فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق گردید.او حقوق طبیعی را پایه و اساس نظریه اخلاقی خود در مشهورترین کتابش به نام «قانون طبیعی و حقوق طبیعی » (37) (1980) قرار داد.

او در این کتاب ادعا می کند که اساس نظریه اش را تعدادی از خیرهای ذاتی به نام «خیرهای اصیل » (38) تشکیل داده اند.به نظر او تمام خیرهای اصیل دارای وجودی بدیهی اند که عبارتند از:

1- حیات و سلامتی.فینیس، شوق انسان به صیانت نفس نیز تمایل به حفظ خود در برابر همه موانع زندگی و یا سلامتی را نشانه ای بر وجود این خیر (و نه دلیلی برای آن چون که بدیهی است) - قرار داده است.

2- دانش.مراد او از دانش هرگونه کمال علمی است که به خودی خود مطلوب است نه این که به دلیل ابزاری بودنش در راه دستیابی به امر دیگری مطلوب باشد.وی میل به پرسش و کنجکاوی و حقیقت جویی را در انسان نشانه وجود این خیر (و نه دلیلی برای آن) می داند.

3- تفریح [و سرگرمی] - فینیس در این باره می گوید:

«سومین جنبه اصل سعادت بشر، تفریح است.گروه محدودی از اخلاق گرایان که خیرهای بشری را تحلیل می کنند، از این ارزش اصیل [یعنی عنصر تفریح و سرگرمی] غفلت نموده اند. اما یک [دانشمند ]انسان شناس، این عنصر عظیم و غیر قابل تحویل در فرهنگ بشری را از نظر دور نمی دارد.هر یک از ما می توانیم با اهمیت هرچه بیشتر، بخش عمده سرگرمی خود را در اعمالی ببینیم که فراتر از انجام آنها، هدفی وجود ندارد.آنها به خودی خود مطلوب و لذت بخش اند.این اعمال ممکن است در خلوت یا جلوت صورت گیرد. ذهنی یا بدنی باشد.آسان یا دشوار باشد.با تشریفات زیاد و یا نسبتا خودمانی و به طور عادی انجام شود.» (39)

4- تجربه زیبایی شناختی [هنر].مراد فینیس از زیبایی، مفهومی عام است که زیبایی های ظاهری طبیعی و غیرطبیعی و نیز زیبایی های باطنی معنوی را در برمی گیرد.

5- معاشرت اجتماعی (دوستی و رفاقت) ، وی معاشرت و اجتماعی بودن را مفهومی وسیع و دامنه دار که بارزترین و شاخص ترین نمونه آن، دوستی و رفاقت با دیگران است.وی در کتاب «حقوق طبیعی و قانون طبیعی » می گوید: «رفاقت، مستلزم کار کردن به خاطر اهداف رفیق و خوشبختی اوست.دوست بودن با حداقل یک نفر دیگر، نوع بنیادین خیر [برای انسان ]است.» (40)

6- عقلانیت عملی.جان فینیس در این باره آورده است:

«عقلانیت عملی، خیری اصیل و مربوط به موجودی است که قادر باشد هوش خود را به طور کارآمد و مؤثر درباره مسائلی مربوط به انتخاب اعمال و شیوه زندگی و نیز شکل دادن به خوبی و خصلت خویش به کار گیرد.عقلانیت عملی مستلزم این است که انسان در پی داخل کردن نظمی معقول و مستدل در رفتار و عادات و شیوه زندگانی اش باشد.این نظم دارای دو جنبه درونی و بیرونی است.این ارزش پیچیده است.مستلزم آزادی وعقل، انسجام و وثاقت است.» (41)

7- دین.جان فینیس با طرح یک سؤال سعی می کند تا خواننده را متوجه آخرین خیر اصیل انسانی گرداند.وی می پرسد آیا نظامی که در وجود مادی [یعنی بدن] و معنوی انسان [یعنی روح و آثار آن مثل افکار، خلق و خوی و...]جریان دارد، با نظام موجود در جهان آفرینش و خالق آن (اگر خالقی داشته باشد) ارتباط دارد؟ اگر دارد چه نوع ارتباطی است؟ مسائل و پرسش هایی که در اطراف این سؤال اساسی برای همه انسان ها، خواسته یا ناخواسته مطرح می شود همگی مربوط به جنبه ایی اصیل از وجود انسان می شود که به طور بدیهی در سرشت و فطرت آدمیان نهفته است.وی این جنبه اصیل را در انسان، دین می نامد که پاسخ گوی به پرسش های مذکور می باشد.

جان فینیس، ویژگی مشترک خیرهای ذاتی مزبور را در سه مورد ذیل خلاصه کرده است:

1.همه آنها به یک اندازه خیر و بدیهی اند

2.هیچ کدام قابل تحویل به دیگری نیستند یعنی نمی توان آن را جنبه ای از ارزش دیگر یا ابزاری برای دست یافتن به ارزش دیگر دانست.

3.به لحاظ مقدار اهمیت، هیچ یک از آن ها مهم تر از دیگری نیست.از جهت اهمیت، هم عرض اند یعنی هیچ سلسله طولی در این امور هفت گانه وجود ندارد.هر یک از آنها به یک اندازه اساسی و بنیادین هستند.

وی در ادامه توضیح می دهد که این امر مانع از این نمی شود که تمایل انسان ها به این خیرهای اصیل یکسان نباشد.ممکن است ارزش دانش، نزد شخصی[مثل یک دانشمند]بیش از ارزش تفریح و سرگرمی باشد.ولی این اختلاف ارزش مربوط به ذات خیرها نیست بلکه مربوط به مزاج، تربیت، استعداد و فرصت ها و امکانات افراد است. (42)

فینیس اعتقاد دارد که حرکت از خیرهای اصیل به سوی افعال اخلاقی باید از طریق برخی اصول اولیه انجام گیرد.وی این اصول را «لوازم اصلی معقولیت عملی » (43) نامیده است.مهم ترین و بحث انگیزترین این اصول عبارت است از این که «هدف هرگز وسیله را در جایی که به یک خیر اصیل ضربه می زند، توجیه نمی کند.» برخی دیگر از اصول مزبور عبارتند از: «انسان باید طرح معقولی از زندگی برای خود تهیه کند» ، «انسان نباید دست به گزینش یا ترجیح اعتباطی در میان اشخاص بزند» ، «انسان باید در گسترش نیکی ها در جامعه کوشا باشد.» (44)

جان فینیس به تبع آکوئیناس معتقد است که اطاعت از قانون یک وظیفه است.قانونی که عادلانه نباشد اصلا قانون نیست.

2-2-2. پژوهش ها و رویکردهای جدید در زمینه حقوق طبیعی:

این رویکردهای نوظهور در قرن بیستم به منزله پاسخ هایی به مکتب «حقوق پوزیتویستی » تلقی می شوند.پژوهش های مزبور مشتمل بر نظریه هایی جدید درباره قانون است; از جمله این که ارزش های اخلاقی باید در تفسیر و تبیین قوانین عام یا نظام های خاص دخیل باشند.

یکی از نظریه پردازان حقوقی معاصر که تاثیر شگرفی در دفاع از مکتب حقوق طبیعی با رویکردی جدید داشته است، رونالد دورکین، (Ronald Dworkin) نام دارد.دورکین در نوشته و آثار اولیه خود در مقام رد «پوزیتویسم حقوقی » تفکیک مفهومی میان قانون و اخلاق را انکار کرده است.دلیل او این است که علاوه بر قوانین، همه نظام های حقوقی نیز حاوی اصول و قواعدی اخلاقی هستند که اساس رفتارهای گذشته را تشکیل داده اند.وی در آخرین کتاب خود به نام امپراطور قوانین، (EmpireLaw) (1986) «رویکرد مفسر قانون » را پیشنهاد نموده است.وی معتقد بود که ادعاهای حقوقی، احکام تفسیرکننده اند.از این رو، عناصر ظاهر قبل و بعد یک قانون را باهم ترکیب می کنند. (45)

نتیجه

چنان که در این مختصر نشان داده شد، نظریه های متعددی در حوزه فلسفه حقوق به چشم می خورندکه دارای عنوان «مکتب حقوق طبیعی » اند.این نظریه هارامی توان به دو گروه عمده دسته بندی نمود:

1.نظام قدیم حقوق طبیعی;

2.دوره جدید حقوق طبیعی.

سنت های قدیمی حقوق طبیعی، نظریه ای اخلاقی را پیشنهاد می کنند که انسان ها می توانند با استفاده از آن ها بفهمند که چگونه باید در مورد موضوعات حقوقی بیندیشند یا به آن ها عمل نمایند.

اما بر اساس نظام جدید حقوق طبیعی، هیچ کس نمی تواند قانون را بدون ارزش اخلاقی درک نموده یا توصیف کند.

پی نوشت ها:

1. Natural law theory.

2. Clssical writings.

3. Early church writing.

4. Recent church writing.

5. Early modern European writing.

6. Recent modern writing.

7. Higher law.

8. قاسم زاده، 1334: 2.

9. Laws; Statesman; Republic.

10. Politics; Nicomachean Ethics

11. Bix,1996;224.

12- پیروی سیبرون از رواقیان در مباحث مربوط به حقوق طبیعی، مساله ای است که در میان فیلسوفان حقوق شهرت فراوانی دارد.اما لئواشتراویس فیلسوف نامدار و نظریه پرداز سیاسی در قرن بیستم این مطلب را در کتاب «حقوق طبیعی و تاریخ » انکار نموده و سیسرون را در مباحث مربوط به حقوق طبیعی، پیرو افلاطون دانسته است: (ر.ک نئواشتراوس، حقوق طبیعی و تاریخ، ترجمه باقر پرهام، ص 165)

13. laws; Republic.

14. Bix,1996;224.

15. میکائیلیان 1375: 2و3

16. Bix,1996;225.

17. Summa Theologica.

18. Eternal law.

19. Natural law.

20. Divine law.

21. Human (positive) law.

22. Comman good.

23. 24. Feinberg and Gross.1975:9.

25. 26. Feinberg and Gross.1975:10.

27. Feinberg and Gross.1975:11.

28. Common notions.

29. Feinberg and Gross.1975:12.

30. Feinberg and Gross.1975:12.

31. Bix,1996:225,26: Feinberg and Gross.1975:13.

32. لئواشتراوس، مترجم باقر پرهام، 1375: 202

33. Passerin,1951:53.

34. Natural law Natural & Right.

35. Passerin,1951:25.

36. Man and State.

37. Natural law and Natural Rights.

38. Basic goods.

39. Finnis,1980:78.

40. Finnis,1980:88.

41. لئواشتراوس، همان

42. Finnis,1980:29,3.

43. The basic requiremetnts of practical reasonebleness.

44. Bix,1996:229,30.

45. Bix,1996:235.

سایر منابع

-Aquinas,T "Concerning the Natural Law" in Eds Feinberg,J. and Gross,H.1975, Philosophy of law (Encinco: Dickenson Publisching Company).

- -Bix,B "Natural law Theory" in Ed. Patterson, D.,1996.A Companion to philosophy of law and legal theory. (Massachusets: Blackwells).

-Finnis,J."Natural law and Natural Rights" 1980, Axford: Clarendon press.

-Passerin,A."Natural law",1996, Second printing New Brunswick (U.S.A). and London ( U.K): Transaction Publishers.

- اشتراوش، ل.حقوق طبیعی و تاریخ، ترجمه باقر پرهام، 1375، تهران

- قاسم زاده، حقوق اساسی، 1334، چاپ ششم، انتشارات دانشگاه تهران

- کالین.ب.فلسفه و ایمان مسیحی، ترجمه ط.میکائلیان، 1375، تهران.شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر