ایران، 9 و 10/5/81
چکیده: مقاله حاضر که متن تلخیص شده سخنرانی آقای شبستری در کنگره دین پژوهان کشور است، ضمن تذکر اهمیت و محوریت «ایمان » در تفکر دینی، نسبت آن را با مقوله تاریخ دین و دین شناسی تاریخی بازمی کاود . به نظر آقای شبستری، میان ایمان و دین شناسی تاریخی رابطه برقرار است و برای تعیین معنای ایمان، حتما نیازمند دین شناسی تاریخی هستیم .
آیا میان ایمان و دین شناسی تاریخی رابطه ای هست؟ آیا بدون دین شناسی تاریخی می توان درباره ایمان سخن گفت؟ آیا ما برای تعیین معنای ایمان حتما نیازمند دین شناسی تاریخی هستیم؟ پاسخ من به این پرسش ها مثبت است . دین شناسی تاریخی سخت در میان ما مهجور است .
نکته اول این است که در ادیان وحیانی (یهودیت، مسیحیت و اسلام)، محور الاهیات، «ایمان » است نه «خداوند» . تصور خداوند و توضیح و توصیف و جست وجوی او، در میان ادیان بزرگ دنیا (به استثنای دین بودیسم) مشترک است . در جست وجوی خداوند بودن و از خداوند سخن گفتن، مخصوص ادیان وحیانی نیست و در ادیان بزرگ دیگر نیز هست . آنچه مسئله محوری ادیان وحیانی را تشکیل می دهد، «ایمان » است . این موضوع محوری را در ادیان غیروحیانی نمی یابیم .
نکته دوم این است که منظور از ایمان در ادیان وحیانی، ایمان فطری یا طبیعی یا عقلی استدلالی به خداوند نیست; بلکه در این ادیان - آن طور که واقعیت ظهور و گسترش این ادیان نشان می دهد - ایمان یک واقعیت تاریخی است; به این معنا که بنیان گذاران این دین های سه گانه در تاریخ معینی از دوره های بشری با دعوی نبوت (به استثنای عیسی علیه السلام که مسیحیان او را فوق نبی می دانند) به گونه ای خاص از تنظیم رابطه انسان و خدا دعوت کرده اند . مسئله محوری این رابطه، شنیدن پیام و خطاب خداوند است .
محوری ترین مسئله ای که متالهان مسلمان را در برابر متالهان دیگر ادیان در قرن سوم تا پنجم هجری - که قرن اوج پیشرفت کلام اسلامی است - قرار می داد، مسئله نبوت بود نه مسئله توحید . اختلاف مسلمانان و یهودیان و مسیحیان، در اصل عقیده به خداوند نبود، بلکه نزاع آنان بر سر این بود که آیا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم که دعوی نبوت کرده، نبی بود یا خیر؟ به این معناست که لازم بود پیام خداوند ابلاغ و شنیده شود تا آن گاه بتوان از ایمان سخن گفت؟ این فرآیند، حادثه ای تاریخی بود; یعنی حادثه ای که در شرایط زمانی و مکانی معینی واقع شد .
امروز چرا ما در پی یافتن معنای ایمان نیستیم؟ حداقل در حوزه کلام کسی در جست وجوی این معنا نیست . در محفل های اخلاقی ممکن است معلمان اخلاق بحث ایمان و ایمان واقعی را مطرح کنند، اما این بحث در صحنه بحث های کلامی ما گم شده است; چرا که قرن ها این تصور بر ذهن ما حاکم بوده است که ایمان چیزی بیش از اعتقاد به خدا و نبوت نیست . ما به یاد نمی آوریم ایمان - که در شرایط تاریخی معینی حادث شده است - واقعه ای تاریخی بوده، و مانند هر واقعه تاریخی دیگری، اگر بخواهیم آن را بشناسیم باید تلاشی دوباره آغاز کنیم . همه حادثه های تاریخی این گونه اند .
امروزه با مجموعه پدیده هایی، دور هم تنیده و شکل گرفته، به نام اسلام مواجه هستیم . این مجموعه شامل پدیده های تاریخی بسیاری است: متون دینی موجود بین مسلمانان، کلام اسلامی، عرفان اسلامی، شعائر، آداب و تجربه هایی که مسلمانان هزار و چهارصد سال با آنها زیسته اند . چنین مجموعه ای را اگر در عالم مسیحیت و یهودیت تصور کنیم، مجموعه معنایی دینی یهودیت و مسیحیت را تشکیل داده ایم; یعنی سیستمی که به شکل تاریخی پدید آمده است . اگر این مجموعه را با توجه به این نکته که یک فرآیند شکل گرفته تاریخی است تحلیل تاریخی کنیم، دست به «مطالعه دین شناسی تاریخی » زده ایم .
دین شناسی تاریخی باید در دو گستره صورت گیرد:
نخست باید برای یافتن مفهوم ایمان و آنچه از پیروان ادیان طلب شده و آنچه همه چیز گرد آن تنیده شده است، از طریق این دین شناسی تاریخی پژوهش و جست وجو کنیم . از طریق این جست وجو می توانیم دریابیم که مراد از ایمان در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چه بوده است و در آن روزگار، مسلمانان به چه ایمانی دعوت می شده اند؟ وقتی کسانی به راستی می گفتند «ما مؤمن هستیم » از چگونه تجربه ای حرف می زده اند؟ گستره اول موضوع پژوهش ما ناظر به متن مکتوب است .
دومین گستره پژوهش، که اهمیتی فراوان دارد، به آنچه درباره ایمان گفته آمده اما نوشته نشده است باز می گردد . چنین ایمانی در زندگی مسلمانان به صورت زنده «زیسته شده » است . با ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم تجربه نبوی او موجد تجربه های دیگر شد . این تجربه ها به هم پیوند خوردند و حیات معنوی مسلمان ها را تشکیل دادند و مانند رودخانه ای، جاری شدند .
حاصل کلام این که اگر بخواهیم به درستی بدانیم آن ایمان چه بود و چه هست و باید دنبال چه باشیم، می باید آن را در این دو گستره تاریخی جست وجو کنیم .
اشاره
1 . توجه به تاریخ در پژوهش های دینی و کلامی امری ضروری است; هرچند نمی توان این حکم را درباره همه مسائل کلامی تعمیم داد . برای نمونه، در بحث از وجود خداوند، نمی توان مباحث تاریخی را دخالت داد . البته می توان از تجلی خداوند در تاریخ سخن گفت; اما این ربطی به اصل وجود خداوند ندارد . مباحثی همچون نبوت در فرهنگ اسلامی، هم جنبه های تاریخی داشته است و هم جنبه های فراتاریخی . بحث از نبوت عامه، بحثی فراتاریخی و مابعدالطبیعی است، اما بحث از نبوت خاصه، بحثی تاریخی است و اندیشمندان مسلمان نیز به این مسئله توجه داشته اند . هرچند باید اذعان داشت که از دوره ای، شاید دوران پس از خواجه نصیرالدین طوسی، به دلیل غلبه تفکر فلسفی، مباحث تاریخی رنگ باخته است و باید احیا شود و این توجه و تاکید آقای شبستری بر ارتباط مسائل دینی با مباحث تاریخی تا حدی درست است; هرچند کلیت آن قابل قبول نیست .
تاریخی بودن ایمان در بحث نبوت خاصه، در اثبات پیامبری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در برابر یهودیان و مسیحیان امری پذیرفته است، اما این چنین نیست که محوری ترین مسئله متالهان مسلمان باشد . شاید بتوان گفت محوری ترین مسئله مسلمانان در صدر اسلام، زدودن اندیشه شرک و ربوبیت غیرخداوند بود . هنگامی که قرآن می گوید «ءارباب متفرقون خیر ام الله الو حد القهار» (1) به همین مسئله اشاره دارد . در نقل حکایت پیامبران گذشته با طاغوت های زمان خودشان، مانند موسی و فرعون، ابراهیم و نمرود و دیگران، محوری ترین مسئله ربوبیت خداوند است و مسئله مهم دیگر، معاد و رستاخیز مردگان است . البته نباید انکار کرد که پیامبری پیامبران نیز همواره یکی از مسائل اساسی و محوری بوده است . بنابراین نباید حکمی کلی راند و کل مسئله ایمان را امری تاریخی دانست; بلکه باید گفت بخشی از موضوعات ایمان فراتاریخی است و بخشی تاریخی .
2 . اینکه آقای شبستری می گوید محور الاهیات در ادیان وحیانی «ایمان » است، نه خداوند، صحیح نیست . در اینجا میان دو مفهوم «محوری » و «ممیز» خلط شده است . آقای شبستری به این استدلال که چون در جست وجوی خداوند بودن مخصوص ادیان وحیانی نیست و این امر میان ادیان وحیانی و ادیان غیر وحیانی مشترک است، «ایمان » را مسئله محوری ادیان وحیانی دانسته است . اما این استدلال، اگر درست باشد، تنها اثبات می کند که «ایمان » وجه ممیز ادیان وحیانی از ادیان غیروحیانی است، نه مسئله محوری آنها .
پی نوشت:
1) یوسف (12)، 39