یادداشتی درباره سریال تلویزیونی «خاک سرخ»
پیش درآمد:
سوم خرداد، سالروز افتخارآفرین آزادسازی خرمشهر، زمینه ای شد تا نگاه دوباره ای به سریال تلویزیونی «خاک سرخ» داشته باشیم. گرچه مدت ها از پخش آن می گذرد، اما به خاطر ویژگی های منحصر به فردش هنوز در خاطره ها زنده است و نکات تازه ای برای کشف کردن و لذت بردن دارد.
ابراهیم حاتمی کیا را باید فیلم سازی دانست که از روح خود در کالبد شخصیت هایش می دمد. هریک از قهرمان های آثارش، بارقه ای از هستی آتشفشان نشین او را در خود دارند. همین ویژگی است که از حاتمی کیا فیلم سازی مؤلف می سازد حتی می توان فوران آتش عشق وجودش را در چشم های شخصیت هایش دید.
سریال تلویزیونی خاک سرخ را باید در تداوم سیر و سلوک سینمایی حاتمی کیا دانست و به حق هم، کم تر فیلم ساز دیگری می توانست همچون او، راوی مظلومیت و غربت شهری شود که در آن روزها دروازه اش رو به آسمان ها باز می شد. به طور یقین، پیش تر از این باید کسی تاریخ مقاومت خرمشهر را برای نسلی که روزهای آتش و خون و شقایق را ندیده، ورق می زد؛ اما گویی تقدیر چنین بود که حاتمی کیا قافله سالار این طریق شود و دل ها را به زیارت خاک سرخ ببرد.
ارزش و مانایی سریال خاک سرخ فقط وامدار محتوای ارزشی و انسانی آن نیست که به بخش مهمی از تاریخ دفاع مقدس می پردازد، بلکه آنچه آن را از دیگر آثار مشابه، متمایز می کند و بر روح مخاطب، اثر پایدار می گذارد، روایت یک ماجرای تاریخی در بطن یک قصه پرکشش و دراماتیک است، به طوری که بهانه ورود به خرمشهر و وقایع محاصره و مقاومت آن، به واسطه دنبال کردن سرنوشت مبهم قهرمان داستان (لیلا) است که مخاطب را تا وسط عرصه کشاکش تهاجم و دفاع به دنبال خود می کشاند و در هم ذات پنداری با او به یک بلوغ شخصیتی می رساند و بعد با پایان یافتن سلوک لیلا در جهت کشف هویت خویش و بازگشت به اصل و ریشه اش، مخاطب نیز از خرمشهر دور می شود.
در پیشبرد ماجراها و در الگوی روایتی سناریوی سریال، از عنصر تصادف و تقدیر استفاده بسیاری شده است، بی آن که سیر منطقی درام و زنجیره علّی و معلولی حوادث را پاره کند؛ زیرا این مؤلفه در جهت گره افکنی و ایجاد تعلیق و تنش بیش تر به کار رفته است و برجذابیت ماجرا می افزاید، یعنی فیلم ساز از این رویکرد، برای درگیر کردن مخاطب در ماجراها استفاده کرده است، مخاطب از قهرمان ها چیزهایی می داند که خود آن ها نمی دانند با این شگرد، حس دلهره و تعلیق در مخاطب افزایش می یابد؛ مثل عبور مکرر لیلا از کنار آشنایان خود که مخاطب پیوسته در دل دعا می کند، آن ها یکدیگر را بشناسند تا گره ماجرا باز شود، اما دست سرنوشت، قصه را به سمت و سوی دیگری می کشاند. یا کشته شدن همسر لیلا که سبب می شود تا او به تنهایی راهش را بیابد و بر این طریق پر رمز و راز قدم بگذارد و به مقصد برسد، بدون اینکه بر حمایت دیگران تکیه زند و به همراهی آنان دل خوش سازد.
حاتمی کیا در آثار قبلی خود نشان داده است که زبان تمثیل را برای بیان حرف های خود انتخاب کرده است، در آثار او می توان در لایه نخست، شاهد ماجراهای داستانی بود که برای تعدادی کاراکتر رخ می دهد؛ اما چینش حوادث و شخصیت پردازی ها که در موقعیت های خاص به طور متفاوت عمل می کنند، به گونه ای است که در لایه های بعدی می توان وجهی تمثیلی از داستان را یافت و به تأویل جدیدی از وقایع رسید. در خاک سرخ نیز زبان تمثیلی حاتمی کیا باعث شده تا آن چنان زندگی روزمره و عادی شهر، در جنگ و تجاوز ناگهانی دشمن، درهم تنیده شود که در هیچ لحظه ای نتوان فارغ از دیگری زیست.
در ظاهر اگرچه جنگ ادامه حیات معمول را بریده است؛ اما از منظری دیگر، دروازه ای به زیستنی کربلایی گشوده است. حضور قفس های پرندگان در ماشین مرد اعدامی که به شوق آزادی از خرمشهر می گریزد ولی در نهایت در پنجة مرگ تحمیلی از سوی دشمن اسیر می شود، به تداعی این معنای عمیق کمک می کند که مرگ، همسفر آدم هاست و از آن گریزی نیست.
نشستن مادر لیلا در کنار جاده غبار آلودی که هیچ مسافری از آن نمی آید، انتظارپنهانی و طولانی او را عیان می سازد و بر صبوری و شکیبایی او اشاره دارد. استفاده از مدرسه لعیا به عنوان مقر جنگی، سنگرسازی با نیمکت های دانش آموزان، بازگشت بچه های جنگ زده و بی سرپرست به کلاس درس، انگیزه دیگری است تا حاتمی کیا با زبان رمز و راز از حضور سیزده ساله های خرمشهر که شهر را در پناه خون خویش حفظ می کنند، خبر دهد، یاد شهید «بهنام محمدی» زنده باد.
بازسازی خانه ویران شده لیلا توسط پدر و مادرش که عاشقانه انتظار او را می کشند، بیانگر این است که تا زمانی که عشق در خانه دل ها جریان دارد، کس دیگری نمی تواند آن را اشغال کند و یا ویران سازد.
استفاده از حیوانات اهلی به عنوان سد دفاعی در برابر هجوم دشمن به خرمشهر، گویی بر این نکته تأکید می ورزد که خرمشهر هرچه دارد در راه دفاع از شرافت و ناموس خویش می دهد؛ اما یک وجب از خاکش را به دشمن نمی دهد و در این جنگ ناجوانمردانه با چنگ و دندان از خاکش دفاع می کند. از این موارد در خاک سرخ، کم نیست. می توان بارها آن ها را دید و فهمید و لذت برد.
در پایان، مطلب را به جملاتی از سیدشهیدان اهل قلم، سیدمرتضی آوینی در رثای خرمشهر مزین و متبرک می کنیم: «خرمشهر از همان آغاز خونین شهر شده بود و خرمشهر، خونین شهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزم آوران و بسیجیان غرقه در خون ظاهر شود و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق می توان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهایشان زیر شنی تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست؛ اما ... رازخون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی یابند. گردش خون در رگ های زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است و نگو شیرین تر، بگو بسیار بسیار شیرین است. »