آن چه در این جستارها به آن خواهیم پرداخت, پژوهشی نه نهایی در عرفان شرقی است. مراد از شرق, شرق دور است که کشورهای هند, چین, ژاپن و دیگر کشورهای کوچک واقع در این سرزمین را در برمی گیرد.
عرفان هندویی, بودایی (, ذن), تائوئی, کنفوسیوسی, جینی و شینتوئی, گزاره مورد بحث این پژوهش است. گرچه می توان در آغاز تاریخی این گونه عرفانها و سرزمینی که در آن آشکار شده اند, فرق گذارد, اما در سیر تاریخی, هر یک از اینها در دیگری اثر گذاشته و از آن اثر پذیرفته است و گاهی با یکدیگر آن چنان درآمیخته اند که عرفان نویی پدید آورده اند; در مثل, از در آمیختگی تائوئیزم و ماهایانا بودیسم, در ژاپن, ذن بودیسم پدید آمده است.
عرفان شرقی و عرفان غربی, زاده دو گونه فرهنگ و بینش و اندیشه اند. هر یک از این دو دارای ویژگیهایی هستند که آنها را از یکدیگر جدا می کند; در مَثَل اندیشه شرقی منکر اصل علیت (به معنای خاص فلسفی) است, اما اندیشه غربی بر بنیاد اصل علیت شکل می گیرد. اندیشه شرقی منکر (تکثر و کثرت) واقعی است, اما اندیشه غربی کثرت گراست. یا به دیگر سخن, اندیشه شرقی به (وحدت وجود) باور دارد; اما اندیشه غربی منکر آن است. زمان را در اندیشه شرقی بدون واقعیت می پندارند و در اندیشه غربی دارای واقعیت, جوهر و عرض زاده فکر غربی است, اما فکر شرقی آن فرق را نمی پذیرد. و…
اگر اندیشه هندویی را آغاز تفکر پیرامون جهان آفرینش و انسان به شمار آوریم, گزاف نگفته ایم. این اندیشه سرشار از معنویت و دیانت است. در هند اخلاقیات پایه تفکر و پیوند به سنتی است که دگرگون ناپذیر و بی پایان است. حکمت و فلسفه هندی عبارت است از: توجه به اصول لایتناهی, تمیز حق از باطل و رسیدن و دست یافتن به معنویت و آرامش اخروی.