استدلالهای ماتریدی در اثبات وجود خدا

هر چند وینسنک۱ و ماجد فخری۲ استدلالهای اسلامی در باب وجود خدا را مورد بحث قرار داده اند، مع الوصف، هیچ یک از آنها به بحث کنونی (استدلالهای ماتریدی) اشاره نکرده اند؛ زیرا کتاب التوحید۳ ماتریدی تنها به سال ۱۹۷۰م منتشر شده است.

هر چند وینسنک1 و ماجد فخری2 استدلالهای اسلامی در باب وجود خدا را مورد بحث قرار داده اند، مع الوصف، هیچ یک از آنها به بحث کنونی (استدلالهای ماتریدی) اشاره نکرده اند؛ زیرا کتاب التوحید3 ماتریدی تنها به سال 1970م منتشر شده است.

ماتریدی درباره موضوع مورد بحث، استدلالهای عمده خود را در مورد وجود خدا، بر حدوث عالم مبتنی می سازد؛ زیرا حدوث عالم مستلزم یک عامل خلاق برای وجود آن است. ماتریدی پیش از اثبات حدوث عالم، می بایست دیدگاه گروههای مختلفی همچون اصحاب الطبع، یا طبیعت گرایان، اصحاب النجوم، دوگانه گرایان و... را که قائل به قدم عالم اند، ابطال کند. ماتریدی برای اثبات سردرگمی این گروهها در باب مبدأ عالم به سه دلیل اشاره می کند.

اولاً: برخی از آنان به دلیل تقلید و خودداری از استفاده از عقل، بر قدم عالم صحه گذارده اند. آنان فقط کورکورانه از دیگران تقلید کرده اند. ماتریدی در برابر این گروه اعلام می دارد که وارد شدن به بحث با این گروه بی معنا خواهد بود.4

ثانیاً: آنان معتقدند که همین هویت متغیّر شکل و ذات اشیا و ارتباط آنها با یکدیگر مبتنی بر علت و مؤثر است. از دید ایشان، هر چیزی باید از چیز دیگری به وجود آید. بنابراین، خدا علت بی واسطه عالم است. از این رو، عالم به خاطر وجود ]قدیم[ خدا، قدیم است.5

ثالثاً: جهان شاهد خیر و شر، و شادی و درد است. این دیدگاه به دوگانه گرایان (دهریه) منسوب است که معتقدند جهان دو خالق دارد: یکی خالقی که امور خیر از وی صادر می شود و دیگری خالقی که مبدأ تمام شرور است.6

ماتریدی دیدگاههای طبیعت گرایانه را که هر چیزی باید از چیزی به وجود آید، رد می کند. او استدلال می کند که اشیا نمی توانند نهفته و کمون در دیگر اشیا باشند. از این رو، محال است که انسان فقط از منی، یا درخت تنها از بذر به وجود آید؛ زیرا هیأت و شکل انسان و رنگ و اندازه یک درخت کاملاً رشد یافته در منی و در بذر، به ترتیب، موجود نیست. اینها از مصرف غذا پدیدار می شوند؛ زیرا می دانیم که مثلاً در مورد بدن انسان هیچ مقداری از غذا نمی تواند باعث شود که از میزان خاصی از رشد، پا فراتر نهد و در حالی که برخی بر پایه غذا رشد می کنند(و چاق می شوند)، دیگرانی زندگی خود را در خوردن سپری می کنند و با این حال لاغر می مانند. علاوه براین، در می یابیم که غذای واحد ممکن است آثار مختلفی داشته باشد. به هر حال، این نشان می دهد که باید مدبری وجود داشته باشد که همان خداوند است.7

ماتریدی در خصوص استدلال خود علیه اصل علیت، تمام کسانی را که به قدم عالم باور دارند، رد می کند. آنان عبارت اند از: اصحاب الطبع، یا طبیعت گرایان که به قدیم بودن عناصر چهارگانه باور دارند؛ اصحاب النجوم که حرکت ابدی ستارگان را منشأ تمام فعل و انفعالات در عالم می دانند؛ اصحاب الهیولی که به قدیم بودن مادّه باور دارند؛ و همچنین گروههای مختلف دوگانه گرایان. به گفته ماتریدی، هر چند مدافعان اصل علیت بر این اعتقادند که جهان از خالق صادر شده است، با این حال آنان به قدیم بودن آن باور دارند. آنان خدا را با علت یا عامل کامل یکی می پندارند و جهان را معلول ضروری او تلقی می کنند. آنان برآن اند که محال است علتی بدون معلول باشد و از آنجا که عالم معلولی است که علتش قدیم است، پس عالم نیز باید قدیم باشد. بنابراین، خالق عالم باید موجود، قادر و فیاض باشد تا به عالم افاده فیض کند.8 با این وجود، ماتریدی این اصل علیت را نمی پذیرد و می گوید محال است که عالم به طور ضروری و بالطبع به وسیله خالق خلق شود. چون در این صورت، خالق مجبور خواهد بود، در حالی که ذات خدا به گونه ای است که نمی تواند مجبور باشد. افزون بر این، اگر خدا چیزی را فقط از طریق طبیعتش بیافریند، در این صورت تنها می تواند نوع واحد را بیافریند.9 با این حال، اگر منظور آنان این است که خداوند جهان را با انتخاب آزاد می آفریند،]این مطلبی درست است[، اما علت نامیدن خدا نادرست است.10

ماتریدی اعتقاد اصحاب الطبع را که جهان ساخته چهار عنصر آتش، خاک، هوا و آب است، یا به تعبیر دیگر، باور آنان را مبنی بر اینکه ویژگیهای مختلف اشیا، نتیجه آمیختگی و نیامیختگی این چهار عنصر است،11 رد می کند. او استدلال می کند که این عناصر بالطبع مجبورند و شیءِ بالطبع مجبور، ناگزیر است تنها چیزی را انجام دهد که بالطبع بر انجام دادن آن مجبور است. بنابراین آنها نمی توانند از حالتی به حالتی دیگر تغییر یابند، مگر اینکه چیز دیگری آن را تغییر دهد.12 در نتیجه، نظم و ترتیب درست عالم خلقت که در نتایج ترکیبات و افعال مختلف طبع متجلی شده است، وجود مدبری را می طلبد که نظم ایجاد می کند و از علم و حکمت برخوردار است.13

از سویی دیگر، شیءِ مجبور بالطبع، هیچ تأثیری بر دیگر اشیا نخواهد داشت مگر این که آن اشیا پذیرای تأثیر باشند. بنابراین، باید نیرویی بیرونی وجود داشته باشد که شیءِ مجبور بالطبع و شیءِ پذیرای تأثیر آن را بیافریند و ترکیب کند.14 به همین نحو، اگر یک مادّه رنگی را بگذاریم که رنگ افشانی کند، این مادّه رنگهای نامناسبی را پس خواهد داد. پس باید رنگها به دست حکیم و علیمی خلق شده باشند که هر چیزی را بر جای خود می نهد.15 علاوه براین، به عقیده ماتریدی طبیعت نمی تواند عامل تعیین کننده وجود عناصر باشد.16 عمل این عناصر متکی بر کسی است که آنها را آن گونه ساخته است.17

درباره اصحاب النجوم که معتقدند حرکت دائمی ستارگان علت تمام تغییرات در جهان است، ماتریدی دیدگاه آنان را با این سخن خود رد می کند که این حرکت در ابتدا و انتها محدود است. او اعلام می دارد که هر حرکتی پایانی است برای حرکت پیش از خود؛ بدین ترتیب، محال است که حرکتی بدون داشتن یک آغاز به پایان برسد.18 استدلال دیگری که ماتریدی در خصوص اعتقاد اصحاب نجوم ارائه می کند، این است که اگر بگوییم دو شیء به طور مستقیم در حال حرکت اند (یسیران مستقیماً) و دریابیم که یکی جلوتر از دیگری است، این نشان می دهد که یا یکی پیش از دیگری حرکت خود را آغاز کرده است، یا این که آنها با سرعتهای متفاوت در حال حرکت اند، و اگر مسلّم بدانیم که آنها از سرعت مساوی برخوردارند، تنها جایگزین این خواهد بود که آنها از نقاط مختلف حرکت خود را آغاز کرده اند و به هر حال، این نشان می دهد که حرکت، آغازی دارد.19

ماتریدی اندیشه دوگانه گرایان20 را مبنی بر اینکه حکیم نمی تواند در جهان شر یا ضرر انجام دهد، پوچ و باطل می داند؛ زیرا آنان (دوگانه گرایان) به درکی نادرست از تعاریف حکمت کشیده شده اند. ماتریدی حکمت را به قراردادن هر چیزی در مکان مناسبش و نیز اعطای هر کسی حظی را که سزاوار است، بدون اینکه غفلت یا بی توجهی صورت گیرد، تعریف می کند. علاوه براین، او می گوید: عقل بشر از درک حکمت خدا در تمام جهان خلقت عاجز است(لا یبلغها عقل البشر).21

ماتریدی اندیشه اصحاب هیولی را نیز که معتقدند مبدأ جهان، مادّه اُولیِ (هیولی یا طینت) بی شکل و بی فعلیت است و تمام جواهر و حوادث و دگرگونیها در جهان معلول یک قدرت کامنه است که از علل درون ]جهان[، ذات مادّه اولی، پدید می آید، رد می کند.22 ماتریدی استدلال می کند که اگر در جهان تغییراتی به وجود آید که متأثر از قوه کامنه است، در نتیجه آن تغییر، مادّه اولی دیگر موجود نخواهد بود، بلکه با جهانی که از اوصاف و جواهر حادث تشکیل یافته است، جایگزین خواهد شد.23 به علاوه، ماتریدی می گوید که مادّه اولی دیگر موجود نخواهد بود، بلکه هر چه وجود دارد این جهان است و فرض بر این است که به وسیله چیز دیگری به وجود آمده است.24 ماتریدی عقیده کمون را نیز با این گفته خود رد می کند که مادّه اولی یک قوه بی شعور است و محال است که امور جهان را تدبیر کند و آن را به وجود آورد.25

ماتریدی با رد این دیدگاهها که جهان را قدیم می دانستند، در ادامه به اثبات این ]مدعا[ می پردازد که جهان حادث است و باید صانعی داشته باشد. او استدلال می کند که اگر اشیا بنفسه نتوانند ترکیب یا از هم جدا شوند، و قادر نباشند که اوضاع نامناسب خود را بهبود بخشند، با اینکه آنها در حالتی از کمال هستند، و اگر ذوات متناقض و متضاد نتوانند خود به خود با هم ترکیب شوند، آن گاه باید خدای علیم و حکیم وجود داشته باشد.26 با این حال، ماتریدی از همان استدلالی استفاده می کند که پیش از او نظّام به کار برده است. در کتاب الانتصار می خوانیم: من می یابم که گرما مقابل سرماست و علی رغم این طبیعت، آنها ناگزیرند که با هم درآمیزند.27

این مشابهت ها میان این دو استدلال، به روشنی نشان دهنده تأثیر و نفوذ مباحثات معتزلیان با اعضای دیگر فرقه های اسلام است.28

ماتریدی برای اثبات اینکه جهان خودبه خود به وجود نیامده است، به طرز عجیب و غریبی از مفهوم شر استفاده و استدلال می کند که اگر جهان به خواست خودش و بدون صانع به وجود آمده بود، شر وجود نمی داشت؛ زیرا آنچه به میل و اراده خود به وجود می آید، فقط به بهترین شرایط و بهترین اوصاف برای خود رضایت خواهد داد ]نه به وصف شرّیت[.29

ماتریدی از حالت متغیر جهان نیز برای وجود خدا استدلال می آورد. او می گوید: جهان به تغییر مداوم اوصاف و ویژگیها دچار است: موجودی زنده می میرد؛ آنچه از هم جدا است به هم می پیوندد؛ یک نوجوان رشد می کند؛ و شر به خیر مبدل می شود. بدین ترتیب، جهان در نتیجه تغییراتی که در آن رخ می دهد، پیوسته در حال دگرگونی است. ممکن نیست اشیا خودبه خود دگرگون شوند و الا رنگ لباس باید بدون رنگرزی به خودی خود تغییر یابد، یا باید یک کشتی خود به خود درست شود؛ و چون قضیه از این قرار نیست، پس باید کسی وجود داشته باشد که بداند چگونه آن را بسازد. این سخن را در مورد جهان نیز می توان گفت.30

استدلالهای ماتریدی علیه دیدگاههای فرقه های مختلف در باب مبدأ جهان، از دَیْن او به معتزلیان، کفار و... پرده برمی دارد.31 اما اگر ماتریدی دیدگاههای آنان(یعنی معتزله) را قبول نداشته باشد، در اعلام نارضایتی خود و اثبات ضعف آنها، به خود تردید راه نمی دهد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر