بحثی دیگری نیز - به خصوص در این روزها - تحت عنوان «پیش شرطها» یا «زمینه ها» ی فرهنگی مطرح است که می گویند در فرایند تولید علم مؤثر است؛ مثلا آزادی بیان، نوآوری یا تعریف و برداشت ما از بدعت، کفر و ارتداد. تعریف هایی که از این مفاهیم به دست می دهند، می تواند در فراهم شدن زمینه تولید علم مؤثر باشد.
مفاهیم، همیشه کندی و تیزی و سعه و ضیق خود را از شرایط اجتماعی می گیرند. اگر یک مفهوم خاص را در نظر بگیرید و سیر تحولات و تطورات معنوی آن را دنبال کنید، خواهید دید که پیوسته از محیط اجتماعی خود اثر می پذیرد. بر معنایش افزوده می شود یا از آن کاسته می گردد. در این بحث، ما با چند چیز مواجهیم: یکی خود واژگان؛ دوم معنای واژگان؛ سوم شرایط اجتماعی. واژگان در دل شرایط اجتماعی تولید می شوند و هماهنگ با وضعیت علمی و اجتماعی شکل می گیرند. مفهوم و معنای واژگان نیز از شرایط اجتماعی یا شرایط و محیط علمی و درسی اثر می پذیرند و از نظر مفهومی، چاق و لاغر می شوند. برای اینکه بدانیم فلان واژه چه معنایی دارد، باید با پژوهش سراغ آن برویم و بیبنیم واژه در چه زمانی تولید شده و آیا در آن موقع، چنین معنایی را داشته یا در گذر زمان تغییر کرده و اینک به دست ما رسیده است و مفهوم دامنه داری شده. اگر چنین کاری را انجام دهیم، خیال همه راحت می شود. باید مشخص شود که آیا معنای فلان واژه را در زمان قدیم می توان در زمان فعلی نیز از آن اراده کرد یا نه. مثلا زمانی که واژه «بدعت» پیدا شد، پیامبر (ص) توجه بسیاری به آن داشت. در احادیث فراوانی از پیامبر (ص)، ما واژه بدعت را می توانیم پیدا کنیم. علت، این است که در آن روزگار، سنت در حال شکل گیری بود. وضعیت، استثنائی بود. عصر پیامبر (ص)، دوره شکل گیری فقه نبود، دوره شکل گیری منبع فقه بود. کتاب نازل شده بود و سنت نیز می خواست شکل بگیرد. پیامبر (ص) در فرصت و عمری کوتاه، باید دست کم کلیات سنت را ارائه می کرد؛ جوامع الکلم را به انسانیت تقدیم می کرد. از طرفی دیگر، کسانی بودند که به پیامبر (ص) احادیث و سخنانی را می بستند. خود پیامبر (ص) نیز به این مسئله اشاره کرده است. امیر مؤمنان (ع) نیز از جریان حدیث سازی سخن گفته است. جریانی بود که می خواست نگذارد سنت به درستی پا بگیرد. مزاحم نت بود. پیامبر (ص) در احادیث خود، این معنا را از بدعت اراده کرده است؛ یعنی بدعتی که در برابر سنت است. بدعت واژه ای بود که می خواست به مردم تفهیم کند که در برابر سنت، چیزی نیز به نام بدعت وجود دارد. بدعت، آن است که سنت نیست، و سنت آن است که اساس واعتبار دارد. تقابل بدعت و سنت را می توانیم در روایات نیز مشاهده کینم؛ هم در روایات شیعه و هم در روایات اهل سنت. این واژه بعد از پیامبر (ص) دستاویزی شد برای کسانی که می خواستند نگذارند نوآوری پدید آید.
آیا اگر کسی بخواهد شیوه های جدیدی برای بهره گیری از سنت بیافریند یا شیوه های بهره گیری از سنت را نقد کند یا بر آنها بیفزاید یااز آنها کم کند، این نیز بدعت است؟! او سنت را پذیرفته است؛ ولی شیوه بهره گیری از آن را نپذیرفته است. معتقد است که راه بهتری برای راه یافتن به سنت وجود دارد. این را نمی توان بدعت دانست. البته عده ای پس از پیامبر (ص) بودند که روش سنت سازی و دروغ پردازی در پیش گرفتند و سنت را کنار گذاشتند. سنت را به عنوان منبع قبول نداشتند. منبع دیگری را پیش آوردند. کاربرد واژه بدعت برای چنین جایی درست است. پس از پیامبر (ص) و امامان (ع) سنت تثبیت شد. دیگر آن خطر زمان پیامبر (ص) تهدیدش نمی کرد. واژه بدعت به آن معنای قدیمی دیگر جایی نداشت؛ ولی کسانی مثل وهابی ها، آن را دستاویزی برای تکفیر این و آن کردند. برخی ها نیز گفتند که ما باید به عصر پیامبر (ص) بازگردیم؛ چون غیر از آنچه در عصر پیامبر (ص) مطرح بوده، همه چیز بدعت است.
پس اگر فراز و فرود و تطورات و تحولات واژه بدعت و نیز خاستگاه آن را بررسی کنیم و معنای اصلی آن را بیابیم و تنقیح کنیم، دیگر کسی نمی تواند با این واژه از نوآوری ها جلوگیری کند. واژه ها و مفاهیم دیگر نیز همین گونه اند. باید به دقت کالبد شکافی و تحلیل شوند. در روزگار معاصر نیز اگر کسی به سنت پایبند باشد، ولی راه های جدیدی برای رسیدن به مغز سنت پیدا کند و مثلا مباحثی مانند هرمنوتیک را برای استنباط از سنت پیش بکشد، به نظر من کار او نوآوری است نه بدعت. او در واقع می خواهد مراد سنت را کشف کند نه آنکه سنت را کنار بگذارد.
مصداق امروزی بدعت در برخورد با سنت چیست؟ چه کاری را امروز می توان بدعت نامید؟
فرض کنید کسی بگوید، امروز دیگر نمی توان کتاب و سنت را به عنوان منبع پذیرفت؛ ما باید به تجربه بشری رو کنیم؛ البته نه تجربه بشری در موضوع شناسی و گسترش علم. این بدعت نیست. استفاده از تجربه بشری برای قالب بندی و ساختارسازی و امثال آن مشکل ندارد. تجربه بشری در این زمینه ها کارآمد و مشکل گشا است و حتی منبع منحصر به فرد است. اگر کسی بگوید من نمی خواهم از کتاب و سنت استنباط کنم، بلکه می خواهم تجربه و دانش بشری را به جای آنها بگذارم، این بدعت است. کار او دقیقا همان است که برخی در زمان پیامبر (ص) می کردند و پیامبر (ص) واژه بدعت را برای آنان به کار برد. اگر کسی سنت را قبول کند، ولی در قلمرو آن بحث کند و پژوهشی راه بیندازد، این بدعت نیست.
یکی دیگر از مفاهیمی که امروز مطرح است و به نوعی با بدعت نیز ارتباط دارد، «ارتداد» است. ارتباط این مفهوم با علم و تولید علم چیست؟ به نظر شما اصلا می توان ارتداد را به پژوهش های علمی راه داد؟ آیا می توان برخی نظریه پردازی ها را ارتداد دانست؟
به نظر من، ارتداد نیز فراز و نشیب هایی داشته است. تا مفهوم آن را کالبدشکافی نکنیم و نفهمیم که در گذر زمان چه چیز بر آن افزوده اند و چه چیز از آن کاسته اند، تمسک به آن برای نظریه پردازی و نوآوری درست از آب درنمی آید. خود این کار که ما هر نوع نوآوری و نظریه پردازی را ارتداد و بدعت بشماریم، نوعی بدعت است؛ چون بدعت معنایش جز این نیست که چیزی را جزء دین بدانید در حالی که جزء آن نیست. پژوهش را خدا آفریده و برای این آفریده که شما جست و جو کنید و بفهمید که بدعت چیست، ارتداد کدام است، کدام سخن جدید بدعت است و کدام نوآوری است. اگر ما به تاریخ نگاه کنیم، خواهیم یافت که ظاهرا روزهای نخست که واژه ارتداد به کار رفت، معنای آن با حکومت در ارتباط بود. سیاست و دیانت به گونه ای با هم آمیخته بودند که ارتداد از دیانت به معنای ارتداد از حکومت بود؛ یعنی اگر کسی از دین بیرون می آمد، نوعی ناامنی برای حکومت ایجاد می کرد یا کار او در واقع اقدامی علیه منافع جامعه بود. خوب، پژوهشگر برای بررسی معنای ارتداد، باید این سابقه تاریخی را در نظر بگیرد. باید بررسی کند که آیا ارتداد از دین یا حکومت، امروز نیز به همان معنا است. اگر به آن معنا نباشد، احکام دیگری دارد. معنای ارتداد را باید در زمان امروز پی جست و مصداق امروزی اش را پیدا کرد. هر نسلی که آمده این مفهوم را دستکاری کرده است. یک نسل چیزی بر آن افزوده؛ نسل دیگر چیزی از آن کاسته است. به همین سادگی نمی توان کاری را ارتداد دانست.