ماهان شبکه ایرانیان

مناسبت ها/ خورشید رهنما/شهادت امام هادی علیه السلام

امام معصوم سرچشمه علم الهی و معدن اسرار است و ملکه علم و عصمت از کودکی در او بارور می گردد و در سراسر عمر با او همراه است. امام معصوم، میراث دار علم و حکمت انبیاست؛ آن گونه که مسیح علیه السلام در گهواره فرمود: «قَالَ اِنّی عَبدُاللّه آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبیّاً».

نگاهی به حیات علمی امام هادی علیه السلام

اشاره

امام معصوم سرچشمه علم الهی و معدن اسرار است و ملکه علم و عصمت از کودکی در او بارور می گردد و در سراسر عمر با او همراه است. امام معصوم، میراث دار علم و حکمت انبیاست؛ آن گونه که مسیح علیه السلام در گهواره فرمود: «قَالَ اِنّی عَبدُاللّه آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبیّاً».

از این رو، بررسی زندگانی امامان معصوم علیهم السلام از کودکی تا شهادت آنان، در بردارنده نکاتی عالی و درس آموز از علم و حکمت و الگوی کاملی برای انسان هاست. شهادت امام علی النقی علیه السلام بهانه ای به دست داد تا در نگاهی گذرا، به حیات علمی آن امام همام و موقعیت برجسته علمی ایشان بپردازیم و به گونه ای اجمالی، چهره علمی ایشان را بررسی کنیم: «و سلام عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّا».

دامان مهر

پدر و مادر نقش به سزایی در تربیت و آموزش های ابتدایی کودک دارند و در واقع نخستین آموزگاران او به شمار می آیند. پدر امام هادی علیه السلام نهمین مهر تابان دانش و مادرش سمّانه مغربیه، بانوی ارجمندی بود که شایستگی همسری جوادالائمه علیه السلام و افتخار مادری امام هادی علیه السلام را یافت. او زنی متمایز از دیگران بود و با ازدواج با امام جواد علیه السلام و قرار گرفتن در معرض جاذبه های درخشان امامت، تا آنجا درخشید که امام هادی علیه السلام درباره او فرمود: «مادرم، دانای جایگاه من و اهل بهشت است. او چنان است که شیطان از او می گریزد و فریب حیله گران دنیاپرست در او کارگر نیست. خدا پاسدار و نگهبان اوست و او در شمار مادران راستگو و درست کردار است».

کودکی از قبیله آفتاب

همان گونه که خداوند علم و حکمت را در کودکی به برخی از پیامبران خود ارزانی داشت، امام هادی علیه السلام نیز از این موهبت یزدانی برخوردار بود. کودک بود، ولی در شمار بزرگان دودمان هاشم قرار داشت. خُرد بود، ولی خردمند و دانشمند شهر شمرده می شد و این همه را از پدری بزرگ چون محمد بن علی علیه السلام به میراث داشت. او نیز کودکی بود در میان دیگر کودکان، با این تفاوت که دریایی از دانش و بینش درون سینه داشت. خانه اش در مدینه بود؛ شهری که مهد پرورش نیکان و زادگاه پیشوایان بود. مدینه شهری بود بلندآوازه و هر از چند گاهی در خود کودکی را می یافت که از اثر پرورش در خانه وحی و طهارت، شگفتی همگان را برمی انگیخت. امام هادی علیه السلام نیز از آن دسته بود.

نخستین جرقه های دانش و بینش

امام هادی علیه السلام از همان اوان کودکی، با چهره واقعی دستگاه حاکم آشنا شد و خط مشی سیاسی آنان را شناخت. ترفندهای ضد دینی و سیاست بازی های دغل کارانه آنان را فهمید و خود را برای مبارزه ای گویا و شفاف و روشنگرانه آماده ساخت. این پرورش صحیح و ظلم ستیزانه، آتشی از قهر و دشمنی با زورگویان و زرپرستان در دل او برافروخت؛ تا آنجا که وقتی پدرش، امام جواد علیه السلام ، از مدینه به عراق فراخوانده شد، وی را در دامان مهرگستر خود نشانید و فرمود: «پسرم! دوست داری از عراق چه برایت سوغات آورم؟» او که انگیزه دشمن را از فراخوانی پدر به عراق دریافته بود، با بغضی سنگین در گلو و دندان هایی به هم فشرده از خشم گفت: «شمشیری خفّت ناپذیر بسان پاره های آتش». ... امام دست نوازش بر سر جانشین خود که شش یا هفت سال بیشتر نداشت، کشید و در تحسین پیشوای پسین امت فرمود: «ابوالحسن علیه السلام میراث دار و شبیه من است».

از تبار نیکان

معتصم عباسی برای مردم فریبی و به نمایش گذاشتن خیرخواهی خود و نیز کم ارج ساختن جایگاه علمی امامان، آموزگاری ناصبی و با گرایشی مخالف اهل بیت علیهم السلام برای امام هادی علیه السلام فرستاد. «جُنَیدی ناصبی»، آموزگار کودکی شش ساله شد و آموزش خود را آغاز کرد. پس از زمانی، از وضعیت درسی کودک پرسیدند، جنیدی که تحت تأثیر دانایی کودک قرار گرفته بود، از شیوه پرسش برآشفت و گفت: «کودک؟! کدام کودک؟ بگو پیرِ خرد! به خدا سوگندتان می دهم آیا در این شهر بزرگ دانشمندتر و ادیب تر از او سراغ دارید؟» او سپس با لحنی آمیخته به احترام ادامه داد: «به خدا، هر جا من با تکیه بر پشتوانه ادبی ام به نکته ای اشاره می کنم که به گمانم فقط خودم به آن دست یافته ام و روزنه ای را آشکار می سازم، او دروازه هایی از آن را به رویم می گشاید که حیرت زده می شوم و من از او می آموزم. مردم می انگارند من آموزگار او هستم، ولی به خدا قسم، او آموزگار من است و من دانش آموز اویم! او بهترین آفریدگان و دانشمندترینِ مردم است».

آوای دلنشین وحی

جنیدی، آموزگار امام هادی علیه السلام ، چنان مقهور و شیفته دانش و ژرفنای درک او می شود که گاه امام را که در سنین کودکی به سر می برد، در کسوت استادی خویش می یابد و می گوید: «گاهی برای آموزش و آزمایش، پیش از ورودش به اتاق درس، از او می خواهم سوره ای از قرآن را بخواند. می پرسد: کدام سوره؟ من سوره ای طولانی را نام می برم. چنان با قرائتی درست و صوتی دلنوازتر از داوود علیه السلام برایم می خواند و تأویل و تفسیر آیات را چنان به زیبایی می گوید که شگفتی وجودم را در هم می پیچد. سبحان اللّه! در میان این دیوارهای بلند و سیاه مدینه، او این همه دانش را از کجا گردآورده است؟!»این دانش ژرف و بینش شگرف، هم نقشه مکارانه معتصم را نقشی لرزان بر آب می سازد و هم آموزگار ناصبی را به دوستداری از شیفتگان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله تبدیل می کند.

گویای اسرار

شخصی که همواره همراه امام هادی علیه السلام بود. می گوید: «امام جواد علیه السلام به دستور خلیفه وقت در بغداد به سر می برد. من در مدینه نزد علی النقی علیه السلام نشسته بودم. او که در آن زمان کودک بود، کتابی را باز کرده بود و می خواند که ناگهان دیدم، رنگش تغییر کرد و برآشفت. سپس برخاست و داخل خانه شان دوید و هم زمان، صدای گریه و شیون از خانه آنها برخاست. پس از چند لحظه بیرون آمد. من با تعجب علّت آن را پرسیدم، فرمود: هم اکنون پدر بزرگوارم از دنیا رفت. دوباره پرسیدم: از کجا می دانید؟ فرمود: در من حالتی ایجاد شد که تاکنون باآن بیگانه بودم و آن نور امامت بود که بر من تابیده شد و دریافتم که پدرم از دنیا رفته و امامت به من منتقل شده است». او در این روز، هشت سال بیشتر نداشت.

چکادنشین دانش

یکی از محورهای اساسی و از سترگ ترین پشتوانه های امامت، دانش امام است که بشریت براساس آن از کوره راه های نابودی رهایی می یابد. شخصیت علمی امام هادی علیه السلام از همان دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود.

مناظره های علمی، پاسخ گویی به شبهه های اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته، نمونه هایی از جایگاه والای علمی امام هادی علیه السلام است. او در همان کودکی، مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو می ماندند، حل می کرد. آن حضرت، گنجینه ای پایان ناپذیر از دانش و چکادنشینی در بلندای بینش بود. دشمن ساده اندیش به خیال درهم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظره های علمی تشکیل می داد، ولی جز رسوایی ثمره ای نمی دید. از این رو، به بلندی مقام امام اعتراف می کرد و سر تسلیم فرود می آورد.

شمعی به جنگ آفتاب

دشمنان، پرتو گیتی فروز امام هادی علیه السلام ، آن آفتاب علم و معرفت را می دیدند و خفاش صفت با چشمانی شب زده، به خیال شب پرستی، از فروزندگی اش چشم فرو می بستند و با شمعی به جنگ آفتاب می رفتند و مناظره به راه می انداختند. با این حال، امام با صبری بی پایان، لحظه ها را به کار می گرفت و تیرگی جهل را با نور دانش خود می زدود. او در بیان پرتوافشانی چهارده خورشید تابنده عصمت و رهنمایی، می فرمود: «اسم اعظم خدا 73 حرف است. تنها یک حرف آن نزد آصف [بن برخیا] بود که وقتی خدا را بدان خواند، زمین برای او درهم پیچیده شد و تخت بلقیس را نزد سلیمان نبی آورد.... ولی نزد ما 72 حرف از آن وجود دارد. یک حرف آخر هم نزد خدا مانده است که در خزانه دانش غیب او، به خودش اختصاص دارد».

آشنای شهر دانش

بنا به گواهی آشکار تاریخ، امام هادی علیه السلام به تمامی زبان های عصر خود، از قبیل هندی، ترکی، فارسی و... آگاه بود و حتی نوشته اند در جمع فارسی زبانان، به زبان خودشان سخن می گفت. اظهار نظرهای «یزداد نصرانی»، شاگرد «بختیشوع» درباره دانش امام هادی علیه السلام بسیار مهم است. او پزشک مخصوص دربار معتصم بود. چیرگی امام در دانش، به اندازه ای او را مجذوب خود کرد که در توصیف مقام علمی ایشان گفت: «اگر بنا باشد آفریده ای را نام ببریم که از جهان غیب آگاهی داشته باشد، او (امام هادی علیه السلام ) خواهد بود». در حالی که این سخن، نتیجه تنها چند لحظه گذرا از دیدار او با امام بود.

بینای پیدا و پنهان

«خیران اسباطی» از معاصران امام هادی علیه السلام نزد ایشان در مدینه می رود. امام از او می پرسد: «از واثق (خلیفه عباسی)چه خبر داری؟» پاسخ می دهد: «قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من با او از همه بیشتر و نزدیک تر است. اما الان حدود ده روز است که او را ندیده ام». امام می فرماید: «مردم مدینه می گویند: او مرده است». اسباطی می گوید: «ولی من از همه او را بیشتر می بینم. اگر چنین بود، باید من هم آگاه می بودم». امام دوباره می فرماید: «مردم مدینه می گویند او مرده!» اسباطی از تأکید امام بر این کلمه می فهمد منظور امام از مردم، خودش است. سپس امام می فرماید: «جعفر (متوکل عباسی) چه؟» اسباطی عرض می کند: «او در زندان و در بدترین شرایط است». امام می فرماید: «بدان که او هم اکنون خلیفه است. ابن زیّات (وزیر واثق) چه شد؟» پاسخ می دهد: «مردم پشتیبان او و فرمانبردارش هستند». امام می فرماید: «این قدرت برایش شوم بود. دستور خدا و فرمان های او باید اجرا شوند و گریزی از مقدّرات او نیست. ای خیران! شش روز پس از اینکه از آنجا خارج شدی واثق مرد، متوکل به جای او نشست و ابن زیّات نیز کشته شد».

نهان خانه دل

مردی برای امام هادی علیه السلام کاری انجام داده بود و قرار بود به ازای آن، چهارصد درهم از امام دریافت کند. او به دوست خود گفت: دویست درهم از این پول را پارچه ای می خرم و دویست درهم باقی مانده را خرما می خرم تا از آن شراب درست کنم. دوستش با شنیدن این سخن، از او روی برگرداند. در این هنگام، امام هادی علیه السلام رسید و در حالی که خشمگین بود، از مرکبش پیاده شد و به پیشکار خود فرمود: «به اندرونی برو و چهارصد درهم بیاور و به این ملعون بده و به او بگو این حق توست؛ با دویست درهم آن، پارچه بخر و برای تصمیمی که درباره باقی مانده آن گرفته ای، از خدا بترس». پیشکار امام پول ها را به او داد و پیام امام را به وی رساند. مرد متوجه اشتباه خود شد و با گریه پاسخ داد: «به خدا سوگند هیچ گاه شراب ننوشیده ام و سرور تو این را می داند».

ارج نهنده فرهیختگان

وقتی یکی از دانشمندان شیعه وارد مجلس امام هادی علیه السلام شد، امام از جای خود برخاست و به نشانه احترام به سویش رفت و او را نزد خود در بالای مجلس نشانید و با او مشغول صحبت شد. برخی از حاضران از این رفتار امام ناراحت شدند و به آن اعتراض کردند. امام در پاسخ آنان فرمود: اگر با قرآن داوری کنم، راضی می شوید؟ گفتند: آری. امام فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که به شما گفته شد: در مجلس جا برای دیگران باز نمایید، باز کنید. تا خداوند [رحمتش را [برایتان گسترده سازد. و چون گفته شد برخیزید، برخیزید تا خداوند به مراتب [منزلت [مؤمنانتان و کسانی را که علم یافته اند بالا برد» و نیز فرموده است: «آیا کسانی که دانشمند هستند با آنان که نیستند برابرند؟» خداوند مؤمن دانشمند را بر مؤمن غیر دانشمند مقدم داشته، همچنان که مؤمن را بر غیر مؤمن برتری داده است.... خدا به این مؤمن دانشمند برتری داده است. شرف مرد به دانش اوست، نه به نسب و خویشاوندی اش. او نیز با دلایلی محکم که خدا به او آموخته، دشمنان ما را شکست داده است».

توصیه به شاگردان

روزی امام هادی علیه السلام ، ابوهاشم جعفری را از ارتباط با عبدالرحمان، دایی وی که انحراف فکری داشت، نهی نمود. ابوهاشم گفت: او هر چه می خواهد بگوید، هنگامی که من به گفتار او عقیده نداشته باشم، گفته های او به من چه زیانی می رساند؟ امام فرمود: «پس یا با او هم نشین باش و ما را واگذار، یا با ما باش و از او دور شو. آیا نمی ترسی که عذابی بر او فرود آید و آن عذاب دامن تو را هم بگیرد؟ آیا داستان آن شخص را که خود از یاران موسی علیه السلام بود و پدرش از اصحاب فرعون نشنیده ای. هنگامی که لشکر فرعون در تعقیب موسی علیه السلام به کنار دریا آمد، آن پسر از موسی جدا شد و نزد پدرش رفت تا او را از فرعونیان جدا سازد و به سوی موسی علیه السلام هدایت کند، که ناگهان عذاب الهی فرا رسید و آن پسر نیز همراه فرعونیان غرق شد. هنگامی که خبر به موسی علیه السلام رسید، فرمود: آن پسر در رحمت خداست، ولی وقتی عذاب فرا رسد، از آنکه نزدیک گناهکار است، دفاعی نمی شود».

استوار چون کوه

در دوران امامت امام هادی علیه السلام ، مکتب های عقیدتی منحرف، گسترش یافته و پراکندگی آرای فراوانی در سطح فرهنگی جامعه پدید آمده بود. دستگاه حکومتی، کتاب های علمی دانشمندان ملت های دیگر را به عربی ترجمه می کرد و در اختیار مسلمانان می گذاشت. این روند از زمان مأمون آغاز شد و به تدریج ادامه یافت و به اوج رسید. او تلاش فراوانی در ترجمه کتاب های دیگر سرزمین ها، به ویژه یونان داشت و بودجه بسیاری در این راه هزینه کرد. آنان هم وزن کتاب های ترجمه شده طلا می دادند و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشویق می کردند. نیز دانشمندان را به کاخ فرامی خواندند و با آنان خلوت می نمودند. این احترام هرگز به دلیل دانش پروری و علم دوستی نبود بلکه آنان با جمع آوری کتاب های علمی گوناگون، جایگاهی مناسب را در گسترش مناظره های علمی فراهم آوردند که اهداف شوم خود را در سرکوبی امام و شاگردانش پیاده کنند.

کوبنده دشمنان و فریب خوردگان

چه بسیار رخ می داد که حکومت عباسی، مشتی عناصر فریب خورده، فرصت طلب و سودجو را گرد می آورد و در اصطلاح خود، جلسه علمی تشکیل می داد. از جمله این گروه ها «غلات» بودند که انسان هایی تندرو، افراطی و بی منطق بوده، درباره امامت، بیش از اندازه مبالغه می کردند و امام را تا سرحد پرستش بالا می بردند. آنان با بهره گیری از عقاید انحرافی خویش، بسیاری از واجبات الهی را حرام و بسیاری از گناهان کبیره را برخود حلال می دانستند.

گاه خود را از سوی امام ـ که خدا قلمداد شده بود ـ پیامبر معرفی می کردند و بسیاری از موجبات بدنامی شیعه را در عصر گسترش فرهنگ ها فراهم می آوردند. آنان می کوشیدند وجوهاتی را که مردم ساده و بی آلایش به امام می پرداختند، به چنگ آورند و با تشریع بدعت های گوناگون در دین، به امیال نفسانی خود رنگ شرعی و دینی بدهند، ولی امام هادی علیه السلام به سختی با آنان مبارزه کرده، آنان را طرد می کرد و همواره چهره کریه آنان را می نمایاند و به مبارزه آشکار با آنان می پرداخت.

برطرف کننده اوهام

یکی از اندیشه های منحرفی که با رخنه در جامعه اسلامی، سبب بدنامی شیعه و تشویش افکار عمومی جامعه مسلمانان شده بود، «تصوف» بود. آنان با نمایاندن چهره ای زاهد، عارف، خداپرست، بی میل به دنیا و پاک و منزه از پستی ها و آلایش های دنیایی از خود، مردم را گمراه می کردند. روزی امام هادی علیه السلام با گروهی از یاران صمیمی خود در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودند که گروهی از صوفیه وارد مسجد شدند و دور هم حلقه زدند و با حالتی ویژه، مشغول تهلیل گردیدند. امام با دیدن اعمال فریب کارانه آنها، به یاران خود فرمود: «به این جماعت حیله گر و دو رو توجهی نکنید. اینان هم نشینان شیاطین و ویران کنندگان پایه های استوار دینند.آنها برای رسیدن به اهداف تن پرورانه و رفاه طلبانه خود، چهره ای زاهدانه از خود نشان می دهند و برای به دام انداختن مردم ساده دل، شب زنده داری می کنند».

پیکار با خرافات

از تلاش های مهم علمی امام هادی علیه السلام ، مبارزه با خرافات است. روزی «حسن بن مسعود» خدمت امام رسید، در حالی که جراحتی به دستش وارد شده بود و سواری هم به وی برخورد کرده و به شانه اش آسیب رسانده بود و در اثر ازدحام جمعیت، لباس هایش پاره شده بود. در این حال او از ناراحتی گفت: «وه که چه روز شومی بود! خدا شرّش را از من بگرداند». امام فرمود: «آیا تو هم که نزد ما رفت و آمد می کنی و با ما در ارتباطی، گناه خود را بر گردن دیگری می نهی که گناهی ندارد؟!» او از این سخن امام شرمنده شد و گفت: «سرورم! از خداوند آمرزش می خواهم». امام فرمود: «ای حسن! روزها چه گناهی دارند که وقتی شما به سزای اعمال خود می رسید، آنها را سرزنش می کنید و شوم می پندارید»؟

بر بال قلم

از جمله تلاش های علمی امام هادی علیه السلام ، نوشتن رساله کلامی است که آن را به انگیزه پاسخ گویی به مشکلات اعتقادی اهالی اهواز نگاشته است. امام در این رساله، با ایراد بحث های مستدل درباره قرآن و عترت و معرفی ثقلین و لزوم تمسک به آن، مبحث جبر و تفویض را که از پیچیده ترین مسائل کلامی است، با بیانی بسیار روشن و شیوا مطرح و نقد کرده و نظر امامیه رابه اثبات رسانیده است. امام به بررسی مسئله جبر و تفویض در قالب پنج مثال دیگر می پردازد و با بهره گیری از آیات قرآن و استدلال های عقلانی و با نهایت دقت و حوصله، آن را از زوایای گوناگون بررسی می کنند؛ به گونه ای که مطالب با بیانی بسیار ساده، مستند و عقلانی مطرح می شوند و در عین کامل و مبسوط بودن، جمله ای را تکراری و بدون بار محتوایی لازم نمی یابیم.

مناظرات گسترده علمی

دولت عباسی می کوشید با زیر نظر گرفتن امام هادی علیه السلام و کنترل شدید ملاقات های ایشان با شیعیان، از روشن شدن افکار مردمی جلوگیری کند و جلوی فیضان این سرچشمه بزرگ را بگیرد، ولی بر پایی نشست های علمی، در تناقض با این سیاست برمی آمد و تمام تلاش های عباسیان را بیهوده می ساخت. پی گیری این سیاست متناقض از سوی سردمداران نفاق، حاکی از کوته فکری، ناکارآمدی، نارسایی در چاره جویی و بن بست های فکری آنان در برابر اهداف معیّن خود بود.

متوکل عباسی برای این منظور، دو تن از دانشمندان به نام های «یحیی بن اکثم» و «ابن سکیّت» را به خدمت خواند تا نشستی علمی با امام علی النقی علیه السلام ترتیب دهند. پاسخ های امام هادی علیه السلام چنان کوبنده و دقیق بود که یحیی بن اکثم در پایان این رویارویی به متوکل گفت: «پس از این جلسه و این پرسش ها، دیگر سزاوار نیست از او درباره مسئله دیگری پرسش شود؛ زیرا هیچ مسئله ای پیچیده تر از اینها وجود ندارد. این کار موجب آشکار شدن بیشتر مراتب علمی او و تقویت شیعیان خواهد شد».

پروانه های گرد شمع

به دلیل جایگاه ویژه علمی و مرجعیت خاصی که امام هادی علیه السلام در دوران امامت خویش داشت، بسیاری از مسائل شرعی از ایشان پرسیده می شد. گذشته از آن، دانش والا و برتر ایشان در دیگر رشته های علوم، سبب شده بود که دانشمندان، مسائل مشکل و پیچیده خود را با ایشان در میان بگذارند و از این سرچشمه جوشان دانش بهره گیرند. امام هادی علیه السلام ، همواره به دنبال شناسایی و جذب افراد مستعد و تربیت و تجهیز آنان به دانش روز بود. اگرچه اعمال فشار از سوی حاکمیت و محدودیت هایی که در مورد ایشان صورت می گرفت، مانع دست یابی کامل تشنگان دانش و معرفت به این سرچشمه جوشان علم می شد، ولی تا حدی که در توان آنان بود، خود را از این اقیانوس بی کران سیراب می ساختند و شرایط نامساعد فرهنگی و سیاسی و نیز تنگناهایی که در پیش رو داشتند، آنان را از کسب فیض از آفتاب عالم تاب دانش باز نمی داشت. شمار شاگردان آن امام همام را بالغ بر 185 تن برشمرده اندکه همگی از دانشمندان و بزرگان علمی روزگار خود به شمار می آمدند.

بر توسن سخن

گفتار امام علی النقی علیه السلام ، شیرین و سرزنش ایشان تکان دهنده بود. نگاشته اند آن گاه که خصم برای عشرت طلبی خود از او می خواهد شعری بخواند تا بزم خود را با آن کامل کند، لب به سخن می گشاید، چند بیت می خواند و چنان آتشی از ترس در وجود او می اندازد که بزم و عیشش را تباه می سازد و جهان را پیش چشمان شب پرست دشمن تیره و تار می کند. امام می سراید: «بر بلندای کوهسارها شب را به صبح آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان نگهبانی می کردند، ولی کوه های بلند هم به آنان کمکی نکرد. سرانجام پس از دوران شکوه و عزت، از جایگاه های خویش به زیر کشیده شدند و در گودال های قبر افتادند و در چه جای بد و ناپسندی منزل گرفتند.پس از آنکه به خاک سپرده شدند و فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاج ها و زیورآلات و آن لباس های فاخرتان؟ کجاست آن چهره های نازپرورده و پرده نشین تان؟ قبرهاشان به جای آنها ندا در می دهد: بر آن چهره های نازپرورده، اکنون کرم ها می خزند. چه بسیار خوردند و آشامیدند، ولی اکنون پس از آن همه شکم بارگی ها، خود، خوراک کرم ها می شوند».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان