اضطراب چیست؟
آدمی غالباً هنگام روبه رو شدن با موقعیت های تهدیدآمیز یا تنش زا احساس اضطراب و تنش می کند، این گونه احساسات واکنش های بهنجار در برابر فشار روانی به شمار می آیند.
اضطراب فقط زمانی نابهنجار محسوب می شود که بر اثر موقعیت هایی روی دهد که اکثر مردم آن ها را به راحتی حل و فصل می کنند.
اضطراب معمول ترین پاسخ به محرک تنش زاست. منظور از اضطراب، هیجانی است ناخوشایند که همه ی ما درجاتی از آن را در قالب کلمه هایی هم چون دلشوره، نگرانی، تنش و ترس تجربه کرده ایم.
وجود اضطراب در حد اعتدال آمیز آن، پاسخی سازش یافته تلقی می شود که موضع گیری متفاوت انسان ها را در برابر حوادث طبیعی و غیرطبیعی به دنبال دارد. اضطراب است که ما را وامی دارد تا برای معاینه ی کلی به پزشک مراجعه کنیم، در قرار ملاقات ها به موقع حاضر شویم، در یک جاده ی لغزنده با احتیاط رانندگی کنیم و...
بنابراین وجود اندکی اضطراب می تواند به عنوان یکی از مؤلفه های شخصیت و در واقع بخشی از زندگی انسان، تأثیر مثبتی بر فرآیند زندگی و تحول آن داشته باشد. زیرا این فرصت ها باعث می شوند تا افراد مکانیزم های سازشی خود را در صورت مواجه شدن با منابع اضطراب زا گسترش دهند و در پاره ای از مواقع سازندگی و خلاقیت را در فرد تحریک می کنند تا به طور جدی با یک مسئولیت مهم مانند آماده شدن برای امتحان مواجه شود.
اضطراب یک احساس طبیعی و بخشی از زندگی انسان است که اغلب با افزایش ترشح سطح معینی از آدرنالین در مواردی مثل دلشوره قبل از اجرای سخنرانی، ارائه ی یک امتحان یا انجام یک عمل خاص و غیره دیده می شود؛ معمولاً به صورت طبیعی بروز کرده و به حفظ هوشیاری و آمادگی فیزیکی کمک می کند.
به عبارتی دیگر، اضطراب تشویشی فراگیر، ناخوشایند و مبهم است که اغلب با علایمی نظیر سردرد، تعریق یا تپش قلب، احساس تنگی نفس و ناراحتی معده همراه است (دلهره، دلشوره و نگرانی). اضطراب هیجانی است که در کلیه ی موقعیت ها اعم از ازدواج، انتخاب شغل، امتحان و مانند آن حضور فعال دارد که می تواند مفید یا زیان آور باشد. سطح معینی از اضطراب نه فقط برای رویارویی با خطر، برنامه ریزی کردن، مطالعه، هشیار بودن هنگام امتحان، احتیاط در هنگام رانندگی و... ضروری است، بلکه اگر به صورت محدود باقی بماند می تواند بسیار مفید و لذت بخش هم باشد.
ترس با اضطراب چه فرقی دارد؟
همه ی ما ترس را تجربه کرده ایم؛ میزان خطری که ممکن است ما با آن مواجه شویم به مقدار زیادی به شغل ما، جایی که در آن زندگی می کنیم و غیره مربوط می شود. ترس از این نظر با اضطراب فرق دارد که ویژگی آن نگرانی از یک موضوع خاص و خطرناک است. فوبیاها (ترس های غیر منطقی) و استرس های پس از حوادث چون در اثر یک موضوع مشخص ایجاد می شوند جزء اختلال ترس محسوب می شوند.
هنگامی که خطری را تجربه می کنیم، دستخوش تغییرات بدنی و هیجانی گوناگونی می شویم که پاسخ ترس را تشکیل می دهند. پاسخ ترس چهار مؤلفه دارد: 1- مؤلفه ی شناختی، یعنی انتظار آسیب های قریب الوقوع. 2- مؤلفه های جسمانی، مانند واکنش های اضطراری بدن به خطر. 3- مؤلفه ی هیجانی، احساس های دلهره و وحشت. 4- مؤلفه های رفتاری، نظیر جنگ و گریز.
ترس می تواند به شکل های مختلف درآید و مؤلفه های مختلفی در آن وجود داشته باشد. وقتی فردی می ترسد، لازم نیست همه ی مؤلفه های ترس را آشکار کند.
طیف مختلفی از موقعیت های خطرناک، و دامنه ای متفاوت از پاسخ های ترس وجود دارد. زمانی که پاسخ ترس ما با مقوله ی خطر موجود در موقعیت متناسب است، آن را می پذیریم؛ اما وقتی که پاسخ ترس با مقدار خطر تناسب ندارد، آن را نابهنجار و به طور خلاصه فوبی می خوانیم.
اضطراب نیز مانند ترس چهار مؤلفه دارد، ولی با این تفاوت که مؤلفه های شناختی ترس، انتظار خطری واضح و به خصوص است، در حالی که مؤلفه های شناختی اضطراب، انتظار خطری مبهم است.
مؤلفه های رفتاری اضطراب نیز همانند ترس هستند که جنگ و گریز نام دارند، ولی موضوعی که فرد مبتلا باید از آن بگریزد یا اجتناب کند یا علیه آن باید پرخاشگری نشان دهد، در اضطراب از وضوح کم تری برخوردار بوده و گاهی اوقات مبهم است. بنابراین ترس بر پایه ی واقعیت یا مبالغه ی خطر واقعی قرار دارد، حال آن که اضطراب بر اساس خطری مبهم استوار است.
ترس در پاسخ به خطری معلوم، بیرونی، معین یا با منشأ غیر تعارضی ایجاد می شود، حال آن که اضطراب در پاسخ به تهدیدی پیدا می شود که نامعلوم، درونی و مبهم است یا از تعارض منشأ گرفته است. اضطراب هشداری است که فرد را گوش به زنگ می کند، یعنی به فرد هشدار می دهد که خطری در راه است و باعث می شود که فرد بتواند برای مقابله با خطر اقداماتی به عمل آورد. ترس هم هشداری است که فرد را گوش به زنگ می کند، ولی باید آن را از اضطراب افتراق داد. خود فروید که برای اولین بار اضطراب را به طور علمی تعریف کرد، اساساً از تفاوت میان اضطراب و ترس که اولی نسبت به موضوعی ناخودآگاه و واپس زده پیدا می شود، ولی دومی در برابر موضوعی مشخص و بیرونی روی می دهد، غافل بود. چنین افتراقی شاید هم مشکل باشد، چون ترس هم ممکن است از موضوعی ناخودآگاه، واپس زده و درونی ناشی شود که جایش را به موضوع دیگری در جهان بیرون داده است (جابه جایی). مثلاً پسربچه ای ممکن است از صداهای بلند بترسد و علتش آن باشد که در واقع از پدرش می ترسد، و صداهای بلند، ناخودآگاه پدرش را برایش تداعی می کند.
در هر حال طبق جمع بندی های به عمل آمده تفکیک ترس و اضطراب از نظر روان شناختی موجه است. اگر فردی در حال عبور از عرض خیابان با ماشینی روبه رو شود که دارد به سرعت به او نزدیک می شود، احساسی پیدا می کند که با ناراحتی مبهمی که به هنگام ملاقات با افراد ناآشنا در محیطی غریب به آدم دست می دهد، فرق می کند. تفاوت روان شناختی عمده این دو واکنش هیجانی در حاد بودن ترس و مزمن بودن اضطراب است.
«چارلز داروین» خاطرنشان کرده بود که واژه ی «ترس» (fear) از واژه هایی مشتق شده است که بر امری ناگهانی و خطرناک دلالت دارند، به نظر می رسد مدت زمان مواجهه با حوادث در بروز پدیده های فیزیولوژیک اضطراب و ترس نقش مهمی داشته باشد. داروین در سال 1896 توصیف فیزیولوژی روانی زیر را درباره ی ترس حاد منجر به وحشت ارائه داد: مقدمه ی ترس اغلب حیرت است و این دو بسیار به هم شبیه هستند، زیرا هر دو به احساس مواظبت از خود و فهم این نکته می انجامند که فوراً باید هشدار شد. در هر دو حال چشم ها و دهان گشوده می شود و ابروها بالا می رود. انسان ترسیده، نخست، چون مجسمه ای بی حرکت می ماند و نفس در سینه اش حبس می شود؛ یا چنان کز می کند که گویی می خواهد خود را از دید دیگران مخفی کند. قلبش چنان تند و محکم می زند که گویی به دنده هایش می کوبد، اما نه این که الزاماً کارایی بیش تری پیدا کند و خون بیش تری را به همه ی اعضای بدن برساند، چون فرد در همان حال مثل وقتی که دچار ضعف می شود، رنگش می پرد، البته این رنگ پریدگی عمدتاً یا تماماً ناشی از گرفتاری مرکز تنظیم قوام عروق (مرکز وازوموتور) است که موجب انقباض شریان های کوچک پوست شده است.
علایم ترس کدام اند؟
با احساس ترس شدید، پوست بدن عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفته و بلافاصله عرق بر تن فرد می نشیند. تراوش عرق (Exudation) تنها نکته ی قابل مشاهده است، و سطح پوست در حین تعریق سرد است و از همین رو آن را اصطلاحاً عرق سرد می خوانند. حال آن که غدد عرق (غدد سودوریفیک) زمانی به درستی تحریک می شوند که سطح بدن گرم باشد. هنگامی که ترس عارض می شود، مو نیز بر تن راست می شود و عضلات سطحی بدن به رعشه درمی آید. به دلیل آشفتگی عمل قلب، تنفس نیز تند می شود. غدد بزاقی درست کار نمی کند و دهان خشک می شود، به طوری که فرد اغلب دهانش را باز و بسته می کند. در ترس خفیف هم دیده ایم که تمایل زیادی به خمیازه وجود دارد. یکی از بارزترین علایم ترس لرزش تمام عضلات بدن است که اغلب پیش از همه در لب ها دیده می شود؛ از این رو و نیز به علت خشکی دهان، صدای فرد خشک و گرفته می شود، یا اساساً زبانش بند می آید.
با تشدید ترس و تبدیل آن به احساس وحشتی عذاب آور، شاهد عواقب متضادی خواهیم بود، اتفاقی که در همه ی هیجان های شدید دیده می شود. قلب به طرزی وحشتناک می کوبد و یا دچار بی نظمی می شود و لذا ضعف عارض می شود. رنگ فرد مثل مرده ها می پرد، نفس کشیدنش دشوار می شود، پره های بینی اش کاملاً باز می شود و لبانش به لرزش می افتد. چانه ی فرد به لرزه در می آید، بغض و گرفتگی در گلویش پیدا می شود، پلک هایش گشاده می شود و چشم های وق زده اش یا به عامل وحشت دوخته می شود، یا بی تابانه از سویی به سوی دیگر می رود و چنان که گویند، مردمک ها فوق العاده متسع می شوند. تمام عضلات بدن سفت یا متشنج می شود. فرد دست هایش را اغلب بی اراده و با تشویش، گاه به هم می فشارد و گاه از هم می گشاید. ممکن است بازوانش را به جلو حایل کند تا خطر وحشت بار را از خود دور کند، یا ممکن است از فرط وحشت آن ها را روی سرش بگیرد... گاه نیز فرد ناگاه و بی مهابا میل دارد بگریزد، این تمایل چنان پر قدرت است که دلیرترین سربازان را هم ممکن است از پا درآورد و ناگهان حمله ی هراس آن ها را فراگیرد.
کارکردهای انطباقی اضطراب کدام اند؟
برخلاف تصور همگان اضطراب همیشه مخرب نیست، میزان اندکی از اضطراب، تا آن اندازه که در انجام کارهای متفاوت اختلال ایجاد نکند، نه تنها مضر نیست، بلکه بسیار مفید واقع می شود، و حتی به رشد و تکامل شخصیت و بهتر انجام شدن کارها کمک فراوانی می کند. شاید رمز موفقیت و اکتشافات و اختراعات بشری نیز، احساس نیازی بوده که در نتیجه ی همین اضطراب های معتدل و اندک به وجود آمده است.
ما انسان ها به نوعی درگیر اضطراب حاصل از موقعیت های مختلف زندگی هستیم که البته تا حدی طبیعی است. منظور از این اضطراب اندک همان دلواپسی ای است که همگی ما برای انجام هرچه بهتر و سریع تر کارها با مطلوب ترین روش و کیفیت در وجود خود احساس می کنیم. چنین دلهره ای عاملی برای حرکت، تلاش و پیشرفت و تکامل است. اگر برای انجام کارهای مان اضطراب اندکی احساس نکنیم، درست مثل مجسمه ای بی تفاوت نسبت به تمام امور بی انگیزه رفتار خواهیم کرد.
مثلاً دانش آموزی که انگیزه ای برای موفقیت در تحصیل و پیشرفت علمی در خود احساس نکند، موفقیت و عدم موفقیت در امتحان را امری علی السویه تلقی می کند و علاقه ای به درس و مطالعه نشان نمی دهد؛ اما اگر از عدم موفقیت احساس اضطراب داشته باشد، سطح عملکرد و موفقیت تحصیلی او افزایش خواهد یافت. علاوه بر ایجاد انگیزه، اضطراب اندک و متعادل، عاملی است تا کارها هرچه سریع تر و با دقت بالاتر انجام شوند.
فایده ی بعدی اضطراب متعادل و اندک (پس از دقت، سرعت و ایجاد انگیزه) ایجاد نظم در کارهاست. دانش آموزی که به موقع تکلیف خود را انجام می دهد یا با انجام تمرین ها و تکالیف وسواس به خرج می دهد و از امتحانات احساس اضطراب می کند، از ابتدا نظم و انضباط را در کارهای خود حاکم می کند.
اگر اضطراب را صرفاً هشداری تلقی کنیم که فرد را گوش به زنگ می کند، ظاهراً هیجانی با همان مبنای ترس است. اضطراب خطری بیرونی یا درونی را اعلام می کند و لذا موجب حفظ حیات می شود. ماهیت بروز اضطراب از پایین ترین سطح به بالاترین سطح عبارتند از: خطر وقوع صدمه ی جسمی، خطر جدایی از محبوب، خطر بروز مانعی در برابر ارتقای موقعیت یا منزلت فرد، و سرانجام خطراتی را اعلام می کند که در برابر کلیت و یکپارچگی فرد وجود دارد. اضطراب باعث می شود که فرد برای پیش گیری از خطرات و تهدیدها یا برای تخفیف عواقب آن ها کاری بکند. سخت کوشی با هدف کسب آمادگی برای امتحان، جا خالی دادن وقتی که توپی را به طرف شما پرتاپ کرده اند، خزیدن در رختخواب پس از اعلام خاموشی در خوابگاه برای پیش گیری از مجازات، و دویدن برای رسیدن به آخرین قطاری که شما را به مقصد می رساند، همه نمونه هایی از محدود کردن خطر و تهدید در زندگی روزمره است. یعنی اضطراب فرد را گوش به زنگ می کند تا اقداماتی انجام دهد که از خطر جلوگیری شود. بنابراین اضطراب از وارد شدن صدمات پیش گیری می کند.
تفاوت استرس و اضطراب چیست؟
همه ی ما گاهی دچار فشار روانی (استرس) می شویم. دانشجویان وقتی رابطه شان با هم اتاقی شان به هم می خورد یا دانش آموزان و دانشجویان وقتی مجبور می شوند دست به انتخاب گرایش تحصیلی بزنند یا موقع امتحانات، علی الخصوص امتحانات بسیار سرنوشت ساز نظیر کنکور سراسری، امتحان استخدام، امتحانات پایان ترم و... ممکن است گرفتار فشار روانی شوند.
جوامع بشری امروزی دستخوش تغییر و تحولات سریع است و این تغییرات بر بسیاری از مردم فشارهایی را تحمیل می کند. افراد به طور پیوسته در موارد زیادی تحت تأثیر فشارهای روانی هستند. انجام دادن کارهای بیش تر و بیش تر در فرصت های کوتاه و کوتاه تر، آلودگی های صوتی، آلودگی هوا، راه بندان، مشاهده ی جرم و جنایت های متعدد، فعالیت های طاقت فرسا در زندگی روزمره، فشارهای اقتصادی، ترفندهای گوناگون استکبار جهانی، جنگ های خانمان سوز و... همگی می توانند با ایجاد فشارهای روانی قابل توجه سلامت روان انسان ها را به مخاطره اندازند.
از طرفی بشر با رویدادهای پرفشاری از قبیل مرگ والدین یا دوستان یا گاهی فاجعه های طبیعی روبه رو می شود که آن هم خود استرس های متعددی را به بار خواهد آورد.
رویدادهای آسیبی بارزترین منابع فشار روانی، یعنی موقعیتی بسیار مخاطره آمیز و فراتر از دایره ی تجربه های معمولی انسان اند که فاجعه های طبیعی، جنگ، سوانح هسته ای، سوانح جاده ای، سوانح هوایی، تجاوزهای جسمانی و جنسی یا اقدام به قتل، جزئی از آن ها می باشند.
خوش بختانه بیش تر مردم هرگز دچار رویدادهای آسیب زای شدید نمی شوند، بلکه رویدادهای معمولی تری در آنان تنش ایجاد می کنند. تغییر شغل، تغییر مسئولیت در محیط کار، تعطیلات غیرقابل پیش بینی، آغاز یا پایان تحصیلات، آغاز به کار و بی کاری جزئی از آن ها می باشند.
سه ویژگی می توانند باعث تنش زا یا غیر تنش زا به شمار آمدن رویدادها شوند که عبارتند از: مهارپذیری، پیش بینی پذیری و درآویختن با محدودیت های شخصی افراد.
مهارپذیری
هر اندازه رویدادی مهارناپذیر به نظر برسد، بیش تر احتمال دارد که به صورت رویدادی تنش زا احساس شود. مهم ترین علت تنش زا بودن چنین رویدادهایی این است که چون نمی توان آن ها را مهار کرد و در اختیار قرار گرفت، در نتیجه نمی توان از رخ دادن آن ها جلوگیری کرد.
ادراک هر رویداد به صورتی مهارناپذیر به اندازه ی یک رویداد واقعاً مهارناپذیر(مثل مرگ عزیزان) می تواند باعث بروز استرس و عوارض آن گردد.
به نظر می رسد باور و اعتقاد به این که رویدادها در اختیار و مهار شخص قرار دارند، خود به خود اضطراب را کاهش می دهد، هر چند که چنین اختیار و مهاری به عمل درنیاید. مثلاً اگر دو نفر در یک راه بندان گیر افتاده باشند، در کسی که مجبور به طی مسیر در زمانی مشخص جهت رسیدن به مقصد است و دیگری اجبار زمانی خاصی ندارد، بیش تر تحت تأثیر فشار روانی است.
پیش بینی پذیری
حتی وقتی کنترل و اختیاری بر فشار روانی نداریم، اگر بتوانیم آن را پیش بینی کنیم از شدت آن کاسته می شود. آزمایش های متعددی نشان داده اند که هم انسان و هم جانوران رویداد آزارنده ی پیش بینی شدنی را به رویداد آزارنده ی پیش بینی ناپذیر ترجیح می دهند.
وقتی پیش از رویداد آزارنده هشدار فرامی رسد، شخص یا جانور فرصت آمادگی پیدا می کند تا اثرات آسیب محرک را کم تر کند.
هم چنین در مورد ضربه های پیش بینی ناپذیر، دوره ی فقدان خطر وجود ندارد، حال آن که در مورد ضربه ی پیش بینی شدنی، آزمودنی می تواند تا فرارسیدن هشدار تا حدی آمادگی پیدا کند و مانع بروز خطرات جدی شود.
برخی از شغل ها مملو از موقعیت های پیش بینی ناپذیر هستند و بسیار تنش زا به حساب می آیند؛ آتش نشانی، فوریت های پزشکی، جراحی از جمله آن هاست.
درآویختن با محدودیت های شخصی افراد
برخی موقعیت ها را هر چند می توان پیش بینی و مهار کرد، با این همه به صورتی تنش زا تجربه می شوند. چنین موقعیت هایی توانایی ما را شدیداً به چالش می کشند و نگرش فرد را به خویشتن متزلزل می کنند. امتحانات پایان نیم سال تحصیلی نمونه ی بارز از این وضع است؛ بیش تر دانشجویان و دانش آموزان در خلال امتحانات پایان نیم سال، مدت زمان بیش تری کار و فعالیت می کنند تا در خلال بقیه ی سال، و به همین جهت برخی از آنان این کوشش و تلاش جسمی و فکری را تنش زا می دانند.
با این حال واکنش های روان شناختی نسبت به فشار روانی (استرس) گوناگون اند، از شعف و شادمانی گرفته (در برابر رویدادهای تلاش برانگیز و در عین حال قابل حل و فصل) تا هیجان های معمولی اضطراب و خشم و ناامیدی و افسردگی.
وقتی موقعیتی استرس زا تداوم می یابد، بسته به میزان توانایی شخص در مقابله با آن، ممکن است از لحاظ هیجانی دچار نوسان شود.
پس می توان ادعا کرد که اضطراب یکی از انواع واکنش های روان شناختی فرد نسبت به فشارهای روانی است که خود می تواند برحسب شدت فشارهای مذکور، درجاتی از خفیف تا شدید پیدا کند یا به شکل انواعی از اختلالات اضطرابی بارزتر شود.
این که واقعه ای را عامل فشار تلقی کنیم یا نه، به ماهیت آن واقعه و نیز به امکانات فرد، دفاع های روانی اش، و مکانیسم های مدارایش بستگی دارد، که همه با مشارکت ایگو انجام می پذیرد. ایگو (خود)، مفهومی انتزاعی برای بیان روند ادراک، تفکر، و عمل فرد در مقابل پدیده های بیرونی یا سایق های درونی است. کسی که ایگو او درست کار می کند، با جهان بیرون و نیز درون خود در انطباق و تعادل به سر می برد. اما اگر ایگو (خود) خوب کار نکند و اختلالی که در تعادل فرد حاصل می شود، به قدر کافی ادامه یابد، فرد دچار اضطراب مزمن می شود. عدم تعادل مذکور چه بیرونی باشد، یعنی میان فشارهای جهان خارج و ایگوی فرد باشد، و چه درونی، یعنی میان تکانه های بیمار (مثلاً تکانه های پرخاشگرانه، جنسی، و وابستگی) و وجدانش، تولید تعارض می کند. تعارض های ناشی از وقایع بیرونی معمولاً بین فردی است، حال آن که تعارض های ناشی از وقایع درونی، درون فردی است. ترکیب این دو هم امکان پذیر است، که یک نمونه اش کارمندی است که رئیسی فوق العاده متوقع یا خرده گیر دارد و باید تکانه ی پرخاشگری نسبت به رئیس خود را مهار کند تا مبادا شغلش را از دست بدهد. در واقع تعارض های بین فردی و درونی معمولاً به صورت ترکیبی وجود دارند، چون انسان موجودی اجتماعی است و تعارض های عمده اش معمولاً با سایر انسان هاست.
علایم اضطراب کدام اند؟
احساس اضطراب دو مؤلفه دارد، باخبر شدن فرد از تغییرات جسمی خود (مثل تپش قلب و تعریق) و باخبر شدن از این که عصبی شده یا ترسیده است. احساس شرم نیز ممکن است به اضطراب دامن بزند: «دیگران می فهمند که من ترسیده ام». خیلی ها وقتی می فهمند که دیگران پی به اضطراب آن ها نبرده اند یا شدت آن را در نیافته اند، تعجب می کنند. اضطراب گذشته از اثرات جسمانی (جدول علایم جسمانی اضطراب) بر تفکر، ادراک و یادگیری فرد هم اثر می گذارد. اضطراب اغلب اغتشاش شعور و اختلال در ادراک ایجاد می کند، اشکالاتی نه فقط در درک زمان و مکان، که حتی در درک افراد و اهمیت وقایع ایجاد کرده که با کاستن از تمرکز، کم کردن قدرت یادآوری، و مختل کردن قدرت ربط دادن امور به هم، یعنی تداعی کردن، می توانند در یادگیری اختلال ایجاد کنند.
یکی از جنبه های مهم اضطراب اثری است که بر انتخابی بودن توجه می گذارد. افراد مضطرب مستعد آن اند که به برخی چیزها در دوروبر خود به طور انتخابی توجه کنند و از بقیه ی آن ها صرف نظر کنند. آن ها با این کار می کوشند اثبات کنند که اگر دارند موقعیت خود را ترس آور تلقی می کنند، محق اند و لذا دارند واکنش درستی نشان می دهند. اگر آن ها ترس خود را به غلط موجه جلوه دهند، اضطراب شان با این واکنش انتخابی تقویت می شود و به این ترتیب دور باطلی از اضطراب به وجود می آید که یک سر آن اختلال در درک و سر دیگرش تشدید اضطراب شان. اما اگر برعکس با نوعی تفکر انتخابی به خود اطمینان خاطر کاذبی ببخشند، اضطراب متناسب آن ها ممکن است تخفیف یابد و دیگر نتوانند احتیاط های لازم را در پیش بگیرند.
جدول - علایم جسمانی اضطراب
اتساع مردمک ها
اسهال
افتش (سنکوپ)
افزایش فشار خون
تشدید رفلکس ها (هیپررفلکسی)
بی قراری (ناآرامی)
پرتعرقی
افزایش ضربان قلب
تپش قلب
تکرار ادرار، تأخیر ادرار
دل آشوبه
سرگیجه، منگی
گزگز و مورمور اندام ها
لرزش (ترمور)
منبع مقاله :
طهماسبی پور، نجف؛ (1390)، اضطراب امتحان: پیامدها و راه های کنترل آن، تهران: نشر قطره، چاپ اول