در واقع هر
سیاستمداری باید از تقویت نهاد سیاست و سیاستورزی در ایران حمایت کند، در
غیر این صورت خود را نفی کرده است. تقویت این نهاد نیز ابعاد گوناگونی
دارد. یکی از آنها، وجود چهرهها و شخصیتهای سیاسی است که مشی قابل فهمی
را در یک دوره طولانیمدت پیگیری کردهاند. مرحوم دکتر یزدی بیش از ٦ دهه
است که فعالیتی مستمر و مداوم را در سیاست دنبال کرده و این استمرار نشان
از دو ویژگی مهم دارد؛ یکی قدرت انطباقپذیری با شرایط به نسبت گوناگون در
این ٦ دهه گذشته است و دیگری واقعگرایی نسبی و پرهیز از هیجانات سیاسی است
که بسیاری از سیاستمداران دچار این ویروس ویرانگر میشوند.
شاید گفتن این نگاه بنده مورد پسند برخی از دوستان نباشد، به نظرم ظرفیت
مرحوم یزدی بیش از این بود که دیده شد ولی میراث سیاسی مناسبی را به ارث
نبرد تا این ظرفیت به فعلیت درآید. از زمانی که دکتر یزدی دبیرکل نهضت
آزادی شد، کوشید که نهضت را به جایگاه شایسته خود در عرصه سیاسی ایران
برگرداند، ولی متاسفانه میراث مرحوم بازرگان برای دکتر یزدی بهگونهای
نبود که کوششهای دکتر یزدی آن چیزی را که میخواست محقق کند. شاید اگر
نهضت آزادی از ابتدای انقلاب با خطمشی دکتر یزدی پیش میرفت، نه آن انشعاب
مهم اول انقلاب میان نهضت آزادی رخ میداد و نه آن کنارهگیری از حکومت و
قدرت را شاهد بودیم و در این صورت و به احتمال فراوان میتوان گفت که نقش
نهضت آزادی در ادامه جمهوری اسلامی ایران نقش سازنده و برجستهای میبود و
چنین در حاشیه قرار نمیگرفت.
آنچه در مورد مرحوم دکتر یزدی برای من به عنوان یک شهروند ایرانی مهم است،
سعی وافر ایشان در خارج نشدن از مشی آرام و با صبر و حوصله بود. مشیای که
انگیزههای فراوانی برای خروج از آن میتوانست وجود داشته باشد. اتهامات و
فشارهای ناروا، از این جمله است که حتی پس از فوت آن مرحوم در رسانه رسمی
همچنان او را شهروند امریکا مینامند و خم به ابروی خود از این دروغ
نمیآورند.
آن مرحوم قدرت انطباقپذیری و درک ویژگیهای اجتماعی را داشت و لذا
توانست در دو دههای که مدیریت سیاسی حزب متبوع خود را عهدهدار بود، آن را
به نحوی سروسامان دهد که از وضعیت گذشته آن خارج شود، هرچند در این راه
هزینههایی نیز پرداخت که مطلقا حق آن مرحوم نبود. شاید مهمترین میراثی که
از ایشان برای سیاستورزی در ایران بماند، در درجه اول، استمرار و تداوم
کنش سیاسی و سپس، انطباقپذیری با جامعه در حال تحول و نیز متعهد بودن به
اصول اعلامی و منفعل نبودن در برابر فشارها و هزینههایی است که به ناحق به
سیاستمداران وارد میشود. همچنین پذیرش گفتوگو و دربند کینههای گذشته
نبودن، میتواند آموزههایی باشد که نیازمند آن هستیم.
23302