ماهان شبکه ایرانیان

روستای گوفل

دیباچه: مطلب زیر اولین بخش از سلسله یادداشتهایی است که درباره وجوه مختلف روستای گوفل(تاریخی، جغرافیایی، زیست بوم و…) به تدریج در سایت قرار خواهد گرفت

دیباچه:
مطلب زیر اولین بخش از سلسله یادداشتهایی است که درباره وجوه مختلف روستای گوفل(تاریخی، جغرافیایی، زیست بوم و…) به تدریج در سایت قرار خواهد گرفت. غیر از نشر در صفحه اصلی این سایت این مطالب در قسمت معرفی روستا هم قرار خواهد گرفت تا به عنوان اطلاعات شناسنامه ای روستا به راحتی در دسترس مراجعان باشد.
از آنجایی که آمارهای تفصیلی و تحلیلی پنج ساله ی کشور، اطلاعات آب و هوا، قومیت، زبان، تاریخ و جغرافیایی در اکثر موارد تا حد شهرستان و بخش ذکر شده است و اکثر موارد مذکور در روستاهای زیر مجموعه ی یک بخش دارای تشابه است، در این نگاره می کوشیم با بهره برداری از مطالعات صورت گرفته در حوزه ی شهرستان رودبار و بخش خورگام که نتایج آن به روستای گوفل قابل تعمیم است و همینطور با ذکر اطلاعات میدانی نگارنده از این روستا تصویری از آن در منظره ی چشم خوانندگان خلق کنیم. خاطر نشان میگردد که نگاه ما در این پژوهش بیشتر متکی به منابع اینترنتی است تا مکتوب؛ و دلیل این امر ان است که مطالعات تاریخی مستند کمتر در حوزه شهرستانی و جزء تر صورت گرفته است و تنها می توان اشارتی به روستاها و مناطق را در دایره المعارف ها و سفرنامه هایی مانند کتاب گیلان نامه و یا ولایات دارالمرز گیلان یافت؛ بر عکس علاقه نسل جوان به حوزه سرزمینی و روستاهای خود باعث شده است که اطلاعات شهرستانی تا روستایی(اعم از عکس و مکتوب) در حوزه ی اینترنت فراوان باشد و می توان با تطبیق آنها با هم به روایت قابل استنادی دست یافت. با توجه به جمع آوری اکثر استنادات این پژوهش از فضای مجازی، از ارجاع علمی به اسامی مولفان اجتناب شده است؛ البته در صورت نیاز می توان با جستجو در اینترنت به اسامی نویسندگان بخش های ارجاعی دست یافت.
نگارنده بر خود فرض می داند تا در آغاز از دوستانی که در حوزه ی اینترنت به معرفی زادبوم خود پرداخته و با عکس ها و مطالبشان یاریگرم بوده اند تشکر نمایم.
پاره ای از وبلاگها و سایتهای ماخذ به همراه صفحه مطالب مرتبط عبارتند از:

http://kormanjan.blogfa.com/post-2.aspx

http://aliliavaly.persianblog.ir/post/16/

http://allah-mazar.persianblog.ir/post/16/

http://kordiblog.mihanblog.com/post/5

http://kurmanj.blogfa.com/category/35

1-نام روستا:

گوپال که به نام‌های گوفال، گوفل، پای شتر، پای عرب نیز از سوی مردم بومی( شهرستان گناوه) نامیده می‌شود، قطعه سفال توپری به رنگ‌های زرد و سرخ و رنگ‌هایی بین این دو است. ستون استوانه‌ای شکل گلین، در قاعده فوقانی و تحتانی به صورت مقعر و محدب درآمده و بدنه آن با شیارهایی که صیقل گرفته به سه یا چهار یا پنج مرتبه و لبه تقسیم و تراشیده شده است و دارای قابلیت چرخش است. وزن متوسط هر یک از آنها حدود چهار کیلوگرم است، ارتفاع آنها متفاوت، ولی بزرگترین آنها را به طول 30‌سانتی متر می‌توان دید.
گوپال را به اردوی دشمن یا به درون قلعه به وسیله منجنیق یا دستگاه‌های پرتاب کننده می‌انداختند یا از آن به صورت پایه‌ای محکم برای جا دادن ظروف غذا و مشک‌های آب استفاده می‌کردند (http://www.iranboom.ir:منبع)
قدمت تاریخی شهرستان رودبار، در کنار اشیای سفالین عتیقه ی مکشوفه در اطراف روستاهایی مانند گوفل تصدیق کننده ی معنای مشروح درباره نام روستاست.

2- تاریخچه :

روستای گوفل(گُفل، گُپل، گوپِل) یکی از روستاهای بخش خورگام شهرستان رودبار در جنوب استان گیلان است. مردم این روستا از تیره ی کرد کرمانج هستند. چنانکه اغلب دانشمندان و پژوهشگران تاریخ ملل می دانند و به آن اذعان دارند کردها از جمله اقوام هند و اروپایی اند که از هزاره های قبل از میلاد مسیح در مناطق وسیعی از خاورمیانه و به ویژه کوهستانهای مرتفع بین النهرین استقرار یافته اند. سفالینه های به دست آمده حاکی از این است که این قوم دست کم از هفت هزار سال پیش دارای تمدنی در خور توجه بوده چنانکه بعضی اقوام مجاور را به طمع دست اندازی و انتفاع از ماحصل تمدن آنان انداخته است. کاوش های افراد محلی و کاوش های رسمی از حدود سال 1340هجری در اکثر مناطق شهرستان رودبار شروع شد و در طول این سالها همواره کانون خبرهای پژوهنده گان و گاهاً نزاع افراد محلی بوده است. البته در سالهای بعد از انقلاب بهره برداری غیرقانونی از این گنجینه های ملی( که نشان دهنده ی تمدنی کهن در منطقه ی کنونی شهرستان رودبار است) بسیار کمتر شده است. قدمت اشیاء عتیقه ی کشف شده در مناطقی مثل تپه ی مارلیک به حدود 3000سال پیش می رسد و گنجینه های بدست آمده از اطراف روستای گوفل به همراه نشانه های دفن کهن(احتمالاً قبرستانهای مدفون قدیمی) که در بسیاری از روستاهای دیگر نیز به چشم می خورد نشان دهنده ی گستردگی این حوزه ی تمدنی است. البته نباید از یاد برد که آثار قدیمی به جا مانده متعلق به دوران ماقبل دیلمی می باشد، و از ورود کردها به این منطقه بیشتر از چند صد سال نگذشته است. کوهستانهای جنوب گیلان مأمن تمدنی چندین هزار ساله مانند قوم آمارد است که اشیاء عتیقه ی بدست آمده از آن دوران در جای جای آن مخصوصاً در مناطق حاشیه ی رودخانه ی سفیدرود به چشم می خورد. در قرون پس از اسلام، شمال کشور تنها نقطه ی ایران بود که تا سالها تن به حکومت خلفای اٌموی و عباسی نداد، که این ایستادگی به واسطه ی حضور قبایل دلیر و سلحشور دیلمی در کوههای جنوبی گیلان صورت گرفته است. تا مدتها تمدن گیل در زیر سایه ی تمدن دیلم قرار داشت و رونق گیلان و زوال تدریجی تمدن دیلم در چند قرن اخیر انجام شده است. البته اشیای مربوط به دوره ی بعد از ورود کردها نیز در کاوش ها کشف شده است که این امر نشان دهنده ی امتداد تاریخی زندگی متمدنانه در این منطقه است؛ از دیگر سو بسیاری از این مناطق کهن و گنجینه های درون شان اکنون موطن کردهای کرمانج هستند بنابراین پرداختن به این گنجینه ها جدا از ریشه یابی تاریخی از منظر موطن شناسی نیز حایز اهمیت است.

کاوش های باستانی تپه مارلیک

امروزه کردها را در چند شاخه مهم دسته بندی می کنند. در این تقسیم بندی که از نظر تفاوت لهجه صورت گرفته این شاخه ها عبارتند از 1-کرمانج ها 2-سوران ها3-لرها4-زازاها5-هورامان ها . چنانکه می بینید کرمانج یکی از این شعب و در واقع مهمترین زیر مجموعه نژاد و زبان کردی است. کرمانج که به کرد شمال نیز معروف است کم و بیش حدود70% تمام کردهای جهان را که امروزه در بیش از 30کشور جهان پراکنده اند شامل می شود. با این حال مهمترین سکونتگاههای کرمانج ها عبارتد از :سراسر جنوب و بخش هایی از شرق و مناطق مرکزی ترکیه یا اصطلاحاً کردستان شمالی، شمال شرقی سوریه یا اصطلاحاً جنوب کوچک، شمال عراق یا به اصطلاح جنوب بزرگ و بسیاری از کشورهای آسیای میانه و اروپا که بعضاً جوامع چند صد هزار نفری کرمانج ها را در خود جا داده اند. غیر از موارد ذکر شده کرمانجهای ایرانی در نقاطی از شمال خراسان، جنوب مازندران و گیلان و قسمتهای شمالی استانهای جنوب البرز زندگی می کنند. کرمانجهای خراسان ]و شمال ایران[به لحاظ مذهبی شیعه مذهبند.
از آنجایی که کرمانجهای غرب ایران در تقسیم بندی کنونی کشورها در حوزه سرزمینی ایران قرار نمی گیرند کرمانجهای خراسان مبدا مناسبی برای بازشناخت نژاد کرمانج ایرانی به شمار می آیند.
خراسان پس از طلوع اسلام مرکز قیام ها و شورش ها و تاخت و تاز های ازبکان و مغولان بود. در اواخر قرن دهم در ظهور دولت شیعه مذهب صفوی نیز از این تاخت و تازها کاسته نشد. دوری خراسان از پایتخت صفوی یکی از علل تشجیع ازبکان و ترکمانان در تاخت و تازها و چپاولگری ها بود. شاه عباس که پادشاهی تیز هوش و سیاستمدار بود با توجه به فلسفه ابن عمید که گفته بود( کُردها را باید سپر بلا قرار داد)، در صدد انتقال کردها به خراسان برآمد تا با یک تیر دو هدف را بزند]هم پراکندگی کردها و کوچاندن آنها از موطن اصلیشان و هم دفع ازبک ها از خراسان[. با این حال اگر این کوچ با مخالفت سران کرد روبرو می شد شاه چاره ای جز سکوت و انصراف از عقیده نداشت لذا حیله ای اندیشید؛ در مجمعی که از سران کرمانج تشکیل شده بود موقعیت جلگه تهران را برای چرای دام و احشام آنان تشریح نموده و آنان را تشویق به مهاجرت به آن منطقه نمود. کردها که از نظر جا و مکان منطقه آذربایجان را برای خود تنگتر می یافتند از این پیشنهاد استقبال نمودند .
بدین ترتیب فصل نوینی در تاریخ نقل و انتقال و مبارزات کُرد آغاز و حدود پنجاه هزار خانوار کوچ بزرگ و تاریخی خود را از حدود آذربایجان و مهاباد به سوی سرزمین ری آغاز کردند در این حرکت عده ای از کردها در اطراف زنجان و تاکستان قزوین به جا ماندند. به گفته ه. ل رابینو در کتاب تاریخ گیلان عده ای از کردها متعلق به قبیله ریشوند(رشوند) شاخه ای از ایل بزرگ سلیمانیه ترکیه میباشند که در زمان شاه عباس اول به مناطق رودبار کوچانده شدند]احتمالاً این طایفه همراه سایر طوایف در کوچ بزرگ شرکت داشته و در نیمه ی راه در شهرستان رودبار سکونت داده شده اند[. رییس قبیله رشوند حسین علی خان فرزند محمد علی خان این زمان خان بود و تیره و شاخه ای که از قبیله رشوند جدا گشته بنام سیاه گلی از عده ای چادر نشین تشکیل شده بود. طایفه رشوند در الموت, ناوه کلیشم, …,و عده ای هم در خورگام سکونت دارند]نام خانوادگی درویشوند که اکنون در بعضی نقاط شهرستان رودبار مانند شهر لوشان وجود دارد ممکن است بازمانده از طایفه ی ریشوند باشد[. بنابراین عده ای از ساکنین کنونی خورگام بازمانده از اولین کوچ بزرگ کردها در زمان شاه عباس هستند. این حرکت که در حدود سال 1007 قمری انجام گرفته بود باعث شد کردها(غیر از کردهایی که ذکر کردیم) مدت دو سال در جلگه خوار و ورامین اتراق نمایند .
شاه که قسمتی از برنامه خود را انجام شده یافته بود بار دوم اوضاع و موقعیت خطیر خراسان و تسلط ازبکان بر این استان پهناور را برای آنان تشریح نموده، مجدداً وسیله دومین حرکت بزرگ را فراهم ساخت .کردها که سری پرشور و آکنده از عشق وطن داشتند داوطلب مبارزه با ازبکان و اخراج آنان از خراسان گردیدند. شاه نیز به مقصود خود رسیده بود چرا که پیروزی یا نابودی کردها به هر حال به نفع وی بود. در این حرکت نیز عده ای از کردها در اطراف تهران و خوار و ورامین و دماوند بجا ماندند. در حدود 45 هزار خانوار در سال 1010 قمری وارد خراسان شدند .
شاه پس از انتقال این عده از کُردها در غرب کشور موقعیت بهتری یافت چرا که نیروی متحد کرد را از هم پاشیده بود و از دیگر سو تازه واردین در خراسان با مغولان و ازبکان به زد و خورد پرداخته و آنها را اخراج کردند.
یکی از بخش های شهرستان رودبار عمارلو نام دارد. البته حوزه ی جغرافیایی این نام در طول تاریخ متغیر بوده است. نام عمارلو برگرفته از نام یکی از اقوام کرمانج است واین قوم زیر شاخه ای از ایل بزرگ زعفرانلو است. وسیع ترین گستره عمارلو در زمان افشاریان بوده که از کرانه های دریای قزوین گرفته تا منطقه تنکابن و قسمتی از زنجان و طارم را نیز در بر میگرفت. در دوره ای نیز این نام شامل بخش خورگام کنونی نیز می شد ولی در حال حاضر منطقه ای جدا از بخش خورگام به حساب می آید هر چند در محاورات عمومی اغلب روستاهای بخش خورگام را زیر مجموعه ی عمارلو می نامند. البته به نظر عده ای از پژوهشگران نام عمارلو بی ارتباط با نام قوم آمارد نیست که زمانی از سفیدرود تا رود آمل ساکن بوده اند و پایه گزار تمدن کهن مارلیک به حساب می آیند.

کرمانج زعفرانلو

در سال 1141هجری نادرشاه افشار سفیری نزد روسها که ولایات شمالی ایران را اشغال نموده بودند فرستاد و خروج آنها از شمال ایران را خواستار شد و آنها نیز که در مدت 12 سال اشغال نواحی گیلان جز تلفات ناشی از بیماریهای بومی تقریبا چیزی عایدشان نشده بود به ترک آن نواحی رضایت دادند، به شرط آنکه آنجا بدست قوای عثمانی نیافتد. قوم عمارلو درهمین سال( 1141)، یعنی حدود 300 سال پیش توسط نادر شاه از منطقه امارلو و دشت ماروسک در 60 کیلومتری نیشابور برای دفاع ا ز مرزهای شمالی استان گیلان در برابر تهاجم احتمالی قوای روس به شهرستان رودبار کوچانده شدند. این قوم با ورود به منطقه خورگام نام آن را به عمارلو (انبار لو)تغییر دادند که حدوداً همین شهرستان رودبار زیتون کنونی است.

کرمانج خراسان ایل زعفرانلو قوم عمارلو(تنه راست درخت-قسمت پایین)
قبل از ورود کردهای کرمانج از شمال خراسان به این منطقه، کل این کوهستان خورگام نامیده می شد و با ورود آنان به خورگام، نام عمارلو بر این ناحیه نهاده شد. البته نام پیشین یعنی خورگام(قدمگاه خورشید) نیز بیشتر نامی خراسانی به نظر می آید. دلیل این مدعا نیز وجه تسمیه ی این نام با مشرق ایران زمین از لحاظ چشم انداز طلوع خورشید است و نامهایی مانند خور آستان(خراسان کنونی) نیز به همین دلیل گذارده شده اند. با توجه به مسئله ی مذکور نگارنده ی این سطور اطلاق نام خورگام به منطقه ی کنونی را قبل از ورود کردهای خراسان محل تردید می داند. البته اگر خور را به معنای رنگ قرمز و نه به معنای خورشید بدانیم می توان این نام را برگرفته از خرمدینان دانست که به رهبری بابک خُرم دین در نواحی شمال غرب ایران بر ضد عباسیان قیام کرد و کشته شد. با این تفسیر می توان خورگام را قدمگاه سرخ رنگ خواند( یا مکان روییدن گل لاله).

به هر روی پیشوند خور در نام های منطقه ی عمارلو کاربرد فراوان دارد؛ همانند، خورارود، خورپو و خرم‌کوه. خورگام بیش از 300 سال پارچه ای از جغرافیای اداری عمارلو بوده‌است ولی امروزه به عنوان بخشی مستقل شناخته شده که مرکز آن شهر بره سر است. این شهر در گذشته با نام‌های پیره سر و براسر هم نامیده شده‌است.

خورگام در گیلان

بخش های میانی شهرستان رودبار از جمله بخش های کنونی عمارلو و خورگام
بعد از ورود قوم عمارلو به منطقه گروه بزرگی از مهاجران به سمت ییلاقات چلیک در شمال خورگام آمده و در این ییلاقات که از املاک خانهای جیرنده بوده ساکن میشوند. البته این سکونت با درگیری همراه بوده است این گروه بزرگ که اجداد اهالی کنونی روستاهای سیبن، چهش، گفل و سی دشت بودند بعد از اسکان زمینهای دیگری را نیز متصرف میشوند و اراضی زیادی را در اختیار میگیرند. آنها بعد ها به چند گروه تقسیم شده اما عده ای نیز در ییلاقات چلیک ماندگار شدند بعدها به پایین دست آمده و در محل کنونی روستای سیبن ساکن شدند عده ای نیز در سیبن سفلی یک کیلومتری جنوب سیبن ساکن شدند که به مرور زمان به منطقه ی کنونی روستای چهش رفته و آن را تشکیل دادند. ارتفاع بالای دشت چلیک و زمستانهای سرد و صعب العبور آن باعث شد ساکنین روستای کنونی گوفل مکان این روستا را برای اسکان فصول سرد انتخاب کنند.

البته بیشتر ساکنین ابتدایی روستای گوفل برای چندین سال کوچ فصلی دیگری را نیز تجربه می کردند کوچی که می توان آن را کوچ ذغال نامید. چوب تا اواخر قرن بیستم یگانه سوخت و وسیله ی گرمایشی ساکنین مناطق کوهستانی البرز به حساب می آمد. عمر بخاری های نفتی در منطقه تقریباً به نیم قرن گذشته بر می گردد و تا بیست و اند سال گذشته نفت اغلب تنها به عنوان سوخت مکمل و مشتعل کننده ی چوب به کار برده می شد. در نتیجه قطع درختان برای سوخت و تبدیل آنها به ذغال یکی از فعالیتهای روزمره ی اهالی بود. همانطور که در تصاویر ماهواره ای مشاهده می گردد شیب جنوبی رشته کوه البرز کم درخت است و بر عکس شیب شمالی که به سمت دریای کاسپین است پوشیده از درخت های جنگلی است. در نتیجه اهالی می بایست برای قطع درختان و تبدیل آنها به ذغال در ابتدای بهار به سمت شمال و جنگلهای جلگه ی گیلان کوچ می کردند. نگارنده از زبان مادربزرگ مرحوم خود داستان این کوچها را شنیده است که در آن فرزندان کوچک، مرغها و گاوها را با هزار زحمت از رودخانه های خروشان سر راه عبور می دادند تا به مکان کوره های ذغال برسند و جالب آنکه پدر بنده نیز در یکی از همین کوچها به دنیا آمده است. البته کوره های ذغال متعلق به اربابها و خانهای محلی بود و کوچندگان به عنوان رعیت در سر کوره ها کار می کردند و اندک عوایدی برای زندگی به دست می آوردند. نظام خان سالاری و ارباب و رعیتی در شهرستان که شاید تا حدود زیادی بازمانده از ساختار اجتماعی کردهای مهاجر به آن باشد تا مدتهای مدید در روستاهای منطقه تداوم داشت. هر چند این نظام در دهه های اخیر رفته رفته از بین رفت ولی تا بیست سال گذشته هنوز هم در روستاها افرادی وجود داشتند که از لحاظ مایملک و دام و دارایی داراتر از سایر اهالی بودند و مردم آنها را خان می نامیدند.
در نیم قرن اخیر کوچ های ذغال متوقف شد و اهالی به شکل دایم در روستای گوفل سکونت یافتند. تقریباً برای دو نسل محل قدیمی روستای گوفل مکان اسکان اهالی بود تا اینکه در زلزله ی سال 1369رودبار اکثر خانه های مردم روستا که از سنگ و گل ساخته شده بود فرو ریخت. در این زلزله پنج نفر از اهالی روستا کشته شدند که البته یکی از این افراد در شهر منجیل کشته شد(یک زن و مرد، یک پیرزن، یک کودک و یک دختر جوان). بعد از زلزله مثل اکثر روستاهای منطقه اهالی تصمیم گرفتند مکان جدیدی را برای سکونت خود انتخاب کنند. درایت ساکنین روستا در انتخاب مکان و قطعه بندی منظم زمینها و نقشه ریزی مناسب باعث شد تا بافت اصلی روستا دارای شکلی شهرواره و زیبا باشد. هر چند این نقشه ریزی بعد از زلزله در بسیاری از روستاهای منطقه انجام شد اما این امر در کمتر روستایی مانند روستای گوفل منجر به جذابیت بصری شده است. البته ساکنین محل قدیمی را به طور کامل تخلیه نکردند. درخت های کهنسال و فضای سنتی و متفاوتِ بافت قدیمی روستا بعضی اهالی را پابند خود کرده است و بعضی از افرادی که در محل جدید خانه ساختند دوباره به محل قدیم برگشته و در آنجا خانه هایی نو ساختند. رفته رفته با تداوم خانه سازی ها دو محل قدیم و جدید تقریباً به هم متصل شدند. در حال حاضر اغلب ساکنین روستای گوفل را افراد میانسال و سالخورده تشکیل می دهند. نسل جوان که می توان آنها را نسل زلزله نامید در جستجوی کار و زندگی بهتر از روستا کوچیده اند. البته موج سوم خانه سازی و نوسازی خانه های بعد از زلزله در پنج سال اخیر و وفاداری فرزندان روستا باعث شده است که سایه ی متروکه گی در حال حاضر از سر این روستا به دور باشد.
هر چند در تاریخچه بنا به ضرورت به شاخص های جمعیت و مسکن پرداخته شد، اما این شاخص ها در بخش هایی جداگانه مورد واکاوی قرار می گیرند. همانطور که مشاهده شد در تاریخچه بیشتر از آنکه تاریخچه ی جغرافیایی را مد نظر قرار دهیم به تاریخچه ی جمعیتی و قومی پرداخته ایم، زیرا تاریخ بیشتر از جغرافیا با انسانها سروکار دارد. روشن است که شهرستان رودبار به عنوان مرکزیت تمدن دیلمی و تمدن های پیشا دیلمی خود داستانی دیگر و تاریخی مفصل دارد که از حوصله ی این مقال خارج است و پژوهشگران دیگر مانند همکاران موسسه ی فرهنگی ایلیا به آن پرداخته اند(در کتابهایی مانند تمدن مارلیک و دیلمیان)

میلاد اصغرزاده گوفلی

روستای گوفل

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان