حقیقت این است که سینما وقتی وارد ایران شد که جامعه سنتی ایران آمادگی پذیرشش را نداشت؛ اما قدرت مردان و حکام سیاسی به لطف سفرهای فرنگ و آشنایی به سیاست خارجه به توانایی این هنر در موضع دهی به جریانهای اجتماعی و سیاسی کاملاً واقف بودند. گسترش و توسعه سینما همزمان بود با تلاش قدرت حاکمِ برای سرعت بخشیدن به گذار جامعه از سنت به مدرنیته و سینما، با همه شگفتی و ناب بودنش، نماد مدرنیته بود. استفاده ابزاری از سینما برای تبلیغ مواضع سیاسی و فرهنگی خاص، چیز جدیدی نیست، اما شاید شروعش در ایران به همان زمان برمیگردد. زمانی که «دختر لر» را از روی میز تدوین بازگرداندند و با تغییر پایان آن و اضافه نمودن شعارهایی مثل “ایران دیگر آباد شده ” و “وقت بازگشت به بهشت موعود است “، فیلمی که میتوانست اولین تجربه بکر سینمای ایران باشد را تبدیل به مجموعه از شعارهای دولتی کردند.
اما درنهایت سینما مسیر خودش را رفت. جوانانی که بهقصد یادگیری این هنر جدید راهی سرزمینهای دور شدند با کلی ایده و تجربه بازگشتند و هنر سینمای ملی و مستقل را جدا از مصلحتاندیشیهای دولتی پایه نهادند. فرخ غفاری، ابراهیم گلستان، امیر هوشنگ کاووسی و فریدون رهنما، از سینماگران موج نوی سینمای ایران بودند که با دستآویز قرار دادن سینما توانستند به شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم اعتراض کنند.
ابراهیم گلستان
سینما در ایران بیش از آنکه به ادبیات وابسته باشد به اوضاعواحوال سیاسی وابسته بود. به همین دلیل هم هست که فیلمهایی که بعد از کودتای بیستوهشت مرداد و خلع قدرت دکتر مصدق ساخته شد، آیینه تمام نمای جامعه ایران بودند. سینما محل واکنش مردم به اتفاقات جاری بود، مردمی که در زندگی روزمره خود جرئت سخن گفتن نداشتند. به همین دلیل در این زمان و تا قبل از دهه پنجاه فقط دو نوع فیلم در ایران تولید میشد: 1-فیلم تجاری و 2- فیلم هنری.
فیلمهای تجاری شادی و امیدی را تبلیغ میکردند که در جامعه از بین رفته بود و دلگرمی بودند برای مردمی که همه امید و آرزوهای خود را ازدسترفته میدیدند.
امیر هوشنگ کاووسی اصرار داشت سینما برای عامه مردم است و صرفاً سرگرمی است. او اولین کسی بود که به این سینما لقب “فیلم فارسی “ را در مقابل فیلم ایرانی داد؛ اما سینمای هنری که توسط جوانان روشنفکر اداره میشد، تبدیل به پاد گفتمانی انتقادی علیه مدرنازیسیون آمرانه حکومتی شد. در همین دوره، ابراهیم گلستان با ساخت فیلم «خشت و آیینه» عملاً موج نوی سینمای ایران را آغاز کرد. گلستان با تفکر فرمالیستی ناآگاهانه در «خشت و آیینه» واکنشی نسبت به حوادث بعد از کودتا و تلاش دولت برای مدرن کردن جامعهای سنتی که تقریباً فاقد طبقه متوسط بود نشان میدهد. «خشت و آیینه»، با سرنوشت نامعلوم قهرمانش و یک داستان پر ابهام آغازگر سینمای مدرن در ایران بود. در این فیلم شاهد جریانی هستیم که تا امروز هم در سینمای ایران حرف اول را میزند، رئالیسم.
فرخ غفاری در فیلم «شب قوزی»
گرچه «خشت و آیینه» به رئالیسم نمادین نزدیکتر بود اما بانی ورود تفکر رئالیسم به سینما بود. فریدون رهنما، معتقد بود آنچه دوربین ضبط میکند واقعیت است اما کافی نیست و به دنبال رسیدن به چیزی ورای اینها بود؛ رئالیسم محض در فرم و روایت و اینگونه بود که شاهکاری به نام «پرسپولیس» در سال 1339 ساخته شد.
از اواسط دهه سی و با ورود به دهه چهل، سینمای ایران که از دل جامعهای ناامید و گذر کرده از یک کودتای دولتی میآمد به تنوع ژانر رسید. هیچکاک ایران، ساموئل خاچیکیان، با ساخت فیلمهایی در ژانر پلیسی و معمایی، نقبی زد به اتفاقات گذشته و درعینحال سینمای ایران را در مسیر فیلمسازی جهانی قرارداد. «شبنشینی در جهنم» به خاطر دکورهای عظیم و جلوههای ویژهاش بسیار موردتوجه قرار گرفت و توانست در بخش رقابتی هشتمین دوره جشنواره فیلم برلین در سال 1958 حضورداشته باشد و بهعنوان اولین فیلم ایرانی به جشنواره کن راه پیدا کند.
دهه پنجاه، دوره رشد و شکوفایی موج نو در سینمای ایران است. با ما همراه باشید تا ریشههای این جریان و مهمترین فیلمهایش را در مطلب بعدی مرور کنیم.
Post Views:
2