مقدمه
شاید برخی تصمیم گیری فرهنگی را به تصمیم گیری پیرامون محصولات فرهنگی منحصر بدانند، مثل تصمیم گیریهایی که به بهبود وضعیت کتاب، کتابخانه، کتابخوانی، فیلم، تئاتر، شعر، موسیقی، نقاشی، مطبوعات و.... در جامعه بینجامد. یا برخی قدری دایره را وسیع تر گرفته و تصمیم گیری در خصوص نهادهای فرهنگی اعم از دولتی و غیردولتی را مشمول تصمیم گیری فرهنگی بدانند، مثل تصمیم گیری در خصوص بهبود وضعیت نهادها و وزارتخانه هایی که به نوعی، رسالتی فرهنگی برعهده دارند، مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، سازمان تبلیغات اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، مساجد، هیأت و... بر اساس این دو احتمال، سخن از معیار تصمیم گیری فرهنگی مستقیماً متوجه محصولات فرهنگی یا نهادهای فرهنگی کشور می باشد.
در این مقاله درصدد برخواهیم آمد تا براساس نگرشی عمیق تر در مورد فرهنگ - نسبت به دو احتمال فوق - مسیر منطقی که می بایست برای تصمیم گیری در مورد ساماندهی و تعالی فرهنگی بپیماییم، را ترسیم نموده و گام هایی از این مسیر دشوار و حساس را برداریم. خلاصه سخن این است که بهبود کمی و کیفی محصولات فرهنگی به اصطلاح ساختارهای فرهنگ ساز جامعه و اصلاح ساختاری جامعه نیز با برنامه ریزی جامع میسر است. برنامه ریزی فرهنگی به الگوی فرهنگی وابسته است و مدل فرهنگی نیز وامدار تلقی صحیحی از معنای فرهنگ، کار و ساز پیدایش و گسترش فرهنگ، تعامل فرهنگ با عوامل هم عرض خود در جامعه، اهداف فرهنگی و امثال آن می باشد. سوالات اخیر بر درک صحیحی از جامعه و کار و ساز تکامل اجتماعی متوقف بوده و چنین جامعه شناسی نیز عمدتاً بر فلسفه ای که قدرت تفسیر تغییر و تکامل را به معنای عام خود داشته باشد (فلسفه چگونگی)، متکی است.
اگر این توجه را به روند فوق اضافه نماییم که مبانی جامعه شناسی و فرهنگ شناسی و همچنین اهداف جامعه و فرهنگ در نظام اسلامی و غیراسلامی متفاوت است به این نتیجه مهم نایل خواهیم آمد که اصلاح بنیادین در فرهنگ جامعه تنها پس از دستیابی به الگوی اسلامی برنامه ریزی فرهنگی از قالب شعار و لفاظی خارج می شود.
در این مقاله پس از اثبات ضرورت فوق، مبانی فرهنگ را به شکلی فشرده ارایه نموده و سپس به پیشنهاد زیرساخت مدل فرهنگی پرداختیم.
براین اساس، مقاله حاضر در شش بند تقدیم خوانندگان گرامی می گردد.
1-ضرورت توجه به فرهنگ و ساماندهی فرهنگی
2-ضرورت و مفهوم برنامه ریزی فرهنگی
3-ضرورت الگوی فرهنگی برای برنامه ریزی فرهنگی
4-ضرورت الگوی اسلامی برای برنامه ریزی فرهنگی در نظام اسلامی
5-مراحل دستیابی و به کارگیری مدل اسلامی برنامه ریزی فرهنگی
6-طرح اجمالی مبانی و پیش نویس اسلامی مدل برنامه ریزی فرهنگی
1-ضرورت توجه به فرهنگ و ساماندهی فرهنگی
بررسی اهمیت توجه به فرهنگ و ساماندهی فرهنگی از زوایای مختلفی قابل بررسی است که در اینجا تنها به سه نکته اشاره می نماییم؛ تأثیر فرهنگ در شکل گیری حوادث بزرگ اجتماعی در سطح دنیا، تأثیر فرهنگ در شکل گیری و استمرار انقلاب مبارک اسلامی و بالاخره اهمیت فرهنگ از دیدگاه امام خمینی (ره) و آیت الله خامنه ای دامت تاییداته.
- در یک نگاه تاریخی، اگر به تحولات مهم گذشته (حداقل در چند قرن اخیر) بنگریم خواهیم یافت که فرهنگ مهم ترین نقش را برعهده داشته است. تحولی که در غرب پس از رنسانس اتفاق افتاده تحولی فرهنگی بود و می توان آن را حاصل غلبه فرهنگ عقل گرایی بر حاکمیت مسیحیت آن زمان دانست. نازیسم - که مبدأ اصلی تحقق جنگ های جهانی اول و دوم بود- حاصل غلبه فرهنگ نژادپرستی بر قشر وسیعی بود که تلاش نمودند تا حاکمیت خود را بر سایر کشورها با تجاوز نظامی تحقق بخشند. سوسیالیسم مبتنی بر فرهنگ خدا ستیزی و ماده محوری شکل گرفت و برای مدت نه چندان طولانی سایه شوم خود را بر حدود نیمی از جهان افکند و آنچه باعث فروپاشی آن گردید هم چیزی جز بن بست فرهنگی نبود. وگرنه کشورهای گرسنه تر و ذلیل تر از اتحاد جماهیر روسیه کم نبوده و نیستند که دست به چنین سطح گسترده ای از اصلاحات اجتماعی نزده اند. آنچه ابرقدرت قرن اخیر را زمین زد همان فرهنگ خداستیزی و ماده محوری بود و این سرنوشت تمامی کشورهایی است که بر فرهنگ دنیاخواهی استوار گشته اند. موارد ریز و درشت دیگری که در قرنهای اخیر یا گذشته های دورتر رخ داده است نیز همگی گواه این مدعاست.
- انقلاب مبارک جمهوری اسلامی بیش از هر چیزی رویکردی فرهنگی بود. هر چند در ظاهر انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم ستم شاهی جلوه گر گردید. مردم پس از بازیافت اسلام ناب محمدی(ره) و زنده شدن دغدغه های دینی - که رژیم استبدادی سعی در کتمان و حتی ایجاد انحراف در آن را داشت - به رهبری مردمی فرزانه قیام نموده و پیروز گشتند. البته قطعاً جامعه اسلامی همانند هر جامعه بالنده دیگری بدون برقراری نظام سیاسی که در آن قدرت با عدالت توزیع و گسترش یابد و بدون ایجاد نظام اقتصادی که در آن ثروت با عدالت تولید و توزیع گردد، شکل گرفتنی و استمرار یافتنی نیست. اما آنچه انگیزه اصلی حرکت عموم مردم و رهبری انقلاب بود نه در دست گرفتن حکومت بود و نه تامین معیشت مردم. هدف اصلی، احیای اندیشه دینی و اقامه ارزش های اسلامی و انسانی در جهانی بود که ارزشهای اصیل روز به روز رنگ می بازد.
دقیقاً آنچه عامل شکل گیری انقلاب اسلامی گردید ضامن بقای آن نیز خواهد بود. اگر دولت اسلامی رفاه مادی مردم را تامین نماید، اما باورها، اعتقادات، رسومات و عادات مردم را به حال خود رها کند در انجام رسالت خویش کوتاهی نموده است. علاوه بر این که عدم تدبیر لازم در امور فرهنگی باعث می شود، جامعه از فرهنگی تغذیه نماید که زیربنای الگوی توسعه اقتصادی کشور بوده است. لذا ما نه تنها باید به ساماندهی فرهنگی بپردازیم که می بایست از این مرحله عبور کرده و با برخوردی فعال به تکامل فرهنگی دست یابیم.
- با مراجعه به کلام روشنگرانه رهبران انقلاب اسلامی (که برجسته ترین صاحب نظر در مهندسی اجتماعی محسوب می شوند) نیز می توان به اهمیت، بلکه به محوریت و اولویت فرهنگ پی برد. امام خمینی (ره) می فرمودند: اگر انحرافی در فرهنگ کشور رخ دهد به سر کشور آن خواهد آمد که «در طول ستم شاهی و خصوصاً پنجاه سال سیاه برسر کشور آمده است». هر چند مردم و مسوولین به «صراط مستقیم الهی انسانی پای بند» باشند «و آن را تعقیب» کنند.[1] و یا می فرمودند: «ساده اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان پذیر است».[2]
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای نیز به کرات در فرمایشات خود بر این نکته تأکید فرمودند که «مسأله فرهنگی را باید مسأله اول این کشور به حساب آورد»[3] «عامل فرهنگی، تضمین کننده آینده است. علم و اقتصاد، پول و ثروت، منابع زیرزمینی برای تأمین و تضمن آینده بشریت تعیین کننده نیست و ضعف عامل فرهنگی همواره سبب سقوط و زوال تمدنها بوده است»،[4]«کلیه ناهنجاریها ارتباط مستقیم با فرهنگ عمومی و اخلاقیات جامعه دارد».[5]
باتوجه به بررسی فوق (که به علت مقدمه بودن برای ورود به بحث اصلی این مقاله به اشارت از آن عبور شد)، پر واضح است که فعالیت فرهنگی نه تنها فعالیتی تجملی و دست دوم یا ثانویه محسوب نمی شود، بلکه نباید نگاه ابزاری بدان داشت. اصل دانستن توسعه اقتصادی و اهمیت دادن به فعالیت فرهنگی به منظور تثبیت برنامه های توسعه اقتصادی نگاه ابزاری به فرهنگ است که قطعاً با مبانی نظام اسلامی ناسازگار است. در نظام اسلامی رونق اقتصادی لازم است؛ اما به عنوان شرط لازم حفظ و اقامه ارزشها، سنتها و عقاید اسلامی؛ چنانچه انسان نیز حتماً محتاج غذاخوردن است، اما برای غذاخوردن زندگی نمی کند. بنابراین، فرهنگ تأمین کننده اصلی پتانسیل حرکت جامعه بوده وهرگونه اعوجاج در آن به منزله پوک شدن عمود خیمه جامعه است.
2-ضرورت و مفهوم برنامه ریزی فرهنگی (به عنوان معیار تصمیم گیری فرهنگی)
ساماندهی و بالاتر از آن تکامل فرهنگی بدون برنامه ریزی فرهنگی، خیالی بیش نیست. برنامه ریزی فرهنگی یعنی تنظیم روندی از پیش طراحی شده در رسیدن به اهداف مشخص و زمان بندی شده فرهنگی.
- جالب اینجاست که برخی فرهنگ را به دلیل ماهیت غیرحسی آن (حداقل در بدو امر) امری قابل برنامه ریزی نمی دانند و حداکثر قایل به برنامه ریزی در توسعه ابزارها و محصولات فرهنگی هستند. می توان تمهیداتی داشت که کتابخانه، سینما، صداو سیما، مطبوعات رواج و گسترش یابد. اما این که بتوان براساس مؤ لفه هایی سنجید که فرهنگ جامعه در چه مرحله ای است و باید به چه مرحله ای برسد، خیر. لذا اگر در برنامه ریزی های توسعه درکنار توسعه اقتصادی از توسعه فرهنگی و اجتماعی سخن به میان می آورند، چیزی بیش از این مورد نظر آنها نیست.
در حالی که اعلام عجز از برنامه ریزی فرهنگی (همانند برنامه ریزی اقتصادی) به معنای اظهار ناتوانی از تحقق مدبرانه، سنجیده و متناسب با واقعیت اهداف انقلاب مبارک اسلامی است، متاسفانه نتیجه قهری چنین تفکری آن خواهد بود که ناخواسته هدایت اخلاقیات، افکار و رفتار آحاد جامعه به دست نااهلانی بیفتد که در پس پرده ها پنهان شده اند و تنها باید نظاره گر لطمات برنامه ریزی آنها باشیم. علاوه بر جواب نقضی فوق، فرهنگ پدیده ای با خصوصیات بارز اجتماعی است که براساس آنها قابل ارزیابی بوده و می توان بسترهای لازم را برای تعالی آن فراهم نمود.
- اندیشه غلط دیگری که مانع اهتمام لازم به برنامه ریزی فرهنگی است، تفکری است که برنامه ریزی حکومت برای اداره و توسعه فرهنگی جامعه را ملازم دولتی شدن و کلیشه ای شدن فرهنگ می داند. لذا برای حاکم نشدن قرائت مشخصی از اسلام در جامعه، بازبودن عرصه را برای تمامی تلقیات از فرهنگ اسلامی به صورت مساوی لازم می داند که طبعاً رعایت این اصل مغایر برنامه ریزی مشخص فرهنگی است.
حال آن که ایجاد فضای باز فرهنگی توسط حکومت به هیچ وجه مجوز پذیرش هرج و مرج فرهنگی در جامعه نیست. جامعه باید به سمت اهداف و ارزشهای اسلامی پیش رود و کامل ترین اندیشه اسلامی که معمولاً توسط ولی فقیه زمان القا می گردد، محور تنظیمات اجتماعی باشد. هرچند دیگران هم اجازه یابند که قرائتهای خود را از دین عرضه نمایند.
به عبارت دیگر، تضارب افکار حتماً لازم است و طرح اندیشه های متنوع مبدأ رفع کاستی برداشتها خواهد بود و هیچ کس نباید برداشت خود را از فرهنگ اسلامی مطلق بپندارد. لکن نباید پذیرش این مطلب ملازم رهاشدن مقوله فرهنگ توسط حکومت اسلامی تلقی شود. حکومت اسلامی (که دولت بخشی از آن است) وظیفه سرپرستی همه جانبه تکامل جامعه را برعهده دارد که سرپرستی فرهنگی جامعه رکن مهمی از آن است. اینجاست که مفهوم سرپرستی فرهنگی باید به خوبی شکافته شود. صحیح است که مردم عاقل و رشیدند و قیم نمی خواهند. اما چنانچه همین مردم عاقل در مقیاسی وسیع تر باید توسط انبیا هدایت شوند تا به گمراهی نیفتند. در مقیاس کوچک تر نیز در زمان غیبت باید توسط علمای دین شناس و در رأس آنها ولی فقیه عادل زمان، سرپرستی گردند و بقیه ارکان حاکمیت نیز وظیفه دارند تا به محوریت برداشتی از اسلام که نزد متخصصان دین شناسی حجیت آن به اثبات رسیده است جامعه را تعالی بخشد.
این حرف هیچ گاه به معنای دولتی شدن تمامی امور از جمله مقوله فرهنگ نیست، بلکه به معنای توجه دادن به نقش و تأثیر مهم دولت در بسترسازی فرهنگی است. دولت می بایست براساس جهت گیری ها و ملاکهایی که علمای اسلام و در رأس آنها ولی فقیه بیان می دارد، به تنظیم ساختارهای اجتماعی بپردازند و در چارچوب ساختارهای تنظیمی، اجرای فعالیتهای فرهنگی و تولید و گسترش محصولات فرهنگی را به خود مردم واگذارد. به عبارت دیگر، مدیریت خرد در امور فرهنگی به عهده مردم و نهادهای مردمی، مدیریت کلان وظیفه دولت و مدیریت توسعه در اختیار دین شناسان خصوصاً مقام معظم رهبری است. اگر چنین تقسیم کاری صورت پذیرد تمامی هزینه فعالیتهای فرهنگی بر دوش دولت نخواهد بود، تا چنین اشکال شود که دولت از نظر تأمین منابع قادر به چنین کاری نیست و همچنین عملکرد فوق به معنای حذف رقبای فرهنگی از صحنه نیست تا چنین اشکال شود که اندیشه را نباید زیرزمینی کرد، بلکه به معنای هدایت فرهنگی عموم مردمی است که آگاهانه اسلام را پذیرفته و بدان پای بند هستند، به معنای جلوگیری از تشنج فرهنگی است که به مراتب از هرج و مرج اقتصادی فلج کننده تر می باشند. هرچند دیرتر خود را نشان می دهد.
این که مطرح می شود اگر دولت متولی امور فرهنگ گردد باعث عکس العمل تدافعی مردم است نیز ناشی از نشناختن رابطه دولت و مردم در نظام اسلامی است. در جمهوری اسلامی مردم دولت را خادم، امین و مجری مصالح خود می دانند و با وجود چنین ارتباطی تدافع موضوعیت ندارد. این تدافع مربوط به نظامات سیاسی است که استقلال و آزادی را از مردم سلب نموده و مردم را بازیچه اهداف استعماری خود قرار می دهند. علاوه بر این که گفته شد، وظیفه دولت تنها مدیریت کلان فرهنگی بوده و مدیریت خرد آن برعهده خود مردم است.
حاصل آن که، برنامه ریزی کلان فرهنگی حتماً لازم است و این کار جز از عهده دولت برنمی آید و بدون هیچ ملاکی برای این که در چه زمانی، چه فعالیتی، نسبت به چه موضوعی، برای تأمین چه هدفی باید انجام پذیرد، وجود نخواهد داشت. در چنین شرایطی، سلیقه های شخصی افراد ملاک تصمیم گیری خواهد بود و با تغییر افراد عملکردها تفاوت فاحش خواهد یافت.
3-ضرورت مدل فرهنگی برای برنامه ریزی فرهنگی
برنامه ریزی فرهنگی ملاک تصمیم گیری های اجرایی فرهنگی است. لکن خود برنامه فرهنگی تصمیمی کلان محسوب می شود که سوال از ملاک تنظیم و انتخاب آن می بایست پاسخی معقول و مشروع بیابد. به چه دلیل اولویتهای فرهنگی درست تشخیص داده شده است؟ به چه دلیل تخصیصهای فرهنگی درست انجام پذیرفته است؟ اصلاً تخصیصهای فرهنگی کدام است؟ آیا فرهنگ جزیی از اجزای جامعه را تشکیل می دهد یا هر فعالیت و موضوع اجتماعی دارای بعد و تاثیر فرهنگی است؟ تحولات و تغیرات فرهنگی چگونه و با چه معیارهایی قابل شناسایی است؟ فرهنگ به عنوان یک وصف اجتماعی در پویایی جامعه چه نقش دارد؟ چه تعامل و جایگاهی نسبت به مؤ لفه های هم عرض خود؟ مولفه های هم عرض فرهنگ چیست؟ سیاست و اقتصاد است یا امر چهارم و پنجمی هم می توان یافت؟
در یک کلام، مدل فرهنگی روشی است که بر مبنایی مشخص به برنامه ریز فرهنگی «قابلیت ارزیابی، امکان تصمیم گیری و قدرت کنترل و بهینه تصمیم» می دهد. به عبارت دیگر، در نسبت بین مبنا و هدف، کارکردهای فرهنگی را در هر زمان مشخص می سازد.
ضرورت دستیابی به مدل فرهنگی به ضرورت عقلی و عینی قابل اثبات است.
به ضرورت عقلی، بدون وجود روشی که قدرت سنجش نسبت بین امور و هماهنگ سازی آن را به برنامه ریز بدهد، انتظار تصمیم گیری هماهنگ و متکامل از او بی مورد است.
به ضرورت عینی، نداشتن برداشت عمیقی از فرهنگ و فعالیت فرهنگی، جدی نگرفتن انقلاب و اصلاح فرهنگی جامعه، پرداختن به توسعه کمی محصولات فرهنگی بدون محاسبه جدی تأثیرات فرهنگی آن، نپرداختن به تغییر ساختارهای فرهنگی و روشهای اداره فرهنگ، متأثر شدن از فرهنگ حاکم برالگوهای اقتصادی توسعه بر مبنای اقتصاد سرمایه داری، نداشتن تصویر روشن و نظام مند از عوامل و اهداف فرهنگی، مشخص نبودن میزان نقش آفرینی لازم دولت، نهادهای مردمی و نهاد خانواده در امر فرهنگ و دهها ضرورت عینی از این قبیل، گواه ضرورت دستیابی به مدل فرهنگی برای ساماندهی و تعالی فرهنگی جامعه است.
4-ضرورت مدل اسلامی برای برنامه ریزی فرهنگی در نظام اسلامی
تصمیم گیری فرهنگی بر برنامه ریزی فرهنگی و برنامه ریزی فرهنگی بر مدل فرهنگی - با تعریفی که از آن ارایه شد - توقف یافت. سوال مهم بعدی این است که آیا مدل فرهنگی، اسلامی و غیراسلامی دارد؟ آیا نمی توان در توسعه فرهنگی از کشورهای توسعه یافته الگو گرفت؟ اعم از این که یک کشور الگوی تمام عیار قرار گیرد- که طرفداری برای این نظریه سراغ نمی رود - یا در هر جنبه از کشور الگوگیری شود، مثلاً در صنعت سینما از آمریکا، در تکنولوژی آموزشی از فرانسه، در شیوه تحقیق از آلمان، در فن آوری از ژاپن و... پاسخ مثبت یا منفی به این سوال نیز دو مسیر کاملاً متفاوت فراروی پژوهشگران و کارگزاران نظام قرار می دهد.
برای رسیدن به پاسخ مناسب از دو جنبه نظری و عینی مسأله را بررسی می نماییم. از جنبه نظری، به تفاوت مبانی و اهداف مدل فرهنگی اشاره نموده و از جنبه عینی، عملکرد دو دهه گذشته نظام اسلامی را اجمالاً ارزیابی می نماییم تا مشاهده شود آثار کمبود مدل اسلامی ساماندهی فرهنگی، در آن مشهود است یا خیر؟
- مدل فرهنگی لزوماً مبتنی بر مبانی و متناسب با اهدافی تنظیم گشته است. مبنا یعنی پایگاه صحت تناسبات مجموعه و ریشه ای که مفسر تغییرات مجموعه است و هدف یعنی نقطه ای که پس از تغییرات مجموعه باید بدان رسید. در مقوله فرهنگ آنچه مبنای تنظیمات فرهنگی است تعریف فرهنگ، تعیین جایگاه آن در جامعه و کار و ساز پیدایش و گسترش آن بر مبنای جامعه شناسی اسلامی می باشد. تفسیر تکامل جامعه نیز بر مجموعه تکامل تاریخ صورت می گیرد و تحلیل تاریخ و جامعه بر روی هم براساس فلسفه انجام می پذیرد. علاوه بر چرایی و چیستی خلقت، که قدرت تحلیل چگونگی حرکت را به معنای عام خود دارد - که از آن به «فلسفه چگونگی» تعبیر می نماییم - حال اگر مبتنی بر معارف اسلامی، فلسفه تاریخ و مبدأ ایجاد و گسترش جامعه تفاوت نمود- که در این مقاله گنجایش شرح آن نیست - مبنای فرهنگ در جامعه اسلامی تفاوت نموده است. در جانب هدف نیز تفاوتهای روشن تری به چشم می خورد. در فرهنگ اسلامی اهداف بلند و متعالی دنبال می گردد که به برخی موارد آن اشاره می نماییم؛ تقویت بینش توحیدی و استوار کردن تمامی شوون و عرصه های حیات فردی و اجتماعی بر آن؛ اصالت یافتن ارزشهای معنوی و فضایل اخلاقی همچون تقوا، علم، جهاد و...؛ انطباق کلیه فعالیت ها با موازین الهی و اسلامی و پاکسازی جامعه از مظاهر آشکار معارض با احکام ارزشهای دینی (هم چون روابط ناسالم زن و مرد، پوشش و آرایش نامناسب و...)؛ حصول استقلال کامل فرهنگی؛ تقویت روحیه زهد، ساده زیستی و قناعت؛ ضد ارزش شدن لهو و لعب، تجمل گرایی و مصرف گرایی؛ صدور فرهنگی انقلاب و اسلام ناب؛ تقویت مشارکت مردمی و امثال آن. موارد یاد شده یا در فرهنگ منحط مادی به عنوان هدف مطرح نیست و یا تنها شعار آن داده می شود. البته وجود دارد مواردی که در فرهنگ غنی اسلامی به عنوان ارزش مطرح است و خود بدان عمل نمی کنیم و در جوامع غربی به دلایلی تحقق یافته است.
جمع دو مطلب فوق با دو تذکر زیر مبنی بر این که اولاً اهداف باید به صورت نظام یافته تعریف گردند، ثانیاً مدل فرهنگی، ابزاری است برای «ارزیابی، تصمیم گیری و بهینه تصمیم»؛ این نتیجه مهم را به دست می دهد که مدل ارزیابی و تعالی فرهنگی در جامعه اسلامی و غیراسلامی، علی رغم مشابهت های ظاهری و موردی کاملاً متفاوت است. هم مؤ لفه ها و معیارهای فرهنگ شناسی مختلف است و هم نسبت بین مؤ لفه های فرهنگی.
از دلایل تفاوت مدل فرهنگی، تفاوت در معیار انتخاب فعالیتهای فرهنگی است. در نظامات غیرالهی مصالح فردی و جمعی با یکدیگر در تعارضند، رعایت مصالح فردی نافی مصالح جمع بوده و آنچه قوه حاکمه تحت لوای مصالح عامه مطرح می کند نافی حقوق و آزادیهای فردی است. لکن در نظام اسلامی اصولاً بین این دو تنافی وجود دارد. مصلحت فرد در تبعیت از جمع دور است و مصالح عامه براساس تأمین سعادت و آسایش افراد تعیین می گردد.
گذشته از تحلیل نظری فوق، عملکرد گذشته فرهنگی نظام نیز گواه کمبود مدل اسلامی ساماندهی و تعالی فرهنگی است. با مرور بر اهداف کیفی، سیاستها و اهداف کمی در برنامه اول و دوم توسعه چنین به دست می آید که تعهد و دلسوزی مسوولین برنامه ریز در ترسیم اهداف و خطمشی های فرهنگی مشهود است. اما چه عاملی باعث گردیده است تا پس از بیست سال هنوز در ساماندهی فرهنگی کمبود جدی احساس کنیم و دغدغه ضعف و پراکنده کاری در فعالیتهای فرهنگی فراگیر شود و انقلاب فرهنگی را در فرهنگ عمومی و تخصصی تحقق نیافته، بلکه فراموش شده مشاهده نماییم. این سؤ ال مهم و اساسی باید پاسخ روشن یابد که چرا با وجود مومن بودن تصمیم گیران و مجریان کشور و وضع اهداف کیفی و کمی ارزشمند در برنامه های توسعه، آرمانهای مورد نظر تحقق نیافته است؟
پاسخ این است که تنظیمات و تصمیمات اتخاذ شده از جامعیت و واقع بینی لازم برخوردار نبوده است. برای تنظیم برنامه فرهنگی با چنین خصوصیت می بایست فرهنگ جامعه به عنوان یک ارگانیزم زنده، پویا و در حال حرکت در نظر گرفته شود؛ ارگانیزمی که دارای مجموعه عوامل درونی و بیرونی است، یعنی نه تنها مستقل از سایر موضوعات خارجی نیست، بلکه عوامل درونی آن نیز با یکدیگر بی ارتباط نمی باشند و در صورت ارتباط هم از سهم تأثیر مساوی برخوردار نبوده و هرکدام به میزانی در شکل گیری منتجه ایفای نقش می نمایند و این دقیقاً توجهی است که در گذشته تنظیمات فرهنگی کشور دنبال نشده است.
عوامل بیرونی مؤ ثر بر فرهنگ جامعه به اندازه کافی به محاسبه نیامده است، اعم از عوامل بیرونی درون جامعه، مثل تأثیر اقتصاد و سیاست بر فرهنگ یا تأثیر فرهنگ بیگانه بر فرهنگ خودی. لذا تصمیمات اتخاذ شده هیچ گاه مبتنی بر دشمن شناسی آگاهانه و از سر اشراف بر راههای نفوذ فرهنگی دشمن و نقاط ضعف فرهنگی دشمن نبوده است.
در محاسبه عوامل درونی فرهنگ ساز یک سری اهداف و خطمشی های مطلوب و ارزشمند در کنار هم قرار داده شده اند، منتهی بدون برقراری اولویت بندی کمی و کیفی در بین آنها و دقیقاً به همین دلیل ارتباط محسوس بین اهداف کیفی و سیاستها با اهداف کمی و تخصیصهای مالی به چشم نمی خورد و در انتهای برنامه نیز معلوم نمی شود که چه تخصیص مالی باعث تحقق یا مانع تحقق چه هدف کیفی شد و یا کدام یک از هدف گذاریهای کیفی غلط بود.
ضعف در محاسبه عوامل درونی و بیرونی مؤ ثر بر فرهنگ جامعه دلیلی جز فقدان مدل جامع و اسلامی فرهنگ ندارد و تا این مسأله حل نشود اهداف و سیاستگذاریهای خوب بر روی کاغذ باقی خواهد ماند.
5-مراحل دستیابی و به کارگیری مدل اسلامی برنامه ریزی فرهنگی
پس از روشن شدن ضرورت مدل اسلامی برنامه ریزی فرهنگی، سخن این است که چگونه می توان به چنین امری دست یافت و مراحل بعدی تا تحقق توسعه فرهنگی چیست؟ این مراحل بر روی هم روند - پژوهشی و اجرایی - دستیابی به ساماندهی و تعالی فرهنگی را نیز مشخص می سازد.
طبیعتاً باید پژوهش را از بررسی مبانی آغاز نمود تا براساس آن الگوی فرهنگی و براساس الگوی فرهنگی برنامه ریزی و به وسیله برنامه ریزی، تغییر ساختارهای فرهنگی و از طریق بهبود ساختارهای فرهنگی به تحول کمی و کیفی در محصولات فرهنگی (به معنای عام آن) نایل گردیم.
الف - مبانی
اولین بحث مبنایی در ساماندهی و تصمیم گیری فرهنگی، تعریف فرهنگ و کار و ساز پیدایش و تعالی آن است؛ اما به دلیل این که فرهنگ، رکنی از ارکان جامعه را تشکیل می دهد آنچه در جامعه شناسی گفته شود برای بررسی فرهنگ حکم پیش فرض دارد. جامعه شناسی نیز غیر از پیش فرضهایی که از انسان شناسی اخذ می کند، متکی به فلسفه ای است که قدرت تحلیل کار و ساز حرکت را - به معنای عام آن - به اندیشمند اسلامی می دهد. جامعه مرکبی است در حال حرکت و تکامل که اگر جامعه شناس بدون هرگونه پیش زمینه ای از چگونگی وقوع حرکت خصوصاً در نظامات اجتماعی نمی تواند به جامعه شناسی و پیش بینی تغییرات جامعه نایل گردد که از این بخش بررسی، به فلسفه چگونگی تعبیر می نماییم، فلسفه چگونگی در کنار فلسفه چرایی و فلسفه چیستی نقطه آغاز پژوهش در امر ساماندهی فرهنگی است.[6] بنابراین، بررسی مبانی فرهنگ به ترتیب روند زیر را می پیماید: فلسفه چرایی، چیستی و چگونگی جامعه شناسی اسلامی نقش فرهنگ جامعه در تعالی.
ب - تنظیم الگوی اسلامی برنامه ریزی فرهنگی
الگوی فرهنگی - پس از عبور از مرحله مبانی - روشن می سازد که چه فعالیت فرهنگی نسبت به چه موضوعی برای چه منظوری صورت پذیرد. قبل از اعلام هر گونه قضاوتی نسبت به عینیت و قبل از پیشنهاد هر گونه تخصیصی در مورد عینیت - به وسیله برنامه - می بایست عوامل فرهنگ ساز در عینیت جامعه شناخته شده و نسبتی بین آنها برقرار شده باشد؛ مثل این که تأثیر عبادات و توسلات در جامعه چیست؟ جلوه های متنوع هنری چه نقشی در شکل گیری فرهنگ جامعه دارند؛ مواردی همچون فیلم، تئاتر، شعر، موسیقی، نقاشی، خط و...؛ اطلاعات عمومی و تخصصی که از راههای مختلف به شکل مستقیم در اختیار مردم قرار می گیرد چه تأثیری در فرهنگ کشور دارند؛ و حتی تنظیمات اجتماعی، قوانین عمومی و کالاهای مصرفی چه ارتباطی با تغییرات فرهنگی جامعه دارند. سوالاتی از این قبیل، روشنگر عوامل فرهنگ ساز جامعه می باشد که باید جایگاه تأثیر هر یک در جامعه مشخص گردد.
اما شناسایی عوامل فرهنگ ساز و طبقه بندی و نظام دادن به آنها چگونه ممکن است؟ از کجا تشخیص دهیم که درس زیست شناسی که در دانشگاه یا قبل از آن تدریس می شود از عوامل فرهنگ ساز است یا خیر؟ واردات کالاهای تجملاتی و پر زرق و برق از عوامل فرهنگ سازند یا خیر؟ و دهها و صدها سوال از این قبیل؛ و مهم تر آن که از کجا تشخیص دهیم برای هر یک از عواملی که بدان دست می یابیم چه حسابی باید باز نمود و چه ارتباطی بین او با دیگر برقرار کرد. آنچه ملاک انتخاب عوامل معینی بعنوان عوامل فرهنگ ساز جامعه می باشد، تأثیری است که هر عامل در جامعه بر جای می گذارد. چنانچه برای تشخیص اقتصادی بودن یک عامل اجتماعی تأثیر آن بر رشد تولید ناخالص ملی کشور - یا به عبارت منطقی تر، تأثیر آن در قدرت عملکرد عینی جامعه - محاسبه می گردد، در فرهنگ نیز باید مجموعه آثار یا اوصافی که نمودار وضعیت فرهنگی جامعه هستند، برگزیده شوند. مثلاً عواملی که مبدأ پذیرش اخلاق، افکار یا رفتار خاصی در جامعه هستند، عامل فرهنگی قلمداد شود. آنچه باعث شکل گیری تقوا، ایثار، صبر، شجاعت، سخاوت و... یا باعث رسوخ توحید، امامت، ولایت، باور نسبت به آخرت و... می شود یا آنچه باعث انضباط اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر، عدم اسراف و قناعت و... می شود به واسطه تأثیر اخلاقی، فکری و رفتاری آن عامل فرهنگی محسوب شود. بنابراین، اوصافی که یک عامل خارجی بر جای می گذارد ملاک فرهنگی بودن یا نبودن آن است.
با روشن شدن معنا و رابطه موضوعات فرهنگ ساز و اوصاف فرهنگی این نتیجه نیز به دست می آید که طبقه بندی موضوعات فرهنگ ساز به تبع طبقه بندی اوصاف فرهنگی انجام می شود.
با توضیحات فوق، نمای روشن تری از مدل اسلامی ساماندهی فرهنگی به دست آمد. بر این اساس چنین نتیجه می شود که الگوی فرهنگی خود مرکب از دو الگو است: الگوی وصفی و الگوی موضوعی؛ در الگوی وصفی، اوصاف فرهنگی شناسایی شده و طبقه بندی کمی و کیفی می شوند و در الگوی موضوعی، عوامل یا موضوعات خارجی که مبدأ ایجاد اوصاف فرهنگی هستند، شناسایی و دسته بندی می گردد.
ج - برنامه ریزی فرهنگی
پس تنظیم الگوی فرهنگی بر مبنای اتخاذ شده، امکان برنامه ریزی فرهنگی فراهم می آید. تفاوت برنامه و الگوی فرهنگی در این است که الگو شامل بر زمانها و مکانهای مختلف است. اما برنامه مقید به مقطع زمانی و شرایط مکانی و جغرافیایی خاصی است، یعنی برنامه با لحاظ مقدورات انسانی و مالی موجود برای یک مقطع زمانی مشخص انجام می پذیرد. در برنامه فرهنگی باید مشخص گردد «چه فعلی، توسط چه شخصی، نسبت به چه موضوعی، با چه مقدوراتی، در چه زمانی، برای رسیدن به چه هدفی» انجام گیرد. از همین جا مشخص می شود که مدل برنامه به هیچ وجه ناظر به یک وضعیت ایستا و ساکن نیست، بلکه قادر است تا متناسب با شرایط مختلف راهنمای تصمیم گیری باشد و دقیقاً به همین دلیل از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد.
د - ساماندهی ساختارهای فرهنگ ساز
با توضیح قبل مشخص گردید مبدأ اوصاف فرهنگی، عوامل فرهنگی است. در این جا اضافه می نماییم که مبدأ شکل گیری و رونق عوامل فرهنگ ساز نیز ساختارهای اجتماعی و بخصوص ساختاری اجتماعی متولی امر فرهنگ در جامعه است. رونق مجالس مذهبی، رشته های هنری، تحصیلات علمی و... به هیأت مذهبی، تشکلهای دینی و علمی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارتخانه هایی همچون ارشاد، آموزش عالی، آموزش و پرورش، همچنین صداوسیما، سازمان تبلیغات، مجمع ناشران و مؤ لفان و حتی مراکزی همانند مجلس شورای اسلامی، مراکز تحقیقات، مجمع تشخیص مصلحت و امثال آن وابسته است. این گونه نهادها، انجمن ها، تشکلها، هیأتها، وزارتخانه ها، شوراها و... هستند که بستر لازم برای فعالیتهای فرهنگی را فراهم نموده و به آن سمت و سو می دهند. به همین دلیل، برنامه ریزی باید به گونه ای باشد که اجرای آن ابتدا به اصلاح و ساماندهی ساختارهای فرهنگی بینجامد.
ه - اصلاح و گسترش محصولات فرهنگی
با گذار از مراحل گذشته (مبانی، الگو، برنامه، ساماندهی ساختارها) می توان نسبت به اصلاح و گسترش محصولات فرهنگی خوش بین بود. در چنین وضعیتی خواهیم دانست در مقوله علم، هنر، ارتباطات و... به دنبال چه هستیم و میزان احتیاج به هر محصول را می دانیم و بدین ترتیب مانع رشد تورمی یک بخش در قبال سایر بخشها می گردیم، مشخصات کیفی هر محصول را می شناسیم و بدین ترتیب مانع تولید و نشر محصول نامرغوب می شویم.
البته مراد از اصطلاح «محصول فرهنگی» معنای اخص آن نیست که به فیلم، کتاب، شعر و... محدود شود، بلکه معنای اعم آن مراد است که شامل تولید علوم و پرورش نیروی انسانی هم می گردد.
و - تعالی فرهنگی جامعه
اگر عزمها را جزم نموده و فکرها را روی هم بریزیم، از کارهای پر سر و صدای کم محتوا بپرهیزیم و به دنبال نام و نشان نباشیم، اراده جمعی مان به این تعلق گیرد که یک بار و برای همیشه به مقوله فرهنگ جدی بیندیشیم و با چنین عزم ملی فرآیند فوق را پشت سر نهیم آن گاه شاهد شتاب و جهش فرهنگی خواهیم بود.
البته این حرف بدان معنا نیست که قبل از پیمودن فرآیند فوق - که اگر اراده جمعی نظام بدان تعلق گیرد دور از دسترس نیست - به هیچ اندازه نمی توان به ساماندهی فرهنگی دست زد. اما به هر میزان که این کار تخمینی و ذوقی انجام پذیرد احتمال خطا و هرزروی امکانات و از دست دادن زمان بیشتر است.
نکته آخری که نسبت به فرآیند فوق باید در نظر داشت این است که عبور از یک مرحله به مرحله دیگر به معنای فراغت مطلق از مرحله قبل نیست، به خود مسأله ساماندهی فرهنگی نیز باید به عنوان امری پویا و در حال تکامل نگریست تا جامعه دایماً به سمت قله های رفیع تر فرهنگی حرکت کند. لذا باید از زیربنا تا روبنا همواره به فکر اصلاح و بهینه و ارتقای کارآمدی بود.
6-الگوی اسلامی پیشنهادی در ساماندهی فرهنگی
ممکن است روند ترسیم شده و ضرورتهای گفته شده، اذهان عجول و سطحی نگر را به این قضاوت وادارد که با چنین نگرشی هیچ گاه به نتیجه نخواهیم رسید و از فضای نظر به صحنه عمل فرود نخواهیم آمد. لذا برای رفع استبعاد از چنین افرادی پس از اشاره بسیار اجمالی به مبنا، مرحله اول مدل پیشنهادی را مطرح می سازیم. البته طبیعتاً مقاله گنجایش طرح استدلالی و همه جانبه مباحثی - که بعضاً نیز جدید است - ندارد.
الف - مبنای فرهنگ
جامعه از نظر ما موجودی است حقیقی، بالنده و قابل هدایت[7]که خود حاصل برخورد و تقوم فاعلیت و اراده انسانها و به استخدام در آمدن طبیعت، تحت اراده انسانهاست. فاعلیت و ولایت انسانها در یک حد و مرتبه نیست و قهراً نظامی از فاعلیت و ولایت را تشکیل می دهد. لذا فرهنگ باید در بستر چنین جامعه ای مطالعه شود.
فرهنگ جامعه را میزان پذیرش اجتماعی جامعه نمایان می سازد. پذیرش اجتماعی یعنی آنچه عموم مردم باور و قبول دارند و در آنها رسوخ کرده و شکل گرفته است؛ اعم از این که موضوع پذیرش اجتماعی آداب و رسوم باشد یا اعتقادات و یا اخلاقیات. پذیرش اجتماعی فرع تفاهم اجتماعی و تفاهم اجتماعی فرع بر سنجش اجتماعی است. چنانچه فرد ابتدا مسایل را می سنجد و سنجش وسیله فهم اوست[8]و بعد از فهمیدن یا آنچه را که فهمیده می پذیرد و یا نمی پذیرد، در جامعه نیز چنین است. به همین دلیل برای ارتقای فرهنگی جامعه باید نهادهای اجتماعی کمک کنند تا آحاد مردم، اندیشمندان، گروه ها، و... حرف یکدیگر را بهتر بفمند. البته فهمیدن، فهماندن و گسترش کمی و کیفی فهم، تابع قدرت سنجش است.[9]
نگاه ما به فرهنگ نگاه وصفی است نه بخشی، یعنی فرهنگ را جزء از کلی به اسم جامعه نمی دانیم، بلکه آن را وصف جاری برکل می دانیم. لذا مدل فرهنگی باید کل موضوعات اجتماعی را پوشش دهد، هرچند از زاویه تأثیرشان در فرهنگ آنها را ملاحظه می کند و این غفلتی است که معمولاً در بررسی مقوله فرهنگ به چشم می خورد.
ب - اوصاف تشکیل دهنده مدل اسلامی فرهنگ
بیان شد که الگوی فرهنگی متشکل از دو الگوی وصفی و موضوعی می باشد؛ آنچه در این مقاله پیشنهاد می نماییم گام اول آن یعنی مدل وصفی است.
مدل فرهنگی باید به گونه ای طراحی شود که امکان برنامه ریزی را فراهم آورد و آنچه در برنامه لازم است تعیین فعالیتهایی است که نسبت به موضوعاتی برای نیل به اهدافی انجام می گیرد. به همین دلیل لزوماً سه دسته اوصاف باید در مدل وصفی وجود داشته باشد: 1. اوصاف فعل 2. اوصاف موضوع 3. اوصاف هدف. اگر الگوی فرهنگی در نهایت بتواند امکان تشخیص این سه (فعل، موضوع، هدف( را متناسب با مقدورات به تصمیم گیرنده بدهد، مدل جامعی خواهد بود، چرا که توانسته است هرآنچه در تشخیص وضعیت فرهنگی و تصمیم نسبت به آینده دخالت دارد را در خود جای دهد.
- معرفی و تعریف اوصاف فعل فرهنگی: همدلی، همفکری، همکاری به عنوان اوصاف فعل فرهنگی پیشنهاد می شود.
- همدلی: بنیان اخلاق جامعه را تشکیل داده و تکامل وجدان اجتماعی حاصل آن است.
- همفکری: بنیان نظام فکری جامعه را تشکیل داده و تکامل نظام اجتماعی و ادبیات (زبان) حاصل آن است.
- همکاری: بنیان نظام تکنولوژی جامعه را تشکیل داده و تکامل کارآمدی اجتماعی حاصل آن است.
هر فعالیت فرهنگی لزوماً یکی از سه تأثیر فوق را دارد. یا با ایجاد همدلی مبدأ تکامل اخلاق در جامعه می گردد، یا با ایجاد همفکری مبدأ تکامل تفاهم در جامعه می شود و یا با ایجاد همکاری مبدأ ارتقای کارآمدی در جامعه است؛ افعالی که روحیات و تمایلات جامعه را تغییر دهند زیرمجموعه همدلی قرار می گیرند، افعالی که ذهنیت جامعه را متأثر می سازد زیر مجموعه همفکری و افعالی که رفتار مردم را تحت تأثیر قرار می دهد زیر مجموعه همکاری قرار می گیرد. البته ریشه انحصار افعال فرهنگی در این سه در انسان شناسی و بررسی ارکان وجودی انسان است که جای طرح آن نیست.
- معرفی و تعریف اوصاف موضوع فرهنگی: دینی، علمی، اجرایی به عنوان اوصاف موضوع فرهنگی پیشنهاد می شود.
- دینی: هر موضوعی که ملاک قضاوت و بررسی آن، از وحی الهی اخذ شده و بشری نباشد دینی است.
- علمی: هر موضوعی که ملاک قضاوت و بررسی آن، سنجش بشری باشد و موضوع بررسی عقل، تحلیل امر محسوس خارجی باشد، علمی است.
- اجرایی: هر موضوعی که ملاک قضاوت و بررسی آن، سنجش بشری باشد و موضوع بررسی عقل، خود امری محسوس باشد، اجرایی است.
بنابراین، تقسیم فوق به حصر عقلی (یعنی در دوران بین سلب و ایجاب) به اثبات رسید. به این بیان: مبدأ قضاوت یا بشری نیست و می شود دینی، یا بشری هست. حال که بشری است یا موضوع علم بشری امر محسوس است، می شود اجرایی؛ یا موضوع علم بشری امر محسوس نیست، می شود علمی.[10]
- معرفی و تعریف اوصاف هدف فرهنگی: صیانت، عدالت، اعتماد به عنوان اوصاف هدف فرهنگی پیشنهاد می گردد.
- صیانت: عدم انفعال و تلون فرد و جامعه و در دست داشتن ابتکار عمل است، که بنیان نظام ولایت در جامعه بوده و تکامل جهت گیری اجتماعی حاصل آن است.
- عدالت: رعایت حد هرچیز و حق هرکس می باشد که بنیان نظام تولی در جامعه بوده و تکامل انضباط اجتماعی حاصل آن است.
- اعتماد: خوش بین بودن افراد به رعایت حق آنهاست و این که کار دیگران تکامل بخش کار آنها می باشد و بر عکس، که بنیان نظام عملکرد در جامعه بوده و تکامل قسط اجتماعی حاصل آن است.
عدم تلون فرهنگی و در دست داشتن است ابتکار عملی (صیانت) زمینه را برای رعایت حدود و حقوق (عدالت) فراهم نموده و برقراری عدالت نیز مبدأ اعتماد عمومی می گردد و به این وسیله جهت گیری اجتماعی، انضباط اجتماعی و قسط اجتماعی تکامل می یابد و در این صورت است که تعالی فرهنگی در مسیر صحیح خود قرار گرفته است.
ج- تنظیم الگوی وصفی فرهنگ
الگوی فرهنگی براساس این اصل موضوعه تنظیم می گردد که اوصاف (و در مرحله بعد عوامل) فرهنگ ساز و نمودار فرهنگ نباید به صورت بخشی از یکدیگر منفک گردد، بلکه از هر نقطه باید بتوان تأثیر آنها را بر یکدیگر دید. این امر ایجاب می کند که اوصاف فعل، موضوع و هدف به یکدیگر مقید گشته و اوصاف مرکبی را تشکیل دهند که هر وصف متشکل از سه قید است که قید اول آن مربوط به اوصاف فعل، قید دوم آن مربوط به اوصاف موضوع و قید سوم مربوط به اوصاف هدف باشد.
طریق ساختن اوصاف متقوم بدین ترتیب است که در یک جدول ماتریسی اوصاف فعل را در سطر به عنوان مضاف و اوصاف موضوع را در ستون به عنوان مضاف الیه قرار داده و آنها را به یکدیگر اضافه نماییم. حاصل این اضافه به دست آمدن 9 وصف دوقیدی به شکل زیر است:
حال اگر اوصاف دوقیدی هر ستون از جدول فوق را مجدداً در سطر قرار داده و در اوصاف هدف - یعنی صیانت، عدالت، اعتماد - ضرب نماییم، 27 وصف سه قیدی به دست می آید که تأثیر اوصاف هدف نیز در آن لحاظ شده است که اگر بخواهیم ضرب سه ستون را یک جا نمایش دهیم جدول ماتریسی مندرج در انتهای زیر به دست می آید.
اعدادی در بالای هر وصف جدول قرار گرفته اند که تنظیم آنها از معادله حاضر کمی پیروی می کند که در جای خود باید توضیح داده شود. اما با صرف نظر از صحت یا عدم صحت کمیات پیشنهادی مدل فرهنگی حتماً باید دارای ضرایب فنی کمی باشد تا در علم تصمیم گیری به کار آید. پس از مدل وصفی باید مراحلی که در بند 5 بیان داشتیم دنبال گردد.
نتیجه
برای تعیین معیار تصمیم گیری فرهنگی نباید فوراً ذهن را به معیار تصمیم گیری در محصولات فرهنگی معطوف داشت. باید دانست که اصلاح محصولات فرهنگی به اصلاح ساختارهای فرهنگ ساز است و اصلاح ساختارهای فرهنگ ساز محتاج برنامه ریزی است و برنامه ریزی بدون الگو، برنامه نماست. مدل ساماندهی و تعالی فرهنگی مبتنی بر فرهنگ اسلامی از ویژگیهای خاص خود برخوردار بوده و مبتنی بر مبنا و اهداف اسلامی است. تا زمانی که پژوهش لازم پیرامون این مسأله صورت نپذیرد، ساماندهی فرهنگی از حد لفظ و کلمات بر روی کاغد تجاوز نمی کند و معیاری جامع و متقن برای تصمیم گیری فرهنگی به دست نمی آید.
با توجه به تحلیل فوق، مراحلی (پژوهشی و اجرایی) را که برای تصمیم گیری فرهنگی باید پشت سر نهاده شود، بیان داشته و برای اثبات عملی بودن طی این طریق، مرحله اول - یعنی مبانی - را بسیار فشرده به عرض رساندیم و گام اصلی را در تنظیم مدل اسلامی برنامه ریزی فرهنگی برداشتیم. پس از آن باید براین اساس عوامل یا موضوعات را دسته بندی نموده و آن را معیار اصلاح ساختارها و محصولات فرهنگی قرار داد.
امید است که با همدلی، همفکری و همکاری عموم اندیشمندان و مجریان، روند ساماندهی و تعالی فرهنگی سامانی در خور منزلت خود بیابد.
پی نوشت ها
[1] صحیفه نور، جلد 17، صفحه 203.
[2] صحیفه نور، جلد 8، صفحه 7.
[3] کیهان، مورخ 11 / 11 / 1375.
[4] کیهان، مورخ 21 / 11 / 1375.
[5] همان.
[6] فلسفه چگونگی» در کنار «فلسفه چرایی» و «فلسفه چیستی» قرار دارد. فلسفه چرایی به بیان علت حرکت در کل جهان می پردازد؛ فلسفه چیستی به توصیف کلان از مراحل تغییر عالم می پردازد، مثل توصیف عالم دنیا، برزخ، آخرت؛ فلسفه چگونگی به بیان کار و ساز ایجاد و تکامل حرکت می پردازد. محصول فلسفه چرایی فلسفه چیستی نیز در جامعه شناسی مؤ ثر است. اما فلسفه چگونگی ارتباط مستقیم تری با جامعه شناسی و فرهنگ شناسی دارد.
[7] بررسی اجمالی حقیقی بودن جامعه در سلسله مقالات «نظام معقول»، شماره 4 و 5 روزنامه کیهان، مورخه 28 و 29 مهر 1377 از همین نگارنده آمده است.
[8] لذا کسی که قدرت سنجش خود را از دست بدهد و فهم او مختل شده و حتماً دیوانه می شود.
[9] البته در جای خود معتقدیم: سنجش نیز آن گاه که از سطح ساده و ابتدایی بگذرد به وسیله «منطق» انجام می پذیرد. لذا بهینه منطق تفاهم، نقش بسیار رفیعی در توسعه فرهنگی دارد و به همین دلیل در این مقاله بر مدل فرهنگی تأکید بسیار ورزیدیم.
[10] البته این شبهه به وجود می آید که علمی، اعم است از این که موضوع آن حسی باشد یا نباشد. اما پاسخ این است که موضوعات علمی، موضوعات مبتلا به در اجرا است و در بردارنده تحلیل نظری است که برای ملاحظه جریان تکامل در اجرا لازم است. به عبارت دیگر، تغییر در محسوسات بدون تحلیل نظری در مورد آن امکان ندارد. لذا اگر موضوع علم نیز موضوع حسی باشد به تحلیل امر حسی می پردازد و به همین دلیل با اجرا متفاوت است.