ماهان شبکه ایرانیان

ولایت‏عهدی اجباری امام رضا (ع)

عباسیان در آغاز با نام اهل بیت و با انگیزه خونخواهی شهیدان علوی و با شعار الرضا من آل محمد ص روی کار آمدند و چون خود در میان مسلمانان از وجهه و اعتباری برخوردار نبوند برای پیشبرد آرمان خویش از وجهه و محبوبیت اهل بیت و علویان بهره می جستند و خونهای پاک آنان را وسیله تلاش جهت رسیدن به حکومت قرار داده بودند، آری آن روز بقول گروهی از نویسندگان: اهل بی ...

معمای ولی‏عهدی امام رضا (ع)

عباسیان در آغاز با نام اهل بیت و با انگیزه خونخواهی شهیدان علوی و با شعار الرضا من آل محمد ص روی کار آمدند و چون خود در میان مسلمانان از وجهه و اعتباری برخوردار نبوند برای پیشبرد آرمان خویش از وجهه و محبوبیت اهل بیت و علویان بهره می جستند و خونهای پاک آنان را وسیله تلاش جهت رسیدن به حکومت قرار داده بودند، آری آن روز بقول گروهی از نویسندگان: اهل بیت واژه جادوئی بود که دل‏های طبقات مختلف مردم را به هم می پیوست و همه را در زیر پرچم سیاه گردهم می آورد[1]

ولی همینکه به حکومت دست یافتند و بر مرکب آرزو سوار شدند. با شیوه های گوناگون، علویان را از عرصه سیاست دور کردند و نسبت به سادات علوی و طرفداران اهل بیت مانند بنی امیه سیاست خشونت آمیز و خونینی در پیش گرفتند و به خاندان علی (ع) کمال شدت را معمول داشتند و شدت عمل خلفای عباسی را نسبت به علویان از خلال کتابهایی، مانند مقاتل الطالبیین، به خوبی می توان درک نمود و چون علویان را منبع خطر می دانستند سخت از آنان بیمناک بودند.

هر چند گاهی یکی از علویان قیام می کرد و جنگ خونین و آشوبی بر پا می شد و این برای دستگاه خلافت گرفتاری سختی بود، ائمه و پیشوایان شیعه از اهل بیت اگر چه با نهضت و قیام کنندگان به ظاهر، همکاری نمی کردند ولی پیوسته مورد خشم دستگاه خلافت عباسی بودند و بارها متهم شدند به اینکه قیام بر ضد حکومت عباسی در سر می پرورانند، تا آنجا که بزرگ خاندان علی (ع) حضرت موسی بن جعفر (ع) را به اتهام توطئه بر علیه حکومت عباسی سالها در زندان زیر شکنجه قرار دادند و سرانجام مسموم کرده و شهیدش نمودند.

آری این سیاست کهنه و هفتاد ساله عباسیان درباره علویین بود، معمای اینکه پس از آن همه کشتارهای خونین علویین بدست خلفای عباسی که می کوشیدند، نسل علی (ع)را ریشه کن و یکسره نابود سازند، چه شد ناگهان مامون دفتر تاریخ و دفتر سیاست نیاکانش را ورق زد و آن‏چنان این خانواده را مورد محبت و حمایت قرار داد به امام با اصرار زیاد پیشنهاد کرد که خلافت را بپذیرد و چون این پیشنهاد پذیرفته شد ناچار او را به سمت ولایتعهدی خود برگزید و لباس سیاه را که شعار پدران و نیاکان خود بوده به لباس سبز به نشانه سادات علوی تغییر داد؟!

آیا خلافت عباسی که بر جنازه شهیدان بیشمار از خاندان علوی استوار گشته بود، مامون به راستی می خواست آنگونه ساده و رایگان به خاندان علی (ع) بسپارد؟ کسی که به خاطر سلطنت و حکومت برادر خود را سر ببرد، آیا معقول است به این آسانی از خلافت بگذرد؟ و یا در آن کار نیرنگی در اندیشه داشت؟ و سرانجام مامون در مرگ امام رضا (ع) چه نقشی داشته است؟با اینکه در این باره کتابهای زیادی نوشته شده است ولی این راز بزرگ تاریخ به صورت معمای تاریخی نهفته مانده و در میان پندارها و حدس‏ها و گمان‏ها سردرگم مانده است.

تضاد داوریها

مورخان از قرن سوم هجری تاکنون در این باره، نظریات گوناگونی اظهار داشته اند؛

1- گروهی گفته اند، صفای باطن مامون خلیفه عباسی و اعتقاد به تشیع و خاندان علی (ع) انگیزه این دگرگونی است زیرا مامون دریافته شود علویان برای خلافت از عباسیان شایسته ترند وی می خواست حق را بصاحب حق برگرداند تا در هر دو جهان رو سپید و سرفراز گردد. [2]

2- بعضیها گفته اند: مامون می دید، دولت عباسی از قیام‏های پیاپی علویان و دوستداران ایرانی علوویان به ستوه آمد و به خطر افتاده است می خواست از این راه، هر نوع گرفتاری را رفع کند زیرا سادات علوی پس از آنکه دست خودشان به خلافت بند شد دیگر به ضرر دستگاه قیام نمی کردند می خواست موقتا قیام‏ها را فرو نشاند. و پس از حصول مقصود از بین بردن امام برای مامون اشکالی نداشت. [3]

3- گروه دیگر گفته اند: مامون می‏خواست به مسلمانان نشان دهد اگر علی بن موسی الرضا و پدرش و جدش گوشه ای گرفته و مدعی خلافت نشده اند از عدم توانائی آنان بوده است. به مردم نشان دهد این دنیا و خلافت و جاه و مقام است که از فرزندان علی رو گردانده نه آنها از دنیا و ریاست. [4]

4- برخی می گویند: مامون در جنگ با برادرش که بیم نابودی او در میان بود، نذر کرده و با خدا عهد بسته بود که اگر بر برادرش امین پیروز گردد، خلافت را به خاندان علوی برگرداند و اینک می خواست به نذر خویش وفا کند. [5]

5- گروهی از مورخان گفته اند: تلقین فضل بن سهل وزیر کاردان مامون و نفوذ وی بود که مامون را وادار کرد حضرت رضا را به ولی‏عهدی برگزیند فضل آئین تشیع و نژاد ایرانی داشته و می خواست با این سیاست، سلطنت تازیان را ریشه کن سازد و ایران را بار دیگر به دست ایرانیان بسپارد.[6]

6- گروهی می گویند: فضل بن سهل ولی‏عهدی حضرت رضا را به زیان مامون می دانسته و با آن مخالف بود و این کار مامون را که بدون آگاهی قبلی وی انجام یافته بود مایه انقراض خلافت عباسی می پنداشته و سرانجام هم جان خود را بر سر آن مخالفت گذاشته است. [7]

7- بعضی از نویسندگان معاصر، احتمال دیگری داده اند و آن اینکه چون مامون می دید دستگاه حاکمه از وجود یک رکن مهم علمی و معنوی که بتواند پشتوانه حمل مشکلات از جهات مختلف باشد، خالی است و این کمبود با علمای موجود در دستگاه خلافت تامین نمی شد لذا امام رضا (ع) را به ایران دعوت کرد و ولی‏عهد خود ساخت تا این کمبود جبران شود. [8]می بینیم که اراء متضاد، چه فراوان است و تضاد داوریها تا چه اندازه است؟.

مامون در این تصمیم حسن نیت نداشت

آنچه مسلم است، این است که مامون در این تصمیم به تنها حسن نیت نداشت و از صفای باطن او سرچشمه نگرفته بود بلکه سیاست خدعه آمیز تازه ای بود که مامون در قبال علویان بخصوص حضرت رضا (ع) اتخاذ کرده بود.

لذا می بینیم مامون در توجیه اقدام خویش منطق استواری برنگزیده بود و نمی خواست آنچه در دل دارد به زبان آورد. او گاهی می گفت که می خواهد پاداش علی بن ابی‏طالب را در حق اولادش منظور بدارد [9]و گاهی اظهار می داشت انگیزه اش اطاعت از فرمان خدا و جلب خشنودی اوست [10] و زمانی هم می گفت نذر کرده و در صورت پیروزی بر برادر خود امین خلافت را به شایسته ترین فرد از خاندان علی بسپارد.[11]

از این توجیهات خام، معلوم می شود، مامون نمی خواست انگیزه واقعی خود را بیان کند، چنین به نظر می رسد عوامل بسیار مهمی در این مورد در کار بوده اند؛ قوی ترین عامل، فشار مردم خراسان بود که امام رضا (ع) را از مدینه به خراسان آورد و بر مسند ولی‏عهدی نشاند در شهرهای ایران بود که بنام ولی‏عهدی امام رضا سکه زدند بقول بعضی‏ها: برق شمشیر دلیران ایران بود که راه را برای رساندن حضرت رضا به مسند ولی‏عهدی روشن ساخت. [12]

تحمیل ولی‏عهدی از ناحیه مامون

مگر در همان دوره طلائی حکومت عباسی، خراسان سر به شورش بر نداشت و این شورش آن قدر ادامه یافت که هارون ناچار شد شخصا برای خاموش کردن آتش فتنه به خراسان بیاید و سرانجام در سال 193 هجری در سناباد درگذشت. [13]

با بروز اختلاف میان امین و مامون با زیرکی گرایش ظاهری به خاندان علی پیدا نمود و نیز نباید منکر شد که گروهی از علویان و سرداران ایرانی در پیروز شدن مامون بر برادش بسیاری موثر بوده اند و چون مامون احساس نمود که به هرحال به یاری ایرانیان نیاز مبرم دارد و آنان علنا خواستار روی کار آمدن علویان هستند ناگهان شیوه

هفتاد ساله نیاکان خود را تغییر داد و نسبت به امام علی بن موسی الرضا (ع) گرایش شدیدی پیدا نمود.

چه بهتر در این باره شاهدی از تاریخ بیهقی ذکر شود:  ابوالفضل بیهقی در این زمینه می نویسد: «فضل بن سهل وزیر، خواست که خلافت از عباسیان برگرداند و به علویان آرد، مامون را گفت نذر کرده بودی به مشهدِ من و سوگندان خورده که اگر ایزد تعالی شغل برادرت کند (یعنی به آخر برساند) و تو خلیفت گردی، ولی‏عهد از علویان کنی، و هر چند بر ایشان نماند تو باری این عهد از گردن خود بیرون کرده باشی و از نذر و سوگند بیرون آمده. مامون گفت سخت صواب آمد کدام کس را ولی‏عهد کنم؟ گفت علی بن موسی الرضا که امام روزگار است و به مدینه رسول علیه السلام می باشد. . .

و طاهر ذوالیمینین هم که مانند دیگر بزرگان ایران با فضل بن سهل دل در یک مقصود داشت بدین حدیث سخت شادمانه شد که میلی داشت با علویان [14](در این عبارت استعمال کلمه امام در مورد حضرت رضا (ع) در خور توجه است و حکایت از شیعه بودن ایرانیان می نماید)

در نتیجه این اعمال نظر ایرانیان مامون علی بن موسی الرضا را ولی‏عهد کرد و عَلم های سیاه برانداخت و سبز کرد و نام رضا بر دِرم و دینار و طراز جام ها نیستند و کار آشکارا شد... [15]بدین ترتیب ولی‏عهدی علی بن موسی زیر فشار سیاسی و اجتماعی ایرانیان بوسیله فضل بن سهل به مامون تحمیل شد و بقول احمد شبلی. . . چه بسا که انگیزه بیعت گرفتن از سوی مامون برای ولایت‏عهدی امام رضا (ع) آن بوده باشد که او می خواست پاسخی به آمال اهل خراسان بدهد، چه آنان به اولاد علی تمایل بیشتری داشتند.[16]

برای فرو نشاندن شورشها

جهت دیگر توجه مامون به امام رضا (ع) را باید در قیام‏های پی درپی علویان و مخصوصا برادران آن حضرت جستجو نمود. در سال 199 هجری در کوفه از سادات علوی از فرزندان امام حسن بن علی (ع) موسوم به این طباطبا قیام کرد و شعار خراسانیان را که «الرضا من آل محمد» بود شعار خویش قرار داد. [17]سردار معروف او ابوالسرایا سه تن از برادران امام رضا را به فرماندهی سه شهر منصوب نمود. ابراهیم بن موسی را به فرماندهی یمن، اسماعیل را به حکومت فارس و زید را به حکومت اهواز.

در این هنگام فرمانروای شهر بسیار مهم مکه نیز مردی از خاندان علوی موسوم به افطس بود بدین کار قانع شد تا آنجا که مامون را از خلافت عزل نمود و با محمد بن جعفر الصادق یعنی عموی حضرت رضا بیعت نمود و بدین ترتیب مکه و یمن و در واقع تمام حجاز از دست مامون بیرون رفته بود آیا با این همه ضعف و ناتوانی که مامون در این ایام در حجاز و در ایران داشت می توان گرایش او را حمل به ارادت نمود؟!

نکته دیگری که در احضار امام رضا (ع) به خراسان به نظر می رسد این است که مامون می خواست او را به هر نخو شده از حجاز و مخصوصا از شهر مدینه دور نگهدارد، زیرا او می دانست امام علی بن موسی به علل زیادی مورد توجه شدید اهالی حجاز است.

بنابراین، احضار علی بن موسی الرضا (ع) به خراسان نمی تواند، هیچگونه جنبه مقدس و دینی داشته باشد، جای بسی تأسف است که پاره ای از نویسندگان بدون دقت و بررسی نوشته اند که چون امام علی بن ابی‏طالب (ع) نسبت به خاندان عباسی کمال مرحمت را مبذول داشت مامون، با توجه به این لطف در صدد مقابله بر آمد[18]

یقول یکی از نویسندگان: بدیهی است که مامون بواسطه ضعف و ناتوانی ناچار از تکریم امام علی بن موسی الرضا بود وانگهی محبوبیت خاندان علی در میان ایرانیان این اقتضا را داشت که با امام برخوردی کاملا محترمانه و در عین حال توام با زیرکی داشته باشد.[19]

خلاصه گرایش آن روز مامون را نسبت به امام رضا نباید از ارادت و صفای باطنی او دانست و این یک خدعه و مکر سیاسی است که در عالم سیاست نظیر آن فراوان است. و لذا دیدیم بعد از آنکه مامون به مراد خود رسید و در ولایت‏عهدی امام برای خود فایده ای ندید و بلکه دید خود این مساله عباسیان را به شدت دلتنگ و ناراضی ساخته است سیاست خود را عوض کرد و برای رفع خطر راهی عراق شد و در راه نیز فضل بن سهل را به هلاکت رساند و هم امام (ع) را از بین برد و به دنبال رحلت امام و در بازگشت مامون از خراسان به بغداد در فاصله کوتاه مرگ ناگهانی چند تن از خاندان حضرت رضا نیز اتفاق افتاد که یکی از آنان برادر امام رضا (ع) و یکی دیگر عموی امام و دو تن دیگر عموزادگان آن حضرت بودند و پیاپی از جهان رخت بریستند و قفس تن را شکستند مامون در مرگ آن چند نفر مانند رحلت امام، اشک تمساح ریخت نالان و گریان به راه افتاد و خودش به زیر تابوت آنان رفت. آیا راستی صرصر مرگ بر گلستان امامت و خاندان علوی تاخته بود؟ یا اینکه آن چند تن را نیز مانند خود امام رضا (ع) یکی بعد از دیگری مسموم ساخت تا سیاستش بطور کامل انجام شده باشد و چون به بغداد رسد کسی از بزرگان علوی را با خود همراه نداشته باشد؟

پی نوشت ها

 [1] روح الاسلام، ص 306، 308-الامام الصادق و المذاهب الاربعه 1/532-السیاده العربیه ص 94 امپراطوریه العرب ص 406

[2] تجارت السلف ص 158-مروج الذهب ج 4 ص 28-کامل ابن اثیر ج 5 ص 183- تاریخ فخری ص 300 علل الشرایع ج 1 ص 226-عیون اخبار الرضا ج 2 ص 139-امالی صدوق ص 68

[3] دلائل الامامه ص 197 - مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 363

[4] مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 363-امالی صدوق ص 43-بحار ج 49 ص 129

[5] ارشاد مفید ص 291-مرحوم مفید ابن وجه را از گروهی از اصحاب اخبار و تاریخ نویسان در تاریخ نقل کرده است-عیون اخبار الرضا ج 2 ص 151

[6] تاریخ گزیده ص 312 چاپ تهران-تاریخ تمدن جرجی زیندان ج 4 ص 201-بحار ج 49-142

[7] ارشاد مفید ص 291-293-بحار ج 49/145-147

[8] امام رضا، نوشته علی غفوری ص 10

[9] تاریخ فخری ص 219-بحار ج 49/312-تاریخ الخلفاء سیوطی ص 308

[10] این موضوع در سند ولی‏عهدی تصریح نموده است.

[11] مقاتل الطالبین/536-اعلام الوری ص 320

[12] اطلاعات هفتگی شماره 1520 ص 22

[13] تاریخ بغداد ج 14/13-ترجمه مروج الذهب ج 2 ص 367

[14] تاریخ بیهقی ص 141

[15] همان مدرک

[16] التاریخ الاسلامی و الحضاره الاسلامیه 3/107

[17] طبری ج 11 988-کامل التواریخ ج 6 ص 305

[18] تهذیب التهذیب عسقلانی ج 7 ص 387

[19] نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه، مشهد 2 بهار 1351 ص 66

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان