ماهان شبکه ایرانیان

تحریری نو بر مفهوم جبر و اختیار از نظر شیعه (۳)

  حقیقت اختیار   در نگاه اول، اختیار به این معناست که خود انسان آنچه را که می خواهد، انجام دهد و آنچه را که نمی خواهد، انجام ندهد؛ یعنی داعی انجام کار برای او فقط و فقط خود او باشد و به عبارت دیگر هیچ بیگانه ای در فعل او دخالت نداشته باشد، اما نکته ی مهم در اینجا این است که عامل جبر در افعال انسان، همواره بیگانه ی خارجی نیست

تحریری نو بر مفهوم جبر و اختیار از نظر شیعه (3)

 

حقیقت اختیار
 

در نگاه اول، اختیار به این معناست که خود انسان آنچه را که می خواهد، انجام دهد و آنچه را که نمی خواهد، انجام ندهد؛ یعنی داعی انجام کار برای او فقط و فقط خود او باشد و به عبارت دیگر هیچ بیگانه ای در فعل او دخالت نداشته باشد، اما نکته ی مهم در اینجا این است که عامل جبر در افعال انسان، همواره بیگانه ی خارجی نیست. بیشترین جبری که به انسان وارد می شود، جبری است که خود انسان به خود با انتخاب خود تحمیل می کند. نفس اماره، بیگانه درونی و به عبارت دیگر بیگانه ترین بیگانه ی ماست که انجام هر کاری به داعیه آن، انجام فعلی جبری است. منظور از نفس اماره یا به عبارت دیگر نفس حیوانی، همان نفسی است که انسان را وادار به انجام کار با هدف قرار دادن امور فانی و دنیوی می کند؛ این است که افعال غریزی همچون خوردن و خوابیدن، اگر صرفاً با انگیزه حفظ حیات دنیوی صورت گیرد، بدون آنکه هدف والای خلافت الهی پشتوانه آن باشد، فعلی غیر اختیاری محسوب می گردد؛ در حالی که همین افعال اگر با انگیزه حفظ سلامتی و حیات دنیوی برای رسیدن به هدف والای خلقت انجام پذیرد، فعلی اختیاری محسوب می شود. در افعالی که با انگیزه ی نفس حیوانی صورت می پذیرد، چیزی به نام خود که در حقیقت ناخود است فاعل انجام کار است؛ بنابراین در این صورت فعل نمی تواند اختیاری باشد. به ظاهر، این خود انسان است که دروغ می گوید، حسادت می ورزد، کینه توزی و غیبت می کند، در حالی که در همه ی اینها خودِ حیوانی ، ‌آن ناخود، انسان را مجبور کرده است دست به انجام چنین اعمال ناشایستی بزند؛ به عبارت دیگر شاید بتوان گفت همه واقعیت های این عالم ظاهر و باطنی دارد؛ اگر ظاهر به باطن نرسد و مرتبه ای از آن نشود، فاقد ارزش بوده، ممکن است حتی حجاب چهره ی باطن گردد؛ به همین ترتیب انسان ظاهری و انسان حقیقی (باطنی) داریم. فصل ممیز انسان ظاهری اراده است و برتری اش بر حیوان، برتری تکوینی است؛ و بنابراین معیار فضیلت نیست؛ اما فصل ممیز انسان حقیقی ـ و الهی ـ نه اراده ی او که اختیار اوست؛ بدین معنی که آدمی آن گاه به حقیقت، انسان است که هیچ بیگانه ای نه از بیرون و نه از درون خود او، در انتخاب او دخالتی نداشته باشد و تنها خود حقیقی وی بخواهد و تصمیم بگیرد؛ و این جز با برخورداری از عقل الهی میسّر نیست. عقل الهی نیز همچنان که گفته شد، در سایه ی تصفیه وتهذیب نفس حاصل می گردد. مشهور این است که انسان در مورد افعال اختیاری اش مسئول است؛ در حالی که با توضیحاتی که داده شد، روشن می گردد انسان در مورد افعال ارادی اش مسئول است؛ خواه اختیاری باشد و خواه جبری؛ مگر آن افعال جبری که شارع مقدس خود به انسان ها تخفیف داده است و مسئولیت انجام آن را از دوش او برداشته است؛ همچون وقتی که کسی برای حفظ جان خود بعضی کارهایی که فاسقی از او می خواهد، انجام می دهد. حکم تقیه نیز در شرع مقدس مربوط به همین مورد می باشد و یا مثلاً هنگامی که انسانی برای حفظ جان خود مجبور به استفاده از گوشت حیوان مرده یا حرام است که اگر بدون مقام اضطرار، صرفاً به دلیل جبر و میل نفس اماره از آن گوشت بخورد، مسئول است؛ اما در مقام اضطرار برای حفظ جان اگر چه به حکم اولی مسئولیت بر عهده ی انسان است، اما با اجازه شارع مقدس به حکم ثانوی، مسئولیت از گردن او ساقط می شود همچنان که در آیه ی شریفه ی «... فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلاإثمَ عَلیهِ إنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ »(انعام :145)، عدم مسئولیت انسان در مقام اضطرار، به حکم ثانوی با عبارت «فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ» بیان گشته است؛ به عبارت دیگر گویی پروردگار عالم به چنین انسانی می فرماید در واقع تو مسئول هستی، زیرا بنابر اراده خود می توانی از این گوشت استفاده نکنی؛ اما چون اراده من بر حفظ جان تو در این موارد تعلق گرفته است، تورا می بخشم ومسئولیت را از دوش تو بر می دارم.
پس فعل اختیاری انسان فعلی است که ناخود در آن دخالت ندارد، بلکه خود حقیقی او عامل انجام کار است؛ اما در چه انسانی خود حقیقی فعال است ؟ آیا همواره انسان می تواند با اراده ی خود، خود حقیقی را در هر موردی درون خود فعال کند؟ مسلم است که اینگونه نیست. در انسانی که خود را به دنیا، نفس، عادات و آداب و رسوم اجتماعی و انسان های راه گم کرده و ... سپرده است، در بسیاری از موارد امکان فعالیت خود حقیقی وجود ندارد؛ تنها انسانی که با خواست خود در مسیر هدایت و تعلیم و تربیت اسلام قدم گذاشته است و با تزکیه و تصفیه ی نفس خود، حاکمیت خود حیوانی را در خود هر چه ضعیف تر کرده است، می تواند صاحب نفس خویش بوده، خود حقیقی را بر وجود خویشتن حاکم نماید. هدایت تمامی انبیاء ائمه اطهار (علیهم السلام) و بزرگان دین هم، همه برای هر چه مختارتر کردن انسان است.
مسلم است عالی ترین نوع عبادت و اطاعت خدا، عبادتی است که در آن بنده خود را نه تنها برای دین خدا، بلکه برای صاحب دین خالص کرده است، به جز خشنودی او طلب نمی کند و جزاو دل به چیزی نمی سپارد؛ و اخلاص در عبادت جز از راه محبت، تمام و کامل نمی گردد. تا عبادت از روی حب و عشق نباشد، از شوائب خالص نمی گردد؛ در عشق خداست که دل از هر تعلقی جز تعلق خدا پاک می شود و تمامی آثار خودپرستی و لذات دنیوی و بت های پنهان و آشکاری که درون نفس، علایق او را به سوی خود جلب می نماید، پاک و پیراسته شده، دل از گرو نفس و آرزوهای نفسانی آزاد می گردد.
در عبادت از روی خوف یا طمع، چون هنوز آثار تعلق به نفس باقی است، عبادت خالص و کامل نیست. در روایات اسلامی ما هم تنها عبادتی که به سبب شکر گزاری یا شایسته ی پرستش بودن خداوند صورت می گیرد، عبادت احرار و عبادت خالص شناخته شده است؛ زیرا تنها این نوع عبادت از سر اختیار کامل صورت پذیرفته است؛ البته «عبادت خدا»به سبب شکرگزاری یا از این جهت که او شایسته ی پرستش است یا عبادت از روی حب،هر سه به یک معنی باز می گردند، زیرا حقیقت شکر جز این نیست که نعمت در جای خود مصرف شود؛ لذا شکر عبادت به این است که آن را تنها برای خداوندی که شایسته ی آن است به جای آورند. «یعنی خدا را به خاطر اینکه خداست وذاتاً دارای جمیع صفات جمال و جلال است، عبادت کنند و چون او جمیل بالذات می باشد، محبوب است؛ زیرا حب چیزی جز میل به جمال و مجذوب شدن در برابر او نیست» (طباطبایی، 1369ق ، ج1 ، ص 45).
با توجه به مقدمات فوق، می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که خود حقیقی انسان، تنها در سایه ی عشق به خدا که تجلی آن، عشق به مظاهر صفات خدا و انسان کامل است، به فعلیت می رسد؛ زیرا این تنها خاصیت عشق است که انسان را از خود بی خود می گرداند، او را مجذوب معشوق می نماید و خواست او را خواست خود می کند و از آنجا که خود حقیقی ما، همان انسان بودن ما به دلیل ویژگی روح الهی است که در ما دمیده شده است :«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی»، پس خود حقیقی ما تجلی خدا در ماست و این تنها عشق است که معشوق حقیقی، یعنی خود حقیقی ما را، در ما تجلی می دهد؛ این است که هر فعلی که با انگیزه رضا و عشق حق و اولیای حق انجام می گیرد، فعل خود حقیقی ماست و در نتیجه فعل اختیاری؛ و فعل انسان به هر نیت دیگری که انجام پذیرد، در حقیقت فعل خود او نیست؛ در نتیجه به درجات مختلف در آن جبر حاکم است. در مکتب دین اختیار تنها در سایه ی اطاعت عاشقانه ی انسان به حق به ظهور می رسد.
تبعیت از خدا و مظاهرحق، تبعیت از بیگانه نیست؛ تبعیت از اصل خود ماست. نفس ناطقه همان بعد متعالی متصل به خداست؛ در حالی که در بسیاری از مکاتب غربی هر گونه اطاعتی مخالف آزادی و اختیار انسان شناخته می شود و انسان متدین، انسانی است که به دست خود دست و پای خود را بسته است.
در این مکاتب، اختیار و آزادی، تنها به معنای انجام خواست خود و گوش به فرمان دل خود بودن است؛ در حالی که آنچه دل ما به عنوان یک انسان ناقص می گوید، در بسیاری از موارد ، همان است که نفس حیوانی ما می گوید؛ و این اطاعت از فرمان بیگانه است. تنها راه برای فعلیت اختیار، بی خودی انسان است و این بی خودی انسان در خدا به معنای نفی هویت او نیست، بلکه به معنای تحقق خود کامل تر اوست.
به راستی انسان ها بسیار کم از اختیار خود استفاده می کنند و به عبارت دیگر افراد مختار بسیار معدود هستند. آیا می توان آدمیانی که برای راحتی خیال، خود را به دست حوادث سپرده اند و محیط بیرون و یا بعد حیوانی شان برای آنان معین می کند که چه باشند و چه بکنند مختار نامید؟انسان ها به علت مسئولیت و سختی اختیار، جبر را برگزیده اند و خود را فروخته اند ودر عین حال، باز هم تمنای اختیار دارند و از سلب آزادی دم می زنند و انتقاد می کنند. آری اختیار داشتن به این راحتی ها نیست و بر عکس بدون آن، انسان ها می توانند عمری را به آسایش ـ منتها از نوع حیوانی آن ـ سپری کنند ؛ اما دیگر چرا همین انسان ها دم از آزادی می زنند؟ آخر مگر آنجا که موانع و از بین بردن آنها در دست خودمان ـ‌ و فقط خودمان ـ است، تلاشی می کنیم که از دیگری طلبکاریم که چرا برای ما موانعی ایجاده کرده است ؟ البته هرگز منظور این نیست که نباید برای آزادی و استقلال و به عبارت دیگر راندن بیگانه های بیرونی مبارزه کرد. بسیار است که بندهای بیرونی، خود علت معدّه برای فعالیت بیگانه های درونی است، اما اگر حقیقتاً می خواهیم مختار مختار باشیم، باید پا به پای از بین بردن موانع آزادی در خارج، به فکر از بین بردن موانع درونی باشیم که این مهم جز با تبعیت مطلق عاشقانه از دین و مظهر حقیقی آن در هر زمان که کامل ترین مصداق آن، امام هر زمانی و در عصر غیبت، اولیای واصل به امام عصر می باشند، حاصل نمی گردد.
خدا و مظاهر او آشناترین آشنای ما هستند؛ نه بیگانه ای ایستاده در مقابل ما که ما را مجبور به فرمان بردن از امر و نهی خود می کند. ماپاره ی وجود اوییم و معنای «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی»همین است. اطاعت از حق و مظاهر حق، اطاعت از اصل خود ماست و این معنای آزادی حقیقی است.

جبر عارفان
 

نیاز به توضیح ندارد که واجب الوجود بودن، منافاتی با مختار بودن ندارد، بلکه برای واجب الوجود، هم خود اختیار و هم قلمرو آن نامحدود است و این هر دو، به سبب نامحدود بودن وجود اوست. انسان ها هم هر چه به خداوند نزدیک تر شوند ـ که ظهور این نزدیکی در نزدیک شدن انسان ها به مظاهر کامل حق است ـ‌مختار تر می شوند؛ یعنی رفته رفته چنان می شوند که فقط خود آنها به فعلشان وجوب می بخشند و نه غیر؛ و این خود علامت قرب به حق است. آنها تا به آنجا می رسند که به بیان پاره ای روایات، خداوند گوش و چشم و زبان و دست آنها می شود :«کنت له سمعاً و بصراً و لساناً و یدی فبی یسمع وبی یبصر و بی ینطق و بی یبطش».
مراد از جبر عارفانه نیز همین است : عارف حقیقی عاشق خدا و عاشق مظاهر تام او (انسان کامل) است؛ و برای عاشق خودی جز معشوق نیست. همه ی عاشق در معشوق فانی است؛ پس معشوق، خود عاشق است؛ از این رو عاشق هر چه کند، فعل معشوق، یعنی فعل خود اوست؛ از این رو فعل مختارانه اوست. در ظاهر جبر است چون فعل دیگری است، اما در معنی اختیار است؛ زیرا حائل میان عاشق و معشوق از بین رفته است.«وَ ما تَشاؤُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ »( تکویر:29).
آری این جبری است فوق الاختیار که در آن هر چه عاشق مجبور تر باشد، مختار تر می گردد، این جبری است که با حل «من»در «من تر»حاصل می شود :

 

در دو چشم من نشین ای آن که از من، من تری
تا قمر را وا نمایم کز قمر روشن تری

جلوه کن در باغ تا صد باغ و گلشن بشکفد
زآن که از صد باغ و گلشن خوش تر و گلشن تری
 

پی نوشت ها :
 

* استادیار دانشگاه اصفهان
 

منبع:فصلنامه شیعه شناسی شماره 27
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان