مجید مددی، از جمله مترجمان مارتین هایدگر به زبان فارسی، در گفت وگویی که با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) داشته است، معرفی هایدگر از زبان فردید را یک معرفی ناقص و بهدور از حقیقت میداند. در ادامه بخشهایی از مصاحبه او را میخوانید.
انگیزه شما از ترجمه آثار هایدگر در ایران چه بود؟
پیش از اینکه من «فلسفه چیست؟» را ترجمه کنم هیچکس در ایران بهجز سیداحمد فردید حتی یک خط نیز از هایدگر ترجمه نکرده یا درباره او ننوشته بود. فردید هم صرفا در سالهای جوانیاش مقاله مختصری درباره هایدگر نوشته و از آن زمان تا سال ٦٧ صرفا درباره هایدگر حرف میزد و برداشتهای خود را مطرح میکرد و طرفدارانش نیز او را صاحب دکان هایدگر در ایران میدانستند و صلاحیت دیگران را در صحبت از هایدگر نفی میکردند.
حتی فردید بهعنوان پدر فلسفه ایران هم خوانده میشد؛ بنابراین هایدگر تا سالها صرفا لقلقه زبان ایرانیها بود و بسیاری با وجود اینکه هیچ کتابی از او نخوانده بودند، اما عاشقش بودند و درباره فلسفهاش صحبت میکردند. به نظرم رسید این طیف، چون چیزی از هایدگر نخواندهاند و صرفاً تفسیر عرفانی فردید از او را شنیدهاند، عاشق او شدهاند و اگر کتابی از هایدگر ترجمه شود از این طرفداری دست برخواهند داشت؛ بنابراین «فلسفه چیست؟» را ترجمه کردم. پیش از اینکه به ایران بیایم کتاب را از یک کتابفروشی خریدم که در لندن کتابهای دستدوم میفروخت.
در همان لندن نیز کتاب را خواندم و در عین اینکه آن را به خوبی درک کردم، اما ارتباطی با آن برقرار نکردم، چون مباحث کتاب در راستای علایق من نبود. با این اوصاف آن را به ایران آوردم و بعد نیز به همان دلیلی که گفتم آن را ترجمه کردم و صرفا برای یکبار چاپ آن را در اختیار نشر تندر گذاشتم.
کتاب پس از انتشار در عرض چند هفته نایاب شد. پس از آن نیز ناشر بارها به منزل من آمد و درخواست کرد که آن را تجدیدچاپ کند، اما من بهشدت با این کار مخالفت کردم. به ناشر گفتم که این ترجمه برای من یک بازی بود و علاقه به ماندگاری نام خود بر این کتاب ندارم.
همچنین با مطالب و نقدهایی که نشریات نوشتند متوجه شدم که منتقدان نیز به این کتاب اقبال نشان دادهاند. بسیاری از پژوهشگران از نسل بعد که امروزه به هایدگریبودن شهرهاند، با مطالعه این کتاب هایدگری شدند، چراکه این ترجمه بهعنوان کتاب درسی دوره دکتری فلسفه در دانشگاه تهران معرفی شد.
دو برنامه برای تجدیدچاپ داشتم که فعلا توانستم یکی از آنها را محقق کنم. برنامهای که محقق شده نوشتن مقدمه مفصلی در نقد هایدگر بر ترجمهام از کتاب «مارتین هایدگر» پل استراترن است. برنامه دیگرم نوشتن مقدمهای بر همین کتاب «فلسفه چیست؟» است تا در آن به نقد دستگاه فلسفی هایدگر و همچنین تفکرات احمد فردید بپردازم. اگر این مقدمه را بنویسم و به کتاب ملحق کنم قطعا برای تجدید انتشار آن برنامهریزی خواهم کرد. البته قطعا دیگر با نشر تندر نخواهد بود، چراکه فعالیت این نشر سالهاست متوقف شده است.
زبان ترجمه شما ساده و همهفهم است، در صورتی که هایدگر به سختبودن گزارههای فلسفیاش شهره است؟ سخنرانیهای فردید درباره هایدگر نیز معمولا همهفهم نیست. نظر فردید درباره این ترجمه چه بود؟
یکی از شاگردان فردید در پژوهشگاهی کار میکرد که من عضو هیئت علمی آن بودم. همین شخص زمینه ارتباط مرا با فردید فراهم کرد. مدتی پیش از انتشار کتاب فردید با من تماس گرفت. به او گفتم که پیش از این تماس نیز در فکر آن بودم که ترجمه را به دست شما برسانم تا آن را مطالعه کرده و مقدمهای بر آن بنویسید و آن دسته از اصطلاحات مخصوص هایدگر را که من نمیدانم و شما به انتخاب معادلهای فارسی آن شهره هستید، یادآوری کنید تا به کار ببرم. فردید با این درخواست مخالفت کرد و با لحن بد و نامناسبی مرا از انتشار کتاب برحذر داشت.
در پاسخ گفتم که هرچند دکترای من در فلسفه محض نیست، اما این کتاب را خوب فهمیدهام و هیچ علاقهای هم به فلسفه هایدگر ندارم، اما، چون هیچ کتابی از هایدگر منتشر نشده و با این اوصاف همهجا صحبت از اوست چه شما بخواهید چه نخواهید آن را منتشر میکنم. آقای فردید تا زمان انتشار هر روز تقریبا به من زنگ میزد و مباحثه میکرد.
من بارها درخواستم را تکرار کردم، اما او مخالفت میکرد. حتی پس از انتشار کتاب نیز به من گفت که با نقدهایش ترجمه مرا بیآبرو خواهد کرد. با این اوصاف، اما در نهایت شنیدم که گویا در خلوت و در حلقه نزدیکانش از سادگی زبان این ترجمه تمجید کرده بود.
نظر شما درباره هایدگری که از زبان مرحوم فردید به ایرانیان معرفی شد چیست؟
فردید ادعا میکرد که با هایدگر همسخن است، اما به نظرم هایدگر فردید با واقعیت هایدگر تفاوت چشمگیری دارد. فردید میخواست که فلسفه هایدگر را با عرفان اسلامی پیوند بزند؛ برای این کار او باید ابتدا فلسفه هایدگر را خوب میفهمید و بعد چیزی از آن ترجمه میکرد و در نهایت به تلفیق آن با عرفان میپرداخت. به نظر من اگر چیزی از هایدگر میفهمید، حتما درباره آن کتاب مینوشت یا سعی در ترجمهاش میکرد.
شخصیت فردید نیز با هایدگر زمین تا آسمان تفاوت دارد. هایدگر هرچند که با فلسفهاش مخالفم، اما صاحب یک دستگاه فلسفی دقیق است و کتابهای مهمی را هم در شرح منظومه فکری خود نوشت و سخنرانیهای مهمی هم داشت، اما فردید بهجز سه مقاله در دوران جوانی خود دیگر هیچ ننوشت و فکر منسجمی هم نداشت.
متأسفانه چیزی که فردید طرح کرد یا با تعریف و تمجید روبهرو شد و یا با نقد بنیانکن. خود او و طرفدارانش نیز اینگونه بودند، اگر حرفهای او به معنای علمی کلمه نقد میشد، شاید اکنون وضعیت هایدگرخوانی ایرانیان کمی تفاوت میکرد. متأسفانه در جامعه ما همیشه اینگونه بوده و ما اصلا نقد به معنای واقعی کلمه نداشتیم.