قرآن و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله دو منبع اساسی و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامی برای نظریهپردازی در فروعات فقهی است با این حال فتاوا و آرای متفاوتی از سوی فقها مطرح شده و میشود. از آن جا که اجتهاد در هر زمان اقتضای خود را دارد و مجتهدان هر عصر آرای متفاوتی را با برداشت از کتاب و سنت ارائه میدهند، مؤلف متذکر این نکته میشود که میان اندیشه بشر ووحی الهی باید تفاوت نهاد و اختلاف در آرا پدیده میمونی است که در اندیشه بشری پذیرفته شده و حدیث نبوی «اختلاف امتی رحمة» آن را رحمت معرّفی میکند.
نویسنده در نهایت به این نتیجه میرسد که هر یک از مذاهب اسلامی باید در مقابل آرای مذاهب دیگر از خود انعطاف نشان دهد تا اجتهاد در فروع فقهی و اختلاف آرا؛ خود راهی برای تقریب بین مذاهب به شمار آید؛ نه این که هر مذهبی با اصرار بر حق بودن خود، زمینه تکفیر و تضییق مذاهب دیگر و در نتیجه تفرقه بین مذاهب را فراهم آورد.
مقدمه
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرور ما محمد سرور اولین و آخرین. یکی از رحمتهای خداوند متعال این است که از فرزندان این امت چراغهای هدایت و کشتیهای نجات قرار داد تا راهنمای امت به خیر و راه رستگاری باشند، قرآن را تفسیر کنند، سنت را برایشان تشریح نمایند و احکام شرعی را برایشان از آیات قرآنی و احادیث شریف استنباط نمایند. از این راه مکاتب فقهی به وجود آمد و مذاهب اسلامی متعدد گردید که هر مذهبی برای خود برنامهای و هر مکتبی و هر مجتهدی روشی دارد. ولی همگان متفقاند که منظور و هدف یکی است و آن تلاش برای دسترسی به حکم ارجح و ارائه آن به مسلمانان برای اجرای شریعت خدا و اجرای احکام او است. قانونگذار یکی است و او خدای سبحان و متعال است، منبع یکی است و آن وحی (قرآن و سنت) است و تبلیغ کننده یکی است و او پیامبر اسلام محمد صلیاللهعلیهوآله است. امام بصیری چه نیکو گفته است:
غرفا من البحر او رشفاً من الدیم و کلهم من رسول الله ملتمس
همگی از رسول الله ملتمساند، برای رفع عطش از آب دریا یا از آب باران مینوشند.
این اجتهاد شرعی و آن مدارس فقهی با برنامهها و دیدگاههای متفاوت، برای ما ثروت فقهی رسا و بزرگی به میراث گذاشتهاند که امت مسلمان میتواند به آن افتخار نماید و علمای خود را گرامی بدارد. از این رو باید از آن، راهی برای نزدیکی به یکدیگر قرار دهیم چنان که در شکلگیری خود، اصل همین مطلب بوده است و نه برخوردی که برخی از پیروان نادان مذاهب دنبال ترسیم آناند تا اجتهاد فقهی را به منبع نیرویی برای امت و میدان افتخاری برای فرزندان خود تبدیل نمایند. دسترسی به چنین هدفی تنها با درک این حقیقت از سوی همه پیروان مذاهب و مکاتب فقهی ممکن است که اجتهاد فقهی دروازهای از دروازههای وحدت اسلامی است و نه روزنهای از روزنههای تفرقه و پراکندگی.
با توجه به دادههایی که اشاره کردم این موضوع را زیر عنوان «اجتهاد فقهی و تقریب مذاهب اسلامی» انتخاب نموده و آن را در چهار محور زیر بحث و بررسی میکنم:
الف ـ ماهیت اجتهاد فقهی و اهمیت آن
ب ـ وحی الهی و اندیشه بشری
ج ـ رابطه موجود میان پیروان مذاهب فقهی
د ـ اجتهاد فقهی راهی برای تقریب و نه ابزاری برای برخورد
امید زیادی دارم که بتوانم این موضوع را ارائه کنم و با توجه به اهمیت شرعی که دارد آن را مورد بررسی قرار دهم. هدف ما رضای خداوند است.
الف ـ ماهیت اجتهاد فقهی و اهمیت آن
علمای اصول میگویند: اجتهاد به معنای تلاش و بررسی ممکن برای دسترسی به احکام شرعی است از راه استنباط از یک دلیل مفصل از ادله شرعی (ابوزهره، 1377: 356؛ خلاف، 1408: 222 و زیدان، 1405: 401).
چنانچه اجتهاد به معنای تلاش برای شناخت حکم خداوند متعال در یک امر طبق ضوابط و اصولی باشد که علمای امت آن را مشخص کردهاند، شایسته است که توشه هر مسلمان و دوست او در تعامل او با خداوند متعال، از راه اجرای واجبات و پرهیز از محرمات او باشد.
ولی با توجه به اختلافها و توانهای فکری و روشهای درک استنباطی که میان بشر وجود دارد و با در نظر گرفتن تفاوتهای آنها در توجه به مشاغل دنیوی که مانع میشود همگی این وظیفه را یکسان و به نحو احسن انجام دهند، یکی از رحمتهای خدا به بندگان خود این بود که به آنها اجازه داد تا از کسانی که توان انجام چنین کاری دارند پیروی نمایند. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل: 43)؛ چنانچه نمیدانید از دانایان سوءال کنید». بدین ترتیب اجتهاد برای مردم یک واجب کفایی گردید، بدین معنا که اگر کسانی توان انجام این کار را به اندازهای داشته باشد که نیاز مردم در بصیرت به احکام دین خود رفع گردد، در آن صورت مسوءلیت این واجب اجتهادی از دیگران برطرف خواهد شد. چنان چه اجتهاد برای هر زمان و مکانی برای شناختن شریعت خداوند متعال و پیروی از کتاب و سنت باشد که خداوند متعال آن دو را به عنوان دو منبع اساسی برای قانونگذاری قرار داده است، زمان ما از هر زمان دیگری به چنین چیزی نیازمندتر خواهد بود و این نیاز مربوط به مسائل بزرگ و رویدادهای تازهای است که آیات قرآنی یا حدیث نبوی به آن اشارهای نکرده است. این مسئله به برنامهای جدید جهت استنباط احکام فقهی از قرآن سنت و حل و فصل مسائل مستحدثه نیاز خواهد داشت.
با توجه به مسائل یاد شده، وجود گروهی از علما و مجتهدان در هر زمان لازم است، چون هر زمانی مسائل تازه خود را دارد که در گذشته وجود نداشته است و مسلمانان نیاز دارند تا حکم خداوند را نسبت به آن مسائل بدانند و راه دسترسی به چنین احکامیهمان اجتهاد و استنباط آنها و به کارگیری اندیشه است. از این رو اگر زمانی مجتهدانی نباشند که توجه و تلاش خود را معطوف احکام شریعت و جزئیات آن نمایند، در آن صورت همه مسلمانان در معصیت تقصیر در این مهم گرفتار خواهند شد و این معصیت تنها با حضور این گروه از علما در صحنه که دارای توان اجتهاد در استنباط احکام از منابع باشند، از دوش آنها برداشته خواهد شد.
با آن که جهاد در راه خدا مهمترین فریضه خداوند بر بندگانش باشد و آنها را به انجام آن ملزم نموده و عالیترین جایگاه این دین است، خداوند متعال به تنی چند از مردم اجازه داده است تا از رفتن به جهاد جهت تفقه در دین که استنباط احکام دین از متون کتاب یعنی قرآن و سنت پیامبر است، خودرداری نمایند. خداوند متعال میگوید: «وَ ما کانَ الْمُوءْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ (توبه: 122)؛ شایسته نیست همه موءمنان رهسپار جنگ شوند که اگر نفری چند از آنها در دین تفقّه نکنند از این مهم باز میمانند». شکی نیست که این مسئله واضحترین دلیل بر این مطلب است که اجتهاد و فهم احکام دینی همچون جهاد بر مسلمانان واجب است ولی جنبه کفایی دارد؛ بدین معنا که کافی است که تنی چند از مردم به آن اقدام کنند تا مرجعی کافی برای عموم مردم برای حل پاسخگویی به مسائل فقهیشان شوند.
اما موضوع اجتهاد، متن قرآن یا سنت پیامبر است و به آن مربوط بوده و تابع و در جستوجوی آن است، چون اجتهاد در یک مسئله از مسائل دین به معنای روشن شدن میزان صحت و اثبات متن مورد نظر یا آشکار نمودن معنی و دلالتهای آن است که در حالت دوم میزان عام یا خاص بودن متن، اطلاق یا تقیید و میزان قرار گرفتن در معرض تأویل و علت حکم، مد نظر قرار میگیرد.
شافعی رحمهالله در این باره میگوید: «هیچ کس به هیچ نحو حق ندارد درباره حلال و یا حرام بودن چیزی سخن بگوید مگر از روی دانایی که برخاسته از کتاب خداوند یعنی قرآن یا سنت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله یا اجماع و یا قیاس باشد» (الشافعی، 1358: 39) و معلوم است که هر یک از اجماع و قیاس، اثری از آثار متن میباشند و تکیهگاهشان و استواریشان به متن خواهد بود.
از این رو برای اندیشه بشری جایز نیست که فراتر از مرز متن و مدلولهای آن از راه اجتهاد پیش برود، چون در صورت تخطی حکم شریعت ابطال و به قدسیت آن تجاوز خواهد شد. شاطبی این حقیقت را با دقت ماهرانهای توضیح داده است. وی تأکید میکند که برای عقل بشر جایز نیست فراتر از وحی و متن پیش برود، و اگر چنین چیزی برای عقل جایز بود در آن صورت میتوانست از مأخذ نقل یعنی متن را تخطی نماید و ابطال شریعت با عقل جایز میشد که چنین چیزی محال است.
توضیح این که شریعت عبارت است از محدود کردن مکلفان با نقلی که از خدا و رسول او به ما رسیده و مرزی از کردهها و گفتهها و اعتقادهای آنها را تعیین کردهاست و چنانچه جایز باشد که عقل از یکی از آن مرزها تخطی کند و آن را نادیده بگیرد در آن صورت میتواند همه مرزها را نادیده بگیرد، چون آن چیزی که برای یک مسئله ثابت شود برای دیگر مسائل نیز ثابت میشود... و چنین چیزی را هیچکس جایز نمیداند (شاطبی، بیتا: 1/88). در همین راستا شیخ خضری بیک یاد آور شدهاست که مجتهد باید توان استنباط علتهای احکام از متون خاص و عام را داشته باشد و باید اصول کلی را که شرع اسلامی بر آن استوار گردیدهاست بداند تا برای او همچون شاهدان عدل نسبت به آنچه از علتها در وقایع جزئی استنباط مینماید باشند (الخضری بیک، 1405: 368).
بی تردید تاکنون هیچ یک از مجتهدان امت اسلامی از جمله علمای گذشته، مطلبی بر خلاف متن کتاب خدا و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله نگفتهاند و آنها بیش از دیگران نسبت بهاین مطلب بر حذر میباشند. حتی در استنباط احکام الهی، با هم به طور عمد اختلاف نمیورزند تا جایی که در صورت بروز اختلاف نظر، یکی از آنها نظر خود را برای موافقت با نظر دیگری یا در احترام به نظر مخالف، نادیده میگیرد. از این رو اگر گذشتگان امت و همه پیشوایان اسلامیدر راه رسیدن به حق و تحقق مقاصد شرع اسلامی با هم اختلاف روش داشتهاند، این اختلاف ناشی از درک و فهم کتاب و سنت بوده که خداوند به آنها داده بود؛ به ویژه در بخشهایی که احتمال اختلاف در مسائل اجتهاد و استدلال در آن وجود داشته، و این اختلاف آنها به منظور مخالفت با یکدیگر و یا تخطئه یکدیگر نبوده است. از این رو اختلاف ناشی از فهم و مستند به ضوابط مربوط به جستوجوی حقیقت یا عدم تعمد مخالفت، هیچگاه به نزاع میان آنها یا ایجاد شکاف در وحدت مسلمانان منجر نمیشده است.
بدین ترتیب اهمیت اجتهاد در زندگی امت روشن میشود و به عنوان یک حرکت همیشگی است که مسلمانان را به احکام شرعی مربوط به رویدادها و مسائل جدید در زندگیشان رهنمون میباشد، به گونهای که فقه اسلامیبه انجماد نخواهد رسید و به رویدادهای معاصر اکتفا نخواهد کرد بلکه نقش پیشتاز خود را در ارائه فرمولهای فقهی شرعی برای نیازهای زندگی مردم خود ایفا مینماید.
ب ـ وحی الهی و اندیشه بشری
متلازم بودن وحی الهی با اندیشه بشری در زمینه قانونگذاری اسلامی مجموعهای از مسائل را برای ما مطرح مینماید که باید به آن توجه نمود و به سوءالهایی که در این زمینه مطرح میشود پاسخ داد.
این مسائل و سوءالها به قرار زیرند:
آیا اندیشه بشر (اجتهاد) میتواند جایگاه وحی الهی را در قانونگذاری اسلامی داشته باشد یا اینکه جایگاه دیگری دارد؟
دقیقتر بگوییم آیا اندیشه بشر همان قدسیتو عصمتی را دارد کهاسلام برای وحی الهی قائلاست؟
و چنان چه وحی الهی مقدس و معصوم آن را انکار یا رد کرد، اندیشه بشر در این ضوابط و مفاهیم چه جایگاهی خواهد داشت؟
برای پاسخ به این سوءالها و یافتن نظر اسلام در این باره ابتدا باید مفهوم وحی الهی و اندیشه بشری و دلیلهای هر یک از آنها و زمینههای قانونگذاری را که هر یک از این دو طرف فراهم مینماید مشخص نماییم. از این رو میگوییم:
وحی عبارت است از اعلام خداوند متعال دایر بر اختیار یکی از بندگان خود به عنوان پیامبری از جانب خود که همه علوم و معارف مربوط به خداوند و هستی و بشر را با روش محرمانهای که برای بشر معمول نیست، به وی منتقل مینماید (البدری، 1404: 50).
اما جایگاه وحی در قانونگذاری اسلامی آن است که ایمان به وحی ضرورت دین است و انکار یا رد آن جایز نیست. در انواع علم و معرفت و هدایتی که پیامبر از راه وحی دریافت مینماید، شک و تردید جایز نیست، چون از جمله موادی است که خداوند به بندگان خود دستور داده است به آن ایمان آورند.
بنابراین، این قانونگذاری، قانونگذاری مقدسی است که از خطا و اشتباه مصونیت دارد و نادیده گرفتن یا انکار آن جایز نیست و فکر و اندیشه در آن راهی ندارد. از این رو این قاعده فقهی در این زمینه وجود دارد که: «لا مساغ للاجتهاد فی مورد النص» (المجددی، 1407: 108، قاعده 260) بدین معنا که دلیلی در مورد متن و در مسائل قطعی، دلیلی بر اجتهاد وجود ندارد (شوکانی، 1412: 418) و بر مسلمانها واجب است که به طور قطعی و بدون تردید و ابراز نظر یا اجتهاد به هر آن چه از راه وحی به پیامبر رسیده است ایمان آورند. قرآن کریم در چندین آیه بهاین مطلب اشاره مینماید از جمله: «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ؛ و نیز یک قرآن به زبان عربی به تو وحی کردهایم تا شهر مکه و اطراف آن را به وسیله آن به روز رستاخیز که شکی در آن نیست هشدار دهی که در آن یک گروه از آنها در بهشت و گروه دیگر در جهنم خواند بود».
نیز این گفته خداوند متعال: «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الإِْیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (شوری: 52)؛ و همچنین روحی از امر ما به تو وحی کردهایم تو پیش از این نه میدانستی کتاب چیست و نه میدانستی ایمان چیست. ولی ما آن را نوری قرار دادهایم که با آن بندگانی که مأمور میداریم هدایت کنیم و تو مردم را به راه راست راهنمایی میکنی».
یا این گفته خداوند متعال: «وَ ما کانَ لِمُوءْمِنٍ وَ لا مُوءْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ (الاحزاب: 36)؛ هیچ مرد و زن موءمنی را چنان چه خداوند و پیامبر او آنها را به کاری فرمان دهند، اختیاری نیست». بنابراین وحی الزام آور به کتاب خدا و سنت پیامبر در میان دیگر منابع قانونگذاری اسلامی محدود میشود.
اما اندیشه بشر آن شرحها و تفسیرهایی که در صدد است مسائلی از وحی الهی را بر مبنای ضوابط اجتهادی مشخص برای ما بیان کند و بسیاری از مکاتب و مذاهب فقهی گوناگون را برای ما به ارمغان آورد.
آنها همه دستاوردهای اندیشه مسلمانان را از زمان بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله تا به امروز در زمینههای معارف مربوط به خداوند متعال و هستی و انسان در بر دارند و اجتهادهای عقل بشر، تفسیر آن معارف عمومی را در چارچوب اصول عقیده و شریعت و رفتار و اندیشه بشری و وحی الهی نشان میدهد، بی آن که خط فاصلی میان اصول ثابت اسلامیکه کتاب و سنت است و اندیشه به دست آمده از آن و از تفسیرها و اجتهادهایی که مربوط به آن است، وجود داشته باشد.
آری باید خاستگاه اندیشه اسلامیکه منظور ما است ضوابط اسلام باشد، با وجود این موضعهای اجتهادی علما و اندیشمندان اسلام آن را تشکیل میدهد. از این رو کسانی که بهاین بخش توجه دارند باید جدایی تعیین کننده موجود میان او و پایههای ثابتی را که برخاسته از وحی الهی یعنی کتاب و سنت است، درک نمایند.
1ـ حجت بودن اندیشه
حجیت اندیشه بشری و دلایلی که بر آن استوار است عبارتاند از:
1ـ1ـ اندیشیدن در قرآن کریم
از آن جایی که اندیشه مهمترین مظهر وجود انسان است و آن را خداوند متعال به منظور تمایز او از جهان حیوان آفریده است، او را جانشین خود در زمین قرار داد و امانت بزرگ را به او واگذار نمود تا مسئولیت خود را از راه اندیشه تحقق بخشد. خداوند متعال در این باره میفرماید: «إِنّا عَرَضْنَا الأَْمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الإِْنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (احزاب: 72)؛ ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها پیشنهاد کردیم. آنها از پذیرش آن سرباز زدند و انسان آن را بر دوش گرفت. انسان ستمکاری بود غرق در نادانی».
بنابراین اندیشیدن، فطرت خدا در آفرینش او است و اسلام که دین فطرت است اندیشیدن را رد نمیکند بلکه خواهان اعمال آن و عدم تعطیلی نیروی آن و فراهم کردن زمینه گسترده برای آن است.
چیزی که این مسئله را تأیید میکند این است که هیچ کتاب آسمانی یا غیر آسمانی همچون قرآن وجود ندارد که دعوت به اندیشیدن بنماید و از انسان خواسته باشد تا عقل خود را به کار گیرد و از نیروی اندیشه خود بهره بگیرد و او را به اعمال آن تشویق کرده باشد. بسیاری از آیات قرآنی خواهان تفکر عمیق در نشانههای این هستی و زندگی و انسان است (عبدالحمید، بیتا: 1)، از جملهاین گفته خداوند: «إِنَّ فِی ذلِکَ لآَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (رعد: 4)؛ در آن نشانههایی است برای مردمیکه بیندیشند» و این گفته خداوند: «وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ (آل عمران: 191)؛ در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند و میگویند پروردگارا اینها را باطل نیافریدهای. تو از هر گونه عیب و نقص پاک و منزهی ما را از گرفتار شدن به عذاب آتش دوزخ در امان دار».
یا این گفته خداوند: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الإِْبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَی الأَْرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ (الغاشیه: 17ـ21)؛ آیا نمیبینند که شتر چگونه آفریده شد و آسمانها چگونه بر افراشته شد و کوهها چگونه نصب گردیده و زمین به چه سان هموار شده. آنها را بیاد بیاور چرا که تو یاد آورندهای» و این گفته خداوند متعال: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها» (محمد: 24). همه این آیههای قرآنی و بسیاری دیگر، دعوت صریح قرآن کریم از بشر است برای اندیشیدن و بررسی پدیدههای هستی و تفکر در نشانههای این دین جهت رسیدن به هدفی که خداوند متعال با ارسال پیامبران و وارد آوردن شریعتها بر آنان در نظر داشته است. در عین حال اقرار و تأکید بر صحت جنبش فکر بشر دارد تا زمانی که بیرون از ضوابط وحی و هدایتهای او نباشد.
2ـ1ـ اندیشیدن در سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله
با نگاه به آن چه در سنت از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله رسیده است، درمییابیم که سمت و سوی قرآن در دعوت به اندیشیدن و تفکر، زندگی عملی است. طی آن اصحاب خود ـ رضوان الله علیهم ـ و سپس آنها مسلمانان را به به کارگیری عقل و تفکر در امور زندگی تشویق نمودهاند، بیآن که میان زمینههای قانونگذاری که محدود به وحی است و دیگر زمینههایی که اندیشه بشر حق تصرف و حرکت در آن را دارد، آمیختگی ایجاد شود.
واضحترین چیزی که در این زمینه وارد گردید این است که صحابه ـ رضوان الله علیهم ـ از رسول خدا پرسیدند که فرمانهای او به آنها آیا جزء وحی است یا نظر شخصی اوست؟ پیامبر به آنها پاسخ داد که اینها اجتهاد و نظر و اندیشه او است در نتیجه آنها هم نظرهای خود را به وی ارائه کردند و با او به اندیشیدن پرداختند.
از جمله مسائلی که در این خصوص روی داد مشاوره حضرت با اصحاب خود اندکی پیش از نبرد بدر و پیاده شدن رأی حباب بن منذر بود که گفت: «یا رسول الله أرأیت هذا المنزل أ هو منزل انزلک الله، لیس لنا أن نتقدم ولا نتأخر عنه ام هو الرأی والحرب والمکیدة؟ قال بل هو الرأی والحرب¨ والمکیدة؟ قال: یا رسول الله فأن هذا لیس بمنزل فانهض بالناس حتی نأتی ادنی ماء من القوم فننزله ثم نغور ما وراءه؛ ای رسول خدا این منزل را که دیدهاید آیا منزلی است که خداوند تو را به آن فرود آورده و ما حق پیش رفتن و یا عقب رفتن از آن را نداریم یا این که این نظر و جنگ و مکر است؟ پیامبر پاسخ دادند این نظر و جنگ و کید است. سپس به پیامبر گفت اینجا محل فرود آمدن نیست مردم را به حرکت در آور تا به نزدیکترین مکانی که به آب نزدیک باشد برویم و پس از آن به ماورای آن پیش میرویم».
پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این بحث خشنود شد و به او گفت: «تو به رأی اشاره داشتی» (البوطی، بیتا:169).
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مسئله اندیشه و اجتهاد و اظهار نظر را به جنگ یا به بخشهای مادی محدود نکرد بلکه صحابه خود را به اجتهاد و اندیشیدن حتی در امور مربوط به عبادت با این شرط که بیرون از حیطه وحی نباشد، تشویق نمود. از جمله وادار کردن صحابه به اجتهاد در اقامه نماز عصر یا به تأخیر انداختن اقامه آن به هنگام رسیدن به سرزمینهای قریظه بود؛ هنگامی که به آنها گفت: «من کان سامعاً مطیعاً فلایصلین العصر الی فی بنی قریضة (السجستانی، بیتا: 3/303 و الشیبانی، بیتا: 4/66)؛ کسی که میشنود و اطاعت مینماید نماز عصر را فقط در محله بنی قریظه اقامه نماید».
معاذ بن جبل نیز میگوید هنگامی که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله او را به عنوان قاضی به یمن اعزام کرد حضرت از او سوءال کرد چنان چه قضاوتی برای تو پیش بیاید چگونه قضاوت خواهیکرد؟ وی در پاسخ گفت: قضاوت من با کتاب خدا خواهد بود. پیامبر گفت: اگر پیدا نکردی؟ گفت: با سنت رسول خدا. گفت اگر موضوع را در کتاب و در سنت رسولالله پیدا نکردی؟ گفت با اجتهاد خودم قضاوت خواهم کرد و کوتاه نمیآیم. آنگاه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دست بر سینه او زد و گفت: «الحمدلله الذی وفق رسول رسول الله لما یرضی رسول الله (همان)؛ خدا را شکر میکنم که رسول رسول خدا را به چیزی که رسول خدا را راضی میکند موفّق کرده است».
این متون و نظایر آن از سنّت پیامبر صلیاللهعلیهوآله توجه حضرت به تفکر و اجتهاد و به کارگیری رأی را نشان میدهد با این شرط که در دایره وحی الهی باشد و از آن بیرون نرود و این مسئله نشان دهنده حجیت اندیشه بشر از نظر اسلامیاست.
3ـ1ـ فقها و اندیشه بشری
علما و فقهای امت از صحابه و تابعین و پیشوایان مجتهد، حقیقت اندیشه بشری و جایگاه آن را درک کردهاند، به طوری که اجتهاد و تفکر و به کارگیری نظر خود با رعایت شرع را اصلی از اصول شریعت قرار داده و برای آن از روشهای زیادی همچون قیاس و استحسان و تحقیق مصالح و سد ذرائع و رفع ضرر و دیگر وجوه اجتهادی که با ضوابط وحی منافات ندارد، استفاده نمودهاند. علمای اسلام در استفاده از اجتهاد و تفکر، تقریبا به مرز اجماع رسیدهاند. امام شافعی میگوید: خداوند متعال به بندگان خود عقلهایی داده است که با آن تفاوتها را دریابند و آنها را به راه حق از نظر متن و دلالت هدایت نموده است (الشافعی، بیتا: 501). ابن حزم در بحث خود درباره حجیت عقل و در پاسخ به کسانی که اعمال آن را باطل دانستهاند میگوید: «ما نمیگوییم هر معتقد به مذهبی در اعتقاد خود بر حق است یا هر استدلالی برای هر مذهبی پذیرفتنی است. ولی معتقدیم بعضی استدلالها چنان چه بهگونه مطلق مرتب باشد منجر به مذهب صحیحی میشود همان گونه که آن را بیان کردهایم و حکم آن را گفتهایم... استدلال چنان چه بر خلاف روش استدلال صحیح باشد میتواند به مذهب فاسدی منجر شود.» (اندلسی، 1404: 1/17). اما ابن تیمیه کسانی را که بر دلایل عقلی به طور مطلق اشکال میگیرند تخطئه میکند، چون آنها گمان میکنند که دلایل عقلی همان گفتههای نو برخی از سخنوران و فلاسفه است (عبدالحمید، بیتا: 13).
بنابراین، این راهنماییهای فقیهان نشاندهنده وجود تفاوت میان اندیشه بشری غیر پایبند به دستور کتاب و سنت و میان اندیشه بشری پایبند به آن متون الهی و نبوی است. پس آنچه مطابق کتاب و سنت باشد، اجتهاد پذیرفته شده است و شک و تردیدی نسبت به آن وجود ندارد و آن چه بیرون از دستور کتاب و سنت باشد از نظر شرعی اجتهادی مردود است که نمیتوان روی آن حساب کرد. لازم است در این زمینه بررسی کوتاهی در قانونگذاری اسلامیانجام دهیم تا از دستاوردهای اندیشه اسلامی در این زمینه آگاهی یابیم.
ادامه دارد ....
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sm1372