ماهان شبکه ایرانیان

زمینه‌سازی برای ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی(۲)

۲.مبانی نظریه ضرورت زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی(ع) بر مبانی متعددی استوار است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم: ۱-۲

زمینه‌سازی برای ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی(2)
2.مبانی نظریه
ضرورت زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی(ع) بر مبانی متعددی استوار است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

1-2. نیاز همیشگی به حجت
 

در اعتقاد اسلامی، بشر همواره نیازمند هدایتگر است. به همین دلیل، از ابتدای آفرینش انسان تاکنون هیچ‏گاه جهان از پیامبران و امامان هدایتگری که حجت‏های خدا بر بندگانش هستند، خالی نبوده است. بر اساس این اعتقاد، اگر بر روی کره زمین تنها دو نفر باقی مانده باشند، یکی از آنها حجت الهی خواهد بود.11 دانشوران شیعه این موضوع را تحت عنوان «اضطرار به حجت» (ناگزیری از حجت) مطرح ساخته‏اند.12 امام محمد باقر(ع) دراین‌باره می‏فرماید:
«به خدا سوگند، خداوند از روزی که آدم(ع) قبض [روح] شد، هیچ سرزمینی را از پیشوایی که [مردم] به وسیله او به سوی خدا هدایت می‏شوند، خالی نگذاشته است. این پیشوا، حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمین بدون امامی که حجت خدا بر بندگانش باشد، باقی نمی‏ماند».13
امام صادق(ع) نیز در همین زمینه می‏فرماید:
«تا زمانی که زمین پابرجاست، در آن برای خدای تعالی حجتی است که حلال و حرام را [به مردم] می‏شناساند و [آنها را] به راه خدا فرامی‏خواند. حجت خدا از روی زمین برداشته نمی‏شود مگر تا چهل روز پیش از برپایی رستاخیز. پس آن‏گاه که حجت خدا برداشته شد، در توبه بسته می‏شود و ایمان کسی که پیش از برداشته شدن حجت ایمان نیاورده است، برای او سودی نخواهد داشت».14
نیاز همیشگی به حجت‏های الهی ریشه در این واقعیت دارد که آدمی برای پیمودن مسیر هدایت و دست یافتن به حقیقت هستی همواره نیازمند راهنمایی انسان‏های شایسته‏ای است که از سوی خدای متعال به این منظور برگزیده شده و رسالت هدایت و راهبری آدمیان را برعهده گرفته‏اند.
پرسشی که در اینجا ممکن است مطرح شود این است که با وجود کتاب‏های آسمانی چه نیازی به این انسان‏های برگزیده وجود دارد؟ در پاسخ این پرسش باید گفت: اولاً کتاب‏های آسمانی خود نیازمند مفسر و مبیّن هستند و ثانیا این کتاب‏ها بدون وجود حجت‏های الهی دچار تحریف و تبدیل یا تأویل و تفسیرهای بی‏اساس می‏شوند تا آنجا که حق بر مردم مشتبه شده و انسان‏ها بیش از پیش دچار سردرگمی می‏گردند. ازاین‏رو، همواره باید در کنار کتاب‏های آسمانی انسان‏های برگزیده‏ای به عنوان مفسر و مبین کلام خدا وجود داشته باشد.
قرآن کریم نیز به این واقعیت توجه کرده و رسول گرامی اسلام(ص) را عهده‏دار تبیین و توضیح آنچه بر مردم نازل شده، قرار داده است:
«و أنزلنا إلیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون؛15 و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند».
بدیهی است، پس از رسول خدا(ص) هم باید همواره کسانی وجود داشته باشند که با تبیین و تفسیر قرآن مردم را در پیمودن طریق هدایت یاری و آنها را از افتادن به راه‏های انحرافی حفظ کنند.
از برخی مناظره‏های یاران امامان معصوم(ع) با مخالفان خود که محتوای آنها به تأیید امامان رسیده است، نیز می‏توان به چرایی نیاز همیشگی بشر به حجت‏های الهی پی برد. گزارش یکی از این مناظره‏ها را مرور می‏کنیم:
«منصور بن حازم گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: همانا خدا برتر و بزرگوارتر از این است که به آفریدگانش شناخته شود، بلکه آفریدگان به خدا شناخته می‏شوند. [آن حضرت] فرمود: راست گفتی. عرض کردم: کسی که بداند برای او پروردگاری است سزاوار است که بداند برای آن پروردگار خشنودی و خشم است و خشنودی و خشم او جز به وسیله وحی یا فرستاده او شناخته نمی‏شود. کسی که بر او وحی نازل نمی‏شود باید که در جست‏وجوی پیامبران باشد و چون ایشان را بیابد بداند که ایشان حجت خدایند و اطاعتشان لازم است.
من به مردم (سنیان) گفتم: آیا شما می‏دانید که رسول خدا(ص) حجت خدا بر آفریدگانش بود؟ گفتند: آری. گفتم: هنگامی که رسول خدا(ص)درگذشت حجت خدا بر آفریدگانش کیست؟ گفتند: قرآن. [گفتم:] من در قرآن نظر کردم و دیدم مرجئه،16 قدریه17 و [حتی] زندیقی18 که به آن ایمان ندارد، در مناظره برای غلبه بر دیگران به آن استدلال می‏کنند، پس دانستم که قرآن بدون قیّم (برپادارنده) حجت نیست و هر چه آن برپا دارنده درباره قرآن بگوید، حق است. آن‏گاه به ایشان گفتم: برپادارنده قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را می‏دانست، عمر هم می‏دانست، حذیفه هم می‏دانست. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه، [گفتم:] من کسی را جز علی(ع) ندیدم که بگوید همه قرآن را می‏داند. و هنگامی که در میان مردم چیزی رخ می‏داد که [همه در پاسخ آن در می‏ماندند و به هر کس مراجعه می‏کردند] می‏گفت: نمی‏دانم [تنها او بود] که می‏گفت: می‏دانم. پس گواهی می‏دهم که علی(ع)برپادارنده قرآن، [امام] مفترض الطاعـ[ و حجت بر مردم پس از رسول خدا(ص) بود. هر آنچه او درباره قرآن بگوید حق است. آن‏گاه حضرت فرمود: خدایت رحمت کند».19
از این مناظره نیز می‏توان دریافت که کتاب الهی به تنهایی برای هدایت بشر کافی نیست و همواره باید در میان مردم کسی که آشنا به کتاب خداست حضور داشته باشد تا با تبیین و تفسیر آن کتاب، راه هدایت را به انسان‏ها نشان دهد.
نیاز همیشگی انسان به حجت خدا یا به تعبیر کتاب‌های روایی «اضطرار به حجت»، چنانکه گفته شد، به دلیل نقش‌های بی‌بدیل حجت‌های الهی در هدایت و رشد کمال انسان است. حجت‌های الهی در اعتقاد شیعه والیان امر، راهنمایان به سوی خدا، جایگاه‌های علم الهی، مفسران وحی، پایه‌های توحید، مایه‌های ثبات و پایداری جهان، وسیله‌های نجات و رستگاری امت، معیارهای تشخیص حق و باطل، بیان کننده حلال و حرام الهی و ... می‌باشند.20
البته نباید از نظر دور داشت که در برخی روایات به امکان بهره‌مندی مردم از حجت‌های الهی در زمان غیبت سخن به میان آمده است، همچنان‌که مردم از خورشید پشت ابر هم بهره‌مند می‌شوند. ولی روشن است که هرگز بهره‌مندی از حجت‌های الهی در زمان غیبت مانند بهره‌مندی مستقیم از آنها نیست.

2-2. نقش مردم در غیبت و استمرار آن
 

یکی دیگر از مبانی نظریه لزوم زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی(ع) توجه به نقش مردم در غیبت و استمرار آن است. برای روشن شدن این نقش برخی از اموری را که در روایات از آنها به عنوان فلسفه غیبت یاد شده است، بررسی می‌کنیم:
الف)ستم پیشه بودن انسان‏ها
از برخی روایات چنین برمی‏آید که علت یا فلسفه غیبت، ستم‏پیشه بودن انسان‏ها بوده است. در روایتی که از امام علی(ع)نقل شده، در این زمینه چنین آمده است:
«بدانید که زمین از حجت خدای عز و جل خالی نمی‏ماند، ولی گاهی خداوند به دلیل ستم و اسرافی که آفریدگان بر خودشان روا می‏دارند، حجتش را از آنها مخفی می‏دارد».21
این موضوع برای هر پژوهشگر تاریخ زندگانی ائمه دوازده‏گانه شیعه(ع) مسلّم است که هر چه از عصر امام علی(ع)بیشتر فاصله می‏گیریم، میزان حضور امامان معصوم در متن وقایع جامعه کاهش می‏یابد. فشار و تهدیدهای خلفای جور از یک سو و نااهلی مردم زمانه از سوی دیگر نیز سبب می‏شود که روز به روز از تعداد یاران باوفا گرداگرد ائمه عصر کم شود و در نتیجه، ایشان، خود را در غربت و تنهایی بیشتری احساس کنند. به بیان دیگر، جامعه اسلامی روز به روز شایستگی خود را برای پذیرش امام معصوم بیشتر از دست داد تا جایی که هر چه به عصر غیبت صغرا نزدیک‏تر می‏شویم، از ارتباط مستقیم ائمه با مردم و حضور عملی ایشان در جامعه کاسته می‏شود.
این نکته در زندگانی امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) به خوبی مشهود است. امام هادی(ع) حدود سی سال پیش از میلاد امام عصر(ع)، رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خویش کم کرد و جز با شمار اندکی از یاران خاص خود تماس نمی‏گرفت. امام عسکری(ع)نیز در عصر خود بیشتر با نامه‏نگاری با یاران خود ارتباط برقرار می‏کرد و بسیاری از امور شیعیان خود را از طریق نمایندگان و وکیلان خویش حل و فصل می‏کرد و کمتر با آنها به طور مستقیم روبه‏رو می‏شد. البته شاید بتوان در پیش گرفتن این سیره از سوی این دو امام بزرگوار را اقدامی در جهت زمینه‏سازی برای غیبت امام مهدی(ع) تفسیر کرد، ولی با در نظر گرفتن شرایط کلی جامعه اسلامی در آن روزگار، این موضوع که آن بزرگواران به دلیل نااهلی مردم زمانه در غربت و تنهایی به سر می‏بردند، چندان دور از ذهن نیست.
برای روشن‏تر شدن این موضوع، عبارتی را که مسعودی در «إثبات الوصیـ[» آورده است، نقل می‏کنیم:
روایت شده که ابوالحسن عسکری [امام هادی(ع)] خود را از بسیاری از شیعیان پوشیده می‏داشت و جز تعداد اندکی از یاران خاص آن حضرت، ایشان را نمی‏دیدند و هنگامی که امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسکری(ع)] منتقل شد، ایشان چه با یاران خاص خود و چه با مردم عادی از پشت پرده سخن می‏گفت مگر هنگامی که آن حضرت برای رفتن به دارالخلافه از خانه خارج می‏شد. این شیوه تنها از سوی آن امام و پیش از ایشان از سوی پدرشان در پیش گرفته شد تا مقدمه‏ای برای غیبت صاحب الزمان باشد و مردم با این شیوه خو بگیرند و غیبت را انکار نکنند.22
بعضی تاریخ‏نگاران، کلام مسعودی را مبالغه‏آمیز توصیف کرده‏اند،23 ولی در مجموع، از این کلام و به قرینه دیگر اسناد تاریخی می‏توان استناد کرد که ارتباط امام هادی و امام عسکری(ع) با جامعه بسیار کاهش یافته بود و آن دو امام بر شیوه ائمه پیش از خود نبودند و ارتباط چندانی با مردم نداشتند.
بنابراین، می‏توان گفت چون میان قابلیت‏ها و شایستگی‏های ذاتی مردم برای پذیرش امام معصوم(ع) و میزان حضور امام در جامعه، ارتباط متقابلی وجود دارد، به هر اندازه که جامعه شایستگی خود را از دست دهد و از ارزش‏های الهی فاصله بگیرد، امام معصوم نیز که یکی از تجلیات رحمت الهی به شمار می‏آید، از جامعه فاصله می‏گیرد و از حضور خود در جامعه می‏کاهد؛ زیرا رحمت الهی در جایی فرود می‏آید که سزاوار رحمت باشد.
در قرآن کریم می‏خوانیم:
«ذلک بأنّ الله لم‏یک مغیّرا نعمةً أنعمها علی قومٍ حتّی یغیرّوا ما بأنفسهم...؛ این [کیفر] بدان سبب است که خداوند، نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته است، تغییر نمی‏دهد مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند، تغییر دهند..».24
به بیان دیگر، به مصداق قاعده یادشده که قرآن کریم بیان می‏دارد. آن‏گاه که جامعه اسلامی دگرگون شد و مسلمانان از نظر درونی تغییر یافتند و ارزش‏های الهی خود را از دست دادند، خداوند نیز نعمت وجود امام معصوم(ع) در میان مردم را که از بزرگ‏ترین نعمت‏های الهی به شمار می‏آید، از آنها گرفت و امام از دیدگان مردم پنهان شد. شاهد بر این مدعا روایتی است که از امام باقر(ع) نقل شده و در آن آمده است: «هنگامی که خداوند از آفریدگانش خشمگین شود، ما [اهل بیت ]را از مجاورت با آنها دور می‏سازد».25 آن حضرت در جایی دیگر می‏فرماید:
«هرگاه خداوند مجاورت قومی را برای ما نپسندد، ما را از میان ایشان بیرون می‏برد».26
باشد تا با گذشت سال‏ها، مردم به خسارت بزرگی که از ناحیه نبود معصوم در میان خود متحمل شده‏اند، پی ببرند و بار دیگر آماده پذیرش نعمت بزرگ الهی؛ یعنی حضور مستمر امام معصوم(ع) در جامعه شوند.

پی نوشت ها :
 

11.ر.ک: محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 179، به نقل از امام صادق (ع).
12.برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: الکافی، ج 1، کتاب الحجّه، باب الإضطرار إلی الحجه، صص 168 ـ 174؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، باب العله التی من أجلها یحتاج إلی الإمام(ع)، صص201 ـ 210؛ محمدبن ابراهیم نعمانی کتاب الغیبه ، باب 9، صص 139 و 140؛ محمد باقر مجلسی بحار الأنوار، ج 23، باب الاضطرار الی الحجه و أنّ الأرض لاتخلو من حجه، صص 1 ـ 56.
13.الکافی، ج 1، صص 178 و 179، ح 8 .
14.کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 229، ح 24؛ بحار الأنوار، ج 23، ص 41، ح 78.
15.سوره نحل (16)، آیه 44.
16.پس از شهادت حضرت علی (ع) و روی کار آمدن بنی‏امیه، توده مردم که معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوار ج که نه امامت حضرت علی(ع) و نه خلافت معاویه را قبول داشتند و نیز در مقابل شیعیان علی(ع) که معتقد به امامت وی بودند، فرقه جدیدی را تشکیل دادند که «مرجئه» خوانده می‏شوند.
برای تسمیه این فرقه چند وجه ذکر کرده‏اند: نخست آنکه، این فرقه نیت و عقیده را اصل شمردند و گفتار و کردار را بی‏اهمیت دانستند. دوم آنکه، معتقد بودند همان‏گونه که عبادت کردن با کفر سودی ندارد، گناه کردن هم چیزی از ایمان نمی‏کاهد. سوم آنکه، بعضی از دانشمندان مانند نوبختی «ارجاء» را به معنی امیدوار کردن گرفته‏اند؛ زیرا این فرقه، اهل کبایر را با ادای شهادتین از مزیت ایمان نومید نمی‏ساختند و آنان را کافر نمی‏شمردند و برای همه امید آمرزش داشتند. «مرجئه» از مخالفان سرسخت خوار ج بودند؛ زیرا خوار ج می‏گفتند: مسلمان با ارتکاب گناه کبیره کافر می‏شود، اما «مرجئه» برخلاف آنان عقیده داشتند که مسلمانان با ارتکاب کبیره از اسلام خار ج نمی‏شود. فرهنگ فرق اسلامی، صص 401 و 402.
17.در زمان بنی‏امیه «قدریه» یا «معتزله» ظهور کردند و با فرقه مخالف خود «جبریه» یا «مجبّره» اختلاف داشتند. جبریه معتقد بودند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خداوند نسبت می‏دادند و نسبت آن دو را به انسان امری مجازی می‏دانستند. برخلاف ایشان معتزله یا قدریه طرفدار قدرت و حریت انسان بودند و آدمی را در کردار و رفتار خویش آزاد می‏پنداشتند. همان، ص 356.
18. «زنادقه» جمع زندیق است و زندیق در اصطلاح به مسلمان ملحدی گویند که تفسیرهای او از نصوص شرعیه قرآن و سنت، موجب گمراهی مسلمانان گردد... . نخستین زندیقان از موالیان ایرانی در کوفه و حیره بودند که خود را به قبایل عرب نسبت داده و عقاید کفرآمیز خویش را اشاعه می‏دادند. همان، صص210و211.
19.الکافی، ج 1، صص 168 و 169، ح 2.
20.ر.ک: شیخ صدوق، الهدایه فی الأصول و الفروع، ص 30-38.
21.کتاب الغیبه (نعمانی)، ص 141، ح 2.
22.علی بن حسین مسعودی، إثبات الوصیه للإمام علی بن ابی‏طالب، ص 272؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373، ج 2، ص 565 .
23.ر.ک: سید محمد صدر، تاریخ الغیبه الصغری، ص 223.
24.سوره انفال (8)، آیه 53 .
25.الکافی، ج 1، کتاب الحجه، باب فی الغیبه، ص 343، ح 31.
26.شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 285، باب 179، ح 2.
 

منبع:www.mouood.org
ادامه دارد
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان