ماهان شبکه ایرانیان

آموزه‌هاى گیتا (۲)

دیگر آموزه هاى گیتا درباره انسان   اصل پوروشه ـ پْرَکْریتى و فرضیه گونه ها: گیتا فرضیه پوروشه و پْرَکریتى را که مى توان از آن به روح و ماده تعبیر کرد، از فلسفه سانْکْهیه برگرفته و تلاش کرده است تا راهى به فراسوى گونهها بگشاید

آموزه‌هاى گیتا (2)

دیگر آموزه هاى گیتا درباره انسان
 

اصل پوروشه ـ پْرَکْریتى و فرضیه گونه ها: گیتا فرضیه پوروشه و پْرَکریتى را که مى توان از آن به روح و ماده تعبیر کرد، از فلسفه سانْکْهیه برگرفته و تلاش کرده است تا راهى به فراسوى گونهها بگشاید. بنابر تشبیه گیتا در فصل چهاردهم، ماده یا هیولاى عالم، پرکریتى، به مثابه زِهدانى است که خدا همچون پدر کیهانى، نطفه موجودات را در آن مى نهد تا به صورت هاى مختلف درآیند. این ماده نخستین داراى سه کیفیّت (گونه) است.[30] و اهریمنان را. (883:9) در خوراک نیز مردم سه گونه اند: «خوراکى که زندگى را رونق بخشد و نیرو و سلامت و خوشى و شادمانى افزاید و شیرین و نرم و مقوى و خوش طعم باشد، به مذاق ستوهاى ها خوش آید. خوراکى که تلخ، ترش، شور، داغ، تیز، خشک، سوزان و منشأ رنج و غم و بیمارى باشد، پسندِ رَجَسیان است، خوراکى که فاسد، بى مزه، بدبو، بیات، پس مانده و ناپاک باشد، مطلوبِ تَمَسیان است». (184:9). همین طور در قربانى نیز، بسته به نیّتى که مى کنند، و در ریاضت، بسته به نیّت یا چگونگى نگاهشان به ریاضت، و در بخشش، بسته به نیّت و مصرف مناسب و در جاىِ خود، و این که مشوب به منّت باشد یا نه، مردم به اصناف سه گانه سَتْوه اى، رَجَسى و تَمَسى تقسیم مى شوند (هفدهم:9) به این ترتیب، بنابر دیدگاه گیتا همه ساحت هاى وجود آدمى در سیطره گونههاست. اما راهى که گیتا به فراسوى این چنبره مى گشاید، به دست آوردن بینشى است که همه این احوال و کیفیات و اَعمالِ حاصل از آنها را از آثار پْرَکریتى بداند و جان را از آنها فارغ بشناسد (165:9). در این صورت، او از آنها تأثیر نپذیرد و به آنها تعلق خاطر نبندد (6ـ175:9).
چنین کسى را گیتا به این صورت وصف کرده است: «چون او را روشنى روى نماید، یا به کار کشانده شود، و یا تاریکى فراگیردش، نه ملول گردد و نه تعلّقى نسبت به آنها در خود احساس کند. آن که در این میان بیگانهوار بنشیند و به گونهها از جاى درنرود و با علم به این که گونهها در کارند استوار و بى تزلزل باشد، آن که در غم و شادى یکسان و قوى دل باشد، آن که کلوخ و سنگ و زَر را برابر بیند، آن که در راحت و محنت، و مدح و قدح به یک حال بماند، آن که ننگ و نام، و دوست و دشمن را به یک چشم ببیند و دل از تدبیرِ کار بپردازد، چنین کسى از گونهها فراتر رفته باشد. و آن که به اعتقاد راسخ به خدمت من برخیزد، و پاى از گونهها فراتر نهد، شایسته وصول به برهمن باشد.» (2ـ171:9)
گیتا پْرَکْریتى را به مثابه "کِشت" و پوروشه را به منزله "داننده کِشت" معرفى مى کند و خداوند را به عنوان "پوروشه والا" یا روح اعظم مى شناسد. (164:9) نکته این جاست که سالکِ طریق نجات اولا باید درک کند که پوروشه فقط با پْرَکْریتى جمع شده است تا از گونهها که زاده پرکریتى است بهره گیرد (164:9) و در ذات خود تعلقى به گونه ها و اعمال حاصل از آن ندارد. ثانیاً باید خدا را چنان که هست، فارغ و برتر از گونه ها و پوروشه و پرکریتى و منزه از عمل و اوصاف بشناسد. چنان که در معارف اوپه نیشدى آمده و گیتا نیز آن را پى گرفته و به بیان ساده ترى شرح داده است، سرّ نجات، تمییز نهادن میان کشت و داننده یا تماشاگرِ کشت، و تفکیک میانِ کننده عمل و تماشاگرِ عمل است. تماشاگر فقط نظاره مى کند و از عمل متأثر نمى شود.
سرشت انسان در گیتا: گیتا دو نوع سرشت براى انسان ها برمى شناسد: سرشت ایزدى و سرشت اهریمنى. البته نکته مهمى که باید در این جا به آن توجه کرد این است که تقسیم به دو سرشتْ ناظر به شکل گیرى هویت یا شخصیت انسان در هر زندگى و زادگى است; به تعبیر فلسفى، این سرشتِ ذاتى انسان نیست، بلکه در هر زاده شدنى، بسته به زندگانى پیشین او به وى عارض مى شود. گیتا پس از برشمردن نشانه هاى ایزدى سرشتان و صاحبان خوى اهریمنى، آن را به اوضاعى که فرد با آن به دنیا مى آید ربط مى دهد: «ایمنى، صفاى خاطر، استوارى در یُگه، صدقه; خویشتندارى، قربانى، خواندن کتاب هاى مقدس، زهد و راستى، بى آزارى، درستى، دل از خشم آزاد داشتن، وارستگى و جمعیت خاطر; عیب پوشى، مردم دوستى، خرسندى، نرمى، فروتنى و وقار; شجاعت، عفو، شکیبایى، پاکى، دورى از کبر و نفاق، این نشانى ها، اى ارجونه، از آنِ کسانى است که با خوى ایزدى به دنیا آمده باشند. ریا، خیره سرى، کبر، خشم، درشتى و نادانى، این نشانى ها نیز از آنِ کسانى است که با خوى اهریمنى زاده باشند.» (9ـ178:9) به این ترتیب منافاتى نیست که در هر انسانى سه گونه کیفیت تشخیص دهیم که در هر حال یکى از آنها بر دو دیگر چیره است، و در عین حال بگوییم که انسان بسته به اوضاعى که با آن به دنیا مى آید بر دو صنف ایزدى یا اهریمنى سرشته خواهد شد.
تناسخ در گیتا: اعتقاد به تناسخ و زندگانى هاى مکرر نیز در گیتا مشهود است، که این نیز میراث سنّت هندویى پیشین است. «او که در یُگه ناتمام افتاده به جهان نیکوکاران رود و سالیان دراز در آن جا بماند و سپس در خاندانى پاک و توانگر دیگربار به دنیا آید یا در نسل یوگى خردمندى پیدا شود ـ ولى این نادر است و در این دنیا دشوار ـ آن گاه وى شعور و تجربتى را که در زندگى گذشته خود براى وصول به حق اندوخته بود باز یابد و بیش از پیش در راه کمال بکوشد، و در سایه تجربه پیشین خود، خواه ناخواه در این راه کشانده شود.» (113:9)
آموزه هاى تناسخ، سمساره یا چَرخه تولدهاى مکرر، و کَرْمه (اصل تأثیر عمل بر سرنوشت او در زندگانى هاى بعد)، سه اصل در هم تنیده و از مشخصه هاى تفکر هندویى اند. اما، در گیتا راهى نزدیک تر و روشن تر به گریز از چنبره این سه اصل باز کرده اند. این راه به روشنى از تأثیرات سنت دینى بهاگوته[31] (طریق پرستش عاشقانه خداوند) است. گیتا، همان گونه که گذشت، دو راه عمل و معرفت را نیز لطافت بیشترى بخشیده و پذیرفته است. کسى که با نحوه تفکر دینى هندوانِ این روزگار آشنا باشد تصدیق مى کند که بر خداباورى و خداپرستى هندوها بیشتر روحِ گیتا و نگاه آن در باب خدا، طریق نجات، کَرْمه، سَمْساره، تناسخ و آخرت حاکم است، گرچه این را نیز به طور مطلق نمى توان تصدیق کرد. (براى ردگیرى جریانات عمده خداباورى هندویى تا عصر حاضر بنگرید به:8)
طبقه هاى اجتماعى هندو در گیتا: موضوع ورنه ها[36] یا «مردمان خدا» را اعطا کرد و براى آنها حقوق اجتماعى نسبى قائل شد.
در یک دسته بندى دیگر، به مفهوم جاتى[37] برمى خوریم که آن نیز به موضوع طبقه هاى اجتماعى دیگرى مربوط است. نظام جاتىها بیشتر به تبار و پیوندهاى خونى و نژادى نظر دارد و همانند نظام ورنهها به طبقات فرعى ترى تقسیم مى شود. اما معمولا در نوشته هایى که درباره آیین هندو مى نویسند، با قدرى تسامح، جاتىها را طبقه هاى فرعى (زیر ـ طبقه) مى شناسند.
گیتا موضوع طبقه هاى اجتماعى را به گونهها پیوند مى دهد. بر پایه گیتا، «کردار هر کس از براهمن و کْشَتْریه و وَیْشیه و شودْره، بر حسب «گونه»هایى که در جبلّت اوست مقرر گردیده است» (195:9). به این ترتیب جزء این یا آن طبقه شدن به طبیعتِ سرشته شده انسان ها بستگى دارد، گویى زمینه رشد و استعدادِ کارکردها و خدمات هر طبقه در نهاد کسى که در آن طبقه زاده مى شود نهاده شده است و او نیز باید همان قابلیت ها را شکوفا کند. به این ترتیب، گیتا کمال هر انسان را در گروِ دل دادن به وظیفه طبقه اى مى داند: «آرامش، خوددارى، زهد، پاکى، بردبارى، درستى، خردمندى، دانش و ایمان مذهبى، اینهاست وظیفه کسى که براهمن زاده شده است. دلیرى، صلابت، ثبات، روراستى، از جنگ نگریختن، جوانمردى و خواجگى، وظایف کْشَتریان است. کشاورزى، گاودارى و سوداگرى، وظیفه ویشیان است، و عملگى وظیفه شودران. با ثباتِ قدم و دل بستن در وظیفه مى توان به کمال رسید». (195:9) در ادامه، سرّ و حکمت این را که چگونه با عمل به وظیفه طبقه اى مى توان به کمال رسید توضیح مى دهد: «اینک بشنو که چگونه دل در وظیفه خود بستن مرد را به کمال تواند رسانید: هر کس او را که همه هستى از اوست، و بر همه محیط است از راه انجام وظیفه اى که بر عهده دارد پرستش کند به کمال مى رسد. کسى که به کار خود پردازد اگرچه آن را ناقص انجام دهد، بهتر از آن است که به کار دیگرى مشغول شود اگرچه آن را کامل تواند انجام داد. چه، هیچ کس با انجام وظیفه اى که به حکم طبیعت بر عهده او است گناهکار نمى شود. هیچ کس نباید از انجام کارى که طبیعت بر عهده او گذارده است شانه خالى کند، اگرچه نقصى در آن باشد; چه، هیچ امرى بى نقص نتواند بود، چون آتش که از دود خالى نباشد.» (196:9)
به این ترتیب گیتا به نظام طبقاتى هندو فلسفه اى مى بخشد که شاید بتواند به برکتِ آن از ورطه نژادپرستى و تفاخر و برترى جویى کنار بکشد و همچون هنجارى طبیعى درآید که باید بسانِ حکمتى الهى آن را پذیرفت و مانند الزامى عقلانى به آن تن درداد. این نگرش، با در نظر گرفتن تأکید گیتا بر پرهیز از کبر و غرور (174:9; و غیر آن) هر چه بیشتر آشکار مى گردد.

خدا در گیتا
 

با وجود تصویرها و تصورهاى مختلف از خدا در ادیان و مکتب هاى خداباور، همه به یکى از سه نوع برمى گردد: خداى نامتشخص، خداى متشخصِ ناانسانوار، خداى متشخصِ انسانوار; زیرا خدا یا امرى متشخص است، یا غیر متشخص، و خداى متشخص یا انسانوار است یا نا انسانوار[38]. خدا در گیتا به هر سه صورت مطرح است.
بْهَگودگیتا از سویى تمایل به وحدت وجود دارد، و خدا در اندیشه وحدت وجود در عین حال که عین هستى و همه هستى است مشخصاً مصداق یکى از موجودات نیست، و این خصیصه امر نامتشخص است. علاوه بر این در گیتا صفات متناقض و متضاد را به او نسبت مى دهد: او جدا از همه و با همه است (116:9); او هم هست و هم نیست (135:9); او اول و آخر و میانه هر چیز است (137:9). این تعابیر با عدم تشخص خدا سازگارتر است. گیتا خدا را در این مقام «برهمن» مى خواند (121:9).
از سوى دیگر، در برخى فقره ها، صفاتى را به خدا منتسب مى کند که گرچه با تشخص تناسب دارد، اما این صفات یا به کلى غیر از صفات و ویژگى هاى انسانى است، یا اگر هم در انسان یافت مى شود، از سنخ دیگرى است. خدا را در این موارد با عنوانِ «ویشنو» مى خواند.
و اما ماجراى تنزلِ خدا در جهان و به خود گرفتن صفات انسانى، حکایت از تصویر سومى از خدا در گیتا دارد که همانا خداى متشخص انسانوار است. کرشنه عنوانى براى این تصویرِ انسانوار از خداست. در جایى اَرْجونه که هنوز از وحشت شهود خدا در مقام هیبت جلال و جبروتش بر خود مسلط نگشته از او مى خواهد تا صورت لطف و رحمت خود را بر او بنماید. و او چنین مى کند. بیم از دل ارجونه مى رود و مى گوید: «اینک که تو را در این صورت لطیف "انسانى" دیدم، اى کْرشْنه، اندیشه ام سامان پذیرفت و دلم آرام گرفت». (153:9) علاوه بر این، در گیتا سخن از تجسد خدا در تن نیز هست (90:9).
با وجود این سه تصویر از خدا، گیتا با اندیشه تعدد خدایان یا تثلیثِ آنها سرسازگارى ندارد، بلکه وحدتى مخصوص را تعلیم مى دهد. در جایى مى گوید: «حتى کسانى که خدایان دیگر را مى پرستند و از سر ایمان در راه آنان قربانى مى کنند، آنها نیز،اى پسر کنتى در حقیقت مرا مى پرستند، منتهى راه را کج مى روند... و دوباره بدان جهان بازمى گردند». (131:9)
از آن جا که منطقاً نمى توان میان تشخص و عدم تشخص و یا انسانوارى و ناانسانوارى جمع کرد، اگر نخواهیم بپذیریم که سرایندگان این اثرِ ماندگار فاقد منطق سلیم بوده اند، لامحاله باید بگوییم یکى از این صوَر در نظر گیتا اصالت داشته است و دو دیگر را تجلیات یا ظهورات او مى دانسته. از برخى فقرات گیتا چنین برمى آید که جنبه تشخصِ انسانوارِ خدا، که همان ظهور در صورت کْرْشْنه است، اصل بوده، دو تصویر دیگر، یعنى عدم تشخص (برهمن) و تشخص ناانسانوار (ویشنو) مراتب لطیف تر و متعالى تر از هستىِ او باشند. در گفتار دوازدهم مى خوانیم: «آنان که روى دل در من کرده و با ایمان کامل مرا بپرستند در یُگه برترند، ولى آنان که ذات لایموت و لایوصف، متعال، محیط، برتر از اندیشه، دگرگونى ناپذیر، دائم و جاوید را بپرستند، و با تسلط بر حواس خود همه چیز را به یک چشم ببینند و به خیر دیگران شادمان گردند، آنان نیز البته به من واصل شوند. کار آنان که اندیشه خود را در خداى نادیده گماشته اند گران تر است...» (6ـ5، 15:9) البته شاید این اولویت دادن به جنبه متشخص خدا از باب ملاحظات روانشناختى و به سبب محدویت هاى سالکان باشد. زیرا، همان طور که خودِ گیتا گفته است، سر و کار داشتن با جنبه نامتشخص خداوند وارتباط برقرارکردن با امرى که هیچ نقطه اشتراکى با موجودات قابل درک ما ندارد چندان آسان نیست. به هر حال این که خداى گیتا در اصلِ خود با کدام یک از این سه تصور تطبیق مى کند نیازمند وارسى و مطالعات پردامنه ترى است.
کتابنامه
_. Radha Krishnan S., The BhagavadGita, Harper Collins Publishers, India, 1993.
_. Klostermaier Klaus K., A Concise Encyclopedia of Hinduism, Oneworld, Oxford, 1995.
_. Ahuja Ila & Ahuja M. Raj, Bhagavad Gita: A New Perspective, Vikas Publishing Hous, 1995.
1. رادها کریشنان، سروپالى، تاریخ فلسفه شرق و غرب: جلد اول: تاریخ فلسفه شرق، ترجمه خسرو جهاندارى، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1367.
2. شایگان داریوش، ادیان و مکتب هاى فلسفى هند (2 جلد)، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1362.
_. Herman A.L., The Bhagavad Gita, Translation and Critical Commentary, Thomas Publishers, 1973.
_. Eliade Mircea, The Encyclopedia of Religion, MaCmilan P.C. , New York, 1987.
_. Herman, A.L. , A Brief Introduction to Hinduism, Westriew Press, 1991.
3. موحد، محمد على، گیتا (بهگودگیتا) سرود خدایان، شرکت سهامى انتشارات خوارزمى، تهران، 1374 (این نوشتار بهره فراوانى از این منبع برده است).
_. Gambhirananda S. , Bhagavadgita: With Commentary of S¨ankaracarya, Advaita Ashrama Pub., 2000.
_. Stutley Margaret and James, A Dictionary of Hinduism Routledge & kegan Paul, London, 1985.
4. البیرونى، محمد بن احمد ابوریحان، تحقیق ماللهند من مقولة مقبولة فى العقل او مرذولة، انتشارات بیدار، قم، 1418/1376 هـ . ش.

پی نوشت ها :
 

[29]. ra¥ks¤a¥s ، از یشه raks¤ به معناى محافظت کردن
[30]. pretas
[31]. Bha¥gavata ، به معناى مربوط یا برآمده از بْهَگَوَت که همان ویشنو یا تنزّل او کریشنه است، اشاره به مذهب خداپرستانه اى است که همزمان با شکل گیرى اندیشه هاى اوپه نیشدى، که بر معرفت برهمن متعال تکیه مى کرد، پدید آمد و به جاى طریق قربانى وده اى و راه معرفت اوپه نیشدى به پرستش خدا اهمیت داد. به همین ملاحظه پرستندگانِ کْرْشنه را بْهاگوته ها (Bha¥gavatas) مى خواندند.(40:11) به این ترتیب سه سنّت عمده دینى در هند شکل گرفت: سنّت عملگراى وده اى، سنت معرفت گراى اوپه نیشدى، و سنّت عاطفه گراى بهاگوته.
[32]. varnas ، در اصلِ سنسکریت به معناى رنگ است. اروپاییان با عنوان کاست (caste)، به مفهوم طبقه، از آن یاد مى کنند و همین تعبیر نیز در کتب تاریخ ادیان شهرت یافته است. اما بیرونى در تحقیق ماللهند معادل «لون» را براى ورنه برگزید که گواه بر دقت علمى اوست. (75:12) در تفکر آریایى رنگ ها با خدایان و موجودات دیگر به نوعى پیوند داده مى شدند; از جمله با گروه هاى اجتماعى و پیشه آنان، که قاعدتاً موروثى نیز بوده، این ربط را برقرار ساخته بودند.
[33]. dvija
[34]. untouchable
[35]. canda¥la
[36]. Harigans
[37]. Ja¥ti¥
[38]. بنابر یک تعریف، متشخص بودنِ خدا یعنى این که خدا موجودى از موجودات باشد. به تعبیرى اگر آمار همه موجودات هستى را بگیریم نتیجه سرشمارى n+1از کار درآید. اما نامتشخص بودن خدا یعنى این که خدا یکى از موجودات نباشد و در عین حال چیزى سواى موجودات جهان نیز نباشد. اندیشه هاى وحدت وجودى (در اصطلاح خاص) به این مفهوم از خدا راهبردارند. خداى متشخص را اگر داراى صفات انسانى مثل رحمت، شفقّت، غضب، جود و... بدانیم این خدا انسانوار (personal)خواهد بود، و اگر چنین ندانیم، او خداى متشخص ناانسانوار (impersonal) است.
 

منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان