ماهان شبکه ایرانیان

وضعیت دینداری و نگرش به آینده دین در میان نسل ها (۲)

مطالعه موردی شهر سنندج ابعاد دینداری   برای روشن شدن مفهوم دینداری می توان ابعاد آن را شناسایی کرد

وضعیت دینداری و نگرش به آینده دین در میان نسل ها (2)
مطالعه موردی شهر سنندج

ابعاد دینداری
 

برای روشن شدن مفهوم دینداری می توان ابعاد آن را شناسایی کرد. شناخت ابعاد به درک درست و عملیاتی مفهوم دینداری کمک می کند. معتقد بودن، مؤمن بودن، عبادت روزانه، عمل اخلاقی انجام دادن و پایبندی به احکام شرع از مهم ترین وجوه دینداری هستند. در اسلام از آثار و نشانه های آن می توان به تلاش فرد در ارتقای دانش دینی، داشتن ظاهر دینی، اقامه نماز و ... اشاره کرد. آنچه در این تحقیق مورد نظر است، بررسی دینداری افراد براساس ابعاد آن است. اگرچه به طور تلویحی می توان به ابعاد مختلف دینداری اشاره نمود، اما این ابعاد غالباً در چارچوب الگوهای خاصی ارائه شده اند. در حال حاضر این الگوها یا الگوها با ابعاد و مؤلفه های دینداری، ابزار مطمئنی برای سنجش دینداری هستند که بدون استفاده از آنها، پیمایش در حوزه دینداری در سطح باقی می ماند.

الگوهای دینداری
 

این مسئله که ایران، جامعه ای دینی است و دین در تحولات اجتماعی آن تأثیر داشته، تاکنون بارها به بحث گذاشته شده است. پژوهش هایی چون بررسی « آگاهی ها و نگرش های فرهنگی- اجتماعی در ایران» و « بررسی ارزش ها و نگرش های ایرانیان»، که در سطح ملی و گسترده ای انجام شده اند، نشان دهنده ی میزان بالای دینداری و تمایلات مذهبی ایرانی هاست. اما نکته ای که در پژوهش های فوق توجه چندانی به آن انجام نپذیرفته است، عدم انتخاب الگویی برای سنجش دینداری و ابعاد آن است. مطالعه حاضر با بررسی الگوهای دینداری از میان آنها، یکی را به عنوان الگو قابل استفاده برای سنجش دینداری برمی گزیند.

الگوی دینداری گرهارد لنسکی
 

لنسکی از نخستین افرادی است که الگوی دینداری خود را در قالب سنجش ابعاد و شاخص های دینداری در اوایل دهه 1960 ارایه کرده است. دین از نظر لنسکی عامل مؤثری است که اندیشه و عمل فرد را حتی در جوامع مدرن متأثر می کند. وی برای سنجش این تأثیر گذاری، مهمترین جنبه های دینداری، یعنی« جهت گیری دینی» و « میزان درگیر بودن با گروه های دینی» را مورد بررسی قرار داده است. لنسکی با استفاده از رویکردهای اجتماعی و شخصی، بیرونی و درونی، چهار بعد مختلف برای دینداری تعریف می کند. دو بعد از این ابعاد، با فعالیت های جمعی دینداری ارتباط دارند و به فعالیت های مشارکتی و نیز فعالیت های معاشرتی مشهور شده اند. دو بعد دیگر نیز با گرایش های گوناگون دینی در ارتباطند که « راست کیشی» و « عبودیتی» نامیده می شوند. بررسی های اولیه با تأکید بر اهتمام دینی در شهر دیترویت در سال 1958 نشان دادند که، بین دو فعالیت دینی مشارکتی و معاشرتی و دو نوع جهت گیری راست کیش و عبودیتی رابطه بسیار کمی وجود دارد. وی با تکیه بر تحقیقات خود، معتقد است که این چهار بعد، کاملاً جدا و مستقل از هم هستند. لنسکی هریک از ابعاد دینداری را این گونه شرح می دهد: پایبندی معاشرتی مبتنی بر تعامل فرد با خانواده و دوستان و همکیشانی است که با او در دین و فرهنگ دینی سهیم هستند. در حالی که، پایبندی مشارکتی به مشارکت فرد در انجام فعالیت های دینی، به خصوص به صورت جمعی اشاره دارد. به عقیده لنسکی، جهت گیری عبودیتی یعنی همان ارتباط شخصی انسان دیندار با خدا، که موجب می شود فرد در تصمیمات مهم خود به خواست خدا، به طور جدی توجه کند. به نظر وی، دو بعد راست کیشی و عبودیتی فرد را به خود دین متصل می کنند و ابعاد مشارکتی و معاشرتی، فرد را به گروه های دینی پیوند می زند.(1)
لنسکی، راست کیشی را میزان پذیرش نظریه های دینی( احکام) و دستورهای مجامع دینی و عبودیت را جهت گیری فرد در عرصه خصوصی در عبادت می داند. منظور از بعد التزام مشارکتی نیز التزام فرد به چارچوب ها و ساختارهای رسمی و جمعی یک دین است که سنجش آن با توجه به متوسط فعالیت های نیایشی و فعالیت های رسمی عبادتی میسر می شود. لنسکی الگوی دینداری خود را از آزمون بر کاتولیک ها، پروتستان ها و یهودیان به دست آورده است و یافته های پژوهش وی با ساختار و محتوای دینی این سه شاخه از دینداران منطبق است.(2)

الگوی دینداری گلاک و استارک
 

سرآغاز ظهور دیدگاه های مبتنی بر چند بعدی بودن دینداری، اوایل دهه 1960 است. دهه ی 1970 مطالعات سنجش دینداری دستخوش تغییراتی شد که روش ها و تکنیک های جدیدی در این گونه مطالعات به کار گرفته شد. در این دهه، دینداری یا اهتمام دینی به اعتقاد و رفتارهای انسان، که در ارتباط با ماورالطبیعه و ارزش های غایی قرار دارد، اطلاق می شد. در این زمان، دینداری شامل اعتقادات و رفتارهای نهادینه و غیرنهادینه بود که شامل فرقه های وابسته به کلیسا یا مستقل از کلیسا می شد.
چارلز گلاک طی دو دهه ی 50-60 میلادی در تلاش برای فهم و تبیین دین در امریکا بود. وی بحث ابعاد التزام دینی را در این کشور زنده کرد و با همکاری رادنی استارک در سال 1965، به شرح و بسط الگوی جدیدی از دینداری پرداخت. هدف اصلی آنها، عموماً درک شیوه های گوناگونی بود که مردم با توسل به آن، خود را مذهبی تلقی می کردند. گلاک و استارک بر این عقیده بودند که به رغم آنکه ادیان جهانی در جزییات بسیار متفاوتند، اما دارای حوزه های کلی هستند که دینداری در آن حوزه ها و یا ابعاد - جلوه گر می شود.(3)
آنها برای دینداری چهار بعد اصلی« عمل»، « باور»، « تجربه»، « دانش یا معرفت» را تحت عنوان ابعاد عمومی الزام دینی مطرح کرده اند. این ابعاد چندگانه، در سطح مقیاس های اولیه به پنج شاخص یا مقیاس تقسیم شده اند که افزایش آن، ناشی از تفکیک بعد عمل به دو بخش شاخص مناسکی و عبادی است. در مقیاس ثانویه، شاخص ها در نهایت به هشت عدد افزایش یافته است که شاخص های ناظر به روابط اجتماعی دینداران هم آن به اضافه شده است.(4)
نظر به اینکه ابعاد دینداری مورد نظر گلاک و استارک با نام های مختلف، اما محتوای یکسان، مورد استفاده الگوهای بعدی قرار گرفته اند و هم اینکه عمده تأکید این نوشتار در بررسی ابعاد دینداری بر الگوی دینداری آنها استوار است، از این رو، تشریح هریک از این ابعاد ضروری است.
1. بعد باور: آن چیزی است که انتظار می رود پیروان یک دین بدان اعتقاد داشته باشند. گلاک و استارک این باورها را در هر دین به سه نوع تقسیم کرده اند:« باورهای پایه ای مسلم، که ناظر بر شهادت به وجود خدا و معرفی ذات و صفات اوست. باورهای غایتگرا، که هدف و خواست خدا از خلقت انسان و نقش او در راه نیل به این هدف است. باورهای « زمینه ساز» که روش های تأمین اهداف و خواست خداوند و اصول اخلاقی را که بشر برای تحقق آن اهداف باید به آنها توجه کند، در بر می گیرد.»(5) گلاک و استارک بعد باور یا عقیدتی را بعد ایدئولوژیکی هم نامیده اند.
2. بعد مناسکی(عمل): نظام اعتقادی در هر دینی وجود دارد، اما این اعتقادات به صورت مناسک نمود عینی می یابند. « تمام ادیان بنابر اقتضای نوع الهیات خود، نحوه ی خاصی از عمل و زیست را بر مؤمن الزام می کنند... که همان عمل دینی است. این عمل خواه ناخواه، در پرتو نظام فقهی و اخلاقی سامان می پذیرد.»(6) بعد عمل یا مناسک، اعمال دینی مشخصی نظیر عبادت های فردی، نماز، روزه، صدقه، زکات و ... را در برمی گیرد. گلاک و استارک در تشریح بعد مناسکی بر این نکته تأکید کرده اند که در عملیاتی کردن این بعد، علاوه بر مشارکت در فعالیت های مناسکی، تفاوت های مربوط به ماهیت یک عمل و معنای آن عمل نزد فاعلان آن نیز بررسی می شود. از نظر امیل دورکیم، تمامی مناسک و اعمال دینی در ادیان« کارکرد اجتماعی دارند و هدف آنها زنده نگهداشتن حس تعلق به گروه و مواظبت از اعتقاد و ایمان است.»(7)
3. بعد تجربه: تجربه دینی با احساسات، تجربیات و درون فرد دیندار مرتبط است. احساسات و عواطف دینی وجه عالی تری از دینداری است که کاملاً قلبی و درونی بوده و برخلاف مناسک و مراسم آیینی نمود بیرونی ندارد. دیندارانی که این بعد را کسب می کنند، « مخلص» نامیده می شوند.
در واقع تجربه « واقعه ای است که شخص خواه به عنوان عامل و خواه به عنوان ناظر، آن را تجربه کرده و نسبت به آن آگاه و مطلع است. تجربه دینی را غیر از تجربه های متعارف می دانند، یعنی شاخص متعلق به این تجربه یا وجود حضوری مافوق طبیعی دارد یا آن را موجودی می انگارد که به نحوی با خدا مربوط است و یا آن را حقیقتی غایی می پندارند، حقیقتی که توصیف ناپذیر است.(8)
گلاک و استارک تجربه دینی را چندین نوع می دانند: تأییدی(9): حس مؤدت و تأیید به وجود خدا؛ ترغیبی(10): گزینش آگاهانه خدا و اشتیاق به او؛ شیدایی(11): حس صمیمیت و شور و وجد نسبت به خدا؛ وحیانی(12): مورد اعتماد خدا واقع شدن و کارگزار و فرستاده خداوند بودن.(13)
4. بعد دانش: بعد معرفتی، عقلانی یا دانش با بعد عقیدتی بسیار نزدیک است. تفاوت این دو بعد، مربوط به آگاهی و شناخت در اعتقادات در بعد دانش است. معرفت دینی، آگاهی به متون دینی است که می تواند الگویی برای باور، عمل و تجربه دینی باشد. از نظر گلاک و استارک، بعد معرفتی در ارتباط با مطالبی است که مردم از طریق عالمان دینی درباره مذهب می آموزند.
5. بعد پیامدی: این بعد، به دلیل بیشترین انتقادات، در میان ابعاد الگوی دینداری گلاک و استارک پس از مدتی حذف شد، از جمله این که، بعد پیامدی فی نفسه پیامد دینداری است، به اعمالی گفته می شود که از عقاید، احساسات و اعمال مذهبی ریشه می گیرد و از ثمرات و نتایج ایمان در زندگی و کنش های بشر است. این بعد، نقش چندانی در جهت گیری انسان ندارد، بلکه خود، تابع ساختارهای اجتماعی است. از نظر این دو محقق، « بعد پیامدی جدا از سایر ابعاد قابل بررسی نیست. رفتارهای دینی می توانند در معنای پیامدی سنجه ای از دینداری باشند که منجر به استواری ایمان مذهبی می شود. آنجا که منجر شود تا از باور، اعمال، تجربه و دانش دینی پیروی شود.»(14)
الگوی دینداری گلاک و استارک، از نخستین الگوهایی است که بسیاری از الگوهای دینداری بعدی، ابعاد خود را از آن وام گرفته اند. در ایران هم الگوی شناخته شده است که در برخی تحقیقات سنجش دینداری به عنوان چارچوب نظری مبنا، مورد استفاده قرار گرفته است. الگوی گلاک و استارک پس از طراحان خود، بیشترین نقد و اصلاحات را داشته است.(15)

پی‌نوشت‌ها:
 

1. محمد گنجی، تبیین وضعیت دینداری دانشجویان دانشگاه اصفهان، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان، ص 6.
2. همان، 71.
3. حسین سراج زاده و م، « توکلی، بررسی عملیاتیی دینداری در پژوهشهای اجتماعی»، نامه پژوهش، ش 20 و 21، ص 38.
4. محمد گنجی، تبیین وضعیت دینداری دانشجویان دانشگاه اصفهان، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص 115.
5. حسین سراج زاده و م، « توکلی، بررسی عملیاتیی دینداری در پژوهشهای اجتماعی»، نامه پژوهش، ش 20 و 21، ص 164.
6. م. طالبان، بررسی تجربی دینداری نوجوانان، ص 527.
7. ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه ی باقر پرهام، ص 405.
8. مایکل پترسون، عقل و اعتقاد دینی؛ درآمدی بر فلسفه دین، احمد نراقی و دیگران، ص 63.
9. Confirming.
10. Responsive.
11. Ecstatic.
12.Revelation.
13. سیدمحمد مهدی زاده، « رهیافتی انتقادی به فرهنگ و جامعه نو»، رسانه، ش 1، ص 25.
14. همان، ص 43.
15. شجاعی زند، « مدلی برای سنجش دینداری در ایران»، جامعه شناسی ایران، ش 1، ص 38.

منبع:فصل نامه علمی تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی ش 1
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان