ماهان شبکه ایرانیان

نگاهی نو به علوم قرآنی(۲)

معنای لغوی سوره   سوره در لغت به معنای زیر آمده است: ۱- مخفف « سوره» است « سور» یعنی باقی مانده و قسمتی از چیزی قال المعصوم: « سور المومن شفاء= باقیمانده ی غذای مومن شفا است» ۲- به معنای دیوار و حصار است که از سور البلد باشد

نگاهی نو به علوم قرآنی(2)

معنای لغوی سوره
 

سوره در لغت به معنای زیر آمده است:
1- مخفف « سوره» است « سور» یعنی باقی مانده و قسمتی از چیزی
قال المعصوم: « سور المومن شفاء= باقیمانده ی غذای مومن شفا است»
2- به معنای دیوار و حصار است که از سور البلد باشد.
3- معرب « دستواره» است به معنای دستبند.
4- به معنای منزلت و مقام بلند و یا مطلق بلندی که در کلمات عرب بکار می رفته.
« الم تر ان الله اعطاک سوره»
( آیا نمی بینی که خدا به تو مقام بلند و رفیعی عطا فرموده)
5- از « تسور» است به معنای بالا رفتن یا از بالا وارد شدن به این معنا در داستان حضرت داود آمده:
« و هل اتیک نبوالخصم اذ تسور المحراب»
« آیا حکایت آن دو خصم بتو رسیده است که از بالای غرفه عبادتگاه بر او وارد شدند»
(ص/21)
تمام این معانی با سوره ی قرآن مناسبت دارد مثلاً معنای اول که قطعه ای از چیزی است، قطعه ای از قرآن می باشد در آیاتش در معنای دوم به معنای دیوار و حصاری است دور آیات، در معنای سوم مثل حلقه ای که دست را فرا می گیرد. سوره آیاتش را در بر می گیرد، در معنای چهارم هر سوره ای در جای خود معجزه است و معنای بلند دارد و در معنای پنجم یعنی از مقام قرب ربویی و از جبروت و لاهوت نزول کرده.

معنای اصطلاحی سوره
 

عبارت است از بخشی از آیات قرآن که میان دو «بسمله» واقع شده است یا به تعبیر دیگر گفته اند که سوره بخشی از آیات قرآن است که دارای آغاز و انجام باشد و حداقل از سه آیه و حداکثر 286 آیه تشکیل شده.

ترتیب سور
 

در مورد ترتیب سوره ها به این شکل که الان هست که اولین سوره « حمد» و آخرین سوره « ناس» است، بین مسلمانان اختلاف است و عده ای آن را توقیفی می دانند و عده ای اجتهادی( البته تقریباً در مورد اینکه جدا شدن سوره ها به این شکل در زمان پیامبر انجام شده اختلافی نیست و اختلاف فقط در مورد ترتیب سوره است.
آنها که ترتیب سور را اجتهادی می دانند دلیلشان این است که حضرت علی(ع) بعد از پیامبر اولین کارش جمع آوری قرآن به ترتیب نزول بوده است و در مصحف امیرالمومنین اولین سوره علق است بعد مدثر بعد نون و ... و در آخر سوره « نصر» است. پس مصحف امیرالمومنین به یقین ترتیبش غیر از این است و همه ی مسلمانان هم این را قبول دارند و ترتیب فعلی را در زمان خلیفه ی سوم از نسخه ی عبدالله بن مسعود گرفته اند. البته در مصحف او اول سوره « بقره» بوده و بعد « حمد» اما خودشان « حمد» را اول آوردند و این اختلافات دلیل بر این است که ترتیب سوره توقیفی نیست و اجتهادی است و اکثر علمای شیعه هم به همین عقیده اند از جمله محدث نوری که معتقد است دلیل اجتهادی بودن ترتیب سور این است که مصحف امیرالمومنین به ترتیب نزول مکی و مدنی است.
ادله ی آنها که توقیفی می دانند: در الاتقان سیوطی است که قرآن همه ی اجزائش به همین شکل که هست در لوح محفوظ بوده و قابل تغییر نیست و پیامبر با اشاره ی جبرئیل دستور نوشتن سوره ها را داده و گفته اند در سال رحلت پیامبر، حضرت دوبار قرآن را به همین شکل بر جبرئیل عرضه فرمود و آخرین آیه « واتقوا یوما ترجعون فیه الی الله...» که 9 روز قبل از وفات پیامبر وارد شد جبرئیل گفت: جای این آیه سوره بقره است ذیل آیات ربا.
و دیگر حدیث زیدین ثابت را دلیل بر حرف خود می آورند که گفته بود:
« کنا مولف القرآن عند رسول الله من الرتاع»
و لذا یکی از مفسرین اهل سنت بنام نیشابوری می گوید: نه تنها ترتیب سوره در زمان پیامبر به همین شکل بوده بلکه جمع آوری قرآن به همین شکل هم در زمان پیامبر بوده. البته هیچ یک از علمای شیعه و سنی این را قبول ندارند و معتقدند در زمان ابوبکر یک نسخه ی قرآن جمع آوری شده و بعد از او نزد حفصه بوده و سپس عثمان از آن تکثیر کرده.
واقعیت این است که ترتیب سور به این شکل که هست اجتهادی است زیرا ادله ی توقیفی ها همه اش قابل رد شدن است مثلاً حدیث زیدین ثابت دلیل بر ترتیب سوره ها به دستور پیامبر نمی شود و هم چنین اگر اجتهادی نمی بود اختلافات در مصحف ها مثل مصحف حضرت علی(ع) نبود زیرا علی(ع) را اهل تسنن هم قبول دارند و یکی از افتخاراتشان به این است که حضرت علی(ع) فرموده:
« خدا رحمت کند ابوبکر را که قرآن را جمع آوری کرد»

نامگذاری سور
 

در نامگذاری سور قرآن آنچه مشهور است گفته اند: سور قرآن بخاطر یک حادثه ی مهمی که در آن رخ داده نامگذاری شده.
مثلاً سوره ی « بقره» برای جریان گاو بنی اسرائیل و جوان مقتول است یا سوره ی « نساء» برای این است که احکام مربوط به زنان بیشتر در آنجا آمده و در سوره ی « انعام» در مورد چهارپایان بحث می کند و هکذا.
اما گفته می شود قبول این حرف تا حدی مشکل است از این جهت که در سوره « طه و قصص» داستان حضرت موسی خیلی زیاد آمده ضمن اینکه در قرآن بیش از همه پیامبری که از او صحبت شده حضرت موسی است بدلیل جنبه ی طاغوت کشی او لذا اگر قرار باشد برای جنبه های خاص سوره نامگذاری شده باشد چرا سوره ای بنام حضرت موسی نداریم به همین دلیل بعضی گفته اند نامگذاری سوره ها توقیفی است. البته ممکن است دلیل اول هم باشد اما علت تامه نیست و شاید جزء العلة باشد و آنچه مشهور است در زمان پیامبر این سوره ها لااقل یکی از نام های فعلی را داشته و آنچه مسلم است عده ای از نام ها بعد از رسول اکرم(ص) و حتی بعضاً در زمان غیبت صغری و کبری پیدا شدند.
چنانچه حتی گاهی فقها به مناسب هائی برای آیه ها نامگذاری کردند مثل آیه 122 سوره ی توبه که به آن آیه « نفر» گفته اند.
« و ما کان المومنون لینفروا کافه فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفة لینفقوا فی الدین و لنیذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون»
« و هنگام جنگ نباید مومنان همگی بیرون رفته رسول را تنها بگذارند» پس چرا از هر طایفه ای برای آموختن علم کوچ نمی کنند تا آن دانشی که آموخته اند به قوم خود بیاموزند که قومشان هم شاید خدا ترس شده از نافرمانی حذر کنند»
« نفر» یعنی کوچ کردن. اینجا خداوند فرمان داده کوچ کنید تا فقیه شوید. لولا تخصیصیه است. این آیه در ضمن واجب الامر بودن فقیه را هم بیان می کند چرا کوچ نمی کند. از هر فرقه ای چند نفری تا فقیه شوند و دین شناس شوند.
( شیخ مرتضی در رسائل این بحث را می کند) رفتن و فقیه شدن واجب است غایت و هدف آن هم این است که وقتی برگشت انذار کند و حلال و حرام را بگوید تا اینکه اینها بترسند و گوش دهند. زیرا اگر گوش ندادنش و عمل کردنش واجب نبود انذار کردن بیهوده بود لذا خود این آیه را گفته اند دلیل بر ولایت فقیه است. دیگر آیه سوال است.
« ... فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»
« اگر نمی دانید از اهل ذکر و دانشمندان سوال کنید»
( انبیاء/7)
می فرماید از اهل ذکر بپرسید که دین شناسان هستند که اینها در درجه ی اول ائمه هستند همانطور که ائمه حجت اند علما هم جهت اند، اما نه هر عالمی، عالمی که حجت امام زمان است نه دشمن امام زمان.
برخی از سوره ها اسم های فراوانی دارند مثلاً سوره « حمد» را تا بیست اسم گفته اند مثل: فاتحة القرآن، فاتحه الکتاب، ام القرآن، السبع المثانی، الشافی و الشفاء و...
بقره نیز نام های دیگری دارد از جمله: فسطاط القرآن به معنای خیمه و پوشش، الفردوس و...

تعریف لغوی وحی
 

1- الهام فطری به انسان، معنایی است که در قلب انسان ایجاد می شود مانند الهامی که به مادر موسی(ع) شد
« و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه...»
« و به مادر موسی وحی کردیم طفلت را شیر ده»
(قصص/7)
در اینجا وحی که به باب افعال رفته به معنای در دل افکندن است.
2- به معنای الهام غریزی که در مورد تمام حیوانات خداوند قرار داده که به آن هدایت عمومی و راهیابی موجودات می گویند مثل لانه سازی پرندگان و ...
« و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون»
( سوره نحل/ 68)
بمعنای تلقین تکوینی هم آمده که وظایف تکوینی موجودات طبیعت را بیان می کند و به عبارت دیگر وظایف تکوینی موجودات عالم طبیعت است که در سوره ی زلزال بدان اشارت فرمود: یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحی لها. یعنی آنروز( روز قیامت) زمین سخن خواهد گفت( ادای شهادت بر جرم مجرمان کند) که خدای تو بر او وحی کرده است).
« و خدا بر زنبور عسل وحی کرد که از کوهها و درختان و سقفهای رفیع منزل گیرید»
(نحل/68)
3- به معنای اشاره سریع و رمزی: در مورد حضرت زکریاست.
« فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بکره و عسیا»
« پس خارج شد از محراب بر قومش و به آنها وحی می کرد(اشاره کرد) که خدا را صبح و شام پرستش کنید».
( مریم/11)
4- اشاره به اعضاء و جوارح، به این شکل در قرآن نیامده ولی در کلمات و اشعار عرب بوده.
« فاوحی الیها الطرف انی احبها»
فاثرذاک الوحی فی و جناتها»
« چشم وحی کرد به او که من دوست تو ام و این وحی در وجنات و تمام اعضاء و جوارح او اثر کرد»
5- به معنای وسوسه و فتنه انگیزی:
«... و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم و...»
« شیاطین به دوستانشان وسوسه می کنند که با تو بجنگند»( خطاب به پیامبر است).
( انعام/121)
6- سخن گفتن خداوند با پیامبران
« و ما کان لبشر ان یکمله الله و حیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه علی حکیم»
« و از رسولان هیچ بشری را یارای آن نباشد که با خدا سخن گوید مگر به وحی یا از پس پرده ی غیب عالم یا رسولی( از فرشتگان عالم بالا) فرستد تا به امر خدا هرچه او خواهد وحی کند. همانا او خدای دانای بلند مرتبه است»
( شوری/51)
از این آیه روشن می شود که خداوند با بشر از سه طریق سخن می گوید:
الف- وحی( وحیا)
ب- از راه پرده، پشت پرده و با واسطه سخن می گوید.
ج- رسولی می فرستد تا وحی کند با اذن خدا آنچه خداوند بخواهد.
البته مقصود از رسول را بعضی فقط ملائکه گفته اند که اکثر مفسران بر این عقیده اند ولی اگر چنین باشد انتهاء وحی می شود وجود پیامبر فرشته می آید به اذن خدا به پیامبر وحی می کند و او هم مبلغ است و تبلیغ می کند.
اما عرفا می گویند خود پیامبر هم رسول تکوینی خداوند است همانطور که فرشته در مراحلی معصوم است و جلوه ی حق است پیامبر هم همانطور است و از نظر مراتب وجودی از فرشته هم بالاتر است لذا، آنچه پیامبر می گوید ایجاد « وحی» است نه تبلیغ یعنی آنچه انسان از زبان پیغمبر می شنود و درجات وحی است که قالبهای مبارک حضرت رسول است نه تا قلب مبارک او. وحی در اینجا همان القاء معنا بر قلب پیامبر(ص) است بدون واسطه بنابراین بجز تعریف ششم هیچیک از معنای پنجگانه بالا نمی تواند در مورد پیامبران صادق باشد حتی الهامی که بحضرت موسی شده زیرا اینها حجّیت ندارند.
منبع: نشریه فکر و نظر شماره 2-3
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان