واژه ی «انسان» و مرادفات آن در قرآن
با نگاهی اجمالی می توان این الفاظ را درمورد انسان در قرآن یافت: انسان، بشر، ناس، اُناس، انس، إنسیّ، أناسیّ، بنی آدم.
بحث درباره ی این الفاظ از این جهت که از چه ریشه ای گرفته شده اند و هر یک به چه مناسبتی اطلاق می شود (نظیر آنچه در مورد واژه ی «انسان» برخی گفته اند از ریشه ی انس است و برخی نظر داده اند که از مادّه نسیان است) در فهم معنای هر یک از آنها به عنوان یک اسم عام برای این نوع از موجودات تأثیری ندارد.
در میان مفسران گاهی اختلافاتی از جهت استعمال این واژه ها وجود دارد که آیا مرادف اند یا با هم فرق دارند، و اگر فرق دارند، این فرق جنبه ی دستور زبانی دارد یا از لحاظ معناست.
پاسخ اجمالی آن است که گاهی فصاحت و بلاغت مقتضی این نوع کاربرد مترادفات است. گاهی این ظرایف را کسانی که ذوق لطیف و والایی دارند درمی یابند، گاهی هم قابل تبیین نیست؛ ولی چون ما بر آنیم که قرآن در بالاترین ستیغ بلاغت و فصاحت نازل شده، معتقدیم که اینجا این واژه و جای دیگر، واژه ی دیگر مناسب بوده است.
یگانه فرقی که در مورد کاربرد دو لفظ انسان (1) و بشر (2) وجود دارد این است که انسان بر جمع اطلاق نمی شود و اسم جنس فردی است، ولی بشر، هم به صورت اسم جنس فردی و هم اسم جنس جمعی بکار می رود: «إنّما أنا بشرٌ مِّثلکم».
در آیه ی وإذ قال ربّک للملائکة انّی خالقٌ بشراً من صلصالٍ من حمإٍ مَّسنون (3)؛ «هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده، بشری می آفرینم» در مورد فرد؛ و در آیه ی إذا أنتم بشرٌ تنتشرون (4)؛ «سپس به ناگاه انسان هایی شدید و در روی زمین گسترش یافتید» در مورد جمع استعمال شده است، ولی بازگشت این فرق هم به دستور زبان و صرفاً قراردادی است.
ناس، اناس و انس (5)، همه اسم جمع اند، اما تفاوت هایی در کاربرد دارند: «ناس» به کل انسان ها هم اطلاق می شود، ولی «اناس» معمولاً به دسته ای از انسان ها گفته شده است. در داستان لوط، قوم او درباره ی وی و مؤمنان به او گفتند: إنّهم أناس یتطهّرون (6)؛ «اینها انسان هایی پاک دامناند».
باز این فرق، دستور زبانی و قراردادی است.
«انس» بر مجموع انسان ها اطلاق می شود - مثل جن که بر مجموع این طایفه اطلاق می گردد - و از این جهت مانند بشر است که بر همه ی انسان ها اطلاق می شود.
لئن اجتمعت الإنس و الجنُّ... (7)؛ «اگر همه انسان ها و جنها جمع شوند...».
یکی از الفاظ، «بنی آدم» است که چون از نظر قرآن همه ی انسان ها از نسل آدماند، به آنها بنی آدم گفته می شود. برخی پنداشته اند که «آدم» نیز اسم جنس است و همان گونه که ما آن را در فارسی تقریباً مرادف انسان به کار می بریم در قرآن نیز چنین است. اما هر کس حتی با اندک آشنایی به زبان عربی می داند که آدم مانند عیسی و موسی، اسم خاص است و در قرآن به سایر انسان ها هرگز اطلاق نمی شود.
آفرینش انسان در قرآن (8)
آیات مربوط به آفرینش انسان در قرآن از جهاتی با یکدیگر تفاوت دارند.(9) برخی از این آیات درباره ی آفرینش نخستین انسان است. طبعاً هنگامی که مبدأ نخستین انسان روشن شد، مبدأ وجود همه ی انسان های دیگر نیز از جهت تاریخی روشن می شود. یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است، صحیح است که بگوییم همه ی انسان ها از خاک آفریده شده اند؛ این به یک اعتبار است. به اعتبار دیگر، همه ی انسان ها جداگانه لحاظ می شوند و البته این لحاظ، لحاظ اول را نفی نمی کند.
بر اساس این اعتبار می گوییم هر انسانی غیر از آدم و عیسی (ع) از نطفه آفریده شده است و نطفه از مواد غذایی و مواد - شامل گوشت حیوانات، میوه ها، درختان، مواد معدنی و امثال اینها- همه به زمین باز می گردند؛ پس می توان مبدأ آفرینش هر انسانی را از خاک دانست.
برخی آیات تنها درباره ی شخص حضرت آدم (ع) است و برخی دیگر ممکن است عمومیت داشته باشد و در مورد همه ی انسان ها بکار رود:
إنّی خالقٌ بشراً مِّن صلصالٍ من حمإٍ مَّسنونٍ*فإذا سوّیته و نفخت فیه من رُّوحی فقعوا له ساجدین (10) (11)؛ «من از گِل خشکیده ای که از گِل بدبویی گرفته شده، بشری می آفرینم. هنگامی که او را درست و آراسته کردم [پیکرسازیاش را به پایان رساندم،] و از روح خود در آن دمیدم برای او به سجده افتید».
إنّی خالقٌ بشراً من طینٍ* فإذا سوّیته و نفخت فیه من رُّوحی فقعوا له ساجدین (12) (13)؛ «من از گِل بشری می آفرینم. هنگامی که آن را درست و آراسته کردم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید».
کاملاً روشن است که شخص خاص، یعنی حضرت آدم منظور است؛ زیرا در آنجا که ابلیس می گوید: لأحتنکنّ ذرّیّته (14)؛ «همه ی فرزندانش را گمراه و نابود خواهم ساخت» اگر همه ی انسان ها منظور بودند دیگر «ذرّیته» نمی گفت.
پس در این مورد، «بشراً» اسمی عام است که مورد استعمال آن، یک فرد است و این استعمال، یعنی کاربرد اسم عام برای اطلاق به فرد، «حقیقت» است نه «مجاز»؛ زیرا خصوصیت آن مصداق در این اطلاق، ملحوظ نیست. در حالی که اگر اسم عامی را در خصوص یک مصداق به کار ببریم، یعنی مثلاً به جای اینکه اسم شخصیِ «علی» را به کار ببریم، کلمه ی «انسان» را به عنوان اسم خاص او استعمال کنیم، این «مجاز» است.
وقتی خدا می فرماید: إنّی خالقٌ بشراً و مقصود از این بشر، حضرت آدم باشد، این مجاز نیست. همچنین است وقتی می فرماید:
إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفةً (15)؛ «من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد».
«خلیفه» اسم عام است، ولی چون در مورد شخص حضرت آدم به کار برود، مجاز نیست و اگر دلیلی بر تعمیم نداشته باشیم درباره ی سایر انسان ها جاری نخواهد بود. اگر دلیلی نداشته باشیم که غیر از حضرت آدم در میان انسان ها خلیفه ی دیگری هم هست، نمی توانیم بگوییم چون حضرت آدم خلیفه بود، پس همه ی انسان ها خلیفه ی خدا هستند؛ این آیه بیش از این را اثبات نمی کند، مگر آنکه دلیل دیگری داشته باشیم.
إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفةً (16) مثل إنّی خالقٌ بشراً من صلصالٍ من حمإٍ مّسنونٍ (17)؛ است.
اگر خدا تنها آدم را خلق فرموده بود و بنا نبود انسان دیگری به وجود آید، این کلام صحیح بود؛ پس با اینکه کلمات «بشر» و «خلیفه» اسم عام است، تعمیم آن را باید با دلیل دیگری اثبات کرد. در فارسی می گوییم: «امروز معلمی به شاگردی درس داد» در اینجا معلم و شاگرد هر دو اسم عام هستند؛ اما جمله دلالت ندارد بر اینکه همه ی معلم ها به همه ی شاگردها درس داده باشند. إنّی خالقٌ بشراً نیز چنین نیست که هر چه کلمه ی بشر برآن قابل اطلاق است، در آیه منظور شده است؛ خود این تعبیر، چنین دلالتی ندارد، بلکه کافی است یک فرد به وجود آید و اسم بشر بر او قابل اطلاق باشد و همه ی این مطالب هم مخصوص او باشد.
متقابلاً، وقتی می گوییم این آیه در مورد حضرت آدم است، به معنای نفی دیگری هم نیست تا اگر دلیلی به دست آمد، در تعارض با آیه باشد. این آیه به خودی خود نه نفی و نه اثبات، بلکه «اهمال» دارد. حضرت آدم خلیفه ی خدا بود، اما آیا کس دیگری خلیفه نبود؟ آیه در این باره چیزی نمی گوید. آیا کس دیگری خلیفه بود؟ این را هم نمی گوید پس برای اثبات یا نفی، دلیل خارجی لازم است.
آفرینش آدم
از چندین آیه که در درس پیش گذشت برمی آید نخستین فردی که «انسان و بشر» نامیده شده، حضرت آدم است.
در اینجا، این پرسش مطرح است که آفرینش آدم از خاک به چه معناست؟ آیا بدین معناست که مستقیماً از خاک آفریده شده یا ممکن است بین خاک و حضرت آدم، انواع دیگری از موجودات واسطه بوده اند و چون خلقت آنها (نیز) منتهی به خاک می شده، لذا گفته شده که آدم از خاک آفریده شده است؟
آیا بین خاک و آدم، نخست موجودی تک یاخته به وجود آمد و بعد کامل تر و کامل تر شد تا رسید به حیوانی کامل مثل میمون و بعد به نیمه انسان و سپس انسان نئاندرتال که تنها راست قامت بوده، اما عقل نداشته و سپس کامل تر شده که نخستین نمونه اش حضرت آدم بوده است؟ آیا این نظر، با سیاق آیه سازگار است یا نه؟
در نخستین نظر، این احتمال، در حد یک احتمال، قابل دفع نیست؛ یعنی هنگامی که می گوید انسان از خاک آفریده شده است، منافاتی ندارد با اینکه خاک به چیزی تبدیل و آن گاه به انسان تبدیل شده باشد؛ ولی در برخی آیات، قرائنی هست که این احتمال را دفع می کند. روشن ترین این آیات، آیه ی 59 سوره ی آل عمران است:
إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من ترابٍ ثمّ قال له کن فیکون (18) (19)؛
«مثل عیسی نزد خداوند، همچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود «باش» او هم فوراً موجود شد».
پس از سرکوب شدن بسیاری از مشرکان و گسترش نسبی اسلام، نصارای نجران (20) هیئتی را برای مباحثه به مدینه فرستادند که «وفد نجران» نام دارند. آنان به مسجد مدینه آمدند و نخست عبادت خود را انجام دادند و سپس با پیامبر (ص) به بحث پرداختند:
-شما فرزند که هستید؟
-عبدالله.
-موسی پسر که بود؟
-عمران.
-عیسی پسر کیست؟
بنا به روایت (21)، پیامبر مکث فرمودند و آیه ی مذکور نازل شد: إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم. یهودیان می گفتند - العیاذ بالله- عیسی به طور نامشروع به دنیا آمده است؛ ولی پیامبر (ص) دامان مریم (ع) را از تهمت یهود پاک فرمود و پذیرفت که عیسی پدر انسانی نداشته است.
مسیحیان می گفتند حال که عیسی پدر انسانی ندارد، پس پدرش خداست. آیه در مقام پاسخ به این شبهه نازل شد: آیا شما معتقد نیستید که آدم پدر ندارد؟ عیسی هم مثل اوست؛ همان طور که او پدر نداشت و شما قبول دارید، عیسی نیز پدری ندارد و به امر خدا موجود شده است.
این استدلال به درستی نشان می دهد که اگر فرض کنیم حضرت آدم از نسل میانگینی بین خاک و خود بوجود آمده، مثلاً از انسان هایی که عقل نداشت اند، این استدلال نمی تواند استدلال تامی باشد؛ زیرا نصارای نجران می توانستند بگویند حضرت آدم از نطفه ی حیوانی به وجود آمده است.
اگر ما این استدلال را تمام بدانیم - که هست - ناچار باید بپذیریم که حضرت آدم از نسل هیچ موجود دیگری به وجود نیامده است.
برخی پنداشته اند که درست به دلیل همین آیه، آدم از نسل موجود دیگری است؛ زیرا آیه عیسی را به آدم تشبیه کرده است و عیسی هم مادر داشته است؛ پس آدم نیز، دست کم باید مادری داشته باشد! پاسخ این توهم آن است که آیه عیسی را به آدم تشبیه کرده است. و نه به عکس! باید دید وجه شبه چیست و مسئله بر سر چه بود که آیه نازل شد؟ صحبت بر سر آن بود که عیسی پدر ندارد و آیه می فرماید آدم هم مثل او، پدر نداشت.
تشبیه در یک جهت مشترک بین دو چیزی است که در «مشبّهٌ به» محرز باشد. مشبّهٌ به حضرت آدم است که مورد قبول طرفین بود. عیسی را نیز به آدم تشبیه کرده است. لازمه ی این امر آن نیست که آنچه در عیسی وجود دارد در آدم هم باشد. اگر می گوییم فلانی مثل شیر است، نه به این معناست که فلانی در همه چیز عین شیر است؛ تنها در دلیری که وجه شبه است مانند اوست. پس آیه فقط بر این دلالت دارد که حضرت عیسی مانند حضرت آدم از پدری متولد نشده است.
آیه ی دیگری نیز وجود دارد که بیانگر همین نکته است:
وبدأ خلق الإنسان من طینٍ* ثمّ جعل نسله من سلالة مّن مّاء مَّهینٍ (22) (23)؛
«و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. سپس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز آفرید».
تفصیلی که این آیه بین آفرینش انسان نخستین و نسل های بعد قائل شده است به روشنی دلالت دارد بر اینکه نحوه ی آفرینش آنان با هم متفاوت است. اگر همه ی انسان ها از «ماء مهین» خلق شده بودند - که حضرت آدم هم جزو آنها محسوب بود - این تفصیل وجهی نداشت.
برخی درباره ی این استدلال از جهاتی تشکیک کرده اند. گاه می گویند: قرآن تصریح ندارد که آدم پدر انسان هاست، بلکه موجودی به نام آدم را معرفی کرده و می گوید بر همه ی انسان ها برتری دارد و از میان انسان های دیگر انتخاب شده است؛ پس بایست در زمان وی یا پیش از او انسان های دیگری نیز بوده باشند تا از میان آدم انتخاب شده باشد. و این لقب «ابوالبشر» هم که برای او می گویند در قرآن نیست. حتی می گویند: در قرآن آیاتی داریم که دلالت دارد بر اینکه قبل از آدم انسان هایی بوده اند؛ مانند:
إنّ الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین (24) (25)؛
«خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید».
زیرا اولاً، کلمه ی «اصطفاء» به معنای برگزیدن ممتاز از میان اشیای مشابه است. پس باید چیزهای دیگری وجود داشته باشد تا از میان آنها ممتاز برگزیده شود. وقتی عسل و موم مخلوط است، جدا کردن آن را «اصطفاء» می گویند. ثانیاً، عطف نوح و ابراهیم و...دلالت دارد براینکه گزینش حضرت آدم هم مانند گزینش ایشان بوده است. بنابراین، همان گونه که نوح را همگنان انسان های معاصرش انتخاب کرد، در مورد آدم هم می بایست انسان هایی نظیر او می بودند تا از میان آنها انتخاب شده باشد. پس آدم، ابوالبشر نیست و انسان های دیگر هم بوده اند.
در پاسخ می گوییم: قرآن خود، آدم را ابوالبشر می داند و در برخی آیات تصریح شده است که آدم و همسرش پدر و مادر انسان ها هستند:
یا بنی آدم لا یفتننّکم الشّیطان کما أخرج أبویکم مِّن الجّنة (26)؛ «ای فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را بفریبد، چنان که پدر و مادرتان را [فریفت و] از بهشت بیرون راند».
پس قرآن، آدم و همسرش را پدر و مادر انسان ها معرفی کرده است. درست است که لفظ ابوالبشر نداریم، اما آیا «ابوین» همان معنا را نمی رساند؟! آیا حتماً باید لفظ «ابوالبشر» در قرآن آمده باشد؟!
پس، این موضوع که حضرت آدم، ابوالبشر است، در واقع تعبیری قرآنی است.(27) اما آیا قبل از آدم، انسان های دیگری هم بوده اند یا نه؟ قرآن در این باره مطلبی نفرموده و ما هم از پیش خود نفیاً یا اثباتاً چیزی نمی توانیم بگوییم.
واما در مورد «اصطفاء» که بر گزینش از میان همگنان دلالت دارد، نخست می پرسیم که آیا گوینده ی این اشکال، اصطفاء را حقیقی می داند یا تشریفی و اعتباری؟ یعنی منظور قرآن آیا این است که تکویناً آدم را برگزیدیم یا اینکه مقامی به او دادیم و با آن، او را بر انسان های دیگر برگزیدیم؟ گویا گوینده تصور کرده است که منظور از «اصطفاء» عصاره گیری است. اگر وی این گونه پنداشته است باید گفت قرآن چنین نمی فرماید؛ آیه می گوید: إنّ الله اصطفی...علی العالمین نه «من العالمین» اصطفاء هنگامی که با «عَلی» متعدی می شود، یعنی برتری دادن. مفاد آیه جز این نیست که ما اینان را بر سایر مردم برتری دادیم، پس مسئله ی عصاره گیری و گزینش تکوینی از میان همگنان در میان نیست.
اکنون می پرسیم آیا هنگامی که خدا بخواهد انسانی را بر انسان های دیگر برتری دهد آیا باید حتماً انسان های دیگری قبل یا همزمان با وی وجود داشته باشند؟ خدایی که محیط بر همه ی زمان ها و مکان هاست می تواند بگوید انسانی را بر همه ی انسان هایی که از پس او می آیند، ترجیح دادم. درباره ی پیامبراکرم (ص) می تواند بفرماید او را بر همه ی آنهایی که روی زمین به وجود آمده اند و به وجود می آیند، برتری دادم. اگر هم تنزّل کنیم و بپذیریم که لازم است در عصر حضرت آدم، انسان هایی دیگر نیز بوده باشند، می توانند فرزندان خود او بوده باشند.
اما در مورد تساوی بین معطوفها در یک یا چند عطف و اینکه گفته اند چون در آیه آدم همراه با نوح و ابراهیم آمده و آنها در زمان خود از میان انسان های موجود برگزیده شده اند پس آدم نیز باید از میان انسان های هم عصر خود برگزیده شده باشد، باید بگوییم:
اولاً، این عطف هیچ دلالتی بر این مسئله ندارد؛ زیرا اگر یک جهت مشترک بین چند نفر وجود داشته باشد، به معنای اشتراک در همه ی خصوصیات نیست. ثانیاً، در مورد نوح، ابراهیم و دیگران هم ممکن است برتری بر آیندگان نیز منظور باشد و اگر فرضاً در زمان آنها هم انسان هایی نبود، آیا اشکالی داشت که خداوند بفرماید آنان را بر تمام جهانیان برتری دادیم؟
پس آیه دلالتی ندارد بر اینکه آدم از نسل انسان های دیگر به وجود آمده است. برعکس، آیاتی وجود دارد که می فرماید همه ی انسان های مخاطب قرآن، بالفعل و بالقوه، از نسل حضرت آدم و همسر اویند. بهترین نمونه آیات زیر می باشند:
یا أیّها النّاس اتّقوا ربّکم الذّی خلقکم من نّفسٍ واحدةٍ و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً کثیراً ونساءً... (28) (29)؛ «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید؛ خداوندی که شما را از یک شخص [آدم (ع)] و همسرش را از [جنس] او آفرید و از آن دو، این همه مردان و زنان [پدید آورد و] در روی زمین پراکند».
یا أیها النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم...(30) (31)؛ «ای مردم! شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را شاخه ها و تیره ها کردیم تا یکدیگر را از هم بازشناسید [و این اختلافات موجب افتخار کسی نباید باشد] راستی که گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست...».
خدای متعال تأکید می فرماید که همه از یک مرد و یک زن آفرید شده اید و از این جهت، برای کسی جای افتخار و تفاخر از نظر نسب وجود ندارد.(32)
یک شبهه
برخی کسان درباره ی بعضی آیات که ظاهراً می گوید همه ی انسان ها از نطفه آفریده شده اند، می گویند: پس حضرت آدم نیز بایست از نطفه آفریده شده باشد وگر نه با ظاهر آیات که بر عمومیت حکم خلقت دلالت دارند، سازگار نیست؛ آیاتی نظیر:
خلق الإنسان من نّطفة (33)؛ «انسان را از نطفه آفرید».
إنّا خلقنا الإنسان من نّطفةٍ أمشاجٍ نّبتلیه (34)؛ «ما انسان را از نطفه ی مختلطی آفریدیم تا او را بیازماییم».
خلق الإنسان من علق (35)؛ «انسان را از خون بسته ای آفرید».
به این شبهه می توان دو پاسخ داد:
1.بر فرض که ظاهر این آیات بر عموم دلالت داشته باشد، در قرآن صدها آیه ی عام وجود دارد که با آیات دیگر تخصیص یافته و حکم آنها استثنا خورده است. پس چه اشکالی دارد که میلیاردها انسان بدین طریق آفریده شده و دو نفر استثنا شده باشند؟
2.می توان گفت اصولاً این آیات بر عمومیت دلالتی ندارند تا به تخصیص نیازی داشته باشند.
این آیات غالباً در مقام آناند که انسان را از مغرور شدن باز دارند یا امکان معاد را گوش زد کنند و بر اساس آنها کسانی که شک دارند در اینکه انسان دوباره زنده شود، بیندیشند که خود چگونه به وجود آمده اند. روشن است که لازمه ی این مطلب یک قاعده ی کلی بدون استثنا نیست و حتی نظر به عمومیت ندارد بلکه می فرماید انسان بدین گونه است؛ اما آیا همه ی انسان ها باید بدین گونه باشند تا مطلب تام و تمام باشد؟ خیر؛ زیرا مقام، چنین اقتضایی ندارد. بنابراین دلیلی بر اینکه آدم هم باید از نطفه خلق شده باشد نیست.
آیات دیگری نیز مشابه این آیات هست که همین مطلب درباره ی آنها صادق است.
تنها یک آیه است که جنبه ی فنی بیشتری دارد:
ولقد خلقناکم ثمّ صوّرناکم ثمّ قلنا للملآئکة اسجدوا لآدم (36) (37)؛ «ما شما را آفریدیم، سپس صورت بندی کردیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید».
به این آیه نیز استدلال کرده اند که معلوم می شود قبل از حضرت آدم کسانی بوده اند که مخاطب «خلقناکم» قرار گرفته اند؛ زیرا واژه ی ثمَّ در آیه بر تراخی (بَعدیّت پس از گذشت زمان) دلالت دارد، پس قبل از آدم انسان هایی بوده اند که بعد از آفرینش و تصویر آنها، به ملائکه گفته شده است: اسجدوا...
این تقریباً فنی ترین استدلالی است که از آیات قرآنی برای وجود انسان هایی قبل از حضرت آدم، عرضه شده است. در پاسخ آن می گوییم:
اولاً، به فرض که آیه بر وجود انسان هایی قبل از آدم دلالت بکند، هیچ دلالتی ندارد بر اینکه آدم از آنها آفریده شده است. آنچه مورد تکیه ی قرآن است این است که حضرت آدم از خاک آفریده شده است و چیزی بین آدم و خاک، واسطه نبوده (طبق تقریری که گذشت) بنابراین، با فرض اینکه انسان هایی هم قبل از آدم وجود داشته اند، مدعای استدلال کنندگان اثبات نمی شود.
ثانیاً، ثُمّ همه جا برای تراخی زمانی نیست؛ در خود قرآن مواردی هست که بر تراخی زمان وقوع فعل و مدخول ثمّ دلالتی ندارد. در سوره ی بلد می خوانیم:
...وما أدراک ما العقبة*فکّ رقبةٍ * أو إطعامٌ فی یومٍ ذی مسغبةٍ* یتیماً ذا مقربةٍ * أومسکیناً ذا متربةٍ* ثمّ کان من الّذین آمنوا و تواصوا بالصّبر و تواصوا بالمرحمة (38)؛ «و تو نمی دانی آن گردنه چیست. آزاد کردن برده ای یا غذا دادن در روز گرسنگی، یتیمی خویشاوند یا مستمندی خاک نشین را. سپس از کسانی باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به شکیبایی سفارش و به رحمت توصیه می کنند».
آیا این آیه دلالت می کند بر اینکه ایمان باید مؤخّر باشد؟ آیا اگر کسی نخست ایمان آورد و بعد اطعام یتیم کرد قبول نیست؟ روشن است که چنین نیست. واژه ی ثمّ در اینجا دلالت بر تراخی در بیان دارد نه تراخی در وقوع فعل. در این گونه موارد در فارسی می گوییم: «علاوه بر» آیه نیز می گوید اینها را گفتیم، ولی اینها کافی نیست؛ علاوه بر اینها باید ایمان داشته باشید.
ثالثاً، اگر ثمّ بر تراخی زمانی دلالت داشته باشد باید همه ی انسان ها آفریده شده باشند، سپس خدا آدم را آفریده باشد! مگر خلقناکم، خطاب به همه ی انسان ها و از جمله خود ما نیست؟ اگر هست، آیا ما قبل از حضرت آدم آفریده شده ایم؟!
این یکی از اسالیب قرآن است و نمونه های بسیاری نیز دارد که نخست حکمی را برای یک کلی اثبات می کند، سپس یکی از افراد آن کلی را به دلیل خصوصیتی که دارد، برمی کشد؛ و این اسلوب بیان، بر تأخیر زمانی این فرد خاص (آدم) دلالتی ندارد.
خلاصه
*در قرآن واژه هایی نظیر انسان، بشر، أناس، انس، إنسیّ، أناسیّ و بنی آدم برای اشاره به انسان استفاده شده است.
*فصاحت و بلاغت سبب به کار بردن واژه های گوناگونی برای اشاره به انسان در قرآن شده است.
*برخی آیات قرآن درباره ی آفرینش نخستین انسان، ناظر به حضرت آدم (ع) و برخی دیگر ناظر به انسان های بعدی است.
*آیات قرآن دلالت دارد که حضرت آدم (ع) مستقیماً از خاک آفریده شده است، نه از نسلی دیگر.
*قرآن کریم حضرت آدم (ع) را ابوالبشر معرفی کرده است.
پی نوشت ها :
1-ر.ک: محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، ص93 و حسین دامغانی، قاموس قرآن،ص94.
2-ر.ک: حسین الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص124 و حسین دامغانی، قاموس قرآن،ص64.
3-حجر (15)،28.
4-روم (30)،20.
5-ر.ک: محمد فؤاد عبدالباقی، همان، ص93، 94 و حسین الراغب الاصفهانی، همان، ص94.
6-نمل (27)، 56.
7-اسراء (17)، 88.
8-ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج12، ص21.
9-تفاوت و نه تناقض، یعنی اینکه هر دسته ناظر به جهتی است که در آیات دیگر آن جهت ملحوظ نیست.
10-حجر (15)، 29، 30.
11-ر.ک: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج6، ص332؛ عبد علی العروسی الحویزی، نورالثقلین، ج3، ص11 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج12، ص161.
12-ر.ک: ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج4، ص486 و ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج8، ص69.
13-ص (38)، 72.
14-اسراء (17)، 62.
15-بقره (2)، 30.
16-بقره (2)، 30.
17-حجر (15)، 28.
18-آل عمران (3)، 59.
19-ر.ک: حسین الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج4، ص358 و ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج2، ص242.
20-نجران در زمان پیامبر اکرم (ص)، تقریباً مرکز مسیحیان عربستان بود.
21-ر.ک: عبد علی العروسی الحویزی، نورالثقلین، ج1، ص347، حدیث 157.
22-ر.ک: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج8، ص295.
23-سجده (32)، 7، 8.
24-ر.ک: ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج1، ص432؛ محسن فیض کاشانی، الصافی، ج1، ص304 و محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج3، ص177.
25-آل عمران (3)، 33.
26-اعراف (7)، 27.
27-در ادبیات ما نیز بسیاری و از جمله حافظ - که بیش از هر کس از قرآن و فرهنگ والای آن متأثر است- عیناً همین تعبیر را به کار می برد:
پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
28-ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج4، ص143.
29-نساء (4)، 1.
30-ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج8، ص428 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج18، ص354.
31-حجرات (49)، 13.
32-عجیب است که برخی درباره ی این آیه از سوره ی نسا گفته اند: «خلقکم مّن نّفسٍ واحدةٍ نه به معنای یک پدر و مادر، بلکه به معنای یک ناموس کلی است؛ همه ی شما از یک ناموس کلی آفریده شده اید (!)» اما ناموس کلی یعنی چه؟ اگر منظور قانون کلی است که قانون کلی منشأ آفرینش نیست. قرآن که نمی گوید: خلقکم علی قانون واحد؛ می فرماید: من نّفس واحدةٍ. به علاوه می فرماید: وخلق منها زوجها، آیا ناموس کلی زوج دارد؟!
33-نحل (16)،4.
34-انسان (76)، 2.
35-علق (96)، 2.
36-ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج8، ص18.
37-اعراف (7)، 11.
38-بلد (90)، 12-17.
منبع: انسان شناسی در قرآن،قم،انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)،1388