ثابت؛ کلان سرمایه دار بهایی
حبیب ثابت مشهور به پاسال ( 148) از یهودیان بهایی شده و از اهالی همدان بود. به طوری که در شرح حالش می گوید، وی در ابتدای جوانی مدتی راننده مادر هوشنگ علامیردولو - قواد مخصوص محمدرضا پهلوی - بود. او پس از ایجاد «شرکت امناء» در دوره رضاخان، همکاری با این شرکت را آغاز کرد و تا مرحله مسئول این شرکت و امین جامعه بهائیان ایران پیش رفت و با سرمایه این شرکت به تجارت پرداخت. مئیر عزری، سفیر رژیم اشغالگر قدس در ایران درباره ثابت پاسال می نویسد:
«[با وجود آنکه اسدالله علم نخست وزیر وقت پس از اعتراضات وسیع مردم متدین و علما به رشد تبلیغات و تحرکات بهائیان در روز هفدهم ماه می 1961] در پارلمان گفت که به استانداران و فرمانداران دستور داد دکان هایی که برای تبلیغ بهائیت باز کرده اند ببندند، بهائیان در گوشه و کنار هنوز محافل خود را داشتند و با بخشش هایی به نیازمندان می توانستند گروهی را به سوی خود بکشانند. آنها در دهه های پیشین توانستند بسیاری از خانواده های یهودی را در همدان و کاشان به آئین خویش بخوانند. یکی از یهودیانی که با گرایش به بهائیت به آب و نانی رسید و نامی برای خود ساخت، ثابت پاسال همدانی بود که در کشاکش جنگ جهانی اول راننده ساده ای بیش نبود و توانست در دوره کوتاهی یکی از توانگران کشور گردد.»(149)
فضل الله صبحی مهتدی - منشی و به اصطلاح «کاتب وحی» و « الواح» عباس افندی (عبدالبهاء) و شوقی افندی (جانشین «عبدالبهاء») و کسی که بعدها به دین اسلام ایمان آورده بود - نیز در خاطرات خود می نویسد:
«همدان اکثر بهائیانش یهودیند و به نظر این بنده بیشتر آنان برای فرار از یهودیت بهایی شده اند. تا گذشته از اینکه اسم جهود از روی آنها برداشته شود، در فسق و فجور نیز فی الجمله آزادی داشته باشند و من از این قبیل یهودیان نه در همدان بلکه در طهران نیز سراغ دارم...»(150)
حبیب ثابت پاسال نماینده انحصاری اتومبیل فولکس واگن - پرفروش ترین اتومبیل آن در سطح جهان و ایران - بود و بیش از یکصد شرکت بزرگ را که هریک نماینده انحصاری چند قلم لوازم آرایش زنانه و مردانه و رنگ مو در ایران بودند، اداره می کرد. کلیه این شرکت ها زیرمجموعه شرکت سهامی فیروز بود و دفاتر آنها در ساختمان های متعدد در خیابان طالقانی و جنب حضیره القدس (معبد و مرکز اداری بهائیان)(151) قرار داشت و حبیب ثابت به منظور ایجاد کمربندی امنیتی و پیش گیری از احتمال ایجاد مسجد و مرکز تبلیغات ضد بهائیت در جنب معبد آنها، کلیه اراضی اطراف حضیره القدس در خیابان سمیه و خیابان نجات اللهی و خیابان طالقانی را خریداری کرده بود. وی عده ای از زبده ترین کارشناسان و متخصصان تحلیل بودجه و بانکداری را استخدام کرده بود و هر سال با راهنمایی آنها و پشتیبانی امیرعباس هویدا و حمایت همه جانبه شاه، اکثر وام ها و کمک های کم بهره و تسهیلات بلاعوض ذیل تبصره های بودجه کشور را - که ظاهرا برای ایجاد رونق در کارهای اقتصادی و عمرانی کشور اختصاص یافته بود - به صورت ماهرانه ای به سود واحدهای تجارتی و کارخانه های تولیدی یا مونتاژ «شرکت امناء» و واحدهای تجارتی متعلق به خودش بهره برداری می کرد و برای هریک، صدها میلیون تومان وام کم بهره و طولانی مدت دولتی می گرفت و به زبان ساده رانت خواری می کرد. به عنوان مثال وی دراواخر دهه 1330 شمسی کارخانه روکش لاستیک اتومبیل «جنرال» را ایجاد کرد و از رهگذر بهره گیری از اعمال نفوذ مستقیم وزرا و رجال بهایی رژیم پهلوی، در مزایده روکش کردن لاستیک های فرسوده شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و نیز لاستیک های متعلق به ادارات دولتی، بویژه دفتر حمل و نقل گندم و قند و شکر و چای کشور - که مدتی زیر مجموعه وزارت دارایی و سپس تحت نظارت وزارت گمرکات و انحصار بود و نزدیک به پانصد دستگاه کامیون و تریلر در اختیار داشت - برنده شد و بدین ترتیب دهها میلیون تومان سود خالص نصیب خود و جامعه بهائیان کشور کرد. وی چند سال بعد، در اوایل دهه 1340 در اندیشه گسترش این کارخانه افتاد و با مشارکت کارتل «رابرتایر»- که سهامش متعلق به یهودیان ایرانی تبار مقیم آمریکا و کلان سرمایه داران بهایی بود - کارخانه های لاستیک اتومبیل سازی «جنرال تایر و رابر ایران» را در اطراف تهران ایجاد کرد. او برای آغاز مراحل مقدماتی ساختمان و خرید ماشین آلات مورد نیاز این کارخانه تنها در یک مورد مبلغ ششصد میلیون تومان وام بیست ساله با بهره 1/5 در صد از بانک صنعت و معدن - زیر مجموعه سازمان برنامه - دریافت کرد.
ششصد میلیون تومان در ابتدای دهه 1340 یک رقم نجومی به حساب می آمد و قدرت مانور خرید فوق العاده ای داشت. برای این که از قدرت خرید این مبلغ آگاه شوید، به این نکته اشاره می کنم که در آن ایام حقوق یک سرهنگ تمام ارتش و یا حقوق یک مدیر عالی رتبه دولتی - که از لحاظ سازمانی در رده مدیران کل قرار داشت - حداکثر 950 تومان بود. در آن ایام بهترین خانه ویلایی لوکس و درجه یک و مجهز به انواع امکانات نظیر استخر و باغ چند صد متری در بهترین نقاط تهران نظیر فرمانیه و پاسداران و نیاوران بین 10تا 20 هزار تومان بود و زمین های لطف الله ترقی، مدیر مجله ترقی و زمین خوار معروف با مساحت 300 تا 400 متر مربع در فرمانیه و خیابان شهید دیباجی شمالی کنونی حداکثر متر مربعی 200 تومان به اقساط خرید و فروش می شد و یک خانه دو طبقه نوساز و به اصطلاح لوکس در خیابان های مرکزی و جنوب تهران و در حوالی میدان خراسان و اواسط خیابان غیاثی و کوچه های منشعب از خیابان 17 شهریور کنونی حد اکثر بین دو تا هشت هزار تومان با اقساط طویل المدت معامله می شد.
ذکر این نکته ضروری است که حبیب ثابت هر کارخانه یا شرکت خود را تنها در گرو یک بانک نمی گذاشت و برای اجرای راه اندازی فازهای مختلف و متعدد آن از بانک های دیگر نیز وام های کلان می گرفت. به عنوان مثال او برای همین کارخانه جنرال تایر، افزون بر 600 میلیون تومان وام بانکی صنعت و معدن، مبلغ 250 میلیون تومان هم از بانک ملی ایران وام گرفته بود و برای اجرای محوطه سازی آن نیز مبلغ 150 میلیون تومان از بانک های دیگر دریافت داشته بود. او چند سال بعد به بهانه گسترش این کارخانه و افزایش تولید آن، مبلغ 460 میلیون تومان دیگر از بانک صنعت و معدن سازمان برنامه وام گرفت.
حبیب ثابت نخستین سرمایه داری بود که در اواخر دهه 1330 کارخانه های نوشابه سازی پپسی کولا را با مشارکت بهرام فرمانفرمائیان ایجاد کرد و با بهره گیری از تسهیلات کارخانه های جهانی پپسی کولا در آمریکا، اولین نوشابه گازدار را در ایران عرضه کرد. وی برای تبلیغات در مورد این نوشابه ترتیبی داده بود که هر روز چندین دبیرستان از نقاط مختلف تهران به عنوان گردش علمی به این کارخانه می آمدند. اما هنوز مدتی از آغاز کار این کارخانه و عرضه پپسی کولا به عنوان اولین نوشابه گازدار ایرانی به بازار ایران نگذشته بود که مسئله بهایی بودن حبیب ثابت و کارکنان این کارخانه افشا شد و مراجع تقلید خرید و فروش و مصرف نوشابه پپسی کولا را تحریم کردند. صدور این فتاوی موجب شد کلیه مغازه های خوار و بار فروشی و دیگر فروشندگان نوشابه، شیشه های این نوشابه را به کامیون هایی که برای توزیع آن به مغازه ها و مراکز فروش سطح شهر می آمدند، پس دادند و خواستار استرداد ودیعه ای که بابت هر جعبه از پپسی کولا به توزیع کنندگان این فرآورده سپرده بودند، شدند. تحریم مراجع و به دنبال آن تبعیت مردم از مراجع تقلید خود و روحانیت مبارز - که در منابر و مجالس سخنرانی خود حقایق را به اطلاع مردم می رساندند - موجب شد در فاصله چند روز این کارخانه در آستانه ورشکستگی کامل قرار گیرد. حبیب ثابت و یاران و ایادی و اذنابش جلسات متعددی برای بررسی این وضعیت تشکیل دادند و برای یافتن راهکارهای برون رفت از این معضل به تکاپو پرداختند. سرانجام تصمیم گرفتند نام این نوشابه را تغییر دهند و با انتخاب یک نام تازه ترتیباتی اتخاذ کنند تا مردم متوجه پیوند این نوشابه جدید با کارخانه های پپسی کولا نشوند. نام جدیدی که برای این نوشابه انتخاب شد «اسو» «ESO» بود و در کنار آن یک سلسله تبلیغات رادیویی همراه با ساز و ضرب تنظیم کردند و این ترانه را که به صورت شش و هشت و با این مطلع آغاز می شد، از رادیو که مهمترین رسانه شنیداری آن ایام بود، با صدای شهرام شب پره پخش کردند. بیت اول این ترانه چنین بود:
«اسو خوش طعم و عالی
با طعم پرتقالی»
از سوی دیگر حبیب ثابت با مظلوم نمایی به طرف دولت آمد و خواستار کمک دولت برای جلوگیری از فروپاشی کارخانه های پپسی کولا شد. او از همه طرف تحت فشار قرار داشت، حتی شریک تجاری اش بهرام فرمانفرمائیان، خواستار خروج از این مشارکت و پس گرفتن میزان حق السهم خود بود. در این زمان هنوز امیرعباس هویدا به نخست وزیری نرسیده بود، لذا ثابت دست به دامان شاه شد. سرهنگ فردوس - سرکرده مبلغان بهایی در یکی از مناطق تهران - در یکی از جلسات تبلیغاتی و به اصطلاح «بیت»های ارشادی بهائیت اعلام داشت که شاهنشاه دستور دادند مبلغ 250 میلیون تومان به صورت بلاعوض به ثابت پاسال پرداخت شود و با پرونده سازی های واهی، افراد و عناصر مومن و فعال در زمینه مقابله با بهائیت و پیشرفت سریع آنان در مشاغل کلیدی و گلوگاه های اقتصادی را دستگیر کرده و از رهگذر ایجاد فضای ترس آنها را ساکت کنند.
لازم به ذکر است که چند ماه پس از آغاز تولید این کارخانه و افشای بهایی بودن حبیب ثابت و کارکنان این کارخانه و این که تمام درآمد این واحد تولیدی در اختیار فرقه ضاله بهائیت قرار می گیرد تا صرف امور تبلیغاتی و گسترش دامنه های آن شود، عده ای از تجار و بازاریان و دیگر عناصر مومن و ثروتمند، قطعه زمینی را که در مقابل کارخانه پپسی کولا قرار داشت، خریداری کردند و با نامیدن آن به نام مسجد صاحب الزمان (عج) تبلیغات علیه بهائیت را آغاز کردند و با پخش بروشورها و اعلامیه های گوناگون می کوشیدند تا افراد و دانش آموزانی که برای مشاهده نحوه کار این کارخانه می آمدند را آگاه کنند.
بر اساس مدارک موجود، مامورین ساواک برای اینکه بهانه ای برای دستگیری و تعطیل فعالیت های مسجد صاحب الزمان (عج) در دست داشته باشند در فاصله دو هفته چند بار آتش سوزی های مقطعی و کوچک در این کارخانه ایجاد کردند و با انعکاس اخبار آن در روزنامه ها و زمینه سازی لازم، اعضای هیئت و فعالان مسجد صاحبالزمان (عج ) را بازداشت کردند و با بستن و مهر و موم کردن درآن، صریحا از فعالیت مسلمانان در دفاع از اسلام و تشیع و مهدویت جلوگیری کردند.
بر اساس تصویب نامه هیئت دولت، هر شرکتی که مبادرت به ورود دستگاه های گیرنده تلویزیون می کرد، باید چند هزار تومان مالیات بابت این دستگاه به حبیب ثابت و «شرکت امناء» می پرداخت. ثابت پاسال برای بهره گیری هر چه بیشتر از این وضعیت، خود پیشقدم شد و با سرمایه بهائیان اولین کارخانه اضافه تولیدات کارخانه مونتاژ تلویزیون در ایران را ایجاد کرد. این کارخانه اضافه تولیدات کارخانه « آر-سی-آ» را که از شرکای مهم و سازنده ماشین آلات و فرستنده های تلویزیون تهران و فرستنده تلویزیون آبادان بود، به ایران می آورد و از طریق مونتاژ، دستگاه های گیرنده تلویزیون را می ساخت و به بازار عرضه می کرد و برای اینکه شائبه پیوند این کارخانه با آمریکا از بین برود، مسئولان امر نام تلویزیون های محصول این کارخانه را به «آر، تی، آی» که مخفف «رادیو و تلویزیون ایران» بود تغییر دادند و مارک «آر، سی، آ» را که ابتدا بر پیشانی محصولات آن بود، حذف کردند.
فرستنده تلویزیون حبیب ثابت که به نام تلویزیون کانال 3 معروف بود، بر روی بلندترین نقطه تپه های عباس آباد، در ضلع شمال شرقی پارک ساعی قرار داشت و تا سال 1347 به فعالیت مخرب خود در عرصه از خود بیگانگی نسل جوان و کمرنگ کردن مبانی و ارزش های اعتقادی و سنتی مردم ایران ادامه داد.
حضرت امام خمینی(ره) در همان سال های آغاز حرکت تبلیغی صهیونیست ها به وسیله بهائیان که رادیو و تلویزیون را قبضه کرده بودند، ضمن اعلام خطر به مسلمانان و هشدار در مورد صهیونیست ها، فرمودند:
«... استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست هاست که در ایران به [صورت] حزب بهایی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تایید عمال خود قبضه می کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می کنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است و دولت ها ناظر آن هستند و از آن تایید می کنند ». (152)
در سال 1347 دولت تصمیم گرفت تا راسا اقدام به تاسیس فرستنده تلویزیونی کند. به همین سبب رضا قطبی پسر دایی و نامزد فرح پهلوی قبل از ازدواج با شاه که تحصیلاتش را در رشته مهندسی صدا در فرانسه به پایان برده بود، ماموریت یافت تا فرستنده جدید تلویزیون ایران را ایجاد کند. او سریعا دست به کار شد و چند اتاق کوچک بر روی تپه های کنار خیابان ولی عصر [پهلوی سابق] ساخت و شخصا به فرانسه رفت و خارج از قوانین معاملات خارجی، دوربین ها و دستگاه ها و لوازم مربوط به یک فرستنده کوچک را خریداری کرد و آنها را سریعا و با هواپیما و بدون پرداخت حقوق گمرکی به ایران آورد و نصب کرد. زیرا برنامه تاجگذاری شاه در پیش بود و چاپلوسان درباری اصرار داشتند که مراسم تاجگذاری از طریق تلویزیون پخش شود و کلیه مراسم این رویداد به اصطلاح تاریخی به عنوان نمونه ای از فرّ و شکوه شاهنشاهی و تاجگذاری محمدرضا پهلوی ضبط و به عنوان یک سند برای آیندگان نگهداری شود. به همین سبب رضا قطبی به خارج از کشور رفت و افزون بر چند سیستم کامل ضبط و پخش و دوربین های سیاه و سفید و چند دستگاه فرستنده سیار، یک سیستم کامل ضبط و پخش رنگی برنامه های تلویزیون و چند دستگاه فرستنده سیار از این دست - که هر یک بر روی یک تریلر نصب می شدند - نیز خریداری کرد و آنها را هم با هواپیما به ایران فرستاد. این سیستم که با شتابزدگی خریداری شده بود، از نوع سیستم «پال» بود و با سیستم تلویزیونی ایران همخوانی نداشت. به همین دلیل از این سیستم رنگی که دهها میلیون تومان صرف خرید آن شده بود، برای تهیه و ضبط تنها یک برنامه رنگی از مراسم تاجگذاری شاه استفاده شد و پس از آن از رده خارج شد و به جای آن سیستم ضبط و پخش رنگی «سکام» که با سیستم تلویزیونی ایران همخوانی داشت، از خارج وارد کردند. به خاطر دارم که تریلر های فرستنده های سیار این سیستم را که هر کدام بیش از چند میلیون تومان هزینه خرید آنها شده بود را تبدیل به اتاقک تعویض روغن در محوطه تلویزیون کرده بودند و حداقل چهار پنج دستگاه از آنها در محوطه باغ تلویزیون کانال 3 و سه یا چهار عدد در محوطه فرستنده جام جم بدون استفاده رها شده بود و زیر آفتاب و سرمای زمستان در حال پوسیدن بود.
در کنار این اقدامات، دولت و شورای عالی فرهنگ کشور تصمیم گرفت تا مدیریت و سیاست واحدی بر تلویزیون به عنوان مهم ترین «رسانه گرم» اعمال سازد. بر این اساس، خرید دو فرستنده متعلق به «شرکت امنا» و بهائیان ایران در دستور کار دولت قرار گرفت. یکی از این دو فرستنده در شهر آبادان و دیگری در شهر تهران به فعالیت و پخش برنامه مشغول بودند.
این فرستنده های تلویزیونی در دست بهائیان از یک سو به عنوان ابزاری در راه ضربه زدن به ارزش های اعتقادی و سنتی و اخلاقی مسلمانان و در راه «از خود بیگانه کردن» نسل جوان این آب و خاک برای فرقه ضاله بهائیت و در تحلیل نهایی برای کانون های سلطه و سرمایه امپریالیستی عمل می کرد و از سوی دیگر، سود اقتصادی فراوانی را هم نصیب «شرکت امنا» می کرد و در تراکم ثروت در دست این فرقه ضاله تاثیر فراوان داشت. زیرا این شرکت بر اساس اجازه ای که حبیب ثابت از شاه کسب کرده بود، می توانست کلیه لوازم و دستگاه های اصلی و جانبی مورد نیاز این فرستنده ها را بدون پرداخت حقوق گمرکی به ایران وارد کند. البته امیرعباس هویدا از همان آغاز کار دولتش ماموریت یافته بود تا لایحه معافیت گمرکی و جدول بخشودگی اقلام پاره ای از ملزومات این فرستنده ها را تنظیم کرده و در اسرع وقت به تصویب مجلسین شورای ملی و سنا برساند. اما او به دلیل پیوستگی عاطفی خاصی که با این فرقه داشت، در کار تنظیم و آماده سازی این لایحه تعلل می کرد و با انواع حیله ها و ترفندها آن را به تاخیر می انداخت. حبیب ثابت هم از این تاخیر و تعلل نهایت استفاده را می کرد و از این اجازه شفاهی شاه نهایت بهره برداری را به سود خود و «شرکت امنا» انجام می داد. او افزون بر لوازم و دستگاه های مورد نیاز فرستنده های آبادان و تهران، تنها در یک مورد اقدام به وارد کردن تعداد 250 هزار دستگاه انواع گیرنده های تلویزیونی خانگی کرد و با بهره گیری از همان دستور شفاهی شاه، کلیه این گیرنده های خانگی را که همگی ساخت کارخانه های R.C.A آمریکا بود، بدون پرداخت دیناری حقوق گمرکی ترخیص کرد و به بازار فروش فرستاد.
از آنجا که تلویزیون پدیده نوظهوری در ایران بود، کلیه این گیرنده های خانگی به سرعت فروخته شد و او بار دیگر اقدام به واردات یکصد هزار دستگاه تلویزیون کرد. حجم انبوه واردات تلویزیون توسط حبیب ثابت و شرکت امنا به حدی رو به افزایش گذاشت که مورد سوءظن مسئولان گمرک کشور قرار گرفت و آنان از ترخیص محموله های بعدی این گونه تلویزیون ها خودداری کردند. اما حبیب ثابت به استناد فرمان شاه و لایحه ای که در این مورد در دست تهیه و ارسال به مجلس بود، خواستار ترخیص این محموله تلویزیون که بالغ بر 150 هزار دستگاه بود، شد. مسئولان گمرک از حبیب ثابت خواسته بودند تا تعهد بسپارد که اگر لایحه در مجلس تصویب نشد، او کلیه حقوق گمرکی این 150 هزار دستگاه گیرنده خانگی را بپردازد. اما وی بی اعتنا به این خواست و نظر مسئولان گمرکات کشور به اعمال نفوذ روی آورد و به ملاقات حسین اعلا وزیر دربار شاهنشاهی وقت رفت و مشکل خود را از طریق او به اطلاع شاه رساند. داوود رمزی که این ماجرا را تعریف می کرد، افزود:
«حسین علا وزیر دربار وقت [که خود از بابی های ازلی بود] در اواخر سال 1336 این موضوع را طی گزارشی که هر روز به صورت مکتوب و فشرده از مسائل مهم برای شاه ارسال می داشت، به شرف عرض ملوکانه رساند و یاد آور شد که به آقای ثابت پاسال وعده داده شده بود که لوازم مورد نیاز ایجاد فرستنده های تلویزیونی در ایران را با معافیت کامل از عوارض گمرکی به ایران وارد نماید و لایحه ای هم در این مورد تنظیم شد و برای تصویب به مجلس ارسال گردید. اما حالا مسئولان امور گمرک کشور از آقای حبیب ثابت مطالبه تعهد نامه می کنند که در صورت عدم تصویب این لایحه، کلیه حقوق گمرکی لوازمی را که وارد می کند بپردازد و ایشان هم حاضر به دادن چنین تعهدی نیست».
پس از ارسال گزارش، شاه دستور داد تا کما فی السابق هر دستگاه یا وسیله ای را که «ثابت» برای راه اندازی تلویزیون در ایران احتیاج دارد، بدون هیچ گونه تعهد و پرداخت حقوق گمرکی وارد کند. البته چند ماه بعد این لایحه در مجلس فرمایشی شاه تصویب شد و افزون بر بخشودگی کلیه حقوق گمرکمی آن، کلیه شرکت هایی که اقدام به واردات تلویزیون می کردند، مکلف شدند تا هر کدام بابت هر دستگاه تلویزیون مبلغی بالاتر از هزار تومان به حبیب ثابت و «شرکت امناء» پرداخت کنند.
به هر صورت با تصویب نامه هیئت دولت، حبیب ثابت پس از حدود 11 سال بهره برداری انحصاری از تلویزیون های آبادان و تهران مجبور شد تا آن را به دولت بفروشد. در این امر هم سوء استفاده فراوان شد و بدون اینکه استهلاک 11 ساله آن دستگاه ها محاسبه یا مورد نظر قرار گیرد، فرستنده های آبادان برابر قیمت روز دو فرستنده نو به دولت فروخته شد و میلیون ها تومان قیمت معین شده برای آن به صورت نقد به حبیب ثابت - که نمایندگی و وکالت تام الاختیار شرکت امناء را داشت - پرداخت شد و تلویزیون کانال 3 با مجموع وسایل و حتی کارکنان آن رسماً به تلویزیون ملی ایران منتقل شدند. باقی ماندن کارکنان بهایی تلویزیون کانال 3 و تلویزیون آبادان یکی از شروط معامله بود. زیرا مسئولان و سرکردگان فرقه ضاله بهائیت بر این امر وقوف کامل داشتند که با حضور کارکنان بهایی تلویزیون - که اکثر قریب به اتفاق آنان در شمار متخصصین صدا و تصویر بودند - می توانند برنامه های دلخواه خود را در این رسانه اجرا کنند و به دلیل همین تخصص، کلیه کارکنان بهایی کانال 3 که هر یک حداقل ده سال سابقه کار داشتند، در پست های مهم و کلیدی تلویزیون ملی ایران قرار گرفتند و همان طور که در بخش های قبلی به معرفی برخی از فعالان بهایی در تلویزیون پرداخته ایم تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی در، بر همان پاشنه زمان ثابت پاسال می چرخید.
به گفته مهدی صابونچیان (153) یکی از کارپردازان و معتمدان فعالیت های ثابت پاسال در مصاحبه با کیهان،(154) بخش اعظم اموال و شرکت های متعلق به حبیب ثابت به شرح ذیل است:
«نمایندگی ریش تراش فیلیپس، لوازم آرایش آمریکایی Roblon که عطر چارلی از محصولات آن به شمار می رود، نمایندگی شرکت دارویی اسکوئیپ (جابربن حیان کنونی) (155)، نماینده شیرینگ آمریکا، شرکت دارویی ریختر آلمان، جانسون اند جانسون آمریکا، یخچال کلویناتور، آبگرمکن و بخاری دئوترم، وارد کننده اجاق «ماژیک شف»، نمایندگی رادیولوژی فیلیپس، نمایندگی واردات یونیت های دندان سازی «امدا» (صندلی مخصوص دندانسازی به همراه تمام تجهیزاتش) و داروهای مصرفی در دندانسازی، شرکت «ایرامز» (156) و نماینده R.C.A آمریکا و بالاخره شرکت PASAL و ایران گاز (157).»
از موارد دیگر می توان به زمین های منطقه خرگوش دره - محل فعلی کارخانه ارج در جاده کرج - اشاره کرد که ثابت پاسال آن را به واسطه نفوذ ارتشبد دکتر ایادی (158) بهایی و حمایت بانک ها تصاحب کرد. وی با ترفندهای همیشگی اش پس از خرید آنها را قطعه بندی کرد. در یکی از قطعه ها کارخانه شیشه مینا را که پسرش «ایرج» اداره می کرد راه اندازی کرد و قطعه دیگر را به پسر دایی هایش - ارجمندها - فروخت که سیاوش ارجمند کارخانه ارج را از تیر دوقلو به آنجا منتقل کرد و البته ثابت پاسال به جای پول زمین، همان یخچال و ماشین لباسشویی «ارج» را از آنان تحویل گرفت و با نام کلویناتور و با مارک و علامت تجاری k به فروش می رساند. قطعه دیگر را به موسی بهار یهودی واگذار کرد که کارخانه یخچال سازی «زاگرس» را درآن راه اندازی کرد.(159)
حبیب ثابت پاسال غیر از امور اقتصادی در کلیه امور تبلیغاتی این فرقه فعالیت داشت. به طوری که ستار لقایی می گفت او برای ترجمه متون بهایی مبالغ کلانی هزینه کرد و افزون بر دهها هزار دلاری که در اختیار بهائیان آفریقای جنوبی گذاشت و یک دستگاه جیپ هم برای رفت وآمد مبلغان به این ناحیه و کشورهای اسلامی آفریقا و آسیا بخشید، همسرش باهره ثابت نیز دو دستگاه جیپ به این امر اختصاص داد. این گونه رفتار بهائیان برای تبلیغ در کشورهای اسلامی موجبات خشم سران برخی از این کشورها را برانگیخت، تا جایی که دکتر احمد سوکارنو رئیس جمهور و آدام مالیک وزیر امور خارجه وقت کشور اندونزی فعالیت سازمان هایی همچون کلوب روتاری و تبلیغات بهائیان در اندونزی را ممنوع ساخته بودند و حبیب ثابت برای رفع این دشواری ها به نمایندگی از بیت العدل ایران به دیدار نماینده اندونزی در سفارت این کشور در تهران رفت و کوشید تا به طریقی برای ادامه این تبلیغات مجوز رسمی کسب نماید.
البته محمدرضا پهلوی با این کمک ها بخشی از دین خود را به بهایی ها و صهیونیست ها ادا کرد:
«... حبیب ثابت پاسال که آن موقع (مرداد 1332) [هنگام دربه دری و آوارگی خاندان پهلوی] درآمریکا دارای زندگی مجللی بود، اعضای خانواده سلطنتی را به منزل خود برده و از آنان پذیرایی کامل نموده است و اکنون که کلیه قدرت های کشور در دربار متمرکز شده، به پاس کمک های سابق، وزارت اقتصاد به دستور دربار شاهنشاهی به نفع ثابت پاسال قدم های متعددی برداشته و در موضوع منع ورود روغن ماشین یک قلم 24 میلیون تومان به جیب پاسال سود رسانیده است...» (160)
و ثابت پاسال که نیز طی سال ها سوءاستفاده از اموال عمومی و ولخرجی های رژیم پهلوی و شخص رضاخان و محمدرضا شاه ثروت کلان نامشروعی به هم زده بود، گاهی اوقات به پاس امتیازاتی که از رژیم گرفته بود، به طور مقطعی از برخی منافع خود کناره می گرفت تا در فرصت مقتضی با گرفتن امتیازی برتر جای پای خود و حزب بهائیت را در رژیم محکم ترکند که در این قسمت تنها به یک نمونه ثبت شده تاریخی اشاره می شود:
«تاریخ 51/1/28
به شرف عرض خاک پای مبارک برسد:
در دو سال قبل موقعی که برای شرکت در یک کنفرانس به جزیره موریس رفته بودم شنیدم قصری را که محل اقامت شاهنشاه عظیم الشان رضاشاه کبیر بوده به قیمت بسیار ارزان قصد فروش دارند. با علاقه ای که به حفظ این محل پیدا نمودم برای اینکه از دست نرود بلافاصله آن را خریداری نمودم تا تقدیم به خاک پای مبارک که حقیقتا مدیون آن همه بزرگواری و مهربانی و عطوفت هستم، بنمایم و مراتب پس از مراجعت معروض گردید. نظر به اینکه از جزیره موریس اطلاع داده اند که دولت ایران جداً علاقه مند به خرید محل مزبور می باشد و تقاضا دارند که معامله را فسخ نمایم. بلافاصله جواب داده شد که جان و مال ما متعلق به شاهنشاه و رهبر عالیقدرمان است. اینک هم بدین وسیله اعلام می دارد چنانچه اراده ملوکانه با استفاده دولت از این محل تعلق گرفته باعث افتخار است. این هدیه بلاعوض از طرف این چاکر که صمیمانه عاشق آن خاندان است مورد قبول قرار گیرد. امر امر مبارک است.
جان نثار حبیب ثابت»(161)
حمایت های محمدرضا پهلوی از ثابت پاسال و بهائیان موجب شد تا برخی از بهائیان شایعه بهایی بودن شاه را در محافل خود دامن زنند. تا جایی که این موضوع در گزارش های ساواک چنین بازتاب یافته بود:
«شماره گزارش و 777/ه
تاریخ گزارش 1347/4/23
موضوع جلسه بهائیان شیراز
مورخه 1347/4/18 جلسات بهائیان در منزل ضیاءالله هوشمند تشکیل و سرهنگ اقدسیه اظهار داشت: افتخار ما بر دیانت بهایی است. من زمانی که در ارتش بودم، سربازان و درجه داران و افسران بهایی را احترام می گذاشتم، ولی اگر یک فرد مسلمان از دیگری شکایت می کرد، دستور شلاق زدنش را می دادم. مشارالیه افزوده است ما اطلاع داریم که شاهنشاه آریامهر بهایی می باشند. ما بهائیان همه پولدار هستیم و ترقی بیشتر خواهیم کرد.» ( 162)
در سال 1350 ثابت پاسال از طریق وکلای خود، شکایت ویژه ای دایر بر مغبون شدن در واگذاری تلویزیون کانال سه در تپه های عباس آباد و آبادان تنظیم کرده و ادعا کرده بود که وزارت دارایی به هنگام گرفتن این دو فرستنده، تنها پول وسایل و ماشین آلات و دستگاه های تصویری و صوتی آن را پرداخته است و بابت سرقفلی محل آنها هیچ گونه وجهی را محاسبه نکرده است. او بر اساس این شکوائیه خواستار میلیون ها تومان غرامت بابت سرقفلی تلویزیون کانال سه و تلویزیون آبادان بود و مصرانه در این راه می کوشید و از طریق امیرعباس هویدا و چند وزیر بهایی و نیز ارتشبد ایادی پزشک مخصوص شاه، خواستار گرفتن سرقفلی بود، اما جمشید آموزگار، وزیر دارایی وقت با این خواست مخالفت کرد.
البته از سرنوشت این درخواست حبیب ثابت اطلاعی در دست نیست و مشخص نشد که در این ماجرا او و ایادی و اذنابش پیروز شدند، یا اینکه وزیر دارایی. گفته می شود وزارت دارایی رسیدگی به این موضوع را مرتبا به تاخیر می انداخت ولی ثابت و وکلایش که در این امور، سررشته و تخصص ویژه داشتند، خواستار حکمیت بودند. بر اساس قانون حکمیت، مودیان مالیاتی یا کسانی که به نوعی به دولت بدهکار یا طلبکار بودند، دوتن از وکلای دادگستری را که از سوی دولت اجازه حکمیت داشتند، انتخاب می کردند و آنان پس از بررسی موضوع رأی نهایی در این مورد صادر می کردند و این رأی برای هر دو طرف - چه دولت، چه مؤدی - لازم الاجرا بود.
ثابت همچنین در امور سیاسی به صورتی کاملا فعال دخالت داشت و از تمام توان مالی و اقتد ار و روابط مافیای اش در هرم حاکمیت پهلوی برای سرکوب مسلمانان بهره برداری می کرد.
یکی از مقرری بگیران ثابت پاسال، در کابینه هویدا، غلامرضا کیانپور، وزیر دادگستری و اطلاعات بود. او سال ها معاون وزیر اقتصاد و رئیس کل گمرک ایران بود و مقرری مورد بحث را به خاطر ایجاد تسهیلات گمرکی و چشم بستن بر خلافکاری های «شرکت امناء» و بازرگانان بهایی از ثابت پاسال می گرفت.( 163)
بسیاری از شواهد و اسناد و مدارک موجود، حکایت از همراهی و همگامی بهائیان با دولت اسدالله علم در سرکوب مخالفان دولت دارد. بهائیان این همگامی را نوعی انتقامجویی از مسلمین تلقی می کردند. در گزارش مورخه 1342/11/5 ماموران ساواک از شیراز آمده است:
«با یکی از بهائیان که در شرکت ملی نفت کار می کند بر حسب تصادف برخورد کردم. او می گفت که ثابت پاسال، سرمایه دار معروف محرک واقعی اعدام طیب (164) بوده و این طور شرح می داد که ثابت پاسال [به نزد] اعلیحضرت همایونی شرفیاب شده و به عرض رسانیده که طیب مسبب خراب کردن گورستان بهائیان و گلستان جاوید شده. برای تکمیل این اطلاع از سوابق ذهنی که در تابستان گذشته از [ناخوانا] سروستانی کارمند فرهنگ داشتیم که می گفت بهائیان انتقام حضیره القدس را که چند سال قبل مسلمان ها خراب کردند از مدرسه فیضیه (165) قم گرفتیم و از چند ماه قبل از [ناخوانا] بهائیان شیراز شنیدم که می گفت ما نه فقط انتقام گذشته را گرفتیم، بلکه موضوع [؟] بهایی ها را تا مرحله اصلاحات ارضی ادامه دادیم، می خواست موضوع اصلاحات ارضی را یک موضوع امری [یعنی از دستورات میرزا حسینعلی بهاءالله پیشوای قلابی این فرقه] و پیشگویی شده تلقی کرده و آن را از بهائیان بداند. به طور کلی بهائیان بحران های چند ماهه گذشته ایران و اختلافات دولت و روحانیون را [به امر] بهائیان در لندن می دانند...»(166)
ثابت پاسال و خانواده اش آنقدر برای آمریکاییان مهم بودند که در آستانه انقلاب، سولیوان سفیر کبیر و جاسوس آمریکا، با ارائه گزارشی، امنیت آنها را به اطلاع روسای خود می رساند و آنها را از بابت این خانواده صهیونیست مطمئن می سازد:
«در رابطه با خانواده ثابت به ما گزارش شده است که همه اعضای مهم این خانواده که عبارتند از: ایرج در سوئیس، هرمز در آمریکا و حبیب پدر آنها در جایی بین نیویورک و سوئیس، در خارج از ایران به سر می برند.
سولیوان»(167)
پی نوشت:
148- شرکت PASAL مربوط به ثابت پاسال و شرکایش است که حرف p: برگرفته از اول نام «اصغر پناهی» است که در دربار نفوذ زیادی داشت. حرف A: امیل عبود مسیحی لبنانی که از بازرگانان زرنگ و فامیل ادوارد چیتائیت [جیتایات] یهودی لبنانی الاصل که در ایران نمایندگی پژو و لاستیک ایتالیایی را داشت، حروف SA: ثابت پاسال و حرف L: دکتر محسن لک که با دربار مرتبط و صاحب نفوذ بود. شرکت های زیر مجموعه PASAL عبارت بودند از :1. مینا پولیس مولین معروف به M.M : این شرکت لودر، تراکتور، کاترپیلار و کلاً ماشین آلات کشاورزی و راهسازی M.M را وارد سیستم می کرد. 2. شرکت «اتولایت»: شمع و باطری و ابزار آلات ماشین 3. لاستیک جنرال [ایران تایر] 4. روغن موتور اتومبیل ESSO [آمریکایی] 5. امتیاز فولکس واگن را که قبلا وهاب زاده داشت ثابت پاسال از آلمان ها می گیرد.6. نمایندگی ماشین سواری و کامیون «پاگرد» و «استودی بیکر» 7. ماشین آلات تجاری که ثابت پاسال وارد کرد و با کارکردن در کاخ های سلطنتی مرمر، گلستان و... پول هنگفتی به جیب زد.
149- یادنامه خاطرات مئیر عزری، جلد اول، چاپ اسرائیل، سال 2000 میلادی، ص 331.
150- مهتدی صبحی، فضل الله، انحطاط و سقوط، خاطرات صبحی، چاپ اول، نشر علم، 1384، ص 239.
151- محل فعلی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
152- صحیفه نور، جلد اول، ص 34، بیانات حضرت امام، مورخه اسفند 1341.
153- مهدی صابونچیان یکی از کارمندان دفتر حبیب ثابت پاسال بود. وی که سالها و از نزدیک با حبیب ثابت و همسر و پسرانش کار کرده، در گفتگو با دفتر پژوهش های موسسه کیهان می گوید: حبیب ثابت و پسرانش با اینکه ثروتشان حد و حساب نداشت و افزون بر اندوخته های نقدی، از اعتبارات کلان بانکی نیز استفاده می کردند، اما ذاتا عناصری گداصفت بودند. به طوری که حاضر نبودند سالی یک بار و پس از سفرهای متعدد به نقاط مختلف جهان، برای امین ترین کارکنان خود یک دلار هزینه کنند و کادو یا سوغات ارزان قیمتی به آنها بدهند.
154- بخشی از گفت و گوی آقای مهدی صابونچیان با دفتر پژوهش های موسسه کیهان (آرشیو کیهان).
155- پس از پایان جنگ جهانی دوم که تیفوئید، حصبه و... و به طور کلی بیماری های عفونی شیوع پیدا کرد، ثابت پاسال پنی سیلین های شرکت اسکوئیپ - معروف ترین و مهمترین داروی شرکت اسکوئیپ - که تاریخ مصرفشان در حال انقضا بود را به صورت استوک - از رده خارج - می خرید و وارد ایران می کرد و با قیمت گزاف به مردم مبتلا عرضه می کرد.
156- «ایرامز» برگرفته از تلفیق مخفف اسم های پسران ثابت پاسال، ایرج و هرمز است. هرمز ثابت که شرکت موسسه خلیج - که مقر آن در نیویورک واقع است - متعلق به اوست، سال هاست برای بازپس گیری اموال نامشروع مصادره شده و دریافت غرامت، در ایران تلاش می کند. [نیمروز، ش376، مورخه 1375/5/5].
157- ثابت پاسال ابتدا با شرکت Cosan Gas دانمارکی ها شریک شد و کپسول های زرد رنگ را به بازار عرضه کرد و پس از آن فعالیت خود را در سیستم توزیع گاز گسترش داد.
158- کتاب پهلوی ها «فرهاد رستمی» جلد یک، به نقل از یادداشت های دکتر قاسم غنی روابط دکتر ایادی و حبیب ثابت را چنین نقل می کند: «حبیب ثابت نوه دختری میرزا خلیل کلیمی، طبیب بهایی شده است. دایی بزرگ ثابت پاسال میرزا رحیم خان ارجمند، مدیر کل پست شد و دایی دوم او دکتر مسیح ارجمند نیز پس از آنکه در طب موفق نشد وارد پست شد و دایی سوم او ابراهیم ارجمند نیز در گمرک و پست بود. دکتر مسیح ارجمند شوهر خواهر ارتشبد دکتر عبدالکریم ایادی بود» و بدین ترتیب علت بسیاری از زد و بندهای تشکیلاتی بهائیان در دربار مشخص می شود.
159- به نقل از گفت و گوی آقای مهدی صابونچیان با دفتر پژوهش های موسسه کیهان.
160- جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد اول، صص 326-327.
161- رستمی، فرهاد، پهلوی ها، جلد اول، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ دوم، زمستان 1378، ص 220.
162- پرونده بهائیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
163- کیانپور در زمان تصدی وزارت دادگستری، پنج میلیون تومان رشوه از محکوم پرونده ای که شیر خشک دامی را به عنوان شیرخشک خوراکی به مصرف شکلات و شیرینی رسانده بود، دریافت کرد. کیانپور در تاریخ 1357/11/15 دستگیر و در تاریخ 1358/2/24 اعدام شد.
164- طیب حاج رضایی یکی از بارفروشان در میدان تره بار تهران بود. وی در دوران میانسالی متحول شد و پس از فوت آیت الله بروجردی با امام خمینی (ره) بیعت کرد و در قیام خونبار 15 خرداد 1342 به طرفداری از امام بپا خاست و همراه با گروه کثیری از جوانان جنوب شهر برای تسخیر رادیو ایران به میدان ارک آمدند. ماموران فرمانداری نظامی تهران پس از کشتار جنایتکارانه مردم، هنگامی که بر اوضاع مسلط شدند، طیب را بازداشت کردند، او که به راستی متحول شده بود، در دادگاه نظامی از حقانیت امام خمینی و خواست های مردم دفاع کرد و به همین دلیل به اعدام محکوم گردید که حکم صادره پس از چند ماه اجرا گردید.
165- اشاره به کشتار طلاب توسط عمال رژیم پهلوی در روز شهادت امام صادق (ع) که زمینه ساز قیام پانزده خرداد شد.
166- شاهدی، مظفر، مردی برای تمام فصول، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی.
167- اسناد لانه جاسوسی، شماره 37، مسلک های استعمار، سند شماره 2، صص 10و11.
منبع:اللهیاری،احمد، نیمه پنهان31-بهاییان در عصر پهلوی ها،تهران،انتشارات کیهان،1389ش