نقد و بررسی روایات تفسیری منقول از امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر المنشور سیوطی
نسبت های ناروا
بخشی دیگر از روایات مربوط به امیرالمؤمنین (ع)، روایاتی است که مشتمل برنسبت هایی نادرست به خدا، ملائکه، رسول خدا، خود آن حضرت ویا دیگران است.این روایت را از نظر می گذرانیم:
1. افسانه هاروت و ماروت (آیه ی 102 سوره ی بقره)
سیوطی درتفسیر آیه ی 102 سوره ی بقره روایات متعددی نقل می کند که طبق آنها هاروت وماروت دو فرشته بودند که مرتکب گناه شدند وستاره زهره هم دراصل، زنی بود که باعث گمراهی آن دوشد. برخی از این روایات هم از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است.در یکی از این روایات از حضرت علی بن ابی طالب(ع) از قول رسول خدا (ص) نقل می کند:
لعن الله الزهرة فانها هی التی فتنت الملکین هاروت وماروت. (1)
درروایت دیگر، از قول ایشان از رسول خدا نقل می شود که ایشان زهره را از جمله ی مسوخ دانسته وفرموده اند که دختر پادشاهی از بنی اسراییل بوده که هاروت و ماروت را گمراه نموده است. ونیز تعداد زیادی از حیوانات، مانند فیل، خرس، پرستو، عقرب، عنکبوت، خرگوش و...نیز از جمله ی حیواناتی معرفی می شوند که دراصل انسان بوده اند.(2)
این داستان به صورت های گوناگون از کسانی، مانند ابن عباس، ابن عمر، ابن مسعود، عایشه و....نقل می شود وتقریباً هسته اصلی آن، همان است که درروایت ذیل به نقل از امیرالمؤمنین (ع) آمده است:
ان هذه الزهرة تسمیها العرب الزهرة والعجم اناهیذ، وکان الملکان یحکمان بین الناس فاتتهما فأرادها کل واحد عن غیر علم صاحبه، فقال احدهما: یا أخی! انّ فی نفسی بعض الامر، أرید ان أذکره لک، قال: اذکره، لعل الذی فی نفسی مثل الذی فی نفسک، فاتفقا علی أمر فی ذلک. فقالت لهما المرأة: ألا تخبرانی بما تصعدان به الی السماء وبما تهبطان به الی الارض؟ فقالا: باسم الله الاعظم. قالت: ما أنا بمؤاتیتکما حتی تعلمانیه ، فقال احدهما لصاحبه، علمها ایاه.فقال: کیف لنا بشدة عذاب الله؟ قال الآخر: إنا نرجو سعة رحمة الله، فعلمها ایاه فتکلمت به فطارت الی السماء، ففزع ملک فی السماء لصعودها فطأطاً رأسه فلم یجلس بعد، ومسخها الله فکانت کوکباً.(3)
درباره ی این روایت چند نکته قابل ذکر است:
الف. رد این روایات از سوی اهل بیت(ع)
شیخ صدوق درنقد از این افسانه، روایتی از امام حسن عسکری(ع) وروایتی دیگر از امام رضا(ع) درپاسخ به پرسش مأمون درباره ی ستاره ی زهره ونیز ستاره ی سهیل(4) نقل می کند.(5) در روایت امام حسن عسکری(ع) دو نفر این داستان را برای ایشان نقل می کنند ونظرشان را جویا می شوند.ایشان در پاسخ می فرمایند:
معاذالله من ذلک! إن ملائکة الله معصومون محفوظون من الکفر والقبائح بألطاف الله تعالی....(6)
ب . دیدگاه مفسران در نقد این روایات
بسیاری از مفسران وعالمان محقق شیعه وسنی این خبر را رد کرده وآن را از موضوعات واسراییلیات دانسته اند. ابن جوزی به موضوع بودن این خبر تصریح کرده است. (7) ابن کثیر نیز معتقد است که غالب روایات هاروت وماروت از اسراییلیات است. حدیثی هم که احمد بن حنبل نقل وابن حیان آن را تصحیح کرده، به ابن عمر موقوف است واو نیز آن را از کعب الأحبار نقل کرده است. (8) ابوشهبه نیز معتقد است که همه ی این روایات از خرافات بنی اسراییل ودروغ های آنان است که عقل ونقل وشرع بردرستی آن گواهی نمی دهد. (9) اومی افزاید که هر چند سند برخی از این روایات - که به صحابه یا تابعان می رسد- صحیح یا حسن است، اما در نهایت، همه ی آنها به اسراییلیات بنی اسراییل وخرافات آنان باز می گردد وصحت نسبت این روایات با باطل بودن واقعیت آنها منافی نیست.(10) به گفته ی مرحوم استاد معرفت، بیشتر این روایات از طریق عبدالله بن عمر ا زکعب الاحبار نقل شده است که گاه، به سهو یا به عمد، آن را به پیامبر نیز نسبت داده اند.(11) علامه طباطبایی نیز درمورد این روایات- که دربعضی از کتب شیعه به نقل از امام باقر(ع) هم آمده است( 12) - می گوید:
این داستان، داستانی خرافی است که به ملائکه بزرگوار خدا نسبت داده اند، درحالی که خدا در قرآن از قداست وطهارت وجود آنان از شرک ومعصیت سخن گفته است.(13)
ایشان سپس این داستان را با داستان ساحر بودن حضرت سلیمان (ع) درکتب یهود مقایسه و نیز به این دیدگاه اشاره می کنند که این داستان با اساطیر یونان در مورد ستارگان واجرام آسمانی قابل مقایسه است.(14)
ج. منشاء این افسانه در روایات اهل کتاب.
به احتمال زیاد منشاء این افسانه، داستانی است که در تلمود آمده است. این داستان به این قرار است که فرشتگان از گناهان انسان درزمین شکایت کردند.خداوند به آنان فرمود: اگر شما هم در زمین باشید، به گناه مبتلا می شوید. آن گاه، دو فرشته به نام «عزائل و «شم هازای» از خدا خواستند تا برای اثبات گناهکاری انسان وحفظ عصمت خود به میان آدمیان روند. دعوتشان اجابت شد.اما چون به زمین آمدند، شم ها زای فریفته ی زنی به نام «اشتار»شد. او اسم اعظم خدا را از فرشتگان آموخت وبه آسمان رفت.فرشتگان نیز با دختران آدمیان ازدواج کردندواز آنان فرزندانی به هم رساندند.(15)برخی از محققان غربی، مانند گیگر (16) وتسدال(17) نیز اصل این افسانه را یهودی دانسته اند ودرمنابع یهودی مضامین مشابه دیگری هم هست؛ مثلا در سفر پیدایش از توجه «پسران خدا» به «دختران آدمیان» سخن گفته شده است؛(18) چنان که دایرة المعارف یهود نقل می کند در بخش های غیر رسمی عهد عتیق (موسوم به «آپوکریفا» نیز آمده است که پسران آسمان (یا بهشت) - که متعلق به فرشتگان نگهبان بودند - دلبسته ی دختران آدمیان شدند و دویست تن از آنان به رهبری شم هازای سوگند خوردند که مقصود خود را پی بگیرند. (19) همچنین دراین کتاب، به فرشتگانی که به زنجیر آویخته شده اند، اشاره شده است؛ چنان که در کتاب پنجاهه (Jubilees) نیز اشاره مشابهی وجود دارد.(20) همچنین درعهد جدید نیز چنین آمده است:
زیرا هر گاه خدا برفرشتگانی که گناه کردند، شفقت ننمود، بلکه ایشان را به جهنم انداخته به زنجیرهای ظلمت سپرد تا برای داوری نگاه داشته شوند... .( 21)
همچنین در رساله ی یهودا درعهد جدید از زبان مسیح چنین می خوانیم:
فرشتگانی را که ریاست خود را حفظ نکردند، بلکه مسکن حقیقی خود را ترک نمودند، در زنجیرهای ابدی درتحت ظلمت به جهت قصاص یوم عظیم نگاه داشته است.( 22)
با توجه به آن که برخی از محققان این سخن را اشاره به همان آیات باب ششم سفر پیدایش می دانند،(23) باید گفت مراد از «پسران خدا» فرشتگان اند.
گفته اند که بت مشهور عزی درعرب جاهلی لقب زهره بوده است.( 24) وچون زهره الهه ی زیبایی وطرب بوده، واژه «زهره» درعربی به معنای سپیدی، زیبایی وشادی است.(25)
2. نسبتی ناروا به خدا و رسول خدا (آیه ی 34 سوره ی نساء)
درتفسیر آیه ی 34 از سوره ی نساء چنین روایت نقل شده است:
...عن علی قال: أتی النبی (ص) رجل من الأنصار بامرأة له، فقال: یا رسول الله! ان زوجها فلان بن فلان الأنصاری وانه ضربها فأثر فی وجهها، فقال رسول الله(ص) لیس له ذلک. فانزل الله (الرِّجالُ قَوَّامونَ عَلی النِّساء بِمَا فَضَّلَ اللهُ بَعضَهُم عَلی بَعضٍ)، أی قوامون علی النساء فی الأدب ، فقال رسول الله (ص) : أردت أمرا وأراد الله غیره.(26)
این روایت مستلزم دونسبت نارواست: یکی آن که اراده رسول خدا برخلاف اراده ی الهی باشد ودیگر، آن که به خدای متعال نسبت ظلم یا رضایت به آن وتأیید آن داده شود ورسول خدا از خدا نسبت به ظلم حساس تر ودقیق تر باشد.
3. نجات اهل جماعت از امت ( آیه ی 66 سوره ی مائده)
سیوطی درتفسیر آیه ی 66 سوره ی مائده روایت را از رسول خدا ودر ذیل آن سخنی را از امیرالمؤمنین نقل می کند:
...أسلم ، عن أنس بن مالک، قال: کنا عند رسول الله (ص) فذکر حدیثاً، قال: ثم حدثهم النبی (ص)، فقال: تفرقت أمة موسی علی احدی وسبعین ملة، سبعون منها فی النار و واحدة منها فی الجنة، وتفرقت أمة عیسی علی اثنین وسبعین ملة، واحدة منها فی الجنة واحدی وسبعون منها فی النار، وتعلو أنتم علی الفریقین جمیعاً بملة واحدة فی الجنة و ثنتان وسبعون فی النار، قالوا: من هم یا رسول الله؟ قال: الجماعات، الجماعات، قال یعقوب بن زید: کان علی بن أبی طالب إذا حدث بهذا الحدیث عن رسول الله (ص) تلا فیه قرآناً (وَلوأنَّ أهلَ الکِتابِ آمَنوُا وَاتَّقَوا إلی قوله سَاء مَا یَعمَلُونَ)، وتلا أیضاً (ومِمَّن خَلقنَا أمَةٌ یَهدونَ بِالحَقِّ وَبهِ یَعدِلُونَ) یعنی أمة محمد (ص).(27)
می توان احتمال داد که این روایت وامثال آن، مانند روایت «لا تجتمع امتی علی الخطاء» درپی اندیشه های خاصی که دربرابر مکتب اهل بیت (ع) قرار داشت، ساخته شده باشد که براساس آن، نجات بااهل سنت و «جماعت» است، نه در پیروی از اهل بیتی که رسول خدا درباره ی آنان به همراه قرآن فرمود:
ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبداً.
4. نسبت کفر به ابوطالب از زبان فرزندش ( آیه ی 113 سوره ی توبه)
یکی از مسائل مورد اختلاف میان شیعه واهل سنت مسأله ی ایمان ابوطالب است.شیعه به استناد ادله ی گوناگونی ، مانند اشعار ابوطالب، گزارش های مستند تاریخ وروایات اهل بیت (ع) نسبت کفر را به ابوطالب نادرست می داند.(28) اما اهل سنت براین مسأله پافشاری می کنند. درهمین زمینه، سیوطی چنین روایتی را از امیرالمؤمنین (ع) از رسول خدا (ص) نقل می کند:
...عن علی قال: أخبرت رسول الله (ص) بموت أبی طالب، فبکی فقال: اذهب فغسله وکفنه واره غفرالله له ورحمه، ففعلت وجعل رسول الله(ص) یستغفر له أیاماً ولا یخرج من بیته حتی نزل جبریل(ع) علیه بهذه الآیة : (مَا کانَ لِلَّنبِیِّ والذیَّنَ آمَنوا أن یَستَغفِروا لِلمُشرکینَ).(29)
علاوه برادله ای که در اثبات ایمان ابوطالب به آن اشاره شد، باید گفت سوره ی توبه، بی ترید، مدنی است، ولی مرگ ابوطالب در دوره ی حضور رسول خدا درمکه رخ داده است.جالب است بدانیم که شیخ آقا بزرگ از کتابی با نام بغیة الطالب لإیمان أبی طالب از خود سیوطی خبر می دهد ومی گوید نسخه ی خطی آن درکتابخانه ای در مصر موجود است.ایشان هم چنین از آثاری از برخی دیگر از عالمان اهل سنت در این موضوع نیز خبر می دهد.(30)
5. علم امیرالمؤمنین(ع)
سیوطی درتفسیر آیه ی 76 سوره ی یوسف چنین روایتی نقل می کند:
....سأل رجل علیا(ع) عن مسألة، فقال فیها، فقال الرجل: لیس هکذا ولکن کذا وکذا، قال علی (ع): أحسنتَ وأخطأتُ وفَوقَ کُلِ ذِی عِلمٍ عَلیِم.(31)
این روایت، براساس ادله ی شیعه درعصمت امام وعلم او، بویژه امامی که سخن او این است که (أیهَّا النَّاسُ سَلُونی قَبلَ أن تَفقِدوُنی فَلأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أعلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الأرض)، (32) ناسازگاراست. به علاوه، آیا براساس حدیث ثقلین ونیزحدیث منزلت وحدیث مشهور«علی مع الحق والحق مع علی»(33) نسبت خطا به آن حضرت را می توان پذیرفت؟ (34)
6.نسبت جدال ناروا به امیرالمؤمنین(ع)
روایت سیوطی دراین باره چنین است:
... عن علی (ع) ، ان النبی (ص) طرفه وفاطمة لیلاً، فقال: ألا تصلیان؟ یا رسول الله! انما أنفسنا بیدالله ان شاء ان یبعثنا بعثنا، وانصرف حین قلت ذلک ولم یرجع إلی شیئاً، ثم سمعته یضرب فخذه ویقول: وکانَ الإنسانُ أکثَرَ شَیءٍ جَدَلا.(35)
این روایت را بحرانی هم از زهری، از امام سجاد(ع) نقل کرده وآن را چنین تأویل می کند:
وَکانَ الإنسانُ ، یعنی:علی بن أبی طالب، أکثَرَ شَیءٍ جَدَلاً: أی متکلماً بالحق والصدق.( 36)
اما منبع او مسند ابن حنبل ومسند الموصلی وسایر منابع اهل سنت است .چنین برخوردی با ادب امیرالمؤمنین(ع) نزد رسول خدا ونیز عزم وجدیت آن حضرت درعبادت- که کسی در آن تردیدی ندارد - سازگار نیست. ازاین رو، مرحوم شرف الدین آن را رد می کند وبربخاری، ناقل اصلی این خبر، خرده می گیرد که چرا از امام سجاد امثال این اخبار موهون را نقل می کند. (37) این نکته نیز قابل توجه است که این روایت در صدد ترویج وتوجیه جبرباوری است واز سوی دیگر، نخستین حامیان اندیشه ی جبر امویان اند و ناقل این خبر درنقل بخاری(38) ابن شهاب زهری است که با امویان ارتباط نزدیکی داشته است.(39)
7. نسبت های ناروا به سلیمان(ع)
درباره ی زندگی سلیمان(ع) روایات متعددی نقل شده که متضمن اموری شگفت است وبدتر از آن، در بعضی از آنها نسبت های ناروایی به ایشان داده شده است؛ از جمله سیوطی ذیل آیه ی34 سوره ی ص از امیرالمؤمنین (ع) خبری طولانی نقل می کند که مشتمل برغرایبی است؛ مانند این که شیطان درچشمه آبی شراب ریخت تا سلیمان بنوشد ومست شود تا او انگشتر آن حضرت را بدزدد.(40) سیوطی در دو جای دیگر نیز از آن حضرت، دوخبر با این مضمون نقل می کند که حضرت سلیمان دربه جا آوردن نماز عصر کوتاهی کرد.(41)
چنین روایاتی غیر از مطالب شگفت آوری که دربرخی از آنها آمده با روایات متعددی که از اهل بیت(ع) درتنزیه انبیاء وعصمت آنان نقل شده،سازگار نیست. از همین رو، سید مرتضی، با اشاره به این روایات، آنها را رد می کند.( 42) علامه طباطبایی نیز با اشاره به این روایات وپس از نقل بعضی از آنها، به نقد آنها می پردازد.(43)
دروجه بطلان این اخبار، خوب است بدانیم تصویری که تورات از سلیمان (ع) ترسیم می کند، تصویر مثبتی نیست.سلیمان براساس کتاب جامعه، انسانی پوچ گرا وشکاک وطبق کتاب غزل غزل ها، انسانی هوس باز و زن باره است. او همچنین براساس کتاب پادشاهان، تحت تأثیر زنان کافرش به خدایان دیگر تمایل می یابد وبرای آنها عبادت گاه می سازد واز این رو، مشمول غضب الهی می شود.(44) از همین روست که قرآن می فرماید: (وَمَا کَفَرَ سُلَیمانُ) .بنابراین، احتمال دارد که منشاء چنین روایاتی دید گاه های یهودیان درباره ی سلیمان (ع) باشد.
8. نزول خداوند از آسمان در شب نیمه ی شعبان
سیوطی درتفسیر آیه ی4 سوره ی دخان، از آن حضرت(ع)، به نقل از رسول خدا چنین روایت می کند:
... إذا کان لیلة النصف من شعبان، فقوموا لیلها وصوموا نهارها، فان الله ینزل فیها لغروب الشمس إلی سماء الدنیا فیقول: ألا مستغفر فاغفر له ألا مسترزق فارزقه ألا مبتلی فأعافیه ألا سائل فأعطیه ألا کذا ألا کذا حتی یطلع الفجر.(45)
اما نزول خداوند - که مستلزم تشبیه وجسمانی بودن اوست- به هیچ وجه پذیرفته نیست. این روایت از اسراییلیات است که بنی اسراییل صفات الهی را جسمانی می دانستند.
سیوطی درهمین جا روایتی را نیز از امیرالمؤمنین (ع) از رسول خدا(ص) دربیان فضیلت نماز خاصی دراین شب ذکر می کند، اما بافاصله چنین می افزاید:
قال البیهقی یشبه أن یکون هذا الحدیث موضوعاً وهو منکر وفی رواته مجهولون.(46)
کاش این حساسیت درمورد همه ی روایات وجود داشت، نه درمورد روایتی که عمل مستحبی را بیان می کند وضعف یا جعل در آن ضرری به جایی نمی رساند.
9. حجیت قرائات
روایت زیر را سیوطی درابتدای تفسیر سوره ی الرحمن نقل می کند که البته دربخشی از آن، سخنی از علی (ع) نقل شده است:
...عن عبدالله بن مسعود(رض) قال: أقرأنی رسول الله(ص) سورة الرحمن فخرجت إلی المسجد عشیة، فجلس إلی رهط، فقلت: رجل اقرأ علی فإذا هو یقرأ حروفاً لا أقرؤها، فقلت: من أقرأک؟ قال:أقرأنی رسول الله (ص). فانطلقنا حتی وقفنا علی رسول الله (ص) فقلت: اختلفنا فی قراء تنا فإذا وجه رسول الله(ص) فیه تغییر و وجد فی نفسه حین ذکر الاختلاف، فقال: انما هلک من قبلکم بالاختلاف، فأمر علیاً، فقال: ان رسول الله(ص) یأمرکم ان یقرأ کل رجل منکم کما علم فإنما هلک من قبلکم بالاختلاف، قال: فانطلقنا و کل رجل منا یقرأ حرفاً لا یقرؤه صاحبه.( 47)
آیة الله خویی دربخش «بررسی روایت های سبعة احرف (حروف هفت گانه) قرآن» با نقل این روایت از تفسیر طبری- که اندکی با نقل سیوطی متفاوت است- آن را به همراه روایات مشابه تضعیف می کند ومعتقد است این روایات برخلاف روایات اهل بیت (ع) است که قرآن برحرف واحد نازل شده است.(48)
10. تحریف قرآن
درتفسیر آیه ی 29 سوره ی واقعه در الدر المنثور از امیرالمؤمنین(ع) چنین روایتی نقل شده است که پذیرش آن، مستلزم قول به تحریف قرآن است:
...عن قیس بن عباد قال: قرأت علی علیّ (وَطَلحٍ مَنضودٍ)، فقال علی: ما بال الطلح، اما تقرأ وطلع؟ ثم قال:طَلعٌ نَضِیدٌ. فقیل له:یا أمیرالمؤمنین!أ نحکها من المصاحف؟ فقال: لا یهاج القرآن الیوم.(49)
اما آلوسی درباره ی این خبر چنین می گوید:
هی روایة غیر صحیحة... وکیف یقرء أمیرالمؤمنین - کرم الله تعالی وجهه- تحریفاً فی کتاب الله تعالی المتداول بین الناس، أو کیف یظنّ بأن نقلة القرآن و رواته وکتابه من قبل تعمدوا ذلک او غفلوا عنه؟ هذا والله تعالی قد تکفل بحفظه سبحانک هذا بهتان عظیم.(50)
روایات تفسیری دراسباب النزول
بخشی دیگر از این اخبار، روایاتی است که در بیان تفسیر یک آیه یا سبب نزول آن یا تطبیق آن بر موردی خاص از آن حضرت نقل شده است.به این روایت توجه می کنیم:
1. عمومیت سنت الهی
سیوطی ذیل آیه ی 82 سوره ی انعام از امیرالمؤمنین(ع) چنین روایت می کند:
..عن علی بن أبی طالب فی قوله: (الَُّذینَ آمَنوا وَلم یَلبِسُوا إیمانَهُم بِظُلمٍ)، قال: نزلت هذه الآیة فی ابراهیم و أصحابه خاصة لیس فی هذه الامة.(51)
علامه طباطبایی در نقد این روایت می فرماید:
ظاهر این روایت، با اصول کلی مستخرج از کتاب وسنت توافق ندارد، زیرا مضمون این آیه شامل حکم خاصی نیست که مانند احکام تشریعی به امت وزمان خاصی اختصاص داشته باشد؛ زیرا تأثیر ایمان وکفر، امری است که در فطرت انسان به ودیعت نهاده شده وطبق اختلاف زمانها وامت ها تغییر نمی کند.(52)
2. اختصاص آیه ی43 سوره ی اعراف به اهل بدر
روایت الدر المنثور از امام (ع) چنین است:
..عن علی بن أبی طالب قال: فینا والله أهل بدر نزلت هذه الآیة :(وَنَزَعنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّن غِلِّ).(53)
سیوطی نظیر این روایت را در جای دیگری هم آورده است.(54)
درباره ی این روایت باید گفت که وجه اختصاص آن به اهل بدر معلوم نیست.به علاوه، علامه ی طباطبایی هم درنقد این خبر به این نکته اشاره می کند که این آیه درسیاق آیات مکی نازل شده وبنابراین، ربطی به نزول آن درجنگ بدر یا درباره ی اصحاب بدر ندارد؛ چنان که همین جمله درآیه ی 47 سوره ی حجر هم هست واین سوره هم مکی است.(55)
3. مأموریت امیرالمؤمنین(ع) درخواندن آیات برائت براهل مکه
یکی از مسلمات تاریخ اسلام جریان نزول آیات برائت است که ابتدا ابوبکر در خواندن آن براهل مکه مأموریت یافت وسپس جبرییل به رسول خدا - صلوات الله علیه وآله- خبر داد که این آیات را تو یا کسی از توباید بخواند ولذا امیرالمؤمنین (ع) آیات را درمیان راه از ابوبکر گرفت وبرمکیان خواند. در درالمنثور روایات متعددی دراین مورد نقل شده ، ولی دریک مورد روایت این گونه است:
...عن علی (رض) قال: بعثنی رسول الله(ص) إلی الیمن ببراءة، فقلت:یا رسول الله !تبعثنی وأنا غلام حدیث السن واسأل عن القضاء ولا أدری ما أجیب.قال: ما بد من أن تذهب بها أو أذهب بها؟ قلت:ان کان لا بد أنا أذهب .قال:انطلق فان الله یثبت لسانک ویهدی قلبک ، ثم قال:انطلق فاقرأها علی الناس.(56)
علامه طباطبایی درباره ی این حدیث می گوید:
چیزی که دراین روایت باعث سوء ظن آدمی نسبت به آن است، این که در آن، لفظ «یمن» آمده، درحالی که به وضوح از خود آیه آشکار است که باید آن را در روز حج اکبر درمکه، بر مردم مکه بخوانند. گویا عبارت روایت «به سوی مکه» بوده وبرای این که مشتمل بر داستان قضاوت بوده وخواسته اند آن را تصحیح کنند «به سوی مکه» را برداشته وبه جایش «به سوی یمن» گذاشته اند.(57)
4. تفسیر «شاهد» درآیه ی 17 سوره ی هود
سیوطی از محمد بن حنفیه از پدرش چنین نقل می کند:
...عن محمد بن علی بن أبی طالب،قال: قلت لأبی: ان الناس یزعمون فی قول الله «وَیَتلوهُ شَاهِدٌ مِّنهُ»، انک أنت التالی، قال: وددت انی أنا هو ولکنه لسان محمد(ص).(58)
این درحالی است که اولاً، این که مراد از «شاهد» دراین آیه زبان رسول خدا باشد، هیچ معنای محصلی نداردو ثانیاً، احتمال دارد که براساس روایات متعدد از شیعه وسنی- که خود سیوطی هم درتفسیر همین آیه نمونه ی آن را نقل کرده است- مراد از «شاهد» دراین آیه امیرالمؤمنین(ع) باشد.
5. سامری و اخذ اثر جبرییل(ع)
در داستان حضرت موسی(ع) درباره ی این که سامری چگونه توانست گوساله ی زرینی بسازد که صدایی خاص از آن برخیزد، سیوطی چنین روایتی از امیرالمؤمنین(ع) نقل می کند:
...ان جبریل لما نزل فصعد بموسی إلی السماء، بصر به السامری من بین الناس، فقبض قبضه من أثر الفرس وحمل جبریل موسی خلفه حتی اذا دنا من باب السماء صعد وکتب الله الألواح وهو یسمع صریر الأقلام فی الألواح فلما أخبره ان قومه قد فتنوا من بعده، نزل موسی فأخذ العجل فأحرقه.(59)
علامه طباطبایی درباره ی این روایت می گوید که طبق این خبر جبرییل موسی را به آسمان برده، در حالی که سیاق آیات قصه دراین سوره ودر سوره های دیگر با آن مساعدت ندارد واز این عجیب تر، این که سامری خاک را از جای پای اسب جبرییل وقتی برداشت که جبرییل آمده بود تا موسی را عروج دهد، وچون این قضیه در طور بوده، ناگزیر بنی اسراییل وسامری نیز باید با اوباشند، اما سامری درمیان قوم بود، نه درطور. وانگهی اگر این نزول وصعود جبرییل صحیح باشد، قطعاً درآخر میقات بوده وحال آن که آن روزها سامری کار خود را کرده بود وبنی اسراییل به دست وی گمراه شده بودند.(60)
6. مرگ انبیا(ع)
سیوطی ذیل آیه ی 57 سوره ی عنکبوت از امیرالمؤمنین(ع) نقل می کند که البته مانند آن در منابع شیعه هم هست؛ مثلاً صدوق - علیه الرحمه - درعیون أخبار الرضا نیز آن را نقل کرده است.( 61) روایت این است:
...عن علی ابن أبی طالب(ع) قال: قال رسول الله(ص): لما نزلت هذه الآیة إنََّکَ مَیِّتٌ وَإنَّهُم مَیِّتُونَ ، قلت: یا رب! أ یموت الخلائق کلهم وتبقی الأنبیاء؟ فنزلت کُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ ثُمَّ إلینَا تُرجَعُونَ.(62)
علامه درباره ی این روایت می گوید که متن آن بی اشکال نیست؛ زیرا طبق جمله ی (إنَّکَ مَیِّتٌ وَأنَّهُم مَیِّتُونَ) رسول خدا می میرد وخود ایشان می دانست که انبیای گذشته هم از دنیا رفته اند.بنابراین، این پرسش که آیا همه مردم می میرند وانبیا باقی می مانند، جایی ندارد تا در پاسخش این آیه نازل شود.(63)
7. حجیت اجماع و شوری
روایت سیوطی درتفسیر آیه ی 39 سوره ی شوری چنین است:
...عن علی(ع) قال، قلت: یا رسول الله! الامر ینزل بنا بعدک لم ینزل فیه قرآن ولم یسمع منک فیه شیء، قال: اجمعوا له العابد من أمتی واجعلوه بینکم شوری ولا تقضوه برأی واحد.( 64)
درتفسیر سوره ی نصر روایتی با همین مضمون وبا تفصیلی بیشتر آمده است.بخشی از این روایت، این است که امیرالمؤمنین از رسول خدا پرسید:اگر امری پیش آمد که در باره اش چیزی نازل نشده بود وسنتی از شما هم درباره اش نبود، چه باید کرد؟ رسول خدا فرمود:
..تجعلونه شوری بین العابدین من المؤمنین ولا تقضونه برأی خاصة فلو کنت مستخلفاً احداً لم یکن أحد أحق منک لقربک فی الإسلام وقرابتک من رسول الله (ص) وصهرک وعندک سیدة نساء المؤمنین وقبل ذلک ما کان من بلاء أبی طالب إیای ونزل القرآن وأنا حریص علی أن أرعی له فی ولده.(65)
اما این روایت با روایت متواتر ثقلین - که طبق آن مردم باید به اهل بیت رجوع کنند- سازگار نیست.وانگهی، معلوم نیست چرا باید اجماع «عابدان» ونه«عالمان» امت، حجت باشد.به علاوه، درروایت دوم از قول رسول خدا (ص) خطاب به علی (ع) چنین آمده است که اگر قرار بود من کسی را به عنوان جانشین تعیین کنم، بهتر از تو وجود نداشت.از این تعبیر برمی آید که سازنده ی روایت خواسته است براین نکته تأکید کند که رسول خدا جانشینی برای خود نصب نفرموده است!
8. مسأله ی خلافت بعد از رسول خدا
سیوطی درتفسیر آیه ی 44 سوره ی زخرف می نویسد:
...عن علی وابن عباس قالا: کان رسول الله (ص) یعرض نفسه علی القبائل بمکة ویعدهم الظهور، فإذا قالوا لمن الملک بعدک أمسک فلم یجئهم بشیء، لأنه لم یؤمر فی ذلک بشیء حتی نزلت (وَإنَّهُ لَذِکرٌ لَکَ وَلِقَومِکَ)، فکان بعد إذا سئل قال لقریش: فلا یجیبوه حتی قبلته الأنصار علی ذلک.(66)
اما شیعه معتقد است که مسأله ی جانشینی رسول خدا (ص) از ابتدا معلوم بوده است وجریاناتی مانند دعوت عشیره ی اقربین نیز براین نکته دلالت دارد. وانگهی، آیه ی مذکور در صدد بیان این است که قرآن مایه ی یاد آوری حقایق برای پیامبر و قوم اوست ومعلوم نیست که ارتباط آن با جانشینی قریش چیست.
9.داستان خیانت حاطب ابن ابی بلتعه
سیوطی سبب نزول آیه ی اول سوره ی ممتحنه را از زبان امیرالمؤمنین(ع) نقل می کند که مشتمل برجریان خیانت حاطب بن ابی بلتعه است، اما درذیل این روایت می خوانیم که وقت خیانت حاطب معلوم می شود وعمر از رسول خدا اجازه می خواهد که او را بکشد، ایشان چنین می فرماید:
..انه شهد بدراً وما یدریک لعل الله اطلع علی اهل بدر، فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم ونزلت فیه (یَا أیُّها الذَّینَ آمنوا لَا تَتَخِذوا عَدُوِّی وَعَدُوّکُم أولیَِِِِِاء تُلقُونَ إلیهِم بِالمَوَدَّةِ).(67)
به نظر علامه طباطبایی طبق این خبر، حاطب به خاطر عملی که کرده بود، مستحق اعدام ویا کیفری کمتر از آن بوده وتنها به خاطر شرکتش دربدر مجازات نشده است؛ درحالی که طبق روایات داستان افک، رسول خدا مسطح بن اثاثة را با وجود شرکتش دربدر، به دلیل تهمت برعایشه کیفر کرد. وانگهی، این که خدا به اهل بدر بفرماید«هر چه می خواهید، بکنید که من شما را آمرزیده ام»، با هیچ منطقی درست درنمی آید؛ زیرا مستلزم آن است که اهل بدر هر گناهی بکنند، آمرزده اند وتکلیف از آنان ساقط است.این اشکال درمورد خود رسول خدا هم وارد می شود؛ زیرا یکی از اهل بدر خود ایشان بود. پس باید طبق این روایت ایشان هم در ارتکاب هر گناه آزاد باشد که دراین صورت، کسی سخن ایشان را نمی پذیرد. به نظر علامه چنین سخنی خطاب های الهی را در بیشتر آیاتی که در آن به صحابه رسول خدا ومؤمنین عتاب شده، خطاب هایی بیهوده می سازد؛ زیرا صحابه ای که خود خدا اجازه داده هر گناهی خواستند بکنند، دیگر نباید به خاطر بعضی تخلفاتشان درآیاتی نظیر آیات مربوط به داستان بدر، احزاب، حنین،وامثال آنها مورد عتاب قرار گیرند که چرا فرار کردید وبرای فرار از جنگ به آتش دوزخ تهدید شوند.(68)
نتیجه
از امیرالمؤمنین(ع) نسبت به خلفا وسایر صحابه اقوال تفسیری فراوانی نقل شده است. سیوطی در کتاب الاتقان خود دراین باره می گوید:
اما الخلفاء فاکثر من روی عنه منهم علی بن ابی طالب والروایة عن الثلاثة نزرة جداً...ولا احفظ عن ابی بکر فی التفسیر الا آثاراً قلیلة جداً لا تکاد تجاوز العشرة.(69)
فراوانی روایات تفسیری از آن حضرت، واکنش محققان را نیز درپی داشته است. سیوطی علت کثرت این روایات را تداوم عمر آن حضرت پس از خلفا دانسته است.(70) اما ابن سعد درطبقات دراین باره چنین نقل می کند:
قیل لعلی: ما لک أکثر اصحاب رسول الله(ص) حدیثاً؟ فقال: إنی کنت إذا سألته أنبأنی وإذا سکت ابتدأنی. (71)
او همچنین، از قول خود آن حضرت چنین نقل می کند:
والله ما نزلت آیة إلا وقد علمت فیما نزلت وأین نزلت وعلی من نزلت، إن ربی وهب لی قلباً عقولاً ولساناً طلقاً...سلونی عن کتاب الله فإنه لیس من آیة إلا وقد عرفت بلیل نزلت أم بنهار. فی سهل أم فی جبل.(72)
بنابراین، کثرت این احادیث بیشتر به دلیل طول مصاحبت آن حضرت با رسول خدا (ص) است وصرف طول عمر ایشان دلیل برکثرت روایات نیست.
اما علت این کثرت هر چه باشد، طبیعی است که درمیان این روایات فراوان، نسبت بخشی از آنها نیز به ایشان درست نباشد وساختگی باشد.از این رو، ذهبی بخشی از این روایات را ساخته ی جاعلان شمرده وصحیح ترین طریق ها در روایات تفسیری منقول از آن حضرت را از دیدگاه خودمعرفی کرده است.(73)
از آنچه گفتیم، روشن شد که برخی از روایات سیوطی در الدر المنثور به نقل از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) روایاتی قابل نقد وسخیف است. بدیهی است که نقد وبررسی کامل روایات تفسیری درکتاب الدر المنثور وبلکه همه کتب تفسیر اثری اهل سنت وشیعه محتاج تحقیقات گسترده تری است که امید است اهل تحقیق با دقت وتیز بینی وبدون دچار شدن به افراط وتفریط بدان همت گمارند.
پینوشتها:
1- همان، ج1، ص97.
2- همان.
3-همان.
4- درباره ی ستاره ی سهیل نیز چنان که مأمون می گوید، این افسانه شایع بوده که ستاره در اصل باج گیری دریمن بوده است. سیوطی با اشاره به این خبر، آن را از موضوعات می داند. (ر.ک :النکت البدیعات علی الموضوعات، ص 246)
5- عیون أخبار الرضا، ج1، ص 269- 270.
6-همان، ج1، ص 267به بعد.
7- الموضوعات، ج1، ص 186- 187.
8- البدایة والنهایة ، ج1، ص 54.
9- الا سرائیلیات والموضوعات فی کتب التفسیر، ص 161.
10- همان، ص 164.
11- تفسیر ومفسران، ج2، ص 131- 129.
12- تفسیر عیاشی ، ج1، ص 52.
13- المیزان، ج1، ص 239.
14- علامه به نکته ی مهمی اشاره کرده اند.می توان افزود که در اساطیر یونان درمواردی خدایان به زمین می آیند وبا انسان ها همنشین می شوند حتی گاه به زنان یا مردان زمینی دل می بندند. (ر .ک :دومنظومه ایلیاد وادیسة هومر، ترجمه ی سعید نفیسی، تهران: بنگاه ترجمه ونشر کتاب، دوم، 1342 و 1344 ش) در اسطوره ی پرومتئوس نیز می بینیم که چگونه سودای یک موجود آسمانی درهمراهی باانسان دربرابر خدا، مانند داستان هاروت وماروت به محکومیت ابدی او منجر می شود.
15- The original sources of the Quran , pp 96-98 : The Encyclopedia of Islam , vol . 3,p272.
16- The Encyclopedia of Islam , vol .3, p272
17- The original sources of the Quran, 96.
18- سفر پیدایش، باب ششم، آیه ی 2.
19- Judaica, vol. 2, p 966.
20- The Encyclopedia of Islam, vol.3 p272.
21 - رساله ی دوم پطرس، باب 2، آیه ی 4.
22- رساله ی یهودا، آیات 5- 6.
23- عیسی اسطوره یا تاریخ، ص 90.
24- فی طریق المیثولوجیا عند العرب، ص 76.
25- همان، ص89.
26- الدر المنثور ، ج2، ص 151.
27- همان، ج2، ص 297- 298.
28- دراین باره کتب زیادی نیز تألیف شده است.کراجکی در کنز الفوائد فصلی را با عنوان «فسل فی الأشعار المأثورة عن أبی طالب بن عبدالمطلب- رحمه الله - التی یستدل بها علی صحة إیمانه» به این موضوع اختصاص داده است. ( ج1، ص 179 به بعد). فتال نیشابوری نیز در روضة الواعظین، درفصلی با عنوان «مجلس فی ذکر ما یدل علی إیمان أبی طالب وفاطمة بنت أسد»، از این موضوع بحث کرده است. (ج1، ص 138 به بعد) . شیخ آقا بزرگ از حدود سی کتاب از عالمان شیعه در دفاع از ایمان ابوطالب خبر می دهد. (ر.ک :الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج2، ص 514- 512) از میان آثاری که دراین موضوع به چاپ رسیده، به دواثر زیر اشاره می شود: رساله ی ایمان ابی طالب از شیخ مفید- که درضمن مجموعه ی آثار ایشان در چاپ کنگره ی هزاره ی شیخ مفید چاپ شده است - وکتاب دیگری با نام الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب از عالمی شیعی به نام سید فخار بن معد موسوی که این کتاب را انتشارات سید الشهدای قم در سال 1410 ق، چاپ کرده است.
29- همان، ج3، ص 283.
30- الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج2، ص 511.
31-الدر المنثور،ج4،ص28.
32-نهج البلاغة،خطبه ی 189.
33- ابن شهر آشوب می گوید این روایت را خطیب درتاریخ بغداد واشنهی در اعتقاد أهل السنة وأبویعلی موصلی در المسند و قاضی أبوالحسن جرجانی، در صفوة التأریخ وسمعانی در فضائل الصحابة ازأبوسعید خدری و أبوذر وسعد بن أبی وقاص وأم سلمه نقل کرده اند. (متشابه القرآن ومختلفه، ج2، ص42).
34- این احتمال که فعل «احسنت» به صیغه ی متکلم وفعل «اخطأت» به صیغه ی مخاطب باشد ومراد حضرت این باشد که من از تو داناترم نیز چندان با سیاق کلام، متناسب به نظر نمی رسد.
35-الدر المنثور، ج4، ص228.
36- تفسیر البرهان، ج3، ص 644.
37- اجویة مسائل جار الله، ص 69- 71.
38- صحیح البخاری، ج23- 25، ص 73- 74.
39- درباره ی زهری واحوال او ر.ک : حلیلة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج3، ص 360؛ شذرات الذهب، ج1، ص 162- 163؛ الطبقات الکبری، ج2، ص 296؛ درباره ی اختلافی که دربین عالمان شعیه درباره ی او هست ر .ک :روضات الجنات، ج7، ص 242- 249، به نظر ایشان، زهری ابتدا ازطرفداران بنی امیه بود، ولی سپس به امام پیوست. اما مرحوم امین دراعیان الشیعة، با آن که از بسیاری از کسانی که در تشیعشان تردید وجود دارد، سخن می گوید، به او (جز دریک جا در توضیح عنوان مشترک «زهری» ) اشاره ای ندارد. ابن ابی الحدید نیز در ذکر دشمنان ومنحرفان از علی نام زهری را ذکر وخبری را هم در بد گویی او از آن حضرت وپاسخ تند امام سجاد(ع) به او نقل می کند. (شرح نهج البلاغة ، ج4، ص102).
40- الدر المنثور، ج5، ص 311.
41- همان، ج1، ص 305؛ ج5، ص 309.
42- تنزیه الانبیاء ، ص 92.
43- المیزان، ج17، ص 207.
44- پادشاهان، کتاب اول، باب 11، آیات 2- 9.
45- الدر المنثور ، ج6، ص 26.
46- همان، ج6، ص 28.
47- همان، ج6، ص 140.
48- بیان درعلوم ومسائل کلی قرآن، ص 230- 232.
49- الدر المنثور، ج6، ص 157؛ طبرسی می گوید درشیعه هم نظیر این روایت نقل شده است:«و رواه أصحابنا عن یعقوب بن شعیب قال: قلت لأبی عبدالله (ع):«وَطَلحِ مَنضوُدٍ»، قال: لا وطلع منضود». (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص 330).
50- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج14، ص 140.
51- الدر المنثور ، ج3، ص 27.
52- المیزان، ج7، ص 212.
53- همان، ج3، ص 85.
54- همان، ج4، ص101؛ مضمون مشابه آن در اخبار مربوط به فضیلت سازی برای مخالفان آن حضرت نیز گذشت.
55- المیزان، ج8، ص139.
56- الدر المنثور، ج3، ص210.
57- المیزان، ج9، ص167.
58- الدر المنثور، ج3، ص324.
59- همان، ج4، ص306.
60- المیزان، ج14، ص205.
61- عیون أخبار الرضا، ج2، ص 32.
62- الدر المنثور، ج5، ص 149.
63- المیزان، ج16، ص 146.
64- الدر المنثور، ج6، ص 10.
65- همان، ج6، ص407.
66- همان، ج6، ص 18.
67- همان، ج6، ص 203.
68- المیزان، ج19، ص 236- 238.
69- الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص1227.
70- همان، ج2، ص 1227.
71- الطبقات الکبری، ج2، ص258.
72- همان، ج2، ص 257.
73- امام علی وقرآن ، ص 69.
کتابنامه
- الإتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، دمشق- بیروت: دار ابن کثیر، دمشق- حلبونی، دار العلوم الإنسانیة ، الطبعة الثانیة، 1414ق.
- أجوبة مسائل جارالله ، سید عبدالحسین شرف الدین، صیدا: مطبعة العرفان، الطبعة الثانیة، 1373ق.
- الإستبصار، محمد بن حسن طوسی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، سوم، 1390ق.
- الإسراییلیات والموضوعات فی کتب التفسیر، محمد بن محمد ابوشهبه، قاهره: مکتبه السنة، الطبعة الرابعة، 1408ق.
- أعیان الشیعة، سید محسن امین، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
- امام علی وقرآن ، محمد مرادی، تهران: نشر هستی نما، 1382ش.
- البدایة والنهایة، ابن کثیر (ابوالفداء الحافظ الدمشقی)، بیروت: المکتبة العصریة، 1426ق.
- البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی ، تهران: بنیاد بعثت، 1416ق.
- بیان در علوم ومسائل کلی قرآن، سید ابوالقاسم خویی، ترجمه: محمد صادق نجمی وهاشم هاشم زاده ی هریسی، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1382ش.
- التبیان فی تفسیر القرآن ، محمد بن حسن طوسی، مقدمه: شیخ آقا بزرگ تهرانی، تحقیق: احمد قصیر عاملی ، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بی تا.
- تفسیر العیاشی ، محمدبن مسعود عیاشی ، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی ، تهران: چاپخانه ی علمیه، 1380ق.
- تفسیر ومفسران ، محمد هادی معرفت، ترجمه: علی خیاط، قم: مؤسسه ی فرهنگی التمهید، 1380ش.
- تنزیه الأنبیاء، سید مرتضی، قم: انتشارات شریف رضی، بی تا.
- تهذیب الأحکام، محمد بن حسن طوسی، تهران: دارالکتب الاسلامیة ، 1365ش.
-حلیة الأولیاء، ابونعیم اصفهانی، بیروت: دار الکتاب العربی، الطبعة الرابعة، 1405ق.
- الخلاف، محمد بن حسن طوسی، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم، 1407ق.
- الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق.
- الذریعة الی تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، قم: انتشارات اسماعیلیان -تهران: کتابخانه اسلامیه، 1408 ق.
- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، سید محمود آلوسی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415ق.
- روضات الجنات، میرزا محمد باقر موسوی خوانساری، قم: انتشارات اسماعیلیان، 1392ق.
- روضة الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری، قم: انتشارات رضی، بی تا.
- شذرات الذهب، ابن العماد حنبلی، بیروت: انتشارات دار الفکر، 1421ق.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1339 ش.
- صحیح البخاری (بشرح الکرمانی)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثانیة، 1401ق.
- الطبقات الکبری، محمد بن سعد واقدی، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1410ق.
-عیسی اسطوره یا تاریخ، آرچیبالد رابرتسون، ترجمه: حسین توفیقی، قم: مرکز مطالعات وتحقیقات ادیان ومذاهب، 1378ش.
- عیون أخبار الرضا، محمد بن علی بن بابویه، تهران: انتشارات جهان، 1378ش.
- فی طریق المیثولوجیا عند العرب، محمود سلیم الحوت، بیروت: دارالنهار للنشر، الطبعة الثالثة، 1983.
- الکافی، محمدبن یعقوب کلینی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چهارم، 1365ش.
- کتاب مقدس ، (با ترجمه ی جدید فارسی)، قابل دسترس دراین سایت: ttp:www.onlinekelisa.com/Bible .htm
- کنز الفوائد، ابوالفتح کراجکی، قم: انتشارات دار الذخائر، 1410ق.
-مبانی و روش های نقد متن حدیث از دیدگاه دانشوران شیعه، داوود معماری، قم: بوستان کتاب، 1386ش.
- متشابه القرآن ومختلفه، محمد بن علی ابن شهر آشوب مازندرانی ، قم: انتشارات بیدار، 1410ق.
- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، تهران: انتشارات ناصر خسرو، سوم ، 1372ش.
- من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه علمیه یّ قم، دوم، 1413ق.
- الموضوعات، ابن جوزی (ابوالفرج عبدالرحمن بن علی) ، بیروت: دار الفکر، 1421ق.
-المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، پنجم ، 1417ق.
- النکت البدیعات علی المؤضوعات، جلال الدین سیوطی، بی جا: دارالجنان، 1411ق.
- نهج البلاغه، چاپ بنیاد نهج البلاغه، تصحیح: عزیزالله عطاردی، 1372ش.
- Judaica, Kater Publishing House, Ltd , Jerusalem , Israel, 1971
-The Encyclopedia of Islam, B .Lewis and others, E.J. Brill, Leiden and LUZAC & CO., London, 1986.
- The original sources of the Quran, W.ST. Clair Tisdall, Society for promoting Christian Knowledge, London, 1905.
منبع:فصلنامه علوم حدیث شماره 53