عالمان اخلاق حقیقت جاه را«تسخیر قلوب مردم و مالک شدن دلهای آنان» دانسته اند.(2) چنان که برخورداری ازمال و ثروت عامل تسخیراموال و مالکیت آنها است، برخورداری از جاه نیز مالک شدن وتسلط بر دلهای مردم است.
اگر جاه ذاتاً مذموم باشد،قاعدتاً به این دلیل است که لغزشگاه خطرناکی است و بیشتر انسانها با رسیدن به قله آن سقوط می کنند و موجب فساد می شوند.(3) طبعاً جاه طلبی نیز زشت و ناپسند خواهد بود؛چون انسان به دنبال چیزی است که ذاتاً زشت وناپسند است.
اما به نظر می رسد که جاه به خودی خود نه مذموم است ونه ممدوح، نه زشت است نه زیبا، نه خوب است، نه بد، بلکه از یکسو به انگیزه و هدفی بستگی دارد که انسان از رسیدن به جاه و محبوبیت دارد و از سوی دیگر به چگونگی استفاده ازاین فرصت و نعمت. دراین فرض،جاه طلبی ذاتاً مذموم و ناپسند نخواهد بود،بلکه بستگی دارد که شخص جاه طلب از رسیدن به آن چه هدف و انگیزه ای را دنبال می کند و ازجاه و محبوبیت خود در نزد مردم درچه مسیری استفاده می کند.
- آیا به شهرت در میان مردم علاقمند است؟
- آیا محترم بودن و محبوبیت بودن درمیان مردم را دوست دارد؟
- آیا قصدش آن است که از این راه به مقام و موقعیت اجتماعی برسد؟
- آیا به تفوق و برتری و تسلط و نفوذ در دیگران علاقمند است؟
به نظر می رسد که جاه طلبی با هدفی که در ردیف چهارم تصویر نمودیم، زشت وناپسند است. برتری و سلطه بر دیگران وتحت نفوذ گرفتن آنان هیچ توجیه عقلی و شرعی ندارد. خداوند انسانها را برابر آفریده و هیچ انسانی حق ندارد برانسانهای دیگر تسلط یابد و اراده خود را بر آنان تحمیل کند. البته انسان در زندگی اجتماعی با انسانهای دیگر رابطه دارد، با آنان تعامل و همکاری می کند، اما مجاز به تسلط بر آنان نیست. گرچه ازدیدگاه برخی از اندیشمندان «روح استخدام» در هر انسانی وجود دارد و همین ویژگی،آدمی را به زندگی اجتماعی سوق داده است، اما به منظور ایجاد تعادل در زندگی جمعی قانون و ضابطه معین می شود و شرایع الهی نیز به دنبال کنترل همین خصلت در آدمی برآمده اند.(4)
به هر تقدیر اگر هدف از رسیدن به جاه ومحبوبیت نزد مردم «ریاست و اعمال قدرت بردیگران» باشد،نمی تواند ویژگی مثبتی باشد و طلب جاه به این معنا زشت و ناپسند است.
اگرطلب جاه برای «کسب شهرت و محبوبیت در میان مردم» باشد یا هدف، «رسیدن به مقام و موقعیت اجتماعی» باشد(معانی اول تا سوم) ذاتاً نمی تواند ناپسند باشد. برخی از انسانها از شهرت و محبوبیت خود در میان مردم در جهت مثبت استفاده می کنند و برخی در جهت منفی، مثل اینکه برخی از ثروتمندان از مال و ثروت خود در جهت مثبت بهره برداری می کنند و برخی در جهت منفی. «شهرت و محبوبیت در اجتماع» چه بسا یکی از نعمتهای الهی باشد که اگرآدمی به درستی از آن بهره بگیرد،منشا خدمات می شود.از پاره ای آیات قرآن این حقیقت استفاده می شود، آنجا که خداوند به پیامبرش منت نهاده، می فرماید:
(و رفعنا لک ذکرک)؛(5) و آوازه تو را بلند ساختیم.
چنانکه به مومنان وعده می دهد:
(ان الذین آمنوا وعملوا الصّالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّا)؛(6) مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبتی برای آنان در دلها قرار می دهد.
ابراهیم(ع) از خداوند سبحان می خواهدکه دلهای مردم را متوجه هاجر و فرزندش اسماعیل گرداند:
(فاجعل أفئده من الناس تهوی الیهم)(7)
حضرت عیسی(ع) را نیز در دنیا و آخرت آبرومند توصیف می کند:
(وجیهاً فی الدنیا و الآخره)(8)
در زیارت معروف «امین الله» که از بهترین و معتبرترین زیارتها شمرده شده، یکی از درخواستهای زائر معصوم از خداوند سبحان «محبوبیت در زمین و آسمان» است:
«محبوبه فی ارضک و سمائک»(9)
بدیهی است که کسی که از خداوند سبحان محبوبیت در میان زمینیان و آسمانیان را طلب می کند، قصدش شهرت و محبوبیت مثبت است.
شاهدش آن است که اولاً، این محبوبیت را از خدا درخواست می کند.
ثانیاً محبوبیت زمین وآسمان، هردو را می خواهد. چه کسی نزد فرشتگان الهی محبوبیت پیدا می کند؟ آنکه با خدا رابطه بیشتری داشته باشد. این نصوص، همگی نشانگر آن است که«جاه و محبوبیت وشهرت» از نعمتهای خداوندی است.
سید جمال الدین اسدآبادی با نگاهی مثبت به این مقوله معتقد بود که:
حب صیت و میل و خواهش نام آوری، موجب آن است که هر انسانی غایت سعی و نهایت جد واجتهاد خود را در منافع عمومیه به کاربرد و این صفت دعوت می کند افراد بشر را براینکه صرف فکر نموده از برای خلق، علوم نافعه و صناعات عجیبه را اختراع کنند، چون که نیکنامی به غیر از خدمت مردم دستیاب نخواهد شد.
این حب صیت است که نفوس را از شرارتها و تعدی ها و ظلم ها منع می کند و همه این کتب نافعه و مولفات مفیده و اختراعات و غریبه و اشعار رائقه و آداب فاضله آثار همین خواهش نام آوری است، اما نباید این میل را به سبب سوء استعمال به جایی رسانید که نفس انسانیه راضی شود، بدین که از راههای حیله و غدر و مکرو دروغ و ریاکاری استحصال صیت و اکتساب نیکنامی نماید،بی آنکه حقیقتاً فعلی که قابل نام آوری است، از او سرزده باشد.(10)
انسان دوست دارد که در میان مردم به نیکنامی شهرت یابد و مردم او را دوست بدارند. این خواسته فطری به خودی خود منشا آثار مثبتی است، به شرط آنکه شهرت و محبوبیت با مکروحیله به دست نیاید وانسان درحفظ و حراست از نام نیک خود که استحقاقش را داشته است، بکوشد و اعمالی که او را از دیده مردم ساقط کند، مرتکب نشود، که دراین صورت، علاوه بر سقوط خود به اعتماد جامعه نیز لطمه وارد می کند.
چه بسیار انسانهایی که عمری به نیک نامی زندگی کردند، اما با ارتکاب عملی ناشایست آبروی خود را بردند و دید مردم را نسبت به نیکنامان جامعه مساله دار نمودند و باعث سلب اعتماد مردم از آنان شدند. اگر علم سبب نیکنامی انسان است. با لغزش یک عالم اعتماد عمومی به عالمان کاهش پیدا می کند.اگرثروت مشروع و استفاده مثبت از آن عامل نیکنامی ومحبوبیت است، با لغزش یک صاحب ثروت، ثروتمندان خیّر نیز لکه دار می شوند.اگرخدمت به مردم در مسند و موقعیت اجتماعی عامل نیکنامی و محبوبیت است، با خیانت یک مسئول و صاحب منصب مردم نسبت به دولت مردان بدبین می شوند و البته این عوارض،خسارت کمی نیست.
اعتماد عمومی به دانشمندان، متخصصان، صاحب نظران، پزشکان، صنعتگران و دولت مردان سرمایه ارزشمندی است که با لغزش و خطای عالمی معروف، متخصصی مشهور، پزشک و صنعتگری شناخته شده و مسئول و دولتمردی محبوب خدشه دار می شود و باز گرداندن آبرو و حیثیت صنفی و جلب دوباره اعتماد مردم هزینه و فرصت زیادی طلب می کند.
نتیجه آنکه، جاه و محبوبیت مردمی به خودی خود زشت و نکوهیده نیست و حسن و قبح آن به هدف و انگیزه ای دارد که شخص طالب آن دنبال می کند، اما مساله «علاقه و حب جاه» مطلب درخور توجه دیگری است که نیازمند دقت و تامل است.
علاقه به جاه و محبوبیت
خداوند سبحان نعمتهایش را برای استفاده انسان آفریده است. بنابراین، بهره برداری از نعمتها برای بندگی بهتر و بیشتر خدا است و نه تنها نکوهیده نیست، بلکه لازمه حیات دنیوی و زندگی در این جهان است، اما اگر انسان به آنها دل ببندد و بدانها وابسته و علاقمند شود، بطوری که او را از انجام وظایف بندگی باز دارد، زشت و ناپسند است. اگر زن و
فرزند و مال و ثروت از نعمتهای دنیا به شمار می روند، علاقه و دلبستگی به آنها نباید به حدی باشد که انسان را به ارتکاب گناه یا ترک واجب وادارکند. جاه، محبوبیت، شهرت، مقام و موقعیت نیز از همین قبیل است. اگر علاقه به شهرت و محبوبیت نزد مردم به حدی باشد که انسان برای کسب یا حفظ آن، ارزشهای اخلاقی را زیرپا نهد و برای جلب توجه و پسند مردم به هر کاری تن بدهد، بدیهی است که چنین علاقه ای ناپسند و خار راه سیر تکاملی انسان است. نکوهش دنیا و نعمتهای آن مثل مال وثروت، جاه و شهرت و مقام و ریاست در متون دینی به همین معنا است.
رسول خدا(ص) در توصیف محبت به مال و جاه فرمودند:
«حب المال و الجاه ینبتان النفاق کما ینبت الماء البقل الانّه یحوج الی الامراء و مراعاتهم و مرائاتهم»؛(11) چنانکه آب سبزه را می رویاند؛زیرا چنین فردی به سلاطین و مراعات حال آنان و نفاق و دورویی نیاز پیدا می کند.
علاقه و محبت انسان به مال و جاه موجب می شود که برای حفظ آنها و از دست ندادنشان با صاحب منصبان مراوده داشته و حال آنان را مراعات کندو به ورطه دورویی و نفاق بیفتد. چه بسا برای حفظ آن دو مجبور باشد حق را زیر پا نهد، در برابر ظلم و بیداد سلاطین سکوت نماید، چپاولگری و تجاوز آنان به حقوق مردم را نادیده بگیرد و خلاصه با آنان مماشات کند؛ چرا که در غیر این صورت، مال و جاه خود را از دست خواهد داد و حاکمان و دولتمردان به خاطر حق گویی و ایستادگی در برابر ظلم و بی عدالتی،اموالشان را به غارت ببرند و آبرویشان را در جامعه بریزند و با انواع تهمتها آنان را از صحنه خارج کنند. از این نمونه ها در تاریخ بقدری وجود دارد که فرصت و مجال اشاره به آنها نیست. تنها به یک نمونه که در کلمات حضرت امام مطرح شده است، اشاره می شود.
مدرس به دلیل آنکه خود را به مال و جاه و شهرت و مقام و منصب وابسته نکرده بود و از هرگونه تعلق آزاد بود، می توانست در برابر قلدر مستبدی مثل رضاخان پهلوی بایستد واز هیچ تهدیدی نهراسد. به چیزی دلبسته نبود تا برای نگهداشتن آن با ظلم کنار بیاید.(12)
ازدیدگاه امام، قدرت روحی مدرس که به او جرات و جسارت ایستادگی در برابر استبداد رضاخانی را می داد،بی اعتنایی اوبه مال و مقام و منصب بود.
ناگفته نماند که در میان علایق انسان، حب جاه بسیار شدیدتر از حب مال و ثروت و زن و فرزند است.
چه بسیارافرادی که برای حفظ جاه و شهرت و موقعیت خود همه ثروتشان را مصرف و زن و فرزند و رفیق را هم فدا می کنند. شاید جمله منسوب به رسول خدا(ص) در بعضی از آثار اهل معرفت از همین واقعیت حکایت کند.
«آخر ما یخرج عن رووس الصدّیقین حب جاه»؛(13)واپسین چیزی که از سرهای صدّیقین خارج می شود، محبت جاه و شهرت است.
عطارنیشابوری نیز به همین جمله استناد کرده و چنین سروده است:
پیمبرگفت کاخر وصف مستور
که آن از مغزصدیقان شود دور
بلاشک حب جاه وحب مال است
ترا این جاه جستن بس وبال است(14)
علاقه به مقام و ریاست
یکی دیگر از نعمتهای الهی «قدرت» است. انسان بر اساس فطرت به دنبال قدرتمند شدن است و تا به منبع قدرت حقیقی و لایزال متصل نشود، آرام نمی گیرد.
اگر انسان از این نعمت در جهت بندگی خدا استفاده کند، خوب و پسندیده و اگر در جهت طغیان و سرکشی استفاده نماید، زشت و ناپسند است. همانطور که انسان می تواند محبوبیت نزد مردم را از خدا بخواهد، می تواند قدرت اجتماعی را نیز از خداوند تقاضا کند تا در پرتوی آن به دین و خلق خدا خدمت کند و حقوق ضعفا را از ستمگران بستاند سلیمان بن داود(ع) که از پیامبران جلیل القدر الهی است، از خداوند طلب می کند که ملک و سلطنتی به او عطا کند که تاکنون به احدی عطا نکرده است:
(رب اغفرلی وهب لی ملکاً لاحد من بعدی)(15)
بدیهی است شخصیتی چون سلیمان، تشنه قدرت و ریاست نیست، بلکه او خواهان آن است که در پرتوی قدرت و سلطنت به گسترش توحید بپردازد، چنانکه از سیره او استفاده می شود. استشهاد به سیره و سنت حضرت سلیمان درکلمات حضرت امام فراوان مشاهده می شود.
آنچه ناپسند است، علاقه و دلبستگی به مقام و ریاست است، مانند دلبستگی به مال وثروت وجاه وشهرت، با این تفاوت که حب مقام و قدرت و ریاست و به دنبال آن قدرت طلبی و ریاست طلبی به مراتب خطرناکتر بوده و موجب سقوط انسان می شود. این علاقه که معمولاً از همه علایق بیش تر و شدیدتر است.باعث می شود انسان همه ارزش ها و حتی علایق دیگر را زیرپا بگذارد و برای حفظ قدرت، همه عزیزانش را نیز قربانی کند. امام رضا (ع) در این زمینه حدیثی از حضرت سجاد(ع) نقل می فرماید:
هرگاه شخصی را دیدید که راه و رسم نیکویی دارد و آشکارا عبادت می کند و در حرکات و سکناتش خضوع می ورزد، تامل کنید! مبادا شما را بفریبد. چه بسا فردی که بخاطر ضعف و نیت وزبونی قلب، دنیا وارتکاب محرمات، او را عاجز و ناتوان می سازد و دین را ابزار صیادی قرار می دهد.چنین فردی همواره با ظاهرش مردم را فریب می دهد و اگر بتواند مرتکب گناه شود،دریغ نمی ورزد و اگر دیدید که نسبت به مال حرام،عفت می ورزد، در قضاوت عجله نکنید،مبادا شما را بفریبد؛ چرا که شهوات افراد گوناگون است، چه بسا کسانی که به مال حرام چشم ندارند، حتی اگر فراوان باشد، ولی با زن زشت رو درآمیزد و مرتکب گناه شود چه رسد به زیبارو؛و اگر دیدید شخصی از زن نامحرم چشم پوشید، صبرکنید. مبادا شما را فریب دهد، مگر آنکه آنچه را با عقلش تدبیر کرده، ملاحظه کنید و رفتار او را در برابر احکام و فرامین عقلش ببینید. چه بسیار افرادی که از همه موارد یاد شده پرهیز می کنند، ولی دارای عقل متین و استواری نیستند و بخاطر جهالت و نادانی، فسادشان بیش از صلاحشان است و اگر فردی را دارای عقل متین واستواریافتید، تامل کنید! مبادا فریب او را بخورید مگر اینکه او را بیازمایید که آیا هوای نفسش بر عقلش غلبه دارد یا عقلش بر هوای نفسش حاکم است و علاقه و محبت او به ریاستهای باطل و زهد وکناره گیری اش از آنها چگونه است؟ درمیان مردم کسانی هستند که در دنیا وآخرت زیانکارند. دنیا را بخاطر دنیا ترک می کنند ومی پندارند که لذت ریاست باطل برتر از لذت اموال و نعمتهای حلال و مباح است، لذا این نعمتهای حلال را بخاطر رسیدن به قدرت وریاست ترک می کنند، بطوریکه اگر به آنها گفته شوداز خدا بترس و پروا کن،کبرو غرور جاهلی آنها را به سمت گناه می کشاند... جایگاه چنین کسی دوزخ است و بدجایگاهی است. چنین کسی حرام خدا را حلال و حلال او را حرام می کند و همین که ریاستش آسیب نبیند، ریاستی که بخاطر آن نگون بخت شده، اهمیتی نمی دهد که دینش از دست برود.(16)
دانشمندان اسلامی این حدیث را ناظر به برترین مراتب عدالت دانسته اند که بر مرجع تقلید لازم است.(17)
امام خمینی با اشاره به اینکه قدرت «کمال» است، شرط برخورداری از آن را «تهذیب نفس» می دانست و می فرمود:
قدرت، اگر چنانچه به دست اشخاص غیر مهذب برسد، خطر دارد. قدرت، خودش یک کمال است. خدای تبارک و تعالی قادر است، لکن چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد، همین کمال را به فساد می کشانند...
ابرقدرتها، قدرتهای بزرگ جز به فکر اضافه کردن قدرت خودشان و پایمال کردن مظلومان هیچ فکری ندارند... قدرت اگر در دست انسان کامل باشد، کمال برای ملتها ایجاد می کند.اگر قدرت در دست انبیا باشد، اولیا باشد، باعث می شود که سلامت در جهان تحقق پیدا کند. کمال در جهان تحقق پیدا بکند و چنانچه در دست زورمندانی باشد که عاقل نیستند، مهذب نیستند، مصیبت بار می آورد... قدرت در وقتی کمال است و می تواند که کمال خودش را بروز بدهد که در دست دانشمند باشد، در دست عاقل باشد.(18)
حب نفس سرچشمه حب جاه و مقام
علاقه به ثروت، قدرت، شهرت و ریاست همگی از علاقه انسان به دنیا نشات می گیرد. محبت و علاقه انسان به دنیا یکی از موانع کمال آدمی است. هر چند دنیا و نعمتهای آن برای استفاده انسان آفریده شده است، اما وابستگی و دلبستگی انسان به آنها سبب می شود که از هدف خلقتش فاصله بگیرد.
در متون دینی دنیا مورد سرزنش قرار گرفته و اهل مذمت نکوهش شده اند، ولی این پرسش همواره فراروی انسان بوده است که اگر دنیا سزاوار سرزنش است، چرا خداوند آن را آفرید؟ اگر دنیا و نعمتهای آن برای استفاده انسان آفریده شده است، چرا باید مورد نکوهش قرار گیرد؟ و اصولاً سرزنش دنیا چه معنا و مفهومی دارد؟
عالمان و محققان به این پرسش اینطور پاسخ داده اند که آنچه در متون دینی مورد نکوهش قرار گرفته، «علاقه و دلبستگی به دنیا و مظاهر آن» مانند ثروت، قدرت و ریاست است، نه استفاده از نعمتهای دنیا برای حرکت در مسیر تکاملی دنیا و مظاهر آن از مخلوقات خداوند است که برای انسان ،آفریده شده است. بخش وسیعی از بیانات امام خمینی در زمینه اخلاق و عرفان به مقوله «حب دنیا» اختصاص دارد. اینکه حب دنیا ریشه و اساس گناهان است «حب الدنیا راس کل خطیئه»(19) به چه معنا است؟
در حقیقت، دنیا و نعمتهای آن یکی از بهترین آفریده های خدا است و محل زندگی، عبادت و بندگی انسان است. سرزنش دنیا ونعمتها و آفریده های خدا معنا ندارد. آنچه مورد سرزنش و نکوهش است، دلبستگی به دنیا است که آثار و پیامدهای خطرناکی در زندگی فردی و اجتماعی بشر دارد و پس از این برخواهیم شمرد. امام خمینی این تفاوت را در آثار خود به خوبی تبیین کرده است:
دنیای مذموم در لسان اولیاء همان علاقه و حب و توجه به آن است والا اصل عالم مُلک و مشهد شهادت که یکی از مشاهد جمال جمیل حق است و مهد تربیت اولیاو عرفا و علما بالله است و دارالتکمیل نفوس قدسیه بشریه و مزرع آخرت است، از اعزّ مشاهد و منازل است نزد اولیا واهل معرفت. چه بسا باشد که کسی حظی از دنیای خارجی نداشته باشد و به واسطه حق و تعلق قلبش به آن از اهل دنیا باشد و ناسی حق و آخرت باشد و دیگری که دارای ملک و سلطنت و جاه و مال است، چون سلیمان بن داود(ع) اهل دنیا نباشد و رجل الهی و انسان لاهوتی باشد ومعلوم است که در قبال دنیا و حصول آن، علاقه به آن مدخلیت ندارد. چه بسا علاقه مندان تهی دست که از دنیا جز فساد و نکبت آن را ندارند و بی علاقه های دارای ملک و حشمت که جمع بین دنیا و آخرت نمودند و به سعادت دارین رسیدند و اشاره به این نکته در احادیث شریفه شده، مثل قول السّجاد(ع):«الدّنیا دنیاآن: دنیا بلاغ و دنیا ملعونه».(20).(21)
حب الدنیا راس کل خطیئه... حب دنیا گاهی وقتها انسان را به آنجا می رساند که اگر موحد هم هست، لکن اگر اعتقادش باشد که خدا از او دنیا را گرفته، در قلبش کدورتی حاصل می شود، یک بغضی حاصل می شود...
خیال نکنید که اهل دنیا عبارت از آنهایند که مثلاً کاخ دارند، ممکن است یک نفر خیلی هم کاخ داشته باشد، اهل دنیا نباشد، یک طلبه ای یک کتاب داشته باشد، اهل دنیا باشد، علاقه داشته باشد. میزان علاقه است.(22)
حب نفس منشا حب دنیا
نکته مهم دیگر در کلمات حضرت امام، آن است که ریشه علاقه به دنیا، حب نفس و علاقه به خود است. حب دنیا چیزی جز علاقه و عشق به خود نیست و همین علاقه موجب می شود که انسان هر آنچه را که به او تعلق دارد، دوست بدارد. به عبارت دیگر، دنیای نکوهیده نفس آدمی و دلبستگیهای او است. حب نفس سبب می شود که آدمی خود را محور عالم بداند.
علاقه به خود، «خودخواهی» را به دنبال دارد و به «خودپرستی» می انجامد و ریشه همه مفاسد فردی و اجتماعی است. علاقه و محبت انسان به خودش باعث علاقه و دلبستگی او به دنیا و مظاهرآن می شود.
در این زمینه نیز امام، سخنان جالبی دارد که غالباً در جمع مسئولان، دولت مردان و صاحب منصبان ایراد کرده اند در اینجا به چند نمونه اشاره می کنیم:
سه نظر در عالم هست یک نظری که از روی حب، مطالعه می کند موجودات را یا بعض موجودات را، و یک نظری که از راه بغض می کند به همه چیز و یک نظر ثالثی که حب و بغض در آن نیست و آزاد است...
بزرگترین گرفتاری بشر و ماها این گرفتاری است که خودمان داریم و از ناحیه خود ما هست».(23)
آنچه که خطر برای هر انسانی و هر متصدی امری هست، حب نفس است.
راس همه خطاهایی که انسان می کند، حب نفس است. هر بلایی سرانسان خودش می آید یا جامعه از دست قدرتمندان می بیند، این در اثر هوای نفس و خودخواهی است.(24)
آن بزرگوار به فرزندش سفارش می کرد:
پسرم!... عالم ملک مورد نکوهش نیست. بلکه مظهرحق و مقام ربوبیت او است ومهبط ملائکه الله و مسجد و تربیتگاه انبیا و اولیا- علیهم السلام الله- است و عبادتگاه صلحا و محل جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقی و حب به آن، اگر ناشی از حب به خدا باشد و به عنوان جلوه او- جل وعلا- باشد، مطلوب و موجب کمال است پس دنیای مذموم در خود تو است. همه مخالفت ها با خدا و ابتلا به معصیت ها و جنایت ها و خیانت ها از حب خود است، که حب دنیا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشات می گیرد.(25)
همچنین دردیدار با رئیس جمهور و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و اعضای این حزب با اشاره به منشا همه فسادها از ابتدا تاکنون که«حب نفس» بوده و حب جاه و مقام و مال و همه انگیزه های شهوانی از آن نشات می گیرد، اساس کار پیامبران را مهارو سرکوبی نفس می دانستند.(26)
چنانکه با اشاره به وضعیت اسفناک دنیا وکشورهای اسلامی خاطرنشان کردند:یک شعبه از این و یک مظهری از این حب نفس، حب ریاست است، حب جاه است، حب غلبه است، از اول عالم تا حالا، از این قدرتهای جابر هر چه به مردم رسیده است، از این حب اشتهار، ریاست، حب قدرت و از اینها بوده است که اساسش همان حب نفس است.(27)
پینوشتها:
-مومنون ،(23):14.
2-ر.ک:جامع السعادات، ج2، ص350؛المحجه البیضاء،ج6، ص115.
3- ر.ک: یادداشت های استاد، ج2، ص278-279.
4- ر.ک: المیزان،ج2، ص117.
5- انشراح(94): 4.
6- مریم(19):96.
7- ابراهیم(14):37.
8- آل عمران(3):45.
9- بحارالانوار، ج97، ص264،ح2.
10- مجموعه رسائل و مقالات، ص147.
11- بحارالانوار، ج72، ص205،ح12.
12- ر.ک: صحیفه امام، ج16، ص452.
13- اسرارالتوحید، ج1،ص196، ج2،ص764.
14-الهی نامه.
15- ص(38): 35.
16- الاحتجاج، ج2، ص158-160.
17- ر.ک: وسائل الشیعه، ج8، ص318، سفینه النجاه، ج1، ص25-26.
18-صحیفه امام، ج18، ص206-207.
19- بحارالانوار، ج51، ص258.
20- الکافی، ج4، ص4، ح8.
21- سرالصلوه، ص31.
22- تفسیرسوره حمد، ص146-147.
23- صحیفه امام، ج14، ص8.
24- همان، ج13، ص194.
25- همان، ج16، ص213-214.
26- ر.ک:همان، ص162.
27- همان، ص458-459.
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 12، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج