نقد سندی احادیث در المیزان در بوته ی آزمایش (۲)

بررسی رجالی احادیث   همان طور که پیش‌تر تصریح شد، علامه جایگاه بررسی رجالی را تنها در امور تعبدی می‌داند و روایات را از جهت عدم مخالفت متن آن با قرآن مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد؛ ولی با این وجود، از بررسی سند و نقد رجال احادیث در پاره‌ای از موارد غافل نبوده است و با جرح و تعدیل برخی از راویان به طرد روایت حکم کرده است ...

نقد سندی احادیث در المیزان در بوته ی آزمایش (2)

بررسی رجالی احادیث
 

همان طور که پیش‌تر تصریح شد، علامه جایگاه بررسی رجالی را تنها در امور تعبدی می‌داند و روایات را از جهت عدم مخالفت متن آن با قرآن مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد؛ ولی با این وجود، از بررسی سند و نقد رجال احادیث در پاره‌ای از موارد غافل نبوده است و با جرح و تعدیل برخی از راویان به طرد روایت حکم کرده است؛ برای مثال، هنگام بحث از روایتی در ذیل آیه ی «یا ایها‌ الذین آمنوا کتب علیکم‌ الصیام» (1) ؛ پس از نقل حدیثی که اسماعیل بن محمد در سند آن است، می‌نویسد:
این روایت، به دلیل وجود اسماعیل بن محمد در سند آن، ضعیف است. (2)
یا در ذیل آیه ی «ذی قوه ی عند ذی العرش مکین، مطاع ثم امین» (3) روایتی را از ابن عساکر می‌آورد و می‌گوید:
اهل حدیث ابن عساکر را ضعیف دانسته‌اند، بویژه احادیثی که تنها خود او روایت کرده باشد. (4)
در جایی دیگر از تفسیرش، در ذیل آیه ی وَالمُحصَنَاتُ مِنَ الَذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ (5) ، پس از نقل روایت ابی الجارود از امام جعفر صادق (علیه السلام)، ذکر می‌کند:
راوی آن ضعیف می‌باشد. (6)
علاوه بر نمونه‌ های ذکر شده، در موارد زیادی از روایات تفسیری، اشاره دارد که فلان روایت ضعیف است یا سند روایت ضعیف است یا در فلان روایت ضعف و ارسال وجود دارد. بدین ترتیب، هنگام داوری در مورد اسناد احادیث به این حد اکتفا کرده است و به بررسی سلسله راویان آن بر مبنای کتاب‌ های رجالی کمتر پرداخته است یا به عبارت دیگر، تراجم احوال راویان را ذکر نکرده است.
با توجه به این موضوع، در این بخش از مقاله تلاش شده است با تکیه به برخی از کتاب‌ های رجالی به جرح و تعدیل راویان روایاتی بپردازیم که علامه، بدون جرح و تعدیل راویان آنها را ضعیف و یا روایت را مرسل دانسته و یا پذیرفته‌اند تا گفته ی ایشان مورد تجربه و آزمایش قرار گیرد.

بیان نمونه‌ها
 

1. علامه در ذیل آیه ی یَا أَیُهَا الَذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَذِینَ مِن قَبلِکُم (7) روایتی نقل می‌کند و می‌گوید این روایت به خاطر اسماعیل بن محمد ـ که جزء سلسله راویان آن است ـ ضعف دارد و این معنا در روایتی دیگر با عبارت: عن العالم (علیه السلام) آمده، که آن هم مرسل است. (8)
در مورد بحث رجالی ـ که علامه در باره ی (اسماعیل بن محمد) می‌نویسد ـ روشن نیست که چرا وی را ضعیف شمرده است؛ زیرا احتمال دارد این شخص، اسماعیل بن محمد اسحاق یا اسماعیل بن محمد بن اسماعیل باشد. با بررسی رجالی از چند کتب معتبر رجالی به دست می‌آید که هر دو شخصیت مورد وثوق هستند. (9)
این دیدگاه برخلاف دیدگاه علامه است که روایت مد نظر را به خاطر اسماعیل بن محمد در سند آن، ضعیف می‌داند. البته علامه معتقد است ظاهر آیه نیز با روایت مساعد نیست.
2. علامه در ذیل آیه ی وَإِن مِن أَهلِ الکِتَابِ إِلَا لَیُؤمِنَنَ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ، (10) روایتی از مفضل بن عمر نقل می‌کند. او به ذکر این ‌که این روایت از روایات آحاد و مرسل است، اکتفا می‌کند. (11)
در بحث رجالی مفضل آمده است:
«ابوعبدالله»، کوفی، مضطرب‌الروایه، فاسد ‌المذهب و قیل: انه کان خطابیاً. (12)
به نظر می‌رسد علامه این روایت را از آن جهت که فقط نام مفضل در سند آن ذکر شده، مرسل شمرده و خود مفضل را جرح و تعدیل نکرده است. با بحث رجالی، مفضل بن عمر مشخص شد که او راوی ضعیفی است؛ بدین ترتیب، ضعف راوی و مرسل بودن روایت، ادعای علامه را تأیید می‌کند.
3. در بحث روایی آیه ی یَا أَیُهَا الَذِینَ آمَنُوا شَهَادَه یُ بَینِکُم إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ المَوتُ (13)به نقل از الدر المنثور حدیثی را ذکر می‌کند که در سند آن آمده است: ترمذی و ابن جریر و ابی حاتم و نحاس از باذان مولای‌ام هانی از ابن عباس از تمیم الداری نقل کرده است.
علامه در ذیل این روایت می‌گوید که این حدیث، صرف نظر از ضعف سندی که دارد، با آیه کاملاً مطابقت ندارد. (14)ایشان بدون جرح و تعدیل راویان، این روایت را دارای ضعف سندی دانسته و آن را ضعیف شمرده است. در بحث رجالی سلسله سند آمده است:

الف. باذان
 

باذام و یقال أبو صالح مولی‌ام هانی بنت أبی طالب. قال أحمد: کان ابن مهدی ترک حدیث أبی صالح و قال أبی خثیمه، عن ابن معین قال أبوحاتم: یکتب حدیثه و لایحتج به، قال النسایی لیس بثقه، و قال ابن عدی: عامه ی، قال الجوزقانی أنه متروک. (15) در نتیجه، باذان مورد تأیید نیست.

ب. ابن عباس
 

عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب. شیخ طوسی ایشان را از راویان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) و از اصحاب علی‌ (علیه السلام) برشمرده است. (16)

ج. تمیم‌داری
 

تمیم بن اوس بن خارجه، معروف به تمیم ‌داری. ابن اثیر در ترجمه آورده است:
وی نخستین کسی است که به قصه‌گویی پرداخت. او در این زمینه از عمر بن خطاب اجازه خواست و عمر نیز به او اجازه داده است.(17)
شیخ طوسی نیز از او با عنوان تمیم بن أوس أبوقیه دلداری نزل الشام یاد کرده است. (18)
در کتب رجالی، در ذیل اسم او، جرح و تعدیل صورت نگرفته است؛ اما به نوشته ی ابن اثیر، هنگامی که عثمان کشته شد، وی به شام رفت. (19) بنابراین، می‌توان گفت در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) او به شام مهاجرت کرد و شاید بتوان گفت که چه بسا دلیل عزیمت او به شام به خلافت رسیدن حضرت علی (علیه السلام) بود که به قصه‌پردازان روی خوش نشان نداده است. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:
ان امیرالمؤمنین رای قاصاً فی المسجد فضربه بالدره و طرده. (20)
به گواهی اسناد تاریخی، تمیم‌داری از جمله کسانی بود که به رواج اسراییلات پرداخته، و عالمان رجال او را تایید نکرده‌اند.
با بررسی این سند مشخص می شود که اکثر راویان آن ضعیف‌اند. این بررسی، صحت دیدگاه علامه در مورد ضعف سندی را روشن می‌کند.
4. در بحث روایی آیه ی وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیکَ إِعرَاضُهُم فَإِنِ استَطَعتَ أَن تَبتَغِیَ نَفَقاً فِی الأَرضِ (21) روایتی به نقل از قمی در تفسیرش، از ابی‌الجارود، از امام أبی جعفر صادق (علیه السلام) نقل می‌کند و در ذیل این روایت می‌گوید:
این حدیث، علاوه بر ضعف سند و ارسالش، با ظاهر بسیاری از روایات دیگر در مورد سوره ی انعام سازگاری ندارد. (22)
در بحث رجالی أبی‌ الجارود قبلاً بیان شد که او از غلات بوده و مورد وثوق نبوده است . (23)
5. در ذیل آیه ی وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الغَیبِ لاَیَعلَمُهَا إِلَا هُوَ (24) به نقل از کتاب الدرالمنثور می‌گوید که خطیب، در کتاب تاریخ خود، به سند ضعیفی از ابن عمر روایتی نقل کرده است. و می‌گوید: این روایت، علاوه بر ضعف سندش، مضمون آن نیز با مضمون آیه منطبق نیست. (25)

جرح و تعدیل ابن عمر
 

کشی در باره ابن عمر می‌گوید:
محمد بن مسلمه و ابن عمر مات منکوباً. (26)
از ظاهر سخن کشی به دست می‌آید که ابن عمر متروک و مذموم در روایت بوده و این منطبق با دیدگاه علامه در مورد ضعف سندی این روایت است.
6. در بحث روایی آیه ی فَلَمَا نَسُوا مَاذُکِرُوا بِهِ أَنجَینَا الَذِینَ یَنهَونَ عَنِ السُوءِ (27) روایتی از کتاب الکافی با سند سهل بن زیاد، از عمرو بن عثمان، از عبدالله بن مغیره ی، از طلحه ی بن یزید، از أبی عبدالله (علیه السلام) نقل می‌کند و سند روایت آن را ضعیف می‌داند و معتقد است این روایت با مقام آیه سازگاری ندارد. (28)
در بحث رجالی سند این روایت آمده است:

الف. سهل بن زیاد
 

نجاشی در بحث رجالی، او را این‌گونه معرفی می‌کند:
کان ضعیفاً فی‌الحدیث غیر معتمد فیه. (29)
اما در قول شیخ طوسی در باره او اختلاف است. در جایی او را ثقه (30) دانسته، اما در جایگاه دیگر، او را ضعیف معرفی می‌کند. (31) ابن غضایری هم از او با عنوان «ضعیفاً جداً، فاسد الروایه ی و الدین» نام می برد (32) و ابن داود نیز از او در میان راویان غلات یاد می‌کند. (33)
در جرح و تعدیل سهل بن زیاد روشن شد که او از راویان ضعیف است و قول شیخ طوسی در مورد ثقه بودن او نیز دلیل بر تعدیل او نیست؛ زیرا با قول نجاشی در تعارض است و در هنگام تعارض بین قول نجاشی و سایر علمای رجالی، سخن نجاشی ملاک و میزان است. (34)

ب. عمرو بن عثمان:
 

روشن نیست که وی کدام شخصیت روایی است. اگر مقصود «عمرو بن عثمان الثقفی الخزاز» باشد، مقبول است؛ چون نجاشی او را «ثقه، صحیح‌الحکایات، امامی، صحیح‌الحدیث و نقی الحدیث» دانسته است. (35)
اما در مورد «عمرو بن عثمان الجهنی» شیخ طوسی فقط به ذکر اسم او اکتفا می‌کند، (36) و برقی هم او را در زمره ی اصحاب أبی عبدالله نام می برد. (37)
پس به این جهت که وصفی از «عمرو بن عثمان» در کتب رجال نیامده، مهمل تلقی می‌گردد و از سویی دیگر، از اسامی مشترک نیز محسوب می شود.

ج. عبدالله بن مغیره:
 

شیخ طوسی او را در زمره ی اصحاب أبی الحسن موسی بن جعفر الکاظم (علیه السلام) (38) و أبی ‌الحسن‌ الثانی علی بن موسی الرضا (علیه السلام) قرار داده (39) و به ذکر جمله «عبدالله بن مغیره مولی بنی هاشم کوفی خزازله کتاب»، اکتفا کرده است.
ابن داود نیز با ذکر اسم او در میان جماعتی که نجاشی واژه ی ثقه را دو بار برایشان به کار برده، نام می برد. (40) به نظر می‌رسد او همان عبدالله بن مغیره الجبلی باشد که نجاشی او را این‌گونه معرفی کرد: أبو محمد ‌البجلی مولی جندب بن عبدالله بن سفیان العلقی ثقه ی ثقه ی. (41) و در رجال ‌الکشی نیز آمده است: کان واقفیاً ثم صار امامیاً صحیح المذهب و من أصحاب الاجماع. (42)

پی نوشت ها :
 

* دانشیار دانشگاه مازندران
1) سورة بقره، آیة183 .
2) المیزان، ج2 ص34 .
3) سورة تکویر، آیة21 و 20 .
4) المیزان، ج20 ص363 .
5) سورة ممتحنه، آیة10 .
6) المیزان، ج19 ص416 .
7) سورة بقره، آیة183 .
8) المیزان، ج2 ص34 .
9) رجال النجاشی، ص29، ص31؛ معجم رجال الحدیث، ج3 ص172 .
10) سورة نساء، آیة159 .
11) المیزان، ج5، ص227 .
12) رجال النجاشی، ص359 .
13) سورة مائده، آیة106 .
14) المیزان، ج6، ص340-341 .
15) تهذیب التهذیب، ج1 ص432 .
16) رجال الطوسی، ص70 .
17) اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص256 .
18) رجال الطوسی، ص29 .
19) اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص256 .
20) فروع الکافی، ج7 ص263 .
21) سورة انعام، آیة35 .
22) المیزان، ج7، ص105 .
23) رجال الکشی ص229 .
24) سورة انعام، آیة59 .
25) المیزان، ج7، ص212 .
26) رجال الکشی، ص39 .
27) سورة انعام، آیة165 .
28) المیزان، ج8 ص396 .
29) رجال النجاشی، ص417 .
30) رجال الطوسی، ص387 .
31) الفهرست، ص228 .
32) رجال ابن غضایری، ج1 ص67 .
33) رجال ابی داود، ص460 .
34) الفوائد الرجالیه، ج2، ص48 .
35) رجال النجاشی، ص278 .
36) رجال الطوسی، ص249 .
37) رجال البرقی، ص35 .
38) رجال الطوسی، ص340 .
39) همان، ص359 .
40) رجال ابی داود، ص383 .
41) رجال النجاشی، ص125 .
42) رجال الکشی، ص556 و 594 .
 

منبع: نشریه علوم حدیث شماره 57
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر