چکیده
مفسر المیزان از جمله مفسرانی است که به رغم سبک غیر نقلیاش در تفسیر به روایات توجهی ویژه دارد. از این رو، بخش مجزایی را به گزارش روایات، ذیل هر مجموعه از آیات اختصاص داده است. با توجه به جایگاه مهم احادیث در تفسیر قرآن و توجه علامه به این موضوع و اهمیت نقد احادیث، این مقاله، ضمن بیان دیدگاه علامه در مورد روایات تفسیری، به بررسی روش علامه در ذکر اسناد و شیوه های نقد سند احادیث میپردازد. با توجه به اهمیت علم رجال در نقد احادیث، بارها مشاهده گردید که علامه، بدون بررسی سندی، حدیث را ضعیف و یا صحیح تلقی کرد، این پژوهش با بررسی سندی این دسته از روایات، ادعای ایشان را مورد سنجش و ارزیابی قرار میدهد. کلید واژهها: علامه طباطبایی، حدیث، سند، نقد، علم رجال.
درآمد
امروزه محمدحسین طباطبایی به عنوان یکی از بزرگترین و عالمترین مفسران قرآن است که با گذشت سالها از نگارش تفسیر گرانقدرش، این مجموعه ی عظیم هنوز مورد توجه مسلمانان است. این کتاب به دلیل تعدد جلدها، گستردگی موضوعات، سبکی که در تفسیر برگزیده و نقادی احادیث در نوع خود به لحاظ فلسفی، کلامی، حدیثی بینظیر است. (1) استاد مطهری در مورد این تفسیر مینویسد: کتاب تفسیر المیزان ایشان یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن نوشته شده است. من میتوانم ادعا کنم بهترین تفسیری است که در جهان شیعه و سنی از صدر اسلام تا به امروز به رشته تحریر درآمد.(2)
علامه روش تفسیر قرآن به قرآن ـ که پیشینیان به اشاره یا در حد یک نظریه مطرح ساخته و یا آن را به کار برده بودند ـ محور تفسیر خود قرار داد و با پیمودن مسیری که چندان هموار نبود، نشان داد که راه تفسیر قرآن راهی رفتنی است. (3)
این بدین معنا نیست که طباطبایی مفسر را بینیاز از روایات تفسیری بداند، بلکه او قرآن و سنت را برای تفسیر کنار هم قرار داده و در حقیقت، بهرهگیری از روایات، شاخصه ی دیگری برای تفسیر بزرگشان است. ایشان از روایات به عنوان قرینه و مؤیدی در کنار تفسیر نام میبرند.
علامه در گزارش روایات، شیوه ی اختصار برمیگزیند و کمتر به نقل سند احادیث میپردازد، اما در موارد متعدد، ضعف یا ارسال آن را یادآور می شود.
با توجه به اهمیت نقدسندی احادیث، نگارنده ی مقاله سعی دارد ضمن بیان دیدگاه علامه به روایات تفسیری و جایگاه نقد سندی در المیزان، مواردی را که ایشان، بدون بررسی افراد سند، روایات را صحیح یا غیر صحیح نامید بیازماید تا صحت گفته های وی مورد سنجش قرار گیرد.
جایگاه روایات تفسیری از دیدگاه علامه
آنچه باید از آغاز امر مد نظر قرار گیرد، دیدگاه علامه در تفسیر قرآن است. باید برای ما روشن شود که ایشان در تفسیر قرآن چه روشی را برمیگزیند.
علامه در مقدمه ی تفسیر خود در ذیل آیه ی 7 آلعمران اشاره میکند:
حق آن است که راه فهم قرآن کریم بسته نیست و این بیان الهی و ذکر حکیم به عینه راه هدایت کننده به خودش هم هست؛ یعنی در راه مقاصد نیاز به طریقی دیگر ندارد، چگونه چنین چیزی ممکن است، این کتابی که خداوند متعال آن را به هدایت و نور روشنگر، معرفی میکند، نیاز به هدایت کننده داشته باشد؟(4)
علامه این قول را که در تفهیم مرادات قرآن باید به بیان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) یا اهل بیت (علیهم السلام) گرامیش، رجوع کرد نادرست میداند و میگوید:
ولی این سخن قابل قبول نیست؛ زیرا حجیت بیان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) و امامان اهل بیت (علیهم السلام)، را تازه از قرآن باید استخراج کرد. بنابراین چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن به ایشان متوقف باشد، بلکه در اثبات اصل رسالت و امامت باید به دامن قرآن که سند نبوت است، چنگ زد.(5)
با دقت در گفتار علامه روشن می شود ایشان شیوه ی قرآن به قرآن را روش مناسب برای تفسیر میداند و مبنای آن را بینیازی قرآن از غیر قرآن دانستهاند و استثنایی برای آن قایل نیست. او میگوید:
در قرآن کریم آیاتی به این وصف که به تشخیص مدلولش راهی نباشد، سراغ نداریم؛ گذشته از این قرآن مجید با صفاتی مانند نور، هادی و بیان توصیف گردید که هرگز با گنگ بودن آیاتش از بیان مراد واقعی خود، سازش ندارد. (6)
از نظر ایشان، تعیین آیات متشابه ـ که محتمل معانی متعدد است ـ نه لزوماً با مراجعه به حدیث، بلکه مشخصاً با مراجعه به دیگر آیات قرآن صورت میگیرد. بنابراین، در قرآن مجید هیچگونه دسترسی به مراد واقعی آیاتش نباشد، سراغ نداریم. آیات قرآنی، یا بلاواسطه محکمند؛ مانند خود محکمات، و یا با واسطه محکمند؛ مانند متشابهات؛ اما حروف مقطعه سور، اصلاً مدلول لفظی لغوی ندارند و بدین سبب از محکم و متشابه بیرون هستند.(7)
با توجه به مطالب پیش گفته میتوان نظر حتمی داد که علامه روش قرآن به قرآن را برای تفسیرشان انتخاب کرده است. اما سؤالی که در این جا مطرح می شود، این است علامه بر چه اساسی روایات را در تفسیر خود مورد استفاده قرار داده است؟ به عبارت دیگر، جایگاه روایات تفسیری از دیدگاه علامه چگونه است؟ و نظرشان را چگونه توجیه میکنند؟
دیدگاه علامه در مورد روایات غیرفقهی مبتنی بر عدم حجیت این روایات است و قایل است که فقط روایات تفسیری مربوط به آیات الاحکام دارای حجیت است. در حقیقت، نظر فقهی علامه عدم حجیت خبر واحد است. او میگوید:
حجیت بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و ائمه (علیهم السلام) فقط در مورد بیان شفاهی است؛ اما اخباری که کلام آنها را حکایت میکند، اگر متواتر یا محفوف به قرینه قطعی، یا اگر مانند آن کلام باشد، حجت است؛ ولی اگر متواتر یا محفوف به قرینه قطعی نباشد، گرچه موافق کتاب الله باشد حجیت ندارد؛ چراکه خبر واحد ظنی مخالف کتاب، بیان نیست و خبر واحد ظنی موافق کتاب هم، احراز بیان بودن برایش نمی شود. (8)
مرحوم علامه در عین حال که روش تفسیری قرآن به قرآن را مبنای اصلی تفسیر خود معرفی کرده است، اما ارزش تفسیری سنت را نادیده نگرفته است و میگوید:
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) و ائمه (علیهم السلام) عهدهدار بیان جزئیات و تفاضیل احکام شریعت ـ که از ظاهر قرآن مجید به دست نمیآید ـ بودهاند و سمت معلمی معارف کتاب را داشتهاند؛ چنانکه از آیات ذیل به دست میآید:
انزلنا الیک الذکر لتبین ما نزل الیهم (9) و و ما ارسلنا من رسول إلا لیطاع باذن الله (10)
به موجب این آیات، پیغمبر اکرم مبین جزئیات و تفاصیل شریعت و معلم الهی قرآن مجید است و به موجب حدیث ثقلین پیغمبر (صلی الله علیه و آله )، ائمه (علیهم السلام) را در سمت های نامبرده، جانشین خود قرار داده است. (11)
بدین ترتیب، علامه قرآن را در دلالت مستقل میداند و روایات را نشان دهنده ی طریقه ی تفسیر و تعلیم دهنده ی شیوه ی درست بهرهگیری از آن معرفی میکند.
علامه در واقع، پس از ذکر روایات، آنان را دلیل و مستند تفسیر ندانسته و آنها را فقط مؤیدی بر فهم آیه میداند؛ رویکردی که در پیش میگیرد، رویکردی تأییدی است. این موارد، به روشنی، نشان میدهد که از نظر ایشان تفسیر مستقل از روایات، است و روایات فقط مؤید آن تفسیر هستند. (12)
بنابراین، بر خلاف دیدگاهی که از علامه در باره ی روایات غیرفقهی نقل کردیم، چنین نیست که ایشان نسبت به روایات تفسیری بیاعتنا باشند، بلکه در مقام عمل و به هنگام تفسیر آیات شریفه ی قرآن، به اینگونه احادیث توجه جدی داشته و از آنها بهره برده است. استفاده ی ایشان به حدی بوده است که در مجموع، دو هزار و هفتاد و نه صفحه از مجموعه دوازده هزار صفحه ی تفسیر المیزان (تقریباً یک ششم المیزان) را به خود اختصاص داده است. (13)
شیوه ذکر سند
علامه در نقل عموم روایات المیزان اهتمامی به گزارش سند آن ندارند؛ اما در مواردی به ذکر بخشی از سند میپردازد. در این زمینه میگوید:
مبنای ما در این کتاب بر این بود که سند احادیث را بیندازیم؛ چون مضمون حدیثی که موافق با کتاب خدا باشد، احتیاجی به ذکر سند آن نیست، اما سند روایتی که مضمون آن با قرآن تطبیق نمیکند، ناچار باید سند آن ذکر شود تا اگر خواننده خواست، بتواند به تراجم احوال راویان آن مراجعه کند. (14)
علامه در مواردی تنها آخرین راوی را ـ که از امام نقل کرده ـ نام می برد؛ به عنوان نمونه در ذیل سوره ی انعام (آیه ی 35)، روایتی از تفسیر القمی نقل میکند. در آن نقل، ابی جارود از امام ابی جعفر (علیه السلام) روایت میکند. (15)
علمای رجال ابی جارود را غالی دانسته، در رجال الکشی در بحث رجالی او آمده است: حکی أن أبا الجارود سمی سرحوباً و نسبت الیه السرحوبیه ی منالزیدیه ی سماه بذلک أبوجعفر (علیه السلام) و ذکر أن سرحوباً اسم شیطان أعمی یسکن البحر و کان أبوالجارود مکفوفاً أعمی القلب. (16) علامه روایتی از بحار الأنوار میآورد. در آن، اسماعیل جعفی از ابی جعفر (علیه السلام) نقل میکند. در کنار این دو مورد، از راویان دیگری به عنوان راوی امام باقر (علیه السلام) یاد میکند. (17)
در مواردی هم به آخرین راوی ـ که از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده ـ اشاره دارد؛ برای نمونه از مفضل بن عمر (18) و فضل بن ابی قره (19) نام می برد.
علامه در بعضی از موارد تمام سند روایت را نقل میکند؛ چنانکه در ذکر روایتی در باره ی هابیل و قابیل از امام سجاد (علیه السلام) تمام راویان را میآورد. علی بن ابراهیم، از پدرش، از حسن بن محبوب، از هشام بن سالم، از ابیحمزه ثمالی، از ثویربن ابی فاخته، از آن حضرت نقل کرده است. (20)
روش دیگری که علامه در نقل سند احادیث به کار میگیرد، بدین ترتیب است که در مواردی تعدادی از راویان را از انتها یا ابتدا نام می برد؛ برای مثال روایتی نقل میکند که اوایل سندش ذکر نشد و آخر سندش بر اء بن عازب است. (21)
با تأمل در عملکرد علامه در نقل روایات مشخص میگردد که علامه شیوه خاصی در نقل سند ندارد. شاید بتوان گفت که وی اعتقاد چندانی به عدالت و عدم عدالت راویان ندارد، بلکه معیار درستی حدیث را عدم مخالفت متن آن با قرآن میداند.
نقد سندی در المیزان
علامه در بررسی روایات تفسیری گاهی به نقد آنها میپردازد، که هم شامل نقد سندی، و هم نقد متنی است. از آنجایی که در این مقاله محور سند و رجال آن است، از بحث در باره ی متن صرف نظر میکنیم. بررسی سند روایات، بخشی از ارزیابی را تشکیل میدهد. وضعیت سند در داوری ن هایی علامه فقط به عنوان قرینه مطرح است و برای نپذیرفتن روایت عموماً باید اشکالی در متن نیز دیده شود. (22)
علامه در نقد سنداحادیث در مواردی به نااستواری سند اشاره دارد و یادآور می شود که: این روایت ضعیف است؛ از آن جمله، در ذیل سوره ی بقره (آیه ی 125) روایتی را از مجمع البیان نقل میکند و معتقد است که روایت ضعیف است. (23) یا در ذیل سوره ی یس، (آیه ی 20) روایتی میآورد که آن را ضعیف میداند. (24) گاهی در نقد سند وجه ضعف آن را نیز عنوان میکند؛ برای مثال میگوید: روایتی که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است، مرسل است؛ یعنی سندش ذکر نشده است. به همین جهت ضعیف است. (25)و(26)
در بعضی موارد روایتی را به این جهت که سند آن ذکر نشده، ضعیف میداند. (27) گاهی علامه سند روایت را از آن جهت که مضمر است، مورد نقد قرار میدهد. (28)
در موارد دیگر، بعد از ذکر روایت در باب حروف مقطعه، روایت را از آن جهت که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه السلام) است، ضعیف میداند. (29)
در مواردی هم روایت را از آن جهت که راوی آن ضعیف است، نقد میکند. وی میگوید:
اهل حدیث ابن عساکر را ضعیف دانستهاند، بویژه در احادیثی که تنها خود او روایت میکند. (30)
یا میگوید: این روایت به خاطر اسماعیل بن محمد در سند آن ضعیف است. (31)
یا:
این روایت، به خاطر شناخته نبودن یکی از راویانش، ضعیف و غیر قابل اعتماد است. (32)
پی نوشت ها :
* دانشیار دانشگاه مازندران
1) علامه طباطبایی و حدیث، ص86 .
2) حق و باطل ضمیمة به احیای تفکر اسلامی، ص86 .
3) پژوهش های قرآنی، ش53، ص20 .
4) المیزان، ج3، ص133 .
5) قرآن در اسلام، ص31 .
6) همان، ص46 .
7) همان، ص49 .
8) المیزان، ج12، ص389-388 .
9) سورة نحل، آیة44 .
10) سورة نساء، آیة64 .
11) قرآن در اسلام، ص32 .
12) علامه طباطبایی و حدیث، ص118 .
13) پژوهش نامة قرآن و حدیث، ش1، ص56 .
14) المیزان، ج2، ص452 .
15) همان، ج7، ص96 .
16) رجال الکشی، ص229 .
17) المیزان، ج11، ص114 .
18) همان، ج5، ص23 .
19) همان.
20) همان، ج5، ص487 .
21) همان، ج20، ص49 .
22) همان، ص128 .
23) همان، ج2، ص234 .
24) همان، ج17، ص122 .
25) همان، ج3، ص529 .
26) نمونه های دیگر: همان، ج5 ص237؛ ج5 ص596؛ ج6 ص88 .
27) همان، ج10 ص366-141-23؛ ج11 ص89؛ ج12 ص260؛ ج17 ص50؛ ج19 ص224-23؛ ج20 ص375 .
28) همان، ج10 ص144؛ همان ج9 ص434؛ ج18 334؛ ج17 ص487؛ ج18 ص575؛ ج18 ص586؛ ج20 ص434، 494، 518، 634 .
29) همان، ج18، ص18 .
30) همان، ج20 ص363 .
31) المیزان، ج2 ص34 .
32) همان.
منبع: نشریه علوم حدیث شماره 57