حقیقت خشیت از خداوند
چنانکه گفته شد، خوف و ترس عبارت است از: نگرانى و بیم از خسارت و زیانى که متوجه انسان مىگردد. «خشیت» یکى از گونه های خوف و به معناى ترس از جلال و عظمت دیگرى همراه با احساس حقارت و کوچکى است. برخى برآنند که خشیت از خوف شدیدتر است و این کلمه از «شجرة خاشیة» به معناى درختى که به کلى خشکیده است گرفته شده و «خوف» به معناى نقصان و از «ناقة خوفاء» گرفته شده که به معناى شتر مریضى است که هنوز از بین نرفته است. خشیت در صورتى به کار مىرود که آنچه انسان از آن مى ترسد، داراى عظمت و شکوه باشد.(1) در مورد خداوند، خشیت ترس بنده از عظمت و جلال کبریاى خداوندى است.
برخى برآنند که کاربرد «خشیت» با «خوف» متفاوت است و «خوف» در جایى استعمال مىشود که ترس از خطر و ضرر باشد و «خشیت» به حالت از خودباختگى، حقارت و کوچکى همراه با بیم در برابر عظمت و جلال دیگرى که ممکن است با ترس از خطر و ضرر نیز همراه نباشد، اطلاق مىگردد. اما در قرآن و روایات گاهى واژه «خوف» به معناى خشیت به کار رفته و بالعکس، گاهى واژه «خشیت» به معناى «خوف» به کار رفته است. براى نمونه، خداوند مىفرماید: «وَیُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِهِ وَالمَلاَئِکَةُ مِن خِیفَتِهِ...» (رعد: 13)؛ و رعد با ستایش او و فرشتگان از بیمش او را به پاکى یاد مىکنند.
روشن است که در آیه فوق، «خیفته» که از مشتقات «خوف» است به معناى خشیت به کار رفته است؛ چه اینکه عذاب الهى متوجه فرشتگان نمىگردد تا آنان از آن ترس داشته باشند. به آنان، چون انسان و جن، تکلیف اختیارى متوجه نگردیده تا در صورت مخالفت کیفر شوند و طبیعت و فطرت وجودى آنها بر عبادت و ستایش خداست و ممکن نیست لحظهاى از آن تخلف و تخطى داشته باشند. پس، ترس آنان ناشى از درک ابهت و عظمت و جلال خداوند است. البته در برخى از آیات، خشیت و خوف در همان معناى اصطلاحى و رایج در ادبیات دینى به کار رفتهاند. براى نمونه، خداوند مىفرماید: «لَو أَنزَلنَا هَذَا القُرآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِن خَشیَةِ اللَّهِ وَتِلکَ الأَمثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ» (حشر: 21)؛ اگر این قرآن را بر کوهى فرو مىفرستادیم هر آینه آن را از بیم خدا ترسان و شکافته مىدیدى.
در این آیه، «خشیت» به معناى رایج خودش به کار رفته است؛ چه اینکه ترس از عذاب الهى در مورد کوه صدق نمىکند. وقتى انسان در برابر شخصیت بزرگى قرار مىگیرد و تحت تأثیر ابهت و عظمت او واقع مىشود، حالت خشیت، انفعال، خودباختگى و کوچکى در او پدید مىآید. هرقدر عظمت و شکوه کسى که انسان با او روبهرو مىگردد فزون تر باشد، حالت خشیت در انسان تشدید مىگردد. براى نمونه، کسى که به محضر مراجع تقلید و مقام معظم رهبرى بار مىیابد، بدون آنکه خطرى را احساس کند و ترسى از آنها داشته باشد، متناسب با معرفتى که از آنان دارد، احساس خردى و کوچکى مىکند و تحت تأثیر شخصیت بزرگ آنان زانوان تواضع بر زمین مىنهد و توان ابراز وجود و حتى سخن گفتن از او گرفته مىشود. با توجه به عظمت و شأن والاى امام معصوم (علیه السلام) که قابل مقایسه با مقام و منزلت مراجع تقلید نیست، تا آنجا که آن بزرگواران خود را خاک پاى پیشوایان معصوم (علیه السلام) به حساب مىآورند، اگر کسى توفیق باریابى به محضر امام معصوم (علیه السلام) را پیدا کند، تحت تأثیر عظمت و شکوه وى چه حالتى خواهد داشت؟ تازه امامان معصوم (علیهم السلام)مخلوق و بنده خدا هستند و هیچگاه عظمت و شکوه آنان به مرتبه عظمت و شکوه خداوند نمىرسد. حال تصور کنید کسانى را که معرفت کامل به مقام و عظمت خداوند دارند، وقتى با آن موجود نامحدود و نامتناهى و داراى قدرت مطلق مواجه مىگردند و در برابر عظمت بىنهایت او قرار مىگیرند، چنان احساس خشیت و ذلتى به آنها دست مىدهد که نزدیک است قالب تهى کنند. خداوند درباره تجلى عظمت خویش بر حضرت موسى (علیه السلام) و واکنش آن حضرت مىفرماید: «وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَـکِنِ انظُر إِلَى الجَبَلِ فَإِنِ استَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّا وَخَرَّ موسَى صَعِقا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبحَانَکَ تُبتُ إِلَیکَ وَأَنَا أَوَّلُ المُؤمِنِینَ» (اعراف: 143)؛ و چون موسى به وعدهگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا [خود را] به من بنماى تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهى دید، ولیکن به این کوه بنگر، پس اگر در جاى خود قرار و آرام داشت مرا خواهى دید. و چون پروردگارش بر آن کوه تجلّى کرد، آن را خرد و پراکنده ساخت و موسى مدهوش بیفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بار خدایا]، تو پاک و منزهى [از اینکه با چشم دیده شوى] به تو بازگشتم و من نخستین باور دارندهام.
ما وقتى به سیره و حالات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمّه اطهار (علیهم السلام)مىنگریم، درمىیابیم که آنان در مقام مناجات و راز و نیاز و مواجهه با عظمت و جلال الهى، حد اعلاى خشیت را به ظهور مىرساندند تا آنجا که گاهى از خشیت خدا بیهوش مىگردیدند. در اینباره روایات فراوانى وارد شده است. از جمله درباره امام سجاد (علیه السلام)، وارد شده: «کان علىبنالحسین (علیه السلام) إذا حضرت الصلاة إقشعرّ جلده و أصفرّ لونه وارتعدّ کالسفعة»؛(2) امام سجاد علیهالسلام همواره چنان بود که به هنگام رسیدن وقت نماز پوست بدنش به لرزه مىافتاد و رنگش زرد مىگشت و چون شاخه نخل به خود مىلرزید.
همچنین در روایتى درباره امام حسن مجتبى (علیه السلام) آمده است: «همانا امام حسن مجتبى (علیه السلام) چنان بود که وقتى وضو مىگرفت بندبند وجودش به لرزه مىافتاد و رنگش زرد مىگشت. در اینباره از حضرت سؤال شد آن حضرت فرمود: هرکس که در پیشگاه پروردگار عرش قرار گیرد، شایسته است که رنگش زرد گردد و بندبند وجودش به لرزه افتد.»(3)
بى تردید آن حالت خشیت ناشى از ترس از گناه و عذاب الهى نبود، بلکه ناشى از درک عظمت الهى و تجلى جلال معبود در آن حضرات بود که به عالى ترین مراتب معرفت الهى نایل آمده بودند و کسانى با آن معرفت متعالى وقتى با عظمت و جلال الهى روبهرو مىگردند، از شدت خشوع و خشیت به خود مىلرزند و دهشت آنان را فرا مىگیرد.
نقش باورداشت تدبیر و حاکمیت مطلق خداوند در خوف و خشیت از او
بىشک تدبیر و اختیار عالم در اختیار خالق هستى است و سود و زیان هر موجودى به دست خداست. آنچه در عالم دنیا و آخرت رخ مىدهد، به اراده و مشیت الهى بستگى دارد. این اعتقاد و حقیقت در بسیارى از آیات قرآن مورد تأکید قرار گرفته است. براى نمونه، به سه آیه اشاره مىکنیم:
1. «وَمَا کَانَ لِنَفسٍ أَن تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذنِ الله کِتَابا مُؤَجَّلاً...»(آلعمران: 145)؛ و هیچ کس جز به فرمان خدا نمیرد؛ سرنوشتى است تعیین شده... .
2. خداوند حتى ایمان آوردن بنده خویش را به خود نسبت مىدهد و مىفرماید که کسى بدون اذن و اراده من نمىتواند ایمان آورد: «وَمَا کَانَ لِنَفسٍ أَن تُؤمِنَ إِلاَّ بِإِذنِ اللّهِ وَیَجعَلُ الرِّجسَ عَلَى الَّذِینَ لاَیَعقِلُونَ»(یونس: 100)؛ و هیچ کس جز به اجازه خدا ایمان نمىآورد، و [خداوند] پلیدى را بر کسانى مىنهد که نمىاندیشند.
3. «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخلُقُونَ شَیئا وَهُم یُخلَقُونَ وَلَا یَملِکُونَ لِأَنفُسِهِم ضَرّا وَلَا نَفعا وَلَا یَملِکُونَ مَوتا وَلَا حَیَاةً وَلَانُشُورا»(فرقان: 3)؛ و [مشرکان] به جاى او [خداى یکتا] خدایانى گرفتند که هیچچیز نمىآفرینند و خود آفریده شدهاند، و زیان و سودى براى خویشتن در توان و اختیار ندارند و نه مرگى را در اختیار دارند و نه حیاتى و نه رستاخیزى را.
البته معرفت انسانها نسبت به تدبیر و حاکمیت الهى بر جهان هستى و جهان آخرت متفاوت است. در این بین کسانى باورى به قیامت ندارند تا اعتقادى به عذاب هاى آن و تدبیر الهى در صحنه قیامت داشته باشند. از اینرو، پیامبران الهى در آغاز دعوتشان با این دشوارى روبهرو بودند که مردم نوعا اعتقادى به معاد و قیامت نداشتند و سخنان آنان درباره حیات مجدد انسان و قیامت مورد انکار آنان قرار مىگرفت. گاهى آنان را متهم به دیوانگى مىکردند. آنان از روى تعجب به همدیگر مىگفتند:
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَل نَدُلُّکُم عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُم إِذَا مُزِّقتُم کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُم لَفِی خَلقٍ جَدِیدٍ أَفتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبا أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ فِی العَذَابِ وَالضَّلَالِ البَعِیدِ» (سبأ: 7ـ8)؛ و کسانى که کافر شدند گویند: آیا شما را به مردى راه نماییم که خبر مىدهد که چون [در خاک ]پارهپاره و ریزریز شدید هر آینه در آفرینش نو درخواهید آمد؟! آیا بر خدا دروغى بربافته یا او را دیوانگى است؟ [نه، ]بلکه کسانى که به جهان واپسین ایمان ندارند در عذاب و گمراهى دور [از حق]اند.
نقش توجه به حوادث و بلاهاى طبیعى در هدایت ابتدایى انسانها
طبیعى است وقتى مخاطبان پیامبران در آغاز دعوتشان اعتقادى به معاد و قیامت نداشتند، ترساندن آنان از عذاب هاى الهى در آخرت اثرى نداشت و بدین وسیله، به دین حق رهنمود نمىشدند. پس با توجه به آنکه آنان به خداوند به عنوان خالق هستى اعتقاد داشتهاند و چه بسا بر این باور نیز بودند که خداوند کارگردان و مدبر این جهان است، بایسته بود آنان را از بلاها و گرفتارى های دنیا، که هر از چند گاهى انسانها بدانها مبتلا مىگردند، بترسانند و به آنان هشدار دهند که اگر به خداوند ایمان نیاورید و مسیر هدایت را نجویید، خداوند بر شما عذاب و بلا فرو مىفرستد، چنانکه بر اقوام گذشته نیز عذاب فرستاد و حرث و نسل آنان را نابود گرداند. بدین طریق خوف از خدا در دل آنان پدید مىآمد و دلشان نرم مىشد، رفتهرفته به انذارها و هشدارهاى رسولان الهى گوش مىدادند و عقاید توحیدى را مىپذیرفتند، و در نهایت به این باور مىرسیدند که این عالم سرسرى و از روى گزاف آفریده نشده است و انسانها در برابر رفتار خود مسئول هستند و روزى به حساب اعمال آنها رسیدگى خواهد شد.
در پیرامون ما پیوسته حوادث و اتفاقات ناگوارى رخ مىدهد و بیمارىها، بلاهاى طبیعى و مرگ همه را تهدید مىکنند. فراوان شاهد بودهایم که کسانى در سلامتى کامل به سر مىبردند، اما ناگهان بیمار گردیدند و براى همیشه در بستر بیمارى افتادند و یا مرگ آنان فرارسید. پس با توجه به اینکه این خطرات و بلاها پیوسته ما را تهدید مىکنند و در پس آنها اراده و مشیت الهى قرار دارد، جا دارد که انسان هرچند اعتقادى به قیامت نداشته باشد و ترس از عذاب هاى الهى تأثیرى در او نبخشد، به جهت این بلاها و رخدادهاى طبیعى از خداوند بترسد و بلاها و خطرهاى دنیوى او را به تأمّل و تصحیح رفتار خویش وادارند و موجب گردند که از طغیان و سرپیچى خدا دست بردارد و به اطاعت و پیروى خالصانه از فرامین الهى بپردازد.
پی نوشت ها :
1ـ سعید الخورى الشرتوى، اقربالموارد، ج 1، ص 277.
2ـ محدث نورى، مستدرکالوسائل، ج 1، ب 47، ص 355، ح 4213.
3ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 43، ب 16، ص 339، ح 13.
منبع: نشریه معرفت شماره 154