زیر چتر ولی

زیر عنوان: نقش ولایت پذیری و ولایت گریزی در ایجاد حادثه کربلا کربلا عرصه شیران بیشه جهاد و دلاوری های یلان دشت ایمان است

زیر چتر ولی
زیر عنوان: نقش ولایت پذیری و ولایت گریزی در ایجاد حادثه کربلا
کربلا عرصه شیران بیشه جهاد و دلاوری های یلان دشت ایمان است. عاشورا از پس سال ها، دیگر نه یک حادثه تاریخی، بلکه یک تاریخ حماسه ساز است. عاشورا اتمام حجت خداوند کار بر تمام کسانی است که در سرسودایش را دارند و به سویش عزیمت کرده اند. عاشورا سند راه و گواه امنی است که فرومایگی را دشمن دانسته و عزت خویش را می جویند. عاشورا مکتبی انسان ساز و افتخار آفرین است. عاشورا معراج مردانی را به خود دید که فرجام نیک را از همراهی با سیدالشهدا(ع) به دست آورند و خون خویش را با خون پاکان و اولیای الهی درهم آمیختند و درخت دین را استوار ساختند. مردانی که حضرت اباعبدالله(ع) در واپسین ساعات روز دهم به ایشان ندا داد که... ای دلاور مردان خالص!و ای سواران میدان نبرد!... آیا به خواب رفته ایدکه به بیداریتان امیدوار باشم؟ یا از محبت امامتان دست کشیده اید که او را یاری نمی کنید؟... ولی به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده... و گرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهی نمی کردید و از یاری من دست نمی کشیدید...
مبنای توحید و اعتقاد به وحدانیت خداوند، در تمام شوؤن فردی و اجتماعی جامعه اسلامی تأثیر می گذارد و جامعه را به صورت یک جامعه هماهنگ و برخوردار از وحدت(وحدت جهت و وحدت حرکت و وحدت هدف) می سازد. این جامعه، نقطه مقابل تأثیر شرک و مشرکان و الهه شرک آفرین است. بنابراین هر جا بین مؤمنین و بندگان صالح خدا اختلاف هست، آنجا قطعا شیطان حاضر است و بدون دشواری شیطان را در آنجا خواهید یافت. ازنگاه قران، همه ایمان آورندگان بر یکدیگر سمت ولایت و دوستی دارند: المومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض(توبه/71) پیوند، ارتباط، اتصال، به هم پیچیده شدن دو چیز وبه هم پیوستگی، مفاهیمی است که از واژه «ولایت» به دست می آید. ولی این ارتباط بین مردم و رهبر به گونه ای دیگر است: النبی اولی بالمومنین من انفسهم(احزاب/6) مسأله رهبری و ولایت از یک سوو پذیرفتن آن توسط مردم از سوی دیگر، از ویژگی های اساسی جامعه قرانی است: یا ایهاالذین امنو استجیبوالله وللرسول اذادعاکم لما یحییکم(انفال/24) در جامعه ای که ولایت اصل خدشه ناپذیرآن است، همه کارها بر مدار قانون(الهی) می چرخد و جایی برای اختلاف و هرج و مرج نخواهد بود، در حقیقت ولایت گریزان با ولایت ستیزان، همان قانون گریزان و قانون ستیزان هستند و از قانون مندی جامعه هراس دارند که در این صورت، جایی برای آنان نخواهد بود. در جامعه نبوی دیگر جایی برای گردن فرازی ها و زیادخواهی های امثال معاویه نخواهد بود؛ سؤال اساسی این است که چگونه آل ابوسفیان توانست امت نبوی را به مردمان اموی تبدیل نماید؟! که سر پسر خلیفه مسلمین، علی بن ابیطالب(ع) را در همان شهری که برمسند خلافت می نشسته است گردانده اند و هیچ کس اعتراضی نکرده است. بنایی که پیامبر گذاشته بود، بنایی نبود که به این زودی خراب شود؛ پیامبر اکرم (ص) در تشکیل جامعه اسلامی محورها و ستون های: 1- معرفت شفاف و بی ابهام 2- عدالت مطلق و بی اغماض بود 3-عبودیت کامل و بی شریک در مقابل پروردگار 4- عشق و عاطفه جوشان... را استوار نمود. پیامبر در تمام این ده سال تلاش می کرد که این پایه ها استوار و محکم شودو ریشه بدواند؛ لذا در ترکیب کلی جامعه اسلامی در سال های اول بعد از رحلت پیامبر همه چیز- غیر از خلافت- سر جای خودش است علی الظاهر چیزی به قهقرا نرفته است. ولی به مرور در طول این 50 سال، جامعه اسلامی از معنویت و حقیقت تهی شد. چرا که خواص به تدریج در مادیات غرق شدند. در جامعه ای که مسأله ثروت اندوزی و دل بستن به حطام دنیا به این حد می رسد، باید هم کعب الاحبار یهودی –تازه مسلمانی که پیامبر را هم ندیده است- برای مردم معارف گوید. زمانی که حسین بن علی(ع)، علم مبارز با بنی امیه را بر افراشت، عالمان و فقهای فراوانی در جهان اسلام حضور داشتند. اما هیچ یک از این افراد روز عاشورا در سپاه اباعبدالله(ع) حضور نداشتند. با توجه به این واقعیت تلخ، دو پرسش مطرح می شود: یکی آن که فلسفه کاهلی آن جمعیت کثیر در حمایت از سیدالشهدا(ع) چه بوده است؟ دیگرآن که یاران اباعبدالله(ع) چه خصلت های ویژه ای داشتند که در عصری که جمع کثیری از همگنانشان در خواب غفلت فرو رفته بودند، تا پای جان از آن حضرت دفاع نمودند؟ ممکن است گفته شود. فصل ممیز اساسی شهدای کربلا با سایر مسلمانان، در شناخت آنان نسبت به امام حسین (ع) بوده است؛ در حالی که بنابر دو گزارش فرزدق و مجمع بن عبدالله حتی کسانی که از کوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ایشان ارادت داشتند، زیرا فرزدق در گزارشی که از وضعیت کوفه به حضرت می دهد، می گوید: «دلهای مردم با شما و شمشیرهایشان با بنی امیه است.» یا مجمع بن عبدالله، یکی از شهدای کربلا، وقتی از کوفه گریخت و به حضرت پیوست، در وضف مردم کوفه گفت: «دل هایشان به سوی شما تمایل دارد ولی شمشیرهایشان فرداعلیه شما برهنه خواهد شد.» در میان اصحاب اباعبدالله(ع) و کشته شدگان دشت کربلا تنوع عجیبی دیده می شود از عالم و عابد و زاهد گرفته تا تاجری عثمانی یا کسی مثل حر؛ و عجیب تر از همه آن دو نفر که در واپسین لحظات عمر حضرت از لشکر عمر سعد گریخته و به یاری امام شتافتند؛ اصحاب سید الشهدا حجت بالغه الهی هستند برای من و تو در روزگاری که آن مرد خواهد آمد؛ خداوند جحت های خویش را در دشت کربلا برما تمام کرد. در میان پیوستگان به حضرتش شاید سرنوشت تعدادی برای ما در بردارنده عبرت بیشتری باشد کسانی که سابقه معمولی یا حتی نه چندان خوب داشته اند؛ کسانی مثل : -1- حربن یزید ریاحی: حر سرآمد دگرگون شدگان است. گر چه وی راه را بر امام حسین (ع) بست و مانع حرکت آن حضرت به سوی کوفه گردید اما صبح عاشورا چون از تصمیم عمر بن سعد با امام حسین (ع) اطمینان یافت به امام پیوست. مرحوم شهید مطهری درباره دلیل تغییر روحیه حر بن یزید می نویسد: «گفته شده که یک علت اینکه «حر» به سید الشهدا گروید این است که مدت زیادی همراه حضرت بود و از نزدیک او را می شناخت.»
-2- زهیر بن قین: زهیر از شخصیت های برجسنه کوفه بود که روز عاشورا در رکاب امام به شهادت رسید. وی ابتدا از هواداران عثمان بود اما ناچار گردید در یکی از منزلگاه ها همراه امام فرود آید. امام او را به رهبری خود فرا خواند، ابتدا علاقه چندانی به همکاری نداشت اما همسرش او را تشویق کرد تا نزد پسر پیامبر(ص) برود. همسرش نیز همراه او آمد. سخنان امام آتشی در دل زهیر برافروخت، چنانکه از یاران با فداکار آن حضرت گردید و در کنار امام به شهادت رسید.
-3- ابوالحتوف و سعد: این دو شخصیت که فرزندان حرث هستند، از پیوستگان به امام یاد شده اند و گویند این دو برادر هرچند که سابقه درخشانی نداشتند و در سپاه کوفه برای جنگیدن با امام آمدند، هنگامی که تنهایی آن حضرت را دیدند و ندای «هل من ناصر ینصرنی» و گریه اهل بیت علیهم السلام را شنیدند، دگرگون شده، به سوی امام روی آوردند و در صحنه پیکار با کوفیان جنگیدند تا اینکه سرانجام به شهادت رسیدند.
-4- حارث بن امرءالقیس کندی: وی مردی بسیار توانا بود، به گونه ای که او را از قهرمانان عرب شمرده اند. حارث در تیراندازی سرآمد دوران خود به شمار می رفت، وی نخست از سپاهیان ابن سعد بود که در کربلا حاضر شد ولی آن گاه که رفتار ستمکارانه و جنایتکارانه عبیدالله را با امام، از جمله بستن آب بر آن حضرت و یارانش را از نزدیک دید، همراه چهار تن از قبیله خود به یاران امام پیوست و همگی در راه حق و جاودانه ساختن اسلام محمدی به شهادت رسیدند.

نگاهی به ویژگی های اصحاب سید الشهدا(ع)
 

با اندکی تأمل در زندگانی اکثر شهدای کربلا و بررسی سوابق و سیره آنان، به خصوص با دقت در رجزهایی که در میدان نبرد می خواندند، به چهار صفت ممتازدرآنان دست می یابیم که می توان آنها را به عنوان برجسته ترین امتیازات یاران اباعبدالله(ع) از سایر مسلمانان و شیعیان آن روز قلمداد کرد:

1- عشق وافر به امام حسین (ع)
 

ارادات اصحاب اباعبدالله(ع) به آن حضرت، از مرز محبت های معمولی به مراتب فراتر رفته بود، تا کسی شیدای امام خود نباشد، هرگز نمی تواند چنین عاشقانه نسبت به او اظهار وفاداری کند. شاید کسی این سخنان را مبالغه آمیز بینگارد ولی شهدای کربلا روز عاشورا نشان دادند به وعده های خویش وفادار بوده اند، تا جای که امام حسین (ع) شب عاشورا صریحا آنان را وفادارترین مجاهدان راه خدا شمرده است. یک دسته از یاران سید الشهدا خود را سپر تیرهای دشمن آن بزرگوار قرار می دادند تا مبادا مادامی که آنان زنده اند، زخمی بر بدن حضرت اصابت کند. افرادی چون سعید بن عبدالله حنفی و حنظله بن اسعد شبامی و عمروبن قرظه انصاری از این دست افراد بودند. سعید خود را جلوی امام قرار می داد، حضرت به هر سوی می رفت او پیش رویش می ایستاد. وی آن قدر این عمل را ادامه داد، تا به زمین افتاد. برخی از مورخان نوشته اند: وقتی به زمین افتاد، غیر از زخم های شمشیر و نیزه ها 13 تیر بر بدنش نشسته بود. طبزی می نویسد: وقتی اصحاب حسین دیدند دشمنان زیاد شده اند و آنان نمی توانند جان حسین و خودشان را حفظ کنند، برای شکسته شد و شیپ روی حسین برهم سبقت می گرفتند. هر چند برخی از آنان به علت نگرانی از تنهایی حضرت، در سبقت جستن در شهادت، تردید می کردند.

2- ایمان راسخ به آینده ای روشن و سعادت بخش.
 

اطمینان به نوید های الهی و اعتقاد راسخ به پاداش الهی، از دیگر امتیازات یاران سیدالشهدا(ع) به شمار می آید. آنان یقین داشتند به محض شهادت به فلاح و رستگاری می رسند و جایگاه رفیعی در انتظارشان است. این معنا به طور مکرردر اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است. عمروبن خالد هنگام جنگ، زندگی راحت اخروی را به خود بشارت می داد و بدین وسیله، سختی جهاد را بر خود آسان کرده می گفت: ای نفس بر تو باد حرکت به سوی خدای رحمان، تو را به راحتی و زندگی آسان بشارت باد، آن روز( رستاخیز) به نیکی پاداش داده خواهی شد. آنان با تکیه بر ایمان به آخرت، مرگ را بر خود آسان می کردند و در برابر زخم های سوزناک شمشیرها و نیزه ها و درحلقه محاصره صدها نیروی سراپا مصلح، صبر و استقامت به خرج می دادند. عبدالرحمان ارحبی، کسی که همراه مسلم نامه سیدالشهدا(ع) را از مکه برای کوفیان برده بود، وقتی کثرت شمشیرها و نیزه های دشمن را مشاهده کرد، با نفس خود چنین سخن می گفت: ای نفس! برای دخول بهشت در برابر شمشیرها و نیزه ها بردباری کن.

3- برخورداری از معیاری صحیح برای شناخت نفاق
 

با دقت در سخنان شهدای کربلا معلوم می شود آنان منافقن و دشمنان پنهان دین را بر اساس نحوه برخوردشان با امام حسین (ع) شناسایی می کردند. ایشان با مقایسه دشمنان سیدالشهدا(ع) با دشمنان رسول اکرم و امیرمؤمنان بی درنگ پی به نفاق آنها می بردند. آنان رهبران دینی و الهی، اعم از پیامبران و امیرمؤمنان و امام حسین (ع) را بهترین معیار برای ارزیابی سلامت جریان های سیاسی و اجتماعی می دانستند و معتقد بودند برای ارزیابی خلوص افرادباید به میزان التزام عملی شان به دستورات رهبران الهی توجه نمود. از ویژگی های بارز شهدای کربلا این بود که ولایت را محور حق و باطل قرار می دادند، همواره عیار مردم را با گفتار و کردارشان نسبت به اهل بیت می سنجیدند. وقتی می دیدند برخی، گفتار زیبا و حق مدارانه دارند ولی در عمل علیه ولایت حرکت می کنند، نفاقشان را کشف می کردند.

4- دشمنی با دشمنان امام حسین (ع)
 

از دیگر ویژگی های بارزو ممتاز یاران امام حسین (ع) دشمنی با دشمنان اهل بیت بود. آنان برخلاف مردمان معاصر خود، که به راحتی با دشمنان دین و امام شان مصالحه کرده و در دین خدا مسامحه می کردند و به اصطلاح، اهل تساهل و تسامح بودند، هرگز حاضر به همراهی با بنی امیه و قاتلین فرزند رسول خدا نشدند. آنان همه چیز را بر اساس مدارا و محبت تفسیر نمی کردند بلکه در کنار محبت به امام خود، با دشمنان آن حضرت دشمنی می ورزیدند و به آن حضرت می گفتند: «انا علی نیاتنا و بصائرنا نوالی من والاک و نعادی من عاداک»، «در قران نسبت به اولیای الهی سه تعبیر وجود دارد: یک تعبیر، تعبیر ولایت است؛ «انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون»؛(مائده/55) بحث ولایت، معلوم است که پیوند، ارتباط ، معرفت، اینها داخل در زیر مجموع ولایت است.تعبیر دوم، بحث اطاعت است؛ «اطیعوالله واطیعواالرسول و اولی الامرمنکم»؛ (نساء/59) اطاعت رسول و اطاعت اولی الامر. این، در عمل است. در میدان عمل باید اطاعت و پیروی کرد. اما یک بحث سومی وجود دارد وآن، بحث مودت است. «قل لا اسئلکم علیه اجراالاالموده فی القربی.» (شوری/23) مودت، پشتوانه ولایت واطاعت است. اگر مودت نباشد، همان بلایی بر سر امت اسلامی خواهد آمد که پس از رسول خدا، بر سر عده ای آمد، مودت را کنار گذاشتند، به تدریج اطاعت و ولایت هم کنار گذاشته شد.» (بیانات مقام معظم رهبری دردیدار با جمعی از طلاب و روحانیون(88/9/22) آری شیعه واقعی سراپا تسلیم فرمان امام خویش می باشد و هرگزاهل بیت را رها نخواهند کرد، چنان که امام صادق فرمود: «دروغ پنداشته آن کسی که خود را شیعه ما می داند ولی به ریسمان(سرپرستی و ولایت)غیرما(اهل بیت) چنگ می زند» (ابی جعفر محمد بن بابویه الصدیق، فضائل الشیعه و صفات الشیعه، ص45) ، چرا که رستگاری و سعادت ابدی جز در سایه پذیرش لملمت امامان معصوم میسر نیست. آن حضرت در جای دیگر فرمود:«... شیعه واقعی کسی است که به دنبال امامان خویش باشد و پا جای پای آنها گذارند.(بحارالانوار/ج24/ص51) ما باید بفهمیم چه بلایی برسر آن جامعه آمده است؛ به نظر، امروز این پیام عاشورا از دیگر درس ها و پیام های عاشورا برای ما حیاتی تراست. قران درد و بیماری را به مسلمین معرفی می کند. خداوند می فرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعو الصلوه واتبعواالشهوات فسوف یلقون غیا»(مریم/59) دو عامل، عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلاه و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنوی از زندگی و عامل دوم:«اتبعواالشهوات» است یعنی دنبال شهوترانی ها و هوس ها و در یک جمله دنیا طلبی رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و به دام شهوت دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموشی آرمان ها؛ یا همان تبعیت از طاغوت، این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن استن به این درد دچار شویم. در کوفه از سران و اشراف و افراد سرشناس آن شهر کسانی بودند که امام را دعوت کردند، ولی در کربلا رها ساختند و آن بزرگوار را یاری ننمودند؛ باشد که ما از ناکثین و مارقین و ترک کنندگان صحنه کربلا نباشیم؛ درادامه لازم است به معرفی چند تن از این پیمان شکنان بپردازیم:
-1- شریح بن حارث قاضی: در سال(22ق) ازسوی عمر به کار قضاوت گماشته شد. شریح از کسانی است که با امام حسین (ع) مکاتبه داشت و 70 نفر از بزرگان کوفه در حضور وی سوگند یاد کرده بودند تا امام را یاری کنند. موحوم شیخ عبدالنبی عراقی می گوید: شریح با وعده صد هزار دینار زیر بار نرفت تا فتوای حلال بودن خون امام حسین (ع) را صادر نماید اما ابن زیاد با ترفند خود او را فریب داد؛ چرا که دستور داد 50 هزار دینار به منزل شریح ببرند. سپس خود نیز به منزل وی رفت و پول را در برابر چشمان شریح به نمایش در آورد و از این راه دل شریح را به دست آورد. هنگامی که شریح آن پول ها را دید تسلیم شد و فتوای قتل امام حسین (ع) را صادر کرد. شریح حدود 60 سال قضاوت کرد و سرانجام در زمان حجاج کناره گرفت و در سال 87ق در 120 سالگی از دنیا رفت.
-2- هرثمه بن سلیم: او از یاران علی در صفین بود اما روز عاشورا در کنار پسر سعد قرار گرفت. هرثمه در آن روز با دیدن درختی، به یاد خاطره ای افتاد و این یادآوری سبب دگرگونی درونی او شد و با جدا شدن از سپاه کوفه، روز عاشورا سوار بر اسب خود به دیدار امام آمد و خاطره خود را بازگو کرد و گفت: هنگامی که همراه علی از صفین برمی گستم، ایشان در همین مکان، پس از نماز صبح مشتی خاک برگرفت و با صدای بلند فرمود: خوشا به حال تو ای خاک! گروهی از تو برانگیخته می شوند که بدون حساب وارد بهشت می گردند. آن گاه امام حسین (ع) پرسید: اکنون از حامیان پسرسعد هستی یا از یاران ما؟هرثمه گفت: از هیچ یک! اکنون در اندیشه اهل و عیال خود هستم! امام فرمود: پس با سرعت از این سرزمین بیرون برو؛ زیرا کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود و ما را یاری نکند، در دوزخ جای خواهد داشت.
-3- عبیدالله بن حرجعفی: او از هواداران عثمان و در صفین در کنار معاویه حاضر بود. هنگامی که امام در راه خیمه او را دید، حجاج بن مسروق جعفری را نزد وی فرستاد، عبیدالله گفت: من از کوفه بیرون آمدم؛ زیرا نمی خواستم وقتی امام وارد آنجا می شود من در شهر باشم. به خدا سوگند، دوست ندارم او مرا دیدار کند، یا من او را ببینم. حجاج بازگشت و پیام او را به امام رسانید. امام نزد وی رفت ولی عبیدالله عذر آورد و همراهی امام را نپذیرفت! آن حضرت فرمود: پس از این سرزمین فاصله بگیر، تا بانگ مرا نشنوی، وگرنه کیفر خواهی دید. از این رو، از امام جدا شد، گرچه بعدها پشیمان گشت و به کربلا آمد و در آنجا گریست، هنگامی که مختار قیام کرد با وی همراه شد؛ هر چند تا پایان کار با وی نیز همکاری ننمود، تا اینکه در زمان مصعب بن زبیر پس از غارت های فراوانی که انجام داد، در سال 68 ق خود را در فرات افکند و به زندگی خود پایان داد! اینها نشان می دهد برخی از مردم ممکن است امامی را دوست داشته باشند ولی وقتی پای تهدید و تطمیع به میان آمد، به جنگ با همان امام محبوب خود رفته، سرش را از بدن جدا نموده و فرزندانش را به شهادت برشانند. بنابراین نه تنها درک عظمت ولایت بلکه حتی محبت عادی نسبت به مقام ولایت نیز نمی تواند انسان را از خطا بی وفایی و مخالفت و درگیری با امام باز دارد.

اصل حیات طیبه
 

پذیرش ولایت و سرپرستی، اصل و اساس حیات طیبه است. ولایت درمقایسه با دیگر ارزش های اسلام، مانند کلیدی است که با آن درب سایر ارزش ها به روی جامعه گشوده می شود و ارج و ارزش پیدا می کند. (وسائل الشیعه، ج 8/ 1)
البته ولایت پذیری، یعنی همراه ولی حرکت کردن و از او پیش یا پس نیفتادن. رهبری در نظام اسلامی، معیار و میزان و صراط مستقیم است؛ از او نباید پس یا پیش افتاد و هر گونه چپ و راست زدن وتند یا کند روی در این زمینه، خارج از صراط مستقیم خواهد بود.

همراهی با ولی
 

کسانی که در زمان پیامبر (ص) و علی (ع) و از پرورش یافتگان مکتب اسلامی بودند، به این حقیقت پی برده بودند که همراهی با ولی در صحنه های سرنوشت ساز، از اصول دیانت و لایت است؛ و بنابراین اعتقاد راستین، همدوش با پیامبر(ص) در برابر مشرکان و منافقان می جنگیدند و این نبردها بر ایمان و تسلیم و پیروی آنان می افزود و چیزی از آن نمی کاست. حتی اگر در جبهه مقابل، اقوام خویش را می دیدند، باز از پا نمی نشستند و جهاد را تا استقرار ارزش های دینی در مدینه النبی ادامه دادند.

حیثیت ولایی
 

ولایت پذیری پیروی از جریان اصیل و ریشه داری است که از همان آغاز رسالت، در دل ها ریشه دواند و به چهار چوب و شاکله امت رسول خدا (ص) تبدیل شد؛ کسانی که مقام ولایت و رهبری را در شخص پیامبر (ص) جلوه گر می دیدند و نه در حیثیت ولایی او، پس از ایشان گرفتار دودلی و تردید شدند.
اینکه در قرآن می فرماید: کسانی که به خدا ایمان پیدا کنند، خداوند آنها را هدایت می کند و به راه های سالم و همزیستی سوق می دهد (مائده / 16)، به خاطر مبنای توحیدی جامعه اسلامی است. ولایت هم معنایش همین است.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه های نماز جمعه تهران ( 1/ 9/ 1381).
منبع: آیه شماره دی ماه 89
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر