مقدمه
علاقه مردم به تعالیم دینی و سیره نبوی باعث شد که از همان ابـتدای عـصر خـلافت، سیره رسول خدا(ص) بیشتر به طور شفاهی روایـت شـود. احساسات و نیازهای متفاوت، آرا و گرایش های متنوعی را در نقل سیره به وجود آورد که هر یک بر اساس احساس و نیاز خود، سیره رسـول خـدا(ص) را روایـت می کرد. این گونه روایت ها احتمال فزونی و کاستی و تغییر را افزایش مـی داد. سخن منسوب به حضرت فاطمه(س) در خطبه خود، احتمال بروز چنین خطری را به طور جدی نشان می دهد. ایشان عـملکرد صـحابیان را نـاهماهنگ با انگیزه بعثت و اهداف رسول خدا(ص) وصف کردند. امام علی(ع) نـیز از هـمان روزهای نخست و سپس دیگر امامان (ع) با توجه وضع پیش آمده، اخباری از آن حضرت نقل کردند و در برابر رویـکرد تـحریفی مـوضع گرفتند و خطرات آن را نشان دادند.
اما مهم اینکه در گذر زمان، نگاشته هایی از اخبار سـیره نـبوی شـکل می یافت؛ ولی زمانی که مغازی نگاری شکل رسمی و تخصصی به خود گرفت، هم خطر تحریف و هـم واکـنش بـه آن برجسته تر شد. واقدی نگارش سیره را به عُرْوَة بن زُبَیر (م94 قمری) و سُهیلی به ابن شـِهاب زُهـْری (م124 قمری) نسبت داده است (ابن کثیر، 1408: 9/119؛ طبری، 1378: 11/654). واقدی همچنین، از هر دو سیره نگار به عنوان سـرآمدان دانـش مـغازی یاد کرده و گیپ (جعفریان، 1376: 50 ) مغازی زُهْری را پایه مغازی نگاشته های بعدی دانسته است. از این رو، عصر امـام سـجاد(ع) مصادف با نگارش نخستین سیره های تخصصی از سوی کسانی بود که احساساتی مغایر بـا احـساسات خـاندان رسول خدا (ص) داشتند و به نوعی، در شمار وابستگان به دربار اموی یاد می شدند.
در فضای نگارش سـیره های تـخصصی و رسمی، امام(ع) توجه به سیره نبوی را از ضرورت های فرهنگی عصر خویش شمردند. ایـشان بـا اهـتمام به نقد دیدگاه های مخالفانِ تفکر امامت، به دفاع از خاندان خویش پرداختند و واقعیت های تاریخی عصر رسـول خـدا(ص) را آشـکار کردند. انتساب خبری به آن حضرت، این اهتمام را برجسته کرده است؛ بـه گـفته واقدی، امام (ع) فرمودند: «کُنّا نُعَلِّم مَغَازِی النَّبِی (ص) وَ سَرایاه کمَا نُعَلِّمُ سُورَةً مِن قُرآن» (خطیب بغدادی، 1403: 2/195؛ ابـن کـثیر، 1408: 3/297؛ سیوطی، 1424: 306؛ صالحی، 1414: 4/10 ). خطیب بغدادی نخستین کسی است که این خبر را از واقدی نـقل کـرده است و صالحی شامی و به احتمال، ابن کـثیر و سـیوطی نـیز آن را از خطیب گرفته اند. سکوت منابع روایی و تاریخی شـیعی تـا عصر حاضر، نقل چنین خبری را با تردید جدی روبه رو می کند؛ به ویژه کـه راویـان آن فرزندان امام علی (ع) هستند. ایـن خـبر پس از انقلاب اسـلامی ایـران و هـم زمان با رونق گرفتن پژوهش های تاریخی، بـه تـحققیقات شیعی جدید راه یافت و نخستین بار رسول جعفریان (جعفریان، 1383: 81) آن را از منابع پیش گفته نـقل کـرد؛ پس از آن، در آثار کسانی مانند احمدی میانجی و سـپس، مرتضی عاملی راه یافت (احـمدی مـیانجی، 1419: 1/644؛ عاملی، 1426: 32/236). در هر صورت، بر پایـه ایـن خبر، از تعلیم سیره نبوی به منزله تعلیم قرآن یاد شده که بیانگر جایگاه آن نـزد امـام سجاد(ع) و اهتمام آن حضرت به بـیان و انـتقال سـیره صحیح به نـسل های پسـینی است. از این رو، امام(ع) بـا وجـود این اهتمام و داشتن کتابی (نجاشی، 1416: 157) که به گفته بَرید عِجلی، امام باقر(ع) به آن اسـتناد کـرده است (عیاشی، بی تا: 2/124)، هرگز در ردیف سـیره گویان یـا سیره نویسیان اصـطلاحی قـرار نـگرفتند و برای خود، فقط رسـالت اصلاح گری و تحریف زدایی در سیره قایل بودند.
تفسیر دارَمی از فرمان خلیفه دوم، ضرورت اهتمام به تحریف زدایی را نزد امـام(ع) تـوجیه پذیرتر و با محتوای روایات نقل شده از امـام(ع) هـم نـواتر کـرده اسـت؛ زیرا خلیفه فـرمان داد: «نـقل روایت از رسول خدا(ص) را جز در مواردی که به آن عمل می شود، کاستی دهید» و دارَمی با معنا کردن واژهـ حـدیث، مـنع روایت را شامل احکام شرعی ندانسته است (دارمـی، 1349: 1/85). بـا پذیـرش ایـن سـخن، خـلیفه می بایست اخباری مانند اخبار تاریخی عصر رسول خدا(ص) را منع کرده باشد. اخباری که می توانست سبب تفکیک دشمنان حضرت از دوستان، ترسیم عملکرد قریش و تمایز حامیان و رزم آوران پا به رکـاب از نبردگریزان و نفاق ورزان شود. کمرنگ شدن چنین تحریمی از سوی خلیفه اموی، گشودن فضای نگارش رسمی سیره، درخواست نگارشی همسو با جریان حاکم و از سویی جذب سیره نویسان به دربار اموی، نقطه عطفی در روزگـار امـام سجاد(ع) به وجود آورد و بر اهمیت رسالت تاریخی امام سجاد(ع) در ابهام و تحریف زدایی افزود. این ادعا نکته ای بی پیشینه است که در تحقیقات جدید، کمتر به آن توجه شده یا دور از ذهن قرار گرفته و بـا وجـود نگاشته های تخصصی درباره امام سجاد(ع)، همچنان تحریف زدایی آن حضرت را از سیره نبوی درخور پژوهش کرده است.
دورنما و حجم اخبار حضرت در تبیین سیره نبوی نیز ایـن واقـعیت را نشان می دهد؛ زیرا مجموع اخـبار نـقل شده از حضرت، از جریانی فعال برای تحریف گزاره های تاریخی به سود برخی احساسات مخالف خاندان رسول خدا(ص) نشان دارد. از آنجایی که اساسی ترین هدف جریان اموی، مـقابله بـا جریان علوی و طالبی بـه رهـبری امام علی(ع) بود، بیشترین تحریف ها و جعل اخبار متوجه آن حضرت و خاندان ایشان می شد. بر همین اساس نیز، بیشترین حجم اخبار پابرجا از امام سجاد(ع) در باره آن امام علی(ع) و نقش ایشان در سیره نبوی اسـت. تـطبیق این اخبار با فضای جعل و تحریف عصر اموی و زبیری، ادعای پیش گفته را پذیرفتنی تر نشان می دهد. این اخبار بر اساس سیر زمانی چینش و در دو محور اصلی مطالعه شده است: یکی تبیین شـخصیت رسـول خدا(ص) و دیـگری دفاع از حقوق خاندانی. در مطالعه این اخبار، به مسائلی مانند خاستگاه تحریف ها و ابهام ها، تحریف گران، حجم اخبار امام سـجاد(ع) از سیره نبوی، نوع رویکرد امام (ع) به سیره، اهداف امام(ع) از نقل سـیره و شـیوه آن حـضرت در تردید زدایی توجه شده است.
شکنجه در سیره رسول خدا(ص)
بنابر خبری از امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) که در ادامـه مـی آید، گاهی حوادث سیاسی فرهنگی باعث افزوده های بر اخبار تاریخی شده است تا حـاکمان تـوان مـقابله با مخالفان و اعمال سیاست های بازدارنده را داشته باشند؛ نمونه ای از این افزوده ها، واکنش رسول خدا(ص) به عـملکرد عُرَینیان است. هشت تن از آنان در مدینه اسلام آوردند و به علت ناسازگاری آب و هوای مـدینه و بیماری شان، به فرمان رسـول خـدا(ص) به منطقه ذی جَدْر، در نزدیکی قُبا، رفتند و عهده دار گله شتران رسول خدا(ص) شدند. آنان در سال ششم هجری، پس از استفاده از شیر شتران و بهبودی بیماری، شتران را غارت کردند و دست و پای یسار، خدمتکار رسول خدا (ص) را بریدند و خـار در چشم و زبان وی فرو کردند، تا جان داد. غارتگران تعقیب شدند و سرانجام با فرماندهی کُرز بن جابر فِهری، به اسارت مسلمانان درآمدند. انس بن مالک که در آن زمان پسر بچه ای بوده و شاهد ماجرا بـود گـوید: به دستور رسول خدا (ص) دست و پای اسیران را بریدند، چشمان آنان را میل کشیدند و سپس، به دارشان آویختند. به گفته ابو هُریره، آیه محاربه (مائده، 33) پس از این ماجرا نازل شد و جزای محاربان و تبهکاران را کشته شـدن، بـه دار آویختن و بریدن دست ها و پاها برخلاف یکدیگر اعلام کرد (واقدی، 1409: 1/568 تا 571؛ ابن هشام: 1383: 4/1055). بخاری روایت انس بن مالک را این گونه تکمیل کرده است که عُرینیان پس از میل کشیدن، در بیابان رها شـدند. آنـان از شدت تشنگی، زبان به زمین می ساییدند (بخاری، 1401: 7/13) و پیوسته درخواست آب می کردند؛ ولی آب از آنان دریغ شد تا در حال تشنگی مُردند (بخاری، 1401: 1/64). بنابر روایتی دیگر، اسیران از شدت تشنگی آب درخواست می کردند و رسول خـدا(ص) در پاسـخ مـی فرموندد: آتش. همچنین انس اصرار داشـته کـه حـضرت جنازه های آنان را سوزانده است (طبری، 1415: 6/281 و 282). اما با توجه به آیه ترجیح عفو بر عقوبت (نحل، 126 ) که در سال سوم هجری و پس از رخداد اُحـُد و از دسـت دادن حـمزه (ابن هشام، 1383، ج3، ص611) نازل شد و تاکید آن بر بـخشودگی مـجرمان و نهی از مُثله کردن آنان بود، پذیرش اجرای چنین عقوبت خشنی در سال ششم هجری، با دشواری روبه رو می شود. این دشـواری بـاعث شـده برخی اهل سنت، از آب محروم کردن کسی را که به قـتل محکوم شده است، عمل خودسرانه اصحاب رسول خدا(ص) بدانند، نه شخص آن حضرت (سندی، بی تا: 7/98؛ طبری، 1415: 285).
طبری همچنین، از اخـتلاف نـظر شـدید درباره تفسیر میل کشیدن رسول خدا (ص) و ارتباط آن با نزول آیه مـحاربه بـه عنوان سرزنش عملکرد یا حکمی برای محاربان بعدی خبر داده و گفته است، برخی با نفی این عـملکرد مـعتقدند رسـول خدا(ص) تصمیم بر آن داشت که نهی نازل شد و برخی نیز، نـزول آیـه را در شـأن عُرینیان و برخی دیگر درباره اهل کتاب یا مشرکان می دانند (طبری، 1415: 279 تا 284). بررسی گزارش های مـوجود نـشان مـی دهد، اهل سنت با وجود اختلاف درونی، در موضوع میل کشیدن اتفاق نظر دارند و بر روایـت انـس پای می فشارند و در مقابل، شیعه به شدت از نقل آن در منابع روایی و تفسیری و تاریخی خودداری کـرده اسـت.
شـاید علت خودداری شیعه از نقل چنین خبری، موضع گیری امام سجاد(ع) در برابر معاصرانِ هم داستان خـود بـاشد که در آن خبر، نوعی خشونت و خروج از قلمرو تعریف شده برای مجازاتِ مجرمان، در سیره رسـول خـدا(ص) تـرسیم می شد. حضرت در آن وضع ابهام و تردید، سوگند یاد کردند که رسول خدا(ص) چشمی را میل نکشیدند و جـز قـطع دست و پا عملی انجام ندادند (شافعی، 1403: 4/259) و این همان مجازات تعیین شده در قرآن اسـت. خـبر دیـگری از امام صادق(ع)، استمرار رویارویی دو جریان تحریف زا و تحریف زدا را تأیید می کند. خبری که امام صادق(ع) آن را از پدر بـزرگوار خـود، امـام باقر(ع) و از قول امام سجاد(ع) چنین نقل کرده است که رسول خدا(ص) هـرگز زبـانی را نبریدند و چشمی را کور نکردند و چیزی بر قطع دست و پا نیفزودند (واقدی، 1409: 1/570). کلینی نیز روایت کرده است کـه امـام صادق(ع) تأکید کرده آیه محاربه پس از اسارت محاربان، نه بعد از شکنجه آنان و بـرای بـیان حکم مجرمان نازل شده است و رسول خـدا(ص) بـر اسـاس آن آیه، گزینه قطع دست و پای محاربان را انتخاب کـردند (کـلینی، 1363: 7/245) و فراتر از حکم قرآن عملی انجام ندادند. کلینی در این خبر تصریح کرده است کـه بـسیاری از شیعیان این خبر را از ابان بـن عـثمان احمر نـقل کـرده اند. مـحتوا و اسناد دو خبر پیش گفته از امام صـادق(ع)، بـیانگر نقش امام سجاد(ع) در بنیان نهادن حرکت عظیم فرهنگی است که باعث شـد، بـسیاری از شیعیان آن اخبار را نقل کنند.
گویا انـگیزه چنین تحریف ها و تردیدهایی در سـیره نـبوی، فضاسازی حاکمان برای شکنجه مـخالفان بـوده و انتشار اخبار محدثانی مانند انس بن مالک آنان را یاری کرده است؛ چه ایـن اخـبار را انس نقل کرده باشد، یـا بـه وی نـسبت داده باشند. اما بـر اسـاس روایتی از امام باقر (ع) شـکنجه، نـخستین عملی بود که حاکمان آن را حلال شمردند و آن به علت انتساب دروغ انس بن مالک به رسول خـدا(ص) بـود (صدوق، 1385: 2/541).
احتمال دیگری که نباید از نـظر دور داشـت، اینکه تـعامل عـبدالملک بـن مروان با انس پس از شـکست ابن اشعث را باید عامل پدیداری نشر خبر انس دانست؛ زیرا حَجّاج پس از پیروزی بر ابن اشـعث، مـخالفان از جمله انس را به شدت تحقیر و تـوبیخ کـرد و بـه گـردن آنـان مُهر بندگی نـهاد. انـس نامه ای به عبدالملک نوشت. عبدالملک نیز در توبیخ نامه ای، از حَجّاج خواست روابط خود را با انس اصلاح کـند (دیـنوری، 1960: 333). ایـن گفته امین که سفارش نامه عبدالملک دربـاره انـس، فـقط بـرای ضـدیت وی بـا امام علی(ع) بوده است (امین، بی تا: 3/502)، این احتمال را تأیید می کند که عبدالملک در فضای سخت گیرانه والیان بر مخالفان و پس از چنین تعاملی، با تکیه بر ضدیت انس با امام عـلی(ع)، مستند حکم شکنجه را از انس خواسته و وی نیز، شأن نزول آیه را دست کاری کرده است. شاهد آنکه یزید بن ابی حبیب (یزید بن سوید مصری م 128) تصریح کرده است که عبدالملک بن مروان دربـاره آیـه محاربه، نامه ای به انس نوشت و او در جواب، نزول آیه را درباره تعدادی از عُرینیان دانست (طبری، 1415: 6/279 تا 284).
تحریف زدایی از ابوطالب
امام علی(ع) با حکومت امویان و مبنای مشروعیت آنان به شدت مخالفت کرد. مـبنایی کـه بعدها، خاستگاه فقه سیاسی اهل سنت در مشروعیت بخشی به حاکمیتِ زور شد (نک: ابویعلی، 1408: 24). بدین علت، امویان مبارزه با وی را در دستور کار خود قرار دادند و در نـتیجه، ابـوطالب به کفر متهم شد. در ایـن مـیان، سابقه چنین اتهامی در عصر امام علی(ع) نیز درخور مطالعه است؛ اما اخباری از سوی ابن شهاب زُهْری و استادش، سعید بن مُسَیِّب، درباره کفر ابوطالب انـتشار یـافت. زُهْری آخرین سخن ابـوطالب را بـه هنگام مرگ، اقرار به شرک دانسته (ابن سعد،1410: 1/98) و مدعی نقل روایتی از امام سجاد (ع) شده است که جعفر و علی از پدر خود، ابوطالب، ارث نبرده اند؛ ولی طالب و عقیل از وی ارث برده اند و این بدان علت بود که مـسلمان و کـافر از یکدیگر ارث نمی برند (ابن سعد، 1410: 1/99).
صدوق در کتاب النبوه خود، روایتی نقل کرده است که نشان می دهد امام سجاد(ع) در چنین فضای ابهام آلود و تحریف گرایانه ای، با استناد به آیه «وَ لَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُه » (حـج، 40) نـقش تاریخی ابـوطالب و سیر جلوه های حمایتی او از رسول خدا(ص) را از ابتدای دعوت تا ورود حضرت به شِعب ابی طالب ترسیم کرده و پس از ترسیم نقش مـبارزاتی ابوطالب با دودمان حاکمان اموی، افزوده است: خداوند از رسولش در برابر قـریش بـه واسـطه عمویش ابوطالب حمایت کرد (مَنَعَ اللَّهُ رَسُولَهُ بِعَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ مِنْهُم) (ابن شهرآشوب، 1376: 1/52؛ فتال نیشابوری، بی تا: 54 بـا انـدک اختلافی در متن).
وزین بودن کتاب النبوه نزد خود صدوق به گونه ای بوده کـه بـه آن ارجـاع می داده (به عنوان مثال نک: صدوق، بی تا: 1/276؛ و نیز صدوق، 1404: 1/191) و دست کم تا قرن هفتم، توان مـاندگاری داشته و در اختیار ابن طاووس (م 664 ) نیز بوده است (کلبرگ، 1371: 476). با این حال، مطالعات نـشان می دهد که استناد شـیعه بـه خبر پیش گفته و دیگر اخبار آن کتاب، از قرن ششم هجری بوده است (به عنوان مثال نک طبرسی، 1415: 1/163؛ راوندی، 1409: 2/552). اما توجه به فضای اجتماعی جامعه و بسترشناسی صدور روایت، فرض پذیرش روایت را دور از ذهـن نمی نماید. از این رو، گویا امام سجاد (ع) در رد کسانی مانند زُهری، به تبیین سیر تاریخی دفاع ابوطالب از رسول خدا(ص) پرداخته و با محاسبه ای ساده، نشان داده که وی نمی توانسته است ده سال از حرکتی دفاع کند که با آن در تـضاد بـوده و نمی توانسته کسی را که بر ضد افکار و اندیشه های او بوده است یاری دهد؛ چون پیروزی او برابر با نابودی خودش بوده است (ابن معد، 1384: 244).
صاحبان خرد این شیوه امام(ع) را بهترین راهکار برای تـرسیم ایـمان ابوطالب دانسته اند و طباطبایی نیز (طباطبایی، 1393: 16/57 ) پس از اشاره به روایات اهل بیت(ع)، از این شیوه برای اثبات ایمان ابوطالب بهره برده و تأثیر دفاع ده ساله ابوطالب را پیش از هجرت، با مجموع مجاهدت های مهاجران و انـصار در دهـ سال پس از هجرت، برابر دانسته است.
خبر دیگری از امام سجاد(ع) بیانگر بهره گیری از شیوه ای مشابه، برای اثبات ایمان ابوطالب است؛ زیرا بنابر آن خبر، وقتی از امام(ع) پرسیدند که برخی ابـوطالب را کـافر مـی پندارند، با تعجب فرمودند: قرآن در آیـات مـتعددی زن مـسلمان را از ادامه همسری با کافر بازداشته است؛ اما فاطمه دختر اسد از مسلمان پیشگامی بود که تا پایان عمر در همسری ابوطالب باقی مـاند. ایـن خـبر در شمار اخبار قرن ششمی است که کسانی از شـیعه و سـنی آن را نقل کرده اند (ابن معد، 1384: 123؛ ابن ابی الحدید، بی تا: 14 /ص69؛ ابن حاتم عاملی، بی تا: 219). با این حال، صدور حکم جدایی زن مـسلمان از مـرد کـافر از احکام صادره قرآنی (ممتحنه،10) در مدینه است و ارتباطی با حوادث عـصر مکی ندارد و این توجیه که رسول خدا(ص) در مکه حکم به جدایی دادند و چون مردم اهمیت ندادند، آیه در مـدینه نـازل شـد، نقدپذیر است (مرتضی عاملی، 1426: 3/238).
دفاع از امام علی(ع)
اگر تردید آفرینی در ایـمان ابـوطالب راهکاری برای مبارزه با امام علی(ع) و شاخه علوی بوده باشد، طبیعی است که ابهام آفرینی و جـعل دربـاره شـخص آن حضرت بیشتر بوده و در محورهای متعددی رخ داده باشد. این تلاش را بیشتر امویان و زبیریان پی گـرفتند. اخـبار پابـرجا از امام سجاد(ع) برای تحریف زدایی از شخصیت و سیره امیرالمؤمنین(ع) به شرح زیر است:
تولد امام عـلی(ع) در کـعبه
اخـبار تردید آفرین درباره تولد امیرالمؤمنین(ع) داخل کعبه، نشان می دهد چگونه گرایش های سیاسی جایگاه شـخصیت های تـاریخی را با یکدیگر جا به جا کرده است. برخی منابع اهل سنت تولد در کـعبه را در شـمار افـتخارات امام(ع) و آن را از اسناد معتبر و متواتر تاریخی دانسته اند (حاکم نیشابوری، بی تا: 6/302)؛ اما برخی دیگر، همسو بـا زبـیریان، آن را افتخاری منحصر به فرد برای حَکیم بن حِزام اَسَدی قلمداد کرده اند. زبیر بـن بـَکّار (م 256) از مـُصعَب، فرزند عُثْمان بن عُرْوة بن زُبَیْر، حَکیم را مولود انحصاری کعبه دانسته (زبیر بن بَکّار، 1418: 1/353؛ ابـن عـساکر، 1415: 15/99) و محدثانی مانند مسلم نیشابوری (مسلم نیشابوری، بی تا: 5/11) و ابن حبان (ابن حبان، 1393: 1/14) و نـیز مـورخانی مـانند بلاذری (بلاذری، 1417: 9/453)، اَزْرَقی (اَزْرَقی، 1411: 1/175) و ابن حبیب بغدادی (ابن حبیب بغدادی، بی تا: 176) آن را روایت کرده اند و در قدمی فـراتر، نـفی ولادت امـام علی(ع) را در کعبه، به عموم محدثان و مورخان نسبت داده اند (ابن ابی الحدید، 1378: 1/14؛ حـلبی، 1400: 1/202؛ دیـاربکری، بی تا: 1/279). آنچه تحریف و جایگزینی در این مسئله را تأیید و توجیه می کند آن است که حَکیم برادرزاده خدیجه، شوهر خـواهر زُبـَیْر بن عَوّام (بلاذری، 1417: 9/455)، هم تیره زُبَیْریان در نسب بوده و در شمار شش نفری بـوده اسـت که مقدمات دفن عُثمان را فرآهم آوردند و بـه گـفته بـرخی، عهده دار نماز بر جنازه او شد (دیاربکری، بـی تا: 2/265). عـبدالله، فرزند او نیز، پرچمدار عهدشکنان جَمَل در پیکار با امیرالمؤمنین(ع) بود (خلیفة بن خیاط، بـی تا: 138).
امـام سجاد(ع) در رویارویی با چنین جـعل و تـحریفی، نقل خـبر تـولد امـیرالمؤمنین(ع) در کعبه را بهترین شنیده خود وصف کـرده اسـت. بنابر روایت ابن مغازلی، امام سجاد(ع) در زیارت خانه خدا با زَیدَه، زنی از انـصاریان مـدینه از تیره بنو ساعده، ملاقات و از وی درخواستِ روایـت کرد. زَیدَه از مادرش اُمـّ عـُماره، دختر عُبادة بن نَضله، غـمین بـودن ابوطالب را به هنگام درد زایمان همسرش روایت کرد؛ سپس قول مادرش را این گونه ادامـه داد کـه رسول خدا (ص) فاطمه دختر اَسـَد را بـه درون کـعبه برد و او در کعبه پسـری نـاف بریده و پاک و پاکیزه به دنـیا آورد کـه زیباتر از وی ندیده بودم. ابوطالب وی را علی نام نهاد و رسول خدا(ص) او را به منزل برد. امام سـجاد(ع) سـوگند یاد کردند که (در این باره خـبری) بـهتر از این نـشنیده ام (ابـن مـغازلی، 1426: 25).
این خبر در منابع قـرون میانی پذیرفته شده است و شهرت دارد؛ اما روایتگران آن زَیده دختر قُرَیبَه و مادرش اُمّ عُماره انصاری اسـت کـه از هیچ کدام اخباری دردست نیست. جـز ایـنکه بـه احـتمال، اُمـّ عُماره کنیه قـرةالعین از صـحابه خزرجی تبار رسول خدا(ص) و مادر عُبادة بن صامِت خزرجی بوده است (ابن سعد، 1410: 8/279). در این صورت، مـدنی بـودن ام عـماره، پذیرش داستانی را که سیزده سال پیش از بـعث در مـکه رخ داده اسـت، بـا کـُندی روبـه رو می کند و شاید به همین علت، در منابع سنی، پیشینه ای فراتر از نیمه دوم قرن پنجم ندارد و نخستین بار در مناقب ابن مغازلی، از فقیهان شافعی مذهب و درگذشته به سال 483ق، نمود پیدا کـرد؛ سپس در قرن هفتم، از طریق ابن بطریق و ابن طاووس (ابن بطریق، 1407: 28؛ ابن طاووس، 1399: 1/16) به منابع شیعه راه یافت.
آنچه بر کُندی این پذیرش را تأکید می کند، درخواست روایت امام سجاد(ع) از زنی از ساکنان مـدینه و نـاشناخته به فقه و حدیث و خبر است. نباید از این نکته غافل بود که برخی اخبار با وجود داشتن ظاهری آراسته، نوعی مبارزه با تفکر شیعی را در خصوص خاستگاه و مبانی معرفتی امامان مـعصوم(ع) دنـبال می کنند، تا آنان نیز همچون دیگر راویان اخبار معرفی شوند. با این حال، حضور ام عماره مدنی در مکه و مشاهده رخداد تولد امام(ع) در کعبه و نـیز فـاصله زمانی راویان، محال نمی نماید و ایـن احـتمال هم نادیده گرفتنی نیست که در میان انصار این نگاه بوده و هدف امام(ع) از این پرسش و روایت گری آن، برجسته کردن خبر تولد امام علی(ع) از زبان مردم مـدینه و شـاهدان عینی آن رخداد بوده اسـت.
سـن و ایمان امام علی (ع)
در خبر پیش گفته، امام سجاد(ع) نقش پرسش گری داشت؛ اما بنابر برخی روایات، حضرت نقش پاسخگویی و مرجعیت علمی نیز ایفا کرده است. به عنوان مثال سعید بن مـسیب، از عـالمان سنی مذهب (م 94)، از امام(ع) درباره سنّ امام علی(ع) به هنگام مسلمان شدن پرسید. این پرسش نمادی از تردید و ابهام درباره ایمان امام علی(ع) است که تلاش می کردند ایمان نابالغ را بی ارزش نشان داده و در بـرابر، ایـمان ابوبکر را ارزشـمند جلوه دهند و او را نخستین مسلمان معرفی کنند. امام سجاد(ع) در این باره به تفصیل پاسخ دادند و با اشاره بـه نبود پیشینه کفر در کارنامه امام علی(ع) و برتری ایمان وی بر کسانی کـه بـه انـواع آلودگی های جاهلی مبتلا بودند، فرمودند: او در اسلام آوردن و خواندن نماز بر همگان پیشی داشت. امام سجاد (ع) با اسـتفاده از فـرصت پیش آمده سخن را از دایره پرسش ابن مسیب بیرون بردند و برای تبیین جایگاه امـام عـلی(ع) در بـرابر ابهام آفرینی ها از همراهی ایشان با پیامبر و خواندن نماز با رسول خدا (ص) در مکه، پیوستن به رسـول خدا(ص) در قبا و همراهی با پیامبر در ورود به مدینه و نیز ساخت مسجد و خانه های اطراف آن یـاد کردند.
پاسخ تفصیلی امـام(ع) بـاعث شد ابن مسیب اساسی ترین پرسش خود را در مسئله جانشینی مطرح کند و آن اینکه در هجرت به مدینه، ابوبکر از کجا همراهی با رسول خدا(ص) را رها کرد؟ امام سجاد(ع) بی اعتنایی رسول خدا (ص) به پیشنهاد ابوبکر برای ورود بـه مدینه بدون حضور علی و اصرار رسول خدا(ص) به انتظار برای رسیدن امام به قبا را علت حسادت ابوبکر و جدایی او از رسول خدا(ص) دانستند؛ بدین ترتیب، نخستین مخالفت با پیامبر(ص) رقم خورد (کلینی، 1363: 8/339 تـا 341). سـعید بن مسیب در حوزه های تفسیری و فقهی و دیگر مسایل تاریخی نیز، پرسش هایی از امام کرده و از او در شمار اصحاب آن امام یاد شده است (نک: کلینی، 1363: 2/265 و 7/347)؛ اما با اندیشه های امام(ع) مخالف و دارای آرای فقهی متفاوتی بوده است. عـمق ایـن مخالفت وقتی مشخص می شود که دانسته شود، او از شرکت در مراسم نماز خواندن بر پیکر امام سجاد(ع) خودداری کرد (بلاذری، 1417: 10/238)؛ در حالی که به قَتاده گفت، ما پشت سر حَجّاج و بدتر از وی نـیز نـماز می خوانیم (ابن حزم، بی تا: 4/214). شاید پاسخ تفصیلی امام(ع) به ابن مسیب نیز از آن رو بود که وی در شمار ابهام آفرینان عصر خود بود و در این زمینه نقش داشت؛ به گونه ای که فرزند امام عـلی(ع) او را مـنافق خـوانده است (ثقفی، 1353: 2/580؛ ابن ابی الحـدید، 1378: 4/101).
جـانفشانی امـام علی(ع)
خبر زیر شاهد دیگری بر این ادعاست که امام سجاد(ع) به انگیزه تحریف زدایی، به عرصه نقل سیره نبوی ورود پیدا کـرده اسـت؛ زیـرا فرافکنی درباره نزول آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشـْرِی نـَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ» (بقره، 107) تا جایی گسترش یافته که ابن تیمیه تکذیب نزول آیه را درباره امام علی(ع)، به هـمه مـحدثان و مـورخان نسبت داده است. ابن شَبَّه نزول آن را درباره صُهَیْب رومی (ابن شـَبَّه: 1410، ج2، ص480) و ابن روزبهان درباره زبیر و مقداد، مطابق نظر اکثر مفسران دانسته اند (مرتضی عاملی، 1426: 4/216). برخی نیز به نزول آیه دربـاره عـموم مـهاجران و انصار معتقدند (طوسی، 1409: 2/183). به نظر می رسد، این اختلاف نظر شدید بـه عـلت توسعه مفهومی آیه و تطبیق آن بر مصادیق خارجی باشد. طوسی نیز گفته است که آیه شامل هـمه کـسانی مـی شود که برای انجام فرامین الهی جانفشانی می کنند (طوسی، 1409: 2/183 ). گویا این توسعه مـفهومی، ابـزاری بـرای تحریف شخصیت و اخبار امام علی(ع) بوده است. شاهد آنکه معاویه با استفاده از چنین فـضایی، چـهارصد هـزار درهم به سَمُرَة بن جُنْدَب بخشید تا نزول آیه را درباره ابن مُلْجم تبلیغ کـند (ابـن ابی الحدید، 1378: 4/73).
بنابر خبر حَکیم بنِ جُبَیر، از قبیله بنو اَسَد کوفه و متهم بـه غـُلُوّ در تـشیع و تضعیف کردن آرای رجالی اهل سنت (ابن ابی حاتم، 1371: 3/202؛ حاکم، بی تا: 1/561)، امام سجاد(ع) در چـنین اوضـاعی که توسعه مفهومی فضایِ مصداق آفرینی را ترویج می کرد و در هیاهوی آن، واقعیت تاریخی نادیده گـرفته مـی شد، خـطر تحریف و ابهام را یادآوری کردند و فرمودند: علی نخستین کسی بود که جانش را با خرسندی خداوند مـعامله کـرد و آیه در حق او نازل شد (حاکم، بی تا: 3/4؛ نک: طوسی، 1414: 436). این نکته درخور دقـت اسـت کـه در این روایت، تعبیر «نخستین کس» نشان می دهد، امام سجاد(ع) نه با گستره مفهومی آیه کـه بـا تـحریف شخصیت و نادیده گرفتن واقعیت تاریخی مخالفت کرده است.
نمونه دیگری از جانفشانی امـام عـلی (ع) در پیکار بدر و تلاش امام سجاد(ع) برای تحریف زدایی از آن درخور جستجوست. عَمْرِو بْنِ ابی مِقْدام (ثابت بن هـرمز حـدّاد ) از موالی کوفه و دارای کتاب «لطیف» (نجاشی، 1416: 290) از قول پدرش از امام سجاد(ع) روایت کرده اسـت کـه در نبرد بدر، امام علی(ع) به هنگام چـیره شـدن تـشنگی بر اصحاب در پی یافتن آب رفت و با استقبال و سـلام مـلائک روبه رو شد (عیاشی، بی تا: 2/65). این کار از چنان اهمیتی برخوردار بود که امام در احـتجاج خـود، از آن یاد کرد (صدوق، 1403: 556) و نـشان دادنـد که ایـن جـانفشانی زمـانی رخ داده است که سپاه اسلام از کمبود آب در زحـمت بـوده و مشرکان از نعمت آب بهره مند بودند و کسی از مسلمانان جرأت آب آوردن برای سپاه اسلام را نداشته و درخـواست رسـول خدا(ص) را پاسخ نمی داده است (طبرسی، 1417: 1/357). امـا گویا تردید آفرینان تـلاش مـی کردند، با کمرنگ نشان دادن جـانفشانی حـضرت، همتایی برای او بیابند. از این رو، شایع کردند که امام علی(ع) ضمن خطبه ای فرمودند: مـن از چـاه قلیب آب کشیدم و با تندبادهای سـه گانه و بـی مانندی روبـه رو شدم که عـبارت بـودند از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل کـه هـر یک با هزار فرشته نازل شدند، جبرئیل در خدمت رسول خدا(ص) و میکائیل در سمت راست آن حـضرت قـرار گرفت که ابوبکر نیز در آن سمت بـود (حـاکم، بی تا: 3/69؛ بـیهقی، 1405: 3/55). هـمچنین روایـتی دیگر از زبان امام عـلی (ع) نقل شده است که رسول خدا(ص) به وی فرمودند: در این نبرد، جبرئیل با یکی از شما و مـیکائیل بـا دیگری است (حاکم، بی تا: 3/68؛ بیهقی، 1405: 3/55).
از دیـگر رخـدادهای درخـور تـردید و تـحریف در نبرد بدر، داسـتان «مـُناوَله» یا شأن نزول آیه «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمی» (انفال، 17 ) است. به گفته ابن عـباس، یـکی از عـوامل پیروزی نبرد بدر آن بود که امام عـلی(ع) مـشتی خـاک بـه رسـول خـدا (ص) دادند؛ سپس پیامبر آن را به سوی دشمنان پرتاب کردند و فرمودند: «شاهت الوجوه» و به همین مناسبت، آیه پیش گفته نازل شد (طبرانی، بی تا: ج11/227). در کنار این خبر، اخبار دیگری انـتشار یافت (نک: ابن جوزی، 1407: 3/226 ) که نقش امام علی (ع) در آن ها نادیده گرفته شد. محمد بن کعب قُرَظی برداشتن خاک را به خود رسول خدا(ص) نسبت داده و قتاده به جای خاک، از برداشتن سه سـنگ یـاد کرده است (طبری، 1415: 9/271؛ نک: ابن هشام، 1383: 2/458؛ واقدی، 1405: 1/82). برخی نیز، به طور کلی، پرتاب خاک و سنگ را در جنگ بدر نادیده گرفته اند؛ به عنوان نمونه، سعید بن مسیب نزول آیه را مربوط بـه کـشتن اُبَیّ بن خَلَف در نبرد اُحُد دانسته (حاکم، بی تا: 2/327) و ابن جبیر نزول آن را درباره کشته شدن ابن ابی حُقَیْق با تیر رسول خدا (ص)، در نبرد خـیبر دانـسته است (ثعلبی، 1422: 4/339). اقوالی که بـی ربط بـودن آن ها باعث تعجب ابن کثیر شده و او تصریح کرده است که وقوع این داستان در نبرد بدر، بر ائمه علم آشکار است (ابن کثیر، 1412: 2/308).
از سوی دیـگر و بـنابر گفته عایشه، امام عـلی(ع) در نـبرد جمل، رفتاری همانند رفتار رسول خدا(ص) داشتند (ابن اعثم، 1411: 2/472). گویا عایشه با دیدن چنین صحنه ای تلاش کرد خود نیز رفتاری از آن حضرت تقلید کند، تا ضمن کمرنگ کردن رفتار امام عـلی، روحـیه اصحاب ایشان را متزلزل کند؛ از این رو، مشتی خاک بر روی سپاهیان امام علی(ع) پرتاب کرد و سخن رسول خدا(ص) را تکرار کرد که «شاهَت الوجوه». امام(ع) با این گفته که «رمی تو شیطانی اسـت نـه الهی» حـربه تبلیغی وی را بی اثر کردند (مفید، بی تا: 186).
امام سجاد(ع) در چنین فضای ابهام آلودی، به بیان واقعیت تاریخی پرداختند و واقـعه مناوله را درباره امام علی(ع) دانستند. عَمرو بن ابی مِقدام از آن امـام سـجاد(ع) چـنین نقل کرده است که امام علی(ع) خاک به رسول خدا(ص) داد و آیه رمی در این باره نازل شد. پرسـش کلَیب اَسـَدی از امام صادق(ع) و جواب مشابه آن حضرت (عیاشی، بی تا: 2/52)، از استمرار مسیر تحریف و افشاگری در خـصوص ایـن واقـعیت تاریخی نشان دارد.
وصایت امام علی(ع)
جانشینی مهم ترین موضوعی بود که در عصر نبوی، اذهان گروه های فـعال در عرصه سیاسی را به خود معطوف کرد و به دنبال آن، حوادثی را پدید آورد (نک: حسینیان مـقدم، 1388) و از نخستین لحظات پس از رحلت رسـول خـدا(ص)، جدایی گروه ها را رقم زد؛ از این رو، نه تنها خودِ مسئله جانشینی با ابهام و تحریف روبه رو شد، بلکه عاملی برای تردید و تحریف دیگر اخبار تاریخی به جود آورد. در این خصوص، گزارش از آخرین لحظات جان سـپاری رسول خدا (ص)، در شمار اخباری است که دستخوش ابهام و رد و اثبات شده است. امام علی(ع) اصرار می کردند، طبق وصیت پیامبر(ص)، به هنگام رحلت سر مبارک ایشان در دامن امام باشد. حضرت زمانی بر ایـن خـبر تأکید بیشتری کردند که معاویه و عَمرو بن عاص مردم را به دین خواهی بر ضد امام(ع) تحریک می کردند (مِنْقَری، 1403: 225 به نقل از ابوسنان اَسْلَمی؛ طوسی، 1414: 572 به نقل از ابومخنف). در مقابل عایشه نیز تأکید مـی کرد کـه سر رسول خدا(ص) به هنگام رحلت، در دامن او بوده و هیچ وصیتی از آن حضرت درباره امام علی(ع) نشنیده است.
ابراهیم بن اَسْود درباره وصیت از عایشه پرسید و او گفت: سر حضرت در دامن من بـود کـه ظرفی برای ادرار طلبید و ناگاه خم شد و در دامن من فرو افتاد و نفهمیدم چه زمانی رحلت کرد؛ پس چگونه می تواند به علی وصیت کرده باشد (ابن سعد:1410: 2/200؛ بخاری، 1401: 5/143). بنابر نقل ابـن سـعد، عـُرْوه این روایت را از عایشه نقل مـی کرده و ابـن عـباس در مقام نقد می گفته که آیا چنین خبری باور کردنی است (ابن سعد، 1410: 200/2). ابن سعد که نتوانسته است جان سپاری رسول خـدا(ص) را در دامـن امـام علی(ع) به طور کلی منکر شود، در این مـوضوع دو دسـته روایت آورده است: یکی آنکه سر حضرت در دامن عایشه بوده و وصیتی نکرده و دیگری آنکه سر حضرت در دامن امام علی(ع) بـوده اسـت (ابـن سعد، 1410: 200/2)؛ اما در روایت دوم، بدون اشاره به مسئله وصیت.
چنین فـضای ابهام آلودی باعث شد که امام سجاد(ع) از قول پدرشان، از امام علی(ع) روایت کنند که رسول خدا(ص) به هنگام شـدت بـیماریِ مـنجر به رحلتشان، سر در دامن امام علی(ع) داشتند و خانه از اصحاب پُر بود. در ایـن هـنگام، حضرت با صدایی که افراد دور و نزدیک آن را می شنیدند، فرمودند: علی بن ابی طالب برادر، وصی، وزیـر و جـانشین مـن در میان خاندان من است. آنگاه بنو هاشم و بنو عبدالمطلب را خطاب قرار دادنـد و فـرمودند: عـلی را دشمن ندارید، با خلافت او مخالفت نکنید که گمراه می شوید، بر او رشک نبرید و از وی روی برمتابید (طـوسی، 1412: 600). نـقل ایـن خبر از زبان امام باقر(ع) و زید بن علی (ع)، از استمرار ابهام آفرینی گرایش های سیاسی در مسئله جانشینی و واکـنش اهـل بیت(ع) به آن نشان دارد.
کوفی و طوسی (کوفی، 1412: 1/382؛ طوسی، 1412: 600) این خبر را با سند و محتوایی متفاوت چـنین آورده اند کـه زید بن علی از پدرانش نقل کرده است که حضرت سر در دامن علی(ع) داشتند و پس از خـطاب بـه عباس، به علی(ع) فرمودند: آیا وصیت و پرداخت قرض من را می پذیری؟ علی(ع) پاسخ مثبت دادنـد و بـه فـرمان رسول خدا(ص)، آن حضرت را نشاندند. حضرت فرمودند: «یا عَلِی أَنْتَ أَخِی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فـِی أَهـْلِی».
گزارش مُفَضَّل بن عُمَر نیز فراگیری تحریف و تردید بر ضد امام عـلی(ع) را در عـصر امـویان و نقش امام سجاد(ع) در ابهام زدایی از مسئله جانشینی تأیید می کند. بنا بر این خبر، اُمّ سلمه بـا شـنیدن ایـن خبر که غلامش از امام علی(ع) بدگویی می کند، برآشفت و با نقل پیشگویی رسـول خـدا(ص) از وضعیت امام علی(ع) در عصر خلافت و نیز سفارش به آن حضرت، به صبر در برابر ظلم و ستم مـردم، فـضای تردید را شکست و افزود: رسول خدا(ص) در همان جلسه من را گواه گرفتند که علی(ع) وزیر، پرچـمدار، وصـی و جانشین ایشان است. من را شاهد گرفتند کـه عـلی(ع) عـمل کننده به وعده ها، دور کننده نااهلان، مِهتر مـسلمانان، امـام متقیان، پیشوای روسفیدان و کشنده ناکثان و قاسطان و مارقان است. آنگاه پیمان شکنان بصره را نـاکثان، مـعاویه و اصحاب شامی او را قاسطان و نهروانیان را مـارقان نـامیدند. این ابـهام زدایی چـنان مـؤثر افتاد که مولای ام سلمه سـوگند یـاد کرد هرگز از علی(ع) بد نگوید (صدوق، 1417: 463؛ طوسی، 1414: 425 ).
عملکرد امام علی(ع) در عصر خـلافت
سـیره امام علی(ع) در برخورد با شکست خـوردگان جمل، از مهم ترین موضوعات چـالش برانگیز عـصر خلافت علوی است. چالشی کـه از هـمان ابتدا شکل گرفت، اذهان مخالف و موافق را درنورید، به نسل های بعدی انتقال یافت و سـپس، در طـول تاریخ پایدار ماند. با شـکست و فـرار سـپاهیان جَمَل، امام عـلی(ع) فـرمان دادند مجروحی کشته نـشده و گـریخته ای تعقیب نشود؛ آنگاه به تقسیم سلاح و مَرکب برجا مانده از سرکشان اکتفا کردند (مفید، بـی تا: 182 ). بـا این حال، برخی اصحاب امام(ع) تـعدادی از فـراریان سپاه جـَمَل را کـشتند؛ بـه گونه ای که آمار کـشته شدگان سپاه جمل را تا بیست و پنج هزار نفر نیز گفته اند (مفید، بی تا: 233). در این میان، بـرخی اصـحاب حضرت انتظار داشتند اموال کشتگان را غـنیمت بـبرند و زنـان و فـرزندان آنـان را اسیر کنند و اسـتدلال مـی کردند اگر ریختن خونی حلال است، تصرف در دارایی آن نباید حرام باشد (مفید، بی تا: 182؛ ابن ابی عقیل، 1406: 111). گـویا مـقاومت امـام(ع) در برابر چنین درخواستی و اصرار آن حضرت بر حـرمت امـوال و زنـان و فـرزندانِ مـخالفان (طـوسی، 1364: 6/155)، باعث شد تا در اصل تعقیب فراریانِ آن نبرد شبهه ایجاد کنند و آن را مخالفت با سیره رسول خدا(ص) بدانند.
به نظر می رسد شبهه مخالفت سیره امام (ع) با سیره پیامبر(ص) آنـچنان قوی بوده که به حوزه تفکر شیعی هم نفوذ کرده است. سیره نگاری مانند اَبان بن عثمان اَحمَر از قول ابوحمزه ثُمالی، از اصحاب خاص امام سجاد (ع)، روایت کرده که ابوحمزه به امـام(ع) گـفته است: «شیوه برخورد امام علی(ع) با مسلمانان، مغایر با شیوه رسول خدا(ص) با مشرکان است». گویا امام سجاد (ع) این مقایسه و مغایرت را از عوامل اصلی تحریف واقعیات تاریخی، در سیره امام عـلی(ع)، شـمرده باشند؛ چون با شنیدن آن خشمگین شدند بلافاصله نشستند و سوگند یاد کردند که امام علی(ع) به همان شیوه برخورد رسول خدا (ص) با مشرکان در فـتح مـکه، رفتار کرده است. امام(ع) در نـامه ای بـه مالک اشتر، به عنوان فرمانده خط مقدم، دستور دادند فراریان را تعقیب نکند و مجروحان را آزار ندهد؛ اما مالک زمانی که نامه را دریافت کرد، آن را بدون مطالعه جـلوی زیـن اسب خود قرار داد و بـه جـنگ ادامه داد و سپاه جمل را تا زمان ورودشان به کوچه های بصره کُشت. پس از آن بود که نامه را خواند و مضمون آن را به سپاهیان اعلام کرد (کلینی، 1363: 5/33). وجود روایتی مشابه از امام صادق(ع) بیانگر استمرار این شـبهه در نـسل های پسین است (کلینی، 1363: 5/12 ).
بنابر روایت دیگری، ابوحمزه ثُمالی از امام سجاد(ع) درباره سیره امام علی(ع) پرسیدند و امام(ع) فرمودند که عمار بن یاسر تندروی بود که از امام علی(ع) پرسید: فردا با اصـحاب جـَمَل چگونه بـرخورد می کنی؟ امام (ع) فرمودند: برخوردی کریمانه، همانند برخورد رسول خدا(ص) با ساکنان مکه (طوسی، 1365: 6/154). بر پایه محتوای دو خبر پیـش گفته، به نظر می رسد مالک اشتر و عمار در سختگیری بر سپاه جـمل هـمداستان و در شـمار تندروهای سپاه امام علی(ع) بوده اند. کنجکاوی عمار برای یافتن نظر امام(ع) در چگونگی برخورد با اصحاب جمل، هـمچنین وصـف امام سجاد(ع) از عمار به مردی تندرو (رجلا حادا)، این احتمال را تقویت می کند کـه عـمار بـا مالک در ارتباط بوده است و بعید می نماید که مالک از محتوای اجمالی نامه امام(ع) آگاهی نداشته بـاشد؛ از این رو، امام سجاد(ع) تعقیب سپاه جمل را نه بیانگر تفاوت دو سیره علوی و نبوی بـلکه نتیجه عملکرد جناح تـندرو اصـحاب امام(ع) دانسته است.
گویا تمایز میان تصمیم کریمانه امام(ع) با آنچه در معرکه نبرد از سوی مالک رخ داده، برای کسانی مانند مروان بن حکم نیز روشن بوده است. او در ملاقاتی با امام سجاد(ع) گفت: کـریمانه ترین پیروزی از آن پدر تو بود که منادی وی ندا داد: نه گریخته ای کشته شود و نه مجروحی آزرده (شافعی، 1403: 4/229). این خبر از طریق شافعی، به منابع شیعی و سنی راه یافته است.
دیگر اهل بیت
اخبار برجامانده از امام سجاد(ع)، ایـن واقـعیت تاریخی را نشان می دهد، جریانی که تلاش کرده است سیره رسول خدا(ص) را متفاوت از سیره امام علی(ع) نشان دهد، آن شبهه را به دیگر افراد اهل بیت آن حضرت گسترش داده، یا به گونه ای فرودستان آنان را بـر مـهترانشان برتری داده است. امام سجاد(ع) با واکنش در برابر این جریان، از هویت خاندانی خود و تشابه سیره شخصی خود با سیره رسول خدا(ص) و نیز، استمرار سیره نبوی در خاندان رسالت دفاع کرده اسـت.
بـه عنوان نمونه، زُهری از مشاهده های عینی خود چنین گزارش کره است که یکی از اصحاب امام سجاد(ع) نزد حضرت آمد و از سنگینی قرض و ناتوانی مالی خود خبر داد. امام(ع) از اینکه نمی توانستند کمک کار آن مـحتاج بـاشند، گـریستند. جریان مخالف با طعن بـر امـام (ع) گـفت: اینان با ادعای فرمانبری زمین و آسمان و اجابت خواسته هایشان، از اصلاح حال مخصوصان خود درمانده هستند. این شایعه باعث شد مرد محتاج بـا کـرامت آن حـضرت، صاحب ثروت شود. آنگاه جریان مخالف شبهه دیـگری القـا کرد که چگونه ممکن است کسی که از رفع فقر خود ناتوان است، در ثروتمندی دیگران توانا باشد. امام(ع) با مـقایسه جـریانِ ابـهام گستر عصر خود، با شبه افکنان عصر نبوی فرمودند: قریش هم دربـاره رسول خدا(ص) فرافکنی کرد که چگونه کسی که برای پیمایش مسیر مکه به مدینه محتاج دوازده روز است، اشاره بـه مـاجرای هـجرت به مدینه، می تواند یک شبه از مکه به بیت المَقْدِس، اشاره به رخـداد اسـراء، رفت و برگشت داشته باشد. امام سجاد(ع) نیز ترجیحِ خواست خداوند را بر دیگر خواست ها، عامل نامتعارض بـودن آن نـاتوانی و ایـن توانایی وصف کردند (صدوق، 1417: 539).
گزارش ابوحمزه ثُمالی نمونه دیگری از این اخبار اسـت کـه مـردی در اعتراض به امام سجاد(ع) گفت: جهاد و سختی آن را ترک کرده ای و به حج و راحتی آن رویـ آوردهـ ای! امـام (ع) تغییر حالت دادند و در نقد سخن وی، به گفتاری از رسول خدا(ص) در عرفه حجةالوداع استناد کـردند (کـلینی، 1363: 4/257). بنابر خبر دیگری، عَبّاد بصری در راه مکه با امام (ع) ملاقات و چنین اعتراضی را بـیان کـرد و حـضرت در پاسخ او فرمودند: جهاد به همراه کسانی که دارای صفات برشمرده در آیه «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ» هستند، بـرتر از حـج است ( کلینی، 1363: 5/22) یا به تعبیری، با وجود چنین اشخاصی هیچ چیزی را بر جـهاد تـرجیح نـمی دهیم (ابوحمزه، 1420: 193). این اعتراض به مغایرت سیره امام سجاد(ع) با سیره جهادی رسول خدا (ص) و اصحاب آن حـضرت اشـاره می کند؛ به گونه ای که ضحاک درباره آیه «کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کرْهٌ لَکم» نـقل کـرده است که برخی جهاد را خوش نداشتند؛ اما با تبیین فضیلت جهاد و ثواب مجاهدان چیزی را بـر جـهاد تـرجیح ندادند، آنان چنان مشتاق شدند که در صورت نوعی محرومیت، از غصه می گریستند (اشـاره بـه آیه 92 سوره توبه) (ابن مبارک، بی تا: 96؛ نک: واقدی، 1409: 3/993؛ ابن سعد، 1410: 2/125 ).
جریان تحریف گرا گاهی با برتری یـکی بـر دیگری، تحریف را گسترش می داد و به موازات آن، امام سجاد (ع) نیز با آن مبارزه کـردند. عـُروه، پسر زُبیر، از عایشه نقل کرد که رسـول خـدا(ص) زیـنب را با فضیلت ترین دختران خود می شمردند. با شـیوع چـنین خبری، امام سجاد(ع) شخصاً نزد عُروه رفتند و فرمودند: این چه خبری است کـه در آنـ به نقیصه گویی حق فاطمه(س) مـی پردازی. عـُروه که خـود را رویـارو بـا افشاگری امام(ع) دید، سوگند یاد کـرد کـه دوست ندارم تمام دارایی دنیا را با کاهش حق فاطمه معاوضه کنم و پسـ از ایـن، هرگز چنین روایتی نقل نخواهم کـرد. آنگاه عُروه در توجیه گـفته خـود، روایت عایشه را مربوط به سـال های قـبل از نزول آیه «اُدْعُوهُمْ لِآَبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّه» (احزاب، 148) دانست (حاکم، بی تا: 2/201 و 4/43). ایـن خـبر از جایگاه علمی و اجتماعی امام(ع) نـشان دارد کـه عـُروه تسلیم جایگاه عـلمی امـام(ع) شد و خبر ایشان را بـر عـایشه ترجیح داد؛ ولی با این حال، درصدد توجیه اخبار عایشه برآمد تا به نوعی، وجه جـمعی مـیان اخبار یافته، یا تحریف را مسالمت آمیز ادامـه داده بـاشد. رویارویی مـستقیم امـام سـجاد(ع) با شایعه سازان و تحریف گران، از شـدت اهتمام ایشان به بیان واقعیت های تاریخی خاندان خویش نشان دارد. بنابر خبر محمد بن شَیبه کـه خـود شاهد ماجرا بوده است، عُروه و زُهـری از افـشاگری های امـام سـجاد (ع) بـیم و از رویارویی مستقیم بـا آن حـضرت پرهیز داشتند؛ در حالی که از تردیدافزایی بر ضد اهل بیت(ع) نیز دریغ نمی کردند و امام(ع) نیز اصرار داشتند شـخصاً بـا آنـان روبه رو شوند. او گوید عُروه و زُهری در گفتگوی عـلمی خـود در مـسجد مـدینه، از امـام عـلی(ع) بدگویی می کردند. امام سجاد(ع) به مسجد رفتند، روبه روی آن دو ایستادند و فرمودند: ای عُروه جدم، رسول خدا و پدرت داوری نزد خدا بردند و خداوند به نفع جدم و زیان پدرت حکم کرد و اما تـو ای زُهری، اگر من و تو مکه بودیم، خانه پدرت را به تو نشان می دادم. این گفته به احتمال، به پستی شغل پدر زهری اشاره دارد که آهنگری بود. یحیی فرزند عُروه به این واقعیت تـصریح کـرده است که هرگاه از علی نزد پدرم یاد می شد، وی را نکوهش می کرد(ثقفی، 1353: 577 و 578). امام سجاد (ع) با «اعلام الهی» خواندنِ امام علی(ع) در تفسیر آیه «وَ أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه»، این نقیصه سرایی ها را تحریفی از سوی شایعه سازان دانـستند (عـیاشی، بی تا: 2/76؛ صدوق، 1379: 297). البته پیش از این، امام علی(ع) نیز فرموده بودند که من اعلام الهی در میان مردم هستم (قمی، 1404: 257 و 258؛ مجلسی(مجلسی، 1403: 35/293) اذان را به معنای اعـلام یـا اعلام کننده و به احتمال اعـلام کـننده خاص (تهدید مشرکان مکه در سال نهم هجری) معنا کرده است.
نتیجه
روایات امام سجاد(ع) درباره سیره نبوی از دو جریان فعال تحریف گرا و تحریف زدا پرده برمی دارد. هدف اصـلی جـریان تحریف گرا کاستی بخشی به جـریان فـعال علوی بوده و هدف اصلی نقل سیره در روایات امام سجاد(ع)، دفاع از هویت خاندانی و تحریف زدایی از سیره نبوی بوده است که مشتمل بر کمتر از پانزده روایت است. در جهان اسلام، سیره نگاری رسمی به پیـشتازی عـُروه و زُهری، به نوعی بیمار و خدمتگزار جریانی خاص متولد شد. محتوا و حجم اندک روایات امام سجاد(ع) در این باب، رویکرد و اهداف امام(ع) را از ورود به عرصه سیره نشان می دهد؛ همچنین مشخص می کند که آن حـضرت در صـدد اصلاح سـیره نگاری و دفاع از هویت خاندانی اهل بیت(ع) بوده است. از این رو، همان گونه که فقه یا مجامیع روایی شیعی حاشیه ای بـر فقه و مجامیع روایی اهل سنت خوانده شده، نقل اخبار سیره از سوی امـام سـجاد(ع) حـاشیه ای بر سیره نگاری رسمی تلقی می شود. پس تصور سیره گویی یا سیره نویسی برای امام(ع)، به استناد خبر «کُنّا نـُعَلِّم مـغازی النبی(ص)» و تأکید آن ادعا با انتساب کتاب به آن حضرت، صحیح نیست و فقط از تحریف زدایی از سـیره نـبوی نـشان دارد؛ به ویژه که حضرت در مواقعی، به افشاگری آشکار در مسجد النبی(ص) اقدام کرده و سیره نگارانِ رسمی مـانند عُروه و ابن شِهاب را توبیخ می کردند. توبیخ، نکوهش، پرسش گری، پاسخگویی و نقد علمی از شیوه های امـام در تحریف زدایی از سیره نبوی بـوده اسـت. امام(ع) در شیوه نقد علمی تلاش کرده اند اخبار خود را مستند نقل کنند و این استناد بیشتر به امامان قبلی است نه به سیره گویان و سیره نویسان. این از نوعی بی اعتمادی حضرت به جریان تاریخ نگاری رسمی در جـهان اسلام حکایت دارد.
کتابنامه
الف. کتاب های فارسی
. قرآن کریم
. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، (1378 )، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار احیاء الکتب العربیه.
. ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن، (1373)، الجرح و التعدیل، بیروت: دار احیاء التراث العـربی.
. ابـن ابی عقیل عمانی، (1406)، رسالتان مجموعتان من فتاوی العَلَمَین، حسن بن علی، قم: طابعة الاخلاص.
. ابن اعثم، احمد، (1411)، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الاضواء.
. ابن بطریق، یحیی بن الحسن حِلّی، (1407)، عمدة عـیون صـحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، قم: الاسلامی.
. ابن جوزی، عبدالرحمان بن علی، (1407)، زاد المسیر، تحقیق محمد بن عبدالرحمن عبدالله، بیروت: دارالفکر.
. ابن حاتم عاملی، یوسف بن حاتم مشغری، (بی تا)، الدر النـظیم، ص219، قـم: الاسلامی.
. ابن حِبّان، محمد، (1393)، الثقات، حیدرآباد هند: الکتب الثقافه.
. ابن حبیب بغدادی، محمد، (بی تا )، المُحَبَّر، تصحیح ایلزه لیختن شتیتر، بیروت: دار الآفاق الجدیده.
. ابن حزم، علی بن احمد، (بی تا)، المحلی، بـیروت: دارالفـکر.
. ابـن سعد، محمد، (1410 )، الطبقات الکبری، تـحقیق مـحمد عـبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه.
. ابن شَبَّه نُمَیری، عُمَر، (1410)، تاریخ (اخبار) المدینة المنوره، تحقیق فهیم محمد شلتوت، قم: دارالفکر.
. ابن شهرآشوب، مـحمد بـن عـلی، (1376)، مناقب آل ابی طالب، نجف: حیدریه.
. ابن طاووس، عـلی بـن موسی، (1399)، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، قم: خیام.
. ابن عساکر، علی بن الحسن، (1415)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شـیری، بـیروت: دار الفـکر.
. ابن کثیر، اسماعیل، (1408)، البدایة و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت: داراحـیاء التراث العربی.
. -----------، (1412)، تفسیر، تحقیق مرعشلی، بیروت: دارالمعرفه.
. ابن مبارک، عبدالله، (بی تا)، الجهاد، تحقیق نزیه حَمّاد، جده: دارالمطبوعات الجـدیده.
. ابـن مـعد، فخاربن معد موسوی، (1384 )، الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب، تحقیق محمد بـحرالعلوم، بـغداد: مکتبة النهضه.
. ابن مغازلی، علی بن محمد واسطی، (1426)، مناقب علی بن أبی طالب(ع)، بی جا: سبط النـبی (ص).
. ابـن هـشام، عبدالملک حمیری، (1383)، السیرة النبویه، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مکتبة محمدعلی صـبیح وأولاده.
. ابـوحمزه ثـمالی، (1420 )، تفسیر و تحقیق عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، مراجعه و تقدیم محمدهادی معرفت، قم: الهادی.
. ابویعلی، محمد بـن حـسین بـن فَرّاء حنبلی، (1408)، الاحکام السلطانیه، تصحیح محمدحامد الفتی، مصر: شرکة مکتبة و مصطفی البابی.
. احمدی مـیانجی، عـلی، (1419 )، مکاتیب الرسول(ص)، قم: دارالحدیث.
. ازرقی، محمد بن عبدالله، (1411 )، اخبار مکه و ما جاء فـیها مـن الآثـار، تحقیق رشدی الصالح ملحس، قم: شریف رضی.
. امین، سیدمحسن، (بی تا)، اعیان الشیعه، تحقیق سـید حـسن امین، بیروت: دارالتعارف.
. بخاری، محمد بن اسماعیل، (1401 )، صحیح، بیروت: دار الفکر.
. بلاذری، احمد بـن یحـیی، (1417)، انـساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر.
. بیهقی، احمد بن حسین، (1405)، دلائل النبوه، تحقیق عبدالمعطی قـلعجی، بـیروت: دالکتب العلمیه.
. ثعلبی، (1422)، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، تحقیق ابن عاشور، بـیروت: دار احـیاء التـراث العربی.
. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، (1353)، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران: انجمن آثار مـلی.
. جـعفریان، رسـول، (1383)، سیره رسول خدا(ص)، قم: دلیل ما.
. ----------، (1376)، منابع تاریخ اسلام، قم: انصاریان.
. حـاکم نـیشابوری، محمد بن عبدالله، (بی تا)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف عبدالرحمان المرعشلی، بیروت: دار المعرفه.
. حسینیان مقدم، حـسین، (1388)، مـناسبات مهاجرین و انصار، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
. حلبی، علی بن برهان الدین، (1400)، السیرة الحـلبیه، بـیروت: دارالمعرفة.
. خطیب بغدادی، احمد بن علی، (1403 )، الجـامع لاخـلاق الراوی وآدابـ السامع، تحقیق محمود الطحان، ریاض: مکتبة المعارف.
. خـلیفة بـن خیاط، (1414)، التاریخ، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دار الفکر.
. دارمی، عبدالله بن بهرام، (1349ق)، سنن، دمشق: چـاپ مـطبعة الاعتدال.
. دیاربکری، حسین، (بی تا)، تـاریخ الخـمیس فی أحـوال أنـفس النـفیس، بیروت: دارالصادر.
. راوندی، قطب الدین سعید بـن هـبةالله، (1409)، الخرائج والجرائح، قم: الامام المهدی(ع).
. زبیر بن بکار، (1418)، جمهرة نسب قریش و أنـسابها، تـحقیق محمود محمد شاکر، ریاض: دارالیمامه.
. سـندی، محمد بن عبدالهادی، (بـی تا)، حـاشیة السندی علی النسائی، بیروت: دارالکـتب العـلمیه.
. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، (1424)، المحاضرات و المحاورات، تحقیق یحیی الجبوری، بیروت: دارالغرب الاسلامی.
. شافعی، مـحمد بـن ادریس، (1403)، الاُم، بیروت: دارالفکر.
. صـالحی شـامی، مـحمد بن یوسف، (1414)، سـبل الهـدی و الرشاد، تحقیق عادل احـمد عـبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیه.
. صدوق، محمد بن علی، (1379)، معانی الاخبار، تحقیق عـلی اکبر غـفاری، قم: الاسلامی.
. --------------، (1385 )، علل الشرائع، تحقیق مـحمدصادق بـحرالعلوم، نجف: الحـیدریه.
. --------------، (1403)، الخـصال، تـحقیق علی اکبر غفاری، قم: الاسـلامی.
. --------------، (1404)، عیون اخبار الرضا(ع)، تحقیق حسین اعلمی، قم: الاعلمی.
. --------------، (1417)، الامالی، قم: تحقیق مؤسسة البعثة.
. --------------، (بی تا)، کـتاب مـن لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قـم: الاسـلامی.
. طـباطبایی، مـحمدحسین، (1393)، المـیزان فی تفسیر القـرآن، قـم: اسماعیلیان.
. طبرانی، سلیمان بن احمد، (بی تا)، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالحمید، قاهره: مکتبة ابن تیمیه.
. طـبرسی، فـضل بـن حسن، (1417)، اِعلام الوری باَعلام الهدی، قم: تحقیق مـؤسسة آل البـیت لاحـیاء التـراث.
. --------------، (1415)، مـجمع البـیان، بیروت، مؤسسة الأعلمی.
. طبری، محمد بن جریر، (1387)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث.
. --------------، (1415)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، تحقیق خلیل المیس، بیروت: دارالفکر.
. طـوسی، محمد بن حسن، (1414)، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم: دار الثقافه.
. ---------------، (1409)، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
. ---------------، (1364)، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه، تحقیق سیدحسن خرسان، تهران: دار الکتب الاسـلامیه.
. عـیاشی، محمد بن مسعود، (بی تا)، تفسیر، تحقیق رسولی محلاتی، تهران: المکتبة العلمیة الإسلامیه.
. فتال نیشابوری، (بی تا)، روضة الواعظین، تحقیق محمدمهدی خرسان، قم: شریف رضی.
. قمی، علی بن ابراهیم(1404)، تفسیر، تصحیح سـیدطبیب مـوسوی جزائری، قم: دارالکتاب.
. کلبرگ، اتان، (1371)، کتابخانه ابن طاووس، ترجمه علی قرائی و رسول جعفریان، قم: مرعشی نجفی.
. کلینی، محمد بن یعقوب، (1363)، الکافی، تحقیق عـلی اکبر غـفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
. کوفی، مـحمد بـن سلیمان، (1412)، مناقب الامام امیرالمؤمنین(ع)، تحقیق محمد باقر المحمودی، قم: مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه.
. مجلسی، محمدباقر، (1403)، بحارالانوار، بیروت: الوفاء.
. مرتضی عاملی، سیدجعفر، (1426)، الصحیح من سـیرة النـبی الاعظم(ص)، قم: دارالحدیث.
. مـفید، مـحمد بن محمد، (1414)، الارشاد، تحقیق مؤسسة آل البیت (ع)، بیروت: دار المفید.
. -------------، (بی تا)، الجمل، قم: داوری.
. مِنقَری، نصر بن مُزاحم، (1403)، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: نجفی مرعشی.
. نجاشی، احمد بن علی، (1416)، رجال، تـحقیق سـیدموسی شبیری زنجانی، قم: جماعة المدرسین.
. نیشابوری، مسلم بن حَجّاج، (بی تا)، صحیح، بیروت: دار الفکر.
. واقدی، محمد بن عمر، (1409)، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت: مؤسسة الأعلمی.
. یوسفی غروی، محمدهادی، (1417)، موسوعة التاریخ الاسـلامی، قـم: دارالهادی.