وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از بهترین و شایسته ترین کسانی است که سیره و سنّت آن حضرت را خوب تبیین کرد؛ وضع مردمِ قبل از بعثت را تحلیل کرد، وضع مردمِ بعد از بعثت را تبیین کرد، وضع آشفته بعد از رحلت را تبیین کرد. همه اینها در نهج البلاغه است که به بحث های هفتگی ما ارتباط دارد. گاهی چند سطر سخنان آن حضرت را به عنوان حدیث نقل می کند، گاهی وضع بین المللی آن روز را تشریح می کند. چون وجود مبارک حضرت، قرآن ناطق است و خدای سبحان رسالت پیغمبر را در سه منطقه به خوبی تبیین می کند؛ یعنی هم در منطقه ملّی و محلّی مسلمین؛ هم در منطقه موحدان؛ یعنی أعم از مسلمان ها و مسیحی ها و کلیمی ها به عنوان اهل کتاب؛ هم در منطقه بین المللی به عنوان جامعه انسانی أعم از ملحد و مشرک و کافر و مؤمن. هر سه بخش را مبسوطاً، مدلّلاً، معلَلّاً قرآن بیان کرده است. وجود مبارک حضرت امیر هم که قرآن ناطق است، این سه بخش را جداگانه تبیین کرده، تا اگر خدای سبحان فرمود: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاک إِلاّ کافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[1] و اگر خدا فرمود: ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾[2] نه عرب و عجم! و اگر فرمود: ﴿مَا هِی إِلا ذِکری لِلْبَشَر﴾[3]هم کلّی است، هم دائم؛ هم همگانی است هم همیشگی که از این دو ویژه به عنوان جاودانه یاد می شود. آن دینی جاوید است که زمان و زمین زیر پوشش آن باشد. هم کلّی است، سخن از ﴿یا أَیهَا النَّاس ﴾[4] است؛ هم دائم است، او خاتِم و خاتَم است. آنچه خدا در قرآن کریم راجع به این سه منطقه بیان فرموده است، وجود مبارک حضرت امیر در خطبه های گوناگون اینها را تشریح می کند. هم وضع جهان را هم وضع عرب را قبل از بعثت بیان می کند.
اما آنچه مربوط به وضع جهان قبل از بعثت است، آن را در خطبه اوّل مشخص می کند، می فرماید: «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَینَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَی غَیرِه»؛ یا اصلاً می گفتند جهان خدایی ندارد، یا اگر دارد ـ معاذالله ـ همین ارباب متفرقه اند، یا گذشته از ارباب متفرقه، ﴿تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ[5]و مانند آن هم دامنگیرشان می شود. بعد فرمود: «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ»؛ هم بخش اندیشه آنها را تأمین کرد و عالمشان کرد؛ هم بخش انگیزه آنها را تأمین کرد، عاقل و عادل کرد. فرمود نظام جاهلی گرفتار این دو غدّه بدخیم بود: یکی ﴿إِنْ یتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾،[6]یکی ﴿وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾،[7]اگر برابر اندیشه کار می کردند، علم نبود، به همان گمان عمل می کردند. اگر برابر انگیزه عمل می کردند، عقل که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[8] نبود، هوی بود. این دو بدخیمی را قرآن صریحاً در سوره «قمر» و اینها بیان کرد. فرمود در حوزه و دانشگاه ها که جای اندیشه بود، اینها که خبری نداشتند. از نظر مدار علمی دستشان از علم کوتاه بود، به پایه و پای کوتاه گمان بسنده می کردند: ﴿إِنْ یتَّبِعُونَ﴾، به صورت حصر، ﴿إِلاَّ الظَّنَّ﴾. در مسئله اراده و نیت و عمل هم «و ما تهوی الهوی». این جمله دوم گرچه با نفی و اثبات همراه نشده که مفید حصر باشد؛ اما به قرینه جمله اُولی هم مفید حصر است؛ یعنی «إن یتّبعون الا الهوی». جامعه ای که براساس میل حرکت می کند نه براساس عقل و عدل، جامعه ای که براساس گمان حرکت می کند نه علم، این جامعه سوخته است. فرمود شما را عالم کرده است که فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ»،[9] نه «فریضٌ»! آن مبتدا که مذکر شد، خبر که مؤنث نیست. این «تاء» تای تأنیث نیست، این «تاء» تای مبالغه است. خیلی خیلی خیلی واجب است. «طلب العلم واجبٌ» نیست، «واجبةٌ» است. «طلب العلم فریضٌ» نیست، «فَرِیضَةٌ» است، این «تاء» تای مبالغه است. به همان دلیل که زینب کبری عقیله بنی هاشم است، به همان دلیل حسین بن علی عقیله بنی هاشم است، چون «تاء» که تای مبالغه نیست. اگر گفتند وجود مبارک آدم «خلیفة الله» است نه «خلیفُ الله»، این «تاء» تای مبالغه است، مثل تای «علامة». فرمود تا نفس می کشی سواد! «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کلِّ مُسْلِمٍ»، این جاهلیت را عوض کرده. این ﴿إِنْ یتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ را برداشت، فرمود: «لا تتبعوا الا العلم». آن بخش دوم که هوامداری بود آن را هم برداشت، فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسُک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک»[10]فرمود انسان با میل و هوی و هوس بخواهد زندگی کند، این آبروی خود را می برد.
این بیان نورانی حضرت امیر که قرآن ناطق است از همین نهج البلاغه هم مکرّر نقل شد، فرمود مواظب گناه باشید! اگر بخواهید در بخش های علمی به گمان عمل کنی، در بخش های عملی به هوی عمل بکنی، این که رسول گرامی (ص) فرمود بدترین غده بدخیم همین هوی است، برای اینکه آدم بر فرض ـ خدای ناکرده ـ به بیماری سرطان مبتلا بشود، به هر حال اگر خدا شفا داد داد، وگرنه می میرد؛ اما دیگر آبرو نمی رود. بعضی از بیماری ها آبروبر است. این کلمه «اَوبی، وَبی، موبیء»[11]این چهار بار تقریباً با مشتقاتش در نهج البلاغه آمده، فرمود مواظب باشید بیراهه رفتید، مثل آن گاوی است که در علفزار وباخیر رفته به سراغ چمن سبز. فرمود وبا مثل سرطان نیست، وبا هم می کُشد هم آبروبر است؛ بالا و پایین لحظه به لحظه تاس و لگن، نه برای مریض در بیمارستان آبرو می ماند نه در خانه. فرمود این جا جای سبزی است، شما هم که به سراغ آن علف سبز می روی، مگر نمی دانی که این وبا دارد؟ این آبروریزی دارد؟ این اختلاس و نجومی هم همین است. فرمود آبروی خود مبر، اگر آنجا رفتی آبروریزی است مواظب باشید.این بیانات نورانی بوسیدنی است! اینها را چه کسی می دانست قبل از وحی؟! فرمود بدترین دشمن هوس است، برای اینکه این تنها با جان شما کار ندارد، به هر حال آدم یک غذای خوبی دارد می خورد و مَرکَب خوبی هم دارد، این با آبروی آدم کار دارد و بساط را به هم می زند و با این وجه جاهلیت را عوض کرد. این دو اصل را قرآن کریم صریح گفت. ما اگر بخواهیم بفهمیم کشور، نظام، مردم و ملّتی جاهلی اند یا عاقلی؟ این دو تا علامت دارد. به هر حال ما بیش از اندیشه و انگیزه، بیش از علم و عمل که چیزی دیگر نداریم. اندیشه را فرمود علم صد درصد است. انگیزه را فرمود عدل و عقل که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، و عوض کرد. این بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه فرمود وضع دنیا را که دیدی برای شما تشریح کردیم، شرق و غرب این طور بودند؛ اما شما مردم قبل از بعثت چه بودید و بعد از بعثت چه شدید و بعد از رحلت هم چه شده ایم؟ این چند بخش را پشت سر هم وجود مبارک حضرت امیر بیان کرده است.
در خطبه 26 فرمود که وضع شما قبل از اسلام و قبل از بعثت این بود. ذات اقدس الهی، پیامبرش را (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) «نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ»؛ بدترین آیین و دین این است که انسان بت را بپرستد. و بدترین سرزمین آن است که نه امنیت باشد و نه امانت. اگر می خواستند برای فرزندشان همسر بگیرند می گفتند این شمشیر و این راه، اگر راهزن خوبی بودی غارتگری خوبی کردی و توانستی قافله را غارت کنی زندگی ات را تأمین کنی، برای تو همسر می گیریم. اینکه ذات اقدس الهی فرمود: همه اطراف ناامن بود، ما مکه را امن کردیم، ﴿حَرَماً آمِناً یجْبَی إِلَیهِ ثَمَرَاتُ کلِّ شَیءٍ﴾،[12] فرمود همه جا غارتگری بود. «وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَینَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیاتٍ صُمٍّ»؛ با مارهایی که شنوا نیستند تا راه کسی را بفهمند صدای پای کسی را بفهمند جایشان را حرکت بدهند جابهجا بشوند، مارهای کَر این طور هستند. «تَشْرَبُونَ الْکدِرَ وَ تَأْکلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکونَ دِمَاءَکمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکمْ»؛ بهداشت نداشتید اقتصاد نداشتید امنیت نداشتید ارحام نمی شناختید. «الْأَصْنَامُ فِیکمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکمْ مَعْصُوبَة»؛ علامت های گناه همه جا بود، بت پرستی رایج بود و وجود مبارک حضرت آمد شما را از این گناهان، جهل علمی و جهالت عملی نجات داده است.
این مربوط به قبل از بعثت بود. در جریان بعد از بعثت، خطبه دیگری است. فرمود که وجود مبارک حضرت که آمد و شما را به این برکات رساند، حالا که رحلت کرده است، شما به چه وضع دربیایید. وقتی که رحلت کرده است فرمود که کسی باید جای رسول گرامی را بگیرد که از غدیر پیام داشته باشد نه از سقیفه. این دعای نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که به زراره فرمود، زراره عرض کرد من اگر عصر غیبت را درک کردم چه بخوانم؟ فرمود: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»،[13]از دعاهای قوی و غنی علمی ماست. یک وقت است انسان دعا می کند خدایا! مشکل مرا حلّ بکن! بیماری مرا شفا بده! گناهان مرا بیامرز! اینها دعاهای رایج است. یک وقت می گوید خدایا! آن توفیق را به من بده که من بین سقیفه و غدیر فرق بگذارم! اگر کسی که برای مسلمین داعیه حکومت دارد این انتخاباتی باشد با رأی مردم باشد مردم باید او را انتخاب بکنند این وکیل مردم باشد، مردم پیشوا تهیه کنند، این می شود سقیفه و اگر نظام بر آن است آن کسی که رأس مملکت است، او جانشین امام باشد آن امام جانشین پیغمبر است آن پیغمبر «خلیفة الله» است. اگر غدیر حق است «کما هو الحق»، کسی امام را می شناسد که «مستخلف عنه» را که پیغمبر است بشناسد. آدم تا «مستخلف عنه» را نشناسد که خلیفه را نمی شناسد و کسی پیغمبر را می شناسد که «الله» را بشناسد، چون پیغمبر «خلیفة الله» است که جریانش ـ إن شاءالله ـ امشب در همین مجلس به عرض شما خواهد رسید. پیغمبر «خلیفة الله» است تا انسان «مستخلف عنه» را نشناسد خلیفه را نمی شناسد. به زراره گفت از خدا بخواه تا موحّد باشی، خداشناس باشی. وقتی خداشناس شدی، خلیفه خدا را که پیغمبر است می شناسی. وقتی خلیفه خدا که پیغمبر است را شناختی، خلیفه پیغمبر را که امام است می شناسی. آن وقت دیگر به دنبال شرق و غرب حرکت نمی کنی. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک»؛ من پیغمبر را از آن جهت که جانشین توست می شناسم. من اگر تو را نشناسم جانشین تو را هم نمی شناسم. پس اوّل توحید، بعد نبوت، بعد ولایت و امامت. «اللَّهُمَّ»، می دانید این دعا مثل «لا تنقض»[14] نیست آقایان! «لا تنقض» با هفت، هشت سال درس خواندن حل می شود. این مثل رسائل و مکاسب نیست، حواستان جمع باشد! این یک جان کَندن عقلی می خواهد یک کلام عقلی عمیق می کند که «الله» یعنی چه؟ اثبات «الله» یعنی چه؟ چگونه یک محدود نامحدود را می شناسد؟ اینها با بنای عقلا و فهم عرف و اینها حل نمی شود، حواستان جمع باشد! اینها یک جان کَندن علمی عقلی می خواهد. این کلمات نورانی ائمه هم در همه بخش هاست، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَإِنَّک» ـ این برهان مسئله است ـ «فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک»؛ برای اینکه او خلیفه توست و من تا مستخلف عنه را نشناسم، مرسِل را نشناسم، رسالت را نمی شناسم، ارسال را نمی شناسم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک»؛ یعنی رسالت را به من بشناسان! وجود مبارک حضرت را به من معرفی بکن! شما در دعاها چنین برهانی نمی بینید دعا می گوید: «اللهم اغفر لنا»، «اللهم اشف مرضانا»، این دعاهای ماه مبارک رمضان بعد از نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا، این «اللَّهُمَّ أَغْنِ کلَّ فَقِیر اللَّهُمَّ أَشْبِعْ کلَّ جَائِع»؛اینها دعاهایی است که [15]برهان داخل آن نیست. درخواست عاجزانه عبد است از مولا؛ اما این برهان داخل آن است، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»؛ «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة».[16]
وجود مبارک حضرت در این خطبه فرمود: پیامبر آمده است بعد از اینکه جریان بعثت را می خواهد شرح بکند، آمده شما را عاقل کرده، عالم کرده، علم را به شما داده، عقل را به شما داده، امنیت را به شما داده، امانت را به شما داده، صله رحم را به شما داده، تجارت صدق و عدل را به داده، ربا را از شما برداشت. حضرت فرمود: بعد از فتح مکه اوّل رباخوارِ این جمعیت عموی من عباس است که ربای او تحت قدم ماست، تمام اسناد ربوی عموی من زیر پای من است، اوّل از عمویم شروع می کنم[17]که آن روز در جاهلیت ربا رسمی بود. این را در خطبه پنج که فرمود: «أَیهَا النَّاس شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ»، آنجا اینها را تشریح می کند. بعد می فرماید حالا که حضرت رحلت کرده است و من می خواهم غدیر را احیا کنم، شما در صدد احیای سقیفه هستید، خیال می کنید که من مقصدی دارم چیزی برای من هست؟ کلّ این جریان برای من «عَفْطَةِ عَنْز»[18]است. اگر من از غدیر سخن بگویم «فَإِنْ أَقُلْ یقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْک وَ إِنْ أَسْکتْ یقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ»؛ اگر هیچ حرف نزنم می گویند می ترسد. اگر حرف بزنم، می گویند او برای خلافت طمع دارد. «هَیهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْی أُمِّهِ»، این قَسم به خداست. همان طوری که کودک به پستان مادر خیلی علاقهمند است من هم به مرگ علاقهمند هستم. شما این دعای روز سه شنبه ببینید اصلاً وفات این است که از یک سلسله افراد پَست آدم نجات پیدا بکند به عالم دیگر. همه دعاها خوب است، این دعای روز سه شنبه لطیفه ای دارد که در دعاهای دیگر نیست. «بِبِسْمِ اللَّهِ خَیرِ الْأَسْمَاءِ بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَسْتَدْفِعُ کلَّ مَکرُوهٍ أَوَّلُهُ سَخَطُهُ وَ أَسْتَجْلِبُ کلَّ مَحْبُوبٍ أَوَّلُهُ رِضَاهُ»؛[19] در همین دعای روز سه شنبه دارد که خدایا! مرگ مرا طوری قرار بده که من از بین افراد سفیه و جاهلِ بددهن نجات پیدا می کنم به اولیای الهی برسم، این جور است. انسان وقتی که مؤمن باشد از دنیا رحلت می کند به عالم آخرت، اوّلین روح و ریحان اوست. این فرشتگان که او در تمام مدتِ عمر سعی می کرد به دستور خدا عمل بکند، به سلام او می آیند در حال احتضار احترام می کنند، ﴿الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیبینَ یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیکمْ﴾[20] همه ما آرزومندیم فرشته را زیارت بکنیم؛ اما عده ای نه تنها یک نفر، عده ای از فرشتگان می آیند در حال احتضار، مؤمن وقتی که حالا ارتباطش از دنیا قطع شد، دیگر بچه های خودش را نمی شناسد پرستارهای خودش را نمی شناسد وضع دنیایی اش قطع شد، فرشتگان می آیند سلام عرض می کنند، ﴿تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیبینَ﴾، اینها که طیب می میرند پاک می میرند ﴿سَلامٌ عَلَیکمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدین﴾.[21]
بنابراین اگر مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در بحث جنائز کافی می گوید: هیچ لذتی برای مؤمن در تمام مدت عمر به اندازه لذت مرگ نیست برای همین است.[22] اولیای الهی را می بیند، ملائکه را می بیند.بنابراین وجود مبارک حضرت امیر از این باخبر بود. فرمود من به مرگ مأنوس تر از کودک به پستان مادرش هستم؛ اما حسابی دارد نظمی دارد. در آن خطبه ای که قبلاً اشاره شد، آنجا فرمود که من اگر دست به شمشیر بکنم من هستم و زن و بچه های من؛ همه ما را شما می کشید. این حسین بن علی می خواهد و کربلا می خواهد و قدر و قضای الهی می خواهد و اینها، به هر حال این کار من نیست؛ این کار پسر من است. ببینید در آن خطبه 26 به این شماره کتاب، فرمود: «و منها. .. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیسَ لِی مُعِینٌ إِلَّا أَهْلُ بَیتِی»؛ من هستم و این زن و بچه من. «فَضَنِنْتُ بِهِمْ»؛ این ضنّت ورزیدم. «فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَیتُ عَلَی الْقَذَی وَ شَرِبْتُ عَلَی الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَی أَخْذِ الْکظَمِ وَ عَلَی أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَم»؛ از هر داروی تلخ و تلخ تری من صبر کردم. من بودم و زن و بچه هایم، همه ما را می کشتید. من خودم حاضر بودم؛ اما نسل پیغمبر قطع می شد.
یک بیان نورانی از خود حضرت دارد، رساله ای است در این کنز الفوائد کراجکی؛ مجموعه چند تا رساله است. یکی از آن رسائل رساله ای است به نام «العجب» که اصل قضایا را نقل می کند و دیگر تحلیل نمی کند. اسم این رساله که به نام «عجب» است برای آن است که فصل های آن «عجبٌ عجبٌ» است؛ مثل اینکه قوانین میرزای قمی را قوانین میگویند، چون فصل هایش «قانونٌ قانونٌ قانونٌ» است. این رساله به نام «عجب» است، چون فصل هایش «عجبٌ عجبٌ عجبٌ» و تحلیلی نمی کند، فقط اصل قصّه را نقل می کند. می گوید روزی در همین مدینه بعد از رحلت پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) بانویی که زیر این آسمان دومی ندارد به نام صدیقه کبری(سلام الله علیها)، مکرّر در مکرّر از مهاجر و انصار خواهش کرد که بیایید علی بن ابیطالب را یاری کنید، هیچ کس جواب نداد، هیچ کس! بعد از گذشت مدتی که سقیفه روی کار آمد و سومی هم رخت بربست، زنی در همین مدینه برخاست گفت بیایید علی بن ابیطالب را بکُشید، هزارها نفر شمشیر کشیدند؛ «العجب»![23] وضع این است! گفت من این را چطور تحلیل بکنم؟ شما فاطمه زهرا را نمی شناختید؟ علی بن ابیطالب (سلام الله علیهما) را نمی شناختید؟ آن زن را نمی شناختید؟ اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ از مسیر جدا بشود، این نفس و این هوای بدخیم انسان را به آن روز هم می کشاند. حضرت فرمود من بررسی کردم دیدم من هستم و زن بچه هایم! ما باید صبر بکنیم تا سالِ شصت بشود زمینه فراهم بشود همین کار را پسرم حسین بن علی می کند با زن و بچه هایش می رود و شهادت و اسارت را تحمل می کند؛ اما آن روز اسلام زنده می شود؛ لذا دم دروازه شام با اینکه زین العابدین را با اسارت آوردند، در کسوت اسیر، دم دروازه شام زین العابدین این سؤال را پاسخ داد، گفتند: «مَن غَلَب»؟ حضرت فرمود ما پیروز شدیم. از حضرتی که حالا اسیرانه دم دروازه شام هست، سؤال کردند که در این صحنه چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»؛[24] اگر خواستی بفهمی چه کسی پیروز شد، موقع نماز اذان و اقامه بگو ببین نام چه کسی را می بری؟ ما رفتیم این نام را زنده کردیم و برگشتیم، ما پیروز شدیم.
آن وقت اگر وجود مبارک حضرت امیر آن روز قیام می کرد، همه اهل بیت شربت شهادت می نوشیدند و دین هم دفن می شد. فرمود من ضنّت ورزیدم و حاضر نشدم اینها کشته بشوند. مرحوم کاشف الغطاء یک فقیه نام آوری است که من ندیدم مرحوم صاحب جواهر از کسی به عظمت یاد کند مثل کاشف الغطاء. می گوید او در حدّت ذهن فقیه بی هم آوردی است.[25] این کاشف الغطاء عقیده من درباره علی بن ابیطالب و حسین بن علی (سلام الله علیهما) این است که علی بن ابیطالب أشجع از حسین بن علی است. بعد می گوید حسین بن علی شمشیر دستش بود می کشت و شربت شهادت را نوشید؛ ولی در «لَیلَةُ الْمَبِیتْ»[26]وجود مبارک حضرت امیر هنوز به آن مقام خلافت نرسیده بود او حاضر شده بود که چهل نفر از چهل قبیله شمشیر به دست بیایند او را ارباً اربا بکنند. این شهامت و شجاعت مختصّ علی است. می گوید به نظر من علی بن ابیطالب أشجع از حسین بن علی (سلام الله علیهما) است.[27] اما فرمود من ضنّت ورزیدم؛ یعنی وقت شهادت نبود، وگرنه او هم حاضر بود شهید بشود. در همان جنگ صفّین وقتی که وجود مبارک امام مجتبی به قلب لشکر تاخت، فرمود: «امْلِکوا عَنِّی هَذَا الْغُلَام»؛ نگذارید پسرم وسط این میدان برود! «لِئَلَّا ینْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ»؛[28]اینها باید باشند تا یک فرصت مناسبی قیام بکنند کربلایی هست آن وقت جهان را تغییر می دهند؛ اما هر چیزی برای خودش یک زمان و زمینی دارد.
بعد از رحلت وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) آن خطبه را خواند: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک مَا لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک»؛[29]فرمود رسول خدا! شما رحلت کردی، حادثه شما حادثه جهانی بود همان طور که رسالت شما رسالت جهانی بود، ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ بودی، ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاک إِلاّ کافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ بودی، ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾ بودی، ﴿مَا هِی إِلاّ ذِکرَی لِلْبَشَرِ﴾ بودی، سخن از عرب و عجم نیست، سخن از بشریت است؛ حقوق بشر یعنی این، جهانی بودن یعنی این، عالمی بودن یعنی این، همگانی بودن یعنی این، همیشگی بودن یعنی این! اینها را خود قرآن بیان کرده. فرمود این صحنه ها به همان اندازه که حضرت آمد بر کلّ جهان سایه انداخت، حالا که رحلت کرده است، غمش جهانی خواهد بود: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک مَا لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک»؛ انبیای دیگر اگر رحلت کردند، نبی دیگر و مخصوصاً وجود مبارک حضرت آمد و آن خلأ را پر کرد؛ اما وجود مبارک حضرت، چون خاتِم و خاتَم است دیگر جانشین ندارد.
پی نوشت ها
[1] سوره سبأ، آیه28.
[2] سوره فرقان، آیه1.
[3] سوره مدثر، آیه31.
[4] سوره بقره، آیات21و168؛ سوره نساء، آیه1.
[5] سوره صافات، آیه95.
[6] سوره نجم، آیه23.
[7] سوره نجم، آیه23.
[8] الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص11.
[9] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص30.
[10] مجموعة ورام، ج1، ص59.
[11] نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت367؛ «مَتَاعُ الدُّنیَا حُطَامٌ مُوبِیءٌ».
[12] سوره قصص، آیه57.
[13] الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص337.
[14] وسائل الشیعة، ج1، ص245؛ «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِیَقِینٍ آخَر».
[15] البلد الأمین و الدرع الحصین، النص، ص222.
[16] وسائل الشیعة، ج16، ص246.
[17] تفسیر القمی، ج1، ص171؛ بحار الإنوار(ط ـ بیروت)، ج37، ص113.
[18] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه3.
[19] المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة)، ص119.
[20] سوره نحل، آیه32.
[21] سوره زمر، آیه73.
[22] الکافی(ط ـ دارالحدیث)، ج5، ص339؛ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَی قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ علیه السّلام فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ ﴿یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ﴿ارْجِعِی إِلىٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً﴾ بِالْوَلَایَةِ ﴿مَرْضِیَّةً﴾ بِالثَّوَابِ ﴿فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی﴾ یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ﴿وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾ فَمَا شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی».
[23] التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ج1، ص128.
[24] الامالی(للطوسی)، ص677.
[25] جواهر الکلام ، ج13، ص35.
[26] «لَیْلَةُ الْمَبِیتْ» در لغت به معنای شب بیتوته و در اصطلاح به شبی گفته میشود که امام علی(علیه اسلام) برای حفظ جان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) در بستر ایشان خوابید. مشرکان قصد داشتند در این شب دستهجمعی به خانه پیامبر حمله کرده و وی را به قتل برسانند. با این کار امام علی، مشرکان متوجه عدم حضور پیامبر نشدند و رسول خدا پس از سه روز مخفی شدن در غار ثور به مدینه مهاجرت کرد. بسیاری از مفسران شأن نزول آیهٴ 207 سوره بقره را این فداکاری امام علی در لیلة المبیت دانستهاند. تاریخنگاران این واقعه را در شب اوّل ماه ربیع الاول سال سیزدهم یا چهاردهم بعثت دانستهاند.
[27] کشف الغطاء(ط ـ الحدیثه)، ج4، ص294؛ «... الرضا بذهاب النفس فی رضا المحبوب، کما اختار سیّد الشهداء لنفسه القتل فی رضا ربّ السماء. ثمّ ما صدرَ من سیّد الأوصیاء ما هو أعجب و أغرب و أبهر؛ لأنّ بذل النفس بائتاً علی الفراش من غیر ضرب و لا تعب المبارزة و دهشة الحرب أعظم فی الحُبّ، و أکبر شأناً عند صاحب اللبّ».
[28] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه207.
[29] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه235.