ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حضرت-زینب(س)

عاشورا; عشق و ایثار و شور و وفاداری و رضا به قضای الهی و ایستادگی در مقابل دشمن است. این واژه ها نمادی از فرهنگ عاشورا را ترسیم می کنند و زمانی مفهوم و معنا پیدا می کنند که عاشورای ما به همراه حضرت زینب کبری علیها السلام، ام الکثوم، رقیه، رباب و دیگر شیر زنانی که در میدان عظیم کربلا قرار گرفته اند باشند.
از جمله حوادث خونبار و دردناک اجتماعی ـ سیاسی تاریخ اسلام، حادثه جانسوز کربلاست که از سویی نشان دهنده نقطه اوج روح و تعالی انسان است و از سوی دیگر نمایانگر فرود روح آدمی در پَست ترین دَرکات
به مناسبت ماه صفر ماه ابلاغ پیام شهیدان کربلا سرگذشت بانویی بزرگ و شکوهمندرا پیش چشم می آوریم که به راستی تکمیل کننده نهضت عاشورا و تبیین کننده ماهیت آن نهضت بود، و در عین آن که بار سنگین فراق و اسارت را بر دوش می کشید، در همه جا از فرصت استفاده کرد تا پیام و اهداف نهضت عظیم حسین(ع)
روشن­ترین و با شکوه­ترین دوران زندگانی حضرت زینب3 برهه­ای است که همراه و در کنار امام حسین7 کاروان عشق و شهادت را همراهی می­کرد و شکوه و عظمت می­آفرید.
زینب! ای تندیس علم لدنی! مگر امام سجاد علیه السلام از دریای بیکران علم و حکمت و فهم و شعور تو چه امواجی را دید که تو را عالمة غیر معلّمة و فهمة غیر مفهمة خواند؟ که تو را آموخت، تا در بزم غرور و مستی دشمن جسارت او را که می خواست شخصیت ابراهیمی تو را در هم شکند و قامت رسای تو را خم کند با جمله ما رأیت إلاّ جمیل، پاسخ گویی.
پاهای زینب می لرزید. نمی توانست به خوبی قدم بردارد. آرام آرام به قتلگاه نزدیک شد. قتلگاه، دریای خون بود. بوی زخم و فریاد، بوی چکاچک شمشیرها و بوی شیهه های ذوالجناح از آن به مشام می رسید.
کربلا، بیابان سوزانی است که در آن بال و پر منطق می سوزد. سر عقل خم می شود. پای چوبین استدلال می شکند و زبان استدلال،
با سپاس خدای بزرگ و درود بر سرور بزرگ ما محمد(ص) و خاندان پاک و یاران برگزیده اش و تمامی پیامبران خدا
بی تردید صحبت از بانویی که فریادش یادآور خروش مولایی و وقارش، نشانی از عظمت و وقار زهرایی است، کاری بس مشکل است! بانویی سرافراز و صبور که با فریاد رسای مرتضی گونه اش، همة ظلم را تحقیر کرده و با صبر جمیل و شگفت انگیزش، تاریخ را به اعجاب و تحسین وا داشته است!
از زخم برداشتن تا ستاره شدن به اندازه یک پرواز فاصله بود و از عشق تا شهادت به قدر یک عروج. با یک بال هم می شد پرواز
پیشخوان