خواندنی ها برچسب :

صدق

«نسبی گرایی معرفت شناختی» epistemological relativism)) را شاید بتوان به عنوان نگرشی تعریف نمود که معرفت(knowledge) (یا صدق) truth)) را به حسب زمان، مکان، جامعه، فرهنگ، دوره تاریخی، چارچوب یا طرح مفهومی، تربیت و اعتقاد شخصی، امری نسبی می داند به نحوی که آنچه معرفت شمرده می شود وابسته به ارزش و اهمیت یک یا چند متغیر فوق است
این مقاله ابتدا به تعریف معرفت از دیدگاه معرفت شناسی غربی معاصر می پردازد و عناصر سه گانه این تعریف یعنی باور، صدق و توجیه را تبیین و بررسی می کند و ریشه های این تعریف را در آثار افلاطون جستجو می کند.
زمینه گرایی معرفت شناختی از راه حلهایی است که برای پیوند میان باور و صدق پیشنهاد شده است. پیش از این، مقاله و یا نوشته ای در این باب به زبان فارسی یا وجود نداشته و یا اشاره وار به آن پرداخته شده است.
یکی از مؤلفه های اساسی در تعریف معرفت، توجیه است. یک نظریه مهم و اساسی در این باب، مبناگرایی است
با اینکه مدتها نسبی گرایی کاملاً مردود بود اما گروهی از فیلسوفان معاصر علاقه وافری به ادعاهای نسبی گرایانه نشان می دهند
آلفرد تارسکی (1983 1902) ریاضی دان و منطق دان لهستانی امریکایی است. در 1924 از دانشگاه ورشو دکترای ریاضیات گرفت، و در 1939 به امریکا مهاجرت کرد و از 1942 در دانشگاه کالیفورنیا (برکلی) به عنوان استاد ریاضیات به تدریس مشغول شد
آنچه در پی می آید بخشی از طرح تحقیق درباره نسبی گرایی معرفتی است که به صورت گزینش، تدوین و ترجمه متن های مناسب و معتبر در حال انجام است
در مبحث توجیه که یکی از چالش برانگیزترین محورهای معرفت شناسی در روزگار ما است دست کم دو دیدگاه عمده وجود دارد: مبناگروی و انسجام گروی
نظریه های صدق در حوزه فلسفه زبان، معرفت شناسی و شاخه های دیگر فلسفه اهمیّت فراوان دارد. مؤلف کتاب «درآمدی انتقادی بر نظریه های صدق» علاوه بر تأکید بر این مسأله معتقد است که ریشه بسیاری از اشتباهات فلسفی، عدم درک درست و جامع «صدق» و نظریات و آراء راجع به آن است
تفکیک ذهن از عین و اندیشه از واقعیت، هنگامی برای انسان مطرح می شود که وی در می یابد که برخی اندیشه ها کاذب و برخی صادقند و تشخیص این مطلب کار چندان دشوار و سختی نیست
پیشخوان