به گزارش خبرنگار مهر، ما همیشه به شغلمان نگاهی را که امروز داریم، نداشتیم. در گذشته انتظاری برای لذت بردن از شغل وجود نداشت و انسان گذشته کار میکرد تا انتظارات مادیاش برآورده شود، به ازای فعالیتش مزد دریافت کند و بتواند با آن امورات روزمره را بگذراند. با این نگاه سطح توقعات از شغل و حرفه به مراتب متفاوت از چیزی بود که امروز شاهدش هستیم. انسان دنیای مدرن دیگر چنین نگاهی به شغلش ندارد، ما به دنبال لذت بردن از کارمان هستیم و انتظار داریم شغلی که انتخاب میکنیم در چهارچوب تواناییهایمان باشد، ما را با استعداد جلوه دهد، درآمد مناسبی عایدمان کند و امری لذت بخش برایمان باشد.
«آلن دو باتن» در کتاب «شغل مورد علاقه» توضیح میدهد که چه بر سر انسان مدرن آمده و چرا نگاهش به شغل تغییر کرده است؟ اما این تمام کاری نیست که این کتاب با ما انجام میدهد و همین باعث میشود تا کتابی کاربردی محسوب شود. «دوباتن» با تمرینهایی کاربردی قدم به قدم دستمان را میگیرد و راهنمائیمان میکند تا متوجه شویم واقعاً چه شغلی برایمان مناسب است، شغلی که انجام دادنش برایمان رضایت خاطر به همراه داشته باشد و از نظر مالی هم تا حد قابل قبولی تامینمان کند. شاید فکر کنید در حال حاضر تستهای زیادی هست که به ما قابلیتها و تواناییهایمان را نشان میدهد، اما اگر تجربه کرده باشید، بیتردید تصدیق میکنید که این قبیل آزمونها چقدر کلی گویی دارند.
اگر برخی از کسانی را در نظر بگیریم که طی تاریخ شغل رضایت بخشی داشتهاند و سعی کنیم حدس بزنیم که آزمونهای فعلی احتمالاً چه توصیهای به آنان کردهاند، کم و بیش درمییابیم که این پیشبینیها چقدر ناکافیاند. تصور کنید موتزارت آزمون «میرز بریگز» را انجام میداد، پس از اینکه به سؤالها پاسخ میداد، احتمالاً به وی از این جنس توصیهها میشد «شغل بهینه برای شما آنهایی هستند که مستلزم کار تخیلورزانه با ایدهها و طراحیها هستند. از جمله این مشاغل اینها هستند: هنرها، بازیگری، نویسندگیِ خلاقانه و همچنین طراحی تجسمی، کار در موقعیتهایی که هیچ مجموعه دستورالعمل مشخصی در کار نیست. نمونههایی از این مشاغل چنین هستند طراح گرافیکی، مشاور آموزشی، برنامهریز جشنها، مدیر ارتباطات عمومی. این توصیهها خیلی فاصله دارد با اپرای دون ژوان یا کلارینت کنسرتو در لا ماژور!
متاسفانه ما برای ایجاد یک رابطه یا یافتن یک شغل، خود را چندان نیازمند تمرین و آموزش نمیدانیم. در حالی که فرض همیشگیمان این است که مثلاً کودکان نیازمند صدها ساعت تدریسِ مدبرانه هستند تا در ریاضیات مهارت یابند یا یک زبان خارجی بیاموزند. اما اگر در طول چندین سال تحصیلی، برنامه درسیِ مدرسه شامل ماده درسیِ تقریباً روزانهای با این موضوع باشد که چگونه از پس یک رابطه برآییم یا چگونه شغلی بیابیم که بااستعدادها و علائق ما جور درآید، برایمان عجیب به نظر میرسد. تقریباً همه ما قبول داریم که این تصمیمها اهمیتی بسیار و تبعات فراوانی در زندگیمان دارند، اما یکباره دچار یکی از تناقضگوییهای عجیب تاریخ فکر بشر میشویم و تصور میکنیم که این چیزها را نه میتوان آموخت و نه میتوان آموزش داد.
هدف مجموعه «مدرسه زندگی» این است که این مفروضات آسیبزا را تصحیح کند که ناخودآگاهانه دچارشان هستیم، و ما را مجهز به ایدههایی کند که بهتر بتوانیم خواستههای ستایشبرانگیز (اما در واقع بسیار دشوار) خود را تحقق بخشیم؛ خواستههایی که در حیات عاطفی و شغلیِ خویش در دل داریم.
کتاب شغل مورد علاقه را انتشارات کتابسرای نیک با ترجمه محمدهادی حاجی بیگلو و به قیمت 19 هزار و 500 تومان منتشر کرده است.