تابستان سال 1295 خورشیدی بود که در زیر زمین خانه «میرزاابراهیمخان منشیزاده»، هسته اولیه سازمانی کوچک و مخفی ریخته شد که نامش را «کمیته مجازات» گذاشتند. به جز «منشیزاده»، «اسدا...خان ابوالفتحزاده» و «نظرخان مشکاتالممالک» نیز، عضو هیئت مؤسس کمیته مجازات بودند.
این سه تن، در آن نیمه شب تابستانی، با هم قرار گذاشتند که دشمنان ملت را با ترور، از سر راه بردارند؛ لااقل ادعایشان این بود. اما مسئله اینجاست که تشخیص دشمن ملت بودن با کیست؟! هیئت مؤسس برای خودشان وظایفی تعریف کرده بودند؛ «ابراهیم منشی زاده» دبیرکل، «اسدا... ابوالفتح زاده» رئیس قوای عامله و «نظر مشکاتالممالک» رئیس دفتر کمیته و رئیس قوه مقننه کمیته بود!
سوابق هیئت مؤسس
«منشیزاده» اصالتاً اهل ایروان بود. او ظاهراً مشروطهخواهی دوآتشه محسوب میشد که پیشتر، دوره دارالفنون را طی کرده و به استخدام قزاقخانه درآمده بود. وی تا درجه نایب سرهنگی هم پیش رفت؛ اما آغاز نهضت مشروطه باعث شد به آن بپیوندد و پس از پیروزی مشروطهخواهان، در پی سهم خود باشد.
«منشیزاده» به ریاست نظمیه شیراز و نیز، ریاست تحدید تریاک یزد و کرمان رسید و مدیریت دارایی فیروزکوه را هم تجربه کرد؛ اما ستاره اقبالش با آغاز به کار نخستین کابینه «وثوقالدوله»، کم فروغ شد. او را به دلیل مخالفت با سیاستهای دولت، از اداره دارایی اخراج و خانهنشین کردند و «منشیزاده» هم تصمیم گرفت حساب غاصبانی که حق مردم و به ویژه او را خوردهاند، کف دستشان بگذارد!
شاید همین مسئله بود که باعث شد به فکر تشکیل کمیته مجازات بیفتد.«اسدا... ابوالفتحزاده» تا حدودی همولایتی «منشیزاده» بود؛ مردی از اهالی قفقاز. او هم پدری نظامی داشت که میرپنج قزاق بود. شهرت داشت که خانواده وی از وابستگان فرقه ضاله بهائیت هستند.
«ابوالفتحزاده» هم مانند دوستش، ظاهراً مدافع مشروطیت بود. او پس از فتح تهران، مدتی به عنوان مسئول جمعآوری مالیات منطقه شهریار و ساوجبلاغ تعیین شد، اما بدرفتاریاش با رعایا، کاسه صبر آن ها را لبریز کرد و بلوایی به پا شد.
به ناچار «ابوالفتحزاده» را از این سمت برکنار و خانه نشین کردند و لاجرم، او هم به همان نتیجهای رسید که پیشتر، منشیزاده رسیده بود!اما «مشکاتالممالک»، سرگذشتی متفاوت داشت. «نظرخان» لقب «مشکاتالممالک» را از پدرش به ارث برده بود. خانواده او مواجب بگیر «کامرانمیرزا»، شاهزاده مغرور قاجار بود و «نظرخان»، زندگی توام با رفاهی داشت. پس از فتح تهران، «مشکاتالممالک» به دلیل دوستی با «منشیزاده»، رئیس جمعآوری مالیات تهران شد؛ اما او هم، مانند رفیق مالیاتبگیرش، چندان خوش سابقه از آب در نیامد!
رفت و آمد به انجمن «بین الطلوعین»
هر سه عضو هیئت مؤسس، دوستی دیرین داشتند و مشربشان به هم نزدیک بود. هر سه آن ها مالیات بگیر بودند و این تجربه یکسان، شاید در گرفتن تصمیمات هماهنگشان، تأثیر داشت. از طرفی، هر سه نفر به انجمن شبه ماسونی «بینالطلوعین» که در منزل «حکیمالملک» تشکیل شده بود، رفت و آمد داشتند.
بسیاری از اعضای این انجمن را بهائیهایی تشکیل میدادند که به رغم ادعای ممنوعیت ورود به سیاست، درصدد بودند جایگاهی در ساختار سیاسی ایران برای خود دست و پا کنند. این سه نفر و تعدادی دیگر از اعضای «بینالطلوعین»، بعدها «انجمن مخفی دوم» را ایجاد کردند، انجمنی که در آن، افرادی مانند «ناظمالاسلام کرمانی» و ارباب «جمشید جمشیدیان» نیز عضویت داشتند.
یکی از اعضای گروه، یعنی «میرزامحمد نجات خراسانی»، از بهائیهای معروف و مرتبط با سفارت بریتانیا بود که پس از بازداشت «کریم دواتگر»، عامل ترور نافرجام شهید شیخ فضلا... نوری، دستگیر شد و خاطرش آنقدر نزد انگلیسیها عزیز بود که کنسول انگلیس در جلسه بازجویی وی شرکت میکرد تا مبادا، به قول «سیدحسن تقیزاده»، «به میرزا محمّد زور بگویند»!
با وجود این فعالیتها، اقدامات این سه رفیق گرمابه و گلستان، متوقف نشد. آن ها که مدتی بعد، با مساعدت سفارت بریتانیا، در قلهک مستقر شده بودند، گروه تروریستی جدیدی، موسوم به «کمیته جهانگیر» تشکیل دادند و اینبار طرح ترور «سیدعبدا... بهبهانی» را ریختند؛ مجتهد معروف مشروطهخواه که حالا ایرادها و اعتراضات مداومش به مشروطهخواهان غرب گرا و دینگریز، کاسه صبر امثال «سیدحسن تقیزاده» را لبریز کردهبود. یکی از ضاربان «بهبهانی»، یعنی «حسین لَلِه»، بعدها از اعضای تیم ترور کمیته جدیدالتأسیس مجازات شد.
استخدام آدمکش!
«میرزاابراهیم»، «اسدا...خان» و «نظرخان»، پس از تنظیم مرامنانه، به دنبال تهیه اسلحه و لباس رفتند؛ لباسهایی سیاه و بلند که به درد عملیات شبانه میخورد و وحشت در دل دشمنان میانداخت. دو نفر از اعضای مؤسس نظامی بودند و به همین دلیل، فوت و فنهای نظمیهچیها را برای کشف جرم، کمابیش میدانستند.
همین موضوع باعث شد که برنامه ترورها، تقریباً بینقص باشد؛ هر چند ناکارآمدی مأموران دولتی آن زمان را هم نباید دستکم گرفت. گام بعدی، استخدام آدمکش بود. هیئت مؤسس میدانست که باید از افرادی استفاده کند که سابقه انجام اقدامات تروریستی را داشته باشند. شاید یکی از اولین افرادی که نامش در ذهن هیئت مؤسس حک شد، «کریم دواتگر» بود. «کریم» در کارنامهاش، افزون بر سابقه ترور، سابقه شرارت و بر هم زدن نظم بازار در مقیاس کلان را هم داشت.
همزمان با عضویت او در کمیته مجازات، «علی اکبر ارداقی» و «عمادالکتاب قزوینی»، خطاط معروف که بعدها در اداره تحریر دربار پهلوی اول به کار گرفته شد هم، به کمیته ملحق شدند. تیم ترور کمیته مجازات، با حضور «کریم دواتگر»، «احسانا...خان دوستدار» و «حسین لَلِه» تشکیل شد. رهبری تیم ترور، با «کریم دواتگر» بود. بد نیست اشاره کنیم که برخی مورخان معاصر، مانند «عبدا... شهبازی»، «کمیته مجازات» را به دلیل عضویت عناصر بهائی در آن، یک گروه تروریست بهائی میدانند. بعدها، تعدادی دیگر هم به جمع اعضای کمیته مجازات اضافه شدند؛ افرادی مانند «رشیدالسلطان».
آغاز ترورها
نخستین قربانی ترور کمیته مجازات، کسی نبود جز «اسماعیلخان»، رئیس انبار غله تهران که در آن سالهای پرآشوب و قحطی، اصلاً شخصیت محبوبی در میان مردم نبود. ترور وی، به تصویب و تأیید تمام اعضای انجمن رسید.
«کریم دواتگر» برای انجام ترور، 600 تومان پول گرفت. مقداری از این پول به «احسانا...خان دوستدار» و «حسین لَلِه» رسید، اما بیشتر آن به جیب «کریم» رفت. این پول از کجا تهیه شده بود؟ کسی به درستی نمیداند.
غروب یکی از روزهای زمستان سال 1296، نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم(ع)، دو گلوله پیاپی سینه «اسماعیلخان» را شکافت؛ او بعد از اصابت گلوله نخست، در دم جان داد. گلولهها را «کریم دواتگر» شلیک کرد اما خود او چند ماه بعد، قربانی زیاده خواهیاش شد.
«کریم» پول بیشتری میخواست و تهدید کرده بود که اسرار کمیته مجازات را لو میدهد. پس از سه ماه پر اضطراب، بالاخره کمیته تصمیم به حذف او گرفت. در غروب یک روز بهاری، بازار تهران شاهد تعقیب و گریزی عجیب بود.
مردی که فرار می کرد، هدف گلوله دو ناشناس قرار گرفت و کشته شد؛ مقتول کسی جز «کریم دواتگر» نبود. به این ترتیب، طومار زندگی یکی از نخستین تروریستهای شناختهشده ایران، در هم پیچیده شد.هدف بعدی کمیته مجازات، «متینالسلطنه» مدیر روزنامه «عصر جدید» بود.
اعضای کمیته در ارزیابیهای خود به این نتیجه رسیده بودند که ترور نخست، باعث ایجاد رضایت عمومی شده است و بنابراین، میتوانند با قدرت به کارشان ادامه دهند. «متینالسلطنه» از هواداران پیوستن ایران به متفقین محسوب میشد.
به همین دلیل، در میان مردم محبوبیت چندانی نداشت و برخی او را وابسته به سفارت میدانستند. قتل وی در محل کارش اتفاق افتاد. کمیته مجازات، اعلامیهای درباره این اقدام صادر کرد. حالا مردم تهران فهمیده بودند که قتلهایی از این دست، ادامهدار خواهد بود.
سیاسیون به شدت از شرایط به وجود آمده بیمناک شده بودند. «وثوقالدوله» که نتوانسته بود برای بازداشت اعضای این گروه تروریستی، اقدام مؤثری انجام دهد، استعفا کرد و جای خود را به «علاءالسلطنه» داد، اما ترورها متوقف نشد.
«میرزا حسینخان» برادر «صدرالعلما»، از دوستان نزدیک «وثوقالدوله»، قربانی بعدی بود. احتمالاً «منشیزاده» که رهبری گروه را هم برعهده داشت، از ضربه زدن به اطرافیان و موقعیت «وثوقالدوله»، لذت میبرد.
برای همین، نقشه ترور مرد دیگری را کشید که او هم، با «وثوقالدوله» بیارتباط نبود؛ «منتخبالدوله». اما قربانی جدید با دیگر قربانیان تفاوت داشت؛ او جوانی محجوب و آرام بود که مردم دوستش داشتند. او داماد «وثوقالدوله» بود. مرحوم «ملکالشعرای بهار»، او را با عنوان «جوان خوشسابقهای که دارای شغل خزانهداری دارایی است»، معرفی میکند. جالب این جاست که این قربانی، مثل اعضای برجسته کمیته، در وزارت دارایی مشغول به کار بود!
در بیانیهای که کمیته مجازات پس از ترور صادر کرد، «منتخبالدوله» به قصد خیانت در آینده متهم شد! این ادعا برای مردم قابل پذیرش نبود و جایگاه انجمن را از یک گروهِ مخفیِ دشمن مستبدان و وابستگان، به دستهای متشکل از اراذلِ آدمکش تقلیل داد.
فرجام تروریستها
با وجود بازداشت تعدادی از اعضای کمیته مجازات به وسیله «عبدا... بهرامی»، مأمور آگاهی اداره تأمینات، ترور «احمدخان صفا» از اعضای شهربانی و یکی از بازپرسان دستگیرشدگان، باعث شد که زندانیان آزاد شوند؛ البته شرایط حاد کشور و قحطی فراگیر را هم نباید به عنوان یک عامل مهم در رقم خوردن این آزادی، از یاد برد.
در دوره «صمصامالسلطنه»، اعضای کمیته مجازات چنان دچار غرور و نخوت شده بودند که ادعاهای نخستشان را از یاد بردند و حتی برای فخر فروشی و گرفتن امتیاز، خود را به مردم معرفی میکردند.با روی کار آمدن مجدد «وثوقالدوله»، وی دوباره فرمان بازداشت اعضای کمیته مجازات را صادر کرد.
رئیسالوزرا خواستار تشکیل یک دادگاه سریع برای اعضا بود. اما برخی از آن ها گریخته بودند. «احسانا...خان دوستدار» که از اعضای خانواده مشهور بهائی «دوستدار» بود، به قفقاز فرار کرده بود. او بعدها به گیلان رفت و ضمن همکاری با حزب عدالت، خود را در میان اطرافیان «میرزاکوچکخان» جا زد و بعدها، پس از خیانت به وی، به مقام نظامی رسید و درنهایت، در جریان سرکوب شورش «سیمیتقو» کشته شد.
با این حال، در مجموع، 20 نفر از اعضا یا سمپاتهای کمیته مجازات دستگیر و در دادگاهی به ریاست «میرزااحمدخان اشتری»، محاکمه شدند. دادرسی بسیار کوتاه بود. «حسین لَلِه» و «رشید السلطان» که منفرداً و متفقاً مرتکب چندین فقره قتل شده بودند، محکوم به اعدام شدند و حکم آن ها در میدان توپخانه، روبه روی ساختمان نظمیه تهران، اجرا شد.
«ابراهیم منشی زاده» و «اسدا... ابوالفتح زاده» که مؤسسان کمیته بودند و دستور قتلها از طرف آن ها صادر میشد، ظاهراً محکوم به 15 سال زندان و تبعید به کلات نادری شدند؛ اما «وثوقالدوله» که نمیتوانست چشم بر دشمنیهای آن ها ببندد، دستور داد هر دو را در سمنان تیرباران کنند و به حیاتشان خاتمه دهند.
«ارداقی» و «مشکات الممالک»، هرکدام محکوم به پنج سال حبس و بقیه نیز به 5 تا 15 سال زندان محکوم شدند. به این ترتیب، پرونده یکی از مخوفترین گروههای تروریستی تاریخ ایران بسته شد؛ اما رازهای سربهمهر فراوانی باقی ماند که هیچگاه کسی نتوانست به درستی، پاسخی برای آن ها بیابد. با وجود مطالعات فراوانی که درباره کمیته مجازات انجام گرفته، هنوز هم مسائل مبهم و ناگفتهای باقی است که آشکار شدن آن ها، بعید به نظر می رسد.
*روزنامه خراسان