فرادید؛ بسیاری از چینیهایی که میخواهند ازدواج کنند، در یافتن شریک زندگی دچار مشکل هستند. سیاست چنددههای تک فرزندی در این کشور، موجب شده تا شمار مردان جوان بیش از زنان باشد، و بهبود وضعیت درآمدشان باعث شده تا توقعاتشان بالا برود.
به گزارش فرادید به نقل از اشپیگل؛ سرنوشت هشت مرد، امروز در یک مرکز خرید خنک و پرنور در هانگژو مشخص میشود.
در اولین روز کلاس، مردان در جهات مختلف با پیراهنهای اتوکشیده و موهای ژل زده، دور خودشان میچرخند. بعضی انگشت شستشان را به جیب شلوار جینشان حلقه کردهاند و مثل طاووس این ور و آنور میروند و سعی میکنند توجه زنان را به خودشان جلب کنند. دکتر لاو، مربی آنها در سمینار دلبری (مخ زنی)، اینها را به مردها آموخته است.
یکی از این مردان لیو یوکیانگ است که در یک سوپرمارکت کار میکند. او با عینک گرانقمیت، ژاکت و کفشهای برق انداخته، که برای مخفی کردن این واقعیت که از دهکدهای کوچک به اینجا آمده تدارک دیده است، راهروهای درخشان را بالا و پایین میکند. لیو میداند که مردی روستایی برای ازدواج با زنان خوشگلِ شهری چینی، شانسی ندارد. ضمن اینکه، حالا 27 سالش است، که در چین سن بالایی برای مجرد بودن به حساب میآید.
لیو قدم جلوی قدمش میگذارد و با شرم حرکت میکند. او زیرچشمی به زنان جوانی که کیسۀ خریدهایشان را به دست دارند، نگاه میکند. ظاهراً از آنها میترسد. دکتر لاو، سعی میکند او را به حرف زدن با آنها ترغیب کند، تا آنطور که در آکادمی "احساس، عشق و دلبری" میگویند، "شکار" کند.
چین 200 میلیون نفر مجرد دارد. در نتیجۀ چنددهه اجرای سیاست تک فرزندی، و میل خانوادهها به پسردار بودن، عدم توازن بین دو جنس پیش آمده است. به ازای هر 114 مرد در چین، 100 زن وجود دارد. در مجموع، تعداد مردان، 30 میلیون بیشتر است. و هیچ چینیای نمیخواهد که سرش بیکلاه بماند. کسانی که در این کشور مجرد میمانند، خیلی سریع دچار مرگ اجتماعی میشوند.
در کلاس درس در هانگژو، دکتر لاو به دانشجویانش آموزش میدهد که چگونه صیدشان را شکار کنند. او میگوید: "به سمت زن حرکت کنید و حدود یک متر و نیمی فاصله را با او رعایت کنید. تظاهر کنید که قرار دارید ولی بگویید از او خوشتان آمده. شمارهاش را بگیرید و به راهتان ادامه دهید.
لیو میگوید: "گرفتم." ولی نگرانی را در چشمهایش میشود دید.
دکتر لاو، 26 ساله، پولیوری پوشیده که روی آن چیزی نوشته شده که نمیشود اینجا بازگو کرد. یک زنجیر نقرهای از آن آویزان است.
لیو قبل از اینکه شروع به گشت زنی جلوی مغازهها کند با خودش میگوید: "خدا کند دختر مهربانی به پستم بخورد." او میرود و میرود و دریغ از اینکه با یک زن صحبت کند. ده دقیقه میگذرد. به آرامی به زنی میگوید: "سلام". زن بدون اینکه متوجه شود، به راهش ادامه میدهد.
دکتر لاو به آرامی او را تحت نظر دارد. سه بار او را به آرامی سمت زنان هل میدهد. اما هر بار لیو تظاهر میکند که انگار سکندری خورده است. این کار از او بر نمیآید.
نقطۀ تاریک رونق
در چین، عشق به مسئلهای غامض بدل شده است. رونق اقتصادی کشور باعث غریبه شدن مردم با هم شده است، آنها را از روستاها و شهرهای کوچک خود به مراکز پر رونق اقتصادی کشانده است. قرنها، والدین فرد برایش شریک زندگیای با سطح اجتماعی و اقتصادی مشابه پیدا میکردند. اما رونق اقتصادی به شدت زندگی عشقی چینیها را تغییر داده، و این کشور با سرعتی بیش از آنچه که بسیاری از مردم توان تطبیق با آن را داشته باشند، رشد میکند. ترکیب آزادی انتخاب و فشار اجتماعی برای بسیاری موقعیت دشواری را رقم زده است. اکنون هزاران مربی دلبری، دلالان ازدواج، و استادان عشق در چین در استخدام کسانی هستند که به دنبال خوشبختیاند.
بایهه (Baihe) بزرگترین بستر آنلاین برای افرادی است که میخواهند ازدواج کنند. این پایگاه بیش از 300 میلیون عضو دارد و 3000 نفر در آن به عنوان جفتکن کار میکنند. روانشناسان بایهه به جای جای چین پرواز میکنند، تا دست مجردان بحران زده را بگیرند؛ متخصصان عشق آن دستههای گل را به دست معشوقهها میرسانند و مثل کارآگاهان از کسانی که مشکوک به خیانت هستند، جاسوسی میکنند. کسبوکارهای همسان یابی در چین درآمدهای سالانه صدها میلیون دلاری دارند. اما چرا میلیونها چینی مجرد در یافتن شریکی برای زندگی خود درماندهاند.
درس "صحبت کردن با زنان" در مرکز خرید هانگژو در حال اتمام است. یکی از هشت دانشجوی کلاس موفق شده است که قرار نصفه و نیمه برای شب بگذارد، اما بقیه دست خالی برمیگردند. دکتر لاو پیش از مرخص کردن دانشجویان با لحنی جدی میگوید: "باید بیشتر کار کنید".
یک ساعت بعد، لیو به دیواری در یک کافه تکیه داده و هول هولکی از فلاسکش آب مینوشد. پدر و مادرش به او فشار میآورند. وقتی که برای دیدنشان به روستا رفته بود، فقط برای اینکه از جواب به سوالهایشان طفره برود، با غذا خوردن دهانش را پر نگه میداشت. لیو میگوید: "آنها سخت کار کردهاند. حالا من باید خوشحالشان کنم." و احترام نگذاردن به آرزوهای آنها شرم سختی برایش به همراه دارد. هر چه باشد، لیو تنها فرزند آنهاست.
سیاست سرنوشتساز
سرنوشت لیو در سال 1979، مدتها پیش از اینکه به دنیا بیاید رقم خورد. در آن زمان، حزب کمونیست چین سیاست تک فرزندی خود را آغاز کرد، آزمایش متهورانهای 35 سال به طول انجامید. تا دهۀ 60، مائو تسهتونگ مردم کشورش را تشویق میکرد هر چه میتوانند بچه بیاورند. اما سپس دنگ ژیائوپینگ اصلاح طلب اعلام کرد که ظهور چین تنها با تولدهای کمتر محقق خواهد شد. زنان مجبور به عقیم کردن خود میشدند و جنینهای دختر سقط میشدند. استراتژیستهای چینی با این برنامه، جمعیتی بیش از حد مردانه، پیر و بعضاً کوچک پدید آوردند که پاسخگوی بازار کارش نیست.
برای بسیاری از مردان، مشکل تنها ناتوانی در برقرار ارتباط نیست. لیو میگوید: "اگر قرار است مرد باشید، به نفعتان است که متولد جیانگژی نباشید". این واقعیت که او از منطقهای نسبتاً فقیر در جنوب شرقی میآید، شانس او را برای یافتن جفت بسیار کاهش میدهد. اصالت یک شوهر بالقوه برای زنان تحصیلکردۀ چینی که به پرستیژ و جایگاه طرف اهمیت میدهند و چیزهایی نظیر خانه و ماشین، بسیار مهم است. چین کشور اوج گرفتن است و کسی نمیخواهد عقب بیافتد.
این موضوع، زندگی را برای میلیونها کارگر مهاجر و مجرد بسیار سخت میکند. لوی میگوید که "سه کوهستان بلند" آنها را از عشق جدا میکند: بیپولی، زمان و ارتباطات.
والدین لیو نیز مهاجرت کردهاند و او همچون بسیاری کودک دیگر، نزد مادربزرگش بزرگ شده است. وقتی که پدربزرگش به خانه میآمد، مادربزرگش برنجش را سر سفره میگذاشت، اما هیچوقت عشقش را به صورت فیزیکی ابراز نمیکرد. لیو میگوید: "کسانی که از قحطی بزرگ چین جان به در بردند، زمان کمی برای عشق بازی داشتند" و اضافه میکند که هرگز الگویی در روابط عاشقانه نداشته است.
حتی زمانی که دانشجو بود، دوست دختر نداشت. آموزگاران و پدر و مادرها، روابط نوجوانی را منع میکردند، چرا نمیخواستند چیزی حواس تنها کودک باارزششان را از یادگیری پرت کند. و اینگونه بود که لیو با بیتجربگی معمول چینیها در عشق و روابط، پا به سن ازدواج گذاشت. او اکنون بایستی مدتها میبود که ازدواج کرده باشد، اما در عوض هیچ تجربهای با زنان ندارد.
"دهکدههای مجردی"
پس از مدرسه، لیو همچون میلیونها نفر دیگر به شهر مهاجرت کرد. شمار روزافزونی از عروسهای اهل کرۀ شمالی و کامبوج شروع به ورود به "دهکدههای مجردی" در استانهایی که این جوانان از آنجا رفته بودند، کردند. پدرها و مادرها از روی استیصال، بدنبال زنان خارجی برای پسرانشان هستند. سازمان ملل نسبت به افزایش قاچاق انسان در نواحی روستایی چین هشدار داده است.
لیو در یک آپارتمان کوچک در شهر ساکن شد. او در یک سوپرمارکت نودل آماده میفروشد و در کنار آن به دنبال همسر میگردد. او هفت نرمافزار همسریابی روی موبایلش نصب کرده، از جمله تانتان که معادل چینی تیندر است. عکس پروفایل او، او را در حالی که تیر و کمان در دست دارد نشان میدهد، در حالی که در واقعیت هیچ سر رشتهای از این ورزش ندارد. دکتر لاو عکسها را گرفته و به لیو توصیه کرد که لنزی با فوکوس ملایم استفاده کند. او میگوید: "زنان چینی پوست لطیف دوست دارند."
گاهی اوقات لیو در رویاهایش میبیند که آنقدر خانه، ماشین و کارمند دارد که زنان برایش غش و ضعف بروند.
ظاهراً نمیداند که حتی ثروتمندان نیز دچار مشکلات عشقی هستند. مردانی در چین هستند که صدها هزار دلار برای یافتن عروس خرج میکنند. آنها همچنین قربانی جایگاه خود هستند، که آنها را تشنۀ کمالاتی کرده که با ثروتشان جور درآید.
15000 دلار در ماه برای "خدمات ویژه"
دفتر مرکزی "دیاموند لاو" (Diamond Love)، دویست کیلومتر دورتر از لیو در شانگهای، ابرشهر تجاری درخشان چین واقع شده است. این مرکز 5 میلیون عضو دارد، از جمله بعضی که وضعشان خیلی خوب است و حاضرند ماهی 15000 دلار برای "خدمات ویژه"ای که بناست همسر رویاهایشان را برایشان بیابد، پول بدهند.
دویست مشاور و 200 جفت یاب تمام وقت، در خدمت سطح اول مشتریان هستند و در شش محل در چین به آنها سرویس میدهند.
رن ژومی، به دو کارمند که برای یافتن زنان در خیابانها به جستجو میپردازند، میگوید: "ما چهار زن با قد بین 165 تا 170، مدرک از دانشگاه خوب، پوست خیلی سفید و خوش لباس میخواهیم."
رن یک جفتیاب حرفهای است. زنی 42 ساله با کتی زرد رنگ و موهایی که میدرخشند. او روانشناسی خوانده است. کمتر کسی مشکلات عشقی طبقۀ بالای اجتماعی را همچون او میشناسد.
رن، در کافهای در شانگهای، به ما میگوید: "مشتریهای ما به خاطر ظهور چین سر در گم شدهاند. آنها فکر میکنند که دنیا را خودشان میچرخانند." لپتاپش را باز میکند و پرسشنامهای را که مشتریان پیش از آنکه آژانس فرآیند جفت یابی را برایشان شروع کند، باید پر کنند، نشانمان میدهد.
پرسشنامه در مورد زنان میان "سختافزار" یا "نرمافزار"، ظاهر یا شخصیت تمایز قائل میشود. رن میگوید که اکثراً خواهان "پوست بسیار سفید و لطیف" "صورتی دلنشین و بیضی و مدرکی از دانشگاه معتری در چین هستند." او میگوید، زن باید زیر سی سال باشد، "خونگرم و سختکوش". او میگوید اغلب افراد خواهان "تجربۀ ارتباطی بسیار کم در گذشتۀ زن هستند." لبخند میزند و میگوید: "به عبارت دیگر، باکره باشد."
پرچالشترین پروندۀ رن مربوط به مردی 47 ساله است که رن اسم "آقای پولدار" را رویش گذاشته است. یک میلیون یوان، یعنی 130000 یورو، پرداخت کرده تا جفت مناسبش را پیدا کند. او هر 50 زنی که رن برایش پیدا کرده بود، به خاطر حوصله سربر بودن رد کرده است. پشت تلفن با هیجان میپرسد که "منابع جدید" میرسند. او بعد از هر قرار شامی که رن برایش در هتل ریتز کارلتون ترتیب میدهد، میگوید: "اینهایی که میفرستی اشتباهی هستند!".
انتظارات بیحد و حصر
آقای پولدار را متعلق به طبقهای به نام "فوییدای" است. نامی که به اولین نسل چینیهای ثروتمند اتلاق میشود. او گذشتۀ متوسطی داشته و شروع به سرمایهگذاری در خارج کرد. صحبت کردن با آقای پولدار غیرممکن است، اما اگر چند روزی را با کارگزار او بگذرنید، میتوانید جهانبینی خاصی را تشخیص دهید. رن میگوید: "نخبگان چینی به اینکه همیشه رییس باشند، عادت کردهاند. انتظارات آنها بی حد و حصر است."
او میگوید که آقای پولدار، چندان خوش قیافه نیست. میگوید که لاغر است و زیاد سیگار میکشد. با این وجود، اعتقاد دارد که شایستۀ زیباترین زن است و قراردادی یکساله با دیاموند لاو بسته که بر اساس آن، در ماه با 5 زن ملاقات میکند.
رن، زنی فوق العاده مودب است، اما رفتارهای مشتریاش آنقدر زننده است که وقتی از او صحبت میکند، ادب را کنار میگذارد. یکی از مشتریان به عکس 3000 زن در دیتابیس آژانس نگاه کرده بود و همه را رد کرده بود. دیگری هر نقطهای در پوست میدید، طرف را رد میکرد. رن میگوید، "فوئردای" که به فرزندان تازه ثروتمندان گفته میشود، خیلی پرتوقع هستند. رن میگوید: "ما نتوانستیم قرار را بین دو نفرشان ست کنیم، چون هیچکدام حاضر نبودم بر سر محل قرار کوتاه بیایند."
او میگوید سیاست تک فرزندی فاجعهای است که به ظهور نارسیسیستهای همیشهناراضی انجام شده است.
استعدادیابان دیاموند لاو با مینیماینرهای قرمز در نه شهر گشت میزنند و دانشگاهها، آکادمیها و بوتیکهای لوکس را به دنبال زنانی که به چشم بیایند میگردند. یک بار مسابقۀ "زن شرقی" را برگزار کردند در آن صدها زن شرکت کردند و میخواندند و میرقصیدند، بدون اینکه بدانند سرداور خودش مشتریای است که به دنبال زن است.
وقتی که خانم رن منتظر جواب در کافه نشستن است، شکارچیان عشق در یک خیابان فروشگاهی، به دنبال یک رهگذر زیبا هستند. یکی از شکارچیان میگوید: "سلام خوشگله، مجردی؟ ما از طریق آژانس برای شما ایونت برگزار میکنیم". دختر بدون اینکه شک کند، اطلاعاتش را در اختیارشان می گذارد، غافل از اینکه ممکن است به زودی میهمان چای آقای پولدار شود.
رن روی زنان نام "منابع" را گذاشته است. او میگوید که لازم نیست منابع از ابتدا بدانند که دیاموند لاو آنها را به عنوان همسران بالقوه در نظر گرفته است. او میگوید که نمیخواهد که زنان این حس را داشته باشند که انتخاب آنها با اصول سیندرلایی صورت گرفته و به همین خاطر قبل از ملاقات با مشتریان، زنان باید تستها و مصاحبههایی را با روانشناسان بگذرانند. از هر صد نفر فقط چند ده نفر انتخاب میشوند.
رن میگوید: "آقای پولدار زن جوانی میخواهد که زیادی موفق نباشد. اما بعد از چند ملاقات اول، شکایت کرد که زنها به اندازه کافی پخته نیستند." وقتی که رن دوباره به ملاقاتش رفت، آقای پولدار به او گفت: "من تو را میخواهم." او جواب داد: "من 12 سال از سنی که شما دنبالش هستید بزرگترم و شوهر دارم."
در مدرسۀ دلبری هانگژو، جایی که لیو به اتفاق پنج مرد دیگری بر سر میز نشسته و چای در دست دارد، مشکلات به این لوکسی نیستند. همۀ دانشجویان از نواحی فقیر روستایی آمدهاند و کارشان در رستورانها یا ساخت و ساز است.
"شماها چتونه؟"
دکتر لاو، گردنبند هندی خود را مرتب میکند و میپرسد: "شماها چتونه؟".
یکی میگوید: "نمیدانم وقتی با زنها صحبت میکند، دربارۀ چی صحبت کنم." دیگری میگوید: "همین که در اپلیکیشن دوست یابی درخواست ملاقات میکنم، زن مرا بلاک میکند." لیو میگوید: "وقتی با زنی ملاقات میکنم، انقدر دستپاچه میشوم، که هیچکدام نمیخواهند بار دوم مرا ببینند."
مربی میگوید: "شما باید در سطح خودشان صحبت کنید. زنها به هر حال نباید به خاطر ثروت شما با شما ازدواج کنند."
جایگاه اجتماعی یک شخص را در چین مسئولان تعیین میکنند. بر اساس سیستم ثبت خانوار موسوم به هوکو، افراد به دو دسته تقسیم میشوند: شهری یا روستایی. جایی که یک فرد چینی در آن ثبت شده است دسترسیاش را به دکترها، مدارس و همچنین زنان شهری طبقه متوسط رقم میزند. هیچ قراری شکل نمیگیرد مگر اینکه فردی مودبانه وضعیت هوکوی فرد دیگر را از او بپرسد. کسی که به شهر نقل مکان میکند، با قدری اقبال میتواند مزایای افرادی را که در شهر بدنیا آمدهاند را بدست آورد. با این وجود هوکوی روستایی همواره با فرد میماند. در مدرسه دلبری، به مردان آموزش میدهند تا با جذابیتهای دیگر، عوض اصالتشان را دربیاورند.
از جملۀ دروس، "جلسۀ نقد چت" است. لیو به یکی از همکارانش علاقمند است. اما هر بار که میخواهد حرفش را پیش بکشد، او از چت بیرون میرود.
دکتر لاو، موبایل لیو را به یک پروژکتور وصل میکند و شکستی که برای لیو رقم خورده را با صدای بلند میخواند. بعضی جاها لیو یکمرتبه نصف شب بحثی راجع به شرکت را شروع میکند. سپس میخواهد "حقیقت یا شجاعت" بازی کند. او جملهای را از یک متن دربارۀ همسریابی کپی کرده است: "رازی دارم که میخواهم به تو بگویم". دکتر لاو با ناامیدی سر تکان میدهد.
موبایل را برمیدارد و به جای لیو شروع به چت میکند. بعد از 20 دقیقه، قضیه جدی میشود.
دختر: "دیگه میخوام بخوابم"
پسر: "نخواب بیا، بیا دوست دخترم باش"
دختر: "شوخی میکنی؟"
پسر: "معلومه، شوخی کردم. بگیر بخواب."
دختر: "الان دیگه خوابم نمیبره."
پسر: "بخواب"
دختر: "بریم بیرون؟"
اتاق غرق سکوت میشود. دکتر لاو اوستاکار است.
دکتر لاو به لیو میگوید: "بخش آنلاین قضیه درست شد. الان باید ملاقات آفلاین داشته باشید.
شب، وقتی که کلاس تمام میشود، لیو وارد خیابان شبگرفته میشود. ذهنش سردرگم است. چگونه میتواند فراموش کند که یک بار زنی به او گفته بود که "صفرِ صفرِ صفر" است و گفته بود که رابطه با او فقط به یک ازدواج محقر خواهد انجامید.
فردای آن روز، لیو با همکارش که با هم چت کرده بودند تماس میگیرد. ملاقات؟ یکدفعه، برای دختر کار پیش آمده بود!
دولت چین از مدتها پیش به وجود مشکل مردان سرخوردهای که به شهرها مهاجرت میکنند پی برده بود. با مردان روستایی ناامید، در حال پیر شدن و مجرد چه میشود کرد؟ حزب اکنون خواستار بچههای بیشتر است و برنامههای آشنایی گروهی را در سراسر کشور سامان داده که هر بار صدها نفر در آن شرکت میکنند. سایتهای جفت یابی راه انداخته و در مناطقی که تنهایی شیوع بیشتری دارد، شبها بازیهای عاشقانه برگزار میکند. مدیران شرکتهای دولتی نیز به صورت خودجوش، برای کارمندانشان شرایط قرار گذاشتن را فراهم میکنند.
زنان ته دیگ
برای زنان مقاومت در برابر فشار برای ازدواج سخت است، به خصوص کسانی که میخواهند نقششان فراتر از یک همسر باشد.
هویی ژو، در حالی که نمیتواند شرمش را پنهان کند، میگوید: "پدر و مادرم برایم به دنبال شوهر میگشتند." پدر و مادرهای سرخورده در بازار ازدواج شانگهای بدنبال شریک زندگی برای فرزندانشان هستند. هویی 29 ساله، بسیار زیبا و یک اقتصاددان است. او در لندن و ایالات متحده تحصیل کرده و حالا به خاطر شغلی که در یک شرکت بزرگ دارد، میان اروپا و چین در رفت و آمد است. با این وجود، و همچنین با وجود تعداد بیشتر مردان، شانسش برای یافتن شوهر کم است. از نگاه چینیها، او زنی است که بیش از حد به شغلش اهمیت میدهد.
از سر صبح، 500 پدر و مادر بر سر جایی که چترهای بازشان را در آن مستقر کنند دعوا میکنند. رزومۀ بچههایشان به این چترها الصاق شده است. پزشک زنی به دنبال شریک زندگی است. یک طراح میخواهد ازدواج کند. کارمند بانک در پی عشق است. هر رزومهای مثل یک درخواست شغل است. تقریباً همۀ والدین دخترانشان را که به سی سالگی نزدیک میشوند، تبلیغ میکنند. در چین به این زنان "شنگ نو" میگویند؛ زنان ته دیگ.
والدین چینی اغلب بخش بزرگی از پولشان را صرف پرورش تنها کودکشان میکنند و او را همچون یک شاهزاده یا پرنسس بار میآورند. فقط وقتی خوشحال میشوند که پروژۀشان با حضور یک همسر عالی برای دلبندشان تکمیل شود.
هویی میگوید که بیشتر به خاطر آرام کردن والدینش به بازار ازدواج میآید. او میگوید: "والدینم از من شوهر میخواهند". بسیاری از والدین سالهاست که با چترهایشان به اینجا میآیند و موفق نمیشوند. اینکه با کمک هم به جنگ سرنوشت فرزندشان بروند، حالشان را بهتر میکند.
طبق تعریف سازمان دولتی زنان با نام "فدراسیون زنان کل چین"، "زنان ته دیگ" زنانی هستند که سنشان 27 سال یا بیشتر است و ازدواج نکردهاند. نگاه دولتی این است که زنان باید از سن 25 سالگی، "مبارزه"شان را شروع کنند و زنان بین 31 تا 35 سال، "زنان ته دیگ مت بالا" محسوب میشوند. زنی بالای 35 سال ممکن است "آپارتمانی لوکس، ماشین و شرکت" داشته باشد، اما هنوز هم "ته دیگی" محسوب میشوند. دولت با این حملات لفظی سعی میکند تا زنان را به بچه دار شدن تشویق کند.
پدر هویی دخترش را به سمت گوشهای از بازار ازدواج که پسرها را در آنجا معرفی میکنند، هل میدهد. یک دکتر توجهشان را جلب میکند. پدر هویی، پارامترهای اساسی پسر را قابل قبول میداند. مادر هویی با حواس پرتی به چترها نگاه میکند. او میگوید: "ازدواج اتحاد بین دو خانواده است."
سه روز بعد، وقتی که بازار ازدواج به پایان رسیده و هویی یک بار دیگر در دفترش نشسته، با من تماس میگیرد. حالا که پدر و مادرش صدایش را نمیشنوند، میخواهد حرفی بزند.
میگوید: "ازدواج، اتحاد میان دو نفر است."
برخلاف لیوی کلاس دلبری یا آقای پولدار آژانس مایهدارها، او معتقد است که احساس مهمتر از جایگاه است. پس از دههها سیاست تک فرزندی، میگوید که به عنوان یک زن حق انتخاب دارد. او میگوید: "میتوانم منتظر بمانم. نمیخواهم تحت فشار تصمیم بگیرم."
هویی هنوز به مادرش چیزی نگفته، ولی با یک همکارش رابطه دارد. مرد مودبی که با او خوب رفتار میکند و دنبال بلندپروازی نیست. او میگوید: "هنوز نمیدانم که آیا به درد ازدواج میخورد؟". او میگوید که خانوادهاش باید از انتخابش حمایت کنند.