شناسه : ۱۱۱۷۸۸۴ - سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۴۰
سرفصلهایى از حرکت سیاسى امام سجادعلیه السلام در نهضت کربلا (۱)
در این مقاله، مرحله دوم از نهضت کربلا که دوره پیام رسانى و تثبیت ارزش هاى نهضت، به رهبرى امام سجاد علیه السلام مى باشد، مورد بررسى قرار گرفته است
مسؤولیت سترگ پیام رسانى
پس از واقعه
در این مقاله، مرحله دوم از نهضت کربلا که دوره پیام رسانى و تثبیت ارزش هاى نهضت، به رهبرى امام سجاد علیه السلام مى باشد، مورد بررسى قرار گرفته است. نویسنده، انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى، مبارزه با حاکمان اموى، افشاگرى چهره بنى امیه، بیدارى افکار عمومى و معرفى اهل بیت عصمت و طهارت را از جمله سرفصل هاى تلاش سیاسى امام سجاد علیه السلام در نهضت عاشورا مى داند. و با اشاره به راهبرد سیاسى امام علیه السلام در زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا، برانگیختن نهضت هاى خونخواهى حسینى پس از قیام را یکى از دستاوردهاى تلاش آن حضرت مى شمارد.
پیش درآمد
امام على بن الحسین علیه السلام، مشهور به زین العابدین و سجاد، بنا به نقل مشهور در سال 38 هجرى در مدینه به دنیا آمد.[1] در هنگام حادثه کربلا 22 یا 23 سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر دانشمندان اسلامى از برادر شهیدش حضرت على اکبر، کوچک تر بوده است.[2]
حیات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و علمى امام سجاد علیه السلام از زوایاى گوناگون قابل بررسى است. یکى از ابعاد زندگى امام سجاد علیه السلام همراهى او در قیام کربلا و پیامرسانى آن نهضت بزرگ است. این نوشته تنها از همین زاویه به زندگى امام ساجدان نگریسته و به مرور صحنه هاى حضور و نقش سیاسى آن حضرت در حادثه کربلا پرداخته است.
امام زین العابدین علیه السلام در زمانی رسالت دشوار خود را آغاز کرد که تنها سه تن پیرو واقعى داشت. ایشان حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیت ها را در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنه دار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت. این رویکرد امام سجاد علیه السلام زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر و امام صادق علیهم السلام گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.
نهضت ماندگار
قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال 61 قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکل گیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت و سیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین علیه السلام از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمان هاى آن قیام مقدس بود که به رهبرى امام على بن الحسین علیه السلام تداوم یافت.
امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت که او به همراه نزدیک ترین افراد خاندان على علیه السلام به اسارت مى رفتند. آل على علیه السلام آماج تیرهاى ستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنى امیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردم سست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافهگرى رواج یافته، روحیه شهامت و شهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سخت گیرى هاى بى حد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانه هاى آل هاشم، محروم ساختن آنها از امتیازات جامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هر گونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا کشاندن امام معصوم علیه السلام از مهم ترین سیاست هاى حاکمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است.[3]
امام زین العابدین علیه السلام در چنین عصر و جوى رسالت دشوار خود را آغاز کرد. در صورتى که تنها سه تن پیرو واقعى داشت.[4] ایشان حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیت ها را در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنه دار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت. این رویکرد امام سجاد علیه السلام زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر و امام صادق علیهم السلام گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.[5]
شاهد واقعه
در زمینه حضور امام سجاد علیه السلام در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. اما از صحنه هاى اجتماعى و سیاسى امام سجاد علیه السلام در برهه آغازین نهضت، آگاهى هاى زیادى از تاریخ به دست نمى آید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین علیه السلام هیچ گونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمى خورد؛ آنچه که هست از این تاریخ به بعد است.[6]
اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زین العابدین علیه السلام در قیام حسینى، مربوط به شب عاشوراست. او خود مى گوید:
"شامگاه شب عاشورا، پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى که بیمار بودم، خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش مى کنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مى گویم... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صله رحم پاى بندتر از اهل بیتم نمى شناسم. خداوند شما را جزاى نیک عنایت کند. من مى دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه مى دهم و بیعت خود را از شما برمى دارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا مى خواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند." [7]
امام على بن الحسین علیه السلام در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مى کرد و با چشمان خویش عظمت روح حسین بن علىعلیه السلام و شهامت و وفادارى اصحاب را می دید و خود را براى روزهاى واپسین آماده مى ساخت.
در صحنه ای دیگر از آن شب مى خوانیم که امام سجاد علیه السلام مى فرماید:
«شبى که بامداد آن پدرم کشته شد، من بیمار بودم و عمه ام زینب پرستار من بود. پدرم در حالى که این بیت ها را زمزمه مى کرد نزد من آمد:
یا دهر افٍّ لک من خلیل کَمْ لَکَ فى الاشراق و الأَصیل
من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل
و انّما الأمر الى الجلیل و کلُّ حىٍّ سالکُ سبیل[8]
من مقصود پدرم را از خواندن این بیت ها دریافتم و بغض گلویم را گرفت اما گریه خود را باز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است».[9]
از نکات مهم خطبه امام این است که امام سجاد علیه السلام خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر اسلام(ص) نامید، در حالى که امویان مى کوشیدند آنها را از ذریه على علیه السلام دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.
رزم زین العابدین در میدان کربلا
تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد علیه السلام در صحنه کربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول(ص) تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم کربلا حضور نیافت.[10]
او تنها مرد بازمانده از خاندان حسین علیه السلام بود که از کربلا زنده بازگشت تا پرچم دار هدایت امت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا و مجروحیت و جانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیل بن زبیر اسدى کوفى، از یاران امام محمد باقرعلیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در کتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته و شیعته»[11] مى نویسد:
«کان على بن الحسین علیه السلام علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع الله عنه و اخذ مع النساء».[12]
امام على بن الحسین علیه السلام در حالى که بیمار بود در برهه اى از جنگ کربلا حضور یافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.
لغت شناسان مى گویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید و سپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.[13]
پس از واقعه
حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین علیه السلام و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینى به رهبرى امام على بن الحسین علیه السلام آغاز شد. حال وظیفه امام سجاد علیه السلام بود که آرمان کربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پرورى امویان را به اسلام راستین، اسلام محمد و على علیهماالسلام و اسلام قرآن رهنمون گردد.
مسؤولیت سترگ پیام رسانى
وقایع و وظایف عاشورا بر شانه هاى امام ساجدان و عارفان سنگینى مى کرد. او مى بایست در عصر نومیدى از پیروزى حرکت مسلحانه، به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانه هاى امام عدل و نشانه هاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد. و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاح جامعه بیدار سازد. تفکر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حکومت اسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد. از سوى دیگر او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد، تا یاد و خاطره حماسه سازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامى بارور سازد. دشمن نیز این نکته را دریافته بود که مرکز اصلى انقلاب ها و مبارزات عدالت خواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامه عبیدالله بن زیاد که نوشته بود: «مردى از خاندان حسین علیه السلام را زنده مگذارید»روشن بود.[14] حتى نوشته اند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زین العابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد.[15]
حمید بن مسلم، گزارش نویس حادثه کربلا مى گوید: لشکریان به سراغ على بن الحسین رفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابن زیاد دستور داده بود تا تمامى مردان خاندان حسین علیه السلام کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحان الله! شما کودک و بیمار را مى کشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت این بیمار را آسیب نرسانید.[16]
"یُریدونَ لِیُطفؤا نور اللهِ بأفواهِهِم و الله متُّم نوره و لوکره الکافرون"؛[17] مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آن که خدا - گرچه کافران را ناخوش آید - نور خود را کامل خواهد گردانید.
نقش سیاسى امام سجاد علیه السلام در عصر اسارت
امام على بن الحسین علیه السلام تنها مرد بازمانده از خاندان حسین علیه السلام است که بى شک تداوم و بقاى قیام حسینى مرهون تلاش و مجاهدت اوست. اکنون در این بخش به سرفصل هاى مهمترین عملکرد امام زین العابدین علیه السلام در زمینه حادثه کربلا مى پردازیم:
الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى
مورخان اسلامى نوشته اند که اسیران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد کوفه کردند. کوفه براى خاندان وحى، شهرى آشنا بود، برخى از بانوان کاروان اسیران همچون زینب(س) در روزگارى نه چندان دور، خود بانوى گرانقدر این شهر بود. این شهر مدتى مرکز حکومت امام على علیه السلام بود و مردم این شهر خاندان على علیهالسلام را از یاد نبرده بودند. على بن الحسین را در حالى که تنى رنجور و آهن و غُلى در گردن داشت وارد شهر نمودند.
على بن الحسین علیه السلام در سرزنش مردم کوفه چنین فرمود:
"مردم، آن که مرا مى شناسد، مى شناسد. آن که مرا نمى شناسد خود را به او مى شناسانم. من على، فرزند حسین، فرزند على بن ابى طالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وى را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بریدند، در حالى که نه به کسى ستم کرده و نه با کسى مکرى به کار برده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این مرا فخرى بزرگ است.
مردم، آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت کارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویى به او خواهید نگریست؟"
سخنان امام سجاد علیه السلام تحولى شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس على بن الحسین علیه السلام بر این نکته تأکید کرد که سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسى و مخلصانه سید ساجدان شده بودند، فریاد برآوردند که ما فرمانبردار توایم و از تو نمى بُریم و با هر کس که گویى پیکار مى کنیم و با آن که خواهى در آشتى به سر مى بریم! یزید را مى گیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم .
امام على بن الحسین علیه السلام که از موضع سست کوفیان آشنا بود، فرمود:
"هیهات! اى فریبکاران دغل باز، اى اسیران شهوت و آز. مى خواهید با من هم کارى کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا، هنوز زخمى که زده اید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان است. تلخى این غم ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما مى خواهم نه با ما باشید نه بر ما.[18]
ب. مبارزه با حاکمان اموى
مبارزه با ستم و ستم پیشگان و دفاع از حق مظلومان از جمله مشخصه هاى رهبران آسمانى است. این ویژگى در سیره تمامى پیشوایان شیعه وجود داشته و آنان در این راه رنج هاى فراوانى را به جان خریدند.
امام على بن الحسین علیه السلام نیز همچون دیگر مصلحان آسمانى لحظه اى در راه مبارزه با ستم و گناه از پاى ننشست و در مقابل هیچ ستمگرى کرنش نکرد. او در عصر اسارت به خوبى ثابت کرد که مى توان در مقابل ستم پیشگانى چون ابن زیاد و یزید ( که حتى از ریختن خون چون حسین، ریحانه رسول، ابایى ندارند)، ایستاد و حتى کلمه اى که رنگ ذلت داشته باشد بر زبان نراند.
اولین رویارویى و برخورد امام زین العابدین علیه السلام با حاکمان اموى پس از واقعه کربلا، برخورد و گفتگوى امام با پسر زیاد حاکم خیره سر کوفه بود. وقتى اسیران آل محمد(ص) را وارد کاخ ابن زیاد نمودند، عبیدالله بن زیاد از نام او پرسید. فرمود من على فرزند حسینم. ابن زیاد گفت:
مگر خداوند على بن الحسین را نکشت؟ امام علىعلیه السلام فرمود: برادرى داشتم که مردم او را کشتند. پس زیاد گفت خداوند او را کشت، امام علیه السلام فرمود: «الله یتوفى الانفس حین موتها».
استدلال امام علیه السلام اشاره به این بود که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد.
ابن زیاد که مست غرور و کینه بود از این حرکت استدلالى سیّد عارفان درمانده گشت و سخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بکشند. این منطق آنان بود که هر کس در مقابل آنان با شجاعت به افکار و پندارهاى نارواى آنان پاسخ گوید و نقد کند، تهدید به مرگ شود. ولى پسر مرجانه مى بایست دریابد که على بن الحسین علیه السلام چونان بزدلان کوفى نبود که با یک خروش، خویش را ببازد. او با قاطعیت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زیاد فرمود:
"أ بالقتل تُهِدّدنى؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادةً و کرامتنا الشَّهادة" ؛ آیا من را از مرگ مى ترسانى؟ مگر نمى دانى شهادت میراث کرامت و افتخار ماست.[19]
نکته مهمى که در این گفتگو به چشم مى خورد اولاً قاطعیت و شجاعت و روحیه شهادت طلبى امام سجاد علیه السلام است و دیگر آگاهى کامل امام به نوع پشتوانه فکرى حکومت امویان در جوامع بشرى حکومت ها هر اندازه که توانمند و مقتدر باشند، بى شک نیازمند پشتوانه فلسفى و عقیدتى اند تا تکیه گاه نظام سیاسى و اقتصادى آنان بوده و توجیه گر رفتار و مواضع آنها باشد. این پشتوانه فکرى بر حسب تفاوت جامعه ها مختلف است.
بنى امیه نیز براى تخدیر افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهاى زیادى داشتند که یکى از راهکارهاى اساسى آنان جبرگرایى بود. در برابر هر کارى تلقین مى نمودند که این کار خدا بود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایى ایجاب نمى کرد این گونه نمى شد. و این خود یکى از حربه هاى سیاسى آنان براى ظلم و جنایت بود.[20]
امام على بن الحسین علیه السلام با وقوف و آگاهى کامل به این نیرنگ سیاسى امویان، هم در کاخ ابن زیاد و هم در قصر یزید در شام، به مبارزه با این پندار فکرى امویان پرداخت و آن را نشانه رفت و با استدلال به آیات قرآن آن را مورد حمله قرار داد.
ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
از هنگامى که شام به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد علیه السلام، این شهر تنها حاکمان و فرمانروایان بنى امیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر(ص) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر مى دانستند. در عصر حکومت و فرمانروایى چهل ساله معاویه بر دیار شام، بر این نکته همت شده بود که مردم شام را در جهل و بى خبرى نگاهدارند.
از این رو آنان بر خلاف کوفیان تنها همین را مى دانستند که فردى خارجى به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسیده و خاندان وى به اسارت گرفته شده اند. از این رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.
على بن الحسین علیه السلام را در حالى که غُل بر گردن وى آویخته و دست او را با زنجیر بسته بودند وارد آن شهر کردند. امام محمد باقرعلیه السلام از پدرش روایت مى کند که حضرت فرمود:
«من را بر شترى که عریان بود و جهازى نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین را بر نیزه اى نصب نموده بودند... با این وضع وارد دمشق شدیم.»[21]
وظیفه خطیرى که بر دوش امام سجاد علیه السلام بود آن بود که در این شهر با چنین وضعى که به خود گرفته بود، خاندان وحى و اهل بیت عصمت که عدل قرآن بودند را به شامیان بى خبر بشناساند تا مردم رهبران حقیقى اسلام را در یابند. این وظیفه خطیری بود که باید انجام مى شد، به ویژه که رخدادهاى بعد از پیامبر(ص) سبب خاموش شدن خاندان رسول خدا(ص) در صحنه سیاست شده بود.
امام زین العابدین علیه السلام در شام به این امر همت گمارد و هم در برخوردهاى شخصى که در بین راه و در شام پیش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموى شام به معرفى اهل بیت علیهم السلام پرداخت. اکنون به خبرى که در این زمینه نقل شده توجه مى کنیم:
خاندان پیامبر(ص) را از درى به نام تو ما وارد دمشق کرده و در آستانه در مسجد، محلى که اسرا را نگه مى داشتند، متوقف نمودند. در آن هنگام پیرمردى نزدیک آنان آمد و گفت: سپاس خداى را که شما را کشت و مردم را از شوکت تان راحت ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط کرد. امام سجاد علیه السلام به او گفت: اى پیر! آیا قرآن خوانده اى؟ گفت: آرى. فرمود: این آیه را خوانده اى که خداوند از قول رسولش گفت: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الاّ المودة فى القربى»؛[22] گفت آرى. فرمود: اى شیخ! قربى و نزدیکان ما هستیم. سپس فرمود آیا آیه «و آت ذى القربى حقه»[23] را خوانده اى؟ گفت آرى. فرمود: ما ذوى القربى هستیم. آنگاه فرمود: آیا آیه «واعْلَمُوا انمّا غَنِمتُم من شى ءٍ فانّ لله خُمُسه و للرّسول و لِذِى القربى »[24] را خوانده اى؟ گفت: آرى.
فرمود: اى شیخ! ذوى القربى ما هستیم. فرمود آیا آیه تطهیر «انّما یُرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»[25] را خوانده اى؟ گفت آرى. فرمود: ما اهل بیتى هستیم که خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده است. در این هنگام پیرمرد شامى خاموش و پشیمان ماند و گفت: خدایا من از آنچه که با او گفتم و از بغضى که از اینان داشتم به تو پناه مى برم. خدایا من از دشمن محمد و آل محمد بیزارم.[26]
پی نوشت ها:
1-الارشاد، ج 2، ص 138/ الطبقات، ج 5، ص 221/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628.
2-قاموس الرجال، ج 7، ص 420/ الطبقات، ج 5، ص 211/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 629 و 635/ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 487/ امالى شیخ مفید امام سجاد علیه السلام را بزرگتر از على شهید دانسته است. (الارشاد، ج 2، ص 135).
3-نک: دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 77.
4-همان، ص 90.
5-همان، ص 77.
6-زندگانى على بن الحسین، شهیدى، ص 49.
7-الارشاد، ج 2، ص 91/ سیدنا زین العابدین، ص 52/ اعیان الشیعه، ج 1،ص 635/ الکامل، ج 4، ص 57 .
8-بحارالانوار، ج 45، ص 1/ اعیان الشیعه، ج 1 ص 601.
9-اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 .
10-الطبقات، ج 5، ص 221/ البدایة و النهایه، ج 9، ص 109/ سیراعلام النبلا، ج 4، ص 386/ تذکرة الخواص، ص 324/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 635.
11-سید محمد رضا حسینى جلالى در کتاب جهاد الامام السجاد علیه السلام پس از نقل فضیل بن زبیر اسدى مى نویسد: این کتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آل البیت لاحیاء التراث در سال 1406 قمرى انتشار یافت. همچنین گفتنى است که این اثر پیش از این در ضمن کتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیه محلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد علیه السلام، ص 51).
12-جهاد الامام السجاد علیه السلام، ص 50 .
13-القاموس المحیط، فیروز آبادى، ج 1، ص 227/ النهایه، ابن اثیر، ج 2، ص 195.
14-نفس المهموم، ص 279.
15-زندگانى على بن الحسین، 52 به نقل از انساب الاشراف، ج 3، ص 207 .
16-تاریخ طبرى، ج 4، ص 347/ الکامل، ج 4، ص 79/ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 38/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 636/ الطبقات، ج 5، ص 212 و 221/ منتهى الامال، ج 1، ص 733.
17-سوره صف، آیه 8 .
18-بحارالانوار، ج 45، ص 112/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 613/ حیاة الامام زین العابدین، ص 167 – 168/
نفس المهموم، ص 217.
19-مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 42/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 614/ الارشاد، ج 2، ص 116/ بحارالانوار، ج 45، ص 117/ سیدنا زین العابدین، ص 21/ حیاة الامام زین العابدین، ص 169/ زندگانى على بن الحسین، ص 52.
20-سیره پیشوایان، ص 208.
21-بحارالانوار، ج 45، ص 145.
22-سوره شورى، آیه 23.
23-سوره اسراء، آیه 26.
24-سوره انفال، آیه 41.
25-سوره احزاب، آیه 33.
26-مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 61/ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 278/ حیاة الامام زین العابدین، ص 172/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 615/ بحارالانوار، ج 45، ص 129.
منبع : پایگاه تبیان