ماهان شبکه ایرانیان

روش های پیشنهادی اساتید سیر و سلوک

طرقی که عارفان اسلامی برای سیر و سلوک الی الله ورسیدن به مقام قرب پروردگار پیشنهاد کرده اند، یا مستقیماً برگرفته از آیات قرآن و روایات معتبر است و یا حداقل، اموری است که با آن ها مخالفت ندارد و به تعبیر دیگر، هماهنگ با عمومات کتاب و سنت است.

روش های پیشنهادی اساتید سیر و سلوک

طرقی که عارفان اسلامی برای سیر و سلوک الی الله ورسیدن به مقام قرب پروردگار پیشنهاد کرده اند، یا مستقیماً برگرفته از آیات قرآن و روایات معتبر است و یا حداقل، اموری است که با آن ها مخالفت ندارد و به تعبیر دیگر، هماهنگ با عمومات کتاب و سنت است.

اما کسانی که روش هایی از خود ابداع کرده اند بی آن که هماهنگ با کتاب و سنت باشد و یا جنبه التقاطی به خود گرفته و سر از تصوف و مانند آن بیرون آورده، از موضوع بحث ما به کلی خارج اند و ما همه خوانندگان عزیز را از افتادن در دام آن ها برحذر می داریم.

نسخه نماز کامل در سیر و سلوک

بعضی از اساتید عرفان، مسیر پویندگان این راه را آسان کرده و نسخه کاملی از نماز را برای آن ها ترتیب داده اند که می توان آن را چنین تقریر کرد.

می دانیم که در قرآن مجید دو اثر مهم برای نماز ذکر شده است: نخست پاک سازی انسان از انواع گناهان است: «اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر»(1) که اولین گام در سیر و سلوک الی الله می باشد.

هرگاه نماز به درستی و با تمام آداب، به ویژه با حضور قلب اقامه شود روح و جان آدمی را از تمام آثار گناه شستشو می دهد پاک می سازد همان گونه که در احادیث اسلامی آمده است: نماز همچون چشمه آبی بر در خانه شماست که در شبانه روز پنج بار روح خود را در آن شستشو می دهید و در نتیجه چیزی از گردوغبار گناه بر روحتان باقی نمی ماند.

اثر دوم نماز «ذکر الله» و دوام یاد اوست: «وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری»(2) که با توجه به اطلاق کلمه «ذکر» دوام آن را می توان استفاده کرد و این گام مهم دیگری است.

اضافه بر این، در احادیث معروف آمده است: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلًی تُقًی»(3) و در کلمات بزرگان، «مِعْرَاجِ الْمُؤْمِنِ»(4) گفته شده که با دقت در مفهوم «قربان» که همان تقرب الی الله است روشن می شود که می توان از این نردبان روحانی برای صعود به مراحل عالی قرب استفاده کرد که این همان هدف نهایی سیر و سلوک انسان هاست.

در واقع نماز مجموعه ای از عرفان نظری و عملی است؛ هنگامی که انسان به نماز می ایستد و با ذکر «الله اکبر» آغاز می کند، ما سوی الله را به فراموشی می سپارد و تنها دل به آن محبوب بی همتا می بندد و او را از هرچه هست برتر و فراتر می داند و با بلند کردن دست ها تمامی ما سوی الله را پشت سر می افکند و جز به فکر معبود اصلی نیست.

آنگاه با استمداد از نام او «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» می گوید و از رحمت عام و خاص خدا مدد می جوید. سپس با گفتن «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» روح خود را به سیر آفاق و انفس می فرستد و از طریق این سفر به سوی آن محبوب بی همتا پیش می رود. ناگاه متوجه ناخالصی های خود و گناهان و ترک اولی هایش می شود و به یاد عرصه محشر و حساب و کتاب می افتد و«مالِکِ یوْمِ الدِّین» می گوید و در دل از خدا تقاضای عفو و سلامت در آن روز را می کند.

پس از طی این منازل، خود را در برابر آن محبوب بی عدیل حاضر می بیند و او را مخاطب ساخته «اِیاکَ نَعْبُدُ» می گوید و از او برای این کار یاری می جوید و«وَاِیاکَ نَسْتَعینُ» را بر زبان جاری می سازد.

سپس برای این که ذره ای از این مسیر منحرف نشود ثبات بر طریق هدایت را از او می خواهد و«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» می گوید. آنگاه خود را در کنار انبیا و اولیا می بیند و همراهی آنها را با گفتن «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» از خدا می طلبد و برای این که راه خود را از گمراهان و کسانی که مورد خشم خدا قرار گرفته اند جدا سازد با گفتن «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلا الضَّالِّین» سوره حمد را پایان می دهد.

این راه را همچنان در رکوع و سپس در سجود که آخرین مرحله فناء فی الله است به ویژه در سجده دوم که فناء در فناء محسوب می شود ادامه می دهد.

آنگاه در قنوت نماز تمام خواسته هایش را از آن معبود حقیقی می خواهد که مهم ترین خواسته اش خود آن محبوب بی مثال است و در تشهد، ایمان قاطع خود را به یگانگی خداوند ونبوت پیامبر(صل الله علیه وآله) آشکار می سازد وبا سلام و درود بر خاتم انبیا و خاندان گرامی اش و همه صالحان وبندگان مخلص خدا و همراهانش در این مسیر نماز را پایان می دهد و از این سفر پرنور روحانی بازمی گردد در حالی که آثار نورانی اش در جان او باقی است.

و هرگاه بر این مجموعه بیفزاییم آنچه را که در مقدمات و شرایط نماز بر آن تأکید شده است که نمازگزار باید جسم و جان خود را از آلودگی ها و خانه و کاشانه خویش را از حقوق مردم پاک سازد و در فضای کاملاً روحانی این عبادت نورانی را انجام دهد، تأثیر نماز در پیشرفت معنوی انسان آشکارتر می شود.

اضافه بر این، نمازگزار می داند که هرگونه ریا و سمعه و عُجب به این عبادت آسیب می رساند و جز خلوص نیت و تسلیم و تذلّل در آن مفید نیست.

فراتر از همه اینها، نمازگزار می داند که اعمال ناپسندی که قبل یا بعد از نماز انجام می شود در قبولی آن تأثیرگذار است و باید از همه آنها بپرهیزد.

این گونه یک نماز کامل و خالی از هرگونه آسیب و موانع قبول، یک سیر و سلوک کامل است.

و با ادامه این راه چیزی نمی گذرد که نورانیتی بر روح و قلب این سالک بلکه بر تمام زندگی او نمایان می شود، خود را در آستان قدس آن محبوب بی همتا می بیند به گونه ای که با فرارسیدن زمان نماز زمزمه «قُرَّةَ عینی الصَّلاَةِ» سرمی دهد و غرق شادی حضور در پیشگاه آن معبود غفور می گردد و چه لذتی از لذت این حضور، برتر و بالاتر؟

1. روش منسوب به علامه بحرالعلوم(5)

این روش از قدیمی ترین روش هایی است که از عارفان اسلامی نقل شده است. در این رساله سیر و سلوک که منسوب به یک عالم و فقیه بزرگ اسلامی است و سعی شده حداکثر استفاده از کتاب و سنت در آن شود، مراحل و منزلگاه هایی در نظر گرفته شده و به طور خلاصه برای پیمودن راه قرب الی الله عوالم چهارگانه و به تعبیر دیگر، چهار منزلگاه ذکر گردیده است:

1. اسلام؛ 2. ایمان؛ 3. هجرت؛ 4. جهاد.

سپس برای هریک از این عوالم چهارگانه سه مرحله ذکر کرده که درمجموع دوازده مرحله می شود و سالک الی الله بعد از طی آن ها وارد عالم خلوص می گردد. این منازل دوازده گانه اجمالاً به شرح زیر است:

منزل اوّل، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتین و تصدیق به آن در ظاهر و انجام وظایف دینی است.

منزل دوم، ایمان اصغر است و آن عبارت از تصدیق قلبی و اعتقاد باطنی به تمام معارف اسلامی است.

منزل سوم، اسلام اکبر است و آن عبارت است از تسلیم بودن در برابر تمام حقایق اسلام و اوامر و نواهی الهی.

منزل چهارم، ایمان اکبر است و شامل روح و معنای اسلام اکبر می باشد که از مرتبه اطاعت به مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل می شود.

منزل پنجم، هجرت صغری است، و آن انتقال از «دارالکفر» به «دارالاسلام» است مانند هجرت مسلمانان از مکّه که در آن زمان کانون کفر بود به مدینه.

منزل ششم، هجرت کبری است، و آن دوری از اهل عصیان و گناه، و همنشینی با بدان و ظالمان و آلودگان است.

منزل هفتم، جهاد اکبر است، که متشکل است از محاربه و ستیز با لشکر شیطان با استمداد از لشکر رحمان که لشکر عقل است.

منزل هشتم، منزل فتح و ظفر بر جنود و لشکریان شیطان، و رهایی از سلطه آنان و خروج از عالم جهل و طبیعت است.

منزل نهم، اسلام اعظم است، و عبارت است از غلبه بر لشکر شهوت و آمال و آرزوهای دور و دراز که بعد از فتح و ظفر، عوامل بیدارکننده برون بر عوامل انحرافی درون پیروز می شود و اینجاست که قلب، مرکز انوار الهی و افاضات ربّانی می گردد.

منزل دهم، ایمان اعظم است، شامل مشاهده نیستی وفنای خود دربرابر خداوند است، و مرحله ورود در عالم «فَادْخُلی فی عِبادی وَادْخُلی جَنَّتی»(6) است که در این هنگام حقیقت عبودیت وبندگی خدا ظاهر می شود.

منزل یازدهم، هجرت عظمی است، وآن مهاجرت از وجود خود و به فراموشی سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، وت وجّه کامل به ذات پاک خداست که در جمله «وَادْخُلی جَنَّتی»(7) به آن اشاره شده است.

و منزل دوازدهم، جهاد اعظم است که بعد از هجرت از خویشتن، متوسّل به ذات پاک خداوند می شود تا تمام آثار خودبینی در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحید مطلق نهد.

بعد از پیمودن این عوالم دوازده گانه وارد عالم خلوص می شود، و مصداق «بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقَوُنَ»(8) می گردد.(9)

اسباب و راهکارهای پیمودن این راه

سالک الی اللَّه و رهرو راه قرب به پروردگار برای وصول به این عوالم، بعد از آن که اصول دین را از طرق معتبر شناخت و به فروع احکام دینی و اسلامی کاملاً آشنا شد، بار سفر می بندد و به راه می افتد و با انجام دستورهای بیست و پنج گانه زیر به سوی مقصد همچنان پیش می رود:

اوّل: ترک آداب و عادات و رسومی که انسان را از پیمودن راه باز می دارد و در آلودگی ها غرق می کند.

دوم: عزم قاطع بر پیمودن راه، که از هیچ چیز نترسد و با استمداد از لطف خدا تردیدی به خود راه ندهد.

سوم: رفق و مدارا، به این معنا که در آنِ واحد امور زیادی را بر خود تحمیل نکند مبادا دلسرد و متنفّر شود، و از پیمودن راه بازماند.

چهارم: وفا، و آن عبارت از این است که به آنچه توبه کرده وفادار بماند و به آن بازنگردد، وبه آنچه استاد راه می گوید وفادار بماند.

پنجم: ثبات و دوام، به این معنا که برنامه هایی را که انتخاب می کند به صورت عادت مستمر درآورد تا بازگشتی در آن صورت نگیرد.

ششم: مراقبت که شامل توجّه به خویش در تمام احوال است که تخّلفی صورت نگیرد.

هفتم، محاسبه است، که در حدیث «لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یحاسِبْ نَفْسَهُ کُلَّ یوْمٍ»؛ (کسی که همه روز به حساب خویش نرسد از ما نیست!) به آن اشاره شده است.

هشتم: مؤاخذه. منظور از مؤاخذه این است که هرگاه مرتکب خطایی شد به خویشتن تنگ بگیرد و از این راه خود را مجازات کند.

نهم: مسارعت؛ یعنی به مقتضای امر «و سارِعُوا الی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»(10) که در قرآن مجید آمده در مسیر حق شتاب کند، پیش از آن که شیطان مجال وسوسه یابد.

دهم، ارادت است، و آن عبارت است از این که باطن خود را چنان خالص کند که هیچ غِشّی در آن نباشد، و به صاحب شریعت و اوصیای معصوم او کاملاً عشق ورزد.

یازدهم، ادب است، یعنی درباره ساحت قدس خداوند و رسول اکرم(صل الله علیه و آله) و جانشینان معصوم او: شرط ادب نگاه دارد، و کمترین سخنی که نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظیم این بزرگان بکوشد و حتّی در بیان حاجت از الفاظی که نشانه امر و نهی است بپرهیزد.

دوازدهم: نیت، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در این سیر و حرکت و جمیع اعمال برای خداوند متعال.

سیزدهم: صَمْت، به معنای خاموشی و حفظ زبان از سخنان زائد و اکتفا به مقدار لازم.

چهاردهم: جوع و کم خوردن، که از شروط مهمّه پیمودن این راه است ولی نه تا آن حد که باعث ضعف و ناتوانی گردد.

پانزدهم، خلوت است، که تشکیل یافته از کناره گیری از اهل عصیان و طالبین دنیا و صاحبان عقول ناقصه؛ و به هنگام عبادات و توجّه به اذکار، دور بودن از ازدحام و غوغا.

شانزدهم: سَهَر و شب بیداری (به ویژه بیداری در آخر شب)، که در آیات و روایات اسلامی بارها به آن اشاره شده است.

هفدهم: دوام طهارت، یعنی همیشه با وضو بودن که نورانیت خاصّی به باطن انسان می دهد.

هجدهم، تضرّع به درگاه خداوند ربّ العزّة است، که هرچه بیشتر بتواند در پیشگاه پروردگار اظهار خضوع کند.

نوزدهم: پرهیز از خواسته های نفس (هرچند مباح باشد)، تا آن جا که در توان دارد.

بیستم: رازداری و کتمان سرّ، که از مهم ترین شرایط است و اساتید این رشته بر آن اصرار می ورزیدند، و آن این که اعمال و برنامه های خویش را در این راه مکتوم دارد (تا کوچک ترین تظاهر وریا در آن حاصل نشود) و اگر مکاشفاتی از عوالم غیب برای او رخ داد آن را نیز پنهان دارد و برای این و آن بازگو نکند (تا گرفتار عجب و خود بینی نگردد).

بیست و یکم: داشتن مربّی واستاد، اعم از استاد عام که در کارهای مربوط به سیر و سلوک با ارشاد او پیش می رود و استاد خاص که رسول خدا(صل الله علیه و آله) و امامان معصوم هستند.

البتّه سالک باید توجه داشته باشد که این مرحله، مرحله بسیار دقیق و باریکی است؛ تا کسی را نیازموده و از صلاحیت علمی و دینی او آگاه نشده، در ارشادات به او تکیه نکند که گاه شیاطین در لباس استاد درمی آیند و گرگان ملبّس به لباس چوپان می شوند و سالک را از راه منحرف می سازند.

مرحوم علّامه طباطبایی در این زمینه می گوید: حتّی به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانی و اسرار نهان انسان، و عبور از آب و آتش، و اطّلاع از مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمی توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالی مقام پیشرفته ای در سلوک راه حق دارد؛ زیرا این ها همه در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل می شود، و از آن جا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است.

بیست و دوم، «ورد» است، وآن عبارت است از ذکرهای زبانی که راه را به روی سالک می گشاید واو را برای گذشتن از گردنه های صعب العبور مسیر الی اللَّه یاری می دهد.

بیست و سوم، نفی خواطرات است، به معنای تسخیر قلب خویشتن و حکومت بر آن، و تمرکز فکر، به گونه ای که هیچ تصوّر و خاطره ای در آن وارد نشود مگر به اختیار و اذن او؛ و به تعبیر دیگر، افکار پراکنده بی اختیار فکر او را به خود مشغول ندارد، و این یکی از کارهای مشکل است.

بیست و چهارم: فکر. منظور از آن، این است که سالک با اندیشه عمیق و فکر صحیح در آگاهی و معرفت بکوشد، و تمام تفکّر او مربوط به صفات و اسماء الهی و تجلّیات و افعال او باشد.

بیست و پنجم، ذکر است، ومنظور از آن، توجّه قلبی به ذات پاک پروردگار است؛ نه ذکر با زبان که به آن ورد گفته می شود؛ به تعبیر دیگر، منظور این است که تمام نظر خویش را به جمال پروردگار متوجّه سازد و از غیر او چشم بپوشد.

این بود خلاصه آنچه از سیر و سلوک منسوب به علّامه بحرالعلوم استفاده می شود که علّامه طباطبائی نیز همین روش را با مختصر تفاوتی ـ مطابق آنچه در رساله «لبّ اللّباب» آمده ـ دنبال کرده است.

2. روش ابن سینا(11)

فیلسوف معروف، ابن سینا (متوفای 427) در کتاب مشهور خود «الاشارات والتنبیهات» در جلد سوم در نَمَط نهم تحت عنوان «مقامات العارفین» روشی پیشنهاد می کند که از جهاتی قابل توجه است. در ابتدا می گوید: عارفان مقامات و درجاتی دارند که مخصوص خود آن هاست در حالی که در زندگی دنیا به سر می برند. آن ها در پرده هایی از بدن های مادی قرار دارند که از آن ها مجرد شده و به سوی عالم قدس پرواز می کنند. آن ها اموری پنهان و اموری آشکار دارند که گاهی افراد ناآگاه آن را منکر می شمرند و آگاهان آن را بزرگ محسوب می کنند و ما آن ها را برای شما بر می شمریم.

نخستین منزل سیر و سلوک عارفان چیزی است که آن را اراده می نامند که عبارت از نوعی شوق و رغبت است که براثر برهان یا تعبد و ایمان، در انسان برای دست یابی به حقیقت پدید می آید سپس روح و ضمیر به جنبش درمی آید تا به حقیقت برسد.

مرحوم شهید مطهری در شرح این قسمت می نویسد: عرفا معتقدند که مسیر حرکت عارف باید از مبدأ تا دورترین نقطه ادامه یابد و فلسفه ای برای آن ذکر شده که در تعبیر عرفا به اصل تجلی معروف است و به تعبیر فلاسفه: اصل علیت است. آن ها می گویند: حرکت اشیاء از دورترین نقطه تا نقطه مبدأ براساس اصل میل و عشق هر فرعی به بازگشت به اصل خویش است. به عبارت دیگر، آن ها که غریب مانده اند به سوی وطن اصلی خود باز می گردند، حتی عرفا معتقدند که این میل در تمامی ذرات هستی وجود دارد، ازجمله انسان.

ولی گاهی اشتغالات مختلف و دلبستگی ها مانع از فعالیت این حس در انسان می شود اما براثر تذکر و تنبه ظهور می کند. این ظهور و بروز را اراده می نامند و این اراده درحقیقت نوعی بیداری یک شعور خفته است.

ابن سینا سپس به سراغ مرحله دوم می رود که مرحله عمل و تمرین است و ریاضت نامیده می شود و سه هدف دارد:

اول: دور کردن ماسوی الله از سر راه.

دوم: رام نمودن نفس اماره برای وصول به نفس مطمئنه.

سوم: تلطیف باطن برای آمادگی جهت تنبّه.

سپس در ادامه می افزاید: زهد و بی اعتنایی به زرق و برق جهان مادی به هدف اول کمک می کند یعنی موانع و شواغل و موجبات غفلت را از سر راه برمی دارد.

و چند چیز است که به هدف دوم کمک می کند: نخست عبادت به شرط حضور قلب و تفکر. دوم، خواندن کلمات روحانی با صدای خوب (مانند تلاوت آیات قرآن و دعاهای فصیح و بلیغ) به گونه ای که در قلب نفوذ کند. سوم، سخنان پندآموز است که از گوینده آگاهی با بیان فصیح و بلیغ و لحنی نرم و نافذ شنیده شود.

اما آنچه به هدف سوم کمک می کند: نخست اندیشه های لطیف و ظریف است و دیگر، عشق توأم با عفاف می باشد به شرطی که از نوع عشق آسمانی و روحانی باشد نه عشق جسمانی و شهوانی.

سپس می افزاید: هرگاه اراده و ریاضت به حد مطلوب برسد گهگاه نوری بر قلبش طلوع می کند و حالتی روحانی به او دست می دهد که بسیار لذت بخش است ولی به سرعت می گذرد گویی برقی می جهد وخاموش می شود که در اصطلاح عرفا «اوقات» نامیده شده است.

سپس می افزاید: عارف آن قدر در این کار پیش می رود که این حالات در غیر مواقع ریاضت نیز گاه گاهی دست می دهد. چه بسا که یک نگاه مختصر به چیزی روحش را متوجه عالم قدس کند و کار به جایی می رسد که نزدیک است خدا را در همه چیز ببیند «فَیَکَادُ یَرَی الْحَقِّ فی کلّ شی ء».

عارف تا زمانی که در این مرحله و در این منزل است این حالات برای او حاصل می شود و آرامش عادی او را به هم می زند به گونه ای که اگر افرادی در نزدیکی او باشند متوجه تغییر حالات او می شوند.

سپس کار مجاهدت و ریاضت به آن جا می کشد که «وقت» تبدیل به «سکینه» می شود یعنی آنچه گه گاه روی می داد و آرامش را به هم می زد به تدریج بر اثر تکرار، با آرامش توأم می شود و آنچه قبلاً حالت خلسه بود تبدیل به امر مأنوس می گردد.

شاید در این مرحله است که آثار حالت درونی «بهجت» یا «تأسف» بر او ظاهر می شود و اگر این آشنایی بیشتر شود به تدریج آثارش در او نمایان می گردد.

هنگامی که عارف به مرحله کامل تر برسد جمع مراتب می کند یعنی در حالی که غایب وپنهان از مردم است (و روحش در عالم دیگری سیر می کند) در همان حال در میان مردم ظاهر است.

مرحوم شهید مطهری می گوید: این جمله ما را به یاد جمله مولای متقیان علی(علیه السلام) می اندازد که در حدیث معروف کمیل فرمود: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ...».(12)

سرانجام ابن سینا می افزاید: عارف از این هم پیش تر می رود تا آن جا که دیدن حق منوط به خواست او نیست زیرا هر وقت هر چه را که می بیند به دنبال آن خدا را می بیند هرچند با دیده عبرت به اشیاء نگاه نکند. (به تعبیر دیگر) برای او انصراف از ماسوی الله و توجه کلی به ذات حق پیدا می شود.

تا این جا مربوط به مرحله ریاضت و مجاهده و سیر و سلوک بود. اکنون عارف به مقصد رسیده است. در این حال ضمیر خویش را مانند آیینه ای می بیند صاف و صیقلی که در آن حق نمایان است و در این هنگام میان دو نظر مردد است: نظری به حق و نظری به خود. مانند کسی که در آینه می نگرد که گاه در صورت منعکس در آن نگاه می کند و گاه در خود آینه.

در مرحله بعد، عارف از خویش پنهان می گردد و فقط خدا را می بیند و بس. حتی اگر خود را می بیند از آن جهت است که در هر ملاحظه ای، لحاظ کننده نیز به نحوی دیده می شود و بالاخره در این مرحله، عارف به حق واصل شده و سیر عارف از خلق به خالق پایان یافته است.

مرحوم خواجه نصیر طوسی در شرح اشارات گفته است: بوعلی سینا سفر اول عرفانی را در نه مرحله بیان کرده است: سه مرحله مربوط به مبدأ سفر، سه مرحله مربوط به عبور از مبدأ به منتها و سه مرحله دیگر مربوط به مرحله وصول به مقصد. (فراموش نشود که همه این ها یک سفر از سفرهای چهارگانه عرفاست).(13)

3. دیدگاه مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(14)

آن مرحوم از شاگردان مبرز یکی از اساتید معروف سیر و سلوک، مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی است که خود نیز در نتیجه پیمودن این راه یکی از اساتید مبرز عرفان و سیر و سلوک شد.

راهی که آن مرحوم پیشنهاد می کند در پاره ای از جهات شبیه همان چیزی است که در رساله مرحوم بحرالعلوم آمده است هرچند تفاوت هایی نیز با آن دارد. یکی از ویژگی های روش آن مرحوم این است که خالی از هرگونه ریاضات باطل و اذکار نامناسب ومسائلی است که با فقه و عقاید اصیل اسلامی ناسازگار است.

او نخست به سراغ مقصد اعلای سیر و سلوک می رود و آن را لقاءالله می شمرد و تفسیری که برای لقاء الله دارد چنین است: نه منظور مشاهده جسمانی است نه مشاهده ثواب الهی بلکه یک نوع شهود قلبی است که با چشم دل، انسان خدا را می بیند و با ذات پاکش آشنا می شود.

آن مرحوم قبل از هرچیز لقاءالله را مقصد اعلای سیر و سلوک می شمرد و از آیات قرآن و روایات معصومین: برای این منظور کمک می گیرد و در ذیل کلامش تصریح می کند که منظور از لقاء الله مشاهده جسمانی نیست چراکه خداوند هرگز با چشم سر دیده نمی شود و نیز منظور مشاهده ثواب الهی نیست که بعضی لقاءالله را به آن تفسیر کرده اند بلکه منظور شهود باطنی و رؤیت با چشم دل است. سالک الی الله باید این مسیر را طی کند تا به آن مقام شهود نائل گردد.

آنگاه برای رسیدن به این هدف عالی برنامه ای را پیشنهاد می کند که به وسیله آن می توان این راه پر فراز و نشیب را پیمود.

روشی که آن مرحوم در آن رساله پیشنهاد کرده به طور خلاصه چنین است:

سالک باید برای پیمودن این راه تصمیم بگیرد و عزم خود را جزم کند و تا این عزم راسخ نباشد به جایی نمی رسد.

باید از گذشته خویش توبه کند توبه ای که در اعماق وجودش و در اعمال آینده او نفوذ داشته باشد، آثار گناه را از وی بشوید و روح او را پاک و پاکیزه کند و دگرگون سازد.

برای این سفر روحانی باید توشه راهی برگیرد که چنین است:

1. هنگام صبح به سراغ «مشارطه» رود یعنی با خود شرط کند که جز راه حق نپوید و جز در مسیر اطاعت فرمان پروردگار گام برندارد. سپس در هنگام روز به «مراقبه» بپردازد یعنی کاملاً مراقب باشد که از مسیر منحرف نگردد و لحظه ای از خود غافل نشود و شامگاهان به «محاسبه» پردازد یعنی حساب کند که در آن روز چه اعمالی انجام داده است؟ آیا توانسته رضای خدا را جلب کند و از آنچه نافرمانی اوست بپرهیزد؟

2. سالک باید به اوراد و اذکاری که او را متوجه ذات پروردگار می سازد توجه خاص داشته باشد و به هنگام بیداری و هنگام خواب آن را فراموش نکند.

جالب این است که آن مرحوم در دستورالعملی که برای فقیه بزرگوار مرحوم حاج شیخ محمدحسین اصفهانی نوشته، به این موضوع اهمیت خاصی داده است و تعقیبات و اذکار صبح و شام و اذکار موقع خواب و صلوات را که در کلمات معصومین: وارد شده است به ایشان توصیه می کند و به طور ویژه به ذکر «یونسیه» «لاَّ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» در آن نامه اهمیت خاصی می دهد.

3. توجه به نماز شب وخلوت با خداوند را توصیه می کند و نیز مسئله ریاضت شرعی را، که درنامه ای که برای مرحوم اصفهانی نوشته به این صورت آمده است: در شبانه روز بیش از دو بار غذا نخورد و به هنگام خوردن غذا کاملاً سیر نشود و غذا را به قصد لذت صرف نکند و در میان غذاها از تنقلات استفاده نکند و از زیاد خوردن گوشت بپرهیزد و در ایام هفته یکی دو روز اصلاً گوشت نخورد.

4. سالک باید از تازیانه سلوک بهره گیری کند یعنی خود را دربرابر توجه به دنیا و قصور و کوتاهی درمقابل حق مؤاخذه نماید تا گرفتار تکرار آنها نشود.

5. سالک باید قبل از هرچیز برای سوزاندن حب دنیا واصلاح صفات زشت، خود را با فکر مرگ وپایان زندگی از محبت دنیا دور سازد، و تأکید می کند که این فکر تأثیر مهمی برای این مقصود دارد.

6. همچنین سالک باید پیوسته به عظمت پروردگار و اسما و صفات او بیندیشد و به حالات اولیاء الله توجه کند که توجه به حالات آن ها تأثیر عمیقی در روح انسان دارد.

7. سالک با پیمودن این راه در آستانه سرمنزل مقصود قرار می گیرد. سپس می افزاید: انسان سه عالَم دارد: نخست عالم حس و طبیعت است که یک پارچه ظلمت می باشد و تا از آن نگذرد به عالم بعد نمی رسد و دوم عالم مثال است و آن عالمی است خالی از ماده و تنها دارای صورت و تا از این مرحله نگذرد به عالم بعد نمی رسد.

و سرانجام، عالم عقل را مسیر نهایی معرفی می کند؛ عالمی که در آن ماده ای وجود ندارد و هنگامی که نفس خود را خالی از ماده و صورت دید، به معرفت خدا دست می یابد و مصداق روشن «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» خواهد شد.(15)

آنچه در روش ایشان مشهود است این است که ذره ای از مسیر احکام شرع انحراف ندارد و ریاضت های نامشروع و اذکار نامأنوس پیشنهاد نمی کند و راهی که پیموده، به وحدت وجود (به معنای وحدت موجود) نیز منتهی نمی گردد.

4. دیدگاه مرحوم علامه مصطفوی

آن مرحوم دیدگاه خود را در کتاب «لقاءالله» به طور مشروح آورده است. روش او از جهاتی با روش هایی که قبلاً از بزرگان عرفای اسلامی نقل شد مشترکاتی دارد ولی امتیازاتی نیز در روش آن مرحوم دیده می شود.

ایشان در رساله پربار خود که متکی به آیات و روایات لقاء الله است نخست به سراغ آیات لقاء الله در قرآن مجید می رود و ملاقات را به معنای ملاقات معنوی و روحانی تفسیر می کند که برای رسیدن به آن باید محدوده جهان ماده و زمان و مکان را شکافت و از ممکنات گذشت وغرق و فانی در عالم لاهوت شد و به لقای پروردگار رسید و مخاطب این آیات شد: «یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی الی رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلی فی عِبادی وَادْخُلی جَنَّتی»(16)؛ (تو ای روح آرام یافته! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، سپس در سلک بندگانم درآی ودر بهشتم وارد شو!).

و به دنبال این سخن به سراغ راه وصول به این مقصد رفته و یک مسیر پنج مرحله ای را در این جا ذکر می کند:

مرحله نخست: تقویت اعتقادات دینی و پایه های اصول دین در فکر وروح.

مرحله دوم: توبه کامل از هرگونه گناه و بازگشت به اعمال صالح و انجام واجبات و ترک معاصی.

مرحله سوم: آماده شدن برای پاک سازی روح و تهذیب نفس از هرگونه اخلاق رذیله.

مرحله چهارم: محو انانیّت وفانی شدن در عظمت ذات پاک پروردگار.

نامبرده برای این مرحله اهمیت فراوانی قائل شده ومعتقد است که تعلقات زندگی مادی اعم از آنچه مربوط به مال و اولاد و مقام و مشتهیات مادی و حتی خیالی است باید از روح و جان انسان برچیده شود، و معتقد است که گاه انسان به دنبال این است که به مقاماتی دست یابد و گاه این تعلق به خویشتن به اندازه ای ریشه دار و محکم است که از شدت ظهور گویی خفا پیدا کرده است.

به عبارت دیگر، اگر سالک بخواهد با پیمودن این راه به مقامات والا نائل شود و از مقربین درگاه خدا گردد و مثلاً دارای کشف و کراماتی شود مفهومش این است که سخن از خویشتن می گوید نه از خدا. به همین دلیل اگر به این مقامات برسد فوق العاده خوشحال و مسرور می گردد و اگر دیگری این مقامات را پیدا کند حداقل به این اندازه خوشحال نمی شود. اینجاست که سالک طریق الی الله باید «من» و«توجه به خویشتن» را کنار بگذارد و آنچه مورد علاقه اوست ظهور خدا باشد نه مقید به خود او.

به هر حال تا «من و ما» فراموش نشود و این حجاب که بزرگ ترین مانع و آخرین حجاب سالک برای رسیدن به لقاء الله است برطرف نشود، سالک به جایی نمی رسد.

سپس برای رسیدن به این مقصد (حذف انانیّت) سه راه پیشنهاد می کند:

اول: توجه خاص به خداوند و صفات جمال و جلال و افعال او که نتیجه اش این است که غیر او را هیچ و پوچ می داند.

دوم: استفاده از استدلال برای مبارزه با انانیت، به این معنا که خدا را وجودی نامحدود و ازلی و ابدی ببیند و خود را وجودی از هر نظر محدود و در منتهای عجز و فقر و ضعف و سر تا پا نیاز، و یقین داشته باشد که یک لحظه بدون ذات پاک خداوند بقایی نخواهد داشت.

سوم: معالجه انانیت با اضداد. به این معنا که در هر مورد به جای این که متوجه «من» شود به خدا توجه کند و این کار در درون جان او رسوخ پیدا کند؛ در نتیجه خویشتن را فراموش کند و تنها خدا را ببیند.

مرحله پنجم: در این مرحله سالک الی الله به صورت یک انسان ملکوتی درمی آید و وارد عالم جبروت می شود.

منظور از ورود در جبروت این است که انسان، به دلیل خلوص و صفای باطن، محو انوار الهی می شود و صاحب نفوذ وسلطه می گردد و از این جهت برای انجام وظایف الهی و ارشاد مردم و امر به معروف و نهی از منکر از روی معرفت کامل گام برمی دارد؛ یعنی بعد از فراغ از خویشتن به راهنمایی دیگران می پردازد و در مقام تشخیص درد و درمان، همانند یک طبیب حاذق می شود.(17)

از ویژگی های این روش، یکی توجه خاص به مسأله نفی انانیّت وترک توجه به خویشتن است و نیز توجه به این نکته که هرگز سالک نباید پیمودن این راه را برای به دست آوردن مقامات معنوی و کشف و کرامات بخواهد که آن نیز بازگشت به خویشتن و نوعی شرک و انانیّت است، و دیگری توجه به این نکته که سالک کسی نیست که تنها خویشتن را نجات دهد بلکه باید به فکر نجات دیگران و راهنمایی آن ها وجذبشان به این راه نورانی باشد؛ البته هرکسی به مقدار استعداد و توانش.

مکتب های سیر و سلوک در جمع بندی نهایی

آنچه را که از عارفان اسلامی و علمای سیر و سلوک که در پرتو قرآن و هدایت های ائمه اهل بیت(علیهم السلام) گام برداشتند (نه صوفیان التقاطی) بر می آید می توان بدین گونه خلاصه وجمع بندی کرد:

هدف نهایی سیر و سلوک رسیدن به لقاء الله است؛ یعنی خدا را در مکاشفات باطنی دیدن و به مقام شهود رسیدن و بدون نیاز به استدلال، ذات پاکش را دریافتن و غرق عشق او شدن و در صفات جمال و جلالش غوطه ور گشتن.

برای وصول به این هدف والا، جمعی راه معرفت النفس را پیموده اند و می گویند: اگر انسان به مضمون حدیث شریف: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»(18)

خود را آنچنان که هست بشناسد درباره ذات خداوند به شهود باطنی می رسد.

به تعبیر دیگر، هنگامی که انسان خود را یک وجود وابسته به تمام معنا به ذات حق ببیند و همچون ظل و سایه ای که بدون وجود صاحب سایه هیچ است، در نظر بگیرد و به تعبیر فلاسفه، خود را همچون معنای حرفی وابسته به معنای اسمی که ذات پاک خداست ملاحظه کند، خواهد دید که بدون وجود او نمی تواند خود را ببیند و خویشتن را درک کند. اینجاست که غرق ذات وصفات او می شود و خود را در میان مشاهده نمی کند و به اصطلاح، به مقام فنا می رسد.

البته برای درک این معنا صفای نفس و نورانیت باطن لازم است و آن نیز بدون خودسازی و تهذیب باطن و پرهیز از هرگونه گناه و تخلق به اخلاق انبیا و اولیا حاصل نمی گردد. تا گرد و غبار رذایل اخلاقی را فرو ننشاند و حجاب های هوی و هوس را از برابر چشم دل برنچیند، شناختن خویشتن به صورت وجود وابسته به ذات پاک او در حقیقت حاصل نمی شود. به اصطلاح:

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی *** غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

گروه دیگری که ازطریق عرفان عملی در این مسأله ورود پیدا کرده اند بر آداب چهارگانه مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاقبه تأکید دارند. صبحگاهان با خود شرط کند که جز در مسیر رضای حق گام برندارد و در اثناء روز مراقب خویشتن باشد و شامگاهان به محاسبه خویش بنشیند و در صورت لغزش، خود را با محروم کردن از پاره ای از لذات مادی کیفر دهد.

همه پویندگان این راه مبارزه با هوای نفس را که بزرگ ترین سد این راه است از اوجب واجبات و اهم مسائل می دانند و با الهام از حدیث معروف نبوی که خطاب به جمعی از جنگجویان اسلام فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الاْصْغَرَ وَبَقِی الْجِهَادُ الاَکْبَرقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ(صل الله علیه و آله) وَ مَا الْجِهَادُ الاْکْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ»(19)؛ (آفرین بر گروهی که جهاد کوچک را انجام دادند و جهاد بزرگ تر بر دوش آن ها مانده است. کسی عرض کرد: ای رسول خدا(صل الله علیه و آله) جهاد اکبر کدام است؟ فرمود: جهاد با نفس سرکش)، مبارزه با هوای نفس را جهاد اکبر می دانند که بدون این جهاد، پویندگان این راه به جایی نمی رسند.

بعضی از عارفان اسلامی از میان رذایل اخلاقی، انانیّت و خود خواهی را از همه خطرناک تر می شمارند و معتقدند که تا این بت بزرگ شکسته نشود سالک راه حق به سر منزل مقصود نخواهد رسید و شکستن این بت نیاز به آمادگی های اعتقادی و عملی و اخلاقی دارد.

استفاده از اذکار الهام بخش همچون: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله» و«لا حول ولا قوة الا بالله» و ذکر معروف یونسیه: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»(20) و ذکر «یا حی و یا قیوم» و امثال آن؛ ذکری که با حضور قلب و توجه گفته شود وانسان را دائمآ به یاد خدا اندازد، را نیز لازم می شمرند چراکه اطمینان قلب به مضمون «أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(21) بدون آن حاصل نمی شود.

تأکید بر نماز شب و راز و نیاز با آن محبوب بی همتا در زمانی که غافلان در خواب اند و سجده های طولانی را از مهم ترین اسباب قرب به خدا و لقاء الله می دانند که مقام محمود بدون آن حاصل نمی شود: «و مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً».(22)

این موضوع به قدری اهمیت دارد که خداوند آن را بر پیغمبرش واجب شمرده و مقام شایسته را وابسته به آن ذکر فرموده است، زیرا امر «فتهجّد» ظاهر در وجوب می باشد و تعبیر «نافلة» به معنای اضافه بر واجبات یومیه است زیرا «نافله» در اصل به معنای زیادی است.

ریاضات مذکور ریاضت های مشروع و اسلامی است نه ریاضات نامشروعی که جمعی از صوفیه یا مرتاضان هند برای خود قائل بودند و آن را وسیله قرب پروردگار یا توفیق در کارهای خارق العاده می دانستند.

توسل به اهل بیت(علیهم السلام) و امید به شفاعت و دستگیری آن ها در پیشگاه خدا، از اموری است که برای نیل سالک به مقامات والا تأثیر فراوان دارد.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «اِنَّ فَوْقَ کُلِّ عِبَادَةٍ عِبَادَة وَحُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ أَفْضَلُ عِبَادَةٍ»(23)؛ (برتر از هر عبادتی عبادت دیگری است و محبت ما اهل بیت برترین عبادت هاست).

و روشن است که منظور، محبتی است که سرچشمه پیوند عملی با آن بزرگواران باشد.

جمعی از عارفان اسلامی انتخاب استاد را برای پیمودن این راه ضروری می دانند و معتقدند که هر سالکی باید زیر نظر استادی قرار گیرد تا آن استاد مرحله به مرحله او را راهنمایی کند.

تأثیر مهمّ انفاق فی سبیل الله در کسب مقامات معنوی

ازجمله مسائل مهمی که در اکثر قریب به اتفاق روش های سیرو سلوک نادیده گرفته شده، «کمک های گوناگون به افراد نیازمند است» که روح سالک را تلطیف می کند و او را به خدا نزدیک می سازد و از علایق مادی دور می کند و او از این طریق با هوای نفس مبارزه شایان توجهی خواهد کرد.

در قرآن مجید و روایات اسلامی شواهد زیادی برای این معنا وجود دارد:

در شأن نزول سوره دهر می خوانیم: این سوره بعد از آن نازل شد که امیرمؤمنان علی و فاطمه زهرا و حسن و حسین: به هنگام افطارِ روزه ای که نذر کرده بودند غذای خود را یک روز به مسکین، روز دیگر به یتیم و در سومین روز به فرد اسیری دادند؛ آیات هجده گانه در این سوره نازل شد و مقامات والا و پاداش های مهم اهل بیت(علیهم السلام) را بیان کرد.

در آیات شریفه سوره بلد می خوانیم: «فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَة * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَةٍ * أَوْ اِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ * یَتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ وَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُولئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَة»(24)؛ (ولی او از آن گردنه مهم نگذشت؛ و تو چه می دانی آن گردنه چیست؟!؛ آزاد کردن برده ای؛ یا غذا دادن در روز گرسنگی؛ یتیمی از خویشاوندان؛ یا مستمندی خاک نشین را؛ سپس از کسانی باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به شکیبایی ورحمت توصیه می کنند!؛ آن ها «اصحاب الیمین»اند [که نامه اعمالشان را به دست راستشان می دهند]).

در آیه 265 سوره بقره نیز اشاره لطیفی به این موضوع شده است، آن جا که می فرماید: «وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِل فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَاِنْ لَمْ یُصِبْها وابِل فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ»؛ (و[کار] کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا، و تثبیت [ملکات انسانی در] روح خود، انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی باشد، و باران های درشت به آن برسد [و از هوای آزاد و نور آفتاب، به حد کافی بهره گیرد] و میوه خود را دوچندان دهد [که همیشه شاداب و باطراوت است] و خداوند به آنچه انجام می دهید، بیناست».

تعبیر «َثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» اشاره به این است که آن ها اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند تا فضایل انسانی در درون جانشان تثبیت شود تا از بخل و حرص و حسد رهایی یابند و آرامش پیدا کنند.

و جالب این که در این آیه مؤمنان انفاق کننده را به باغی تشبیه کرده که در نقطه بلندی است و نور آفتاب و هوای آزاد و باران دانه درشت بر آن فرو می ریزد و میوه آن را دوچندان می کند که مفهومش این است که انفاق کنندگان، در سایه انفاق، پرورش روحانی و معنوی پیدا می کنند.

آیه شریفه 93 سوره آل عمران نیز که می فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» شاهد دیگری بر این مدعاست زیرا هنگامی که انسان چیزی را دوست بدارد و پا بر سر هوای نفس بگذارد وآن را انفاق فی سبیل الله کند رشد اخلاقی و روحانی پیدا می کند.

در آیه 17 و18 سوره لیل می خوانیم: «وَ سَیُجَنَّبُهَا الأَتْقَی الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکَّی»؛ [و به زودی باتقواترین مردم از آن [آتش دوزخ] دور داشته می شود، همان کس که مال خود را می بخشد تا پاک شود).

روشن است که پاکی در این جا به معنای پاک شدن مال نیست بلکه پاک شدن صاحب مال است زیرا ضمیر «یتزکّی» به «الذی» بازمی گردد.

* * *

در آیه 103 سوره توبه نیز می خوانیم: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ و تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم»؛ (از اموال آن ها زکاتی بگیر، تا به وسیله آن، آن ها را پاک سازی وپرورش دهی و[هنگام گرفتن زکات،] آن ها را دعا کن که دعای تو، مایه آرامش آن هاست).

در این آیه نیز گرفتن زکات از صاحبان اموال، سبب پاکی روح آن ها شمرده شده، هم ضمیر تطهیر به آن ها بازمی گردد و هم ضمیر تزکیه. بنابراین، انفاق، مایه طهارت روح آن ها و نیز سبب پرورش فضایل نفسانی آنان می گردد.

در آیه دیگری آمده است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطیعُوا وَأَنْفِقُوا خَیْراً لاَنفُسِکُمْ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(25)؛ (پس تا می توانید تقوای الهی پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است؛ و کسانی که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگاران اند!).

تعبیر «خَیْراً لاْنفُسِکُمْ» اشاره به این است که انفاق آثار مثبتی در نفوس شما دارد و آثار بخل را از جان شما می شوید و برطرف می کند.

در روایات اسلامی نیز اشارات روشنی به تأثیر انفاق فی سبیل الله و کمک به نیازمندان در پرورش روحانی و معنوی سالکان الی الله شده است.

ازجمله در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می خوانیم: «کَانَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام) اِذَا أَکَلَ أُتِی بِصَحْفَةٍ فَتُوضَعُ بِقُرْبِ مَائِدَتِهِ فَیَعْمِدُ اِلَی أَطْیَبِ الطَّعَامِ مِمَّا یُؤْتَی بِهِ فَیَأْخُذُ مِنْ کُلِّ شَیءٍ شَیْئاً فَیَضَعُ فِی تِلْکَ الصَّحْفَةِ ثُمَّ یَأْمُرُ بِهَا لِلْمَسَاکِینِ ثُمَّ یَتْلُو هَذِهِ الاْیَةَ فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ(26) ثُمَّ یَقُولُ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنَّهُ لَیْسَ کُلُّ اِنْسَانٍ یَقْدِرُ عَلَی عِتْقِ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ اِلَی الْجَنَّةِ»(27)؛ هنگامی که امام(علیه السلام) مشغول خوردن غذا می شد [دستور می داد] یک سینی می آوردند و او آن را نزدیک سفره می نهاد و از بهترین غذاهایی که در سفره بود و از هرچه وجود داشت برمی گرفت ودر آن سینی می گذاشت؛ سپس دستور می داد آن را به مساکین بدهند؛ آن گاه این آیه را می خواند:«فَلااقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»؛ (انسان ناسپاس ازآن گردنه صعب العبورنگذشت) بعد می فرمود: خداوند متعال می داندکه هرانسانی قادر نیست برده ای را آزاد کند، پس راه دیگری برای آن ها به سوی بهشتش گشود که آن انفاق فی سبیل الله است.

در حدیث دیگری می خوانیم: «اشْتَرَی عَلِی(علیه السلام) ثَوْباً فَأَعْجَبَهُ فَتَصَدَّقَ بِهِ»(28)؛ (امیرمؤمنان علی(علیه السلام) لباسی خرید و آن لباس در نظرش جالب آمد، از این رو آن را در راه خدا صدقه داد [درواقع خواهش نفس را زیر پا نهاد و روح خود را از آلودگی به آن پاک فرمود]).

یادآوری این نکته را ضروری می دانیم که تمام این امور در صورتی می تواند سالک الی الله را به لقاء الله و مقامات والای معنوی برساند که قصد او فقط خدا باشد نه این که هدفش قدرت بر کرامات و رسیدن به مقامات باشد. زیرا چنین کسی نیز گرفتار حب ذات و علاقه به خویشتن است. باید از همه این ها تهی شد تا به او رسید.

مناسب است در این جا سخنی را که مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان ذیل آیه 105 سوره مائده آورده است نقل کنیم که خلاصه اش چنین است:

آنهایی که به عرفان نفس (و سیر و سلوک) مشغول اند دو گروه اند: عده ای برای به دست آوردن آثار غریبه نفس که خارج از متعارف است به آن مشغول اند مانند اصحاب سحر و طلسمات و تسخیر کواکب و جن و روح و امثال آنها.

گروه دوم کسانی هستند که هدفشان از معرفت نفس، انصراف از امور خارجیه و مجذوب شدن به نفس و غور در آن و مشاهده حقیقت و شئون نفس و روح آدمی است.

سپس این گروه را نیز به دو قسم تقسیم می کند: جمعی از آن ها این طریقه را برای رسیدن به خود آن دنبال می کنند و به سبب آن (ریاضت ها و غیر آن) به بخشی از معارف نفس نائل می شوند بی آن که به معرفت کامل آن برسند، چراکه از خالق نفس که خداوند متعال است غافل اند. چگونه ممکن است انسان معرفت کامل چیزی را پیدا کند در حالی که از سبب و آفریننده آن غافل باشد؟ و این مانند کسی است که بگوید: من از تمام خصوصیات این تخت باخبرم، در حالی که نجار و اسباب و آلاتی را که برای ساختن تخت در اختیار او بوده نمی شناسد.

ولی گروه دیگری معرفت نفس را برای این می خواهند که وسیله ای برای معرفت الله و شناخت خالق نفس باشد و این همان روشی است که دین و آیین اسلام آن را می پذیرد و آن این است که انسان به شناخت خویشتن به عنوان این که نشانه ای از نشانه های پروردگار بلکه نزدیک ترین نشانه اوست به عنوان طریقی به سوی شناخت خدا، بپردازد و این همان هدف مقدس نهایی است همان گونه که قرآن مجید می گوید: «وَأَنَّ اِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی».(29)

منبع:

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، تحقیق، صبحی صالح.

3. اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعی از فضلاء، مدرسة امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، قم، 1377 شمسی، چاپ اول.

4. بحار الأنوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ دوم.

5. رساله لقاءالله، مصطفوی، حسن، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1362 شمسی.

6. الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 قمری، چاپ چهارم.

7. الکنی و الالقاب، قمی، شیخ عباس، مکتبه الصدر، تهران، 1368 شمسی، چاپ پنجم.

8. گلشن ابرار، زندگی اسوه های علم و عمل، جمعی از پژوهشگران پژوهشگاه باقرالعلوم(علیه السلام)، نور السجاد(علیه السلام)، قم، 1387 شمسی.

9. لغت نامه دهخدا، دهخدا، علی اکبر، دانشگاه تهران، 1377شمسی، چاپ دوم.

1. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مطهری، مرتضی، صدرا، تهران، 1390 شمسی.

11. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نوری، حسین بن محمد تقی، محقق/ مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام )، قم، 1408 قمری، چاپ اول.

12. مفاتیح الغیب، (تفسیر کبیر)، فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربی، بیروت.،

پی نوشت

(1). قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه 45.

(2). قرآن کریم، سوره طه، آیه 14.

(3). الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، کافی، ج 3، ص 265.

(4). جمله «الصَّلاَةِ مِعْرَاجِ الْمُؤْمِنِ» به اعتراف بسیاری از محققان در منابع حدیث یافت نشده است و شاید نخستین کسی که آن را به صورت یک روایت آورده است فخر رازی است که در تفسیر سوره فاتحه بعد از بیان اهمیت این سوره می گوید: «فَلِهَذَا السَّبَبِ قَالَ(عَلَیْهِ السَّلَامُ) الصَّلَاةُ مِعْرَاجِ الْمُؤْمِنِ». (مفاتیح الغیب، (تفسیر کبیر)، فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، ج 1، ص 266).

(5). سید محمد مهدی، معروف به بحرالعلوم از علمای بزرگ شیعه واز نوادر روزگار بود. تمام علمای عصر او و کسانی که بعد از وی آمدند به علو مقام واحاطه علمی او به مسائل نقلیه وعقلیه اعتراف دارند واز کسانیاست که کرامات زیادی برای او نقل شده وحتی معروف است به خدمت حضرت ولی عصر(علیه السلام) رسیده است. او در کربلا در سال 1155 هجری قمری دیده به دنیا گشود و در سال 1212 دیده از جهان فرو بست. بسیاری از بزرگان علمای شیعه نزد او تلمذ کردند از جمله: محقق نراقی صاحب مستند و حجت الاسلام شفتی و سیدجواد عاملی صاحب کتاب مفتاح الکرامه که از جامع ترین کتب نقل اقوال فقهاست. او خود نزد جمعی ازبزرگان علما مانند وحید بهبهانی، شیخ یوسف بحرانی و گروهی دیگر علوم دینی را فراگرفت و در فقه و اصول و رجال از صاحب نظران بزرگ عصر خود بود. (الکنی والالقاب، لغت نامه دهخدا).درباره رساله منسوب به ایشان باید توجه داشت که بخشی از قسمت اخیر آن به یقین از مرحوم علامه بحرالعلوم نیست و به نظر می رسد که بعضی از صوفیه و یا مانند آنها بر آن افزوده باشند و وجود این بخشسبب شده که بزرگان، از این رساله تعبیر به رساله منسوب به علامه بحرالعلوم کنند.

(6). قرآن کریم، سوره فجر، آیه 29.

(7). قرآن کریم، سوره فجر، آیه 30.

(8). قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 169.

(9). به نقل از اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعی از فضلاء، ج 1، ص 133.

(10). قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 133.

(11). نامش حسین بن عبد الله ملقب به شیخ الرئیس است. پدرش اهل شهر بلخ در شمال افغانستان بود. در زمان حکومت نوح بن منصور سامانی ساکن بخارا شد و فرزندش بو علی در آن جا متولد گردید. در سنه 373 هجری قمری تولد یافت و در 427 بدرود حیات گفت. او از فلاسفه معروف اسلامی و از نوابغ روزگار است که در طب و علوم دیگر ید طولایی داشت. قابل توجه این که در سن ده سالگی بعد از فرا گرفتن علوم دیگر شروع به یادگیری فقه کرد. هنگامی که دوازده ساله شد در بخارا مطابق مذهب ابوحنیفه فتوا می داد. سپس شروع به فراگیری علم طب کرد و کتاب قانون را در شانزده سالگی نوشت. نوح بن منصور سامانی، حاکم وقت، بیمار شده بود. اطباء را برای درمان خود دعوت کرد. ابن سینا می گوید: مرا هم دعوت کردند. سرانجام طریق معالجه مرا از تمام طرق معالجات آن ها بهتر یافتند و او به دست من از بیماری نجات یافت. پس از آن، به مطالعه کتب فلسفی پرداخت و به مقامات عالی رسید. خودش می گوید: هنگامی که بیست وچهار ساله شدم چنین فکر می کردم که هیچ علمی از علوم آن زمان نبود که من از آن آگاه نباشم. درباره او نوشته اند که لحظه ای از مطالعه ونوشتن غافل نمی شد. شب کم می خوابید، هنگامی که در مسأله ای گرفتارتر دید می شد وضو می گرفت و به مسجد جامع شهر می رفت و دو رکعت نماز با خضوع و خشوع به جا می آوردو به «دعا می پرداخت» واز خدا تقاضای رفع شبهه می کرد.تألیفات مشهوری دارد ازجمله «قانون» در طب و«شفا» و «اشارات» در فلسفه وکتب دیگر. او ذوق شعری داشت و قصیده معروف: «هبطت الیک من المحل الارفع ورقاء ذات تعزّز و تمنّعبه» او نسبت داده شده است.مدتی بعد به ایران آمد، و در خراسان، گرگان، ری، همدان و اصفهان مدتی توقف داشت. در سال های آخرعمرش در اصفهان در حمایت علاء الدوله بود و در سفری که به همدان کرد بیمار شد و در همان جا دار فانی را وداع گفت و مقبره او هم اکنون در آن جا مورد توجه خواص وعوام است. (الکنی و الالقاب، قمی، شیخ عباس، ماده ابن سینا؛ لغت نامه دهخدا دهخدا، علی اکبر،).او افکار عارفانه نیز داشت و آنچه در بالا آمده دیدگاه او در سیر و سلوک است که به عنوان مقامات العارفین بیان کرده است.

(12). نهج البلاغه، تحقیق، صبحی صالح، کلمات قصار، حکمت 147.

(13). برگرفته از مجموعه آثار شهید علامه مطهری، ج 23، ص 67-81.

(14). مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (متوفای 1304 شمسی) یکی از عرفای والا مقام عصر ماست که دروس مقدماتی و صرف و نحو و منطق و معانی و بیان را در تبریز فرا گرفت و دروس سطح را نیز درهمان جا به پایان رسانید و بعد از آن به سوی مقام ولایت در نجف اشرف شتافت و از آن حضرت استمداد تهذیب و تحصیل کرد و عشق به اهل بیت: او را به درس مرحوم میرزا حسین نوری کشانید و از سرچشمه احادیث و روایات اهل بیت: بهره فراوان برد. درس فقه خود را در خدمت فقیه معروف حاج آقا رضا همدانی فرا گرفت واصول را در محضر محقق بزرگ مرحوم آخوند خراسانی تحصیل کرد و در این ایام مشغول خود سازی و سیر و سلوک الی الله بود، وی دروس عرفان و سیر و سلوک را از محضر آخوند ملا حسین قلی همدانی فرا گرفت و بعد از مدتی به قم مهاجرت کرد و این شهر را وطن دو مخویش قرار داد و به تربیت شاگردان و افرادی که مستعد پیمودن این راه بودند پرداخت. از ایشان کتاب های قابل ملاحظه ای به جا مانده است، از جمله کتاب سیر و سلوک که با نام «لقاءالله» چاپ شدهاست و همچنین است رساله «المراقبات فی اعمال السنة» و«اسرار الصلاة». ازجمله شاگردان مبرز آن مرحوم امام خمینی، آخوند ملا علی همدانی، و حاج آقا حسین فاطمی قمی هستند. (برگرفته از گلشن ابرار زندگی اسوه های علم و عمل، جمعی از پژوهشگران پژوهشگاه باقرالعلوم(علیه السلام)).

(15). در رساله لقاءالله، مصطفوی، حسن، ایشان توضیحات بیشتری آمده است که علاقه مندان می توانند از آن استفاده کنند.

(16). قرآن کریم، سوره فجر، آیات 27-30.

(17). آنچه در بالا آمد، عصاره ای است از بحث های مشروحی که در کتاب لقاءالله، همان، آمده است.

(18). مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، بحارالانوار، ج 2، ص 32.

(19). کافی، همان، ج 5، ص 12، ح 3.

(20). قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه 87.

(21). قرآن کریم، سوره رعد، آیه 28.

(22). قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 79.

(23). بحارالانوار، ج 21، ص 91، ح 48.

(24). قرآن کریم، سوره بلد، آیات 11-18.

(25). قرآن کریم، سوره حشر، آیه 9؛ قرآن کریم، سوره تغابن، آیه 16.

(26). قرآن کریم، سوره بلد، آیه 11.

(27). کافی، همان، ج 4، ص 52، ح 12.

(28). مستدرک الوسائل، نوری، حسین بن محمد تقی، محقق/ مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، ج 7، ص 249.

(29). قرآن کریم، سوره نجم، آیه 42.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی