حامد عنقا نویسنده و تهیه کننده این سریال درباره ویژگی های سریال، شخصیت پردازی، قصه، نوع روایت، شباهت موقعیت ها با فیلم «دل شکسته» و مواردی دیگر سخن گفت.
متن این گفتگو را در زیر می خوانید:
*ما کمتر کنش و جزییاتی در رفتار و شخصیت حامد می بینیم رفتارهای حامد در ابتدای سریال و در مواجهه با لیلا که اینقدر با او متفاوت است، تغییری ندارد جز اینکه فرار می کند و یا در چشمانش نگاه نمی کند و یا به جای اینکه چالش کند به راحتی در یک دعوا چک صد میلیونی می کشد. او حرفش را نمی زند و مخاطب نمی تواند بفهمد چه می خواهد و همه اینها شخصیتی تخت از حامد می سازد. از همه مهمتر اینکه شخص محجوب و ماخوذ به حیا در بیشتر فیلم و سریال های ایرانی با رفتارهایی حماقت آمیز نمایش داده می شود و دیگر شخصیت پردازی های سریال هم ضعیف است و ما جز کلیات همیشگی پدر و مادرها کمتر جزییاتی از این کاراکترها در مسیر پیش روی قصه می بینیم.
– بگذارید مثالی بزنم که بهتر معنای تخت بودن را متوجه شویم مثلا وقتی درباره کنش و واکنش های شخصیت حرف می زنیم درباره یکی از مهمترین فیلم های تاریخ سینما به نام «حضور» به کارگردانی هال اشبی حرف می زنیم که جزو صد فیلم برتر تاریخ سینماست و کاراکتر آن یک باغبان است که هیچ گاه محیط بیرون را ندیده است و ما وقتی درباره یک شخصیت متفاوت حرف می زنیم از او سخن می گوییم. پس وقتی از تخت بودن حرف می زنیم تکلیف چنین کاراکتری چیست؟ اصطلاح شخصیت تخت و یا کاراکتر سیاه و سفید از این حیث خلق شدند که مخاطب به جای اینکه موضوعی را به لحاظ تئوریک شفاف کند بتواند نسبت به موضوع نگاه درستی داشته باشد اما آدم ها چون وقت و حوصله ندارند و باید مطلب خود را زودتر به سردبیر بدهند از واژه های تخت یا کاراکتر سیاه و سفید و… استفاده می کنند و وقت و حوصله تحلیل مناسب ندارند و توجه نمی کنند وقتی که داستان در حال پیشروی و کنش است، کاراکتر فرم خود را به دست آورده و اصطلاحاً تخت بودن معنا ندارد.
*فکر می کنم نویسنده هم می تواند حوصله نداشته باشد و به جای اینکه از سریال خود صحبت کند از فیلم دیگری مثال بزند که چون مخاطب ندیده است نمی توان وارد تحلیل آن شد، اما احتمالا قبول دارید خیلی از کارگردانان سینما و تلویزیون کلاس فیلمنامه نویسی دارند و به لحاظ تئوریک تدریس می کنند اما ما لزوما تئوری ها را به صورت عملی در فیلم های آنها نمی بینیم.
– این که منتقد و پرسشگر فیلم معروفی را ندیده باشد اشکالی ندارد ولی فضیلت نیست. به هر حال منتقدان توجه نمی کنند که این تصمیم درام نویس به تاثیر کاراکتر متقابل و یا ایجاد حس مستقیم در ذهن مخاطب است مخصوصا درام نویسی که به اندازه کافی کاراکتر متفاوت خلق کرده است، پس شاید با توجه به بهره ای که از کاراکترش می خواهد ببرد ترجیح می دهد کاراکتر روبه رو را فعال تر کند شاید تاثیر بیشتری داشته باشد.
*البته از آنجایی که قسمت دوم این گفتگو با فاصله انجام شد و من در این مدت فیلم «حضور» را دیدم، باید گفت تخت بودن در آن فیلم با تخت بودن در این سریال کاملاً متفاوت است و من از مقایسه شما بسیار متعجب شدم چون در آنجا این اتفاق کاملاً عامدانه است و ما با مرد میانسالی آشنا می شویم که در زندگی برای اولین بار پایش را از خانه بیرون می گذارد. با این حال سوال من مشخصا این است که لیلا چطور اینقدر یک باره به فردی علاقمند می شود که ما جزییات رفتاری چندانی از وی نمی بینیم و چرا این رابطه عاشقانه اینقدر تصنعی شکل می گیرد؟
– اشکال اول این است که مخاطب و منتقد ندیده و نخوانده است و تصمیم به نقد می گیرد و دیگر اشکال همین است که وقتی یک رابطه عاشقانه را نقد می کنید دنبال منطق می گردید ولی روزی که عشق را شخصاً تجربه می کنید دنبال منطق نیستید بلکه دنبال ادراک حسی خود نسبت به فردی هستید که بقیه این درک را نسبت به آن شخص ندارند. لیلا هم چیزی را در حامد می بیند که باقی دخترها و اطرافیانش نمی بینند. فیلم «لاواستوری» ساخته آرتور هیلر در پلان اول چنین اتفاقی را رقم می زند و ما در پشت پیشخوان کتابخانه دختر خانمی را می بینم که آقا پسری می خواهد از او کتاب بگیرد. گفتگوهایی بین آنها شکل می گیرد و بعد تبدیل به «لاواستوری» می شود اما منتقدان این فیلم ایراد گرفتند که عشق این دو نفر باید با مقدمه شکل می گرفت.
ما باید یک روز تصمیم بگیریم که برای مخاطب فیلم و سریال می سازیم تا سرگرم شود یا اینکه برای مقاله ها و سخنرانی های ادبی اجتماعی اخلاقی، فیلم می سازیم. من متاسفانه سواد لازم را ندارم و ترجیح می دهم در لایه های سرگرمی سریال بسازم و اگر این میان شخصی هم پیدا شد که دوست داشت شبیه حامد و لیلا باشد و یا پدری شبیه حاج علی داشته باشد واکنشم این نیست که وای چه کار بزرگی فرهنگی انجام دادم و فقط یک لبخند خواهم زد.
*بالاخره از این واکنش ها خوشحال می شوید و آنها را دلیلی بر دیده شدن و موفقیت سریال می دانید و به آنها استناد می کنید.
– معلوم است، نگفتم گریه می کنم. به طور مثال مهدی سلطانی هر شب حدود 30 تا 40 هزار کامنت دارد و در پوست خود نمی گنجد از بازخوردهایی که از مردم دارد زیرا مردم برایش مهم هستند. باقی دوستان چنین بازخوردهایی را دریافت کرده اند. البته ممکن است به همین تعداد هم نظرات منفی وجود داشته باشد و هیچ کدام از این نظرات مثبت و منفی دلیل روشن و برتری نیست. به هر حال یک گروه سرگرمی ساز خواسته واکنش بگیرد و ان شاءالله موفق شود.
*اتفاقا من هم کامنت ها را می بینم و برعکس بیشتر مخاطبان واکنش های منفی نشان می دهند.
– هر کس چیزی را می بیند که دوست دارد. شما منفی می بینی و من مثبت می بینم و این خیلی خوب و بامزه است. ولی واقعا کسانی که واکنش منفی دارند چرا سریال را می بینند، چرا یک شبکه دیگر را نمی زنند، شبکه های دیگر هم که سریال دارند. به نظرم برخی از این واکنش ها نوعی پز روشنفکری است. اتفاقاً من مشکلی ندارم که سریال را ببینید و حال کنید و بعد فحش بدهید. این هم بامزه است.
*شما چرا همه سوالات را واژگون می کنید و با یک سوال دیگر پاسخ می دهید. از نظر شما همه انتقادات پز روشنفکری است؟
– خیر شاید ندانید من تک تک انتقادات را که در صفحه مجازی سریال «پدر» مطرح می شود، پاسخ گفته ام و اتفاقا جوابم خیلی محترمانه تر از پاسخ به ژورنالیست ها بوده است و از قضا موفقیت سریال و اهمیتش را در همین انتقادها می دانم. آن کسی که وقت می گذارد و واکنش نشان می دهد مهم است. بعضی ها بی اهمیتی و بی توجهی مخاطب را دلیل بر محترم بودن اثر می گیرند که مشخص است اشتباه می کنند.
*با این حال فکر می کنم شما به بسیاری از این انتقادهای رسانه ای جواب های جدی نمی دهید.
– (باخنده) چرا باید جدی بگیرم؟ وقتی یکی در نقدی می نویسد مگر ممکن است که شخصی بدون دزدی ثروتمند شود؟ خواهش من این است که حداقل به بزرگان صدر اسلام توهین نکنید تا حرف خود را بزنید. وقتی اصل و فرع بسیاری از این حرف ها غلط است چرا باید وقت بگذارم و جواب بدهم. آیا ندانستن و نخواندن برخی خواص بر گردن ماست؟ من ترجیح می دهم مخاطبانم را مطالعه کنم و ببینم و دست آنها را ببوسم. من تا شب اولی که سریال پخش شد حتی یک درصد احساس نمی کردم تماشاگر با آن همراه شود چون با فضای غم شروع می شد و حتی باور نمی کردیم نسبت به حامد و لیلا اینقدر واکنش نشان دهند و از آنها حرف بزنند و اگر هم در این باره حرفی می زنم چون برایم بامزه است، حتی کسانی که با اتفاقات سریال شوخی می کنند نیز برایم جالب است.
*صرف سرگرمی به همه چیز نگاه می کنید؟
– این بحث ها بامزه است و مثل یک قسمت یک سریال است وگرنه هیچ اتفاقی نه برای مخاطب و نه برای خواننده رخ نمی دهد. در جهان واقع این مصاحبه به هیچ دردی نمی خورد نه حرف های من به کسی کمک می کند که سریال را بیشتر دوست داشته باشد و نه حرف های شما باعث می شود که سه نفر از مخاطبان سریال کمتر یا بیشتر شود. در واقع اینجا جدال منیت دو نفر است که فارغ از جهان، هر یک می خواهد دیگری را اقناع کند. این خوب است، لوازم کار است و من حتماً اهمیت می دهم و خیلی هم تشکر می کنم که برای این کار وقت می گذاری ولی واقعا نمی دانم این اقناع کردن برای مخاطب این شب های سریال «پدر»، مهم است یا خیر؟ به هر حال کار خوب و بامزه ای است.
*سریال شما به چه دردی می خورد؟
– نمی دانم، شاید برای تعدادی در بازه زمانی از شب، حال خوبی ایجاد کند شاید هم نه (با خنده).
* اگر درباره فایده سریال خودتان تردید دارید پس چطور درباره مصاحبه اینقدر قاطع می گویید؟
– چون یک طرفش خودم هستم (می خندد).
*همانقدر هم من می توانم بگویم سریال به درد نمی خورد و فقط می تواند بامزه باشد و نه حامد می تواند روی مخاطب تاثیر بگذارد نه این دو نفر (حامد و لیلا) می توانند الگویی برای یک رابطه باشند.
– دقیقاً درست می گویید چون برای رد و اثبات این حرف باید با تک تک آدم ها حرف بزنیم ولی نمی شود و همین بامزه اش می کند.
* به هر حال وقتی می گویید برای شما پیام و بازخورد می فرستند می توان فهمید چقدر تاثیرگذار بوده است. ضمن اینکه ما هم در بازخوردها و فضای اجتماعی برعکس آن را دیده ایم.
– افراد زیادی برای من پیام هایی فرستاده اند که دوست ندارم آنها را در این مصاحبه بیاورید اما از تاثیراتی که از سریال گرفته اند، گفته اند.
*و شما باورشان می کنید؟
– خیر چون این فرد در آن لحظه احساساتی شده و در آن لحظه دوست داشته جمله ای بنویسد و ممکن است یک ساعت بعد به واسطه شعر و فیلم و کتاب دیگری کاملا حسش عوض شده باشد.
*پس حرفش چه اهمیتی دارد؟
– اهمیتش در همان کسری از ثانیه است که پیش از این گفته شد.
*ما برای کسری از ثانیه فیلم و سریال می سازیم؟
– به نظرم اگر همین کار را هم انجام دهیم خیلی کار بزرگی کرده ایم.
*فکر نمی کنم کار بزرگی باشد چون در جامعه هم همین تصمیم های احساسی و یک باره در کسری از ثانیه وجود دارد. همین الان دختران و پسرانی وجود دارند که در مدتی کوتاه به طرف مقابل علاقمند می شوند و در آن مدت روی بسیاری از عقاید و رفتارهای پیشین خود پا می گذارند.
– من می گویم چند روز… ولی واقعا جواب این ها را من باید بدهم؟
* پس هدف شما چیست، فقط یک سری اتفاقات جذاب و بامزه در کنار هم بچینید؟
– من سوال می پرسم! آیا وظیفه درام نویس این نیست که همه لوازم جذابیت را برای درام فراهم کند؟ یا ترجیح می دهیم که تلویزیون تار عنکبوت ببندد و هیچ کس آن را نبیند. معلوم است که به طور مثال حامد به جای پرتاب کردن خود از پنجره می توانست دختر را هل بدهد، فریاد بزند، این سو و آن سو برود اما زمانیکه از پنجره ساختمان دانشگاه که البته تاکید می کنم طبقه اول و نه طبقه سوم بود، خود را به پایین پرتاب می کند مسلما انتخاب من بوده است، شیطنتی داشته ام و خواستم دیده شود زیرا مهم این است که پس از آن مخاطب درگیر داستان و مفاهیم کار شود.
البته ممکن است چیز دیگری مدنظر شما باشد ولی من فکر می کنم وقتی قرار است حرف مهمی را منتقل کنند چه از قرآن و چه از جای دیگر، همه تلاشم را انجام دهم که بیشترین توجه را جلب کنم تا با تعداد بیشتری از مخاطبان حرف بزنم.
*اتفاقا سوال من این است شما که می دانید چطور حاشیه ها به بهتر دیده شدن یک صحنه کمک می کند چطور الگوهای بهتری را دنبال نکردید و چطور نخواستید تاثیرگذاری های بیشتر و صحیح تری روی مخاطب داشته باشید؟
– بگذارید به پای اینکه فکر و ایده من تا همین جا توانایی داشت و امیدوارم نویسندگان و کارگردانان بعدی صحنه های بهتری به تصویر بکشند که الگوی بهتری باشد ولی درنهایت از تعریفی که ناخواسته از من کردید سپاسگزارم.
*از زمان پخش سریال صحبت های زیادی درباره شباهت موقعیت های داستانی و شخصیت های «پدر» و «دلشکسته» به کارگردانی علی رویین تن مطرح شد که البته شما پیش از این هم در «تنهایی لیلا» یک بار دیگر داستان علاقه دو نفر از دو طبقه و تفکر متفاوت را رقم زده بودید اما اینجا موقعیت دانشگاه، روابط، خانواده و… شباهت بیشتری با «دل شکسته» پیدا می کند.
– اتفاقا آنجا اتفاقات خیلی عجیب تر بود.
*بله آنجا بازیگر سریال برای دوری از گناه دست هایش را می سوزاند.
– دقیق هم نگاه می کنید فکر می کنم سریال های عاشقانه یا احتمالا داستان های «تنهایی لیلا» و «پدر» را دوست دارید.
*اتفاقا عاشقانه های ایرانی نظرم را جلب نمی کند و فکر می کنم منطق و روایت یک رابطه عاشقانه در بسیاری از فیلم های هالیوودی روند بهتری دارد.
– من فقط یک نکته درباره «دلشکسته» بگویم. علی رویین تن نویسنده این فیلم دوست صمیمی من است و من این فیلم را به لحاظ تماتیک دوست دارم ولی واقعیت این است که قصه عشق همیشه بوده و تنها بستر درام و رفتار کاراکترها در هر اثر متفاوت می شود که در اینجا نیز شباهتی ندارد. من «دلشکسته» را سه بار دیده ام ولی همه کسانی که من را می شناسند، می دانند که امکان ندارد فیلم و سریال جدیدی در جهان وارد بازار شود و من آن را ندیده باشم. همین الان سریال جدیدی را می بینم که دیشب شنیدم قسمت تازه آن هم رسیده است و نگاه کردم. باز کسانی که مرا می شناسند، می دانند که کتابخوان هستم و بعید است که کتابی اساسی از زیر دستم در رفته باشد و تقریبا حجم اصلی زمانم به دیدن فیلم یا سریال می گذرد و برای ساختن کارم از همه آنها بهره می گیرم ولی اگر همه کار را تا قسمت های بعدی ببینید متوجه می شوید که این داستان جهان خود را دارد و کار خود را می کند.
با این حال من از تک تک آنچه می خوانم، می بینم و می شنوم تحت تاثیر قرار می گیرم حتی اگر جوک و لطیفه باشد و به همین دلیل است که این همه فیلم و سریال و تئاتر می بینم و کتاب و شعر می خوانم و به گالری ها می روم. کسی که می گوید همه فیلم ها و سریال ها را می بیند و زمانیکه فیلم و سریال می سازد از هیچ یک تاثیر نمی گیرد یا راستش را نمی گوید یا عقب افتاده ذهنی است.
بگذارید مثالی بزنم؛ من در سریال «قلب یخی» که نویسنده فصل اول و دوم آن بودم سکانسی داشتم که مهراوه شریفی نیا وسایلش را در دفتر وکالت می گذارد و بعد می بینیم که وسایل او برداشته شده است. همین سکانس باعث شد یک باره همه بگویند «قلب یخی» متاثر از سریال «فرار از زندان» است اما من گفتم اجازه دهید سوءتفاهم ها را برطرف کنم شما سریال «فرار از زندان» را دیده اید و شباهتش با این سکانس را فهمیده اید من اما صد فیلم و سریال دیگر دیده ام که چون شما ندیده اید نتوانسته اید مچ مرا بگیرید و اگر از خودم بپرسید توضیح می دهم که هر سکانس از سریال برگرفته از چه صحنه ای است. نبوغ اورجینال بودن به دوستانی تعلق دارد که دنبال توهم محصول اورجینال هستند چون زیر این آسمان آبی هیچ ایده نویی وجود ندارد.
*ما آیه هایی آخر هر قسمت از سریال می بینیم که شباهتی با داستان هر قسمت دارد و ممکن است برای مخاطب پیش بیاید که می خواهیم حرف و پیام خود را به مخاطب القا کنیم. به طور مثال در قسمتی که خواستگاری خانواده حامد از لیلا را می بینیم آیه 63 سوره انفال در پایان سریال نمایش داده می شود که درباره مورد الفت دل ها توسط خداوند است. این مساله باعث نمی شود که بعدها هر دو نفری که درست یا غلط عاشق هم شدند فکر کنند خدا مهرشان را به دل هم انداخته است و منطق و عقل را نادیده بگیرند.
– عده ای معتقدند که قرآن به عنوان یک امر متعالی و دور از دسترس بشر در یک فاصله بعید قرار گرفته است و ما آدم های آلوده به دنیایی هستیم که با قرآن نسبتی نداریم و هر وقت می خواهیم حرف های بزرگ و متعالی بزنیم باید سراغ قرآن برویم، ولی باید بگویم من این نظریه را قبول ندارم. قرآن جزو معدود کتاب های آسمانی برای کمک گرفتن در امور روزمره است. وقتی شما تاریخ نزول قرآن را می بینید و دلایل وحی را هم می بینید، می فهمید تک تک آیات برای موضوعات بسیار انسانی نازل شده است. از آنجایی که ما با یک تلسکوپ 1400 ساله به آن نگاه می کنیم و احساس می کنیم دور از دسترس ما است فکر می کنیم آن را باید برای همان امر متعالی بگذاریم. مساله دیگر این است که قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی پرتاویل ترین و پربحث ترین کتابی است که از صدر اسلام تاکنون برای مسلمانان وجود داشته است. فراموش نکنیم که در جنگ صفین کسانیکه در سپاه حضرت علی(ع) بودند اهل قرآن بودند و آنها که در سپاه معاویه بودند قرآن سر نیزه کردند. در روز عاشورا آنها که در سپاه امام حسین(ع) بودند به قرآن متمسک شدند و آنها هم که در سپاه ایشان نبودند مدعی بودند که به قرآن متمسک شده اند. روزی که شریح قاضی حکم به خروج امام حسین(ع) از دین داد به واسطه استنباط او از قرآن بود. با این حال ما قرآن را در کنار سیره اهل بیت در نظر می گیریم. ما قرار نیست قرآن را فقط سر سفره عقد بگذاریم و یا وقتی قرار است حرف های خوب بزنیم سراغ آن برویم. قرآن برای آدم بی سواد و از طبقه پایین جامعه همان قدر کاربرد دارد که برای روشنفکر تحصیلکرده کاربرد دارد.
هر قسمت از سریال یک آیه دارد و هرکسی هم ممکن است برداشت خود را داشته باشد و این اصلا چیز عجیبی نیست چون از صدر اسلام تاکنون همه انسان ها از آیاتی که خوانده اند برداشت خود را داشتند. اگر من به قرآن به عنوان یک مستمسک نگاه می کنم فقط یک دلیل داشتم که خواستم بگویم موضوع عشق که اینقدر هم دم دستی است در بارگاه الهی آنقدر اهمیت داشته که برایش آیه نازل شده است.
مخاطب می تواند با این آیات همراه شود و یا نشود و اگر من می خواستم به واسطه قرآن نکته ای را القاء کنم آن را اول سریال می گذاشتم تا مخاطب ابتدا آیه قرآن را ببیند. از طرفی آیه ها را در هر قسمت تغییر دادم تا بگویم به تعداد اتفاقاتی که در قصه رخ داده است خدا هم آیه و کلام دارد.
*خیلی خوب بود اگر ما همین آیات را به نوعی داخل سریال می دیدیم مثلا صحنه ای که حامد برای لیلا قرآن می خواند خیلی عجیب بود که فقط با صوت عربی قرآن می خواند.
– درست می گویید ولی یادتان باشد من هم به عنوان یک مخاطب عادی نظرم عین شماست و ما در سریال صحنه ای داریم که حاج علی تهرانی بعد از مرگ حامد با لیلا درباره قرآن حرف می زند و حتی در خاطرش نیست آیه ای که از آن حرف می زند در کدام سوره قرار دارد اما حامد یک حافظ قرآن است و هر یک از این آیات را هزار بار خوانده و تکرار کرده است و جزو شاخصه های شخصیت اوست که قرآن را از حفظ بداند.
*اگر قصدی برای نمایش واقعی کاربرد قرآن در زندگی روزمره است لازم بود لیلا و یا مخاطب که متوجه این صورت عربی نمی شود برایش قرآن حتی در همان یک صحنه به فارسی خوانده شود.
– به هر حال بضاعت ما در سریال «پدر» همین قدر بود و فکر می کنم ایرادات و محسنات این سریال باعث می شود در ذهن نویسنده و تهیه کننده دیگری جنس دیگری از روایت بوجود بیاید که شاید به همان نسخه درستی که مخاطب می خواهد منجر شود، البته امیدوارم (باخنده).
منبع: مهر