خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ
«مارتین هایدگر»، فیلسوف آلمانی میگفت «سکنی گزیدن» در جایی، هم به معنای «تحت مراقبت ماندن» است و هم «تحت مراقبت گرفتنِ» جایی که در آن سکنی گزیده میشود. یعنی سکنی گزیدن با دو شرط بنیادین صورت میگیرد: الف) تحت مراقبت بودن در محل سکونت. ب) مراقبت به عمل آوردن از محل سکونت. باز یعنی آدمیان از یک سو هستی خود را در محل سکونتی که امن است تجربه میکنند (از خانه و روستا و شهر گرفته تا دیار و استان و سرزمین)، به طوری که در جای دیگر این امنیت را نداشتهاند؛ از سوی دیگر، از آن محلِ سکونت مراقبت میکنند، به نحوی که در جای دیگری که در آن سکونت ندارند، چنین مراقبتی به عمل نمیآید.
قصد این نوشته تحلیل معنای «سکنی» در کلیت منظومه فکری هایدگر و نسبتش با مسئله بنیادی «هستی» نیست. شاید استفادهای که هایدگر از واژه «سکنی گزیدن» و تحلیل واژهشناختی آن کرده، کمتر واجد کارکردهای سیاسی و اجتماعی است؛ او همانطور که هزاران بار گفته شده، دلمشغول مسئله «هستی» است و اینکه چطور انسان به نحوی هستیشناسانه در جهان سکنی میگزیند. اما میتوان از همین تحلیل مختصر از آنچه او میگوید، بصیرتهای فرهنگی و اجتماعی مهمی برای حیات انضمامی خودمان بیرون بکشیم.
مردمی که در خانههای خود ایمن هستند، خانه و کاشانه و شهر و دیار خویش را هم ایمن میسازند، و برعکس، مردمی که در یک جا، احساس ایمنی نمیکنند، با مهاجرت از محل ناامن، ایمنی دیار خویش را هم با خطر مواجه میسازند. این جدال میان «رفتن و ماندن»، بر مبنای یک پرابلماتیک اخلاقی-سیاسی در جوامع ناامن فرمها و اشکال عجیب و غریبی پیدا میکند. اگر مردمی محل سکونت خود را ایمن نبینند، مجبور به ترک محل میشوند، تا خود را در جای دیگری، ایمن نگاه دارند و در همین حین با عزیمتشان، شهر یا دیار خویش را رها و از مراقبت عاری میکنند. شاید در شهرهای بزرگ به دلیل تراکم بالا و کثرت جمعیت و مهاجرتهای دوسویه، این فرایند چندان به چشم نیاید، اما وقتی در شهرهای کوچک و روستاهای مرزی و پیرامونی، چنین پدیدهای رخ دهد، هم بروز و ظهورش برجسته میشود و هم ناایمن شدن دیار نمود پیدا میکند.
در این وضعیت انسانها با مراتب مختلف برخورداری از امکاناتِ «کندن» (به معنای مال خود کردن و حتی دزدیدن) تبدیل به «سوژهها کندن و رفتن و بردن» میشوند. مسئولان و برخورداران از امکانات مدیریتی در جامعه تبدیل به اختلاسگر و باندباز و سوءاستفادهگر از موقعیت میشوند و مردم عادی و کمبرخوردار از امکانات مدیریتی و دولتی و... هم هر کدام به نوعی و به میزان توانشان به احتکارگرانی خُرد و اهل انباشت اقلام و مایحتاجی میشوند که ممکن است گران یا نایاب شود؛
برای مثال چند سالی است که رسانهها و مسئولان نسبت به خطر خالی شدن روستاهای استان سیستان و بلوچستان و استان خراسان جنونی که همجوار با مرز افغانستان و پاکستان هستند - مهمترین مرزهای ورود مواد مخدر به کشور و ترانزیت آن به غرب – هشدار دادهاند. آنچه در آنجا بروز و ظهور دارد «به چشم آمدن» مهاجرت از مناطقی کوچک است که تاثیرات بزرگی بر امنیت سراسر کشور گذاشته است. کارشناسان دلایل این مهاجرتها و خالی شدن روستاها از سکنه را مرتبط با مسائل زیستمحیطی، اقتصادی، خشکسالی فراگیر و فقدان کار و اشتغال میدانند که باید در یک پرداخت اجتماعی و اقتصادی مورد واکاوی جدی قرار بگیرد.
غرض از اشاره به این مسئله آن است که مهاجرت و مسائل امنیتی متعاقب آن را نباید امری «کمی» در نظر گرفت. مسئله «کیفیت» حیات مردم و دلمشغولی آنها به مراقبت از «سکونتگاه»، «موطن» و «سرزمین» در عامترین معنای آنها است. در اینجا مسئله «قابلیت» و «آمادگیِ» مهاجرت مهمتر از میزان «آمار» مهاجرت یا «به چشم آمدن» آن است. این قابلیت و آمادگی، اگر چه به طور قطع علل و عوامل متعدد اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی و... دارد، اما به شکل گستردهای هم نشاندهنده و هم قوامدهنده به یک «فرهنگ عمومی» است. فرهنگی که روز به روز به بازتولید خود در اشکال مختلف میپردازد و راههای فعلیت خود را باز میکند.
عناصر و مولفههای فرهنگ مذکور، روز به روز تلاش میکند تا بسترهای فعلیتبخش به آن «قابلیت» را فراهم کند و آن «آمادگی» را به لحظهی «کندن» و «رفتن» نزدیک و نزدیکتر سازد. این فرایند، فارغ از اینکه به نقطه «نهاییِ» رفتن یا نقطه «رهایی» منجر شود یا نه، و متعاقباً ما را به نوعی ناامنی مبتنی بر خالی شدن سرزمین از سکنه مواجه کند یا نه، به خودی خود وضعیتی ناامن را تولید میکند. توضیح آنکه در این وضعیت انسانها با مراتب مختلف برخورداری از امکاناتِ «کندن» (به معنای مال خود کردن و حتی دزدیدن) تبدیل به «سوژهها کندن و رفتن و بردن» میشوند. درست در این فضا است که مسئولان و برخورداران از امکانات مدیریتی در جامعه تبدیل به اختلاسگر و باندباز و سوءاستفادهگر از موقعیت میشوند و مردم عادی و کمبرخوردار از امکانات مدیریتی و دولتی و... هم هر کدام به نوعی و به میزان توانشان به احتکارگرانی خُرد و اهل انباشت اقلام و مایحتاجی میشوند که ممکن است گران یا نایاب شود؛ کسانی که از هر فرصت برای فعلیت دادن به فرایند «کندن» و «بردن» استفاده میکنند.
سکونت در ایران امروز فاقد عناصر معنابخش به «سکینه» در موطن و سرزمین است، زیرا هرگاه به اطرافت نگاه میکنی «سوژههای کندن و بردن» را به وضوح تشخیص میدهی! این وضعیت ناامن است، زیرا همه در حال کندن و بردناند و بدینترتیب در یک فضای همهگیر، در حال زدودن عناصر سکینهبخش از سکونتگاه و سرزمین خویشتن هستند.
این وضعیت را باید متناظر با شرایطی فهم کرد که در آن «کندن» با «رفتن» پیوند برقرار میکند؛ به این معنی که بسیاری از همین مردم که حالا بخشی از آنها مسئول شدهاند، آرزو و آمال خود را فعلیت بخشیدن به کندن و رفتن از اینجا (سکونتگاه، موطن و سرزمین) میدانند و اگر هم تاکنون ماندهاند، به دلیل فقدان امکانات رفتن است و خودشان این ماندن در اینجا را از قضای بد روزگار دانسته و نوعی جبر جغرافیایی تلقی میکنند. این همان وضعیت اصیل ناامنی مرتبط با «سکونت» است. در حقیقت آنچه در ایران امروز و تحت شرایط فرهنگ عمومی موجود، در قالب شیفتگی برای مهاجرت میبینیم، اساساً ارتباطی با معنای اصیل سکونت (آرامش) ندارد، این سکونت، فاقد عناصر معنابخش به «سکینه» در موطن و سرزمین است، زیرا هرگاه به اطرافت نگاه میکنی «سوژههای کندن و بردن» را به وضوح تشخیص میدهی! این وضعیت ناامن است، زیرا همه در حال کندن و بردن و در واقع در حال جدا شدن از معنای واقعی «سکنی گزیدن»اند و بدینترتیب در یک فضای همهگیر، در حال زدودن عناصر سکینهبخش از سکونتگاه و سرزمین خویشتن هستند.
شاید جدیدترین نمونهی این ناامنسازی فراگیر ار رهگذر «کندن» - فارغ از امر «رفتن» - را در ماهها و روزهای اخیر در ارتباط با مسئله گران شدن سکه و ارز و کنشهای هیجانی و فاقد عقلانیت فرهنگی از سوی جمع کثیری از مردم شاهد بودیم که حالا پس از ارزان شدن دلار و سکه، خود را دچار خسران دیده و حتی منجر به وقوع سکته قلبی در برخی از هموطنانمان شد. این رویداد جمعی، تصویرگر یک رقابت غیرعقلانی جمعی و فراگیر برای «کندن» بود؛ اگر چه نقش واضح ساختارهای اقتصادی دولت در ایجاد این ناامنیها کاملا واضح است؛ اما در این فضا و با توجه به پیشبینیها در خصوص روحیه فراگیر و عمومی «کندن» ابتدا فضا برای این کنش نامبارک فراهم شد و سپس در رقابت نامیمون سودجویی و منفعتطلبی دولتی-ملتی، همانگونه که قابل پیشبینی بود دولت، برگ آخر را بر زمین کوبید.
سهم تقصیر هر یک از ساختارهای اقتصادی و فرهنگ عمومی مردم به جای خود؛ آنچه امروز برای ایران از این دوره سخت سه ماهه به یادگار مانده است چیزی جز ناامنی نیست. یک ناامنی بزرگ که همه اقشار از همه طبقات را چنان درگیر کرد که مسئله اول اجتماعی آنها شد و همچنان هست. کابوس دلار به این زودی ها از این کشور دست برنمیدارد.
*
سهم تقصیر هر یک از ساختارهای اقتصادی و فرهنگ عمومی مردم به جای خود؛ آنچه امروز برای ایران از این دوره سخت سه ماهه به یادگار مانده است چیزی جز ناامنی نیست. یک ناامنی بزرگ که همه اقشار از همه طبقات را چنان درگیر کرد که مسئله اول اجتماعی آنها شد و همچنان هست. کابوس دلار به این زودی ها از این کشور دست برنمیدارد.
در خبرها میخوانیم روستاها و شهرهای کوچک فلان و بهمان استان به سرعت در حال خالی شدن از سکنه هستند. نمایندگان و مسئولان مرتبط، آمارهای سرسامآوری از این تخلیهها میدهند و روزنامه و رسانهها موج تخلیه مناطق مختلف بومی و روستایی را در کنار موجهای عجیب و غریب مهاجرت از ایران، بوِیژه در جوانان بر چنان پتکی بر سر ما فرود میآورند و روز به روز به ما گوشزد میکنند که بخش اعظمی از مردم ایران، سکونتگاه، موطن و در قالبی کلیتر کشورشان را به واسطه شکل گرفتن نوعی از «ناامنی»، جایی برای «رفتن» میدانند، نه «ماندن»! و این واقعیت تاسفبار را باید با حلقه واسطی به عنوان مفهوم «کندنِ» فراگیر، در هر دو معنای لفظی و اصطلاحی فهم کرد.