ماهان شبکه ایرانیان

سیره سیاسی و مبارزاتی پیامبر اعظم (ص) با اهل کتاب

مقصود از اهل کتاب، دین یهودیت و مسیحیات است و در نوشتار حاضر منظور از برخورد پیامبر اعظم (ص)  با آنان، برخورد آن حضرت با این دو مکتب در سرزمین حجاز و درصدر اسلام است

سیره سیاسی و مبارزاتی پیامبر اعظم (ص) با اهل کتاب

1- مباحث مقدماتی

مقصود از اهل کتاب، دین یهودیت و مسیحیات است و در نوشتار حاضر منظور از برخورد پیامبر اعظم (ص)  با آنان، برخورد آن حضرت با این دو مکتب در سرزمین حجاز و درصدر اسلام است. اما اینکه یهودی کیست، گفته می شود یهودیان را از این جهت یهودی می گویند که منتسب به یهودا فرزند حضرت یعقوب هستند؛ [1]یا اینکه یهود اسم قبیله و یا شهری بوده است. [2]روشن است که نصارا و یا مسیحیان، عنوانی است که به پیروان حضرت عیسی (ع) اطلاق می گردد و اختصاص به قبیله و نژادی ندارد.

یهودیت در حجاز

یهودیان در زمان بعثت بصورت نیمه گسترده ای در سرزمین حجاز حضور داشتند. تمرکز آنان، چنانکه یعقوبی اشاره می کند، بیشتر در منطق یثرب و یمن بوده است. [3]از برخی از منابع به دست می آید که گروه هایی از طائفه های بزرگ یثرب از اوس و خزرج نیز به دلیل همنشینی با یهود در محله های خیبر و بنی قریظه، یهودی شدند. [4]مسعودی نیز به تمایل عرب به دین یهود اشاره دارد. [5]در اینکه آنان چگونه در این سرزمین سکونت کردند، از سوی دانشمندان و مورخین، حدس و گمان های ذکر شده است. برخی معتقدند که علت حضور یهودیان در یثرب، فشار حکومت روم بر آنان بوده است، عده ای دیگر طبق برخی از روایات تاریخی، می پندارند که سکونت یهودیان در حجاز، دلایل خاصی دارد. آنان براساس کتب دینی شان دانسته بودند که به زودی در این مکان پیامبر جدیدی ظهور می کند و بدین سبب یهودیان به این سرزمین مهاجرت کردند.[6]

از قرآن کریم می توان چنین استنباط کرد که نظریه دوم مقرون به صحت؛ زیرا این کتاب آسمانی در آیات متعدد، اشاره می کند که اهل کتاب (یهود) نسبت به پیامبر (ص) شناخت داشتند؛ چنان که می فرماید: ألّذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبنائهم… [7]؛ «اهل کتاب پیامبر را همانند فرزندانشان می شناختند».

از این آیات استفاده می شود که یهودیان با شناخت و آگاهی کامل از ظهور پیامبر اسلام (ص) در مدینه حضور پیدا کردند؛ اما علی رغم این شناخت و انتظاری که داشتند، بنابر عللی که اشاره خواهد شد، از پیروی کردن از آن حضرت امتناع ورزیدند. یهودیان یکی از دشمنان بسیار لجوج و حسود پیامبر اعظم (ص) بودند. قرآن کریم این عده را در کنار مشرکان، دشمن ترین دشمنان نسبت به مسلمانان معرفی کرده است:

لتجدنّ أشدّ النّاس عداوة لّلّذین آمنوا الیهود و الّذین أشرکوا؛[8] «یهودیان نسبت به پیامبر اسلام (ص) حسادت می ورزیدند؛ چون آن حضرت از بنی اسرائیل نبود، بلکه از نسل حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم بود. قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره کرده، می فرماید: أم یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکا عظیما؛ [9]«بلکه مردم، برای آنچه که خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک می ورزند. درحقیقت ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان ملک بزرگ بخشیدیم».

یهود برای اینکه رسالت از خاندان بنی اسرائیل (اسحاق )خارج شده و به خاندان ابراهیم از نسل اسماعیل داده شده است، حسادت می ورزید. در مدینه ابتدا با پیامبر (ص) پیمان بسته و با آن حضت کمتر مخالفت می کردند؛ اما هرچه اسلام گسترش می یافت، شعله  حسادت آنان نیز زبانه می کشید و افزون تر می گردید؛ چنان که بعد از جنگ بدر، یهود بنی قینقاع پیمان شکستند، بعد از جنگ احد بنی نضیر نقض پیمان کردند و در حین جنگ خندق، یهودیان بنی قریظه پیمان شکنی نمودند. تنها انگیزه آنان از حسادت و مخالفت این بود که پیامبر (ص) از نسل اسماعیل بود و یهودیان از نسل اسحاق بودند.

در جنگ پیامبر (ص) با بنی قریظه، کعب بن اسد رئیس آنان به این مطلب اشاره کرده، می گوید: ای طائفه  یهود! اکنون...  به محمد ایمان آوریم. به خدا سوگند بر تمام شما روشن است که این همان کسی است که بشارت او در کتاب شما آمده است و ما را مانع متابعت از او نشده، جز حسادت، چون این پیامبر از نسل بنی اسرائیل نیست. [10]

مسیحیت در حجاز

مسیحیان در حجاز بسیار کمتر از یهودیان بوده اند و محل تمرکز آنان بیشتر در ناحیه نجران بود. این سخن بدین معنا نیست که در دو شهر عمده  حجاز، یعنی مکه و مدینه اصلا مسیحی وجود نداشته است. طبق برخی از روایات تاریخی از جانب نصرانیان یمن تلاش های زیادی برای گسترش مسیحیت در حجاز صورت می گرفت. حتی برخی از رومیان در مکه خانه های تجاری داشتند و گاهی از این منازل برای جاسوسی استفاده می کردند. [11]

به واسطه این تلاش ها، اعراب بسیاری مسیحی شدند. یعقوبی در مورد اعراب نصرانی می گوید: از جمله بزرگانی که از میان عرب، نصرانی شدند از قریش از بنی اسد، بن عبد العزی، عثمان بن حویرث، ورقة بن نوفل، و از بنی تمیم، فرزندان امرؤالقیس بن زید، و از ربیعه فرزندان تغلب، و از یمن قبیله طی و مذحج و بهراء و سلیح و تنوخ و غسان و لخم بوده است. [12]اسامی افراد و طوائف دیگری از اعراب مسیحی نیز در تاریخ ذکر شده است. [13]

تفاوت مسیحیت و یهودیت

از دیدگاه قرآن کریم اهل کتاب را نمی توان به یک چشم نگریست. مسیحیان از نظر قرآن کریم، اهل تلاوت کتاب الهی، سجده کننده و مؤمن به خدا و روز قیامت و متمایل به اسلام بودند؛ درحالی که یهودیان متعصب، لجوج، فتنه انگیز و پیمان شکن بودند که همواره با پیامبر اسلام (ص) از سر عناد و لجاجت رفتار می کردند و در پی از بین بردن اساس دین اسلام بودند. بنابراین این دو گروه از اهل کتاب را نمی توان یکی پنداشت. تفاوت یهودیان و مسیحیان را خداوند متعال این گونه گزارش می کند: لتجدنّ أشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین أشرکوا و لتجدنّ أقربهم مودة للّذین ءامنوا الذین قالوا إنا نصارا ذلک بإنّ منهم قسیسین و رهبانا و أنهم لایستکبرون و إذا سمعوا ما أنزل الی الرسول تری أعینهم تفیض من الدّمع ممّا عرفوا من الحق یقولون ربّنا ءامنّا فأکتبنا مع الشّاهدین؛ [14]

«مسلما یهودیان و کسانی را که شرک ورزیده اند، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت، و قطعا کسانی را که گفتند ما نصرانی هستیم، نزدیک ترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت؛ زیرا در میان آنان دانشمندان و رهبانانی اند که تکبر نمی ورزند، و چون آنچه را به سوی این پیامبر نازل شده است، بشنوند، می بینی بر اثر آن حقیقتی که شناخته اند، به گریه می افتند و اشک از چشمان‏شان سرازیر می شود. می گویند: پروردگارا!ما ایمان آورده ایم، پس ما را در زمره گواهان بنویس».

بدین طریق قرآن کریم، روحیه نصارا را در برابر یهودیان ستوده و آنان را در پذیرش حق آماده تر و مستعدتر تشخیص داده است. از جهت تاریخی نیز روشن است که برخورد مسیحیان و یهودیان در برابر پیامبر اعظم (ص) کاملا متفاوت بود. اما باید توجه داشت که قرآن کریم، مسیحیان را نیز از جهت دینی مانند یهودیان تخطئه می کند و به سبب اعتقادی که آنان نسبت به حضرت مسیح(ع) و تثلیث دارند، آنان را کافر می شمارد: لقد کفر الّذین قالوا إن اللّه هو المسیح ابن مریم؛ [15]«کسانی که گفتند: خدا همان مسیح فرزند مریم است، قطعا کافر شدند».

در آیه دیگر نیز می فرماید: لقد کفر الّذین قالوا إن اللّه ثالث ثلاثة و ما من اله الاّ اله واحد؛ [16]«کسانی که به تثلیث قائل شده، گفتند: خدا سومین [شخص از] از سه [شخص یا سه اقنوم ] است، قطعا کافر شدند».

2- برخوردها و جنگ های روانی اهل کتاب

اهل کتاب با آنکه مشخصات پیامبر اکرم (ص) را در کتاب دینی خود دیده بودند و آن حضرت را به درستی می شناختند و یقین به صدق دعوت ایشان داشتند، اما بر اثر حسادتی که با پیامبر (ص) داشتند و نمی خواستند عرب مانند آنان پیامبر و کتاب آسمانی داشته باشد، همواره به توطئه و مخالفت های گوناگونی علیه پیامبر اسلام (ص) دست می زدند. مخالفت های گسترده  آنان، هم مخالفت های روانی را شامل می شود و هم مخالفت های نظامی و عمل را در بر می گیرد. مهم ترین برخوردهای روانی آنان بر ضد پیامبر اعظم (ص) بدین شرح است:

2-1- منحرف کردن افکار و تلبیس حق و باطل

یکی از شیوه های خطرناک جنگ روانی منحرف کردن افکار از موضوع اصلی و مشغول کردن اذهان عامه به مسائل فرعی و حاشیه ای است. امروزه نیز این شیوه، کاربردهای فراوانی یافته است!

در عصر پیامبر (ص) یکی از شیوه های دشمنی یهود با آن حضرت، استفاده از این شیوه بود. آنان پرسش هایی را مطرح می کردند، نه با انگیزه  تحقیق در صدق رسالت و کشف حقیقت، بلکه به منظور اشکال تراشی و خلط کردن حق و باطل. پرسش های آنان مربوط به اصل و ماهیت دعوت پیامبر (ص) نبود، بلکه از موضوعاتی سؤال می کردند که ارتباطی به دعوت نداشت و اساسا در شأن پیامبر (ص) نبود. آن پرسش ها در واقع به منظور تشویق افکار عامه و اذهان توده های مردم و مشغول ساختن آنان به مسائل فرعی و حاشیه ای و منحرف کردن افکار و اندیشه ها از مسائل اصلی، مطرح می گردید.

ابن اسحق با اشاره به حسادت یهود نسبت به پیامبر اعظم (ص) ، می گوید: آنان پیوسته سؤالاتی از روی لجبازی و عناد از پیامبر (ص) می پرسیدند و در تلبیس حق و باطل می کوشیدند. در قرآن کریم، آیات فراوانی در پاسخی به سؤالات یهودیان نازل شده است. [17]از نمونه های این نحو برخوردها، کاری بود که«رافع بن حزیمه »یکی از رهبران دینی بنی قینقاع و«وهب بن زید »یکی از احبار و عالمان دینی بنی قریظه، انجام دادند. آنان نزد پیامبر اکرم (ص) آمده، گفتند: یا محمد!برای ما از آسمان کتابی بیاور که آن را بخوانیم؛ نهرهایی برای‏مان جاری ساز تا تو را پیروی کنیم و ایمان بیاوریم.[18]

اگر در این دو نوع خواسته  آنان دقت شود، جباثت یهود در جنگ روانی آنان علیه پیامبر گرامی اسلام آشکار می شود. آنان اگر کتاب آسمانی می خواستند، مگر قرآن، کتابی الهی و آسمانی نبود؟ مگر پیامبر با این معجزه  جاوید خود با آنان و کفار تحدی ننمود؟ با این حال، آنان نهرهای جاری نیز می طلبیدند. روشن است که انگیزه آنان از این خواسته ها، چیزی جز منحرف کردن اذهان عمومی و مردم از موضوع مهم و اصلی رسالت پیامبر (ص) نبود. توحید و پرستش خدا و ادعای نبوت و راهنمایی بشر و به سعادت رساندن مردم، ربطی به ساختن نهرها و جاری نمودن جویبارها ندارد. هدف از طرح این گونه سؤال ها و درخواست ها، صرفا این بود که انگیزه  مسائل مادی را در اذهان عرب تحریک نمود، در سرزمین هایی که خشک و تفتیده بود و به شدت به آب نیاز داشت، به راحتی می توانست مردم را به بیراهه کشانده، آنان را علیه پیامبر بسیج کند. [19]

پیامبر اکرم (ص) می دانست که یهودیان چه انگیزه ای از این درخواست ها دارند. آنان در گذشته نیز از حضرت موسی چنین درخواست هایی را مطرح کرده بودند و مائده  آسمانی نازل شد؛ اما آنان باز هم ایمان نیاوردند. پیامبر گرامی اسلام (ص) بدون اعتنا به چنین بهانه جویی هایی، راه خود را پیمود و از راه اصلی که خود برای آن مبعوث به رسالت شده بود، دست برنداشت و آنان هرگز نتوانستند، پیامبر و دیگر مسلمانان را از راه شان باز دارند و با شیوه های منحرف کردن افکار، به انحراف بکشانند.

2-2- شیوه  غافلگیری

از دیگر شیوه های مورد استفاده  یهودیان، شیوه غافلگیری بود. آنان با هدف مشغول نگه داشتن ذهن پیامبر (ص) و غافلگیری آن حضرت، سؤالاتی مطرح می کردند که پیامبر (ص) به زغم خودشان نتواند به آنان پاسخ دهد و بدین طریق حضرت را در تنگنا قرار داده و ذهن مبارکش را مشغول دارند. یکی از این سؤال ها میعادگاه قیامت بود؛ با اینکه خود می دانستند علم قیامت مخصوص خداوند است و هیچ پیامبر و فرشته ای بدان علم ندارد. اما خداوند در چنین مواردی به کمک پیامبرش آمده، پاسخ آنان را می داد. خداوند در پاسخ سؤال آنان که از قیامت پرسیده بودند، می فرماید: از تو درباره  قیامت می پرستند [که] وقوع آن چه وقت است. بگو: علم آن تنها نزد پروردگار من است. جز او [هیچ کس ] آن را آشکار نمی سازد. [این حادثه ] بر آسمان و زمین گران است، و جز ناگهان بر شما نمی رسد. از تو می پرسند گویا تو از زمان وقوع آن آگاهی. بگو: علم آن تنها نزد خداست، ولی بیشتر مردم نمی دانند. [20]

یهود دست بردار نبودند و از آن حضرت می پرسند: «ای محمد! این خداست که مخلوقات را آفریده، پس خدا را چه کسی آفریده است؟». پیامبر (ص) از چنین سؤالی برآشفته می شود، اما خداوند در پاسخ می فرماید: قل هو اللّه أحد اللّه الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد. [21]

2-3- شک آفرینی و تشکیک در نبوت

سؤالات یهودیان، برای کشف حقیقت نبود تا با ارائه  پاسخ، قانع شوند و تسلیم حق گردند. آنان سعی می کردند که با سؤال هایی از این قبیل، پیامبر (ص)  را مشغول نگه داشته، اگر بتوانند با شیوه  شک آفرینی عده ای را از آن حضرت جدا سازند و یا کسانی را که جدیدا می خواهند به این دین بگروند، از این کار بازدارند. لذا به وسوسه انگیزی و تشکیک در توحید که اساس نبوت است، می پردازند و پس از اینکه پیامبر (ص) با قرآن به آنان پاسخ می دهد، باز هم مجاب نشده، به مغالطه رومی‏آورند و می پرسند: «ای محمد!خدا را برای ما توصیف کن. آفرینش او چگونه است؟ دست و بازویش چگونه است؟!» این سؤالات، در حالی بود که عالمان آنان براساس تورات می دانستند که خداوند جسم نیست و مانند او اعضاء ندارد. [22]بار دیگر وحی نازل می شود و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: و خدا را آنچنان که باید به بزرگی نشناخته ند، و حال آنکه روز قیامت زمین یکسره در قبضه [قدرت ] اوست، و آسمان ها در هم پیچیده، در دست اوست. او منزه و برتر است از آنچه بدو شرک می ورزند. [23]

2-4- تبلیغات سوء

یهودیان همواره علیه اسلام و پیامبر اکرم (ص) تبلیغات سوء، می کردند. این تبلیغات حتی قبل از بعثت آن حضرت آغاز گردیده بود. آنان که نشانه های ظهور بعثت رسول خدا (ص) را در کتاب آسمانی خودشان خوانده بودند، هرگاه تمرّد و تخلفی از اعراب «یثرب » مشاهده می کردند، آنان را تهدید می نمودند که به زودی پیامبری مبعوث خواهد شد و یهودیان از او پیروی کرده و عرب ها را به دست او خواهند کشت. بدین سبب هم یهودیان و هم دو قبیله اوس و خزرج انتظار چنین پیامبری را می کشیدند و عرب های یثرب آرزو می کردند که در اطاعت وی از یهودیان سبقت بگیرند. طعنه  دیگری که یهودیان به عرب ها می زدند، تعبیر آنان از اعراب به عنوان«بت پرست ها»بود که اعراب را بر آن می داشت، آرزو کنند آئین و کتابی همانند یهود داشته باشند. این تبلیغات یهود قبل از اسلام، زمینه ساز پذیرش این دین توسط دو قبیله اوس و خزرج گردید که وقتی رسول خدا (ص) اسلام را در موسم حج بر آنان عرضه داشت، بدون چون و چرا پذیرفتند و دو بیعت به نام«بیعت عقبه »منعقد نمودند. [24]

البته تبلیغات سوء همواره کارساز نیست، گاهی نتیجه عکس می دهد و اثر نامطلوب آن به تبلیغ کننده بازمی گردد. این نوع تبلیغ در واقع از هدف خود باز می گردد و آن در صورتی است که تهاجم تبلیغاتی به درستی هدایت نشود. این تبلیغ موسوم به تبلیغات خنثی و بی اثر است. تبلیغات سوء یهودیان درواقع از این نوع تبلیغ بود و تبلیغات مخالف آنان چه قبل از اسلام و چه بعد از ظهور این دین الهی، نفوس اعراب را برای پذیرش اسلام آماده کرد.

مسیحیان صدر اسلام، برخلاف یهود، با پیامبر (ص) معقولانه ار رفتار نمودند. با آغاز دعوت علنی اسلام، نصارای نجران هیأتی را به سوی مکه اعزام کردند تا آیین جدید را شناسایی کرده، اخبار آن را برای آنان بیاورند. [25]هیأت اعزامی پس از اینکه در مکه آمده و محتوای دعوت پیامبر و آیات قرآن را شنیدند، بلافاصله ایمان آوردند و اسلام اختیار کردند. آنان درواقع جویای حقیقت بودند و با شناخت حقانیت اسلام به آن گرویدند.

کفار مکه بسیار تلاش کردند که آنان را از ایمان به دین جدید بازدارند، اما آنان دست از ایمان خویش برنداشتند. ابو جهل به آنان گفت: نفرین خدا بر شما این گروه! قومتان شما را فرستادند تا از این مرد خبر برای آنان ببرید، اما شما نتوانستید در برابر او مقاومت کنید و او را تصدیق کردید. [26]اما آنان تصمیم خود را گرفته بودند و به سخنان ابو جهل اعتنایی نکردند.

3- برخوردهای فیزیکی و درگیری های عملی اهل کتاب

اهل کتاب به خصوص یهودیان به تبلیغات سوء علیه پیامبر اعظم (ص) و جنگ های روانی اکتفا نکردند، بلکه به برخوردهای فیزیکی و جنگ های عملی نیز رو آوردند. آنان با اینکه پیمان هایی با پیامبر اعظم (ص) داشتند، اما به اقداماتی همچون حمایت از مشرکان، همکاری با آنان، تفرقه افکنی میان مسلمانان، ایجاد اعتشاش و آشوب در جامعه اسلامی و همکاری با منافقان مدینه، دست می زدند. از همه مهم تر اینکه تصمیم به نابودی و از بین بردن اساس اسلام گرفتند و به خصوص در جنگ احزاب بسیار کوشیدند که کار مسلمانان را یکسره سازند. یهودیان از این که در درون شهر مدینه قرار داشتند، به خوبی از این موقعیت استفاده می کردند و به راحتی می توانستند امنیت مسلمانان را به هم بزنند.

3-1- تحریک دشمنان پیامبر (ص) و همکاری با مشرکان

پس از اینکه طرح و نقشه های یهودیان ناکام ماند و هر روز بیش از پیش اسلام گسترش می یافت، به تعصب و حسادت یهودیان نیز افزوده می شد. بر این اساس یهودیان که مستأصل و درمانده شده بودند، همکاری عملی خود را با مشرکان بر ضد پیامبر اسلام (ص) آغاز کردند؛ چنان که جنگ های احد (به واسطه تحریک قریش توسط یهودیان بنی قینقاع)، جنگ احزاب (با تحریک قریش و قبائل اطراف توسط یهودیان بنی قریظه ) و برخی از درگیری های دیگر به تحریک و هم پیمانی یهودیان انجام گرفت. یهودیان بنی قریظه در جنگ احزاب با دشمنان پیامبر (ص) و مشرکان هم پیمان شدند که در صورت حمله آنان از خارج، یهودیان از داخل مدینه به مسلمانان حمله ور شوند. یهودیان بنی قریظه با احزاب همکاری نمودند و برای ریشه کن کردن مسلمانان، 1500 قبضه شمشیر، 2000 نیزه، 300 دست لباس جنگی زرهی و 1500 سپر و چوب دستی تهیه و آماده کردند. [27]

در جریان جنگ احزاب (خندق)بود که برای پیامبر (ص) خبر آوردند که بنی قریظه پیمان شکنی کرده اند، آن حضرت کسی را فرستاد که تحقیق کند. او خبر آورد که آنان دژهای خود را اصلاح کرده و افراد و حیوانات‏شان را گرد آورده اند. [28]پیامبر (ص) افسران برجسته خود سعد بن معاذ (رئیس اوس)، سعد بن عباده (رئیس خزرج) و اسید بن حقیر را مأموریت داد که مسأله را بیشتر تحقیق کرده و اگر می توانند با آنان صحبت کنند تا از تصمیم شان برگردند. صحابی رسول خدا، یهودیان را به خدا و پیمانی که بسته بودند، قسم داد؛ اما کعب فحاشی کرد و گفت پیمان را شکسته و دیگر برنمی گردد.

3-2- همکاری با منافقان

یهودیان مدینه در مخالفت با پیامبر اعظم (ص) از هیچ کوششی دریغ نمی ورزیدند، آنان برای تحقق اهداف شان هر دری را می کوبیدند. یکی از این تلاش های یهودیان در مخالفت با پیامبر اعظم (ص) همکاری های عجیبی آنان با منافقان اوس و خزرج بود. اما پیامبر اکرم (ص) غالبا توسط وحی از توطئه  آنان باخبر می گردید. طبق نوشته  ابن اسحاق، حدود صد آیه از سوره بقره درباره  آنان نازل شده است. [29]

3-3- جنگ و درگیری با مسلمانان

یهودیان بنی قینقاع، اولین گروه یهودی بودند که پیمان شکنی کردند و دست به آشوب های اجتماعی زده، نظم جامعه اسلامی را برهم می زدند. در یکی از روزها، زنی عرب در بازار یهود بنی قینقاع رفت که چیزی بفروشد. در دکان زرگری منتظر نشست. یهودیان از او خواستند که نقاب از صورت بردارد. او از این کار خودداری کرد. زرگر، پنهانی گوشه ای از دامن او را به کمرش بست. وقتی زن مسلمان از جا بلند شد، قسمتی از بدنش نمایان شد و یهودیان به او خندیدند. زن فریاد کشید و مسلمانان را به کمک طلبید. مردی از مسلمانان حمله برد و زرگر را کشت. یهودیان نیز هجوم بردند و آن مسلمان را کشتند. بدین گونه یهودیان زمینه  درگیری با مسلمانان را فراهم آوردند. [30]پس از جنگ بدر، توطئه های یهودیان بنی قینقاع افزایش یافت، تا اینکه پیامبر اعظم (ص) به آنان پیام داد و آنان را به اسلام دعوت کرد. یهودیان پیامبر (ص) را تهدید نمودند که جنگ با مردم مکه تو را فریب ندهد. آنان مرد جنگ نبودند. ما اگر با تو جنگ کنیم، نشان خواهیم داد که جنگ چیست![31] یهودیان بنی قینقاع با این جملات نابخردانه به پیمان شکنی خود ادامه دادند و در واقع آشکارا اعلان نبرد نمودند.

یهودیان بنی قریظه نیز در جریان جنگ احزاب پس از پیمان شکنی تصمیم گرفتند که به مدینه حمله کنند. آنان علیه مسلمانان اعلان جنگ دادند. فردی را در مدینه به سوی قلعه ها و خانه های مسلمانان روانه کردند تا روزنه نفوذ را پیدا نماید و شب هنگام که مردان جنگی مسلمانان در خارج از مدینه هستند، به زنان و فرزندان آنان که در مدینه بدون دفاع مانده بودند، حمله کنند. [32]بدین جهت یهودیان بنی قریظه، حیی بن اخطب را نزد قریش و بنی غطفان فرستادند و دو هزار نیروی جنگی خواستند، تا شبانه به مدینه حمله ور شوند. 33

3-4- توطئه  قتل پیامبر اعظم (ص)

یهودیان به پیمان شکنی، ایجاد آشوب های اجتماعی و همکاری با مخالفان و دشمنان پیامبر اعظم (ص) اکتفا نکرده، دست به یک اقدام خطرناک دیگری زدند. آنان تصمیم گرفتند که شخص پیامبر (ص) را از بین ببرند. مأموریت این نقشه  خطرناک بر عهده  یهودیان بنی نضیر بود. آنان پس از جنگ احد پیمان شکنی کردند. خبر پیمان شکنی آنان به پیامبر اعظم (ص) رسید. پیامبر برای اینکه از منویات و طرز تفکر یهودیان «بنی النضیر» آگاه گردد، همراه گروهی از افسران خود عازم دژ آنان گردید. رسول خدا (ص) در پای قلعه و در سایه دیوار دژ با افسران خود نشستند[33]و با سران بنی نضیر مشغول گفتگو گردیدند. یهودیان با تعارفات و چرب زبانی پیامبر (ص) را مشغول نگه داشته بودند، تا یکی از آنان (عمرو بن حجاش نضری ) از بالای بام سنگی بر سر پیامبر (ص) افکنده، آن حضرت را به شهادت برساند. پیامبر (ص) از رفت و آمدهای بی شمار و مشکوک و چرب زبانی های زیاد به ماجرای توطئه پی برد و یا اینکه فرشته وحی، پیامبر را آگاه ساخت. پیامبر (ص) مجلس را ترک گفت و به مدینه بازگشت. یاران پیامبر (ص) نیز پس از مدتی انتظار، وقتی مطمئن شدند که پیامبر (ص) باز نمی گردد، در مدینه به محضر پیامبر (ص) شرفیاب شدند و از توطئه چینی یهود آگاه گردیدند. [34]

یهودیان چه به صورت گروهی و تشکیلاتی و چه فردی، همواره در پی مخالفت و دشمنی با پیامبر (ص) بودند.[35] یکی دیگر از توطئه های یهود برای قتل رسول خدا (ص) اقدام فردی زینب دختر حارث، خواهر مرحب یهودی است که بزغاله بریانی را مسموم کرده، نزد رسول خدا (ص) آورد. پیامبر اعظم (ص)  لقمه ای از آن برداشت که ناگهان گوشت بریان شده به سخن درآمد و گفت که به زهر آلوده است.[36]

4- برخورد مسالمت آمیز پیامبر (ص) با اهل کتاب

پیامبر اکرم (ص) در برخورد با اهل کتاب، پیش و پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، اصل اولیه رفتار خویش یعنی مدارا و رحمت را پیشه ساخت و تا آنجا که ممکن بود با گفت وگو و با عهد و پیمان سعی در زندگی مسالمت آمیز با آنان داشت؛ اما وقتی آنان پا را فراتر نهاده، به خیانت، کارشکنی و نقض پیمان رو آوردند، پیامبر (ص) ناگزیر از این اصل عدول کرده، به شدت با آنان برخورد کرد.

اصل صلح و مدارا

خداوند متعال در قرآن کریم، به پیامبر (ص) دستور می دهد که یهود و نصارا را در مسائلی که مورد توافق هر دو دسته و نیز اسلام است، به وحدت و همکاری دعوت کن: قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم؛[37]

«به اهل کتاب بگو: بیایید در محور توحید و مبارزه با شرک و طاغوت زدایی باهم توافق کنیم». بر این اساس پیامبر گرامی اسلام (ص) می کوشید همواره با اهل کتاب با مدارا رفتار کند و در صلح و همزیستی مسالمت آمیز باشد و همواره آنان را به صلح و پرستش خدای واحد فراخواند. با اینکه مقر حکومت اسلامی در مدینه بود و آن حضرت توانایی این را داشت که با اهل کتاب به شدت برخورد کند و آنان را مجبور به تبعیت از دین اسلام نماید، اما هیچ گاه پیامبر اسلام (ص) اهل کتاب را مجبور به پذیرش دین اسلام نکرد. با مسیحیان لطف و ملایمت می کرد و آنان را در گزینش اسلام کاملا آزاد گذاشته بود. با یهودیان نیز چنین رفتار نموده، در آغاز با آنان معاهده و پیمان بست و آنان را در دین‏شان آزاد گذاشت. در ذیل به مواردی از برخوردهای مسالمت آمیز و رفتار مهربانانه پیامبر اعظم (ص) با اهل کتاب اشاره می گردد.

مدارا با مسیحیان

لحن قرآن، درباره  اهل کتاب متفاوت است. از نظر قرآن کریم، اهل کتاب را نمی توان به یک نگاه دید. مسیحیان را که به تعبیر قرآن کریم، اهل تلاوت کتاب الهی، عبادت و ایمان به خدا و روز قیامت و متمایل به اسلام بودند، با یهودیان متعصب، لجوج و فتنه انگیز و پیمان شکن نمی توان یکی پنداشت. از نظر قرآن اهل کتاب یکسان نیستند، برخی با انصاف و نیک اندیش اند و عده ای دیگر متعصب و لجوج و خیانت پیشه اند. خداوند متعال در آیه شریفه می فرماید: لیسوا سواء من اهل الکتاب امة قائمة یتلون آیات اللّه آناء اللیل و هم یسجدون یومنون باللّه و الیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصالحین؛ [38]«اهل کتاب همه یکسان نیستند. گروهی به طاعت خدا ایستاده اند و آیات خدا را در دل شب تلاوت می کنند و سجده به جای می آورند و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در کارهای نیک شتاب می ورزند و از جمله  صالحان اند».

آیه مزبور درباره  مسیحیانی است که متمایل به پذیرش اسلام بوده اند. [39]تفاوت یهودیان و مسیحیان را خداوند متعال در آیه دیگر به صورت روشن تر بیان می کند: لتجدنّ أشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین أشرکوا و لتجدنّ أقربهم مودة للّذین ءامنوا الذین قالوا إنا نصارا ذلک بإنّ منهم قسیسین و رهبانا و أنهم لا یستکبرون و إذا سمعوا ما أنزل الی الرسول تری أعینهم تفیض من الدّمع ممّا عرفوا من الحق یقولون ربنّا ءامنّا فأکتبنا مع الشّاهدین؛ [40]«مسلما یهودیان و کسانی را که شرک ورزیده اند دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت، و قطعا کسانی را که گفتند ما نصرانی هستیم، نزدیک ترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت؛ زیرا در میان آنان دانشمندان و رهبانانی اند که تکبر نمی ورزند، و چون آنچه را به سوی این پیامبر نازل شده بشنوند، می بینی بر اثر آن حقیقتی که شناخته اند، به گریه می افتند و اشک از چشمان شان سرازیر می شود. [و] می گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده ایم، پس ما را در زمره گواهان بنویس». تفاوت مسیحیان و یهودیان در این آیه شریفه به درستی، نمایان می گردد. یهودیان از همان ابتدای عصر نبوت سرسخت ترین دشمن اسلام به شمار می رفتند؛ اما مسیحیان نزدیک ترین دوست مسلمانان بودند. مسیحیان حقیقت را کتمان نمی کردند و اگر آن را می شناختند، ایمان آورده و به گریه می افتادند؛ اما یهودیان با اینکه پیامبر (ص) را همانند فرزندانشان می شناختند: (یعرفونه کما یعرفون ابنائهم )[41] ، اما باز هم عناد و لجاجت می ورزیدند و حقیقت را کتمان می کردند.

بر این اساس لحن پیامبر اعظم (ص) با مسیحیان آرام و رفتار آن حضرت با آنان نرم است. طبق بیان قرآن کریم، پیامبر (ص) ابتدا موضع و دیدگاه خود را نسبت به دین مسیحیت بیان می کند، به تفصیل درباره تولد حضرت مریم، کفالت وی توسط حضرت زکریا و نیز تولد حضرت عیسی (ع) سخن گفته، اصولی درباره  حضرت عیسی و همچنین تورات و انجیل به دست داده و دین خود را ادامه راه آنان می داند؛ اما مسیحیان ظاهرا این دیدگاه ها را نپذیرفته، به محاجه می پردازند. به دنبال مجادله مسیحیان، خداوند متعال، توسط قرآن کریم به پیامبر اسلام (ص)  اطمینان می دهد که آنچه درباره حضرت عیسی(ع) گفته است، حق و از جانب پروردگار است و نباید در این باره، گفتار مسیحیان تو را به شک و تردید اندازد: الحقّ من ربّک فلا تکن من الممترین؛ [42]

؛ «[آنچه درباره  حضرت عیسی گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار توست. پس، از تردیدکنندگان مباش».

مسیحیانی که دیدگاه پیامبر اسلام (ص) درباره  حضرت عیسی(ع) را قبول ندارند، آیا آن اندازه به حقانیت گفتار و عقایدشان پای‏بند هستند که تن به مباهله بدهند؟ خداوند متعال به پیامبرش دستور می دهد که به مسیحیانی که هنوز با تو درباره حضرت عیسی محاجه دارند، بگو تا با تو مباهله کنند. فمن حاجّک فیه من بعد مآ جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت اللّه علی الکاذبین؛ [43]«پس هرکه در این [باره ] پس از دانشی که تو را [حاصل ] آمده با تو محاجه کند، بگو بیاید حاضر آوریم، ما پسران‏مان و شما پسرانتان و ما زنان‏مان و شما زنان‏تان ما نفس خود را و شما نفس خودتان را؛ آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم.

مسیحیان نجران در پی نامه و دعوت پیامبر اعظم (ص) ، شورایی تشکیل داده و هیئتی را به مدینه اعزام می کنند تا از نزدیک با پیامبر (ص) تماس گرفته، ادله حقانیت و دلائل نبوت وی را بشنوند و مورد ارزیابی قرار دهند. هیئت مذکور متشکل از شصت نفر بود که در بین آنان سه پیشوای مذهبی نیز قرار داشت. [44]هیئت نمایندگی مسیحیان نجران در مدینه با پیامبر (ص) وارد مذاکره شدند، در باره آیین توحید، پرستش خدای یگانه و حضرت عیسی (ع) بحث کردند. مسیحیان، حضرت عیسی را خدا می دانستند، در حالی که پیامبر اسلام ( ص) این سخن را رد کرده، با تلاوت آیه قرآن [45]فرموند وضع حضرت عیسی از این نظر دقیقا شبیه حضرت آدم است که بدون پدر از خاک آفریده شد. اگر نداشتن پدر دلیل بر خدایی اوست، پس حضرت آدم از این لحاظ از او شایسته تر است، زیرا وی نه پدر داشت و نه مادر. مسیحیان این استدلال پیامبر (ص) را نپذیرفتند. سرانجام پیامبر (ص) به امر خداوند متعال و نزول آیه مباهله، به هیأت نمایندگی نجران فرمودند اگر قانع نمی شوید، راه این است که با همدیگر مباهله کنیم و بر دروغ گو نفرین بفرستیم و از خداوند نیز بخواهیم که دروغگو را هلاک و نابود سازد. [46]

هیأت مسیحیان، پیشنهاد رسول خدا (ص) را پذیرفتند. روز موعود، رسول خدا (ص) همراه علی (ع) [47] ، فاطمه زهرا و فرزندان شان (حسن و حسین) در مباهله حاضر شدند؛ اما وقتی مسیحیان معنویت این خاندان را دیدند، لرزه بر اندام شان افتاد. اسقف نجران گفت: من چهره هایی را می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگ ترین کوه ها را از جا بکند، فورا کنده می شود؛ بنابراین، هرگز صحیح نیست که ما با آنان مباهله کنیم؛ زیرا بعید نیست که عذاب دامن ما را بگیرد، همه  ما نابود شویم و روی زمین یک مسیحی  باقی نماند. بدین رو مسیحیان صلاح را ترک مباهله دیدند و صلح و جزیه را قبول نمودند. [48]هیأت نمایندگی مسیحیان با پیامبر اعظم (ص) چنین صلح کردند که مقدار مالیات از طرف آنان به عنوان جزیه در اختیار مسلمانان قرار داده شود. در مقابل امنیت منطقه نجران از طرف پیامبر (ص) تضمین و تأمین گردید. متن صلحنامه را بلاذری چنین نقل کرده است:

به نام خداوند بخشنده مهربان: این نامه ای است از محمد رسول خدا (ص) ، به ملت نجران و حومه  آن. حکم و داوری محمد درباره تمام املاک و ثروت ملت نجران، این شد که: اهالی نجران هر سال دو هزار لباس که قیمت هریک از چهل درهم تجاوز نکند، به حکومت اسلامی بپردازد. آنان می توانند نیمی از آن را در ماه صفر و نیم دیگر را در ماه رجب پرداخت کنند و هرگاه از ناحیه یمن، آتش جنگ شعله ور گشت، باید ملت نجران به عنوان همکاری با دولت اسلامی، سی زره، سی اسب، سی شتر، به صورت عاریۀ مضمونه در اختیار ارتش اسلام بگذارند و پذیرایی از نمایندگان پیامبر (ص) در سرزمین نجران به مدت یک ماه، بر عهده آنان است. هرگاه نماینده ای از ناحیه وی به سوی آنان آمد، باید از او پذیرایی نمایند و جان و مال و سرزمین ها و معابد ملت نجران در امان خدا و رسول اوست؛ مشروط بر اینکه از هم اکنون، از هر نوع رباخواری خودداری کنند و در غیر این صورت، ذمه محمد از آنان بری بوده، تعهدی در برابر آنان نخواهد داشت. [49]

بدین طریق صلحنامه بین هیأت نمایندگان مسیحیان نجران و پیامبر عالیقدر اسلام (ص) نوشته شد و مسلمانان و مسیحیان نجران در کنار همدیگر زندگی مسالمت آمیز و مداراگونه را آغاز کردند. مسیحیان که بر خلاف یهودیان اهل شر و فتنه انگیزی نبودند، از روح دادگری و اصول انسانی صلحنامه پیامبر اعظم (ص)  بهره های فراوان بردند.

برخورد مسالمت آمیز با یهود

پیامبر اکرم-صلی اللّه علیه و آله-برخوردهای گوناگونی با یهودیان داشت که از این میان، تنها جنگ های آن حضرت با بنی قینقاع، بنی نضیر، بنی قریظه و خیبر شهرت یافته است. اما درباره  برخوردهای مسالمت آمیز میان رسول خدا (ص) و یهودیان کمتر سخن به میان آمده است. بنابراین شایسته است که برخوردهای مسالمت آمیز آن حضرت با یهود نیز مورد توجه و بررسی قرار بگیرد. برخی از مهم ترین برخوردهای مسالمت آمیز پیامبر (ص) با یهود، عبارتند از: [50]

پیمان با یهود

مورخان در مورد پیمان های پیامبر (ص) با یهود اشاره کرده اند؛ اما به متن آنان چندان توجهی نشده است؛ مثلا هنگام گزارش جنگ های آن حضرت با سه گروه یهود می گویند: پیامبر با آنان پیمانی داشت که نادیده گرفتند[51]؛ ولی موارد این پیمان را بیان نکرده اند. تنها دو مورد از این قراردادها به طور کامل ثبت شده که یکی مربوط به همه گروه های مدینه است و به پیمان عمومی و موادعه یهود معروف شده و دیگری مخصوص سه طایفه بنی نضیر و بنی قریظه و بنی قینقاع است. همچنین در قراردادی که پیامبر (ص) میان مهاجرین و انصار منعقد کرد، در آن از یهود هم فراوان یاد شده است. تنها ابن هشام متن این قرارداد را از ابن اسحاق روایت کرده و ابو عبید -معاصر ابن هشام-هم در کتاب الاموال آن را آودره است [52]و از آن به بعد برخی از تاریخ نگاران آن را یادآوری نموده اند؛ اما متأسفانه مورخانی همچون ابن سعد، ابن خیاط، بلاذری، یعقوبی، طبری و مسعودی اشاره ای به آن نکرده اند. [53]متن این پیمان، طولانی است. در این جا به بخش هایی از آن را که موردنظر است، می آوریم:

ابن اسحاق می گوید: رسول خدا-صلی اللّه علیه و آله-بین مهاجرین و انصار نوشته ای امضا کرد و در آن با یهود پیمان بست. آنان را بر دین و اموالشان تثبیت کرد و به سود و زیان آنان شرایطی مقرر فرمود. متن پیمان چنین است: «بسم اللّه الرحمن الرحیم این نوشته ای است محمد پیامبر-صلی اللّه علیه و آله-بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شوند و همراهشان جهاد کنند. آنان ملتی واحد را تشکیل می دهند. مهاجرین در پرداخت دیه و فدیه بر آداب پیش از اسلام باقی اند و به نیکی و عدالت آن را می دهند. بنی عوف، بنی ساعده، بنی حارث، بنی جشم، بنی نجار، بنی عمرو بن عوف، بنی نبیت و بنی اوس هم بر رسوم پیش از اسلام باقی اند... . هر یهودی از ما پیروی کند یاری می شود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمی شود و دشمنش یاری نمی گردد...  یهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینه جنگی را می پردازند. یهود بنی عوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملت اند. یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را؛ اما هرکه ستم کند خود و خانواده اش را به هلاکت خواهد انداخت. برای یهودیان بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم، بنی اوس، بنی ثعلبه، جفنه بنی ثعلبه و بنی شطیبه همان حقوق بنی عوف ثابت است. نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمد -صلی اللّه علیه و آله-از این مجموعه بیرون نمی رود. از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد. هرکه دیگری را ترور کند، خود و خانواده اش را در معرض ترور قرار داده، مگر این که به او ستم شده باشد. یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود می پردازند...  قریش و دوستانشان پناه داده نمی شوند. اگر کسی به مدینه حمله کرد همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالی‏شان نیز از این حقوق برخوردارند».[54]

مهم ترین عناوین و مضامینی که در این پیمان عمومی به آنان اشاره شده است، عبارتند از:

یهودیان که از مسلمانان پیروی کنند و مسلمان شوند، برای آنان حق مساوات و برابری در زندگی است. آنان در برابر دشمنان شان کمک و یاری می شوند؛ یعنی هیچ گونه الزامی در پیروی کردن از دین اسلام نیست.

چون یهود در برابر دشمنان شان یاری می شود و به اصطلاح نوع معاهده ای نظامی بین آنان و مسلمانان برقرار است، درصورتی که مسلمانان در حال جنگ باشند، آنان نیز باید سهم جنگی خود را بپردازند.

یهود بنی عوف با مسلمانان یک امت را تشکیل می دهند. (ان یهود بنی عوف امة مع المؤمنین ). یهود و مسلمانان، دین خودشان را خواهند داشت. موالی و هم پیمانانشان مانند خود آنان در این پیمان شریک خواهند بود؛ مگر اینکه از پیمان خارج شوند. طوایف دیگر یهودی، مانند یهود بنی ثعلبه، بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم و بنی شطیبه، مانند یهود بنی عوف هستند؛ یعنی با مسلمانان یک امت را تشکیل می دهند، در پیروی از دین شان آزادند و هم پیمانانشان نیز می توانند از امتیازات این پیمان برخوردار باشند.

مشاوران و صاحبان اسرار یهود، مانند خود آنان داخل این پیمان هستند. (ان بطانة یهود کأنفسهم). هیچ یک از یهودیان بدون اذن پیامبر (ص) حق خارج شدن از این پیمان را ندارند. به شکایات به صورت دقیق رسیدگی شده، از یک جراحت ساده هم نمی توان گذشت.

هرکس(چه یهودی و چه مسلمان)دست به ترور بزند، خود و خانواده اش را در معرض خطر ترور قرار داده است، مگر آنکه به او ظلمی شده باشد. نفقات و هزینه های یهود به عهده خودشان و هزینه های مسلمان به دوش خودشان است. بین یهود و مسلمانان در برابر کسی که از این پیمان خود را کنار کشد و یا با طرف دیگر مخالفت نموده و به جنگ برخیزد، حق کمک رسانی به یکدیگر است. می بایست بین مسلمانان و یهودیان اصل اعتماد، خیرخواهی و نصیحت حکومت کند، نه گناه و لغزش. کسی در اثر گناه هم پیمانش گنهکار شناخته نمی شود. (اصل شخصی بودن جرایم). با مظلوم (چه مسلمان و چه یهودی) همکاری و مساعدت می گردد. (و ان النصر للمظلوم). شهر مدینه برای طرفین این پیمان نامه(یعنی ساکنین آن)، دارای احترام است.

همسایه مانند خود انسان است؛ نباید به او ضرری زد و او را از خیری محروم کند. همسر کافر پناه داده نمی شود، مرگ به اجازه اهل او (شوهر و خانواده اش). اگر اختلاف و حادثه ای بین مسلمانان و یهودیان به وجود آید، مرجع حل اختلاف بین طرفین این پیمان، خدا و رسول اوست؛ یعنی در صورت اختلاف بین یهودیان و مسلمانان، مرجع رسیدگی تورات و دانشمندان یهودی نیست، بلکه قرآن و پیامبر اسلام (ص)  است. به عبارت دیگر یهودیانی که در جامعه اسلامی زندگی می کنند، در امور اجتماعی باید از قوانین جامعه اسلامی تبعیت کنند. به قریش و کسانی که به آنان کمک می کنند، نباید پناه داد. یهودیان و مسلمانان بر ضد کسی که بر مدینه حمله ور می شوند، با هم همکاری می نمایند و به همدیگر حق یاری رساندن دارند. مسلمانان و یهودیان اگر برای صلح و آشتی فراخوانده شوند، باید مورد پذیرش واقع شوند، مگر اینکه بخواهند با دین بجنگند.

این پیمان نامه را تعداد زیادی از سیره نویسان و تاریخ نگاران ذکر کرده اند. این قرارداد همان گونه که پیداست، میان مهاجرین و قبایل مسلمان و یهودیان انصار[55]، بسته شده است. یهودیانی که نامشان در این پیمان آمده، شهرتی ندارند و در گزارش های تاریخی توجه چندانی به آنان نشده است. [56]گویا این یهودیان همان کسانی اند که یعقوبی درباره  آنان می گوید: «گروهی از اوس و خزرج به خاطر همسایگی با یهود، آیین یهود را برگزیدند»[57]- این گروه ها به جهت اوس یا خزرجی بودنشان کمترین تنش ها را با مسلمانان داشته اند. [58]به نظر می رسد، این دسته از یهودیان کم کم اسلام آورده و ارتباطی با یهودیان اصیل نداشته اند. نام گذاری این قرارداد به موادعه یهود، چندان درست نیست؛ زیرا طرف های اصلی آن مهاجران مکه و انصار مسلمان مدینه است. به هرحال عنوان «موادعه یهود» و شرکت گروه های یهودی انصار در این پیمان نامه، بسیاری را به اشتباه انداخته و موجب شده است گمان کنند سه طایفه معروف یهود -که گفته می شود یهود اصلی حجازند-[59]نیز در این قرارداد شرکت داشته اند. این تصور درست نیست و این سه گروه در این قرارداد دخالتی ندارند؛ بلکه آنان پیمانی مخصوص دارند، که در ذیل بدان اشاره می شود.

به هرحال یهودیان موضوع این قرارداد، چه یهودیان معروف باشند و چه نباشند، باید توجه داشت که از جمله یهودیانی هستند که پیامبر (ص) با آنان با مدارا و مسالمت آمیز رفتار کرده و طبق این پیمان حتی از جهت حقوق با مسلمانان برابری و مساوی شمرده شده اند. طبق این پیمان، طرفین از حیق حقوق اجتماعی هیچ تفاوتی ندارند و یهودیان کاملا در پیروی کردن از دین شان آزادند. این مطلب نهایت آزادمنشی پیامبر اسلام (ص) و مدارای او را با مخالفان و دیگراندیشان نشان می دهد. البته این امنیت عمومی برای کسانی است که این قرارداد را امضاء کرده، به آن پایبند باقی ماندند و مرتکب ظلم و خطایی نشدند.

پیمان با سه گروه معروف یهود

این پیمان از مهم ترین نمونه های برخورد مسالمت آمیز پیامبر (ص) با یهود است. متن این قرارداد را که رسول خدا -صلی اللّه علیه و آله- با سه طایفه بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع امضا کرده، مرحوم طبرسی در «اِعلام الوری» از علی بن ابراهیم نقل کرده است. متأسفانه این متن هم مورد بی توجهی همه مورخان قرار گرفته و هیچ کس قبل و بعد از طبرسی آن را به طور کامل نیاورده است. [60]به هرحال متن این پیمان را که نوع عملکرد و مدارای پیامبر (ص) با سرسخت ترین دشمنانش را نشان می دهد، از نظر می گذرانیم:

علی بن ابراهیم نقل می کند یهود بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع نزد پیامبر -صلی اللّه علیه و آله- آمده، گفتند: ای محمد! ما را به چه می خوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و شهادت به اینکه خدایی جز اللّه نیست و رسالت خودم که من فرستاده  او هستم. من کسی هستم که نامم را در تورات می یابید و علما و دانشمندان‏تان به شما گفته اند که از مکه ظهور می کنم و به این سنگلاخ (مدینه) کوچ می کنم. دانشمندی از شما که از شام آمده بود، به شما گفت: «شراب و خمیر را رها کرده ام و به سرزمینی که رنج و گرفتاری فراوان دارد و دارای خرماهای زیاد است، آمده ام فقط به خاطر پیامبری که به این حره می آید. محل خروج او مکه است و محل هجرتش اینجا. او آخرین پیامبران و بافضیلت ترین آنان است... ». یهودیان گفتند: «آنچه گفتی شنیدیم. اکنون آمده ایم که با این شرایط با تو صلح کنیم، که نه با شما باشیم و نه علیه شما، به سود یا زیان تو نباشیم و کسی را که علیه تو است یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم. تو نیز متعرض ما و دوستانمان نشوی، تا ببنیم کار تو و قومت به کجا می انجامد. پیامبر (ص) خواسته آنان را پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد که مضمونش این بود:

«یهودیان علیه پیامبر -صلی اللّه علیه و آله- یا یکی از یارانش با زبان، دست، اسلحه، مرکب، نه در پنهانی و نه آشکارا، نه در شب و نه روز، نباید اقدامی انجام دهند و خداوند بر این پیمان گواه و کفیل است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد، رسول خدا (ص) می تواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را غنیمت بگیرد». آنگاه برای هر قبیله ای از یهودیان نسخه ای جداگانه تنظیم شد. مسئول پیمان بنی نضیر، حیی بن اخطب، مسئول پیمان بنی قریظه، کعب بن اسد و مسئول پیمان بنی قینقاع، مخیریق بود، که هر سه نفر پیمان نامه را امضاء کردند. [61]

این قرارداد نسبت به آنچه به پیمان عمومی شهرت یافته، از صراحت و دلالت روشن تری برخوردار است و پیداست در یک زمان برای هر سه طایفه بسته شده است. مشکل این متن منحصر بودن نقل آن به طبرسی است. اما آنچه مشکل را حل می کند، گزارش ها و شواهدی است که در منابع دست اول بر تأیید مواد این پیمان وجود دارد؛ این شواهد عبارت اند از:

1- در منابع متعدد، به پیمان شکنی یهود با پیامبر (ص) اشاره شده و حتی تصریح شده است که آنان هنگام ورود رسول خدا (ص) به مدینه، پیمانی را با آن حضرت امضا کردند. [62]

2- برخی از مضامین این پیمان در منابع دیگر ذکر شده است؛ چنانکه آمده است: یهود با پیامبر (ص) قرارداد داشتند که به سود و زیان او قدمی برندارند. [63]این مطلب در این پیمان نامه وجود دارد.

3- در برخی از منابع دیگر اسامی مسؤلان طرف قرارداد با پیامبر (ص) بیان شده است؛ چنانکه عده ای از مورخین می گویند: حیی بن اخطب و کعب بن اسد با رسول خدا (ص) و مسئول پیمان بنی نضیر و بنی قریظه طرف قرارداد بودند. [64]این اسامی، در این قرارداد نیز بیان شده است.

4- در منابعی دیگر، جملاتی آمده است که در واقع مضمون این پیمان را بازگو می کند. مثلا گفته اند: پیامبر -صلی اللّه علیه و آله- پس از پیمان شکنی بنی قینقاع و بنی نضیر قصد کشتن آنان را داشت، ولی از آنان درگذشت. [65]درباره  قتل عام بنی قریظه پس از پیمان شکنی شان هم مورخان می گویند: «مردانشان کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شدند». [66]یهودیان بنی نضیر و بنی قریظه پس از پیمان شکنی و شدت یافتن محاصره شان می گفتند: «اگر تسلیم محمد -صلی اللّه علیه و آله- نشویم مردانمان کشته و زن و بچه  ما اسیر خواهند شد»[67]

این جملات نشان دهنده آن است که هم پیامبر (ص) و هم یهودیان یک امری را مسلم می پنداشتند و آن قتل و کشتن مردان و اسیر کردن زن و فرزندان در صورت پیمان شکنی بود. این مضمون تنها در این پیمان نامه وجود دارد.

5- برخی از مناعب عملکردهای یهودیان را بازگو می کنند که نشان می دهند، آنان با پیامبر (ص) هم پیمان بوده و خود به آن آگاهی اعتراف می کرده اند. مخیریق که نماینده یهود قینقاع در پیمان نامه بود، وقتی جنگ احد درگرفت به یهودیان گفت: به خدا قسم می دانید که یاری کردن محمد (ص) بر شما ثابت و حق است. یهودیان گفتند: امروز شنبه است (با این گفته، نشان دادند که تمایلی به یاری پیامبر (ص) ندارند). مخیریق خود شمشیر برداشت، خدمت پیامبر (ص)  آمد و مسلمان شد و در این جنگ به شهادت رسید. [68]او قبل از جنگ وصیت کرده بود که اگر در جنگ کشته شود، اموالش را به محمد (ص) بدهند. اموال او بسیار زیاد بود، گفته اند پیامبر (ص) اموال او را گرفت و بیشترین صدقات پیامبر (ص) در شهر مدینه از آن اموال بود. [69]این شواهد به خوبی نشان می دهند که پیامبر (ص) با سه گروه یهود مدینه پیمان بسته بودند و عملکرد آن حضرت با یهودیان براساس این قرارداد، بوده است.

تلاش برای صلح با خیبر

در ماه رمضان سال ششم قمری به پیامبر (ص) خبر رسید که یهود خیبر و مشرکان اطراف آن درصدد جمع آوری نیرو برای حمله به مدینه هستند. رسول خدا (ص) برای بررسی اوضاع خیبر، عبد اللّه بن رواحه و سه نفر دیگر را به این منطقه فرستاد. این گروه مخفیانه به خیبر رفتند و مطالبی از اسیر-که پس از ابو رافع به فرماندهی و ریاست خیبر گمارده شده بود-شنیدند. سپس به مدینه برگشته، اطلاعات خود را در اختیار پیامبر (ص) گذاشتند. مدتی بعد(در ماه شوال) آن حضرت یاران خود را خواست و این بار عده زیادتری را به همراه عبداللّه، روانه خیبر کرد. وقتی آنان به خیبر رسیدند، اعلام کردند که از سوی پیامبر (ص) آمده اند؛ از اسیر امان خواستند و اسیر نیز از آنان امان خواست. آنگاه با یکدیگر دیدار کردند. ایشان به اسیر گفتند: اگر نزد پیامبر (ص) آیی به تو نیکی خواهد کرد و تو را به ریاست خواهد گماشت. اسیر پس از پافشاری مسلمانان پذیرفت که همراه آنان برود. اما مشاوران او گفتند: محمد-صلی اللّه علیه و آله- کسی نیست که به بنی اسرائیل ریاست دهد. اسیر گفت: درست است، ولی ما از جنگ خسته شده ایم. سپس همراه سی نفر از یهودیان به سوی مدینه راه افتادند. در دوازده کیلومتری خیبر اسیر از رفتن به نزد پیامبر (ص) پشیمان گشت و دست به شمشیر برد، ولی عبد اللّه بن انیس که در ردیف او بر شتر سوار بود، پیش از آنکه اسیر حرکتی بکند ضربه ای به پایش زد و سپس او را کشت. بقیه مسلمانان هم با دیگر یهودیان درگیر شدند و همه را کشتند، به جز یک نفر که موفق به فرار گردید. [70]

مصطفی صادقی در یک مقاله  تحقیقی با ارائه شواهد متعدد به این نتیجه می رسد که سفر مسلمانان به خیبر، برای جنگ و کشتار خیبریان نبوده است، بلکه تلاشی در جهت صلح و حرکتی برای برقراری زندگی مسالمت آمیز بود. وی پس از بیان این دلایل، می گوید:

با آنچه گذشت روشن شد که داستان اعزام فرزند رواحه از سوی پیامبر (ص)  به خیبر، آن گونه که شهرت یافته، با هدف کشتن اسیر و همراهان یهودی اش نبوده است. بلکه این، سفری سیاسی به منظور گفت وگو برای صلح با خیبریان بوده است، ولی چون سرانجام این سفر، کشته شدن اسیر یهودی بوده این گونه در تاریخ مشهور شده است که این حرکت، سریه ای برای کشتن اسیر و یارانش بوده است. [71]

نمونه های دیگر از مدارای پیامبر (ص) با یهود

از جمله موارد اجرای اصل مدارا و رحمت پیامبر (ص) ، مدارای آن حضرت با جوان یهودی است که به تحریک شائس بن قیس، بین دو قبیله اوس و خزرج فتنه ایجاد نمود و نزدیک بود عصبیت جاهلی در دو قبیله به جنگ منجر شود؛ ولی با دخالت و نصیحت پیامبر (ص) ، موضوع حل و فصل شد. پیامبر (ص) با اینکه می دانست فتنه در کجا ریشه دارد، ولی برخوردی نکرد و با عامل یهودی فتنه مدارا نمود. [72]

از دیگر موارد مدارای پیامبر اعظم (ص) ، برخودر مهربانانه آن حضرت با مرد یهودی است که ادعا می کرد از پیامبر (ص) طلبکار است. وی روزی در کوچه جلو پیامبر اعظم (ص) را می گیرد و مدعی می شود که از آن حضرت طلبکار است! پیامبر (ص) می گوید اولا من بدهکار تو نیستم، ثانیا الآن پول همراه ندارم، اجازه بده بروم. فرد یهودی می گوید تا طلب مرا ندهی، نمی گذارم. هرچه پیامبر (ص)  با او لطف و نرمش نشان می دهد او بیشتر خشونت می کند تا آنجا که با پیامبر (ص) گلاویز می شود و ردای پیامبر (ص) را دور گردن آن حضرت می پیچد و می کشد؛ به نحوی که اثر قرمزی اش در گردن پیامبر (ص) ظاهر می شود. وقتی مسلمانان باخبر می شوند، می خواهند با آن یهودی برخورد کنند. حضرت می فرمایند: کاری نداشته باشید، من خودم می دانم که با رفیقم چه کار کنم. حضرت آنقدر نرمش و مدارا از خود نشان می دهد که یهودی همان جا می گوید: «أشهد أن لا اله الا اللّه و أشهد أنک رسول اللّه» و می گوید تو با این قدرتی که داری، این همه تحمل نشان می دهی، این تحمل و صبر عادی نیست، بلکه تحمل پیامبرانه است.[73]

5- جنگ های پیامبر (ص) با مسیحیان متخلف

پیامبر اعظم (ص) بسیار کوشید که براساس اصل صلح و مدارا با اهل کتاب رفتار نماید؛ اما فتنه ها و لشکرکشی های روم مسیحی قدرتمند از خارج مدینه و پیمان شکنی و توطئه های یهود از داخل مدینه، پیامبر اعظم (ص) را ناگزیر به درگیری و برخودرهای نظامی نمود. برخوردها و درگیری های پیامبر اعظم (ص) با مسیحیان نیز در تاریخ ثبت شده است؛ اما این برخوردها هرگز با مسیحیانی که پیمان نامه صلح بستند، نبود؛ بلکه بیشتر دفع یا رفع فتنه ها و لشکرکشی های روم قدرتمند آن زمان و متحدان آن بوده است.

یک.  غزوه دومة الجندل

این غزوه در ربیع الاول سال پنجم هجری اتفاق افتاد. علت آن این بود که رسول خدا (ص) خبر یافت که گروه عظیمی در «دومه  الجندل» گرد آمده اند و بر مسافران و رهگذران ستم می کنند و قصد مدینه را دارند. پیامبر اعظم (ص)  برای دفع ایشان با 1000 مرد از مسلمانان بیرون رفت؛ اما با نزدیک شدن به آنان معلوم شد که دشمن به طرف مغرب کوچیده است و جز بر مواشی و شبانان ایشان دست نیافت و اهل «دومة الجندل» نیز پراکنده شدند. رسول خدا (ص)  به مدینه بازگشت و این نخستین جنگ با رومیان بود؛ زیرا زمامدار دومة الجندل (اکیدر بن عبد الملک کندی) کیش مسیحی داشت و زیر فرمان «هرقل» پادشاه روم بود. [74]

دو.  نبرد موته

[75]این غزوه در جمادی الاولی سال هشتم هجری اتفاق افتاد. علت این جنگ را این گونه نوشته اند: رسول خدا (ص) ، «حارث بن عمیرازدی» را با نامه ای نزد پادشاه «بصری» فرستاد و چون حارث به سرزمین «موته » رسید «شرحبیل بن عمرو» او را دستگیر کرده، بعد از بازجویی کامل به قتل رساند. بعد از مدتی حادثه ناگوارتری به وقوع پیوست، که پیامبر (ص) را برای ادب کردن مرزنشینان شام استوارتر ساخت. حادثه جانگداز از این قرار بود که «کعب بن عمیر غفاری» همراه 15 نفر از صحابه رسول خدا (ص) به مأموریت تبلیغ رفتند و آنجا مورد حملات غافلگیرانه و ناجوانمردانه مردم محل قرار گرفتند. کشته شدن حارث، کعب و دیگر یاران پیامبر اعظم (ص) سخت بر وی دشوار آمد و مردم را به جهاد فراخواند و سه هزار مرد را برای سرکوب یاغیان اعزام فرمود. رسول خدا (ص) پسرعم خود خود «جعفر بن ابی طالب» را فرمانده آنان کرد و افزود: اگر او به شهادت رسید، «زید بن حارثه» لشکر را هدایت نماید، چنانچه او نیز آسیب دید، فرمانده سپاه «عبد اللّه بن رواحه» است و اگر او نیز به شهادت رسید، مسلمانان خود یکی را به فرماندهی برگزینند. [76]

پیامبر اعظم (ص) به مسلمانان توصیه نمودند که تقوای الهی را حفظ کنند. در صورت برخورد با مشرکان اول آنان را به اسلام فرا بخوانند، اگر پذیرفتند از آنان بخواهند که به مدینه هجرت کنند، تا در شمار مهاجرین باشند، اگر مسلمان شوند و به مدینه مهاجرت نکنند، مانند دیگر اعراب خواهند بود که مسلمان شده اند و مهاجرت نکرده اند، برای این قبیل افراد از «فیء» و غنائم سهمی نخواهد بود، مگر اینکه در جهاد همراه مسلمانان باشند. اما اگر اسلام را نپذیرفتند، به قبول جزیه دعوت شان کنید و اگر هیچ کدام از این امور را قبول نکردند، با یاری خداوند با آنان بجنگید. دیگر اینکه به افرادی که در صومعه هستند، آسیبی نرسانید، متعرض زنان و کودکان و پیران نشوید، درخت ها را قطع نکنید و به هدم هیچ خانه ای نپردازید. [77]

سپس سربازان اسلام رهسپار شدند تا در سرزمین شام به «معان» رسیدند و در آن جا خبر یافتند که شرحبیل از قبایل مختلف شام، صد هزار نفر گردآورده است و «هرقل» پادشاه روم نیز در سرزمین «بلقا» با صد هزار رومی به عنوان نیروهای ذخیره فرود آمده اند.

مسلمانان پس از اطلاع از نیروها و قدرت نظامی دشمن به شور و مشورت پرداختند و خواستند رسول خدا (ص) را که در «ثنیة الوداع» مانده بود، از شمار دشمن باخبر سازند؛ اما «عبد اللّه بن رواحه» با ایراد خطبه  آتشینی مردم را دلیر ساخت و گفت: ما به اتکار فزونی نیرو و فزونی تجهیزات و سلاح با دشمن نمی جنگیم و تنها اتکای ما به دینی است که خدا ما را بدان سرافراز کرده است. پس پیش روید و به راه خود ادامه دهید؛ یا پیروزی بر دشمن یا شهادت. در صورت اخیر، به برادران خود ملحق می شویم. این خطابه روح جهاد را در سپاه اسلام زنده کرد و همگی آماده حرکت شدند. [78]

جنگ سختی درگرفت و سه نفر از سرداران اسلام که پیامبر (ص) آنان را به فرماندهی منصوب نموده بود، هریک به شهادت رسیدند. مسلمانان خالد بن ولید را که تازه مسلمان شده و در جمع آنان بود، به فرماندهی برگزیدند. او هم دست به یک تاکتیک نظمی زد و شب هنگام شروع به جابجایی نیروها کرد، به نحوی که دشمن تصور کرد که نیروی کمکی به آنان رسیده است. لذا از حمله منصرف شدند و مسلمانان نیز از فرصت استفاده کرده، به مدینه بازگشتند. در این جنگ «مالک بن زافله» فرمانده رومیان، نیز به دست «قطبة بن قتاده» کشده شد. [79]

سه. غزوه تبوک

این غزوه در رجب سال نهم هجرت اتفاق افتاد. نوشته اند: رسول خدا (ص)  خبر یافت دولت روم، سپاه عظیمی فراهم کرده و «هرقل » جیره یک سال سپاهیان خود را پرداخته و آنان را آماده جنگ با مسلمانان ساخته است و پیشاهنگان خود را تا «بلقا» پیش فرستاده است. طبق این گزارش رسول خدا (ص) مردم را برای جنگ با رومیان فراخواند. این غزوه در واقع امتحانی نیز برای مسلمانان بود؛ زیرا فصل تابستان و گرمی هوا و رسیدن میوه ها و آسایش در سایه درختان از یک طرف موجب می گردید که مسلمانان به راحتی راضی به این کار نشوند.[80] دوری راه و نگرانی از سپاه انبوه دولت روم از طرفی دیگر، کار این بسیج را دشوار ساخته بود. مشکل به قدری بود که آن را «جیش العسرة» نامیدند. بر این اساس پیامبر اعظم (ص) در این غزوه از همان آغاز کار، مقصد را آشکار ساخت تا مردم برای پیمودن راهی دور و انجام کاری دشوار و جنگ با دشمنی زورمند آماده شوند. [81]

زمانی که بسیج عمومی اعلان گردید، نفاق منافقان و کارشکنی های افراد ضعیف الایمان آغاز گردید. منافقان بیش از هر وقت دیگر فعال شده بودند و دیگر بهانه جویان نیز برای رفع مسئولیت و فرار از وظیه، شروع به طرح بهانه های واهی و گوناگون نمودند. در این باره قرآن کریم صریحا سخن گفته است.

پیامبر اعظم (ص) برای بسیج مسلمانان، از خود صلابت و سخت گیری های نیز نشان داد. یکی از این موارد، به آتش کشیدن خانه سویلم بود که درواقع برخورد پیامبر (ص) با یک خانه  تیمی بود. نوشته اند: عده ای از منافقان در خانه سویلم یهودی گرد آمدند که مردم را از آماده شدن برای سفر جهاد بازدارند. رسول خدا (ص) ، «طلحة بن عبید اللّه » را با چند نفر از اصحاب مأموریت داد که آن خانه را آتش بزنند و طلحه نیز چنان کرد. [82]

به هرحال پس از تبلیغ بسیار، حدود سی هزار نفر آماده حرکت به سوی تبوک گردیدند. [83]برای تأمین هزینه تجهیز سی هزار سپاه، لازم بود که توانگران مسلمان، کمک مالی دهند. مسلمانان این کار را با کمال شوق و اخلاص انجام دادند؛ حتی فقیران در قدرت، کمک کردند: یکی خرما می آورد و دیگری پول نقره اش را در اختیار پیامبر (ص) می گذاشت. منافقان در این جا هم بیکار ننشستند و سخنان نفاق آمیز بر زبان می راندند و مسلمانان را مسخره می کردند. درباره  این علم منافقان، آیات 79 و 80 از سوره توبه نزول یافت.

رسول خدا (ص) ، علی (ع)  را در مدینه جانشین خود گذاشت و از مدینه خارج شد. با اینکه علی (ع) قهرمان جنگ خندق و خیبر و بسیاری از غزوات همراه رسول خدا (ص) بود و در این جنگ نیز حضور او در میدان جنگ بسیار ضرورت داشت، اما پیامبر اعظم (ص) وی را در مدینه گذاشت، زیر از یکسو این مسافرت طولانی بود و مدتی زیادی را دربرمی گرفت، از سوی دیگر منافقان بسیاری از امر پیامبر (ص) سرپیچی نموده و در مدینه باقی مانده بودند. بدین رو ضرورت داشت که کسی جانشین پیامبر (ص) باشد که بتواند به درستی از عهده اداره شهر برآید. اما منافقان به بدگویی علی (ع) پرداختند و شایع کردند که رسول خدا (ص) از علی (ع) افسرده خاطر گشته و او را بخود نبرده و در مدینه گذاشته است! چون این سخنان به گوش علی (ع) رسید، از مدینه به دنبال رسول خدا (ص) شتافت و به او پیوست و خواست که وی را همراه خود ببرد. رسول خدا (ص) به او فرمودند: أنت منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ أنه لانبی بعدی؛ [84]موقعیت تو نسبت به من، همچون موقعیت هارون نسبت به موسی است، جز آنکه پس از من پیامبری نخواهد آمد. برادرم! به جای خویش بازگرد که مدینه را جز من یا تو کسی  شایسه نیست و تویی جانشین من در خاندان من و محل هجرت من و عشیره من.

آنگاه علی(ع) راضی شد و به مدینه بازگشت و رسول خدا (ص) به سوی مقصد خویش رهسپار شد. پیامبر اعظم (ص) پس از رسیدن به تبوک اثری از سپاه روم ندید. آنان پس از شنیدن حرکت سپاه فداکار و مخلص مسلمانان، لشکریان خود را به شهر بازگردانده بودند، تا چنین وانمود کنند که آنان هرگز فکر حمله بر سر مسلمانان را نداشته اند. رسول خدا (ص) به مدت بیست روز در آنجا ماند، اما بدون اینکه درگیری و جنگی با دشمن صورت بگیرد، پس از مشورت با اصحاب و افسران عالی رتبه اش به مدینه بازگشت. [85]مسلمانان یقینا در این سفر به هدف خود رسیده بودند. سپاه دشمن از ترس و واهمه پراکنده شده و دیگر تا مدتی از فکر حمله به مسلمانان بازمانده بودند. پیامبر اعظم (ص) در این سفر نامه هایی را نوشته، قراردادهایی را با مسیحیان و اعراب ساکن شامات منعقد نمود، که برای توسعه، نفود و گسترش اسلام در آن منطقه بسیار مفید بود. یکی از این نامه ها، به مردمان دومة الجندل نوشته شد، که اقامه نماز و پردخت زکات از نکات اصلی نامه بود. [86]پیامبر اعظم (ص) با حاکم «ایله» که نامش «یحنه بن رؤبه» و مسیحی بود، پیمان صلحی را امضاء کرد که براساس آن باید ایله جزیه می پرداخت و در قبال آن امنیت کشتی ها و کاروان های تجارتی شان تأمین می گردید. در آن معاهده تصریح شد که هرکسی فتنه انگیزی کند، گرفتن مالش حلال است. [87]رسول خدا (ص) با مردمان «جرباء» و «أذرح» نیز معاهده ای امضاء کرد که در قبال تأمین امنیت شان، هر سال یک صد دینار به آن حضرت بپدردازند. [88]مانند همان نامه  معاهده، برای مردم «مقنا» نیز نوشته شد و در قرارداد قید شد که حاکم آنان نیز از جانب خودشان یا «اهل رسول اللّه» خواهد بود[89] بر این اساس در این غزوه پیامبر اعظم (ص) بدون جنگ به اهداف عالی خود نائل شده، قراردادهای زیادی نوشت و زمینه نفود و گسترش اسلام را هموار ساخت.

6- برخورد و درگیری پیامبر (ص) با یهودیان مختلف

پیامبر گرامی اسلام (ص) با یهود بسیار ملاطفت و مدارا نمود و تا امکان داشت، کوشید با آنان در صلح و آشتی به سر برد. هرگز آنان را وادار به پذیرش دین اسلام ننمود. با پیمان نامه هایی که منعقد کرد، کوشید بین مسلمانان و یهودیان درگیری و برخوردی به وجود نیاید؛ اما دشمنی و توطئه یهود علیه پیامبر (ص) تمامی نداشت و ناگزیر آن حضرت با به واکنش واداشت.

یهودیان قبل از ظهور پیامبر آخر الزمان، با شواهدی که از کتب آسمانی شان در دست داشتند، انتظار وی را می کشیدند. بر آن اساس به مکه و مدینه مهاجرت کردند و به انتظار ظهور پیامبر آخر الزمان نشستند. اما پس از اینکه حضرت محمد (ص) ظهور کرد و به رسالت برگزیده شد، یهودیان به بهانه اینکه او از نژاد یهود و اسرائیل نیست، سر به مخالفت برداشتند. دشمنی و توطئه آنان علیه پیامبر اکرم (ص) به طور مفصل در کتب تاریخی مضبوط است. در این مقال به برخی از آنان اشاره می گردد تا علت برخورد سختگیرانه پیامبر (ص) با آنان آشکار شود.

همکاری با دشمنان پیامبر اکرم (ص) و شرکت در توطئه ها و جنگ ها علیه اسلام و قرآن. آنان قریش را تشویق و یاری می کردند؛ حتی بسیاری از سؤال های مشکل و به اصطلاح کوبنده را طراحی کرده، به قریش می دادند؛ مانند سؤال هایی درباره  روح، اصحال کهف و ذوالقرنین [90]- این گونه سؤال ها هیچ کدام به منظور تفقه و کشف حقیقت نبود، بلکه صرفا برای اغراض متعصبانه  دیگری مطرح می گردیدند. البه گاهی نیز پرسش هایی که توسط یهودیان از پیامبر - صلّی اللّه علیه و آله- مطرح می شد، از پرسش های تفقهی و برای کشف حقیقت بود. از ابن عباس روایت شده است که روزی فردی یهودی نزد رسول خدا -صلّی اللّه علیه و آله- آمد و گفت: سئوالاتی دارم که مدت ها است در ذهنم خلجان می کنند. اگر پاسخ آنان را بگویی ایمان خواهم آورد. آنگاه پرسش هایی را پیرامون توحید مطرح نمود. یکی از آنان چنین بود: چگونه خداوند را بی همتا می دانی، با آنکه همان گونه که او به وصف، یگانگی وصف می شود، انسان نیز به این صفت وصف می گردد؟ پیامبر-صلّی اللّه علیه و آله-پاسخ داد: انسان گرچه واحد است، ولی ذات او بسیط نیست، لیکن خداوند بسیط و احدی المعنی است. «اللّه واحدٌ وَ أحدیّ المعنی، و الانسان واحد و ثنویّ المعنی، جسم و عرض، و بدن و روح ... .»

وی سپس درباره  تعداد و نام جانشینان پیامبر (ص)  پرسید. که رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-امامان دوازده گانه را برای او نام برد. در این هنگان وی سخن پیامبر (ص) را تصدیق کرده، گفت: همه  آنچه گفتی در کتاب های پیامبران پیشین موجود است. [91]تحریک مخالفان پیامبر (ص) و منافقان در مدینه. یهودیان، دشمنان پیامبر اکرم (ص) و منافقان مدینه را تحریک به مخالفت با پیامبر (ص) می کردند؛ چنانکه جنگ های احد (به واسطه تحریک قریش توسط یهودیان بنی قینقاع)، جنگ احزاب (با تحریک قریش و قبائل اطراف توسط یهودیان بنی قریظه) و برخی از درگیری های دیگر به تحریک و هم پیمانی یهودیان انجام گرفت. یهودیان بنی قریظه با دشمنان پیامبر (ص) و مشرکان هم پیمان شدند که در صورت حمله آنان از خارج، یهودیان از داخل مدینه به مسلمانان حمله ور شوند.

تحقیر دین و پیامبر گرامی اسلام. آنان پیامبر (ص) را تحقیر می کردند و می گفتند او از خود چیزی ندارد و همه اش از یهود و تورات است. گاهی هم می گفتند که حضرت ابراهیم، اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط دوازدگانه یهودی از ما است [92]که خداوند متعال با نزول وحی (ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما)[93]

بدان پاسخ گفت. آنان گاهی پیامبر (ص) را سرزنش می کردند که قبله ای ندارد و قبله از آن ماست، که سرانجام این توطئه ها و تحقیرها با نزول آیات قرآن، [94]خنثی گردید.

تبلیغات سوء و شایعات بی اساس

یهودیان در مدینه شایعات بی اساس و خطرناکی را طراحی و منتشر می کردند؛ مثلا می گفتند: هرکس مسلمان شود، مریض می شود! چون این دین مورد خشم خداست. یا اینکه هرکس مسلمان شود، زنش پسر و اسبش کره نمی آورد. از آنجایی که آب و هوای مدینه به طور معمول با تازه واردین سازگار نبود و موجب بیماری-از جمله نوعی مالاریا- می شد، پیامبر دعا کرد و دستور فرمود که از گیاه سیر استفاده کنند. بدین رو بیماری مذکور برطرف گردید. در مورد شایعه  دیگر نیز با متولد شدن نوزاد پسر از مهاجران (عبد اللّه بن زبیر ) و انصار (نعمان بن بشیر) دروغ و توطئه آنان فاش و خنثی گردید. [95]

یهودیان مدینه با منافقان اوس و خزرج، همکاری های عجیبی را آغاز کرده بوند. غالبا توسط وحی پیامبر اکرم (ص) از توطئه آنان باخبر می گردید. طبق نوشته  ابن اسحاق، حدود صد آیه از سوره بقره درباره آنان نازل شده است. [96]

پس از جنگ بدر، توطئه های یهودیان بنی قینقاع افزایش یافت، تا اینکه با تحریک و توهین به زن مسلمان در بازار مدینه یک نفر کشته شد و آنان با مسلمانان درگیر شدند و پیامبر (ص) را تهدید نمودند که جنگ با مردم مکه تو را فریب ندهد، آنان مردم جنگ نبودند، ما اگر با تو جنگ کنیم، نشان خواهیم داد که جنگ چیست!. [97]همه  این دشمنی ها در حالی بود که پیامبر گرامی اسلام (ص) در آغاز می کوشید، مسالمت آمیز و با رأفت و مدارا با آنان همزیستی کنند؛ اما ظاهرا یهودیان اهل مدارا و صلح و همزیستی نبودند، بدین رو همواره به کارشکنی، خیانت، نقض پیمان با پیامبر (ص) و همکاری با دشمنان آن حضرت می پرداختند. بدین‏سان پیامبر اعظم (ص) ناگزیر از برخودر و درگیری با آنان گردید.

نمونه های درگیری پیامبر (ص) با یهود

پیامبر اسلام (ص) دو پیمان عمومی و خصوصی با سه طایفه بزرگ یهودیان مدینه (بنی قریظه، بنی نضیر، بنی قینقاع)منعقد نمود؛ اما آنان ضمن نقض پیمان های خود، دست به اقداماتی همچون حمایت از مشرکان، تفرقه افکنی میان مسلمانان، ایجاد تردید در میان مسلمانان، تحریف، تمسخر، فریب، زدند. از همه مهم تر اینکه تصمیم به نابودی و از بین بردن اساس اسلام گرفتند و به خصوص در جنگ احزاب بسیار کوشیدند که کار مسلمانان را یکسره سازند. این نوع عملکردها، موجب شد که باقی ماندن یهودیان در مرکز حکومت اسلامی خطرآفرین تلقی گردد. لذا باید مناسبات مسلمانان با یهودیان به درستی مشخث می گردید و مسلمانان از این جبه داخلی که در درون شهر مدینه قرار داشت، باید به نحوی احساس امنیت می کردند. بر این اساس پیامبر اعظم (ص)  مذاکراتی را با آنان آغازکرد، که دراقع اثری نداشت و سرانجام، کار به درگیری و جنگ کشید، که در ذیل به این درگیری ها و علل آنان اشاره می شود.

1- غزوه بنی قینقاع

یهود بنی قینقاع از همه یهودیان شجاع تر بود، 700 نفر مردم جنگی داشتند، شغل‏شان زرگری بود و با رسول خدا (ص) پیمان سازش و عدم تعرض بستند؛ اما پس از واقعه بدر، از راه نافرمانی و حسد درآمدند و پیمان خود را نقض کردند. علل اصلی جنگ مسلمانان با این قبیله چنین است:

1-1- پیمان شکنی.

از مهم ترین علت های درگیری پیامبر اعظم (ص) با یهود به طور کلی پیمان شکنی آنان بود. به تصریح تمام مورخان نبرهای رسول خدا (ص) با یهودیان پس از پیمان شکنی آنان اتفاق افتاده است: جنگ با بنی قینقاع پس از بدر، بنی نضیر پس از احد و بنی قریظه پس از احزاب. پس از جنگ بدر، زمانی که رسول خدا (ص) شنید یهودیان بنی قینقاع پیمان شکسته اند، خواست بار دیگر آنان را بیازماید. پس عده ای را به دنبال آنان فرستاد و آنان را در بازار بنی قینقاع گردآورد و به آنان گفت: «ای گروه یهود!از آنچه بر سر قریش آمد بترسید و اسلام آورید».بزرگان طایفه در جواب رسول خدا (ص)  گفتند: ای محمد! چنان گمان می بری که ما همچون قریش خواهیم بود. کشتن عده ای قریش تو را مغرور نکند. آنان بی تجربه بودند و از فنون رزم خبر نداشتند. به خدا قسم! اگر ما با تو جنگ کنیم، خواهی فهمید که تاکنون با کسانی همانند ما نجنگیده ای![98] یهودیان با این جملات بی خردانه، دشمنی خود را با پیامبر اعظم (ص) را آشکار کرده، بر پیمان شکنی خود صحه گذاشتند و درواقع به طور آشکارا اعلان نبرد نمودند. این آیه شریفه نیز در جواب آنان نازل شد: قل للّذین کفروا ستغلبون و تحشرون الی جهنم و بئس المهاد؛ [99]«به کسانی که کفر ورزیدند بگو: به زودی مغلوب خواهید شد و سپس در دوزخ محشور می شوید و چه بد بستری است!»

1-2- آشوب های اجتماعی و بی بندباری.

این گروه اولین کسانی بودند که نقض پیمان می کردند. با اینکه گفتار و کردارشان آشکارا اعلام نبرد بود، اما رسول خدا (ص) با آنان مدارا می کرد، و مسلمانان را نیز به بردباری فرا می خواند. یهودیان به جای اینکه عبرت بگیرند و از کرده های شان پشیمان شوند، بر جسارت شان می افزودند. طولی نکشید که دست به آشوب های اجتماعی زده، با تحریک و آشوب، نظم جامعه اسلامی را برهم زدند و از طریق تنگ کردن معیشت و زندگی مسلمانان می خواستند بر آنان چیره شوند. آشکارا مسلمانان را مورد آزار و اذیت و تمسخر قرار می دادند و دست به بی بندوباری و بی ناموسی می زدند.

اوج بی بندوباری های یهود در اشعار و هجویات کعب بن الاشرف، بروز پیدا می کرد. کعب یک مرد کینه توز و سخت دشمن اسلام بود. او شعر می سرود و در شعرهایش زنان مسلمان را نام می برد و بدین نحو مسلمانان را می آزرد. [100]

1-3- دستور مستقیم الهی.

پیامبر خدا (ص) این وضعیت را تحمل می نمود، تا اینکه آیه شریفه قرآن نازل شد: و إما تخافنّ من قوم خیانة فأنبذ الیهم علی سواء إن اللّه لایحب الخائنین. [101] پیامبر گرامی، پس از نزول این آیه شریفه فرمود: «از خیانت یهود بنی قینقاع می ترسم».به همین سبب برای جنگ با آنان حرکت کرد. [102]

رسول خدا (ص) به اذن الهی، ابو لبابه را در مدینه به جانشینی خود گماشت و با سپاه اسلام درحالی که پرچم را به عموی بزرگوار خود حمزه داده بود، به سوی یهودیان بنی قینقاع شتافت و به مدت شش یا پانزده روز یهودیان بنی قینقاع را محاصره کرد، تا آنان به تنگ آمدند و تسلیم شدند؛ ولی آن حضرت با وساطت و اصرار عبد اللّه بن ابی رئیس منافقان مدینه، از کشتن آنان درگذشت و فرمود تا از مدینه بیرونشان کنند و اموالشان پس از اخراج خمس بین مسلمانان قسمت شد.[103]

2- غزوه «بنی النضیر»

یهودیان و منافقان از شکست مسلمانان در جنگ احد بسیار اظهار شادمانی می کردند و در پی فرصت برای وارد کردن آخرین ضربه بر پیکر نوپا و خسته  اسلام بودند. یهودیان بنی نضیر دارای هزار مرد جنگی بودند و ثروت و مال و دژهای مستحکم زیادی داشتند. قرآن کریم در این باره می فرماید: و ظنّوا أنهم مانعتهم حصونهم من اللّه؛ [104]گمان داشتند که دژهای (مستحکم)شان در برابر خدا مانع‏شان می شود». آنان به مال و ثروت و قلعه های شان می نازیدند و مغرور بودند و تصور می کردند که هیچ کسی نمی تواند بر آنان غلبه یابد. بدین رو همواره با خدا و پیامبر (ص) درمی افتادند. شاقّو اللّه و رسوله. [105]با اینکه با پیامبر اعظم (ص) پیمان داشتند، ولی با دشمنان آن حضرت همکاری کردند و پیمان خود را شکستند.

یهودیان بنی نضیر پس از جنگ احد پیمان شکنی کردند. خبر پیمان شکنی آنان به پیامبر اعظم (ص) رسید. پیامبر (ص) برای اینکه از منویات و طرزتفکر یهودیان «بنی النضیر» آگاه گردد، همراه گروهی از افسران خود عازم دژ آنان گردید؛ اما هدف ظاهری پیامبر (ص) از تماس با بنی نضیر این بود، که در پرداخت خون‏بهای آن دو نفر عرب از قبیله «بنی عامر» که به دست عمرو بن امیه کشته شده بودند، کمک بگیرد. پیامبر (ص) در پای قلعه و در سایه دیوار دژ با افسران خود نشست [106]و با سران بنی نضیر مشغول گفتگو گردید. یهودیان با تعارفات و چرب زبانی پیامبر (ص) را مشغول نگه داشته بودند، تا یکی از آنان (عمرو بن حجاش نضری )از بالای بام سنگی بر سر پیامبر (ص) افکنده، آن حضرت را به شهادت برساند. پیامبر (ص) به دلیل رفت وآمدهای مشکوک و چرب زبانی های زیاد به ماجرای توطئه پی برد و یا اینکه فرشته وحی، آن حضرت را آگاه ساخت. خوشبختانه نقشه  آنان نقش بر آب شد، و توطئه ها و حرکات مرموز آنان فاش گردید. پیامبر (ص) از جای خود حرکت کرد و طوری مجلس را ترک گفت که یهودیان تصور کردند دنبال کاری می رود و برمی گردد؛ ولی پیامبر (ص) راه مدینه را در پیش گرفت و شتابان به مدینه بازگشت و همراهانش را نیز از تصمیم خود آگاه نساخت. آنان همچنان در انتظار بازگشت پیامبر (ص) به سر می بردند؛ اما هرچه انتظار کشیدند انتظار آنان سودی نبخشید. یاران پیامبر (ص) نیز پس از مدتی، به محضر پیامبر شرفیاب شدند و از توطئه چینی یهود آگاه گردیدند. [107]

یهود بنی نضیر که هم پیمان پیامبر (ص) بود، این گونه نقشه قتل آن حضرت را کشیدند و ناجوانمردانه کمر بر ترور او بستند. مقتضای پیمان و نیز عدالت و راه منطقی همان بود که پیامبر گرامی برگزید. پیامبر اعظم (ص) به تمام سربازان آماده باش داد و سپس توسط«محمد بن مسلمه اوسی»به یهود بنی النضیر پیام فرستاد که در مدت ده روز مدینه را ترک گویید؛ زیرا پیمان شکنی کرده اند و از در مکر و حیله وارد شده اند و اگر در این ده روز این مرز و بوم را ترک نکنند، خونشان هدر است. [108]این پیام، افسردگی عجیبی در میان یهود پدید آورد و هرکدام گناه را بر گردن دیگری انداخت. یکی از سران آنان پیشنهاد کرد که همگی اسلام آورند، ولی لجاجت اکثریت مانع از پذیرفتن چنین پیشنهادی گردید. [109]نهایتا تصمیم این شد که کوچ کنند. لذا درصدد برآمدند و شتر اجاره کردند، تا مدینه را ترک نمایند؛ اما عبد اللّه ابی، و مالک بن ابی و دیگر منافقان، فورا پیامی به سران بنی النضیر فرستادند که ما با دو هزار سربازی که در اختیار داریم، شما را یاری می کنیم، و قبائل هم‏پیمان شما، یعنی بنی قریظه و غطفان نیز شما را تنها نمی گذارند و کمک خواهند کرد. پس در قلعه خود بمانید و ما به شما ملحق خواهیم شد و تا جان در بدن داریم از شما دفاع خواهیم نمود. این پیام منافقان را قرآن کریم چنین بازگو می نماید: لئن أخرجتم لنخرجنّ معکم و لا نطیع فیکم احدا ابدا و إن قوتلتم لننصرنّکم...  ؛ [110]«اگر اخراج شدید، حتما همراه شما بیرون خواهیم آمد و علیه شما هرگز از احدی فرمان نخواهیم برد و اگر با شما جنگیدند، حتما شما را یاری خواهیم کرد».

این وعده یقینا یک وعده دروغین بود، که قرآن کریم درباره آن می فرماید: و اللّه یشهد إنّهم لکاذبون؛ [111]«و خداوند گواهی می دهد که قطعا آنان دروغ گویانند».این وعده دروغین، بر جرأت یهودیان افزود؛ فکر آنان را دگرگون کرد و از رفتن منصرف گردیدند؛ لذا به پیامبر (ص) پیغام دادند، ما از اینجا بیرون نمی رویم؛ هرچه می خواهی بکن!

رسول گرامی، پس از اینکه از پیام عبداللّه آگاه شد، ابن ام مکتوم را در مدینه جانشین خود ساخت و تکبیرگویان برای محاصره قلعه «بنی النضیر» حرکت کرد. به مدت شش شبانه روز، [112]یا 15 روز قلعه آنان را محاصره کرد، ولی یهودیان بر پایداری خود افزودند. پیامبر (ص) دستور داد نخل های اطراف قلعه را ببرند، تا یهودیان یکباره دندان طمع از این سرزمین بکنند. در این لحظه، صدای اعتراض یهودیان از داخل قلعه بلند شد و همگی گفتند: ای ابو القاسم تو همیشه سربازان خود را از قطع اشجار نهی می کردی، این بار چرا دست به چنین کاری زدی؟ پیامبر (ص) به امر الهی این کار را انجام داد تا اینکه امید و انگیزه  یهودیان را از استقامت و ماندن در آنجا از بین ببرند. خداوند متعال می فرماید: ماقطعتم من لینة أو ترکتموها قائمة علی اصولها فبإذن اللّه و لیخزی الفاسقین؛ [113]«چه آنکه درخت خرما را بریدید یا آنان را بر ریشه های شان بر جای نهادید، به فرمان خدا بود، تا نافرمانان را خوار گرداند».

سرانجام یهودیان تسلیم شدند؛ مشروط بر اینکه اموال منقول خود را ببرند. پیامبر اعظم (ص) موافقت کرد که آنان آنچه از اموال دارند ببرند، غیر از سلاح که می بایست به مسلمانان تسلیم نمایند. یهودیان آزمند در نقل خود حد اکثر کوشش را کردند، حتی درهای خانه ها را با چهارچوبه آنان از جا کندند. قرآن کریم در این باره می فرماید:

یخربون بیوتهم بأیدیهم؛ [114]«با دست های خودشان، خانه های شان را ویران ساختند».

3- غزوه بنی قریظه

هنوز کاملا افق روشن نشده بود که آخرین سربازان احزاب با ترس و دلهره عجیبی مدینه را ترک کردند. مسلمانان با اینکه در مدت محاصره  طاقت فرسا خسته و فرسوده شده بودند، اما هنگام ظهر جبرئیل فرود آمد و رسول خدا (ص)  را مأمور نمود که کار بنی قریظه را یکسره کند. رسول خدا (ص) بلال را فرمود تا درمیان مردم اعلام کند که هرکس مطیع و شنوای امر خدا و رسول است، باید نماز عصر را جز در «بنی قریظه» نخواند. آنگاه پرچم را به دست علی(ع) داد و با سه هزار نفر از مسلمانان که 36 اسب داشتند، رهسپار بنی قریظه شدند و سرتاسر دژ بنی قریظه را به محاصره درآوردند. یهودیان از روزنه های برج به پیامبر (ص) فحش و ناسزا می دادند. امام علی(ع) می خواست از نزدیک شدن پیامبر (ص) به برج ها جلوگیری نماید، تا آن حضرت ناسزاهای یهودیان را نشنود؛ اما پیامبر (ص) فرمود: گر من به آنان نزدیک شوم، دست از فحش و ناسزا بر می دارند. سپس آن حضرت در پای قلعه آمده، فرمودند: آیا خداوند شما را خوار ذلیل نساخت؟ یهودیان گفتند: ای ابو القاسم تو که درشت گوی نبودی! این سخن چنان رسول خدا (ص) را منقلب کرد که بی اختیار عقب رفت. [115]رسول خدا (ص) بیست و پنج روز «بنی قریظه» را در محاصره داشت تا آنان از محاصره به تنگ آمدند و «کعب بن اسد» به ایشان گفت: ای گروه یهود! می بینید چه بر سرتان آمده است؟ اکنون سه کار را به شما پیشنهاد می کنم تا هرکدام را خواستید، انتخاب کنید: تسلیم شوید و از این مرد پیروی کنید و به او ایمان آورید، تا خون، اموال و زن و فرزندان تان در امان باشند. سوگند به خدا برایتان روشن شده و می دانید که او پیامبری است که نامش در کتاب تان آمده است. یهودیان گفتند: ما هرگز از حکم تورات دست برنمی داریم و جز آن را نمی پذیریم. کعب گفت پیشنهاد دوم این است که بیایید فرزندان و زنانمان را بکشیم تا از سوی آنان نگران نباشیم، آنگاه با شمشیرهای آخته حمله بریم. اگر پیروز شدیم که دوباره زن و فرزند می یابیم و اگر کشته شدیم که غم آنان را به دل نداریم. گفتند: این بیچارگان را هرگز نمی کشیم. کعب گفت: امشب که شنبه است، از آن بهره گیریم؛ ممکن است محمد (ص) و یارانش از حمله ما آسوده خاطر باشند، پس حمله بریم و شبیخون زنیم. گفتند: شنبه را تباه نخواهیم ساخت. کعب که به شدت ناراحت و عصبانی شده بود، کفت: پس معلوم می شود در میان شما یک نفر دوراندیش و خردمند وجود ندارد. [116]

لغزش ابو لبابه

یهودیان «بنی قریظه» نزد رسول خدا (ص) پیام فرستادند که «ابو لبابة بن عبد المنذر» را نزد ما بفرست تا در کار خود با وی مشورت کنیم. رسول خدا (ص) او را نزد ایشان فرستاد. چون او را دیدند، دست به دامن او شدند و زنان و کودکانشان به شیون پرداخته، نزد او گریستند. ابو لبابه دلش به رحم آمد و چون از او پرسیدند: آیا صلاح است که بدون قید و شرط تسلیم شویم و به حکم محمد (ص) تن در دهیم، ابو لبابه گفت: آری؛ اما با اشاره به گلوی خود به آنان فهماند که در صورت تسلیم، کشته خواهند شد. ابو لبابه، می گوید: به خدا قسم، قدم برنداشته، دانستم که به خدا و رسول او خیانت کرده ام. او پس از اینکه فهمید به مسلمانان خیانت ورزیده و اسرار آنان را فاش ساخته است، مستقیم راه مسجد را در پیش گرفت و بی آن که نزد رسول خدا (ص) برود، خود را به یکی از ستون های مسجد بست و گفت: از این جا نخواهم رفت، تا خدا توبه ام را قبول کند. به نقل مفسران و مورخان، آیه 72 سوره انفال درباره  همین گناه ابو لبابه نازل شده است.

چون خبر ابو لبابه به رسول خدا (ص) رسید، فرمودند: اگر نزد من آمده بود، برایش طلب آمرزش می کردم، اما اکنون که چنین کرده است، من هم با او کاری ندارم تا خدا توبه اش را قبول کند. شش روز بدین منوال گذشت و فقط هنگام انجام فریضه، همسرش آمده، وی را باز می کرد و بار دیگر به ستون مسجد می باست.

سحرگاه بود که در خانه «ام سلمه» قبولی توبه  ابو لبابه، به رسول خدا (ص)  نازل شد. پیامبر اعظم (ص) با چهره خندان به «ام سلمه » گفت که خداوند توبه ابو لبابه را پذیرفت. «ام سلمه » به اذن پیامبر اعظم (ص) ابو لبابه را مژده داد که خدا توبه ات را قبول کرد؛ اما او سوگند یاد کرده بود که جز رسول خدا (ص)  کسی او را باز نکند. ابو لبابه همچنان ماند تا رسول خدا (ص) برای نماز صبح به مسجد آمد و او را باز کرد. [117]

تسلیم شدن بنی قریظه

بنی قریظه نهایتا به این شرط که سعد بن معاذ درباره  آنان حکم نماید، تسلیم رسول خدا (ص) شدند. سعد بن معاذ که در جنگ خندق زخمی شده بود، در خیمه  زنی از قبیله «اسلم »بستری بود. مردان «اوس »، «سعد بن معاذ» را نزد پیامبر (ص) آوردند. رسول خدا (ص) فرمود: به احترام«سعد» بپا خیزید و از وی استقبال کنید. به وی گفتند: ای «ابو عمرو » رسول خدا (ص) تو را حَکم قرار داده است، تا درباره  اینان حُکم کنی. گفت: به عهد و میثاق خدا ملتزم هستند که آنچه حکم می کنم، درباره  ایشان اجرا شود؟ گفتند: آری. گفت: حکم من آن  است که مردانشان کشته شوند و مال هایشان قسمت شود و فرزندان و زنانشان اسیر شوند. به روایت ابن اسحاق و دیگران، رسول خدا (ص) گفت: رسایت این حکم تو درباره  ایشان-به حکم خدا از بالای هفت آسمان- بود. [118]حکم سعد بن معاذ اجرا شد. در میان زنان یک نفر زن که خلاد بن سدید را کشته بود، قصاص گردید. هرکس مسلمان می شد، همراه زن و فرزند و اموال شان مصون می ماند.[119]

آیا واقعا حکم سعد اجرا شد؟

سؤالی که در اینجا به ذهن می رسد این است که: آیا واقعا حکم سعد بن معاذ اجرا شد؟ آیا به راستی مردان جنگی و محارب بنی قریظه کشته شدند؟ اصل مسأله تقریبا مسلم است. حکم سعد اجرا گردید و مردان جنگجو و پیمان شکن یهود بنی قریظه کشته شدند. گرچه برخی خواسته اند که مسأله را توجیه کنند، [120] اما با توجه به شواهد تاریخی به نظر می رسد، مسأله مسلم است و خداوند متعال نیز می فرماید: و أنزل الّذین ظاهروهم من اهل الکتاب...  فریقا یقتولن و تأسرون فریقا. [121] به گفته  طبرسی، مفسران اتفاق نظر دارند که منظور آیه شریفه از اهل کتاب، یهودیان بنی قریظه است [122]و منظور از«فریقا تقتلون» مردان آنان و مقصود از «تأسرون فریقا» زنان و فرزندانشان است. [123]مورخان نیز آیه شریفه را بعد از گزارش جنگ بنی قریظه آورده اند، که نشان می دهد، نظرشان بر این بوده که آیه درباره  آنان است. [124] بنابراین می توان گفت که حکم سعد بن معاذ اجرا شد؛ اما اینکه تعداد کشته شدگان چند نفر بودند، اختلاف است. در سیره ها و کتب تاریخی بین 400 تا 900 نفر ذکر شده است. [125]

دلایل برخورد شدید پیامبر اعظم (ص) با بنی قریظه

با توجه به سیره رسول خدا (ص) و رفتار مهربانانه و مداراگونه  آن حضرت، این سؤال پیش می آید که چرا پیامبر اعظم (ص) با بنی قریظه این گونه برخورد کرد؟ چطور آن حضرت با یهودیان بنی قریظه، همچون یهودیان پیمان شکن بنی قینقاع و بنی نضیر، رفتار نکرد؟

برخی از دلایل این برخورد را که موجب خواری و ذلت یهودیان بنی قریظه گردید، برمی شماریم:

الف. پیمان شکنی و توطئه علیه مسلمانان.

مهم ترین دلیل برخورد پیامبر با یهودیان بنی قریظه، پیمان شکنی آنان بود. به موجب پیمانی که آن حضرت با آنان داشت، می توانست در صورت نقض پیمان، چنین رفتاری را داشته باشد. حکم سعد و اجرای آن درست براساس پیمان نامه بود. در پیمان نامه آمده بود: پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد، رسول خدا [ص] می تواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را غنیمت بگیرد. مسئول پیمان بنی قریظه کعب بن اسد بود که پیمان نامه را امضاء کرد. [126]در جنگ احزاب یهودیان بنی قریظه پیمان شکنی کردند، علیه مسلمانان به توطئه پرداختند؛ با احزاب همکاری کردند و برای ریشه کردن مسلمانان، 1500 قبضه شمشیر، 2000 نیزه، 300 دست لباس جنگی و 1500 سپر و چوب دستی فراهم آوردند. [127]پیشتر نیز درباره  پیمان شکنی یهودیان به تفصیل سخن گفتیم.

ب. تصمیم حمله به مدینه و درگیری با رسول خدا (ص) و مسلمانان.

یهودیان بنی قریظه پس از پیمان شکنی تصمیم گرفتند که به مدینه حمله کنند. آنان اعلان جنگ نمودند. یهودیان، فردی را در مدینه به سوی قلعه ها و خانه های مسلمانان روانه کرده، تا روزنه نفوذ را پیدا نماید و شب هنگام که مردان جنگی مسلمانان در خارج از مدینه هستند، به شهر حمله کنند. صفیه، عمه رسول خدا (ص) نقل می کند که با زنان و بچه ها در میان قلعه  حسان بن ثابت شاعر رسول خدا (ص) بودیم که فرد یهوید دور قلعه می گردید. مردان مجاهد با ما فاصله داشتند و کسی نبود که از ما دفاع کند. به حسان گفتم برو آن مرد یهودی را بکش. حسان ترسیده بود و گفت که من اهل این کار نیستم. من خود میله  آهنی برداشته، از قلعه پائین آمدم و آن یهودی را کشتم. [128]

با این تصمیم یهودیان بنی قریظه، مسلمانان به وحشت افتاده بودند. به نقل جابر بن عبد اللّه، ترس مسلمانان از یهود کمتر از وحشت از قریش نبود؛ [129]زیرا آنان تصمیم گرفته بودند شبانه به زنان و فرزندان مسلمانان که در مدینه بدون دفاع مانده بودند، حمله نمایند. بدین جهت یهودیان، حیی بن اخطب را نزد قریش و بنی غطفان فرستادند و دو هزار نیروی جنگی خواستند، تا شبانه به مدینه حمله ور شوند. [130]خبر به پیامبر (ص) رسید. ایشان سلمه بن اسلم را با 200 نفر و زید بن حارث را با 300 نفر به مدینه فرستاد، تا از شهر محافظت نمایند و اهل و عیال مسلمانان آرامش داشته باشند. آنان تا صبح رژه می رفتند و تکبیر می گفتند. با این تدبیر، پیامبر (ص) نقشه  خطرناک یهود بنی قریظه را خنثی ساخت. [131]

ج. طبق قانون جزایی در تورات نیز مجازات محارب، مرگ است.

در کتاب مقدس یهود آمده است که جزای کسانی که با شما می جنگند، کشتن مردهای آنان است. در تورات می خوانیم: ...  اگر تسلیم نشدند و با شما جنگیدند و آنان را محاصره نمودید، پس اگر خدای شما (یهوه) آنجا را تسلیم شما نمود، گردن تمامی مردهای آن را بزنید؛ اما زنان و فرزندان و حیوانات و تمامی آنچه در شهر است، غنیمت است و آن را به غنیمت گیرید و از غنائم دشمنان خود- که خداوند آن را به شما داده- بهره ببرید. . [132]بر این اساس، می توان گفت شاید سعد بن معاذ از قانون جزایی یهودیان مطلع بوده و طبق قانون خودشان حکم کرده است.

د. حفظ اساس اسلام و اقتدار حکومت.

پیمان شکنی های پی درپی یهودیان در هریک از جنگ ها (بدر، احد و خندق ) پیامبر (ص) را به این نتیجه رساند که دیگر نمی توان با آنان در یکجا به طور مسالمت آمیز زندگی کرد. وجود آنان همچون موجودات انگلی در جامعه اسلامی خطرآفرین بود و اساس اسلام با وجود آنان در خطر می افتاد؛ بدین رو پیامبر اعظم (ص) برای حفظ بنیان دین و اقتدار حکومت اسلامی، دست به یک حرکت انقلابی زد.

4- غزوه خیبر

این غزوه در محرم سال هفتم هجری اتفاق افتاد. ساکنان خیبر حدود بیست هزار نفر بودند که در میان آنان پهلوانان و مردان دلیر و جنگاور قرار داشتند. علت این درگیری این بود که یهودیان خیبر، تمام قبائل عرب را تشویق و کمک مالی کردند که جنگ احزاب را راه اندازند. [133]رسول خدا (ص) پس از بازگشت از «حدیبیه» و مدتی اقامت در مدینه رهسپار «خیبر» شد. پرچم را به علی بن ابی طالب سپرد و با سپاه خویش تا وادی «رجیع » پیش رفت و میان اهل خیبر و قبیله «غطفان» و «فزاره» فرود آمد که این قبیله را از کمک دادن به اهالی خیبر بازدارد. قبیله غطفان می خواست با کمک و پشتیبنی خویش، یهودیان را همراهی کنند؛ زیرا آنان متحد و هم پیمان خیبر بوند؛ اما با این تدبیر پیامبر (ص) توفیق نیافتند و یهودیان تنها شدند. [134]رسول خدا (ص) هنگامی که نزدیک خیبر رسید، توقف نموده، فرمودند: پروردگارا!از تو می خواهیم خیر این قریه و خیر اهلش را و خیر آنچه در آن است و به تو پناه می بریم از شر این قریه و شر اهلش و شر آنچه در آن است. سپس فرمود: «به نام خدا پیش روید».[135]

قلعه های خیبریان یکی پس از دیگری به دست مسلمان فتح گردید. قلعه های یهودیان هرکدام از خود نام داشت. اولین دژی که فتح گردید، دژ «ناعم» بود که یکی از سران بزرگ «محمود بن مسلمه» در فتح همین قلعه به شهادت رسید. سپس قلعه های«قموص»، «صعب بن معاذ »، «نطاة» «شق»، «نزار»، «کتیبه »، «ابی »، «وطیح»، «سلالم» فتح شدند. در این دو قلعه اخیر بود که صد زره و چهارصد شتر و هزار نیزه و پانصد کمان عربی به دست مسلمانان افتاد. [136]

کار فتح یکی از قلعه های «خیبر »که ریاست آن را «مرحب» یکی از پهلوانان نامی عهده دار بود، دشوار شد و بیش از ده روز طول کشید. رسول خدا (ص)  ابتدا دو مرد از مهاجران و مردی از انصار یا به ترتیب «ابو بکر» و «عمر» را برای فتح آن فرستاد؛ اما فتح قلعه صورت نگرفت. این وضعیت پیامبر اعظم (ص) و سرداران اسلام را به شدت ناراحت کرد. سرانجام رسول خدا (ص) افسران و سربازان اسلام را فراخواند و در جمع آنان جمله تاریخی خود را چنین گفت: البته فردا همین رایت را به مردی خواهم داد، که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش هم او را دوست می دارند. خدا به دست وی فتح را به سرنجام رساند؛ مردی که به دشمن حمله برده و هرگز پشت به دشمن نکرده و فرار نکرده است: لأعطین الرایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله یفتح اللّه علی یدیه کرارا غیر فرار. [137]

وقتی رسول خدا (ص) این جمله را گفت، همه اصحاب آرزو می کردند، آن شخص او باشد. [138]فرای آن روز رسول خدا (ص) علی (ع) را خواست و فرمود: این رایت را بگیرد و پیش رو تا خدا تو را پیروز گرداند. علی (ع) پرچم را گرفت و قلعه را فتح نمود. [139]امام علی(ع) در این جنگ شجاعت بی نظیری را از خود نشان داد. ابو رافع می گوید «من در کنار علی بودم که سپرش افتاد. ایشان در قلعه را برداشت و به عنوان سپر استفاده کرد و تا پایان جنگ در دستش بود. ابو رافع می گوید پس از جنگ من و هفت نفر دیگر هرچند کوشیدیم نتوانستیم که آن را از جا بلند کنیم».[140]

رسول خدا (ص) پس از فتح قلعه های خیبر، یهودیان باقیمانده را محاصره کرد. سرانجام آنان تسلیم شدند و پیشنهاد کردند که در سرزمین خیبر سکنی گزینند، اراضی و نخل های شان در اختیارشان بماند و تنها نیمی از درآمد خود را به مسلمانان بدهند. رسول خدا (ص) پیشنهادشان را پذیرفت. مسلمانان این قدر به این قرارداد معتقد و پایبند بودند که اگر می خواستند چیزی بگیرند، برای آن پول پرداخت می کردند.[141]

«فدک»، یکی از مراکز یهودیان بود و در نزدیکی خیبر قرار داشت. پیامبر اعظم (ص) کسانی را فرستاد که ساکنان فدک را به اسلام دعوت نمایند. چون اهل «فدک» از جریان خیبر خبر یافتند، از رسول خدا (ص) خواستند تا با آنان نیز به همان صورت رفتار کند. رسول خدا (ص) پذیرفت و چون فدک بدون جنگ در اختیار پیامبر اعظم (ص) قرار گرفت، خالصه رسول خدا (ص)  گردید. [142]پیامبر گرامی اسلام (ص) فدک را به دخترش فاطمه زهرا بخشید.[143]

نمونه های دیگر از برخورد پیامبر (ص) با یهود

مواردی دیگر از برخورد پیامبر (ص) با یهود که بیشتر جنبه فردی دارد، عبارتند از:

دستور قتل ابو عفک شاعر یهودی، که پیامبر (ص) را هجو کرده بود، و سالم بن عمیر، این دستور را در سال دوم هجری اجرا کرد. [144]مورد دیگر دستور قتل عصماء بنت مروان، زوجه یزید الخطمی شاعره یهودی است. وی اشعاری علیه پیامبر (ص) و اسلام سرود و آن حضرت دستور قتل او را صادر کرد. بنا به قول مشهور، عمیر بن عدی در 24 رمضان سال دوم هجری این حکم را اجرا کرد و او را به قتل رساند. [145]

علت اصلی برخورد پیامبر (ص) با این دو نفر، تبلیغ بر ضد اسلام و تحریک و تهییج دشمنان برای مبارزه با دولت نوپای اسلامی بود. ابو عفک در اشعاری می گوید: مدت ها زندگی کردم و جمعی را باوفاتر از اوس و خزرج ندیدم که کوه ها را به لرزه درآوردند و سستی در آنان راه ندارد، اما سواری [پیامبر اکرم ] نزد آنان آمد و به اسم حلال و حرام میان آنان جدایی افکند. ای قوم من! اگر خواهان عزّت و پادشاهی بودید، بهتر بود از تبّع پیروی می کردید. [146]

کعب بن اشرف که در میان یهودیان جایگاهی بلندی داشت، دایم به فتنه انگیزی علیه مسلمانان دست می زد. پیامبر (ص) همواره تحمل می فرمود، تا اینکه فتنه گری او از حد گذشت. به همین دلیل، پیامبر (ص)  فرمود: کیست که شر او را کم کند؟ محمد بن مسلمه داوطلب شد و به همراه ابو نائله و سه نفر دیگر از اوسیان شبانه او را به قتل رساندند. [147]

ابو رافع سلام بن ابی حقیق یکی از عناصر خطرناک یهود و از قبیله «بنی نضیر »بود و همراه آنان به «خیبر» کوچ کرد. این بار خزرجیان از پیامبر (ص)  دستور قتل ابو رافع عنصر خطرناک و فتنه انگیز را گرفتند؛ مشروط بر اینکه متعرض زن و فرزندانش نشوند. پنج تن از آنان به نام های عبد اللّه بن عتیک، عبد اللّه بن انیس، مسعود بن سنان، ابو قتاده و خزاعی بن اسود به راه افتاده، شبانه به خانه ابو رافع رفتند و با ترفندی او را به تقل رساندند. [148]مهم ترین جرمی که علت قتل او به شمار می آید، تحریک مشرکان و یهودیان برای برپایی جنگ احزاب و همراهی با حیی بن اخطب، کنانه  بن ربیع بن ابی الحقیق و برخی دیگر از یهودیان بود. به حتم از آن به بعد نیز آرام نمی نشست. [149]ضرورت مقابله با شخصی مانند ابو رافع، زمانی بیشتر روشن می شود که بدانیم او با وجود یقین و اعراف به پیامبری رسول اکرم -صلی اللّه علیه و آله- چنین فتنه انگیزی می رکرد. واقدی گزارش کرده است که سلاّم بن ابی الحقیق می گفت: ما به محمد حسادت می ورزیدیم؛ چون پیامبری از میان فرزندان هارون بیرون رفت، و حال آنکه او فرستاده خداست. [150]

در مجموع، می توان گفت برخورد پیامبر (ص) با یهود مدینه براساس پیمانی بود که آنان خود با پیامبر (ص) بسته بودند. در پیمان نامه ها قید شده بود که در صورت پیمان شکنی، پیامبر (ص) مجاز به کشتن مردان، به اسارت بردن زنان و فرزندان و به غنیمت بردن اموال آنان است. اما یهودیان همواره علیه رسول خدا (ص) و امنیت مسلمانان اقدام می کردند. از برخی تواریخ و گزارش ها چنین برمی آید که یهودیان خود به نتیجه  عمل شان آگاه بودند. [151]

کوثر معارف » سال دوم، دی 1385 - شماره 1 (صفحه 218)

پی ‏نوشت

[1] المعارف، ص 270

[2] رک: لسان العرب، ذیل این کلمه.

[3] یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، تحقیق مهنا، ج 1، بیرت: مؤسسة الاعلمی، 1413 ق. ج 1، ص 257

[4] یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 257

[5] مسعودی، علی بن حسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، دار الهجرة، 1404 ق. ، ج 2، ص 103

[6] رک: ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1985 م، ج 4 ص 162؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من السریة النبی، بیروت: دار الهادی و دار اسیرة، چ چهارم، 1415 ق. ج 1، ص 174؛ جعفریان، رسول، سیرة رسول خدا(ص)، قم، دلیل، 1379، ص 202

[7] بقره (2)، 146؛ انعام (6)، 02؛ اعراف (7)، 157 و صف (61)، 6

[8] مائده(5)، 82

[9] نساء(4)، 54

[10] رک: ابن هشام، السریة النبویة، ج 2 ص 235؛ مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سیره پیامبر خاتم (ترمه الرحیق المختوم)، مترجم: محمد بهاء الدین حسینی، سنندج، انتشارات کردستان، 1382 ص 387؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، چ چهارم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374، ج 2، ص 149؛ صفائی حائری، عباس، تاریخ مجاهدات پیامبر اکرم و مبارزات دشمنان حق و چگونگی غلبه حق بر باطل، بی جا، بی تا، ص 286 و مهرین شوشتری، (پروفسور)عباس، خاتم النبیین، چاپ سوم، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، 1349، ص 232

[11] ابن حزم، اخبار مکه، ج 1، ص 112؛ جعفریان، رسول، سیرة رسول خدا(ص)، ص 202

[12] یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 257

[13] جعفریان، رسول، سیرة رسول خدا(ص)، ص 205

[14] مائده(5)، 83-82

[15] مائده(5)، 72

[16] مائده(5)، 73

[17] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 513

[18] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 604؛ عبد الوهاب، نگرشی بر جنگ روانی درصدر اسلام، ترجمه محمد تقی رهبر، تهران، بنیاد بعثت، 1374- ص 105

[19] کحیل، عبد الوهاب، نگرشی بر جنگ روانی درصدر اسلام، ص 105-106

[20] اعراف(7)، 18

[21] اخلاص(112)، 1-4

[22] کحیل، عبد الوهاب، نگرشی بر جنگ روانی درصدر اسلام، ص 107

[23] زمر(39)، 67

[24] صورت من حیات الرسول، ص 222- به نقل از: کحیل، عبد الوهاب، نگرشی بر جنگ روانی درصدر اسلام، ص 110

[25] بنت الشاطی، مع المصطفی فی عصر البعثته، ص 84

[26] المجتمع الاسلامی، ص 101

[27] مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سیره پیامبر خاتم، ص 389؛ مهرین شوشتری، (پروفسرو)عباس، خاتم النبیین، ص 231؛ آیتی، محمد ابراهیم، چکیده تاریخ اسلام، به کوشش ابو القاسم گرجی، تخلیص جعفر شریعتمداری، مشهد و تهران: آستان قدس رضوی و سمت، 1378 ص 131

[28] واقدی، ابن عمرو، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1414 ق. ج 2، ص 458؛ ابن عبد البر، الدرر فی الاختصار المغازی و السیر، قاهرة 1415 ق. ص 183

[29] حسنی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام (از دوران جاهلیت تا عصر امویان)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380، ص 232

[30] واقدی، المغازی، ج 1، ص 177؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 15؛ ابن کثیر، الدایة و النهایة، بیروت: دار احیاء التراث العربی و مؤسسة التاریخ العربی، 1413، ج 4، ص 5؛ الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، بیروت: دار المعرفة، 1400 ق، ج 2، ص 457؛ مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سیره پیامبر خاتم، ص 293؛ محمد بن عبد اللّه بن یحیی، السیرة النبویة المسمی عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، قاهرة، مکتبة القدسی، 1404 ق، ج 1، ص 385

[31] واقدی، المغازی، ج 1، ص 177؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق عطا، بیروت: دار المکتب العلمیه، 1418 ق، ج 1، ص 29؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، 1397، ج 1، ص 309

[32] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 239

[33] واقدی، المغازی، ج 2، ص 460

[34] طبق نقل مغازی، پیامبر وارد جلسه سران؛ بنی النضیر»گردید. واقدی، المغازی، ج 1، ص 364

[35] واقدی، المغزی، ج 1، ص 563؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 29؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج3، ص 991-202؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 22

[36] واقدی، ابن عمرو، المغازی، ص 415

[37] آل عمران(3)، 63

[38] آل عمران(3)، 113-114

[39] رک: جعفریان، رسول، سیرة رسول خدا (ص)، ص 540

[40] مائده، 83-82

[41] بقره (2)، 146؛ انعام(6)، 20

[42] آل عمران (3)، 60

[43] آل عمران(3)، 61

[44] یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 66

[45] آل عمران(3)، 59

[46] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت: مؤسسة الوفاء و دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 12، ص 23؛ الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 3، ص 239

[47] طبق این آیه شریفه و جمله مبارکه: «و أنفسنا» علی(ع) نفس و جان رسول خدا (ص) شمرده شده است. رک: طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 453

[48] ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 357-358؛ احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، تهران: مؤسسة دار الحدیث، 1419 ق، بیروت، دار الصعب، بی تا، ج 1، ص 180-181؛ ابن الاثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکریم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385 ق، ج 2، ص 112

[49] بلاذری، فتوح البلدان، ص 76؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 438-439

[50] رک: صادقی، مصطفی، برخوردهای مسالمت آمیز پیامبر (ص) با یهود، مجله تاریخ اسلام شماره 2

[51] ر. ک: ابن هشام، السیرة النبویة، ج2، ص 221؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 365-368 و 454 -459؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 51؛ بلاذری، فتوح البلدان، بیروت: دار کتب العلمیة، 1405 ق. ص 35؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 370

[52] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 501؛ ابو عبید، قاسم بن سلام، کتاب الاموال، تحقیق هراس، قاهره: مکتبة کلیات الازهریة، 1968 م. 291

[53] صادقی، مصطفی، برخوردهای مسالمت آمیز پیامبر (ص) با یهود، مجله تاریخ اسلام شماره 2

[54] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 220-223؛ ابن کثیره البدایة و النهایة، ج 3، ص 273-276؛ احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 241 -259؛ السهیلی، عبد الرحمن، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، بیروت، دار التراث العربی و مؤسسة التاریخ العربی، 1412 ق، ج 4، ص 240 -243

[55] منظور از یهودیان انصار، کسانی است که از دو طائفه معروف انصار، یعنی اوس و خزرج بودند؛ ولی به دلایل متعددی که در کتب تاریخی مذکور است، آنان یهودی شده بودند. یهودیان قبل از اسلام خود را دین برتر می گفتند و بسیاری از مردم نیز بر این باور بوند و گفته های آنان را قبول داشتند، یا دست کم اینکه در برابر بت پرستی آئین یهود را برتر و پیشرفته تر به حساب می آوردند؛ لذا تعداد بسیاری از دو طائفه اوس و خزرج قبلا آئین یهود را پذیرفته بودند. یهودیانی که از دو طائفه اوس و خزرج بوند، به خاطر طائفه های شان، کمترین تنش را با مسلمانان داشته اند و حتی در جنگ ها با مسلمانان همکاری می نمودند و به یاری آنان می شتافتند.

[56] ر. ک: ابن رسته، الاعلاق النفسیه، ترجمه قره چانلو، تهران، امیر کبیر، 1365، ص 62؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 519

[57] یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، تحقیق مهنا، ج 1، ص 370

[58] ابن اسحاق و بلاذری آن جا که نام دشمنان یهودی پیامبر را ذکر می کنند کمترین اشاره را به این قبایل دارند. ر. ک: ابن هشام، همان، ج 1، ص 516؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 340

[59] ابو الفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1994 م. ج 22، ص 343

[60] صادقی، مصطفی، برخودرهای مسالمت آمیز پیامبر(ص) با یهود، مجله تاریخ اسلام، شماره 2

[61] طبرسی، اعلام الوری، قم: مؤسسۀ آل البیت، 1417 ق. و بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1424 ق. ج 1، ص 157؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 19، ص 110؛ احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 260؛ مطهر بن طاهر المقدسی، البدء و التاریخ، بی جا: مکتبة التقافیة الدینة، بی تا، ج 4، ص 179؛ بلاذری، ابی الحسن، فتوح البلدان، 35؛ الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 2، ص 474؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من السیرة النبی، ج 4، ص 263

[62] ر. ک: واقدی، المغازی، ج 1، ص 454؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 172

[63] واقدی، همان، ج 1، ص 454؛ بغوی، معالم التنزیل، ج 4، ص 313

[64] ابن هشام، همان، ج 2، ص 220؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص 35؛ واقدی، همان، ج 1، ص 455

[65] ابن هشام، همان، ج 1، ص 191؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 771؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 373 و طبری، تاریخ طبری، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1408 ق. ج 1، ص 173

[66] ر. ک: ابن هشام، همان، ج 2، ص 240؛ بلاذری، همان، ج 1، ص 433؛ یعقوبی، همان، ج 1، ص 371؛ طبری، همان، ج 2، ص 249؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 57

[67] واقدی، همان، ج 1، ص 373؛ طبری، همان، ج 1، ص 225

[68] درباره اسلام آوردن جنگیدن و کشته شدن مخیریق، ابن هشام در کتاب خود السیرة النبویة تحت عنوانی: «اسلامه و موته و وصاته»یادآور شده است که مخیریق در جنگ احد به پیامبر(ص) پیوست، جنگید و در رکاب آن حضرت به شهادت رسید؛ اما اینکه نقل شده است پیامبر(ص)درباره او فرمود: «مخیریق خیر یهود»، می گوید که یهود در اینجا اسم علم است، مانند ثمود و بیانگر نسبت مخیریق به یهوذ بن یعقوب می باشد که ذال به دلیل تعریب تبدیل به دال گردیده است. اگر پیامبر (ص) می فرمود «خیر الیهود» احتمال دو وجه داشت که می توانست، مقصود دین باشد یا نسب؛ اما در این صورت که یهود بدون الف و لام آمده است، نمی توان شبهه نمود که منظور حضرت دین یهود باشد. یهود در اینجا سام علم است که نسبت مخیریق به این نژاد را بیان می کند و نافی مسلمان بودن او نیست. ر. ک: ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 518

[69] ابن هشام، همان، ج 2، ص 518؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، ج 3، ص 72

[70] واقدی، همان، ج 1، ص 566؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 70، طبری، همان، ج 2، ص 406

[71] صادقی، مصطفی، برخوردهای مسالمت آمیز پیامبر (ص) با یهود، مجله تاریخ اسلام، شماره 2

[72] وشنوی، محمد قوام، حیاة النبی و سیرته، قم: مؤلف، 1412 ق، ص 321

[73] مطهری، مرتضی، سیری در سیرة نبوی، چاپ سی و سوم، تهران، صدرا، 1385، ص 207

[74] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص 62-63؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 203

[75] موته در مرز شامات قرار داشت، اما امروز در شرق کشور اردن هاشمی به صورت شهر آباد است.

[76] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 128؛ واقدی، المغازی، ج 2، ص 755 -756؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 288؛ جعفریان، رسول، سیرة رسول خدا(ص)، ص 615- (البته فرمانده نخست، براساس دیدگاه شیعه نوشت شده است که آنان جعفر بن ابی طالب را فرمانده اول می دانند و زید و عبد اللّه را معاونان یکم و دوم؛ اما اهل سنت، زید بن حارثه را فرمانده نخست می دانند و جعفر و عبد اللّه را دوم و سوم).

[77] واقدی، المغازی، ج 2، ص 757-758

[78] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 381 و 388-389؛ واقدی، المغازی، ج 2، ص 760؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 294-295؛ جعفریان، رسول، سیرة رسول خدا(ص)، ص 616

[79] واقدی، المغازی، ج 2، ص 763؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 387؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 129

[80] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 516

[81] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 167؛ واقدی، المغازی، ج 3، ص 990

[82] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 517

[83] واقدی، المغازی، ج 3، ص 1002

[84] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 519-520؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 21، ص 207

[85] واقدی، المغازی، ج 3، ص 1014-1015؛ الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 3، ص 161

[86] رک: احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج 2، ص 387-393؛ واقدی، المغازی، ج 3، ص 1030

[87] احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 161-164؛ واقدی، المغازی، ج 3، ص 1031؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 526

[88] واقدی، المغازی، ج 3، ص 1032

[89] احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 288-291

[90] رک: حسنی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ص 155 و 232

[91] ر. ک: الخراز القمی، کفایة الاثر، ص 11، 13 و شیخ صدوق، توحید، صفحات 93، 397، 311، 276، 277 و نیز شیخ صدوق، امالی، مجلس 35

[92] قرآن کریم در آیه 140 سوره مبارکه بقره، به این محاجه ای یهود و اهل کتاب اشاره دارد.

[93] آل عمران (3)، 67

[94] بقره(2)، 142-150

[95] حسنی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ص 232

[96] همان.

[97] واقدی، المغازی، ج 1، ص 177؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 29؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 309

[98] واقدی، المغازی، ج 1، ص 176؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 552؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 4، ص 4؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، ج 3، ص 5؛ الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المؤمون، ج 2، ص 457؛ مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سره پیامبر خاتم (ترجمه الرحیق المختوم)، ص 292؛ .

[99] آل عمران (3)، 12

[100] واقدی، المغازی، ج 2، ص 180؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق عطا، ج 2، ص 24؛ مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سیره پیامبر خاتم(ترجمه الرحیق المختوم )، ص 297؛ صفائی حائری، عباس، تاریخ مجاهدات پیامبر اکرم و مبارزات دشمنان، ص 323-329

[101] انفال(8)، 58

[102] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 22؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 177 و محمد بن سعد، سنن النبی و أیامه، بیروت، المکتب الاسلامی، 1416 ق، ص 303

[103] واقدی، المغازی، ج 1، ص 176؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 50؛ طبرسی، حسن بن فضل، اعلام الوری با الاعلام الهدی، ص 175؛ صفائی حائری، عباس، تاریخ مجاهدات پیامبر اکرم و مبارزات دشمنان حق و چگونگی غلبه حق بر باطل، ص 309-310؛ محمد بن سعد، سنن النبی و أیامه، ص 303

[104] حشر(59 )، 2

[105] حشر(59)، 4

[106] طبق نقل مغازی، پیامبر وارد جلسه سران «بنی النضیر»گردید: واقدی، المغازی، ج 1، ص 362

[107] واقدی، مغازی، ج 1، ص 563؛ الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 2، ص 559-560؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 39؛ صفائی حائری، عباس، تاریخ مجاهدات پیامبر اکرم و مبارزات دشمنان حق. . . ، ص 318-320؛ مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سیره پیامبر خاتم، ص 362 - 366؛ آیتی، محمد ابراهیم، چکیده تاریخ اسلام، ص 117

[108] ...

[109] سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 93

[110] حشر(59)، 11

[111] ...

[112] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 191

[113] حشر(59)، 5

[114] حشر(59)، 2-

[115] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2 ص 234؛ طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 245-246؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 148

[116] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2 ص 235؛ مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سیره پیامبر خاتم، ص 783؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 149 و مهرین شوشتری، (پروفسور) عباس، خاتم النبیین، ص 232

[117] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 248؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 152؛ مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سره پیامبر خاتم، ص 391؛ مهرین شوشتری، (پروفسرو)عباس، خاتم النبیین، ص 230؛ آیتی محمد باراهیم، چکیده تاریخ اسلام، ص 130

[118] واقدی، مغازی، ج 2، ص 512؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 250؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 75؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 154؛ مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سیره پیامبر خاتم، ص 388؛ مهرین شوشتری، (پروفسور)عباس، خاتم النبیین، ص 231؛ آیتی، محمد ابراهیم، چکیده تاریخ اسلام، ص 131

[119] مبارکفوری، صفی عبد الرحمن، باده ناب در سیره پیامبر خاتم، ص 390؛ ...

[120] رک: شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 74

[121] احزاب(33)، 26-27

[122] طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات ناصر خسرو، 1418 ق، ج 8، ص 551

[123] طبرسی، مجمع البیان، ج، ص و طباطبایی، المیزان، قم: جامعه المدرسین حوزه علمیه قم، بی تا، ج 16، ص 192؛ متولی الشعراوی، محمد، غزوات الرسول، بیروت: المکتبة العصریة، 1426 ق 2005/ م. ص 202

[124] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3 ص 257

[125] واقدی، مغازی، ج 2، ص 157؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 36؛ ابن سعد الطبقات الکبری، ج 2، ص 58

[126] طبرسی، اعلام الوی، ج 1، ص 157؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 19، ص 110؛ احمدی میانجی؛ علی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 260؛ مطهر بن طاهر المقدسی، البدء و التاریخ، ج 4، ص 179؛ بلاذری، ابی الحسن، فتوح البلدان، 35؛ الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 2، ص 474؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من السیرة النبی، ج 4، ص 263

[127] مبارکفوری، صیفی عبد الرحمن، باده ناب در سیره پیامبر خاتم، ص 389؛ مهرین شوشتری(پروفسور)عباس، خاتم النبیین، ص 231؛ آیتی، محمد ابراهیم، چکیده تاریخ اسلام، ص 131

[128] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 239

[129] واقدی، مغازی، ج 2، ص 468

[130] واقدی، مغازی، ج 2، ص 460

[131] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 25؛ واقدی، مغازی، ج 2، ص 460؛ محمد بن سعد، سنن النبی و أیامه، ص 34

[132] کتاب مقدس، سفر تثنیه، باب 20

[133] الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 3، ص 36؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 240

[134] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 330

[135] ابن الاثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکریم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 147

[136] الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 3، ص 40؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 342؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 246

[137] واقدی، المغازی، ج 2، ص 653؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 349؛ الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 3، ص 43؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 249؛ جعفریان، رسول، سیرة رسول خدا (ص)، ص 607

[138] الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 2، ص 41

[139] الصالحی الشامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق: الدکتور مصطفی عبد الواحد، قاهره، بی نا، 1392 ق، ج 5، ص 193-194؛ الحلبی، علی برهان الدین، السیره النبویة فی السیرة الامین المأمون، ج 3، ص 43

[140] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 335؛ الصالحی الشامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 5، ص 200

[141] واقدی، المغازی، ج 2، ص 691؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 339؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 263؛ جعفریان، رسول، سیرة رسول خدا(ص)، ص 608

[142] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 353

[143] طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 411؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 61، ص 248

[144] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 635؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 373؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 28

[145] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، صص 636؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 174؛ الصالحی الشامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 6، ص 26؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 373

[146] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 436-436؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 471-472؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 471؛ السهیلی، عبد الرحمن، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، ج 7، ص 532

[147] مرتضی، جعفر، الصحیح من سیرة النبی، ج 6، ص 35؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 51؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 184؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 374؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2، ص 82؛ جعفریان، رسول، سیرة رسول خدا (ص)، ص 498-499

[148] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 274 و 275؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 392؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2، ص 159-161

[149] صادقی، مصطفی، پیامبر و یهود حجاز، قم، بوستان کتاب، 1382، ص 260؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2، ص 159-160

[150] واقدی، المغازی، ج 2، ص 677

[151] چنان که یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر بین خودشان می گفتند: «اگر تسلیم محمد-صلی اللّه علیه و آله-نشویم، مردانمان کشته و زن و بچه ما اسیر خواهند شد. »رک: واقدی، همان، ج 1، ص 373؛ طبری، همان، ج 1، ص 522

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان