آیا تاکنون موجودات فضایی دیدهاید؟ دانشمندان ندیدهاند، اما این باعث نشده است تا از گمانهزنیهایی دست بردارند که میگوید فضاییهای سلطهجو ممکن است در راه باشند.
بهاستثنای یک نقطۀ بیدنباله بر روی رادار در سال 1977، تاکنون نشانهای از هوش فضایی شناسایی نشده. جویندگان سیگنالهای فرازمینی1، پس از کاوش گستردۀ منظومۀ شمسی و دستخالی برگشتن، حالا بخش رادیوییِ طیف الکترومغناطیسیِ کهکشان را پیمایش میکنند، جایی که فوتونها میتوانند از مسافتهای بینستارهای عبور کرده و بدون هیچ مزاحمت و آسیبی به زمین برسند.
برجستهترین و اساسیترین تلاش سازمانیافته برای جستوجوی امواج رادیویی را موسسۀ ستی (جستوجوی هوش فرازمینی) 2 رهبری کرده است. این بنیاد خصوصی و غیرانتفاعی، در جستوجوی امواج رادیویی، رادیو تلسکوپ اجاره میکند یا با استفاده از آرایه3های تلسکوپهای خودش آسمان را اسکن میکند. گرچه موسسۀ ستی چهل سال است که فعالانه جستوجو میکند، اما تلاشهای اندکی برای ارسال سیگنالهای رادیویی متمرکز از زمین بهسوی دنیاهای مسکونی فرضی انجام گرفته است. این مسئله سؤالی را به ذهن میآورد: اگر ما انسانها تاکنون هیچ سیگنال «سلام» روشن و واضحی از خودمان نفرستادهایم، چرا انتظار داریم فضاییها چنین کنند؟ این ایده که باید، بهجز گوشدادن به پیامها، خودمان هم پیام ارسال کنیم «ستیِ فعال» نام دارد.
داگلاس واکوچ، پژوهشگر موسسۀ ستی، ماه گذشته در مصاحبه با مجلۀ اسلیت توضیح داد:
در گذشته همیشه پنداشتهایم که هر تمدن فرازمینیای، که قابلیت شناسایی ما را داشته باشد، بهطور خودکار برای ارتباط پیشدستی میکند و سیگنالهایی قوی برایمان میفرستد تا بدانیم که آنها وجود دارند...، اما ممکن است تمدنهایی وجود داشته باشد که نخواهند وجودشان را افشا کنند، مگر اینکه ما بهروشنی اعلام کنیم که میخواهیم با آنها ارتباط برقرار نماییم.
فوریۀ امسال طی ضیافتی در کنوانسیون انجمن پیشبرد علوم آمریکا در سنخوزه، واکوچ پیشنهاد کرد که ما گوشدادنِ صرف را کنار بگذاریم و، در کنار آن، حرف هم بزنیم. سخنان واکوچ مشاجرهای برانگیخت که نقطۀ اوج آن نامۀ سرگشاده هشدارآمیزی دربارۀ خطرات ستی فعال بود. این نامه را اکثراً دانشمندان و نیز ایلان ماسک (مدیرعامل تسلا/ اسپیساکس)، جورج داین (نویسندۀ علمی) و نیز پل دیویس (نویسندۀ رمانهای علمیتخیلی) امضا کرده بودند.
این اولین باری نیست که دانشمندان دربارۀ ستی فعال اعلام هشدار کردهاند. استیون هاوکینگِ فیزیکدان، در استدلال خود علیه تماس با فرازمینیها، پیشگوییای انجام میدهد که ظاهراً از فیلمنامۀ «روز استقلال» کپی شده است:
کافی است نگاهی به خودمان بیندازیم تا بفهمیم حیات هوشمند چگونه ممکن است به شکلی توسعه یابد که دیدن آن اصلاً خوشایند نخواهد بود. تصور میکنم که آنها شاید، با تمامکردن تمام منابع سیارۀ خانهشان، بر سفینههای غول پیکر سوار شده باشند. این فضاییهای پیشرفته شاید کوچنشین شوند و در پی این بیفتند که هر سیارهای را، که به آن دست یابند، تسخیر و استعمار کنند.
در سال 2006، سرمقالهای در صفحات نیچر منتشر شد که استدلال میکرد هرچند این احتمال «بعید» است، اما پیامدادن فعال به فضاییها «خطرات کوچک، اما واقعی» به همراه دارد، ازجمله این امکان که «متخصصان فضاییِ ’عملیات سیاه‘ راههایی برای استثمارِ» روان انسان بر اساس اطلاعات بهدستآمده از پیامهای رادیوییمان بیابند.
بیایید یک گام به عقب برداریم و این هشدارهای جانانۀ گروهی از دانشمندان و کارآفرینان را درنظر بگیریم. آیا پنداشتها و پیشبینیهای آنها دربارۀ حیات فضاییها ریشه در علم و منطق دارد؟
اگر توجه کنیم که نئولیبرالیسم چگونه اندیشه و فرهنگ ما را شکل داده، ترس از فرازمینیها کاملاً جور درمیآید. چنین ادعا میکنند که فضاییها میتوانند رقیبانی بالقوه برای منابع ما باشند، چون فرضاً سیارۀ خانۀ خود را ترک کردهاند تا استثمار و استخراج نمایند و دیگران را به بردگی بگیرند. این الگو به آنچه طی چهارصد سال سرمایهداریِ جهانی رخ داده بیشباهت نیست.
فضاییها ممکن است سلطهجو باشند و سیارۀ خانۀ خود را ترک کنند تا بشریت را براساس منطق اجتماعی و سیاسی خود استعمار کرده و شکل دهند. این کار شبیه پروژههای استعماری آمریکا در عراق، افغانستان، و هریک از دهها کشور دیگر طی قرن اخیر است.
جالب اینکه تصویری که از فضاییها ترسیم میشود چنین است که دارای دستاوردهای تکنولوژیکی مشابه با سیلیکون ولی هستند و «پیشبرد تکنولوژی» را با «پیشرفت» برابر میدانند، حتی وقتی این دو ربط زیادی به هم ندارند. در دشمنیِ نظرورزانهشان، آدمفضاییها ممکن است بهطرزی قدرتنمایی کنند که ما فاقدش باشیم: رقیبان سازمانیِ بسیار ماهر، با اصطلاحاً تکنولوژیِ برتر، خشونت بیشتر و تمایل شدیدتر برای اعمال زور.
این علم نیست، بلکه سلطهگری در قویترین و نامرئیترین شکلش است که در لفافۀ منطق ارائه میشود. در این ترس ها، ملغمهای از مشکلات تاریخیِ خاص اخیر را میبینیم که به هم آمیخته و تصویر شده است. امضاکنندگان هشدارنامۀ ضد «ستی فعال» امپریالیسم را به معنای واقعی کلمه جهانشمول میدانند، به این معنا که از مظر آنها در تمام گیتی در حال گسترش است.
جاه طلبیهای امپریالیستیِ فضاییها امری طبیعی پنداشته میشود. این امضاکنندگان میپندارند که ایدئولوژی سرمایهداری و امپریالیسم در سرتاسر کهکشان اجتنابناپذیر است و بههیچوجه نتیجۀ تاریخی روش خاص سازماندهی سرمایه در نیمۀ دوم هزارۀ دوم نیست.
•••
البته همیشه چنین نبوده. در سال 1877، پرسیوال لووِل، ستارهشناس آمریکایی، به مریخ نگاه کرد و خیال کرد کانالهایی را میبیند: «سیستمِ کانالهای مریخ تمام این کره را احاطه کرده و از قطب به قطب کشیده شده است. این سیستم، ضمن اینکه کل جهانشان را دربرمیگیرد، تشکیلاتی سازمانیافته هم هست». لوول این را دربارۀ شکلهایی بر روی مریخ مینویسد که حالا میدانیم خطای دیدند. قبل از ادعای او، جووانی اسکیاپارلی، دوست صمیمی او، با نگاهکردن در تلسکوپش در ایتالیا این کانالها را برای اولین بار «کشف» کرده بود.
البته برآوردهای لوول در اینجا متوقف نمیشود. او اشرافزادهای اهل بوستون، ثروتمند، درسخوانده در هاروارد، و وارث ثروتی بزرگ از مزارع پنبه بود. او تا جایی پیش میرود که، بهکمک مشاهدات مبهمش از بهاصطلاح سیستمِ کانالهای مریخ، ماهیت جامعه و فرهنگ و دولت مریخیها را تخمین میزند. او، پس از مشاهدۀ صحیح مناطق سفید قطبی در مریخ، اظهار میکند که کانالها آب را از قطبهای یخی به استوا میرسانند که احتمالاً برای مقاصد کشاورزی است.
لوول برای گمانهزنی دربارۀ ماهیت فرهنگ مریخ، از کمک جامعهشناس آمریکایی، لستر فرانک وارْد، استفاده کرد و برای اعتباربخشی به گمانهزنیهایش از کمک ادوارد مورس، جانورشناس و عضو داوطلبانۀ آکادمی علوم آمریکا، بهره گرفت.
عصری که لوول و اسکیاپارلی در آن فرضیۀ کانالهای مریخ را ارائه کردند دورانی با ناآرامیهای شدید اجتماعی بود که، در آن، تواناییها و قدرت بشر بهاشکال تصورناپذیری درحال گسترش بود. برقرسانی و موتورهای احتراق رابطۀ انسان را با ماشینها تغییر داده، رونق بیسابقهای را مقدور ساخته بود. از سویی، قدرتهای امپریالیست غربی مهندسی جغرافیایی را با مقیاسی بیسابقه شروع کرده بودند: کانال سوئز و تلاش بینتیجۀ فرانسه در کانال پاناما تنها دو نمونه از این ماجراجوییها است.
از سویی، انقلاب صنعتی دهقانهای روستایی را بهسوی کارهای کارخانهای در شهر کشانده و بذر شورش و نارضایتی را در سرتاسر اروپا کاشته بود. اسکیاپارلی که در دهۀ 1850 از ایتالیا به برلین رفته بود تا ستارهشناسی بخواند، زمانی در اروپا میزیست که طبقات پایین مکرراً در حال کشف سیاستهای رادیکال و طبقات بالا مکرراً در حال تلاش برای فرونشاندن قیامهای آنها بودند.
اسکیاپارلی و لوول هردو تعصبات، پنداشتها و شرایط تاریخی طبقۀ خود را بر جامعۀ مریخ تحمیل کردند. لوولِ آقازاده معتقد بود که مریخیها در جامعهای الیگارشی و نخبهگرا زندگی میکنند که در آن فقط لایقترین، تکاملیافتهترین و تکنولوژیفهمترین فضاییها میتوانند در محیط خشن مریخ بقا یابند. لوول به فلسفۀ هربرت اسپنسر تمسک جست، جامعهشناس و فیلسوف محافظهکاری که مورد ستایش لوول بود و جهانبینیاش با سیاستهای بورژوازی و نخبهگرای لوول همخوانی داشت.
اسکیاپارلی به این نتیجه رسید که جامعۀ مریخی، چون دارای قابلیت سازمانیِ ساخت کانالهایی در طول سیاره است (که آن را «بهشت» لولهکشها مینامید)، میتواند «بهشتی برای سوسیالیسم» باشد. سیارۀ سرخ واقعاً نام برازندهای است.
•••
باور بر این است که علمْ جهانشمول و تجربی است و دانشمندان -که همچون همۀ ما گاهی از حیطۀ تخصصشان منحرف میشوند- این مُهر قدرت را با خود به کُرات دیگر میبرند.
به همین دلیل است که در سال 2015 گروهی از دانشمندان و مدیران عامل میتوانند، بدون اینکه هیچگونه شواهد تجربیای مبنی بر وجود فرهنگهای فضایی داشته باشند، پنداشتهایی جسورانه و لبریز از تعصبات فرهنگی ارائه دهند و حرفشان هم جدی گرفته شود. درحالیکه آنها، درواقع، فقط خودشان را در موجودات فضایی دیدهاند. دراصل، باورهای آنها ربط چندانی به علم ندارد، بلکه غالباً مربوط به جامعهای است که در آن پرورش یافتهاند و جایگاه برجستهای در آن داشتهاند.
ترس از فرازمینیها، بهمنزلۀ استعمارگرانی اشغالگر، مستلزم این است که فضاییها فرهنگ یا تاریخی از خود نداشته و صرفاً تودهای گمنام و سلطهجو باشند. آندرئا اسمیت مینویسد «منطق نژادی شرقشناسی مردمان یا ملتهای خاصی را فرودست و حاوی تهدیدی همیشگی برای رفاه امپراتوری» میداند. او میگوید برخی نژادها و اقوامْ «متمدن» تلقی میشوند، حتی با وجود اینکه «تهدید خارجی دائمیای برای امپراتوری تصور میشوند». کافی است «فضاییها» را جایگزین «مردمان» کنید تا شباهتهای شرقشناسانه را در تصور از فضاییها مشاهده کنید.
از نظر بسیاری دانشمندان، این انگاره که تمدنی فضاییْ گونهای سرمایهدارانه و سلطهجو خواهد بود، قدرت سرمایهداری را در مقام یک تشکیلات اجتماعی نشان میدهد. سرمایهداری، با تظاهر به جهان شمولی، باورهای خاصی را دربارۀ انسانها (وحالا فضاییها) ترویج میدهد: اینکه آنها رقابتجو، خشن، اساساً منفعتطلب و خواهانِ رسیدن به قدرت حتی باوجود ضربهزدن به دیگران هستند، درحالیکه اینها درواقع حتی صفتهای انسانی هم نیستند. این صفات درواقع پنداشت نظام اقتصادیِ ما و روش خاص آن در تلاش برای کنترل انسانهاست تا آنها را بهصورت کارگران و مصرف کنندگانی آمادهبهخدمت درآورد. این انگاره که انسانها دارای صفات ذاتی هستند «جبر زیستی» نام دارد، بدین معنا که صفاتی که در خود مشاهده میکنیم طبیعی و محصول ساختار زیستشناختی ماست، نه موقعیت فرهنگی و تاریخیای که در آن زندگی میکنیم. مثلاً شاید کارتنخوابی را ببینیم و بپنداریم که او بهخاطر ساختار ژنتیکش زندگی را باخته است، یا بگوییم زنها بهخاطر جنسیتشان نمیتوانند دانشمندانی جدی باشند یا اینکه تمام مردان باید بهخاطر ساختار زیستشناختیشان پرخاشگری را در خود پرورش دهند.
اگر جبر زیستی را بیچونوچرا بپذیریم، نژادپرستی و تبعیض جنسیتی افسار پاره میکنند. محافظهکاران هم معمولاً در استدلالهای خود از جبر زیستی بهعنوان نقشۀ جایگزین استفاده میکنند، در حالی که انسانشناسان تقریباً همگی اتفاقنظر دارند که جبر زیستی آشکارا غلط است. مارشال سالینِ انسانشناس مینویسد: «تمام فرهنگها غریزۀ جنسی، خشونت و ... دارند. اما چگونگی و اصلِ ابرازِ آن وابسته به نظم فرهنگی است». در صف مخالفان ستی فعال، شکلی جهشیافته از جبر زیستی را میبینیم، یعنی جبر اخترزیستی4.
اگر فکر میکنید نگرانیهای این دانشمندان کاملاً انسانمحورانه، جبرگرایانه و پوچ هستند، حق با شماست. بحث دربارۀ جاهطلبیهای فرهنگی و امپریالیستی فضاییهای مشاهدهنشده بی حاصل است. با توجه به اینکه ما هیچ چیز دربارۀ آنها نمیدانیم، ارائۀ تصویری علمی دربارۀ فرهنگ آنها غیرممکن است و اگر چنین کنیم، کار ما علم نیست، بلکه انسانگونهسازی5 است.
اگر قرار است برای آینده برنامه بریزیم، خوب است از فرهنگ خودمان -یگانه فرهنگِ دارای حیات هوشمند که میشناسیم- بپرسیم که چه نوع تمدن انسانیای میتواند میلیونها سال دوام بیاورد، آنقدر که با دیگر گونههای هوشمند حیات ارتباط برقرار کند یا به ارتباط آنها پاسخ دهد؟ پاسخ بعید است تمدن سرمایهدارانه باشد. عطش انرژی، رقابتجویی، بیگانههراسی، ستم به مردم و غارت سیاره درجستوجوی منابع و ثروت برای اقلیتی کوچک، واقعاً الگویی بلندمدت نیست. اگر به همین مسیر ادامه دهیم، طی یکیدو قرن آینده، خودمان را منقرض خواهیم کرد.
اگر میخواهیم امید دیدار با دیگر تمدنهای فضایی را حفظ کنیم، به نفعمان است که آنقدر زنده بمانیم که این کشف را محقق کنیم. کهکشان راه شیری 150هزار سال نوری طول دارد و صدها، هزاران یا حتی دهها هزار سال طول میکشد تا گفتوگویی دوطرفه صورت گیرد.
تمدنی که قابلیت چنین کاری را دارد تمدنی باثبات و صلحطلب است که از طریق همکاری و رسیدگی به شهروندانش از جنگ و قحطی اجتناب میکند و، از سویی، کنجکاوی علمی دربارۀ جهان را حفظ مینماید و روی کنجکاوی بهخاطر خودِ کنجکاوی سرمایهگذاری میکند.
درحال حاضر ما چنین نیستیم. سیستم اجتماعی و اقتصادی ما سیارۀ زمین را تخریب میکند، پول را از علمی که بهنفع مستقیم سرمایه نباشد پس میکشد و حتی فکرکردن به یک سیستم اقتصادی یا اجتماعیِ جایگزین را هم تقبیح میکند. این وظیفۀ ماست که قبل از تصور فضاییها این را، یعنی تبدیلشدن به سیارۀ سرخ را، تصور کنیم.
پینوشتها:
• این مطلب را کیت اِی. اسپنسر نوشته است و در تاریخ 15 آوریل 2015 با عنوان «Fear of a. Capitalist Planet» در وبسایت ژاکوبن منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 19 آبان 1397 با عنوان «هشدار: فضاییها هم شاید نئولیبرال باشند» و ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است.
•• کیت اِی. اسپنسر (Keith A. Spencer) منتقد فرهنگی و نویسندۀ کتاب تاریخ مردمی سیلیکونولی (A People's History of Silicon Valley) است که قرار است در تابستان 2018 بهدست انتشارات آیوییِر منتشر شود.
[1]extraterrestrial (ET)
[2]SETI (Search for Extraterrestrial Intelligence)
[3]Array
[4]astrobiological
[5]anthropomorphizing