دوباره دنیایش تاریک شد؛ نور چند ماهی بیشتر میهمان چشمانش نبود. دنیای رنگارنگ شوخان بعد از عمل جراحی به دست وزیر بهداشت، 9 ماه بیشتر ادامه نداشت. حالا شوخان مانده و دنیایی تاریک با رؤیاهای رنگی.
«شوخان» چهارساله بود که سرما خورد، به بیمارستان رفت، آمپول پنیسلین زد و نابینا شد. بعد از رسانهایشدن قصه دخترک اهل روستای کلکان در دیواندره استان کردستان، وزیر بهداشت سراغش رفت و قول داد چشمهایش را درمان میکند. اواخر فروردین 1393 با عمل چشم، او بخشی از بیناییاش را به دست آورد؛ حالا، اما بار دیگر دنیای روشنش تاریک شده و در خوابگاه مؤسسه دارالاحسان سنندج، سردرگریبان تنهایی فرو برده است. دیگر نه خبری از رسانههاست و نه وزیر بهداشت.
حسن قاضیزادههاشمی، چشم راست شوخان را با هزینه شخصی عمل کرد و همان زمان از بازگشت 70 درصد بیناییاش خبر داد و به رسانهها قول داد بهزودی چشم چپ او را هم عمل میکند؛ اما تا امروز این اتفاق نیفتاده و شوخان بینایی چشم راستش را هم از دست داد.
او حالا شبها در خوابگاه مؤسسه دارالاحسان سنندج میخوابد و روزها در دبستان غیرانتفاعی دخترانه قدسیان بهاران سنندج در پایه سوم ابتدایی -به صورت رایگان- درس میخواند. شوخان با لحن کودکانهای کمی آخر صداهایش را میکشدمیگوید «دکتر هاشمی که منو عمل کرد، تونستم دوباره ببینم، اولین چیزی که دیدم صورت مامان و بابام بود؛ اما الان قیافشون یادم نیست. دکتر هاشمی رو دو بار دیدم؛ یک بار چشمم رو عمل کرد، دفعه بعدم اومدم چشمم رو معاینه کرد. دیگه ندیدمش. خیلی آدم خوبی بود؛ اما فکر میکنم منو فراموش کرده. دوست دارم ببینمش، ازش بپرسم چرا وقتی دوباره نابینا شدم، دوباره نیومد چشمام رو عمل کنه. تنها خواهشی که از وزیر دارم اینه که چشمام رو یک بار دیگه عمل کنه اگر بیناییمو به دست بیارم، یک دنیا ازش ممنون میشم؛ چون بزرگترین آرزوی من اینه که چشمام خوب بشه تا هم قیافه مامان و بابامو و هم کارتونهایی که دوست داشتم، ببینم».
اولین آرزویش بهدستآوردن بیناییاش است، دومین آرزویش رفتن به برنامه خندوانه و لمسکردن عروسک محبوب این برنامه «جنابخان» و سومی دیدن کارتون است. هنوز در دنیای شیرین کودکی است؛ با هیجان از کارتونهایی که برای آخرینبار دیده است، سخن میگوید؛ تام و جری، پلنگصورتی و سفیدبرفی.
«از همه بیشتر تام و جری را دوست داشتم، میتونم همین الان داستانهاشو براتون تعریف کنم. به غیر از کارتونهایی که قبلا دیده بودم، دوست دارم جنابخان رو ببینم. همکلاسیها و دوستام همیشه برنامه خندوانه رو برام تعریف میکنن و درباره جنابخان حرف میزنن. من یک اخلاقی دارم که وقتی نسبت به چیزی کنجکاو میشم، دوست دارم بفهمم اون چیز چیه و چطوره. برای همین خیلی دوست دارم جنابخان رو از نزدیک لمس کنم، بهش دست بزنم تا ببینم اون چیزی که دوستام تعریف میکنن چی هست؟».
وقتی از او میپرسم فکر میکنی جنابخان چه شکلی باشد؟ کمی مکث میکند و میگوید «نمیدونم، نمیتونم توصیفش کنم، شاید صورتی باشه. خیلی دوست دارم از نزدیک لمسش کنم». بعد از کمی مکث، دوباره ادامه میدهد: «دوست ندارم کسی کمکم کنه، الان به کمک بقیه کارامو انجام میدم، ولی میخوام به میل خودم کارامو انجام بدم، بدوم، بازی کنم. مثلا چند وقت پیش بابام داشت مستندی نگاه میکرد که درباره یک پلنگ بود، دوست داشتم با چشم خودم ببینم نه اینکه کسی برام توضیح بده».
شوخان حالا خط بریل را یاد گرفته است و یکی از کارهایی که به آن علاقه دارد، کشیدن نقاشی است؛ «نزدیک به یک ساله توی خوابگاه زندگی میکنم. وقتی دوباره نابینا شدم، دیگه نتونستم در دیواندره درس بخونم، برای همین به خوابگاهی در سنندج آمدم. تو مدرسه جدیدم تونستم نقاشی بکشم، خانم معلمم بهترین معلم دنیاست برای من. امسال معلم روی بوم با چسب حرارتی ماهی کشید تا من بتونم لمسش کنم و رنگش کنم الانم برام یک خونه کشیده، دارم رنگش میکنم». قرار بود مثل همه همسنوسالانش بزرگ شود، بازی کند، درس بخواند، عاشق شود، ازدواج کند؛ اما یک سرماخوردگی و سهلانگاری سرنوشتش را تغییر داد؛ نور از چشمان شوخان گرفته شد و پرت شد به تاریکی.
دفتر نقاشی ممنوع
بعد از اینکه شوخان با شوق از معلمش برایمان گفت: به سراغ او رفتیم. رؤیا فرهودی 29 ساله که چهار سال است در مدارس مشغول تدریس است، در گفتوگوی تلفنی گفت: «دوست ندارم تفاوتی بین شوخان و بقیه شاگردهایم وجود داشته باشد. برای همین خط بریل را یاد گرفتم».
این معلم جوان که مقطعی در دانشگاه نقاشی خوانده است، شوخان را به کشیدن نقاشی تشویق کرد. او دراینباره میگوید: «شوخان نمیتوانست مثل بقیه همکلاسی هایش نقاشی بکشد، برای همین امسال از بچهها خواستم بهجای دفتر نقاشی روی بوم نقاشی بکشند. خیلی به این فکر کردم که چطور میتوانم کاری کنم که شوخان هم نقاشی بکشد، در نهایت تصمیم گرفتم خودم روی بوم با چسب حرارتی بهصورت برجسته هرچه شوخان میخواهد، بکشم؛ بعد از اینکه این کار را میکنم، شوخان با دست آن را لمس میکند و با رنگ هرچه را برای او کشیدهام، رنگآمیزی میکند. برای اولینبار که این کار را انجام داد، خیلی خوشحال شده بود؛ بهطوریکه اشک من و بقیه همکارانم را درآورد. شوخان دختر بااستعدادی است و احتمالا در اردیبهشت در سنندج از تابلوهای او یک نمایشگاه برگزار کنیم».
او در ادامه میگوید: «شوخان همیشه از من درباره چیزهایی که میشنید، بهویژه حیوانات سؤال میپرسید؛ مثلا میپرسید خانم معلم شتر چه شکلی است؟ برای اینکه او بهتر آن را درک کند، اوایل نقاشی آنچه را از من میپرسید، روی کاغذ میکشیدم و بعد با سوزن تهگرد مثل خط بریل نقطه نقطه میکردم تا با دستکشیدن روی آن متوجه شکل آن شود».
شکایتم به جایی نرسید
خانواده شوخان در روستایی به نام کلکان در 22 کیلومتری دیواندره زندگی میکنند و کیلومترها از دخترشان دور هستند. به گفته پدرش، شوخان از سال 94 تاکنون قادر به دیدن هیچچیز نیست و فقط نور را تشخیص میدهد. او از اینکه دخترش کیلومترها از آنها دور است، ناراحت است و میگوید: «ما در روستای کلکان در 22 کیلومتری دیواندره زندگی میکنیم. در دیواندره معلم خط بریل نبود؛ برای همین شوخان را به سنندج بردیم تا بتواند ادامه تحصیل بدهد. معمولا هر هفته به او سر میزنیم. گاهی هم او را به خانه میآوریم تا چند روزی پیش ما باشد».
از پدر شوخان درباره شکایتش از کادر درمانی بیمارستان امام خمینی دیواندره میپرسم، در پاسخ میگوید: «شکایت کردیم، وکیل هم گرفتیم، اما هیچ کسی پاسخمان را نداد. بعد از اینکه این اتفاق افتاد، پزشکی که این بلا را سر دخترم آورد از دیواندره رفت و او را ندیدم. وقتی شکایت کردیم، هرکسی تقصیر را گردن دیگری میانداخت و هر کسی حرفی میزد؛ یکی میگفت: داروی چینی استفاده کردهاند، آن یکی میگفت: دوز دارو زیاد بوده است، یکی دیگر میگفت: تاریخ مصرف دارو تمام شده بود. در نهایت هیچکسی این خطا را بر عهده نگرفت و شکایت ما هم به جایی نرسید. وقتی دیدم شکایتم به جایی نمیرسد، دیگر دنبالش نرفتم و گفتم بهجای این کار بهدنبال درمان دخترم میروم که متأسفانه آن هم به جایی نرسید».
هنوز امیدی هست
عبدالرحمان سلیمپور، چشمپزشک که یکبار شوخان را در سنندج معاینه کرده است، درباره وضعیت چشم شوخان میگوید: «نمیتوان بهطورکلی ناامید شد و گفت: این کودک بینایی خود را به دست نمیآورد، امید هست، اما کم. دو کار میتوان برای درمان این کودک انجام داد؛ یکی پیوند قرنیه و دیگری قرینه مصنوعی است که آنهم باعث میشود این کودک یک دید حداقلی پیدا کند. البته باید این را بگویم که من چشم او را کاملا معاینه نکردم و برای تشخیص روش درمان باید دقیق معاینه شود تا بتوان گفت: چه روشی برای درمان او بهتر است. بهطورکلی در همان معاینات اولیه که انجام دادم، متوجه شدم قرنیه این کودک تار شده و فقط نور را درک میکند».
سعی کردیم با وزیر بهداشت درباره وضعیت شوخان مصاحبهای داشته باشیم، اما با توجه به اینکه او برای سفر کاری به هند رفته بود، موفق به این کار نشدیم. وزیر بهداشت در آخرین اظهارنظرش درباره شوخان در آذر 93 گفته بود: «برای بازگرداندن بینایی به چشمان شوخان چهار بار عمل جراحی شامل پیوند و آب مروارید روی چشمان شوخان انجام شد. این دختر براثر حساسیت به پنیسیلین تا حدود زیادی بینایی خود را از دست داده بود؛ حالا، ولی میتواند ببیند، بازی کند و کتاب بخواند و دیگر نیازی به عمل جراحی نیست».