این نویسنده در گفتوگو با ایسنا، درباره توجه به اقلیم و زیستبوم در ادبیات داستانی اظهار کرد: نوشتن همواره در اقلیم و زیستبوم روی میدهد و بخشی از آن بازتابی از همان شرایط است. اما در این مورد ادبیات رو به دو سو دارد؛ اقلیمش را نشاندار کند یا بینشان؛ به عبارتی اقلیم و شرایطش را به متن بیفزاید یا از متن بزداید. این کاهش و افزایش در خواست ادبیات ریشه دارد فارغ از تمهید الزام مالایلزم.
او افزود: میخواهم بگویم ادبیات تصمیم میگیرد که اقلیمش را به درون بیاورد یا نه. با این حال کاهش و افزایش فضا هیچگاه به تمامی صورت نمیگیرد. برای همین است که در غیراقلیمیترین متنها باز هم عناصری از آن اقلیم را پیدا میکنیم؛ در واقع متن و نوشتار بیاقلیم نداریم.
دمشناس سپس بیان کرد: ادبیات همواره در کشاکش با اقلیم است و در این کشاکش تولید میشود؛ در چالش بین انسان و طبیعت، تا کجا میشود اقلیم را نادیده گرفت؟ در زمینه فرهنگی نوشتار و روایت و تمایز و تفاوت فرهنگی هم همینطور است. یک حرکت غلط دارد شکل میگیرد که این روایت کمرنگ شود و ما شبیه دیگران شویم؛ روایت دیگران که موجود است، چه ضرورتی هست که مخاطب متنی درجه دو بخواند؟ پیوندهایی که بین متن و جغرافیا و اقلیم هست ناگسستنی است، پیوندی که«بیگانه» با الجزایر دارد با پاریس ندارد؛ پیوندی که فاکنر با یوکناپاتافا دارد مجال خلق در نیویورک ندارد یا جویس و دوبلین مجالی دیگر با هم دارند، چنانکه نیما خودش را با کوهستان پیوند میزند که به تهران نمیپیوندد یا پیوندی که محمدرضا صفدری با دشتی و دشتستان دارد.
نویسنده رمان «آتش زندان» درباره اینکه گفته میشود ادبیات داستانی ما به سمت ادبیات آپارتمانی میرود و اقلیم در آن کمرنگ شده است، گفت: وقتی سخن از کمرنگ شدن اقلیم به میان میآید روشن نیست که صورت مساله چقدر با واقعیات ادبی و تمهیدات و نقد ادبی نسبت دارد، آیا بر اساس یک جامعه آماری و مطالعه ادبی صورت گرفته یا شرایط مناسبتی و مناسباتی جامعه ادبی؟ «برخی میگویند» ملاک قابل اتکایی در این مورد نیست چون در مقابل آن «برخی نمیگویند». ادبیات به سمت و سوهای بسیاری میرود از جمله آپارتمانی که هنوز روشن نیست که چیست، گاهی به آن آشپزخانهای هم میگویند، گاهی شهری و گاهی چیزهای دیگر که شکل نگرفته. این را نباید تهدیدی برای سمت و سوی دیگر دانست.
او در ادامه خاطرنشان کرد: طبعا زیست آپارتمانی، ضرورت دارد که صدای خودش را پیدا کند. به عنوان ملتی که محدودیت بیرونی داریم اما آیا صدای موجود واقعا همه صدا و فریاد و امکان آن است؟ دیگر اینکه چرا این خطوط ادبی در این خاک نمیتوانند به هم برسند و از هم بگذرند. شاید مهمترین دلیلش تصورات قالبی از این موضوعات است که در نیندیشیدن ریشه دارد. چرا سیاستهای ریشهدار اسکان را نتوان به این دو موضوع پیوند نزد و ننوشت؟ حاصل کار چیست آن وقت؟
دمشناس در پایان بیان کرد: یک مساله هم ضروری است که در این وضعیت فراموش نشود؛ بگذریم از نگاه دهه چهلی به اقلیم و بومگرایی که خود مانعی است در فهم آن، و آن را به عنوان جریانی بهرهمند از پویایی ببینیم.