خشکسالی دودهه اخیر و بیآبی شدید موجب نابودی کشاورزی و دامداری ساکنان روستاهای پیرامون زاهدان شده است. در نتیجه بسیاری از روستاها یا خالی از سکنه شده یا اقامتگاه سالخوردگان شدهاند. در مقابل اما، جمعیت زاهدان و حاشیهاش مرتبا فزونی یافته است. بیشک، تداوم این روند سوسوی چراغ زندگانی را در پیرامون زاهدان به خاموشی کامل میکشاند.
به گزارش به نقل از ایلنا، سیستان و بلوچستان این هندوستان کوچک ایران، در اثر خشکسالی و تغییرات اقلیمی روزگار بسیار سختی را از سر میگذراند. شمال این منطقه پهناور که سابقا انبار غله کشور محسوب میشده، با توجه به اخبار و قصههای موجود از آن، این روزها دیگر به هر چیزی جز انبار غله و یک سرزمین حاصلخیز برای کشاورزی شباهت دارد. مناطق پاییندستتر آن نیز وضع بهتری ندارند. کشاورزانِ پیرامون بزرگترین شهر و مرکز این استان که یکی از کلانشهرهای کشور هم است قاعدتا باید خوشبختتر از دیگران باشند اما در واقعیت، نیستند.
مردم از بیآبی به زاهدان پناه میآورند
حسین اسماعیلزهی (رییس شورای اسلامی بخش کورین، عضو شورای اسلامی شهرستان زاهدان و عضو شورای اسلامی استان سیستان و بلوچستان) دلیل این مساله را توضیح میدهد: بیآبی آنقدر عرصه را بر زندگی مردم در روستاهای حوالی زاهدان بین 20 الی 30 کیلومتری (و حتی بیشتر) تنگ کرده که بسیاری، خانه و کاشانه خود را رها کرده، به این شهر پناه آوردهاند. از کشاورزی در اینجا تنها یاد و نامی باقی مانده است.
فقر چنان ریشه دوانده که کسی باور نمیکند اینجا بخشی از ایران است
بنا بر قول اسماعیلزهی؛ فقر و محرومیت آنچنان در مناطق پیرامون زاهدان، کلانشهر پایتخت استان، ریشه دوانده که اگر کسی این روستاها و مردمان را ببیند، باور نمیکند که اینجا بخشی از ایران است.
در همین زمینه به خاطرهای اشاره میکند: در مرداد امسال، تعدادی از مقامات کشوری را به مکانی در 33 کیلومتری مرکز استان بردم. فقر و خرابی چنان شایع بود که باور آنچه که میدیدند، برایشان بسیار سخت بود.
در شعاع 30-40 کیلومتری زاهدان، آب برای خوردن هم پیدا نمیشود
اسماعیلزهی سپس با تاکید میگوید که باید خودتان ببینید تا متوجه شوید که چه میگویم.
وی در ادامه، میافزاید: در شعاع 30-40 کیلومتری زاهدان، آب برای خوردن هم پیدا نمیشود و صرفا با تانکر به مردم آبرسانی میشود. علت را میپرسم. پاسخش دردناک و عبرتآموز است: در سالهای اول، برخی افراد با نیت خیر آمدند و اینجا به مردمان روستایی و کشاورزان، موتور برای کشیدن آب به صورت مجانی دادند. این اقدام موجب شد که مردم بیمحابا از سفرههای آب زیرزمینی برداشت کنند. اما از سال 75 به این سو که خشکسالی بر این منطقه چنگ انداخته، این منابع آب زیرزمینی دیگر جبران نشدهاند و هرسال از عمق آب کاسته شده است. نتیجتا، مردم با مشکلات بسیار زیادی مواجه شدند.
ادامه میدهد: اکنون سالها میشود که در اطراف زاهدان نه دامداری مانده و نه کشاورزی. بسیاری از روستاها در حال خالی از سکنه شدن هستند و مردم به زاهدان پناه میآورند اما از آنجا که بسیاری توان مالی زندگی در خود شهر را ندارند در حاشیه شهر سکنی میگزینند.
قاچاق سوخت؛ تنها شغل باقیمانده
45 هزار تومان یارانه تمام آن چیزی است که مردم بر آن متکی هستند و به گفته اسماعیلزهی؛ در چنین شرایطی تنها شغلی که برای مردم باقی میماند قاچاق سوخت است. نهادهای دولتی مثل جهاد کشاورزی هم کمک چندانی به کشاورزان و دامداران نکردهاند.
وی به بخش کورین اشاره میکند و توضیح میدهد: در این بخش در حال حاضر 28 هزار نفر زندگی میکنند و از این جمعیت حداقل 80 درصد آنها دچار آسیب شدید ناشی از بیآبی و فقر شدند. بقیه نیز وضعیت بهتری ندارند. نهایتا در اینجا 10 الی 15 نفر کشاورز هستند که صاحب باغ پسته هستند. آنها هم به هزار بدبختی باغشان را زنده نگاه داشتهاند.
دوباره به فعالیتهای خیرخواهانه سالها قبل اشاره میکند و میگوید: در آن زمان برنامهریزی اصولی وجود نداشت و سابقا کشت گندم، جو، یونجه، ذرت و... انجام میشد اما اکنون آبی برای انجام این کارها باقی نمانده است.
با عدهای از کشاورزان بخش کورین صحبت میکنم. صداهایشان بسیار فروخورده و خسته است. حدس میزنم که چیزهایی را که دارند به من میگویند قبلا و بارها پیش خودشان و دیگران بازگو کردهاند. با اینحال، شاید کورسوی امیدی برای بهبود موجب میشود که حرف دلشان را با من به اشتراک بگذارند. یکی از آنها که اهل روستای گلچاه در بخش کورین است، میگوید: به همراه پدرم، 2 هکتار پسته و بیش از یک هکتار انار داشتم. اما اکنون مدتی میشود که موتور آبمان خراب شده است. توانایی تامین برق آن را هم نداریم. دولت هم وام بلاعوض نمیدهد. وامی هم که داده میشود، کارمزد بسیار بالایی را نیاز دارد که توان پرداخت آن را نداریم.
به گفته وی؛ 10-11 سال قبل حمایتها بهتر بود. یکزمانی 3 میلیون تومان وام بلاعوض میدادند اما اکنون حمایتها آنقدر کم شده که دیگر ما نمیتوانیم حتی برق هم بخریم.
میگوید: 8 الی 9 ماه پیش درختان انار و پستهمان در شرایط حساسی از مراقبت و نگهداری بودند اما بهخاطر فقدان بارندگی و نبود آب، بارشان از دست رفت.
این روزها چه میکنی؟ مسافرکشی میکنم. چاره دیگری ندارم. اصلا کاری دیگری برای انجام دادن باقی نمانده است. در منطقه ما قناتهایی بسیار قدیمی بودند که سالها مردم با بهرهگیری از آنها کشت و کارشان را انجام میدادند اما همانها نیز اکنون خشک شدهاند.
آب کم شده و زحمت افزون گشته
با کشاورزی به نام ابراهیم صحبت میکنم. او نیز باغ پسته داشته است. به سال 75 اشاره میکند و میگوید: در آن زمان سه برابر الان میتوانستیم آبرسانی کنیم یعنی هر ده روز یکبار به باغمان آب میدادیم اما اکنون هر چهل روز یکبار آبرسانی به پستههایمان انجام میدهیم. آن موقع درآمد پسته خوب بود اما اکنون آب کمتر شده و در مقابل زحمت افزون گشته.
در مورد محصولاتی همچون گندم و یونجه میگوید: گندمکاری در اینجا چندان ثمربخش نیست. از هر هکتار نهایتا 2.5 الی 3 تن میتوان برداشت کرد. در آن زمان که آب بود این اندازه بار میداد الان که دیگر هیچی.
به پسته میرسیم. به قول ابراهیم؛ درآمد و محصول پسته با توجه به این اقلیم همیشه بهصرفهتر بوده است اما امسال باغ پسته 12 هکتاری ابراهیم تقریبا بیحاصل بوده است: شاید 100 کیلو بار داده باشد.
از شیوه تامین معاش خودش و همولایتیهایش در شرایط کنونی میپرسم. میگوید: من کار دیگری دارم. اما زندگی بسیاری مردم در اینجا عمدتا وابسته به کشاورزی است. در کل همهمان مجبوریم با این شرایط کنار بیاییم. اصلا چه میتوانیم بکنیم؟
دوسال است که باران نداشتهایم
او هم از عدم حمایت و کمکرسانی موثر نهادهای دولتی انتقاد میکند و میگوید: کمکی به ما نشده است. بیست سال است که در اینجا خشکسالی بیداد میکند و تقریبا طی دو سال اخیر، بارندگی نداشتیم.
در مورد هزینههای کار کشاورزی در شرایط فعلی میگوید: گرچه کود به همان قیمت پارسال توزیع شد اما قیمت ادوات کشاورزی و برق گرانتر شده است.
ابراهیم نیز به گازوییلکشی به عنوان تنها راه کسب درآمد در منطقه اشاره میکند: مردم درآمد دیگری ندارند. هر کسی توانسته مقداری گازوئیل برداشته، به جاده میزند تا آن را بفروشد. بسیاری در حین همین کار و بر اثر تصادف در جادهها، جانشان را از دست میدهند.
در مورد وضعیت روستاها هم میگوید: در حال خالی شدن از جمعیت هستند. کسانی که موتورهای آبشان از کار افتاده، از روستاها رفتهاند چراکه دیگر آبی برای کشاورزیشان وجود ندارد که موتورهایشان را به کار بیندازند. گازوئیل هم بشکهای 800 هزار تومان شده که بهای بالایی دارد.
فقط سالخوردگان باقی ماندهاند
اضافه میکند: فقط مساله نبود آب کشاورزی نیست. آب خوردن برای مردم را هم از جاهای دیگر برایشان میآورند. آنقدر جوانها از روستاها رفتهاند که دیگر روستاها شده تنها محل زندگی سالخوردگان.
فقدان سوخت و نبود آب و بارندگی، دست به دست هم داده تا زمینهایمان خشک شوند
محمد هم کشاورزی است از کشاورزان بخش کورین. مشکلات را ردیف میکند و میگوید: فقدان سوخت و نبود آب و بارندگی، دست به دست هم داده تا زمینهایمان خشک شوند. قناتی که سالها از آن استفاده میکردیم کاملا خشک شده است. مردم برای کشیدن آب، به موتورهای گازوئیلی روی آوردند. اما سوخت را ناگزیریم گران بخریم. موتورهای برقی هم کاری از پیش نبردند.
ادامه میدهد: آبها تهنشین شدهاند اما پشتوانه مالی برای برداشت آبهای زیرزمینی در عمقهای زیاد را نداریم. نبود سوخت و ادوات کشاورزی را به اوضاع خراب اقتصادی اضافه کنید تا متوجه بشوید که چرا مردم دیگر هیچ درآمدی ندارند و کاری برای سرپا نگهداشتن کشاورزیشان نمیتوانستند انجام دهند.
محمد درباره خودش میگوید: 5 سالی میشود که دیگر کشاورزی انجام نمیدهم. شغل آزاد دارم و مسافرکشی انجام میدهم.
در سختترین شرایط اما، محمد با اتکای بر باورش، میگوید: خدا روزیرسان است.
در مورد محل سکونتش میگوید: چندسالی میشود که به زاهدان مهاجرت کردهام و همانطور که گفتم مشاغل مختلفی دارم. من و بسیاری دیگر بهخاطر خانواده و فرزندانمان، کار کشاورزی و دامداری را رها کرده، به شهر آمدیم.
با از بین رفتن کشاورزی، دامداران هم تقریبا از بین رفتند
در مورد کشاورزیاش میگوید: من گندم، جو، یونجه و... میکشتم و پستهکار نبودم. طبیعتا همراه با از بین رفتن کشاورزی، دامداران هم تقریبا از بین رفتند. خیلی از آنها کارشان را کنار گذاشتند.
از علاقه مردم به کار کشاورزی میگوید. به گفته محمد؛ تعداد بسیار کمی هستند که هنوز کشاورزند. آنها کشاورزی را دوست دارند. البته نه که من علاقمند به کشاورزی نباشم اما مثل برخی دیگر درآمدم کفاف هزینههای این کار را نمیدهد.
او نیز همچون دیگران بر این نکته تاکید دارد که حمایتهای دولتی برای سرپاماندن بهاندازه کافی نبوده است. توان مالی برای گرفتن برق را نداشتم.
در پایان، محمد حرفی میزند که بسیار مهم است و نه تنها به دل مینشیند بلکه در فکر برنامهریزان هم باید جلوس یابد: آدم توی زمین خودش کار کند بهتر است تا اینکه به شهر بیاید و شهری شده و برای دیگران کار کند.
نظام ناکارآمد برنامهریزی
طی چندروز اخیر صحبتی از سیدمحمدحسین شریعتمدار (سرپرست مرکز ملی مطالعات راهبردی کشاورزی و آب اتاق ایران) در رسانهها منتشر شده مبنی بر اینکه فقط پنج سال تا بروز فاجعه عمومی آب در کشور فاصله داریم که ناشی از 50 سال سوءتدبیر در این زمینه است.
در عین حال، این حقیقت را هم نمیتوان کتمان کرد که بهخاطر بیتوجهی مسئولان کشور، اقدامات نسنجیده و عدم درک شرایط اقلیمی منطقه، وضعیت روزمره بسیاری بخشهای سیستان و بلوچستان همان چیزی است که آقای شریعتمدار بدان اشاره نموده است. کمتر منطقهای در ایران وجود دارد که اینچنین درگیر بیآبی و محرومیت اقتصادی و زیرساختی بهطور همزمان باشد. این مسائل خود چالشهای زیادی را پیش پای برنامهریزان خواهند گذاشت. حال در کنار این موضوعات، بیتوجهی به سبک زندگی مردم منطقه و روشهای مورد استفاده آنها در بهرهبرداری از آب و خاک در مشاغل پرقدمتی همچون کشاورزی و دامپروری، به اشتباهات جبرانناپذیری منجر خواهد شد.
در واقع، سیستان و بلوچستان که به لحاظ وسعت، از تنوع اکولوژیک بالایی برخوردار است، نیازمند برنامهریزیای کاملا متفاوت از الگوی بسته و کلینگر مرکزنشینان است. با اینحال، مراکز برنامهریزی کشور به نظر نمیرسد با ادامه روند کنونی اتفاق جدیدی را برای شهروندان این خطه از ایران رقم بزنند چراکه تا بوده، تعدادی هشدار و ابراز نگرانی بوده است. متاسفانه سیستان و بلوچستان در عمل تبدیل شده به یک پرده نمایش بزرگ از فیلم فقر که هر از چندی مسئولان با آن عکس یادگاری میگیرند بیآنکه اقدامی پایدار و یا کارآمد برایش انجام دهند.