فاطمه، زهرا، ام ابیها، شهادت، حضرت رسول، ائمۀ اطهار«ع»، آئینه ادب، مزار
قال رسول الله (ص): اِنَّ فاطِمة شَجنة منّی یوذینی ما آذاها و یَسرّنی ما سرّها.[1]
حضرت رسول(ص) فرمودند: همانا فاطمه شاخه ای از من است آنچه او را اذیّت کند مرا اذیّت می کند و آنچه اور مسرور سازد مرا شادمان می سازد.
گل بوتۀ باغ مصطفی زهرا بود
آلالۀ داغ مرتضی زهرا بود
خورشید بلند، در شبستان وجود
سرچشمۀ رحمت خدا زهرا بود
ایزد منّان را در پس پرده های مشیّتش رازها و رمزهای بی شمار است و در نهانخانۀ تقدیر و تربیتش طرفه کاری های بی حدّ و حساب است، گاهی با جلوه گری سحاب رحمتش گلستان زندگی را شاداب می سازد و یک زمانی با قدرت نمائی قهر و غضبش دریا را به جهنّمی سوزان بدل می نماید و گاهی با وزش نسیم کرمش آتش سوزانی را باغ و بوستان خلیلش می کند.
گلستان کند آتشی بر خلیل
گروهی بر آتش برد ز آب نیل[2]
و آنگاه که دریای رحمتش به جوش و خروش می آید دوست و دشمن را غرق در ناز و نعمت می کند تا جائیکه برای مردمی که جز فساد و تباهی و قتل و غارت هنری نمی شناختند، پیامبری عظیم الشأن مبعوث می نماید و در میان طوایفی که دختران معصوم را زنده به گور می کردند خورشید وجود ریحانۀ باغ نبوّت را به درخشش وا می دارد تا بوستان شخصیّت رو به زوال زن را طراوتی دیگر بخشد.
آری حضرت فاطمه «س» جلوۀ جلال خداوندی و آئینه تمام نمای خصال نبوی و سیرۀ علوی بود. یگانه بانوئی که دیدۀ روزگار به علوّ کرامتش خلقی ندیده بود و گوش به فضل و شرافتش مقامی نشینده بود.
بزرگ آیه ای که آیات الهی و روایات نبوی بیانگر شأن و منزلت اوست و احادیث ائمۀ اطهار «علیهم السّلام» نشانگر مقام و مرتبت او .
این بانوی خاندان فضیلت پاسدار مرز آئین و حافظ حوزۀ دین بود، برای پدرش، دختری مهربانتر از مادر بود و در قبال شوهرش بانوئی نمونه، و در تربیت فرزندانش یکّه تاز میدان عشق و مادری بود.
و در عین حال در متن حوادث کمر شکن و رویدادهای ناگوار جامعه حضور فعّال داشته و هرگز از مسئولیت و رسالت خویش غافل نبود.
فاطمه «س» تنها یک شخص نیست بلکه شخصیّتی جاویدان و حقیقتی سیّال است که در بستر زمان جاری می باشد و زلال فضیلت و کمالی است که بر جویبار اندیشه و ذهن طالبان حقیقت و جویندگان فضیلت روان می شود و سرزمین های مستعدّ و شایسته را سیراب کرده و از آنها گل های معرفت و حکمت می رویاند.
او نهال برآمده از بوستان نبوّت و گل شکفته در گلزار امامت و ولایت است غنچه ای که با نسیم وحی شکوفا شده و در فروغ مهر ولایت بالیده است.
این شخصیّت پیامبرگون از دیر باز مدّ نظر ادیبان و سخنوران بوده و هرکدام در توان استعداد خویش نه در خور شأن او بر آن دیوان پاک نبوی شرح ها نوشته و تعلیقات پرداخته اند، امّا چنین خورشید نور افشان معرفت را می توان در قالب الفاظ و محدوۀ واژه ها گنجاند؟
و بدیهی است که انواع هنر، از جمله هنر شعر در ترسیم چهره ها و بیان خصایص شخصیّت ها سهمی بزرگ و تأثیری شگرف دارد و همین هنرمندان هستند که با خلاقیت خویش نام و اثر انسانی را جاودانه ساخته و فضیلت و کمال او را به تفصیل بیان می دارد، هر چند که گاهی شخصیّتی قابل تعریف و تصویر نیست، چرا که از کثرت بلندی مراتب و والائی کمالات، هنر نیز در برابر او از شرح و بیان عاجز می ماند و عظمت بیش از حدّ او را برنمی تابد.
با این وجود عشق و ایمان، و علاقه و اعتقاد دست از دامن پر عاطفۀ شاعران برنمی دارد و آنها را ملزم می سازد تا با همۀ ناتوانی و عدم بضاعتشان ولی نعمتان خود را بستایند و پرتوی از فروغ تابان آنان را در منظر کمال جویان و شخصیّت شناسان قرار دهند که مهر و محبّت حضرت زهراء ام ابیها یکی از آن دامن گیران شعرای حقّ نعمت شناس است که شعرای شیعه و دیگر شعرای آزاده را بر آن داشته است که هر کدام در حدّ وسع خویش به دخت گرامی حضرت ختمی مرتبت ابراز عشق و اظهار ارادت کرده و هر یک به زبانی مدح و ثنای آن مجمع کمال گویند.
و از آنجا که شعر و ادب آئینۀ افکار و اعتقادات ملّت هاست باورها و علاقمندی های مسلمانان به ویژه شیعه امامیّه در آثار شاعران متعهّد به روشنی انعکاس یافته و از شعر، منبری برای دفاع از اصول دینی و باورهای اعتقادی ساخته اند و در این راستا هر سراینده ای بر حسب نیاز خویش سرنیاز به آستان قدسی پیامبر گرامی اسلام، و مولای متّقیان و حضرت حورای انسیه ساییده و مسائل مربوط به آن بزگواران را از زوایای مختلف در سروده های خویش آورده اند که در این مختصر جهت رعایت حال مجلس به شش موضوع تحت عناوین:
1- تولّد حضرت فاطمه «س».
2- عطمت آن بزرگوار.
3- لقب ام ابیها.
4- مهر و محبّت فاطمه «س».
5- شهادت مظلومانۀ آن حضرت.
6- و مجهول بودن مزار شریف آن بانوی خاندان فضیلت.
از زبان شعرای متعدّد خواهیم پرداخت تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
1- تولّد حضرت فاطمه از دیدگاه چند شاعر:
یکی از مسائلی که نظر اکثر شعرای فارسی زبان را به خود جلب کرده است میلاد مسعود آن بانوی بزرگوار جهان است که هر شاعری با یاد کرد آن لحظات شادی آفرین سرود شادی سرداده و به پیامبر ختمی مرتبت، و حضرت خدیجه «س» تبریک گفته است، از جمله صابر همدانی در شعری چهل بیتی تحت عنوان (قبلۀ آدم) جهان مردۀ دل را با قدوم مبارک او زنده می داند:
چه خرّم می وزد باد بهار از دامن صحرا
عبیر انگیز و نکهت بیزو عشرت خیز و بهجت زا
کنار جویباران رسته هر سو نوگلی از گل
سپید و آبی و زرد و بنفش و نیلی و حمرا
چرا از لاله و نرگس نمی پرسند اهل دل
که اندر دستشان آیا که داد این ساغر مینا؟
در آن گلشن چو دیگر بلبلان رطب اللّسان گردم
به پای گلبنی کز آن گل توحید شد بویا
مصفّا گلبن باغ رسالت، دوحۀ عفّت
ضیا افزای افلاک جلالت، زهرۀ زهرا
خدیجه دختر پاک خویلد را جگر گوشه
که شد از یمن مولودش جهان مرده دل احیاء
صفای قلب احمد «ص»، روشنی بخش دل حیدر
شفیع روز محشر فاطمه، صدّیقه کبری
زکیّه، مطمئنّه، راضیه، مرضیه، قدسیه
که حیدرگفت در وصفش، بتول ونخبه و عذرا[3]
فوْاد کرمانی گوید:
زین دخت نبی که طلعتش نور بهشت
آورد زمانه دختری حور سرشت
چون خطّ جمال او به دیباچۀ صنع
در نقطۀ حسن کلک قدرت ننوشت
سپیده کاشانی می نویسد:
در شبی ظلمانی و اندوه بار
لحظه ها می آمد از ره سوگوار
سرزمینی بود و شب فرمانروا
دردها بسیار اما بی دوا
غنچه ای چون لب به خنده می گشود
دست خون ریز خزانش می ربود
ناگهان آمد بهاران در حجاز
شد گلی برشاخسار وحی باز
شد زمان گهوارۀ میلاد نور
صبح آمد زرفشان از راه دور
نوگل باغ نبوّت باز شد
مهر با مه هم دل و هم راز شد
در رسید از جان جانان این نوا
سوی آن عاشق که بُد رمز آشنا
کای محمّد(ص) کوثرت بخشیده ایم
مهر و مه در طالع او دیده ایم
کوثرت در قرن ها جاری شود
مظهر عشق و وفاداری شود
عرشیان با حمد و تهلیل و سرور
گرد آن گل آمدند از راه دور
چشم صحرا این عجب کی دیده بود؟
در زمین عطر خدا پیچیده بود
نام او را مصطفی (ص) زهرا نهاد
آن مه از گردون فراتر پا نهاد[4]
شباب شوشتری نیز میلاد مبارک آن بانو را به جهانیان تبریک گفته و از نسل پدر بزرگوارش برتر می داند و می گوید: اگر مادر گیتی بتواند چنین دخترانی به دنیا بیاورد ای کاش همۀ پسرها در صلب پدرانشان می خشکیدند:
ای دل از نو ساز عشرت کن که شد فصل بهار
جان نمی کنجد به تن زاین مژده در لیل نهار
سرو را بنگر کز این شادی نمی یابد شکیب
کبک را بنگر کز این بهجت نمی گیرد قرار
بهر مولود بهین بانوی حورا منزلت
بهر ایجاد مهین خاتون ختمی اقتدار
زهرۀ برج حیا زهرای ازهر فاطمه
دخت احمد، جفت حیدر، مظهر پروردگار
آنکه از ایجاد او اسرار دین شد مشتهر
آنکه از دیدار او مقصود حق شد آشکار
مادر گیتی گر اینسان دختر آرد کاشکی
هر کجا نطفۀ پسر از صلب می کرد فرار
کیست غیر از او که بتواند به تقریب نسب
گه نماید بر پدر، گاهی به مادر افتخار
نسل او بر اصل احمد، برتر آمد در حسب
صبر او با فقر حیدر، همسر آمد در عیار
عیسی او را چون حواری بندۀ فرمان پذیر
مریم او را چون جواری بردۀ خدمتگزار
او سبب شد خلقت حوّا و آدم را، بلی
نخل و نی باید که خرما و شکر آید ببار
طائی شمیرانی نیز آن بانوی خاندان عصمت را (مادر هستی) می نامد و عشق پیامبر اکرم (ص) و حبّ بتول را از یک گوهر می داند و ولادت او را تبریک می گوید:
ماه من در پرنیان سرو روان می پرورد
پرنیان از سرو و سرو از پرنیان می پرورد
پرورد گر ضیمران را بوستان این بس شگفت
دلبر من بوستان از ضیمران می پرورد
گویی از یک گوهرند عشق وی و حبّ بتول
کان قرار اندر دل این در تن توان می پرورد
دختر ختم النبیّین زوجۀ حبل المتین
آنکه در یک آشیان، هفت آسمان می پرورد
از خدیجه دور نبود همچو زهرا دختری
این چنین مادر بلی دختر چنان می پرورد
از ازل بین دست قدرت این زن و آن شوی را
آن برای این و این را بهر آن می پرورد
گلشن کردستانی ومشفق کاشانی در مدیحه ای مشترک تولّد آن بانو را درخشش آفتابی از زمین می دانند که ستارگان آسمانی از وجودش نورانی می شوند و آیات متعدّد قرآنی را که در کرامت انسان نازل شده اند از برکت وجودی آن بزرگوار بانو می دانند:
تا نسیم نو بهاری دامن صحرا گرفت
صحن گیتی را فروغ گل ز سر تا پا گرفت
غنچه شد گلشن فریب و لاله شد بستان فروز
شد نواگر بلبل از شور و رهِ آوا گرفت
مژدۀ میلاد دخت مصطفی را چرخ داد
کز فروغش جلوه ها مهر جهان آرا گرفت
آفتابی در زمین تابید کاندر آسمان
پرتو از فیض وجودش زهرۀ زهرا گرفت
دختر پاک پیمبر پای در دنیا نهاد
همسر حیدر به فرّ مردمی دنیا گرفت
آنکه نامش قدسیان را فیض (عَلَّمنا) فزود
آنکه نورش عرشیان را بانگ (کرّمنا) گرفت
با کلام ایزدی شد گوش و دستش آشنا
آیت الکرسی شنید و عروۀ الوثقی گرفت
آری، آری برتر آمد از زنان روزگار
حضرت زهرا که نام از (علّم الاسماء) گرفت
2- عظمت حضرت زهرا (س) از دیدگاه شعر فارسی
در شأن و عظمت بزرگ بانوی جهان آفرینش که خالق منّان در آیات شریفه او را کوثر می نامد و پیامبر گرامی او را ام ابیها می داند چه می توان گفت که در خور او باشد با این وجود شعرای دوستدار اهل بیت نیز هرجا که توانستند ابراز عشق و اظهار ارادت کرده اند.
الهی قمشه ای، پیامبر گرامی را تاج او و مولای متّقیان را تاجدار او دانسته و حسنین (علیهم السّلام) را گوشوارۀ او می نامد:
مصطفی تاج است و حیدر تاجدار فاطمه
گوهر سبطین احمد گوشوار فاطمه
ایزد یکتا به ساق عرش اعلی برنگاشت
نام پاک و عزّت و شأن و وقار فاطمه
امّ سبطین است و جفت مرتضی سلطان دین
زهرۀ برج رسالت مه عذار فاطمه
پیش سرو قامتش شرمنده طوبای بهشت
عرشیان تکبیر گویان بر شمار فاطمه
آسمان را دامن از درّ و گهر پرکرده اند
تا شبی از شوق گرداند نثار فاطمه[5]
آیت اصفهانی نیز آن بزگوار را افتخار عالم انسانی و زیب دامان پیامبر می داند:
آنکه در توصیف و شأنش سورۀ کوثر بود
حضرت زهرای اطهر دخت پیامبر بود
افتخار عالم انسانی و فخر بشر
زیب دامان پیمبر شافع محشر بود
آنکه باشد در همه کون و مکان فخر زمان
همسر مولای مردان، حیدر صفدر بود
از برای حضرت مولا، به حق دخت رسول
در طریق زندگی لایق ترین همسر بود
مادر پاک امامان، فاطمه خیرالنّسا
شافع روز جزا صدّیقۀ اطهر بود
نیست در خلقت زنی زیبنده تر از فاطمه
آنکه بحر قدس و تقوی را مهین گوهر بود
دکتر ناظرزادۀ کرمانی در سروده ای تحت عنوان «بانوی خاندان فضیلت» او را افتخار عالم هستی می داند و سرافرازی اسلام به ایمان آن بزگوار می داند:
ای افتخار عالم هستی لقای تو
پاینده چون بقای حقیقت، بقای تو
اسلام سرفزار به ایمانت از نخست
خورشید پرتوی ز فروزنده رای تو
فرزند مصطفائی و زهرای پاکدل
ای مصطفای تو همه محو صفای تو
شوی تو مرتضی و رضایت رضای او
زین رو زمانه خیره بماند از وفای تو
فرزند، چون حسین و حسن خود که آورد؟
آورده ای تو، جان دو عالم فدای تو
3- مهر و محبّت فاطمه
عشق و محبّت حضرت حورای انسیه زنیت بخش اوراق دیوان های فارسی است و کمتر شاعری است که سخن از خاندان عصمت و طهارت به میان آورد ولی دم از مهر و محبّت بانوی آب و آئینه نزند. از جمله سیّد رضا مؤیّد خراسانی می گوید:
بی یاد دوست عقدۀ دل وا نمی شود
وین کار جز به خلوت شب ها نمی شود
در شرع ماست گر چه تولاّ فروع دین
تفسیر دین به غیر تولاّ نمی شود
ما را گل از محبت زهرا سرشته اند
مهرش دگر جدا ز دل ما نمی شود
در جمع اولیا و رسولان، خطیب عشق
جز در ثنای فاطمه گویا نمی شود
گر مادر زمانه بسی دختر آورد
یک از هزار مریم عذرا نمی شود
وز صد هزار مریم عذرا به مرتبت
دیگر یکی چو حضرت زهرا نمی شود[6]
و در شعری دیگر مهر آن بزگوار را سرمایه ایمان خویش می داند:
فاطمه ای گوهر دریای راز
ما همه را سوی تو روی نیاز
باد فدایت پدر و مادرم
خاک ره فضه تو افسرم
مهر تو سرمایه ایمان من
یاد تو باغ گل و ریحان من
ای پدرت رحمۀ للعالمین
مرحمتی کن به من دل غمین
خانه تو گلشن مهر و وفا
مکتب تو مکتب صدق و صفا
نیست عجب گر به چنین مکتبی
تربیت آموخته چون زینبی[7]
عاشق اصفهانی در شعری به نام «قرعۀ دولت» می نویسد:
کعبه کویت کجا و کعبه بیت الحرام
نقش پایت را شرفها هست بر رکن و مقام
رحمت حق بر دو عالم بسته بر مهر شماست
وانکه او را احتیاجی نیست بر رحمت، کدام؟
گرنه با مهرت برآرد صبحدم از دل نفس
کی تواند کرد هرگز چاره ظلم و ظلام
چون خرامی سوی جنت، بس که شوق خدمتت
بهر استقبال، نخل طوبی آید در خرام
دست در آغوش با مهرت چو خسبم زیرخاک
با ولایت سر برآرم از لحد روز قیام[8]
4- امّ ابیها
سپیده کاشانی در این باره می گوید:
ریشه سبز امامت پا گرفت
گل به دامان خدیجه جا گرفت
تا شود همراه و همراز پدر
تا شود یار علی در هر گذر
تا خدا بر ما سوی بنشاندش
تا پدر امّ ابیها خواندش[9]
مؤید خراسانی می نویسد:
ای حرم خاصّ خداوندگار
دست خداوند ترا پرده دار
امّ اب و بضعه خیر الانعام
مادر دو رهبر صلح و قیام
خوانده خدا عصمت کبری ترا
گفته نبی امّ ابیها ترا[10]
عباس مشفق خراسانی (کاشانی):
دیشب به سوگ امّ ابیها گریستم
با خویشتن نشستم و تنها گریستم
بعد از نبی که دیده و دل غرقه شد به خون
با درد و داغ حضرت زهرا گریستم[11]
صفی علیشاه:
دلا دیدی که در درماندگی ها
نبودت ملجایی جز آل طاها
کشیدم پرده گر اسرار دانی
ز سرّ فاطمه امّ ابیها
نبود ار جذبه او آمدی کی
دل آدم بجوش از مهر حوّا[12]
منصوره صدقی زاده (شقایق)
فاطمه دخت نبی، فخر بشر
آنکه خواند ام ابیهاش پدر
آسمان شرف و بحر سخا
روشنی بخش دل پیغمبر[13]
سید محمّدعلی ریاضی یزدی:
آن زهره ای که مهر به نورش منوّر است
دردانه پیمبر و زهر ای اطهر است
او را پدر رسول خدا صدر کاینات
او را علی، ولیّ خدا همسر است
خواندش پدر به امّ ابیها که نور او
فیض نخست و صادر اوّل ز مصدر است
حبیب چایچیان (حسان):
دنیاست چو قطره ای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا، زهرا
طاها و علی دو بیکران دریایند
و آن برزخ ما بین دو دریا زهرا
تنها نه همین مادر سبطین است او
فرمود نبی امّ ابیها زهرا
غلامرضا قدسی خراسانی:
مهی ز چرخ نبوت چو مهر، جلوه نمود
که پیش طلعت او مهر و ماه برد سجود
به رتبه اش بود این بس که خواجه لولاک
همواره امّ ابیها به شأن او فرمود
لا ادری از کتاب چهارده معصوم تالیف عمادزاده:
ای دخت نبی زوج علی گوهر یکتا
ای بدر دجی شمس هدی امّ ابیها
روی تو ضحی باشد وگیسوی تو واللیل
کوثر لب تو، قامت تو شاخه طوبی
تو جان جهانی و جهانی به تو بسته است
تو راز نهانی و نهان در تو هویدا
5- شهادت حضرت فاطمه «س»:
یکی از مسائل جانگدازی که اکثر شعرای شیعه با یاد کرد آن نالیده اند زندگی دردناک حضرت فاطمه«س» بعد از رحلت پیامبر اکرم «ص» و شهادت مظلومانه آن بانو است، از دست دادن پدر پزرگوارش از یک سو و مظلوم واقع شدن شوهر ارجمندش از سوی دیگر، رمقی برای آن بانوی داغدیده نگذاشته بود و به جای اینکه امت به ظاهر وفادار رسول خدا تسلای خاطر آن بانوی جوان دل شکسته را فراهم آورند فدک را که حق مسلّم او بود با کینه غصب کردند و مولای متّقیان را که حامی راستین اسلام و مسلمانان بود خانه نشین کردند و با فاصله ای اندک پس از رحلت جانسوز رسول گرامی«ص» دگرگونی های چشمگیری در سنّت مسلمانی پدید آوردند همه این خلافکاریهای مدعیان خلافت و مدّعیان جانشینی پیامبر اسلام نمکی بود که بر زخم های کهنه آن بانوی داغدیده پاشیده می شد تا به دستور وقیحانه خلیفه دوم شقی ترین مردم بنام قنفذ با ضربه ته شمشیر و تازیانه پیکر گلفام آن نور دیده رسول خدا را مجروح ساخته و فرزندش را شهید کرد و همین بیماری شدید روزبه روز آن بانو را مریض تر ساخته و بالاخره با فاصله کوتاهی پس از پدر بزرگوارش داغ جدایی اش را به دل مولای متّقیان نهاد، انعکاس این مظلومیّتها در شعر شعرای شیعه بسیار جانسوز تر از دیگر موضوعات است، از جمله مرحوم شهریار در قسمتی از ترکیب بند پرشورش چنین می نالد:
ماه آن شب خموش و سرگردان
روی صحرا و دشت می تابید
نور غمرنگ و خون پرور ماه
همه جا را نموده بود سپید
دانه دانه ستاره بر رخ چرخ
همچو اشک یتیم می لرزید
خواب گسترده بود خاموشی
بر جهان پرده فراموشی
مرغ شب آرمیده بود آرام
چشم ایّام رفته بود به خواب
سایه نخلها به چهره نور
از سیاهی کشیده بود حجاب
باد در جستجوی گمشده ای
چرخ می زد چو عاشقی بی تاب
غرق، شهر مدینه سرتاسر
درسکوتی عمیق و رعب آور
می کشید انتظار، خاک آن شب
مقدم تازه میهمانی را
می ربود از کف گران مردی
آسمان همسر جوانی را
آتش مرک مادری می سوخت
دل اطفال خسته جانی را
مردی آرام لیک آهسته
نوحه گر چند طفل دل خسته
بر سر دوش جسم بی جان
حمل می شد به نقطه ای مرموز
همه خواهان به دل، درازی شب
گر چه شب بود تلخ و طاقت سوز
تا مگر راز شب نگردد فاش
نبرد پی به راز شب، دل روز
راز شب بود پیکر زهرا
که شب آغوش خاک گشتش جا … [14]
آیت الله غروی اصفهانی (مفتقر) گوید:
نور حق در ظلمت شب رفت در خاک ای دریغ
با دلی از خون لبالب رفت در خاک ای دریغ
طلعت بیت الشرف را زهرۀ تابنده بود
آه کان تابنده کوکب رفت در خاک ای دریغ
آفتاب چرخ عصمت با دلی غم کباب
با تنی بی تاب و پر تب رفت در خاک ای دریغ
پیکری آزرده از آزار افعی سیرتان
چون قمر در برج عقرب رفت در خاک ای دریغ
حامل انوار و اسرار رسالت آن که بود
جبرئیلش طفل مکتب رفت در خاک ای دریغ[15]
محمّدعلی مجاهدی (پروانه) می نویسد:
گذشته نیمه ای از شب دریغا
رسیده جان شب بر لب دریغا
چراغ خانه مولاست خاموش
که شمع انجمن آراست خاموش
فغان تا عالم لاهوت می رفت
به روی شانه ها تابوت میرفت
علی زین غم چنان ماتست و مبهوت
که دستش را گرفته دست تابوت
شگفتا! از علی با آن دلیری
کند تابوت زهرا دستگیری؟!
به مژگان ترش یاقوت می سفت
سرشک از دیده می بارید و می گفت
که دیده در دل شب بلبلی را
که زیر گل نهان سازد گلی را؟
ز بیتابی گریبان چاک می کرد
جهانی را به زیر خاک می کرد
علی در خاک زهرا را نهان کرد
نهان در قطره بحر بیکران کرد!
گل خود را به زیر گِل نهان دید
بهار زندگانی را خزان دید[16]
عباس مشفق کاشانی در غم آن بانو چنین می نالد:
دیشب به سوگ امّ ابیها گریستم
با خویشتن نشستم و تنها گریستم
بعد از نبی که دیده و دل غرقه شد به خون
با درد و داغ حضرت زهرا گریستم
از آتشی که بر جگر مصطفی نشست
توفان ز دل بر آمد و دریا گریستم
بر پهلوی شکسته او آسمان گریست
آن سان، کز ابر دیده سراپا گریستم[17]
6- مجهول بودن قبر آن حضرت «س»:
اختر طوسی در بارۀ مزار بی نشانه آن بانو گوید:
ای خاکِ در تو تاجِ سرها زهرا
وی قبر تو مخفی ز نظرها، زهرا
تا باب شفاعت تو باز است چه غم؟
گر بسته شود تمام درها زهرا[18]
فاطمه راکعی می نویسد:
ای بی نشانه ای که خدا را نشانه ای
هر سو نشان توست ولی بی نشانه ای
با یاد روی خوب تو می خندد آفتاب
بر خاکِ خسته رویشِ گل را بهانه ای
ای ناتمام قصه شیرین زندگی
تفسیر سرخ زندگی جاودانه ای
زهرای پاک ای غم زیبای دلنشین
تو خواندنی ترین غزل عاشقانه ای[19]
فصیح الزَّمان نیز آن بانو را گنجی می داند که در خاک سیاه نهان شده است:
چو گنج از چه به خاک سیه نهان شده ای
گل همیشه بهارم چرا خزان شده ای
تو زهره فلکی زیر خاک جای تو نیست
بر آر سر زلحد، خشت متکّای تو نیست
گرفته از چه تو را خاک تیره در آغوش
تو ای چراغ نبوّت چرا شدی خاموش؟[20]
سید فضل الله قدسی می نویسد:
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
شبانه بغض گلو گیر من کنار بقیع
شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت
ز پشت پنجره ها دیدگان پر اشکم
سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت[21]
محمّد فکور صفا (فکور) می گوید:
معدن اسرار بود آن نور پاک
گنج را باید نهفتن زیر خاک
چشم سر را نیست تاب دید نور
نور او مخفی است تا یوم النشور
شد علی گنجور و گنجی نغز یافت
شمس ایمان بود و بر آن ماه تافت
مدفنش را کرد مخفی زیر خاک
تا نبیند مدفنش جز چشم پاک
گر چه قبرش از خسان مجهول ماند
یاد او در قلب هر مقتول ماند.[22]
اللهم صل علی الصدیقه الزکیه حبیبه حبیبک و ام احبائک و اصفیائک
فهرست منابع و مآخذ
1- آئینه عصمت ، محمود شاهرخی، مشفق کاشانی، انتشارات اسوه، چاپ اول.
2- دیوان شهریار، انتشارات ستوده، چاپ دوم، 1372 .
3- ریحانه النبی (ص)، علی اصغر یونسیان، چاپ صدر، چاپ اول.
4- سیمای حضرت علی(ع)، و حضرت فاطمه (س)، زهرا خلفی ، چاپ سلمان فارسی، 1377-
5- شرح زندگانی ام الائمه صدیقه کبری، سازمان چاپ.
6- زندگینامه انبیاء و چهارده معصوم، صادق ظاهر خوئی، نشر عقیل، چاپ اول، تهران 1383-
7- فاطمه الزهرا، گفتار علامه امینی، به کوشش حبیب چایچیان، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، 1363-
8- جلوه های ولایت در شعر فارسی ، زیر نظر احمد احمدی بیرجندی، مؤسسه چاپ آستان قدس رضوی، چاپ اوّل، مشهد 1380.
پی نوشت ها
[1] ریحانه النَّبی، ص 78
[15] دیوان آیت الله غروری، ص 336