«پالت» را از روزهای اول میشناسم. از ابتدای ابتدایش. از روزهایی که امید نعمتی و داریوش آذر از «دنگشو» جدا شدند تا راه تازهای برگزینند. «نرو بمان» را برای نمایش هومن سیدی خواندند و همان یک ترانه کافی بود تا «پالت» به راحتی جای خود را میان مخاطبان جوانش باز کند. ترانه به شدت درست بود و در سالهایی که دوستانمان یکییکی مهاجرت میکردند و خاطراتمان پارهپاره میشد، انگار «پالت» خود ما بود که میگفت:«ما به کافهها و دود سیگار، به ابرهای تیره و تار دلبستیم…نروبمان» آن زمان فضای مجازی هم تاحدودی قدرت گرفته بود و میشد بیشتر از «پالت» خبر گرفت که چه میکنند و کجا هستند و چه نقشه ای در سر دارند.
همچنین بخوانید:
«شیراز چهلساله»ی دهساله
ترانهای عجیب برای فیلم عجیب «ماهی وگربه» و «آقای بنفش» که هنوز رنگ بنفش نماد هیچ آقایی نبود و ترانههای به نام «مثلث» با تعبیری از دلبر که روی خط باریکی از ایهام و تهی از معنا قدم برمیداشت. ترانه در وصف دلبری بود که راوی چشمهایش را به مثلث و دستانش را به گندمزار تشبیه میکرد. هنوز هم برای نگارنده تصور یک جفت چشم مثلثی، غیرقابل هضم است اما گردش ملودی و حال و هوای تنظیم این قطعه و صدای دوست داشتنی امید نعمتی، این ترانه را به حافظه طرفدارانش سنجاق کرد تا همه بپذیرند دلبری هست که چشمانش مثل مثلث است و دستانش شبیه گندمزار.اما «پالت»با اعضای اولیهاش همه چیز داشت. فضای بم قطعات را داریوش آذر با کنترباسش پرمیکرد و گاهی هم میخواند. مهیار طهماسبی ویلنسل مینواخت و در کنار روزبه اسفندارمز و کلارینتش رنگ جذابی را پدیدآورده بودند. کاوه صالحی بار اصلی اجرای ملودی را با گیتارش به دوش میکشید، حسام محمدیانپور هوای ریتم را داشت و امید نعمتی اشعار را میخواند. آلبوم «آقای بنفش» منتشر شد و طبیعتا با استقبال مخاطب روبهرو شد. گروه راه درست و حساب شدهای را برای معرفی خود پیش رفته بود و طبیعی بود که درنهایت با استقبال روبهرو شود. وام گرفتن از آثار بعضی هنرمندان، رنگ تازهای که از ترکیب سازها به وجود آمده و قطعهای نوستالژیک که شبیه یک پرفورمنس شنیداری مینمود و از ترکیب دو قطعه آشنا و البته بسیار دور از هم شکل گرفته بود، باعث شد تا شعر سایه به خونه مادربزرگه پیوند خورد و اثر تازهای خلق شود. اما حسام از پالت جدا میشود. امین طاهری نوازنده درامز در کنارگروه هست. سردار سرمست هم به گروه میپیوندد، «پالت» در تدارک آلبوم جدید است. حال دیگر رقیب هم پیدا کرده؛ رقبایی که هم رقیباند و هم رفیق. پالت خود را حفظ کرده و ترانه میسازد و اعضای گروه تلاش میکنند سطح نوازندگی گروه بالا برود و امین و سردار گزینههای مناسبی هستند. آلبوم با یک رونمایی بزرگ به بازار عرضه میشود. خیل هواداران شرکت کننده در مراسم رونمایی، خیال «پالت» را تخت میکنند که کار درست پیش رفته است. کنسرتها برگزار میشود و همه چیز بر وفق مراداست اما هوادار منتظر آلبوم است و «تمام ناتمام» که واقعا ناتمام است، منتشر میشود.
«تمام ناتمام» حرف تازهای ندارد و هر چه بوده، پیشتر از اینها «پالت» گفته است. داریوش آذر از گروه جدا میشود؛ مخاطب تاب از هم پاشیدگی گروه را ندارد که روزبه هم میرود. از هسته اصلی گروه آواز، چللو و گیتار مانده است. خبری از آلبوم نیست. عکسی سه نفره منتشر میشود و تاییدی است بر گروهی که دیگر سه نفره است و نوازندههای مهمانش که تنها باید میان انبوهی از پاپهای تازه به دوران رسیده با اجراهای آنچنانی، تاب آورند و مخاطبانشان را حفظ کنند.
یکشنبه، پنجم اسفند است. به محل تمرین پالت میروم. اسمها وچهرههایی را میبینم که قراراست در کنار این گروه سه نفره باشند.
کسرا سبکتکین،
فرزاد میلانی و همراه همیشگی
«پالت»، امین طاهری. کنجکاوم بدانم چه ایدهای در سر دارند اما محل تمرین شلوغتر ازاین حرفهاست. دخترانی را میبینم که یک سکشن بادی برنجی را تشکیل دادند و قرار است در کنار گروه اجراداشته باشند. آنطرف مردی نشسته که چهرهاش برایم آشناست اما نمیدانم اینجا چه کار میکند. تیپ و ظاهرش قدری متفاوت است.
گروه در حال تمرین است؛ مثلث را میزنند؛ بادی برنجیها چقدر خوبند و نوازنده جدید کلارینت کارش عالی است. اما آن مرد متفاوت و آشنا را در فضای مجازی دیدهام. در یک ویدیوی معروف که در تعزیه ترومپت مینواخت و کارش عجیب بود. او
سعید نبیٔی است و در کنار
«پالت» است و چه سوناریتهای دارد ساز او. کنجکاویهایم جوابش راگرفت و میدانم فرداشب آنها غوغا میکنند. دوشنبه است و احوالات برج میلاد نشان از استقبال خوبی دارد. سانس دوم است و گروه از سانس اول راضی است. به سالن میروم، پر است؛ نور سالن میرود و پالت روی صحنه میآید. سرحال، پرانرژی، خوشرنگ و متفاوت از گذشته صدا میدهد. قطعات را یکی پس از دیگری اجرامیکنند. جمعیت با پالت همصداست و ترانهها را مو به مو با امید میخواند. سعیدنبیٔی روی صحنه میآید و بایک مقدمه سراغ ترانهای تازه میروند.
«نصف النهار» یکی از تازههای پالت است که باید شنید .
«پالت» زنده است، مغرور ایستاده و قرار است با
«نصف النهار» فصل تازهای را آغاز کند. فصلی که سه نفربازمانده
«پالت» مردانه پایش ایستادهاند تا همچنان موسیقی مردمی خوب و شنیدنی داشته باشیم. فصلی که در آن از بدصداها و بیسوادها و ترانههای سطحی خبر نیست؛ فصلی که ملودیساز است و برای گوش مخاطب ارزش قائل است؛ فصلی که پلی بک ندارد.
Post Views:
18