ماهان شبکه ایرانیان

کلینی و عقل گرایی

(محمد بن یعقوب کلینی(ره) در قریه (کلین) از توابع (ری)، دیده به جهان گشود.[۱] زادگاه ایشان در زمان تولدش، از اهمیت والایی برخوردار بوده؛ تا آنجا که برخی، (ری) را در آن زمان پس از بغداد، بزرگتر از سایر شهرها دانسته اند.[۲]

کلینی و عقل گرایی

زندگینامه کلینی

(محمد بن یعقوب کلینی(ره) در قریه (کلین) از توابع (ری)، دیده به جهان گشود.[1] زادگاه ایشان در زمان تولدش، از اهمیت والایی برخوردار بوده؛ تا آنجا که برخی، (ری) را در آن زمان پس از بغداد، بزرگتر از سایر شهرها دانسته اند.[2]

هیچ کدام از رجالیان و مورخان زادروز کلینی(ره) را مشخص نکرده اند، لیکن برخی آن را زمان حیات امام یازدهم، امام حسن عسکری(ع)، دانسته اند؛[3] گرچه برخی دیگر این سخن را بی وجه پنداشته اند.[4]

بعضی دیگر از دانشیان، با توجه به گفته محققی مانند ابن الاثیر جزری که مرحوم کلینی(ره) را (مجدد) در رأس سده سوم هجری شمرده است، نتیجه گرفته اند که ایشان می بایست در سال 300 هجری، در سن کمال بوده و مقداری بیش از چهل بهار بر وی گذشته باشد ؛ یعنی در عصر امام عسکری(ع) متولد شده باشد.[5]

به هر رو، این مسئله چندان مهم نیست، بلکه مهم تر از آن، این است که ایشان در عصری بسیار پر حادثه، یعنی دوران غیبت صغرای امام زمان(ع) می زیسته و با زمان شناسی ستودنی خویش، توانسته رسالت خود را به بهترین شکل به انجام رساند و به نظر ما، (عقل گرایی) خود را به خوبی آشکار سازد.

در مورد خاندان کلینی(ره) گفتنی است که پدر بزرگوار ایشان (یعقوب بن اسحاق)، از عالمان بزرگ دین بوده و هم اکنون نیز آرامگاه او در کلین، مشهور است و جز این، اطلاعی دیگر از او در دست نیست.[6] مادر ایشان، از خاندانی دانشمند بوده و نزدیکان وی، از قبیل جدّ و پدر، عمو و برادرش، همه از برگزیدگان و دانشوران بزرگ بوده اند.[7]

در مجموع، تباری بزرگ و دانشمند، (محمد بن یعقوب کلینی(ره)) را در آغوش خود پروریده و او را به عالم اسلام تقدیم کرده است.

ابعاد شخصیت کلینی

می توان مدعی شد که شیخ کلینی(ره) از وثاقت و اعتبار کامل برخوردار بوده و شخصیت برجسته و چند بعدی ایشان، سبب شده که از دیرباز تا به حال، کسی از سیره نگاران سخنی در قدح وی نگوید و در عوض هرکس به گونه ای، او را مدح کند. اکنون نگاهی به دیدگاه های بزرگان درباره ایشان می افکنیم:

رجالی بزرگ شیعه مرحوم ابوالعباس نجاشی (متوفای 450) درباره کلینی(ره) گوید:

محمد بن یعقوب کلینی، که علان کلینی رازی  ری شهری  دائی اش بوده است، استاد برجسته عالمان ما به روزگار خودش در ری بوده است. وی موثق ترین مردم در حدیث گزاری بوده است.

کلینی کتاب کافی را طی بیست سال نگاشته است… و ما تمام کتاب های ایشان را از گروهی از استادان خویش نقل کرده ایم.[8]

شیخ الطائفه (متوفای 460) درباره کلینی، فرموده است: (محمد بن یعقوب کلینی، با کنیه ابوجعفر اعور، فردی والاقدر و آشنا به روایات است که تألیفات بسیاری از جمله کتاب معروف کافی دارد و ما کتاب های ایشان را در کتاب خود به نام الفهرست معرفی کرده ایم).[9]

همو در الفهرست گوید: (محمد بن یعقوب کلینی که کنیه اش ابوجعفر است، فردی مورد وثوق و دانا به روایات است و کتاب هایی از جمله کافی دارد که شامل سی کتاب است و نخستین بخش آن، کتاب عقل و فضیلت علم نام دارد… شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان راجع به تمام کتاب های ایشان برای ما گزارش کرده است).[10]

مرحوم شیخ صدوق (متوفای 381) با عنوان (الشیخ الفقیه)، کلینی را ستوده است.[11]

مرحوم شیخ مفید، اسطوانه بزرگ دیگر تشیع (متوفای 413) در مقام ستایش کتاب کافی، آن را از بزرگ ترین کتاب های شیعه و پرفایده ترین آنها دانسته است[12] و این سخن گواه عظمت نویسنده کتاب نیز هست.

رجالیان متأخر شیعه نیز، هرکدام به نیکوترین شکل، کلینی را ستوده اند که به خاطر رعایت اختصار از بازگویی اقوالشان خودداری کرده، تنها منابع آن سخنان را یادآوری می کنیم.[13]

دانشمندان رجالی معتبر اهل سنت نیز هرکدام به گونه ای از کلینی به عظمت و نیکی یاد کرده اند. کهن ترین منبعی که یافته ایم، مربوط به عبدالغنی بن سعید الازدی المصری (متوفای 407) است که کلینی(ره) را ستوده است.[14]

پس از او، حافظ، ابن ماکولا (متوفای 475ه) درباره کلینی گوید: (کلینی به صم کاف و لام مکسور و حرف یاء پیش از حرف نون، همان ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی، از فقیهان و مؤلفان شیعه است.

ابوعبدالله احمد بن ابراهیم صیمری و دیگران از وی نقل حدیث کرده اند. او در محله دروازه کوفه و در زنجیر در بغداد ساکن بوده و در همان شهر به سال 328ه وفات یافته و در مقبره اش دروازه کوفه مدفون شده است).[15]

ابن عساکر (متوفای 571) درباره کلینی آورده است:

محمد بن یعقوب که به او محمد بن علی ابوجعفر کلینی هم گفته می شود، از علمای شیعه بوده که به دمشق مسافرت کرده و در شهر بعلبک از ابوحسین محمد بن علی جعفری سمرقندی و محمد بن احمد بن خفاف نیشابوری و علی بن ابراهیم بن هاشم و… نقل حدیث کرده است.) عبدالغنی بن سعید گوید: (کلینی همان محمد بن یعقوب کلینی است که از مؤلفان شیعه است و طبق مکتب اهل بیت(ع) می نگاشته است.[16]

ابوسعادات، مبارک بن محمد بن اثیر (متوفای606ه) نیز درباره کلینی گوید: (کلینی از جمله فقیهانی است که در سال سیصد هجری می زیسته و جزء عالمان شیعه بوده است).[17]

عزالدین، ابوالحسن بن اثیر (متوفای 630ه) نیز گوید: (…در این سال محمد بن یعقوب وفات یافت… وی یکی از عالمان شیعی بود. کلینی با یاء نقطه دار در پایین آن و پس از آن حرف نون، با صدای کشیده تلفظ می شود).[18]

امام شمس الدین ذهبی (متوفای 748ه) درباره کلینی گوید: (کلینی، محمد بن یعقوب کلینی است که از سران دانشمندان شیعه در روزگار مقتدر عباسی بوده است. وی منسوب به کلین از شهرهای تابع عراق  اراک  است).[19]

همو در کتاب های دیگرش نیز کلینی(ره) را به عظمت فراوان یاد کرده است.[20]

صلاح الدین خلیل بن ایبک صفدی (متوفای 764ه) درباره کلینی گوید: (کلینی شیعی مذهب، همان محمد بن یعقوب ابوجعفر کلینی، به ضم کاف و اماله لام است که پیش از یاء آخر، نون قرار دارد. وی اهل ری بوده تا هنگام درگذشتش در بغداد سکونت گزیده است. او از جمله فقیهان شیعه بوده که طبق مذهب آنان می نگاشته است.)[21]

ابن حجر عسقلانی (متوفای 852ه) درباره کلینی نوشته است: (ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی از فقیهان و مؤلفان شیعه بوده که به زنجیری [منسوب به محله در زنجیر] به خاطر سکونتش در درزنجیر بغداد معروف شده است).[22]

فیروزآبادی (متوفای817) کلینی(ره) را از فقهای شیعه شمرده است.[23]

زبیدی (متوفای 1205) نیز کلینی را جزء فقهای شیعه دانسته است.[24] خیرالدین زرکلی (متوفای 1975م) هم، کلینی را شیخ و رهبر شیعه در بغداد نامیده است.[25]

برخی از دانشیان غیر مسلمان مغرب زمین نیز از تمجید شیخ کلینی فروگذار نکرده اند[26] که جای دقت بسیار دارد.

حاصل نقل قول های بالا این است که کلینی(ره) از شخصیت چند بعدی و والایی برخوردار بوده؛ بدان پایه که از نگاه رجالیان فرهیخته، وی به عنوان فقیه و حدیث نگاری استوارنگار، صاحب قلم، فاضل، پیشوا، مجدد و… نامبردار گردیده است.

فراگیری و فرادهی علمی

بیشترین رقمی که در مورد مشایخ کلینی گزارش شده، چهل و هشت تن است.[27] در مورد شاگردان وی نیز شانزده نفر گزارش شده است.[28] برخی دیگر رقم شاگردان ایشان را بیست وسه نفر شمارش کرده اند.[29]

بررسی در مورد چهره هایی که به عنوان استادان و دانشجویان کلینی مطرح شده اند، می تواند گویای سخت کوشی ایشان در فراگیری و فرادهی علمی باشد؛ به ویژه اگر به کیفیت آموزش و دشواری های آن، در روزگار کلینی توجه شود. بخشی از دشواری های موردنظر به سفرهای کلینی(ره) در عصر او باز می گردد.

سفرهای کلینی

شک نیست که هجرت یکی از عوامل تمدن ساز در تاریخ بوده است. این عامل، در زندگی شخصیت های دوران ساز نیز نقشی والا داشته و دارد.

اما در مورد قهرمان سخن ما، به دقت و صراحت، از سفرهایش یاد نشده است. به عنوان مثال شیخ طوسی(ره)، که به روزگار کلینی(ره) نزدیک بوده، یادآور شده که کلینی به سال 327، در بغداد حدیث گفته است.[30] اما از این سخن نباید نتیجه گرفت که ایشان در اواخر عمرش به بغداد هجرت کرده و حداکثر به سال 329 در آنجا زندگی را بدرود گفته است؛[31] زیرا دست کم، مجدد نامیده شدن کلینی(ره) توسط ابن اثیر جزری  چنانکه گذشت  می تواند موجب این احتمال شود که وی بیش از یک سفر، به بغداد داشته است.[32]

بیان این نکته ضروری است که دقت در سخنان رجالیان نزدیک به روزگار کلینی(ره) ما را به این امر خستو می کند که کلینی سفرهای فراوانی به نقاط مختلف از جمله بغداد داشته است و اگر جز این بود، فراهم آوردن آثار علمی گوناگون به ویژه موسوعه حدیثی گسترده ای چون کافی امکان نداشت. اینکه نجاشی  آن گونه که گذشت  تصریح کرده که کافی ظرف بیست سال نگاشته شده، این نکته را می فهماند که کلینی(ره) در طول آن مدت به جمع آوری حدیث مشغول بوده است و چون کافی از تنوع و موضوعات گوناگون برخوردار بوده و نمی توانسته آن مجموعه به صورت آماده یک جا فراهم باشد، به ناچار کلینی مسافرت های فراوانی انجام داده است.

به علاوه، رجالیانی چون ابن ماکولا و ابن عساکر که به روزگار کلینی نزدیک بوده اند، به سفرهای ایشان به دمشق و بغداد تصریح کرده اند. به ویژه، سخن ابن ماکولا که نقل شد و گفته بود: (وکان ینزل بباب الکوفة)، به روشنی استمرار را فهمانده، گویای این است که کلینی بیش از یک سفر به بغداد کرده، و طی سفرهای مکررش به بغداد، تنها کانون عمده دانش در جهان اسلام در قرن های سوم و چهارم هجری، در دروازه کوفه اتراق می کرده است.

ملاحظه برخی شواهدی که بعضی از پژوهشگران معاصر یافته اند، تا براساس آنها نتیجه بگیرند که کلینی به خراسان، کوفه و حجاز سفر کرده بوده و این امور از مطاوی برخی کلمات کلینی برمی آید، جالب توجه و ارزشمند است.[33]

اکنون پس از معرفی کوتاه کلینی طی فرازهای بالا و برداشتن یک گام عمده در شناخت وی و فهم اجمالی عقل گرایی او، باید به بخش دیگری بپردازیم تا ضمن آن رابطه (تحدیث) و (تعقل) را بازگوییم:

تحدیث و تعقل

در آینه کافی، چهره مرحوم کلینی به عنوان محدثی سترگ و کم نظیر، بل بی نظیر دیده می شود. اکنون می خواهیم ببینیم چگونه میان چنین شأنی را می توان با خردگرایی جمع کرد؟

به طور اصولی میان حدیث گزاری یعنی ظاهرگرایی با اندیشه ورزی ناسازگاری وجود دارد؛ زیرا مقتضای حدیث گروی، تعبد بدان و وانهادن پرسش گری از عقل و خلع آن از مسند داوری است. اما خردگرایی در هر چهره ای که رخ نماید، عقل محوری و اندیشه سالاری را به همراه دارد.

تقابل دو اندیشه ظاهرگرایی و عقل گرایی را اندکی به شرح تر در جای دیگر آورده ام،[34] و اینجا نیز مجال تفصیل نمی بینم. اما بیان این نکته را سودمند می دانم که تقریباً در طول تاریخ اسلام، حدیث گزاری با ظاهرگروی همراه بوده است. اما کلینی به حق به عنوان یک استثنای مهم از آن قاعده و کبرای کلی مطرح شده است. او به درستی و به حق نشان داد که تقابل یاد شده دو اندیشه، تقابلی عَرَضی است نه ذاتی. چه اینکه میان عقل و دین تباینی نیست و می توان محتوای دین را در ترازوی عقل به سنجش گری گذاشت. حدیث، سخن معصوم و پیراسته از ناسره و گزاف بوده، در معیار عقل برترین عیار را دارد.

آری، آن تقابل عرضی که گفته شد، نتیجه کارکرد ذهن آن دسته از حدیث نگاران است که براساس قشری گوی خود، هم شأن عقل را از او ستانده اند و هم از ارزش حدیث به شدت کاسته اند.

منزلت حدیث از نگاه شیعه

می دانیم که حدیث به عنوان سخن عترت پیامبر اسلام (ص) در کنار قرآن، مبین آن بوده، به عنوان دومین منبع شناخت دین، در ابعاد گوناگون آن است. اما عقل، هم به عنوان ابزار فهم قرآن و حدیث و هم به عنوان منبع سوم شناخت، علاوه بر قرآن و حدیث، یک رشته آگاهی ها را در اختیار مجتهدان و پژوهشگران قرار می دهد. پس، روی آوری به حدیث، نباید به هیچ رو به مفهوم روگردانی از عقل به حساب آید. بلکه منابع سه گانه ای که نام برده شد، علاوه بر منبع چهارمی به نام اجماع، از دیدگاه اصولیان، به صورت عرضی و در مجموع منابع استنباط و فقاهت به شمار رفته اند.

با این که کلینی آثار علمی متعدد داشته و طبق برخی گزارش ها رقم آنها به ده کتاب می رسیده است،[35] لیکن جز موسوعه بزرگ و با ارزش کافی، کتاب های دیگر، اکنون در دست ما نیست.

درباره کافی نیز تک نگاری ها و پژوهش های بسیار ارزشمندی انجام گرفته است. بنابراین در این جا، قصد دوباره کاری نداشته، تنها به بیان چند نکته تقریباً بدیع درباره کافی می پردازیم:

عقل گرایی در کافی

جای جای کافی، نشان از خردگرایی مؤلف فرهیخته و اندیشه ورز آن دارد. این ویژگی که موضوع این پژوهش است، چندان برجسته است که جای انکار ندارد و ما در ادامه گفتار، به مناسبت هر موضوع و به صورت منظم، مواردی از خردورزی کلینی در کافی را نشان خواهیم داد.

همواره باید بر این ویژگی کافی انگشت نهاد، که این کتاب از دقت فوق العاده و امانت در گزارش احادیث برخوردار بوده، اسناد روایات را به طور کامل آورده است. بی جهت نبوده که عنوان پر افتخار (ثقةالاسلام)، به دلیل آن استوارنگاری کم نظیر، نصیب کلینی شده است. بی شک این توفیق بزرگ الهی بی دلیل قرین محدث بزرگ شیعه نشده است؛ بلکه با توجه به وضعیت دشوار ارتباطات در عصر او و مشکلات فراوان آن روزگار، چنین وثاقت و امانت ورزی، حاصل خون دل های بسیار، رنج های جانکاه فراوان و مجاهدت های دامنه دار بوده است. راستی که دست مریزاد و آفرین بر آن همه افتخارآفرینی در عرصه پژوهش و فرهنگ.

کیفیت و کمیت زمان نگارش

زمان نگارش کافی از نظر کمی و کیفی، ویژگی داشته است. از نظر کمی، زمانی طولانی در حد دو دهه را در بر می گرفته است و از نظر کیفی نیز زمانی کاملاً بحرانی و پر ماجرا، یعنی زمان غیبت صغرای امام زمان(ع) بوده است که درباره آن بعداً، گفتگو خواهیم کرد.

انگیزه نگارش: انگیزه نگارش کافی نیز، آن گونه که در مقدمه آن از زبان مؤلف گرانقدرش آمده است، بسیار مهم و با ارزش بوده است. انگیزه نگارنده، استوارنگاری و عرضه مجموعه ای صحیح و سودمند برای رفتار بوده است. او می خواسته اثری پدید آورد که پیراسته و متقن بوده، برخلاف جوامع و منابع حدیثی تا آن روزگار، علاوه بر جامعیت، از روایات ضعیف و غیر قابل اعتماد تهی باشد و باید گفت، در مجموع، کلینی به خوبی از عهده این امر برآمده و توانسته آرمان خود را از نگارش کافی محقق سازد.[36]

بهره گیری از منابع نخستین و کهن: چیزی که بر اعتبار کافی به صورتی فوق العاده افزوده است، دسترسی کلینی به منابع کهن و دست اول روایی بوده است. در کافی، تمام گزارش ها و حدیث گزاری ها براساس متونی بوده که همه در اختیار کلینی و دست اول بوده اند.

شک نیست که فراهم آمدن کافی از منابع اولیه یا (اصول اربعمائة) و کتاب های صحابیان ائمه(ع) بزرگ ترین خدمت به فرهنگ با ارزش اسلام و شیعه بوده است؛ چه اینکه بدین ترتیب، یک پایانه علمی و اطلاعاتی غنی و موثق از آثار کهن و پراکنده روایی، سامان گرفته و از میان رفتن منابع یاد شده، به طور عمده، طی رخدادهای تاریخی، مشکل خاصی را پدید نیاورده است.

روزگار کلینی

به منظور فهم ارزش تلاش علمی کلینی و عقل گرایی ایشان، آشنایی با روزگار وی، ضروری است. زیرا از این راه می توان تا حد زیادی خطوط اصلی شخصیت کلینی را تشخیص داده، به عمق مجاهدات وی پی برد.

تمام دوره عمر کلینی در عصر غیبت صغرای امام زمان(ع) قرار داشته است. این عصر به طور کلی از نظر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ویژگی هایی داشته که به روشن بینی کلینی و عقل گرایی او یاری بسیاری رسانده است. اکنون به بیان ویژگی های یاد شده می پردازیم، تا ضمن قدرشناسی از عالمان نستوه آن دوره، به برخی شبهات مربوط به این موضوع نیز، پاسخی گفته باشیم:

1- عصر حیرت

دوران غیبت صغرا دوره حیرت نامیده است؛[37] زیرا شیعه در سرگردانی عجیبی به سر می برده است. از این رو که اصل مسئله غیبت امام زمان (ع) و نیز طولانی شدن زمان آن که از چهل سال فراتر رفته بوده است، تردیدهایی را برانگیخته، معضلات اعتقادی و بحران هایی اجتماعی را سبب شده بود. این مسائل دقت های عالمانه ای در روایات مربوط به امام زمان(ع) را می طلبیده و از این رو برخی از عالمان بزرگ آن دوره، کتاب های مستقلی در این موضوع نگاشته اند.[38] در چنین روزگاری، دفاع از حریم امامت، تشیع و حدیث، کار بسیار دشواری بوده، که عالمان متعهدی چونان کلینی عهده دار آن گردیده، در مقابل طعن و طرد دشمنان گوناگون تشیع، جانانه مقاومت کرده اند.

2- اختلافات فرقه ای

پس از شهادت امام حسن عسکری(ع)، جامعه شیعه دچار تفرقه درونی بسیار شدیدی گردیده، فرقه های گوناگونی پدید آمدند. به طور اساسی دو گروه اصلی یکی طرفدار امامت (جعفر کذاب)، برادر امام عسکری(ع) و دیگری طرفدار امامت حضرت مهدی(ع) فرزند امام عسکری(ع) شدند و گروه های فرعی تر که تا بیست فرقه نیز گفته شده، نابسامانی عجیبی را بر جامعه شیعی تحمیل کرد.[39]

در این مورد نیز، برطرف کردن ریشه ای اختلافات و پایان دادن به درگیری ها، فهم درستی از احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) را طلب می کرد، تا حقانیت شیعه اثنی عشری به اثبات رسیده، نادرستی ادعاهای برخی دیگر آشکار شود. این مهم نیز، به دست توانای محدثان والا مقام شیعه در آن دوره، انجام گرفت[40] و سهم کلینی در این میان بسیار بود که اکنون جای شرح آن نیست.

3- عصر اجتهاد

ویژگی دیگر عصر غیبت آن بوده که اجتهاد به طور جدی و عمده آغاز شده است. زیرا به دلیل غیبت امام عصر(ع) و دسترسی نداشتن به ایشان، برای برآورده کردن نیازهای جامعه، راهی جز اجتهاد و پیدا کردن حکم مسائل جدید در پرتو اصول، نبوده است. این امر، مورد پسند ائمه(ع) نیز بوده است؛[41] از جمله توقیع مشهور امام زمان(ع) که شیعه را در مسائل تازه به راویان احادیث ارجاع داده اند،[42] قابل توجه است.

ناگفته پیداست که خوداتکایی مجتهدان و مراجعه توده مردم به آنها، مستلزم بهره گیری جدی آنان از عقل برای تبلور بخشیدن به اجتهاد و فقاهت بوده و به هیچ رو قشری نگری، سلفی گری و تقلید برای ایشان روا نبوده است.

در مورد کلینی به خصوص، خواهیم دید که چگونه شخصیت فقهی وی، حتی در موسوعه حدیثی کافی به نمایش آمده است.

4- نگاهی به مدرسه قم

ویژگی دیگر روزگار کلینی وجود مدرسه فقهی  حدیثی پر افتخار قم بوده که علی القاعده می بایست او پس از کلین و ری، بهره بسیاری از آن گرفته باشد.

برخی مدرسه قم را در مقابل مدرسه بغداد قرار داده، اولی را ظاهرگرا و عقل گریز و دومی را ژرفانگر و خردگرا دانسته اند.[43] برخی دیگر نیز اصلی ترین ویژگی مدرسه قم را (غلوستیزی) دانسته اند. این سخن را بشنوید:

دانشمندان و راویان حدیث مدرسه قم که در آن دوره مرکز اصلی و عمده علمی شیعه بود به شدت نسبت به بسط و رخنه افکار و آثار مفوضه عکس العمل نشان می دادند. آنان نیز با تمام قوا می کوشیدند جلوی سیل عظیم ادبیات غلات را که به سرعت گسترش می یافت بگیرند. علمای قم تصمیم گرفتند که هرکس را که به ائمه نسبت فوق بشری بدهد به عنوان غالی معرفی نمایند و چنین کسان را از شهر خود اخراج کنند. افراد متعددی از راویان حدیث به خاطر آن که آن گونه مطالب را روایت کرده بودند، در نیمه اول قرن سوم از قم اخراج شدند… دانشمندان حوزه قم که در این دوره عالی ترین مقام و مرجع علمی جامعه شیعه بودند، تا پایان قرن چهارم، با قدرت و شدت، ضد مفوضه باقی مانده و با انتساب هرگونه وصف فوق بشری به ائمه، برخورد سخت می کردند….[44]

این سخن نیز شنیدنی است: (بخش هایی از مواریث فکری مفوضه از اواخر قرن چهارم در سنت علمی شیعه رخنه کرد. و به تدریج مقبولیت می یافت. البته در مجامیع حدیثی مدت ها ظهور یافته و حضور چشم گیری پیدا کرده بود؛ به خصوص در مجامیع بزرگ، مانند کتاب کافی که به خاطر بزرگی و گستردگی آن، ناچار احادیث ضعیف زیادی هم در آن راه یافته و حتی به نقل برخی بزرگان از کل 16199 حدیث آن 9485 حدیث، ضعیف و غیر معتبر است).[45]

گمان می رود در غلوستیزی مدرسه قم و طعن زدن در کافی مقداری (غلو) شده باشد! نه رویارو قرار دادن دو حوزه شیعی قم و بغداد، مقرون حقیقت است و نه نسبت غلوستیزی به مدرسه قم آن گونه بوده که گفته شده است.

در مورد قم و بغداد، بعداً، اندکی بحث می شود و اکنون می گوییم ماهیت اندیشه عقل گرای شیعی به طور اصولی ایجاب می کرده که هیچ ستیزی با عقل نداشته باشد و دلیل خاصی نیز برای تفکیک اندیشه مدرسه قم و بغداد مطرح نشده است. البته اخباری گری در شیعه را، باید استثنایی دانست که در گرو شرایط ویژه ای بوده است؛ اما در مورد مدرسه قم، وضعیت از نظر تاریخی آن گونه نبوده که در سده های سوم و چهارم، عقل گریز نامیده شود.

در مورد بزرگان مدرسه قم، مانند (صدوق) نیز نمی توان مدعی شد که هم و غم اصلی خود را مبارزه با تفویض و غلو می دانسته و می کوشیده اند ائمه (ع) را افرادی عادی معرفی کنند؛ زیرا مقامات گوناگونی که برای ائمه(ع) منظور می شود، به گونه ای تحت الشعاع عصمت و نصب الهی امام قرار دارند و هنگامی که این دو امر پذیرفته شود، پذیرش برخی مسائل دیگر، از قبیل اعجاز و دخل و تصرف در طبیعت، نباید غلو نامیده شود.

مرحوم صدوق(ره) در مورد نصب الهی و عصمت امام تأکید بسیاری دارد:

بنا به فرموده خدای بزرگ: (آن گاه که خدای توبه فرشتگان گفت می خواهم روی زمین خلیفه ای قرار دهم…)، کسی که دلش پاک باشد شایستگی مقام خلافت را دارد تا امین باشد. اما اگر فرد آلوده ای در نظر گرفته شود به مردم خیانت خواهد کرد ؛ زیرا به عنوان مثال اگر دلالی باربر خیانتکاری را به بازرگانی معرفی کند تا کالایی را جابه جا کند و آن فرد خیانت کند، دلال خائن خواهد بود. بنابراین چگونه خیانتگری بر خدا رواست؟[46]

همو گوید: (دلیل عصمت امام: از این رو که در سخن هرکسی احتمالاتی هست، اما بسیاری از آیات قرآن و سنت، بنابر اجماع فرقه های اسلامی، صحیح و صریح بوده تغییرناپذیر است، …ضروری است کسی که از دروغ و خطا در امان باشد آورنده قرآن و سنت باشد… و اگر به چنین فردی نیاز باشد، نباید دروغگو باشد تا اهداف خدا در قرآن و اهداف پیامبر (ص) در سنت را به راستی گزارش کند و اگر چنین چیزی واجب باشد، باید او معصوم باشد….)

(بنابر آنچه گذشت، قرآن نیاز به ترجمانی دارد. پیامبر(ص) باید قرآن را تفسیر کند. پیامبر (ص) نیز باید معصوم باشد تا پذیرش سخن او لازم آید. پس اگر عصمت، مفسّر ضروری باشد، امت نمی تواند عهده دار این امر باشد؛ زیرا خود دچار اختلاف اند و برخی، برخی را تکفیر می کنند. با ثابت شدن این امر، ضرورتاً، معصوم، فقط کسی است که از او یاد کردیم و او امام است. نیز استدلال کردیم که امام جز معصوم کسی نیست. همین طور نشان دادیم که پیامبر (ص) باید بر امامت امام معصوم تصریح کند ؛ زیرا عصمت در چهره کسی آشکار نمی شود تا مردم آن را مشاهده کنند. در نتیجه خدای علام الغیوب باید او را معرفی کند. بنابراین امامت با نص شکل می گیرد. ما در این باره نصوص و احادیث صحیحی داریم که از پیشوایان معصوم آنها را نقل کرده ایم).[47]

در مورد کافی نیز چگونه می توان مدعی شد که بیش از نیمی از آن روایات ضعیف است، آن هم به این دلیل که مفوضه، بر ساخته های خود را از طریق مؤلف کتاب وارد آن کرده اند؟! مگر روایاتی که در کتاب (الحجة) کافی آمده، معادل نیمی از روایات کافی است؟ و مگر روایات مربوط به نصب و عصمت امام، محتوایی خلاف عقل دارند که دست کم از راه نقد مضمونی تخطئه شوند؟ اگر به راستی چنین بود، خود کلینی و صدوق که در فهم و نقد حدیث کم نظیر بوده اند، با زیر پا گذاشتن تعهد و تقوای خویش، به نقل این قبیل روایات مبادرت کرده،[48] کم ترین نقدی انجام نداده، حتی به تأیید و مدلل کردن آنها می پرداختند؟

ادعای دیگری، از سوی نویسنده ای است که در بند شیعه و تعقل قبل از ایشان نقل قول کردیم. بدین گونه که، شیعه در قرون نخستین هجری، تا دوران غیبت صغرا، از خردورزی به دور بوده است. وی می نویسد:

(در مکتب تشیع هم در دوران اولیه آن، در اوایل قرن دوم هجری، گرایش غالب مخالفت با بحث های کلامی بوده است. نظر آن بود که چون امام بالاترین و عالی ترین مرجع شریعت است، همه سؤالات و استفسارات باید به او ارجاع داده شود و رهنمودهای او که از نظر شیعیان حقیقت خالص و بیانگر واقع بود، پیروی گردد. پس جایی برای اجتهاد و استدلال عقلانی و به تبع، بحث و مناظره و زورآزمایی در مباحث دینی نمی بود…)

(با این وجود، این گرایش کلامی و استدلالی در جامعه شیعه همچنان به شکل یک گرایش کوچک و غیر اصلی باقی ماند، چه اکثریت عظیم دانشمندان آن مکتب همواره از هر گونه استدلال عقلی در مباحث مذهبی و از مناظرات و مشاجرات کلامی خودداری و دوری کرده و تمام هم و غم خود را صرف نقل و روایت احادیث و سخنان ائمه طاهرین می نمودند و همین گاه، آنان را در مجادلات و کشمکش های سخت با طرفداران گرایش کلامی قرار می داد…)

(مکتب سنتی کلام شیعه تا پایان دوره حضور ائمه اطهار در اواسط قرن سوم به عنوان تنها گرایش کلامی و عقلی در تشیع امامی حضور داشت. با این همه از میانه های این قرن به بعد، آرا و نظریات کلامی معتزله به تدریج به وسیله نسل جدیدی از دانشمندان که به زودی مکتب نوین و عقل گرائی در کلام شیعه به وجود آوردند، در تشیع راه یافت. طلیعه داران این مکتب نوین، جهان بینی معتزله را در مورد عدل و صفات الهی و آزادی و اختیار انسان پذیرفتند؛ اما در عین حال، مبانی مکتب تشیع را در مورد امامت همچنان حفظ کرده و از آن شدیداً پشتیبانی می نمودند…)

(دیدیم که اکثریت مطلق دانشمندان شیعه، تا پایان قرن سوم هجری از استدلال عقلی و اجتهاد در فقه به شدت خودداری کرده و کار و تلاش علمی خود را در نقل و ضبط گفته های معصومین، در مسائل مختلف منحصر و متمرکز ساخته بودند. نظر آن بود که فرد هرچند دانشمند و در کار تحلیل و نظر ورزیده باشد، شریعت قلمرو وحی است نه عقل و چون امام به مثابه منبع موثق دانش مذهبی و مرجع تفسیر درست شریعت و وحی در جامعه حضور داشت، پس جایی برای ظن و تخمین و اجتهاد و اعمال نظر در خطه شرع و دین نبود).[49]

سخنان بالا عاری از حقیقت و سند تاریخی است. درست برعکس آنچه ادعا شده، شیعه به لحاظ دسترسی به امامان(ع) و دانش الهی آنان، قوی ترین مکاتب کلامی، فقهی و اصولی را در همان عهد ائمه(ع) به وجود آورده که ثمرات آن در دوره های بعد آشکار شد.

این سخن بسیار سخیف است که به لحاظ حضور امامان در جامعه شیعی، دانشمندان این مکتب، از عقل ورزی خودداری می کردند. یا اینکه حوزه دین، حوزه عقل نیست؛ یا این که اکثریت عظیم دانشمندان شیعه از مناظره، تن می زدند! آنجا که خود امامان(ع) با لجوج ترین افراد، حاضر به مناظره می شدند و جزئیات گفتگوهای آنان ثبت شده است،[50] چگونه می توان شیعه را عقل گریز و مخالف مناظره معرفی کرد؟

برخلاف ادعای نادرست بالا، در زمینه کلام، با ارزش ترین میراث شیعه مربوط به دوران ائمه(ع) است.[51]

این ادعا نیز که کلام شیعی در باب صفات خدا و آزادی انسان وام دار معتزله است، به کلی خلاف واقع است. در حالی که بهترین آموزش ها از سوی امامان(ع)، در این امور داده شده است،[52] چگونه می توان گفت شیعه در این مسائل از معتزله تغذیه کرده است؟! از نهج البلاغه که آغاز کنیم، عالی ترین استدلال ها در مقولات عدل، صفات باری و آزادی انسان را مشاهده می کنیم،[53] آیا شاگردان ائمه(ع) و دانشمندان شیعه تا پایان قرن سوم، هیچ ارتباط علمی با امامان خود نداشته و در عوض، در مقابل چند عالم معتزلی، برای فراگیری خداشناسی و انسان شناسی زانو زده بوده اند؟![54]

در زمینه فقه و اصول نیز، حتی از عهد خود پیامبر اسلام(ص) اجتهاد انجام می گرفته و در روزگار ائمه(ع) نیز به بهترین شکل، شالوده های فقه و اصول شیعه ریخته شده و دانشمندان بزرگی، با آثار گرانبهایی در این دوره، در دو رشته فقه و اصول، پا به عرصه وجود نهاده و بالیده اند. در حقیقت فقه شیعه و نیز دانش اصول فقه، به شکل بسیار جدی و منظم در عصر ائمه شیعه و با هدایت و خواست آنها، پی ریزی شده به ثمردهی رسیده است. اسناد تاریخی در این مورد به اندازه ای محکم و موثق است که جای کم ترین تردید و انکاری باقی نمی گذارند.[55]

ییادآوری این نکته لازم است که صاحب سخن پیش گفته، خود در جایی بدین سخن معترف شده که در عصر امام عسکری(ع) باب اجتهاد، توسط خود آن بزرگوار گشوده شده است:

نمونه های بسیار کمی که از موارد جواب های فقهی آن حضرت در دست است، مکرر دیده می شود که ایشان از جواب دقیق نسبت به مورد، طفره رفته و به بیان کبرای کلی حکم فقهی پرداخته اند… از نظر شکلی نیز جوابات ایشان بسیاری اوقات به عبارت ان شاءالله ختم می شد که بیشتر به آن پاسخ ها صورت فتوا می داد… انسان وقتی به تاریخ امامت از آغاز دوره حضرت عسکری(ع) تا پایان دوره غیبت صغرا از دور نظر می افکند، به خوبی می بیند که چگونه این دوره به صورت یک مرحله آماده سازی و انتقالی برای تغییرات بعدی بوده است. دوره ای که طی آن، جامعه شیعه آماده و پرورش داده می شد تا مشکلات و مسائل عقیدتی و فقهی خود را بدون نیاز به مراجعه به امام حاضر حل کند.[56]

این سخن با سخنان قبلی که (جامعه شیعه را تا پایان قرن سوم از هرگونه خردورزی و اجتهاد تهی می دانست) تا حدودی تهافت دارد.

حاصل این بخش از سخن این شد که شیعه در قرون نخستین اسلامی کاملاً اهل تعقل بوده و حضور امامان (ع) نیز مانعی بر سر راه این مسئله نبوده یا خردگرایی، بی حرمتی به ساحت مقدس ایشان به شمار نمی رفته است. در حقیقت، در روزگاری که عصر شکوفایی علوم اسلامی و صف آرایی مکاتب فقهی و کلامی به شمار می رفته، شیعه نمی توانسته حرف های خود را نزند وگرنه در آن عصر پر حادثه به کلی از میان رفته بود. پس یک ویژگی دیگر روزگار کلینی، خردگرایی عالمان و بزرگان شیعه در آن عصر در تداوم دوران ائمه(ع) بوده است. یادآوری این امر ضروری است که در آینده توضیحی در مورد احادیثی که از رأی و نظر نهی کرده اند، خواهد آمد تا هر سوءتفاهمی از میان برود.

اوضاع سیاسی عصر کلینی

از زمان متوکل عباسی و عصر امام هادی(ع) شیعه از رهگذر سخت گیری ها و تعرض های دولت، دچار مشکلات فراوانی شد. لیکن ائمه(ع) شیعه با تمهیدات و سیاست های ویژه ای، به مقابله برخاسته و به رغم تمام مشکلات، موفق به حفظ و هدایت شیعه در آن روزگار سخت گردیدند. خفقان شدید و ستم های بی اندازه بنی عباس، منجر به غیبت امام عصر(ع) بنا به خواست و اراده الهی شد. در عصر غیبت صغرا نیز روند ستمگری ها پی گرفته شد. اما به موازات آن به خاطر فساد مالی، اخلاقی و سیاسی دربار عباسی و مرکز خلافت یعنی بغداد،[57] مجال رشد نسبی شیعه و تشکیل دولت های محلی شیعی به ویژه در ایران فراهم آمد و از این رهگذر، تا حدود زیادی اوضاع به سود شیعه رقم خورد.[58]

گرچه اسنادی در دست نیست تا بتوان به نقش آل بویه در گسترش فرهنگ شیعی، یا میزان ارتباط میان عالمی چون کلینی و آنها و در نتیجه بهره گیری وی از یاری ها و امکانات آنان، پی برد، لیکن می توان اجمالاً مدعی شد که اگر مساعدت های آل بویه نبود و دانشمندان شیعه دست کم از آزادی عمل برخوردار نمی بودند، عادتاً انجام چنان کارهای بزرگ علمی مقدور نمی شد.[59]

پیدایش زمینه های اجتماعی و فرهنگی توسعه

آخرین ویژگی روزگار کلینی را باید به طور خلاصه (باز بودن) آن دانست. یعنی از نظر اجتماعی و فرهنگی در زادگاه خود او و نیز در قم و عاصمه جهان اسلام، مدینةالسلام، بغداد، سعه صدر کافی و شرایطی کاملاً مساعد برای ابراز عقیده و اندیشه وجود داشته است و با توجه به چنین شرایطی بوده که کلینی به فکر تدوین موسوعه حدیثی بزرگ خویش و اظهار دیگر اندیشه های خود افتاده است. به زودی توضیحات بیش تری در مورد سه شهر یاد شده، خواهیم آورد.

روزگار زیست کلینی یا دوره غیبت صغرا را باید از یک نظر، دورانی سازنده دانست. از این رو که شیعه در این دوره خود را بازیافت، فلسفه غیبت امام دوازدهم (ع) خویش را به درستی فهمید و برای یک دوره طولانی تر خود را آماده کرد تا بتواند در غیاب حجت حق، امام منتظر، وظایف سنگین خود را به درستی انجام دهد.

در این میان دو نکته را نباید از یاد برد: یکی سختی روزگار غیبت صغرا که به راستی عصر حیرت نامیده شده بود، و دیگری خدمات برجسته عالمان بزرگوار شیعه در آن روزگار دشوار غیبت صغرا و مدتی پس از آن، در خصوص تشریح فلسفه غیبت و بررسی مسائل گوناگون مربوط به آن، که این مهم را می توان در آثار مربوط به آن دوره به درستی مشاهده کرد.[60]

ری، قم و بغداد در عصر کلینی

پس از آشنایی با دشواری های عصر غیبت صغرا و روزگار کلینی که عمدتاً مربوط به مذهب وی، مسائل اعتقادی و مبانی مکتب تشیع می شده است، اکنون نوبت به بازگویی آسانی ها و زمینه های مساعدی می رسد که اندکی پیش تر به آن اشاره شد. این زمینه ها مربوط به سه شهر ری، قم و بغداد بوده است.

درباره (ری) که زادگاه کلینی است، گفتنی است که برخلاف قم، که شهری شیعه نشین بوده، ری پیروان مذاهب مختلف را در خود جای داده بود. علاوه بر مذاهب رسمی فقهی اهل سنت، مذاهب فکری گوناگون از قبیل معتزله، نجاریّه، اشاعره، کرامیّه و… نیز در ری حضور رسمی داشتند.[61] لازمه این امر فضای مناسب فکری در ری و تلاش های فکری و علمی اندیشمندان هر فرقه و مذهب به سود خود بود.

حضور تشیع نیز در ری، از زمان ورود اسلام به این شهر و فتح شدنش، جدی بوده و رقم بالایی از اصحاب ائمه(ع) و راویان حدیث به این شهر هجرت کرده، در آن ساکن شدند.[62]

بدین ترتیب حجم بالایی از علما و دانشمندان مذاهب مختلف اسلامی، به ویژه تشیع در مراکز علمی این شهر، پرورش یافته اند.[63]

با توجه به اوضاع فرهنگی و اجتماعی ری در صدر اسلام به ویژه قرن سوم هجری، می توان پذیرفت که مجموعه شرایط خوب و مناسب، به ویژه کانون های علمی و منابع لازم انسانی و کتابخانه ای در دسترس کلینی بوده[64] تا توانسته به تلاش های گسترده علمی، از جمله تدوین کافی بپردازد.

در مورد (قم)، در نزدیکی زادگاه کلینی قابل ذکر است که:

اولاً سابقه تشیع در این شهر طولانی و غلبه آن بر این شهر مثال زدنی است.[65] این امر مجال کافی و زمینه بسیار خوبی را به وجود آورده بوده تا فرهنگ پر بار شیعی و علوم گوناگون اسلامی در این شهر، رشد چشم گیری داشته باشد.

ثانیاً اوضاع اجتماعی و مذهبی قم سبب شده بوده تا انبوه سادات و هاشمیان و محدثان و دانشمندان شیعه در این شهر گرد آیند و به رشد علوم اسلامی یاری رسانند.[66]

ثالثاً مدرسه قم را نباید مدرسه بسته ای پنداشت که جز اندیشه های ناب تشیع، هیچ فکر مخالفی در آن مطرح نمی شده است، آن هم به این دلیل که برخی راویانی که از ضعیفان نقل حدیث می کرده اند، از این شهر اخراج شده اند؛ زیرا همان روات، چندی در این مدرسه اقامت گزیده و حرف های خود را بر زبان آورده اند و سپس متولیان حوزه قم بنابر وظیفه خود، با این اقدام مبادرت به پیرایش احادیث شیعه، از احادیث ضعاف کرده اند. به علاوه، اسطوانه ای از مدرسه قم و جهان تشیع، چونان مرحوم شیخ صدوق(ره) بخش بزرگی از عمر خویش را صرف سفرهای فراوان و فراگیری و فرادهی علمی کرده و در کمال حریت و دور از هر تعصبی با صاحبان اندیشه، از فرق مختلف و دانشیان آن روزگار عمرش را سپری کرده است.[67]

به هر رو، مدرسه قم، در تکوین شخصیت کلینی و یاری گری ایشان برای سامان دهی به میراث های گرانبهای علمی اش، نقش مهمی داشته است. لیکن متأسفانه از چند و چون این امر و یا میزان حضور او در این مدرسه، اطلاعی در دست نیست.

سرانجام، در خصوص (بغداد)، که شعله حیات کلینی در آن جا به خاموشی گراییده است، یادآوری چند نکته سودمند است:

1- سلطه ترک ها به مرکز خلافت و دربار عباسی، موجب سلب اراده از خلیفه، هرج و مرج، فساد مالی و اخلاقی و حاکمیت برخی زنان دربار، بر امور شده بود. این امر پیامدهای ناخوشایندی به همراه داشته؛ از جمله حکومت مرکزی دچار ضعف بسیار گردیده، در نتیجه حکومت های محلی متعددی در جای جای کشور پهناور اسلامی، به قدرت رسیده بودند.[68]

2- بغداد از فضای باز فکری فوق العاده ای برخوردار بوده و حقیقتاً می توانسته مرکز فرهنگی جهان اسلام و شهر بین الملل و بین المذاهب اسلامی به شمار رود.[69]

3- به گواهی مورخان، بغداد، در نتیجه همان فضای فکری بازی که داشته، این امکان را یافته که کانون علوم گوناگون اسلامی شده، خدمت بسیار بزرگی به فرهنگ اسلامی و بشری نماید.[70]

4- مذاهب گوناگون اسلامی در بغداد حضور چشمگیر و فعال داشته اند و در این مورد نیز مشکل جدی و عمده ای پیش نیامده با یکدیگر هم زیستی داشته اند.[71]

5- علمای مذاهب مختلف از جمله شیعه، در مقیاس گسترده ای بدین شهر رو آورده، در آن ساکن شدند و آن را کانون فعالیت های علمی خود کردند. این حضور در قرن سوم هجری جلوه ویژه ای داشته است.[72]

6- حضور چهار نایب خاص امام زمان(ع) در دوره غیبت صغرا، در این شهر نیز، می توانسته نشان از اهمیت آن داشته باشد.[73]

با توجه به اهمیت بالای بغداد، کلینی حضور خود را در آن جا ضروری می دیده و چنان که قبلاً ملاحظه گردید، این حضورِ گسترده، از چشم رجالیان دور نمانده است؛ گرچه برخی هم مانند خطیب بغدادی، بنا به هر دلیلی، از آن یادی نکرده است.

عقل گرایی کلینی در حوزه عقاید

این تعبیری بسیار زیباست که در اسلام، حوزه عقاید، قُرق گاه عقل است؛[74] برخلاف مسیحیت که ورود عقل را به این قلمرو ممنوع کرده است! مرحوم کلینی نیز به خوبی این نکته را دریافته بوده که عقل گرایی را در این منطقه به طور جدی مطرح کرده و پای احادیث را به این وادی گشوده است:

کلینی موسوعه حدیثی بزرگ خویش را با اصول کافی آغازیده است. آن هم با حجمی بالا، به حدی که چندان از فروع کافی مربوط به احکام عملی زندگی دنیایی، چیزی کم نداشته باشد. احادیث اعتقادی حتماً باید بهره کافی از استدلال داشته باشند تا مورد پذیرش اندیشه ها قرار گیرند وگرنه در حوزه عقاید، کاربردی نخواهند داشت. با نگاهی به اصول کافی درمی یابیم که احادیث آن از این امتیاز برخوردارند و مؤلف آن، استادانه، گزینش خوبی انجام داده، روایات مناسب را در هر مورد آورده است.

در اینجا به مواردی می پردازیم تا به کمک آنها شیوه عقل گرایانه کلینی را در اصول کافی، نشان داده، نحوه بهره گیری او را از احادیث، در حیطه عقاید آشکار کنیم:

1- تبویب و نام گذاری ها

انتخاب خبیرانه و مجتهدانه عناوین کتاب ها، فصول و ابواب در اصول کافی، خبر از اندیشه والای نگارنده آن می دهد. گرچه ممکن است این کار ساده به نظر آید، لیکن انجام آن، آن هم در یک نگاشته حدیثی که باید محتوای روایات کاملاً منظور شود، کار چندان آسانی نیست. در حقیقت، کلینی آمیزه ای از تحدیث و تعقل را در کافی به نمایش گذاشته و بدین سان، هنر خویش را آشکار کرده است. آری در یک اثر روایی، در پهنه اصول اعتقادی، اگر بنا باشد استدلال های کلامی و انتظار شخصی یک پژوهشگر نیاید، بلکه متن روایات به عنوان آموزش های اعتقادی بازگو شود، کاری جز آنچه کلینی انجام داده، شدنی نیست.

2- جامعیت اصول کافی

امتیاز دیگر اصول کافی، به عنوان طرحی نو و کاری ابتکاری، جامعیت آن است. در اصول کافی تمامی مسائل اعتقادی بیان شده است. حتی جزئیات و فروع بسیار ظریفی در آن و ضمن احادیث آمده که می تواند الهام بخش اهل کلام و حکیمان بوده و باب گفتگوهای بدیع و شیرینی را بگشاید. در واقع گزینش کلینی مجال خوبی برای تضارب آرا و جولان اندیشه ها می آفریند.

در اینجا مناسب است ضمن اشاره به نخستین بخش اصول کافی، یعنی کتاب (العقل والجهل) به شبهه ای پاسخ گوییم که قبلاً به آن اشاره شد و آن اینکه پاره ای روایات در اصول کافی آمده که از اظهار رأی، نهی کرده اند. به نظر می رسد روایات یاد شده در کتاب فضل العلم، جلد اول اصول کافی، در سه باب آمده باشد، که به ترتیب عناوین آنها (النهی عن القول بغیر علم) (باب یازدهم)، (من عمل بغیر علم) (باب دوازدهم)، (البدع و الرأی والمقائیس) (باب نوزدهم) می باشد. باب بیستم کتاب فضل العلم کافی هم، عنوانش (الرد الی الکتاب والسنة…) است. در این ابواب روایاتی آمده که سخن هوس آلود جاهلانه، یا رفتار ناآگاهانه نیز، بدعت گذاری، اظهارنظر بی مورد و قیاس کردن را تخطئه کرده و به جای آنها راه هدایت و رستگاری را بازگشت به قرآن و سنت پیامبر(ص) و ائمه(ع) دانسته است. اکنون باید پرسید پس از ملاحظه دقیق روایات مورد بحث، چگونه می توان ممنوع بودن اندیشه و اظهارنظر منطقی را از آنها نتیجه گرفت؟! قطعاً این نتیجه گیری امکان ندارد؛ بلکه اندیشیدن در حوزه عقاید تنها کاری است که یک مسلمان باید انجام دهد و ملاحظه رویات کتاب (العقل والجهل) کافی، گواهی بر این مدعا است.

با این که موارد اظهارنظر کلینی در زمینه مسائل اعتقادی در اصول کافی فراوان نیست و شاید علت آن عزم وی بر تحفظ بر متون روایی بوده است، لیکن همان چند موردی که به اظهارنظر پرداخته، سخنان محققانه و با ارزشی بر زبان آورده که گویای گستردگی دانش وی، به ویژه در کلام و فلسفه است. اکنون برخی از موارد یاد شده را مرور می کنیم:

1- کلینی پس از بیان حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) درباره شناخت ذات حق به کمک خودش، یا به تعبیر فلسفی برهان لمّی، چنین فرموده است:

معنای سخن امام (ع) که فرمود: خدا را به خدا بشناسید این است که خدا اشخاص، نورها، جوهرها و اعیان را آفرید. پس اعیان همان جوهرهاست و جوهرها روح هاست. لیکن خدای بزرگ به جسم و روحی شباهت نداشته هیچ کس نیز توان آفریدن روحِ دارای احساس و ادراک را ندارد. پس تنها او خالق روح ها و تن هاست و آن گاه که خدا شبیه هیچ جسم و روحی نباشد، پس راهی جز شناخت خدا به کمک ذاتش نیست و تشبیه خدا به روح، بدن یا نور شناخت خدا نیست.[75]

چنانکه ملاحظه می شود کلینی با تکیه بر خالقیت خدا و تفرد او در این امر و قدرت فوق العاده او، نتیجه گرفته که نباید او را به مخلوقاتش تشبیه کرد؛ زیرا در این حالت او با سایر موجودات فرقی نداشته خالق نخواهد بود. اینکه صریحاً جوهر بودن از خدا، علاوه بر جسمیت نفی شده است، گویای عمق بینش کلینی است. هنگامی که خدا جوهر نباشد، یعنی ممکن الوجود و مخلوق نیست تا نیازمند خالق باشد و در این صورت تنها خالق و واجب الوجود است؛ یعنی قائم به ذات و بی نیاز از علت است و در نتیجه باید او را به کمک خودش شناخت.

2- دومین مورد، بیانی از کلینی در پایان باب اراده از کتاب التوحید اصول کافی است. ایشان در این بیان نسبتاً مفصل، ضابطه ای برای تشخیص صفات ذات از صفات فعل مطرح کرده تا وضعیت اراده به عنوان صفت فعل روشن گردد. خلاصه سخن ایشان چنین است: (اگر خدا به دو چیزی که هر دو جنبه وجودی دارند، موصوف گردد، چنین صفتی، صفت فعل خواهد بود؛ زیرا برای خدا در جهان هستی اموری منظور می شود که برخی را اراده کرده برخی دیگر را اراده نمی کند؛ بعضی را می پسندد و بعضی را نمی پسندد. حال اگر اراده از صفات ذات باشد، باید اراده نقیض خود را همراه داشته باشد و ذات حق محل اجتماع آن دو باشد؛ در حالی که این امر محال است. اما در مورد صفات ذات مانند علم و قدرت که از ذات حق جدا نمی شوند، نمی توان چیزی را یافت که از دایره علم و قدرت حق بیرون بوده، آن را غیر معلوم و غیر مقدور خدا دانست؛ یا این که همزمان او را به علم و جهل یا قدرت و عجز موصوف نمی دانیم و اثبات یکی از نقیضین مفهومش نفی دیگری است).[76]

همان طور که ملاحظه می شود این بیان، کاملاً فنی بوده، تعریف قانع کننده ای در صفات ذات و فعل به دست می دهد و وضع اراده را به خصوص روشن می کند که صفت فعل بوده و همراه کار خداست.

3- مورد سوم نیز بیانی از ایشان در کتاب التوحید، در باب تأویل الصمد، به دنبال حدیث دوم باب است: (این همان معنای درست در تفسیر صمد است، نه آن تفسیری که اهل تشبیه کرده اند. به قول آنها صمد، موجود توخالی است؛ زیرا توخالی بودن صفت جسم است و خدای با عظمت از این برتر است. او بزرگ تر از آن است که اوهام بر صفاتش آگاه شده، یا اوج بزرگی اش را درک کنند. سخن اهل تشبیه در این مورد با سخن خدا که فرموده: خدا مانندی ندارد، ناسازگار است و خدا برتر از آن است که مانند اجسام باشد.)

(تفسیر درست صمد در روایات از زبان دانایان واقعی بازگو شده و آن سروری است که مقصود و هدف همگان است. این معنای درستی است که با آیه لیس کمثله شیء سازگار است.)

(مصمود در لغت به معنای مقصود است و حضرت ابوطالب(ع) نیز در شعرش آورده: جمره دوری را که قصدش می کنند/ بالای آن با سنگ های بزرگ رمی می شود).[77]

در این بیان، کلینی ذوق و احاطه خود را بر ادبیات جاهلی و اسلامی به خوبی نشان داده، و با کمک گرفتن از لغت و شعر، به تفسیر صمد و توضیح حدیث پرداخته است.

4- مورد بعدی هم سخن مفصلی از کلینی راجع به یکی از خطبه های امیرالمؤمنین(ع) در همان کتاب التوحید کافی است: (این خطبه، یکی از خطبه های مشهور ایشان است تا جایی که همگان از آن باخبرند و این خطبه برای هرکس که در جستجوی دانش توحید باشد، کافی است؛ اگر در آن تدبر کرده، محتوایش را بفهمد. پس اگر جن و انس با هم تلاش کنند که بدون یاری گرفتن از پیامبری معنای توحید را آشکار کنند نمی توانند مانند سخن حضرت امیر  که مادرم و پدرم فدایش باد  بر زبان آورند.)

(ایشان نخست راه توحید را به مردم نشان داده است. به این بخش از سخن مولا نمی نگرید که فرمود: نه خدا از چیزی آفریده شده و نه جهان را از چیزی آفریده. با سخن اول حدوث را نفی کرده و با سخن بعدی دیدگاه کسانی را نفی کرده که گفته اند همه چیز حادث است و برخی چیزها از برخی دیگر پدید آمده اند. نیز امام(ع) می خواسته سخن دوگانه پرستان را نفی کند که گمان می کرده اند خدا هر چیزی را از ریشه ای و بنابر الگویی آفریده است…)

(همین طور ایشان دیدگاه تشبیه گرایان را که خدا را به شمش طلا یا بلور و… در جهت طول و هنجار تشبیه کرده اند، رد کرده است… سپس ایشان حلول خدا را در موجودات نفی کرده، ضمن این که خدا را با هر چیز و جدای از هر چیز دانسته و بدین ترتیب ویژگی های اجسام و اعراض را از خدا نفی کرده، چه این که جدایی و دوری ویژگی اجسام است و حلول در جسم و اتحاد با آن ویژگی اعراض است. سپس فرموده اما دانش حق بر پدیده ها احاطه دارد و آنها را با حکمتش آفریده یعنی با احاطه و تدبیرش بدون ترکیب با اشیاء با آنها همراه شده است).[78]

نکته جالبی که در آغاز سخن کلینی آمده، شهرت و رواج کلام مولا امیرالمؤمنین(ع) در میان اهل سنت است ؛ اما مهم، میزان دقت متفکران اهل سنت در خطبه یاد شده است. چیزی که تاریخ، برای ما از (کلام) اهل سنت گزارش کرده، فراوانی اندیشه های شرک آلود مجسمه و مشبهه، اهل حدیث، اشاعره و… در مورد خدا و صفات خداست. اما در میان شیعه، به ویژه توسط کلینی که این مقال مربوط به عقل گرایی ایشان است، سخنان امیرالمؤمنین(ع) به بهترین شکل مورد تکریم قرار گرفته و با دقیق ترین فهم های عقلانی که در بالا ملاحظه فرمودید، همراه شده است.

5- آخرین موردی که بازگو می شود، بخشی از کتاب الحجه اصول کافی درباره تفسیر (فیء و انفال) است: (خدای بزرگ تمام دنیا را برای خلیفه اش قرار داده است. چه این که به فرشتگان فرمود: من خلیفه ای روی زمین قرار می دهم. پس تمام جهان اختصاص به حضرت آدم (ع) دارد و پس از ایشان به فرزندان شایسته اش می رسد. پس اموالی که به ناروا، در دست دشمنان فرزندان صالح حضرت آدم(ع) قرار می گیرد و سپس به صالحان برمی گردد، فیء نام دارد. فیء با درگیری نظامی به دست می آید و آنچه بدون جهاد و درگیری به دست می آید (انفال) نام دارد که ویژه خدا و پیامبرش می باشد).[79]

چالش با قرامطه

الرد علی القرامطة یکی از آثار از میان رفته کلینی است. اگر کتاب یاد شده در دست می بود، میزان عقل گرایی کلینی آشکارتر می شد. اما اکنون ناگزیریم با کمک گرفتن از شواهد و قراین و به صورت حدس و تخمین، به وارسی اندیشه های کلینی در این موضوع بپردازیم.

با توجه به انیکه، دقیقاً کلینی در زمان ظهور قرامطه به سر می برده و از نزدیک شاهد اندیشه ها، گفتار و رفتار آنان بوده، به خود، اجازه تخطئه آنها را داده است. اگر کلینی در روزگاری دیرتر از عصر قرامطه به سر برده بود، به طور عمد، می بایست به بررسی تاریخی آنها و بالتبع به نقد فکری و رفتاری آنها پرداخته باشد. اما با توجه به معاصرت با آنان، علی القاعده می بایست، نقد کلینی در مورد آنها بیشتر جنبه اعتقادی داشته باشد؛ به ویژه این که، او یک متفکر برجسته و یک محدث والامقام بوده، در نتیجه از او انتظار می رفته جهان بینی قرمطی را نقد کند، نه این که به صورت یک موضع گیری سیاسی بخواهد به محکوم کردن اعمال آنها بپردازد؛ چه این که نقد فکری، مقدم بر نقد سیاسی است.

اکنون به یک گزارش تاریخی، از متکلم و حدیث گزاری که معاصر کلینی، بوده، مبادرت می شود، تا به کمک آن شیوه کلینی و ضمناً ماهیت قرامطه برای ما آشکارتر شود.

سعد بن عبدالله ابی خلف الاشعری القمی (متوفای 299 یا 300 هجری) هم روزگار کلینی و نیز قرمطیان بوده است. وی گزارشگری ثقه بوده است،[80] که به طور مبسوط افکار آنها را نقل کرده است.[81] اکنون اصول فکری آنان را طبق نقل سعد بن عبدالله بازگو می کنیم:

یک. باطنی گری

نخستین ویژگی قرمطیان، باطن گرایی و تأویل آیات قرآن بود. آنها برای تمام واجبات در قرآن و سنت، ظاهر و باطنی در نظر می گرفته اند. البته تأویل کردن آنها هیچ مرزی نداشته و افراط می کرده اند؛ به علاوه، هیچ دلیلی نیز برای تأویل های خود اقامه نمی کرده اند.

دو. امامان هفت گانه

امامان پس از پیامبر (ص) هفت نفر می دانسته اند که آخرین آنها، جز شش امامی که شیعه اثنی اشعری قبول دارند، محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق(ع) است.

سه. ادامه رسالت

عقیده دیگر آنها ادامه رسالت، پس از پیامبر(ص) ضمن وجود همان هفت امام بوده است.

چهار. انقطاع رسالت از پیامبر(ص)

حرف دیگرشان این بوده که رسالت از پیامبر(ص) در غدیرخم منقطع شده است. زیرا امیرالمؤمنین(ع) را به خلافت نصب کرده و فرموده (من کنت مولاه فهذا علی مولاه) و بدین ترتیب، در بقیه عمر خود، تابع علی(ع) بوده است.

پنج. مهدویت محمد بن اسماعیل

آنها، نوه امام ششم(ع) محمد بن اسماعیل را زنده، غایب و مستقر در بلاد روم می دانسته اند که روزگاری به عنوان مهدی آشکار خواهد شد.

شش. منسوخ شدن اسلام

نیز می گفته اند با ظهور محمد بن اسماعیل به عنوان مهدی، دین اسلام نسخ شده، شریعت جدیدی اعلام خواهد شد.

هفت. پیامبران اولوالعزم هفتگانه

علاوه بر پنج پیغمبر اولوالعزم که اعتقاد ماست، آنها حضرت امیر (ع) و محمد بن اسماعیل را نیز می افزوده اند.

هشت. خاتمیت محمد بن اسماعیل

آنها محمد بن اسماعیل را پیغمبر خاتم دانسته اند.

نه. اصل اباحه و عدم حرمت چیزی

به باور آنها خدا برای محمد بن اسماعیل، بهشتی مانند بهشت حضرت آدم(ع) قرار داده که همه چیز در آن مباح بوده هیچ چیز حرامی وجود ندارد.

ده. تخطئه امام کاظم(ع)

عطف به بند قبل و براساس تأویل ولا تقربا هذه الشجره، امام هفتم را تخطئه می کرده، امامت ایشان را قبول نداشته اند.

یازده. تکفیر مردم

آنها جز خود را کافر می دانسته مال و خون آنها را حلال می دانسته اند و بر این اساس قتال با آنها را نیز واجب دانسته، می گفته اند باید از نزدیک ترین کافران یعنی پیروان امام کاظم(ع)، شروع کرد و عملاً نیز مبادرت به غارت ها و قتل عام های گسترده کرده اند.[82]

قرامطه با این افکار، در قرن سوم و چهارم هجری، با بهره گیری از فرصت به دست آمده از ضعف و فتور بنی عباس، دست به شورش و تجزیه طلبی زده، طی چند دهه درگیری با مردم و نیروهای دولتی، بدترین جنایت ها را مرتکب شده اند.[83]

خردورزی در فقه

گرچه از کلینی اثر فقهی برجا نمانده است، لیکن با توجه به سامان دادن فروع کافی و گردآوری احادیث فقهی و تبویب آنها، می توان به عظمت مقام فقهی وی پی برد. در زمینه خردگرایی ایشان در فقه، طرح دو نکته سودمند است:

1- مبانی استنباط از نگاه کلینی

ییکی از آثار کلینی که متأسفانه به دست ما نرسیده است، کتابی در موضوع (رجال) بوده است. شک نیست که بررسی اسناد روایات و شناخت راویان آنها برای پذیرش روایات و فتوا طبق آنها به عنوان مقدمه استبناط کاری لازم است و کلینی به این کار پرداخته بوده است و با توجه به بهایی که وی به این کار داده بوده، می توان حدس زد که سایر مبانی استبناط به ویژه دانش اصول فقه نیز در چشم و ذهن ایشان اهمیت فراوان داشته است، و ما اکنون از آرا اصولی ایشان اطلاعی نداریم و چه بسا که در این موضوع نیز اثری داشته که از میان رفته است.[84]

2- نگاهی به فروع کافی

در فروع کافی آرای فقهی و اظهارنظرهای بسیاری از کلینی دیده می شود. نیز گاهی توضیحاتی درباره متون روایی آورده است. درباره تعارض روایات و راه جمع میان آنها هم نکاتی در فروع کافی وجود دارد. گاهی هم کلینی دیدگاه های خود را پیش از نقل روایات آورده است.[85]

درگذشت کلینی

پس از عمری هفتادساله، یا کمی بیش تر یا کم تر از آن، مرغ روح بزرگ مرد عرصه اندیشه و دانش، محمد بن یعقوب کلینی، از قفس جسم او پر کشیده، به جانان پیوست.

در سال درگذشت او اختلاف است. یک قول، این حادثه را مربوط به سال 325 هجری[86] و قول دیگر آن را مربوط به سال بعد 329 دانسته است،[87] قول دوم مقتضای تحقیق است؛[88] زیرا نجاشی که به عصر کلینی نزدیک بوده و از دقت بالایی هم برخوردار بوده است، آن را برگزیده و شیخ نیز در رجال خود که پس از فهرست نگاشته بدان خستو شده است. به علاوه سالی که در آن حادثه جوی مهمی رخ داده بود، همان سال 329 بوده که نجاشی آن را سال درگذشت کلینی نامیده است. آن سال نیز نزد مورخان مشهور بوده است.[89]

به هر روی کلینی در شهر بغداد زندگی را بدرود گفته و در آنجا رخ در نقاب خاک کشید.[90] والسلام علیه یوم ولد ویوم مات ویوم یبعث حیاً.

پی نوشت ها

[1] النجاشی، رجال النجاشی، ص266، مکتبة الداوری، قم، بی تا ؛ نیز الطوسی، رجال الطوسی، ص439، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، 1415ق.

[2] اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، مسالک وممالک، ص166، به اهتمام ایرج افشار؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ سوم، 1368ش.

[3] ر. ک: بحرالعلوم، السید مهدی، فوائد الرجالیة، ج3، ص336، مکتبة الصادق، تهران، چاپ اول، 1363ش.

[4] خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج18، ص54، مدینةالعلم، قم، چاپ سوم، بی تا.

[5] عبدالرسول، عبدالغفار، الکلینی والکافی، ص125 و127، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، 1416ق؛ نیز مجله (علوم الحدیث)م شماره1، ص195.

[6] موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج6، ص108، مکتبة اسماعیلیان، قم، بی تا.

[7] ر. ک: مجله علوم الحدیث، شماره اول، ص197 و198؛ نیز درباره (محمد بن ابراهیم)، جد مادری کلینی رک الطوسی، رجال الطوسی، رقم6279، ص439، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، 1415ق؛ نیز درباره (احمد بن ابراهیم)، عموی مادر کلینی، همو، همان، رقم5920، ص407؛ نیز درباره (علی بن محمد بن ابراهیم)، معروف به (علاّن)، دایی محمد بن یعقوب کلینی، رک النجاشی، رجال النجاشی، ص184، مکتبة الداوری، قم، بی تا.

[8] النجاشی، رجال النجاشی، ص266 و267.

[9] الطوسی، رجال الطوسی، ص439، رقم 6277.

[10] همو، الفهرست، ص210 و211، رقم602.

[11] مجله (علوم الحدیث)، شماره اول، ص218، محرم1418 ق، به نقل از (فضل الکوفة ومساجدها)، ص49.

[12] ر. ک: مهدوی راد، محمدعلی، نگاهی به جوامع حدیثی شیعه، ص19، (جزوه درسی مرکز تربیت مدرس قم)، بی تا.

[13] ر. ک: الکلینی والکافی، ص202 وبعد، نیز مجله (علوم الحدیث، ش1، ص118 و بعد؛ نیز ثامر هاشم حبیب العمیدی، الشیخ الکلینی البغدادی و کتابه الکافی، ص140 و143، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1414ق.

[14] ر. ک: مجله علوم الحدیث، ش1، ص219، محرم 1418ق، به نقل از: المؤتلف والمختلف، عبدالغنی بن سعید الازدی المصری.

[15] حافظ ابن ماکولا، الاکمال، ج7، ص186، مؤسسة التاریخ العربی، بی جا، بی تا.

[16] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج56، ص297، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، 1418ق.

[17] محمد بن الاثیر الجزری، جامع الاصول، ج11، ص323، دارالکفر، بیروت، چاپ سوم، 1403ق.

[18] ابن الاثر، الکامل فی التاریخ، ج8، ص364، دارصادر، بیروت، 1399ق.

[19] الذهبی، المشتبه، ج2، ص553، موجود در کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، قم، بی نا، بی جا، بی تا.

[20] ر. ک: سیر اعلام النبلاء، ج15، ص280، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ نهم، 1413ق؛ نیز، تاریخ الاسلام، حوادث سال 328، ص250 و461، رقم ترجمه 416، دارالکتاب العربی، بیروت، چاپ اول، 1413ق.

[21] الصفدی، الوافی بالوفیات، ج5، ص226، دارالنشر، اشتوتگارت، چاپ سوم، 1411ق.

[22] العسقلانی، تبصیر المنتبه، ج2، ص737، المکتبة العلمیة، بیروت، بی تا؛ همو، لسان المیزان، ج6، ص636 و637، رقم ترجمه 8277، دار احیاء التراث العربی و…، بیروت، چاپ اول، 1416ق.

[23] الفیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج4، ص265، دارالجیل، بیروت، بی تا.

[24] الزبیدی، السید محمد مرتضی، تاج العروس، ج9، ص322، دارالفکر، بی جا، بی تا.

[25] الزرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج7، ص145، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ هفتم، 1986.

[26] ر. ک: مجله علوم الحدیث، شماره1، ص221، نیز الکلینی و کتابه الکافی، ص142.

[27] الکلینی والکافی، ص166 و بعد.

[28] همان، ص182 و بعد.

[29] الکلینی وکتابه الکافی، ص96 و بعد.

[30] ر. ک: مهدوی راد، محمدعلی، نگاهی به جوامع حدیثی شیعه، ص5، (جزوه درسی مرکز تربیت مدرس قم)، بی تا به نقل از الاستبصار، ج2، ص352، شیخ طوسی.

[31] الکلینی والکافی، ص130 و218.

[32] همان، ص162 و163.

[33] ر. ک: مجله علوم الحدیث، ش1، ص200 و204-206.

[34] در مقاله ای با عنوان احمد بن حنبل و ظاهرگرایی که تاکنون به چاپ نرسیده است.

[35] الکلینی والکافی، ص214-217.

[36] ر. ک: بحارالانوار، ج105، ص75، (دیدگاه محقق کرکی درباره کافی)، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403ق؛ همان، ج104، ص190، (دیدگاه شهید اول درباره کافی)؛ همان، ج107، ص70، (دیدگاه علامه محمدتقی مجلسی درباره کافی)؛ نیز ر. ک: فیض کاشانی، الوافی، ج1، ص6.

[37] ر. ک: مدرسی طباطبایی، حسین، مکتب در فرایند تکامل، ص135، 137 و138، مؤسسة انتشاراتی داروین، نیوجرسی آمریکا، 1374ش؛ نیز مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج51، ص109، 118، 142 و158، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403؛ نیز ابی جعفر الصدوق، کمال الدین، ص286، 287 و302، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1412ق.

[38] مانند، الامامة والتبصرة من الحیرة، از علی بن بابویه، پدر شیخ صدوق و الغیبة وکشف الحیرة، از محمد بن احمد صفوانی و الغیبة وکشف الحیرة از سلامة بن محمد ارزنی و کتاب الغیبة والحیرة، از عبدالله بن جعفر حمیری، نجاشی از این چند کتاب، در رجال خویش به ترتیب در صفحه های 184، 280، 137 و152، یاد کرده است. نام کامل کتاب کمال الدین صدوق نیز کمال الدین و تمام النعمة فی اثبات الغیبة وکشف الحیرة است. ر. ک: پایان جلد اول کمال الدین، ص311؛ نیز همو، الخصال، ص187، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1410؛ نیز همو، عیون اخبار الرضا، ج2، ص69، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1404 ق.

[39] مکتب در فرایند تکامل، ص100 و بعد، نیز ص113، پاورقی شماره 150.

[40] ر. ک: همان، فصل سوم کتاب، ص73 و بعد با عنوان (بحران رهبری و نقش راویان حدیث).

[41] همان، ص98-100.

[42] الصدوق، کمال الدین، ج2، ص440، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1412ق.

[43] ر. ک: امین ترمس العاملی، بحوث حول روایات الکافی، ص12، مؤسسة دارالهجرة، قم، چاپ اول، 1415 ق.

[44] مکتب در فرایند تکامل، ص50، 59 و60.

[45] همان، ص67.

[46] کمال الدین، ج1، ص22.

[47] الصدوق، معانی الاخبار، ص133، 134 و136، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1410.

[48] همان، ص130 تا 133.

[49] مکتب در فرایند تکامل، ص152، 157، 160 و175.

[50] از باب مثال می توان به کتاب های ارزشمند شیخ صدوق(ره) در این زمینه مراجعه کرد: علل الشرایع، عیون اخبار الرضا، التوحید و الامالی.

[51] ر. ک: صدر، سید حسن، تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، منشورات الاعلمی، تهران ؛ نیز مغز متفکر جهان شیعه، مرکزمطالعات اسلامی استراسبورگ، انتشارات جاویدان، تهران.

[52] در این زمینه مراجعه به کتب حدیثی متقدمان حقیقت را آشکار می کند؛ از اصول کافی گرفته تا کتب کلامی  حدیثی شیخ صدوق(ره) مانند توحید و اعتقادات و کتب حدیثی  کلامی شیخ مفید (ره) و شیخ طوسی(ره) و….

[53] به عنوان نمونه می توان اثر ارزشمند مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، بخش دوم، با عنوان الهیات و ماوراءالطبیعة را از نظر گذراند.

[54] به عنوان نمونه بنگرید به: تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، از سید حسن صدر و مغز متفکر جهان شیعه، از مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ و دانش مسلمین، از محمدرضا حکیمی.

[55] به عنوان نمونه، ر. ک: الفاضل القائینی، علی، علم الاصول تاریخاً وتطوراً، مکتب الاعلام الاسلامی، قم؛ نیز گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها، تهران.

[56] مکتب در فرایند تکامل، ص98 و99.

[57] ر. ک: الکلینی والکافی، ص223 و بعد و مسعودی، مروج الذهب، ج4، ص294، دارالاندلس، بیروت، بی تا.

[58] همان، ص238 و بعد.

[59] جوئل ل. کرمر، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ص7883، ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، چاپ اول، 1375ش.

[60] از قبیل کمال الدین صدوق، الغیبة شیخ طوسی که اندکی بعدتر نگاشته شده است، الامامیة والتبصرة من الحیرة، علی بن بابویه والد صدوق، غیبت نعمانی از محمد بن ابراهیم بن جعفر کاتب و….

[61] ر. ک: کریمان، حسین، ری باستان، ج1، ص184 و بعد، فصل نهم کتاب درباره محله های ری و نقشه ری باستان در ص23 کتاب، انجمن آثار ملی، اسفند 1345، تهران.

[62] ر. ک: الکلینی والکافی، ص137 و144؛ نیز الکلینی… وکتابه الکافی، ص35 و بعد.

[63] همان.

[64] ر. ک: ری باستان، ج1، ص526 و بعد، فصل پانزدهم کتاب: مدارس و کتابخانه ها.

[65] ر. ک: تاریخ قم، ص205 و بعد، از حسن بن محمد بن حسن قمی، به تصحیح جلال الدین تهرانی، انتشارات توس، تهران، 1361 ؛ نیز فقیهی، علی اصغر، تاریخ مذهبی قم، ص40، انتشارات اسماعیلیان، قم، بی تا.

[66] همان.

[67] ر. ک: به مقدمه ارزشمند کتاب الهدایة صدوق(ره)، ص138164، تحقیق و نشر مؤسسة الامام الهادی (ع)، قم، چاپ اول، 1418ق.

[68] ر. ک: السید عبدالرزاق الحسینی، العراق قدیماً وحدیثاً، ص21، دارالکتب، بیروت، چاپ پنجم 1393 ق.

[69] همان، ص34 و بعد؛ نیز عزیة الاطرقچی، الحیاة الاجتماعیة فی بغداد، ص121 و بعد، مطبعة جامعة، بغداد، چاپ اول، 1982م.

[70] ر. ک: الدکتور جلیل کمال الدین، بغداد مرکز العلم والثقافة العالمیة فی القرون الوسطی، المکتبة العالمیة، بغداد، 1404ق.

[71] ر. ک: الدکتور فهمی سعد، العامة فی بغداد، فصل های هفتم و هشتم کتاب، دار المنتخب العربی، بیروت، چاپ اول، 1413 ق.

[72] ر. ک: پیشین، ص352 و بعد؛ نیز بغداد مرکز العلم والثقافة العالمیة فی القرون الوسطی.

[73] السید محمد الصدر، تاریخ الغیبه الصغری، ص422 و458460، مکتبة الامام امیرالمؤمنین علی (ع)، اصفهان، 1403ق.

[74] مطهری، مرتضی، انسان کامل، ص153، انتشارات صدرا، تهران، چاپ سوم، 1368 ش.

[75] اصول کافی، ج1، ص154، المکتبة الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1392ق.

[76] همان، ج1، ص202 و203.

[77] همان، ص220 و221.

[78] همان، ص241-243.

[79] همان، ج2، ص626 و628.

[80] النجاشی، رجال النجاشی، ص126 ؛ الطوسی، رجال الطوسی، ص422، رقم ترجمه 6141، همو، الفهرست، ص135، رقم ترجمه 316.

[81] المقالات والفرق، ص83 86، سعد بن عبدالله ابی خلف الاشعری القمی، مرکز انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1361 ش.

[82] ابن الاثیر، الکامل، ج7، ص444، 493، 498، 511، 512، 523 و541 ؛ نیز ج8، ص160، 161، 170، 175، 181 و جای جای آن تا پایان کتاب.

[83] ر. ک: پیشین و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج11، ص168، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1413 ق و التنبیه والاشراف، مسعودی، ص380 و بعد، دار صادر، بیروت، 1983، نیز تجارب الامم ابن مسکویه.

[84] این ناچیز، نوشتار دیگری زیر عنوان شرایط راوی از دیدگاه قدما و متأخران سامان داده است که هنوز به زیور طبع آراسته نگردیده است. در مورد وثاقت راوی از دیدگاه کلینی نیز می توان، مقدمه کافی را ملاحظه کرد و برخی آرای اصولی ایشان را نیز از همان مقدمه با ارزش به دست آورد.

[85] الکلینی وکتابه الکافی، ص227-233.

[86] الطوسی، الفهرست، ص211.

[87] همو، رجال الطوسی، ص439 ؛ نیز النجاشی، رجال النجاشی، ص267.

[88] الکلینی والکافی، ص218.

[89] التستری، الشیخ محمدتقی، قاموس الرجال، ج9، ص661، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1419ق.

[90] الکلینی والکافی، ص218؛ نیز ر. ک: مجله علوم الحدیث، ش1، ص232، محرم1418ق.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان