چندوقت پیش نصب سردیسی از دکتر علی شریعتی در دانشگاه فرهنگیان ساری جنجال درست کرد؛ سردیسی که نهتنها کمترین شباهت ممکن را به دکتر شریعتی داشت بلکه چند روز بعد هم طی یک عملیات عمرانی- هنری کراواتش را از دست داد. قبل از آنهم رونمایی از سردیس مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی در دانشگاه آزاد مشهد جنجال به راه انداخت تا جایی که وقتی معلوم شد یکی از فرزندان آیتالله سفارش ساخت این سردیس را داده است. پیشتر هم عدم شباهت سردیس نصبشده از پروین اعتصامی در تهران با تصاویری که از این شاعر معاصر وجود دارد، حاشیههای زیادی درست کرد تا جایی که منجر به برداشتن این سردیس و اعمال اصلاحاتی در مورد آن شد. همه این رویدادها در حالی است که در بیش از 10 سال گذشته بسیاری از پیکرتراشان با استفاده از متریال نوین و متدهای روزآمد تندیسسازی و سردیسسازی، آثاری بسیار دقیق آفریدهاند که گاهی با خود سوژهها هم اشتباه گرفته میشوند.
تندیسهایی از عزت الله انتظامی، علی حاتمی و... که در موزه سینما، خانه هنرمندان و... نصب شده، از این دست است. اصولا پیکرتراشی انسانگرا در ایران سالهاست که راه رشد خود را پی گرفته و به استانداردهایی بالا دست پیدا کرده است. هنوز هم بسیاری از آثار ابوالحسن صدیقی که بیش از 120سال پیش به دنیا آمده بود، زبانزد است. آثاری چون تندیس فردوسی در میدان فردوسی تهران، تندیس یعقوب لیث صفاری در زابل، تندیس خیام در پارک لاله تهران، تندیس نادرشاه افشار در آرامگاه نادرشاه در مشهد و... پس از او نیز شاگردش علی اکبر صنعتی نوگراییهای قابلتوجهی را در روند پیکرتراشی ایرانی آزمود و این هنر را پیش برد. از این رو به سادگی میتوان دریافت که هرگز سردیسهایی مثل آنچه در این مدت دیدهایم، شایسته شأن و شخصیت پیکرتراشی در ایران نیست و بیتوجهی و بیمبالاتی مسوولان به موضوع و دانش بسیار اندکشان از آن باعث شده تا آثاری تاسفبار به نام بزرگان هنر و فرهنگ این سرزمین در کوی و برزن نصب شود.
مشخص نیست سازمانهای مسوول بر اساس کدام متر و معیار چنین هنرمندانی را برای اجرای این سردیسها انتخاب میکنند. چهرههای کاربلد و متخصصی در این عرصه حضور دارند اما سالهاست خانهنشین شدهاند و در نهایت سفارش این سردیسها به کسانی میرسد که دانش و تجربه کافی ندارند و نتیجه کارشان فاجعهای است که شکل گرفته است. شفافسازی قراردادهایی که برای سفارش چنین کارهایی منعقد شده میتواند ابهامات بسیاری را روشن کند.در همین رابطه برخی از کاربران شبکههای اجتماعی بر لزوم انتشار رقم قراردادها و مفاد آن تاکید کردهاند و به نظر میرسد انتشار چنین اسنادی به بهبود رویکرد سازمانها و ارگانها کمک کند.
ماجرا چه بود؟
این سردیسها سالهاست که ساخته و در نقاط مختلف کشور نصب میشود اما اخیرا و به کمک شبکههای مجازی از این اتفاق ناخوشایند پردهبرداری شد. ماجرا از جایی آغاز شد که سردیس مرحوم جمشید مشایخی رونمایی شد و هنگامی که پرده از روی این تندیس کنار رفت، کسی صاحب چهره را نشناخت. تصاویری از این سردیس بارها و بارها در شبکههای اجتماعی دست به دست شد و شوخیها و نقدهای بسیاری به دنبال داشت. رضا حسنزاده، سازنده سردیس در پاسخ گفت: زمانی که پیشنهاد ساخت مجسمه را به من دادند بیمار بودم و حتی در دوره ساخت مجسمه هم خیلی حال خوشی نداشتم. دوست داشتیم در مراسم نامگذاری خیابان، سردیس هم باشد. قرار شد کار را نیمهکاره در محل قرار بدهیم و رونمایی کنیم تا بعدا آن را تکمیل کنیم.
علنی شدن نام سازنده سردیس مشایخی، باعث شد تا با جستوجوی نام سازنده این سردیس، متوجه شویم که سردیس مربوط به مرحوم عباس کیارستمی نیز که کمترین شباهت را به این فیلمساز برجسته دارد، ساخته اوست. سردیسی که آن نیز از همان ابتدا با موج شدید انتقادها روبهرو شد. اما چرا شهرداری با وجود چنین انتقادهایی دوباره به او پیشنهاد کار داده است؟ برخی از هنرمندان این موضوع را به چالش کشیدند و اعتراضها به آن به شورای شهر تهران هم کشیده شد و احمد مسجدجامعی به سفارشدهندگان این گونه آثار اعتراض کرد. بیژن غنچهپور یکی از مجسمهسازان ایرانی در این باره پیشنهاد کرده است در پروژههای ملی همانند ساخت سردیس برای مشاهیر، از طریق یک فراخوان ملی سفارش کار بگیرند تا نتیجه خوبی حاصل شود. او همچنین از کاهش قیمت پیشنهادی ارگانها و سازمان هم گلایه کرد.
موضع انجمن مجسمهسازان
روز گذشته عباس مجیدی رئیس انجمن مجسمهسازان ایران از آمادگی این انجمن برای معرفی هنرمند مناسب ساخت سردیس مشاهیر به شهرداری خبر داد و گفت: اگر بخواهیم یک سردیس برنز بسازیم، پروسه زمانی لازم برای آن یک ماه و نیم تا سه ماه یا حتی بیشتر است ولی این کارها در ایران از سوی سفارشدهنده یک زمان محدود پیشنهاد میشود و کار باید با عجله ساخته شود که البته هنرمند با این آگاهی نباید کار را قبول کند.